آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

اواخر عمر گرانبهای حضرت آیت اللّه العظمی کوهستانی (ره) بود که برای تجدید کارت معافیت تحصیلی، از مشهد مقدّس به بهشهر آمدم. از آن جا که عشق و شوق فراوان به زیارت آن روحانی وارسته داشتم، خدمتشان شرفیاب شدم. چند سالی که در رستمکلاء در محضر استاد بزرگوار حضرت آیت اللّه العظمی ایازی (دام ظله العالی)1 بودم، توفیق ملاقات آیت اللّه کوهستانی کراراً نصیب بنده می شد.آیت اللّه ایازی هم دیدار ایشان را بسیار سفارش می کرد. امّا این دیدار آخر برای من بزرگ ترین درس بود.
در این سفر ایشان بیمار بودند، ولی در بستر بیماری هم سیر و سلوک ویژه ای داشتند. از دیدنی‌ها و از شنیدنی‌های دنیا دور بود. آنچه می دید و می شنید، سروش الهی و ندای دوست بود.
در این حال آنچه از ایشان مشخص بود، زبان گویا در ذکر و یاد محبوب بود. گاهی که به آیات انذار و تخویف می رسید، صدای ناله‌اش بلند می‌شد و سخت می‌گریست.
در همان حال معنوی، در خواست نصیحت و پندی کردم و از محضرشان خواستم که سخنی بگویند.فرمود: سه چیز را در سرلوحه کارتان قرار دهید:
ـ همراه با قرآن باشید و از قرآن جدا نشوید؛
ـ نماز شب را ترک نکنید؛
ـ نماز را اوّل وقت بخوانید.
آن مرد الهی بعد فرمودند:
مواظب شیطان باشید که برای فریب دادن هر انسانی آماده است. من عمری را سپری کرده ام دیگر وقتی برایم باقی نمانده است. آفتاب لب بامم. اثاثیه و توشه ام را جمع کردم، و فقط منتظرصدایی هستم که مرا بخواند تا با کاروان آخرت همراه شوم. با این حال شیطان می خواهد مرا هم وسوسه کند. در این حال صدای گریه آن رادمردپاک باخته بلند شد. دست آن عالم ربانی را بوسیدم و مرخص شدم.
امّا چند روزی نگذشت که حوزه علمیه مشهد در ماتم و تشییع جنازه آن عالم عامل عزادار شد، و حضرت ثامن الحج علیه التحیات و الثناء، مهمان وفاداری را پذیرا گردید.
1. وی گر چه تحصیلات عالیه اش را در قم و نجف به پایان رسانید، برای نشر علوم اهل بیت در زاد گاهش، به یکی از قرای‌مازنداران بنام رستمکلاء رفته بود. زندگی ساده ای داشت. نزدیک به چهل سال تدریس فرمود و فضلای ‌بسیاری را به جامعه تحویل داد. در شب های پنجشنبه، تفسیر قرآنی داشت بسیار گویا و پرمعنی.روح ملکوتی اش در ایام عزاداری حسینی پرواز کرد. در عاشورای حسینی به دو نکته توجّه ویژه داشت:
1 در روز عاشورا به مقتل اهمیت فراوان می داد، و با یک ناله جانسوز برای عموم عزادران مقتل می خواند و اشک می ریخت.
2. سعی می کرد پابرهنه به استقبال دسته های عزاداری برود و در کنار آنان و از شمار آنان باشد.
(روحش شاد و مکانش بهشتِ قرب باد)

تبلیغات