آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مسأله دین و سیاست از اصلى‏ترین مباحث و مبانى اندیشه‏هاى سیاسى امام است. دو پدیده‏ى خطرناک باعث گردید تا این موضوع در نظر امام مهم جلوه کند و پیش از هر اقدام و نظرى به شرح و بحث پیرامون آن بپردازند:

1. تلاش بیگانگان و قدرتمندان براى القاى این تفکّر که سیاست عندالاقتضاء از دین جداست و پیوند این دو حاصلى جز ویرانى و عقب ماندگى ندارد.
2. اهمال پاره‏اى از مسلمانان خصوصاً صاحب نظرانى که تقدّس و معنویت دین از جمله اسلام را منافى توجه به سیاست و سیاستگذارى فرض کرده‏اند و با پرهیز از عمل و اقدام سیاسى، دین را در انزوا و حاشیه جستجو نموده و مى‏کنند.
امام با هر دو تلقى به مخالفت برخاست. هم با دلایل عقلى از پیوند میان سیاست و دیانت دفاع کرد و هم قرآن را به صحنه آورد و مبانى و استدلالات خود را به وحى (در برگیرنده‏ى روش‏ها، اهداف و احکام) یعنى نصّ خداوند منضم و مستند ساخت.
هدف اصلى این نوشتار نیز روشن ساختن استنادات آیات وحى در اندیشه وى است. در حقیقت امام نیز همان کار رسول‏اللَّه(ص) را انجام داد: همّ و اهتمام امام معطوف راهى شد که در آن راه مسلمانان بیدار و آگاه شدند.
اسلام دربردارنده همه جهات آدمیان است‏
قرآن در منظر امام، کتابى است که آحاد جامعه را به تعالى و تحرّک مى‏رساند. هم عادات اجتماعى بشر را معین ساخته و هم عبادات آدمیان را بى جهت نگذاشته است. این کتاب الهى به تحرّک و بیدارى مردم مى‏انجامد و همین عاملى است براى ایجاد عدالت اجتماعى. در این‏باره امام معتقد است:
«اسلام مکتب تحرّک است و قرآن کریم کتاب تحرّک، تحرّک از طبیعت به غیب، تحرّک از مادیّت به معنویت، تحرّک در راه عدالت، تحرک در برقرارى حکومت عدل و مع‏الاسف آنهایى که مى‏خواستند شرق را غارت کنند و ملت‏هاى مسلمان را به اسارت بکشند آن‏ها تبلیغاتى کردند که حتى خود شرقى‏ها هم، آنها که غافل بودند از اسلام و از مکتب‏هاى توحیدى، باورشان آمد. آنها بعکس آن چیزى که مکتب‏هاى توحیدى هست که همه مکتب تحرک بودند، گفته‏اند دیانت افیون جامعه است.(1) یعنى دین آمده است که مردم را خواب کند،... مثل یک افیونى که به چرت فرو مى‏رود، مردم را این طور کند تا اینکه آن سرمایه‏دارها مردم را بچاپند.(2) بعکس آن، وقتى که تاریخ انبیاء را ملاحظه کنید مى‏بینید که انبیاء آمدند مردم را بیدار کنند، این مردم افیونى را هشیار کنند. موسى(ع) که تفصیل تاریخش در قرآن هم هست و در کتب آسمانى هم هست، ملاحظه مى‏کنید که یک آدمى بوده است، یک شبانى بوده است. شبانِ حضرت شعیب بود مدت‏ها و با یک عصا مردم را، همین مردم توده را بر ضد فرعون که در زمان او بزرگ‏ترین قدرت بود بسیج کرد نه اینکه مردم را خواب کرد تا فرعون بچاپد آنها را. مردم را بیدار کرد که فرعون نچاپد آن‏ها را... آیا اسلام آمده است که مردم را تخدیر کند؟ خواب کند؟ یا اینکه قرآن یک کتاب سلحشورى است، قرآن یک کتاب جنگجویى است در مقابل مشرکین، مشرکینى که قدرتمند بودند، اینکه مى‏فرماید: «قاتلوا المشرکین کافّة»(3) مشرکین در آن‏وقت همان قدرتمندها بودند. مشرکین قریش همه‏ى قدرت دست آنها بود. آیا پیغمبر را مشرکین، قدرتمندها بسیج کردند، درست کردند که مردم را خواب کند و مشرکین بچاپند مردم را؟ یا پیغمبر اسلام مردم را بسیج کرد؟ همین سر و پا برهنه را بسیج کرد بر ضد مشرکین و قتال کرد و جنگ کرد تا مشرکین را دماغشان را به خاک مالید و عدالت اجتماعى را ایجاد کرد ...».(4)

امام با بیان مطالب بالا در پى تبیین جامعیت قرآن است. تلقیّات باطلى که از سوى پاره‏اى فیلسوفان غربى و مادّى در جوامع گسترانده شد و اوهام مخدّرى که گردا گرد مسلمانان به هاله‏اى خطرناک در آمده بود امام را بر آن داشت تا به زدودن انحرافات همّت نماید. دغدغه ایشان بیش از همه این است که این نوع تفاسیر اغوا کننده به باور عمومى تبدیل شده است. اصلاح باورهاى غلط راههاى گوناگونى دارد امّا وى به قرآن استناد مى‏کند و از طریق آموزه‏هاى قرآنى به اصلاح و احیاء مى‏پردازد. نگرش امام این است که با قرآن و از طریق فهم دقیق و درست آن مى‏توان سنت رسول‏اللَّه(ص) و ائمه اطهار(ع) را در جوامع اسلامى احیاء و اجرا کرد. اسلام در بیان امام مکتب تحرّک اجتماعى و انسانى است. انسان در سایه‏ى قرآن به تعالى و مدارج اکمال مى‏رسد و اجتماع بشر به عدالت منتهى مى‏گردد.
نقد بالا به پالایش نگرشى متمرکز است که با قرار گرفتن در متن مسیحیت و عملکرد کلیسا به نفى مذهب و یا به حاشیه راندن دین رسیده است. یا دین را افیون و تخدیر کننده یافته است و به الغاى آن رأى داده است و یا عملکرد عده‏اى از مذهبیان مسیحى را به حساب تمام دین گذاشته و براى حفظ قداست دین به جدایى آن با سیاست فرمان رانده است. امام هر دو تفکّر را به عنوان عوامل خطرناک و ویرانگر نقد مى‏کند. مستندات ایشان، آموزه‏هاى قرآن است. «قاتلوا المشرکین کافة» پاسخ به اندیشه‏ى باطلى است که مى‏گوید دین آمده است مردم را خواب کند تا قدرتمندان و ثروتمندان آرامش داشته باشند و اغنیاى ستمگر توسط توده مردم نابود نشوند. به استناد قرآن «همچنان که مشرکان همگى به جنگ شما برخاستند، همگى به جنگ ایشان برخیزید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است.» «و قاتلوا المشرکین کافَّة کما یقاتلونکم کافّة و اعلموا انّ اللَّه مع المتّقین»(5) امام با این آیه، نگرش مارکسیستى مذهب را باطل مى‏کند و اسلام را عامل تحرک، بیدارى و عدالت اجتماعى معرفى مى‏کند. تاریخ انبیاء را به استناد قرآن تاریخ بیدارى، مقابله با زورمندان و ستمگران و بسیج توده مردم براى ایجاد عدالت مى‏داند. وى با ردّ دو تلقّى گمراه کننده از اسلام که یکى صرفاً به امور معنوى اسلام توجه دارد و دیگرى به امور مادّى آن، مى‏گوید:
«این غفلت کردن از اسلام بود که اسلام را به یک ورق شناخته بودند... این دو طایفه،(6) اسلام را به تمامى معنى نشناختند که اسلام چى است، اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیّات است؛ هر دو را دارد. یعنى اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه‏ى ابعادى که انسان دارد بسازند او را، تربیت کنند او را.»(7)

به طور کلى در دیدگاه امام «اسلام کافل همه جهات ما»(8) مى‏باشد. سعادت هر دو جهانِ بشر با تأسّى به قرآن بدست مى‏آید. زیرا قرآن در اندیشه امام «تِبیان کل شى‏ء»(9) است یعنى روشنگر همه چیز و همه‏ى امور است.
دین اسلام در میان مردم غریب است‏
امام همواره از خاصیت حیاتى و انقلابى قرآن و اسلام دفاع مى‏کرد. دل مشغولى اصلى وى این بود که مسلمانان خصوصاً علماى دینى با تفاسیر و تحلیل‏هاى غلط و انحرافى خود مانع از خروش و جنبش و نهضت مردمى و دینى نباشند. وقتى به مباحث آغازین کتاب حکومت اسلامى دقت کنیم به این مهم مى‏رسیم که فغان و آه بلند امام از اعوجاجات چسبیده به اسلام بلند است و فریادهاى هشدار دهنده‏ى او سراسر ناشى از هاله‏هاى انبوه شده در اطراف اسلام و قرآن و سنت است. غمى که در دل امام آکنده شد، تماماً به این نکته بر مى‏گردد که عده‏اى تلاش کردند قرآن و اسلام را از سیاست و اجتماع دور نگه‏دارند. عمده فعالیت امام صرف باطل کردن این افتراق هولناک شده است. اگر به استدلالات توأم با شِکوه‏ى ایشان در اسفندماه سال 1348، یعنى در ایامى که در نجف اشرف و در تبعید بود توجه کنید به اهمیت آنچه که مدعاى ما را تشکیل داده است پى خواهید بُرد:

«اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالت‏اند. دین کسانى است که آزادى و استقلال مى‏خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضد استعمار است. اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کرده‏اند و مى‏کنند. تصور نادرستى که از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شکل ناقصى که در حوزه‏هاى علمیه عرضه مى‏شود براى این منظور است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلام را از آن بگیرند، و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند، آزادیخواه باشند، دنبال اجراى احکام اسلام باشند تا حکومتى بوجود بیاورند که سعادتشان را تأمین کند، چنان زندگى داشته باشند که در شأن انسان است. مثلاً تبلیغ کردند که اسلام دین جامعى نیست، دین زندگى نیست، براى جامعه نظامات و قوانین ندارد. طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است. اسلام فقط احکام حیض و نفاس است. اخلاقیاتى هم دارد؛ اما راجع به زندگى و اداره‏ى جامعه چیزى ندارد، تبلیغات سوء آنها متأسفانه مؤثر واقع شده است. الآن گذشته از عامه‏ى مردم، طبقه‏ى تحصیلکرده چه دانشگاهى و چه بسیارى از محصلین روحانى، اسلام را درست نفهمیده‏اند و از آن تصور خطایى دارند. همان طور که مردم افراد غریب را نمى‏شناسند، اسلام را هم نمى‏شناسند و اسلام در میان مردم دنیا به وضع غربت زندگى مى‏کند. چنانچه کسى بخواهد اسلام را آن‏طور که هست معرفى کند، مردم به این زودى‏ها باورشان نمى‏آید، بلکه عمال استعمار در حوزه‏ها هیاهو و جنجال به پا مى‏کنند.»(10)
امام پس از گفتار فوق براى این‏که فرق میان اسلام اصیل را با آنچه به عنوان اسلام معرفى مى‏شود، بیان کند به مقایسه میان قرآن و کتب حدیث و رساله‏هاى عملیه مى‏پردازد و چنین مى‏گوید:
«قرآن و کتابهاى حدیث، که منابع احکام و دستورات اسلام است، با رساله‏هاى عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته مى‏شود، از لحاظ جامعیت و اثرى که در زندگانى اجتماعى مى‏تواند داشته باشد بکلى تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت به صد به یک هم بیشتر است.»(11)

مطالب مربوط به اجتماعیات در قرآن از نظر امام شامل اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است که 99 درصد کل قرآن را در بر مى‏گیرد. این نوع سخنان بیانگر آسیب‏شناسى دقیق امام در مباحث اساسى مربوط به دین و قرآن است. امام با آسیب‏شناسى دینى به سراغ این الگو در حرکت بود که اسلام مُدل زندگى است و مکتبى است براى تمام جوامع. هرگونه تلاش براى بقاى عالى و زیست پیامبرانه باید در چارچوب احکام مترقى اسلام باشد. تلاشهاى سایر کسانى که به جدایى میان دین و سیاست مى‏رسیدند از نظر امام حرکتى خلاف و خائنانه بوده است. غربت اسلام دقیقاً ناشى از باورهاى غلط عالمان و عامه است که گمان دارند اسلام صرفاً مکتبى اخلاقى و جدا از اجتماعیات و سیاسیات است. باورى که بیش از همه، امام را خشمگین مى‏کند همین تلقى است که اسلام به سیاست هیچ کارى ندارد. به گفته‏ى امام «این معنا را که کسى بگوید اسلام به زندگى چه کار دارد، این جنگ با اسلام است؛ این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد! این جنگِ با اسلام است.»(12) این نکته اوج مخالفت امام با کسانى را نشان مى‏دهد که چه در درون حوزه و چه در دانشگاه و چه در متن جامعه به دنبال عملى ساختن تئورى استعمارى «جدایى دین از سیاست» بودند.
اسلام اصلاح‏کننده فرد و اجتماع‏
یکى دیگر از پایه‏هاى فکرى امام که از اهمیت خاصى برخوردار است، این عقیده است که مکتب اسلام به اصلاح فرد و جامعه توجه دارد. از اهداف بنیانى انبیاى عظام و از جمله پیامبر اکرم(ص) توجه دادن آدمیان به اصلاح فردى و اجتماعى است. خداوند از طریق رسولان خود این زمینه‏ها را مهیا ساخت تا بشر از سیر قهقرایى نجات یافته و در مسیر متعالى قرار بگیرد و بهتر زیستن را با بکار گرفتن آموزه‏هاى وحیانى و تکاپوى عقلانى پیشه خویش سازد. امام معتقد است که مکتب پیامبر اکرم(ص) در برگیرنده‏ى تمامى مردم است و خطاب اسلام به همه آدمیان باز مى‏گردد. مهمترین دغدغه‏ى فرد در آیین محمد(ص) باید رهایى از ضلالت‏ها و سلطه‏هاى غیر باشد. امام در هر دو مورد، بیانش را به آیات الهى مستند مى‏سازد و مى‏گوید:
«اسلام براى همه است. اسلام آمده است تمام بشر را اصلاح کند، اینجور نیست که اسلام براى مسلمین باشد، اسلام آمده است همه مردم را «یا ایها الناس»(13) مردم را دارد دعوت مى‏کند، براى این است که آدم بسازد، آمده است که مردم را از ضلالت و از چنگ طاغوت بیرون بیاورد و به هدایت برساند و همه چیزشان را، دنیاشان را، آخرتشان را اصلاح بکند.»(14)

رهایى انسان از چنگ طاغوت از برنامه‏هاى اساسى پیامبران الهى بوده است. اصلاح انسانها هم به رهایى از ضلالت‏ها و گمراهى‏ها وابسته است و هم بیرون خزیدن از ورطه هلاکت‏آمیز طاغوت‏ها و ستمگران و قدرتمندان سلطه‏گر. انسان‏ها مورد خطاب خداوند قرار گرفتند تا زیر سلطه‏ى غیر نباشند. خداوند به عنوان صاحب اصلى انسان‏ها هیچگاه اجازه نمى‏دهند تا موجود احسنِ او زیر سلطه‏ى زورگویان، طواغیت و ظالمان قرار گیرد. انسان‏ها آفریده شدند تا به سعادت برسند. یکى از شرایط مهم این هدف، بیدارى و آگاهى بشر است که موجب مى‏گردد به راحتى زیر سلطه‏ى غیر نباشد:
«اسلام مى‏خواهد که هیچ یک از افراد این مملکت اسلامى پیوسته‏ى به غیر نباشد، تحت نفوذ غیر نباشد...»(15)
از نظر امام این مسأله در آیات مختلف قرآن آمده است و قرآن پر از این مفاهیم است که انسان فقط تحت فرمان و حکومت خداوند باشد. آیه‏ى نفى سبیل با صراحت خاص، آدمیان را از این مسیر هلاکت بار بر حذر مى‏دارد: «و لَن یَجعل اللَّه للْکافرین على المؤمنینَ سبیلا»(16). «و او هرگز براى کافران به زیان مسلمانان راهى نگشوده است.» اندیشه‏ها و مبارزات سیاسى امام، ملهم از آیاتى است که به صراحت اعلان مى‏کند تحت نفوذ و سلطه‏ى زورمندان و حکومتهاى باطل قرار نگیرید. نه در دوره‏ى مبارزه بلکه در دوره‏ى تأسیس و استقرار نظام جمهورى اسلامى نیز امام، همگان را از این بلیّه ویرانگر بر حذر مى‏داشت. از پیام حج وى در مردادماه 1366 چنین بر مى‏آید که آن دغدغه‏ها و دل‏مشغولى‏ها هنوز هم باقى است:
«آیا براى علماى کشورهاى اسلامى ننگ‏آور نیست که با داشتن قرآن کریم و احکام نورانى اسلام و سنت پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) احکام و مقررات کفر در ممالک اسلامى تحت نفوذ آنان پیاده شود و تصمیمات دیکته شده‏ى صاحبان زر زور و تزویر و مخالفان واقعى اسلام اجرا مى‏گردد.»(17)

آنچه که در قرآن آمده است، با این هدف وحى شد تا بشر و اجتماع اصلاح شود و حقایق بر جامعه آشکار گردد و صالحان توسط مردم به تنظیم و تدبیر اجتماع مأمور گردند. صلاح و رستگارى بشر و جامعه در این است که با باطل مبارزه کنند و زورگویى را تحمل نکنند و نگذارند کافران و ملحدان بر آنها حاکم و فرمانروا شوند. قرآن که بیانِ مکتب اسلام است راههاى اصلاح و سعادت جامعه و آدمیان را مشخص ساخته است. این گونه نیست که آدمى به حال خود رها شده باشد و تسلیم هر گونه اجتماع و حکومتى باشد. امام که پیشگام حرکت نوین مبارزه با استعمار خارجى و استبداد داخلى در قرن بیستم است، آموزه‏هاى قرآن را بکار گرفت و راه اصلاح اجتماعى و انسانى را پیش روى گذاشت و با بسیج افکار عمومى، قرآن را در صحنه حاضر ساخت. از نظر وى مناسبات فردى و اجتماعى باید براساس قواعد و دستورات قرآنى شکل بگیرد. به عنوان مثال حج یک حرکت اجتماعى و سیاسى محسوب مى‏شود. مطابق اندیشه‏ها و سیاست‏هاى امام، حج را باید به صحنه بیدارى و قیام همگانى علیه زورمندان و دشمنان خداوند تبدیل کرد. هدف اصلى حج‏گزاردن این است که به امور مسلمانان اهتمام و التفات شود. در اسلام، حج به کنگره عظیم و تأثیرگذارى مى‏ماند که مسلمانان از طریق آن باید سعادت و صلاحیت خویش را تضمین نمایند. به عبارتى، مسلمانان هر سال در ایام حج باید به امور فردى و سیاسى خود آگاه و عامل گردند. امام در این زمینه نیز به قرآن استناد مى‏کند:
«سیاست یک خدعه نیست، سیاست یک حقیقتى است، سیاست یک چیزى است که مملکت را اداره مى‏کند، خدعه و فریب و اینها نیست، اینها همه‏اش خطاست. اسلام سیاست است، طبیعت سیاست است. خدعه و فریب نیست...این اجتماع حج از امور بسیار سیاسى اسلام است که تمام طبقات مستطیع که هر جاى ایران اسلامى هستند، هر جاى ممالک اسلامى هستند جمع بشوند در هر سال در یک محل، چند تا مجتمع‏شان بکنند، بنشینند مطالبشان را بگویند، بنشینند رفع اشکالاتشان را بکنند. یک همچو مجلس‏هایى که اسلام درست کرد مثل حج، هیچ قدرتى نمى‏تواند درست کند، همه ممالک اسلامى و سران ممالک اسلامى جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایى ببرند، نخواهند موفق شد، با خرج فلان‏ها، تبلیغات فلان، خداى تبارک تعالى با کلمه‏ى «وللَّه على الناس حج البیت»(18) با یک کلمه مردم را فرستاده به آنجا، اجتماعات را فراهم کرده است... این اجتماعات، اجتماعات سیاسى است. اجتماعى است... ما مسلمین نمى‏توانیم از آن استفاده کنیم. بى عُرضه هستیم، او فراهم کرد همه را، و ما مسلمین نمى‏توانیم از آن استفاده کنیم... لیکن مى‏روند آنجا و کار مثبتى انجام نمى‏دهند، از اوّل هم مى‏روند، فکر اینند که سوغاتى چقدر بگیرند، فکر آنى که باید باشند نیستند. اعمالشان را بجا مى‏آورند، بعدش هم هیچ کلمه‏اى راجع به گرفتارى‏هاى مسلمین و گرفتارى‏هاى اسلام،... فکر این نیستند.»(19)

امام بر آن است که اسلام براى نجات آدمیان از انواع خسران‏ها (چه اخلاقى و چه اجتماعى و سیاسى) آمده است. اگر آحاد انسان‏ها باید در فکر اصلاح خویشتن مجاهده و کوشش نمایند، همانا براى خسران‏هاى سیاسى و اجتماعى نیز باید فکر بنیادى بنمایند. تلاش نهایى امام چه در عرصه اجتماعى و چه در عرصه فردى این است که آدمها بکوشند تا از اسارت‏هاى مختلف نجات یابند. به نظر وى اگر انبیاء نمى‏آمدند انسان‏ها بدتر از حیوانات به جان هم مى‏افتادند. انبیاء داعى این مطلب بودند که انسانها باید به سوى صالحات و حقایق در حرکت باشند. امام به این نکته‏ها توجه خاص داشت:
«ان الانسان لفى خسر»(20) انسان در خسارت است، انسان شقى است «الّا الذین ءامنوا» یعنى الّا آن اشخاصى که تحت تربیت واقع شده‏اند. نه اسلموا، آمنوا، غیر مؤمن‏ها، غیر اشخاصى که در تحت تربیت انبیاء عظام واقع شدند و در این زمان در تحت تربیت رسول اکرم واقع شده‏اند، همه‏شان خسارت دارند، در زیان و خُسر هستند، مستثنى فقط مؤمنیند که مؤمنین البته داراى این صفات هم هستند «و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر»(21) به این استثناست. ما بقى همه ما دیگر در خسران هستیم. اسلام آمده است که همه این خسارتمندها را، همه این ناقص‏ها را بیاورد در این جهت مؤمنین، اسلام نیامده است که جنگ بکند، اسلام نیامده است که کشورگیرى کند، نیامده است که فتح کند، اسلام و سایر ادیان حقه آمده‏اند که مردم را از این خسران بیرون کنند و وارد کنند در این حصار ایمان و مع‏الاسف موفق نشدند، کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند، الّا مقدارى. این مقدار از کمال هم که در انسان‏ها در عالَم هست به تبع انبیاست. اگر انبیاء نیامده بودند، شاید همه مردم، الّا نادرى، همه شان مثل حیوانات جنگل و بدتر از او به جان هم مى‏افتادند.»(22)

در مکتب فکرى امام، اسلام برنامه متکامل و جامع است و لذا با عمل به توصیه‏هاى آن، آدمى به هدف عالى و نهایى‏اش نائل مى‏شود. قانونِ اسلام، همان قرآن است که براى تمامى امور راه حل و دستور ارائه کرده است. یکى از امتیازات مسلمانان این است که از نظر برنامه‏ها و اهداف دچار سردرگمى و بلاتکلیفى نیستند. قرآن این نقیصه مهم و اساسى انسانها را مرتفع نموده است. اندیشه سیاسى امام که منبعث از آموزه‏هاى وحیانى و نگرشهاى عقلانى است از این ویژگى برخوردار است که راه‏حل‏ها و برنامه‏هاى بنیادین را فروگذار نکرده است. از نظر ایشان، قوانینى که خداوند از طریق پیامبر اکرم(ص) براى بشر فرستاد در هر شرایط پاسخگوى جوامع مختلف خواهد بود. چونکه جامع است و از مراکز اقتدار و آگاهى مطلق ناشى شده است:
«آن روز که در غرب هیچ خبرى نبود و ساکنانش در توحّش به سر مى‏بردند و آمریکا سرزمین سرخپوستان نیمه وحشى بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم به استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حکومت مردم و قانون در آنها نبود، خداى تبارک و تعالى به وسیله‏ى رسول اکرم(ص) قوانینى [قرآن کریم ]فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آید. براى همه‏ى امور قانون و آداب آورده است. براى انسان پیش از آنکه نطفه‏اش منعقد شود تا پس از آن که به گور مى‏رود، قانون وضع کرده است. همان طور که براى وظایف عبادى قانون دارد براى امور اجتماعى و حکومتى قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقى و متکامل و جامع است... هیچ موضوع حیاتى نیست که اسلام تکلیفى براى آن مقرر نداشته و حکمى درباره‏ى آن نداده باشد.»(23)

مهم‏ترین نتیجه‏اى که از این مباحث امام مى‏توان اتخاذ کرد این است که ایشان در پى آن بود که اسلام و قرآن را از مهجوریت شدید بیرون آورد. کوشش او هدفدار بوده است. اصلى‏ترین هدف این بود که اسلام بر جامعه اسلامى، حکومت کند و مسلمانان تحت فرمان خداوند و در سایه حکومت قرآن زندگانى نمایند. از نظر امام هر گونه کوتاهى و ضعف براى به حاکمیت رساندن صالحان و مؤمنان بیانگر دو چیز است: یا ناشى از قرائت و فهم نادرست و انحرافى عالمان و روشنفکران است و یا بخاطر ترس و واهمه‏اى است که عده‏اى را در راه رسیدن به مقاصد حقّه‏ى انبیاء و اولیاى الهى به تشکیک و قصور واداشته. او با هر دو مانع مبارزه کرد. علت اصلى این انگیزه، فهم و قرائت درستى است که امام از اسلام و قرآن و سنت ارائه کرده است. در منظر وى، اسلام براى تنظیم مناسبات همه جانبه مسلمانان آمده است. حال اگر حکومت و نظامى بر جامعه اسلامى مسلط باشند که هیچ تعهدى به کارگیرى و اجراى احکام اسلام نداشته باشند، آن سیستم سیاسى نمى‏تواند مشروعیت داشته باشد از این‏رو بر مسلمانان لازم است براى اجراى احکام اسلامى و حاکم کردن «ما انزل الله» نهایت کوشش و فداکارى را انجام بدهند. هیچ عاملى مسقِط تکالیف الهى آدمى نیست که با زورگویان و ظالمان و آنانکه از نظر قرآن غاصب حقوق اجتماعى و الهى‏اند، در ستیز و مبارزه نباشد. پذیرش هر نوع حکومتى که مبتنى بر اسلام نباشد و خصوصاً ظالم و متجاوز به حقوق اسلامى باشد از نظر وى خلاف مشى انبیاء، سیره ائمه اطهار و سنت لایتغیّر الهى است.

بطور کلى اولین مؤلّفه بنیانى اندیشه سیاسى امام که اغلب به آیات و آموزه‏هاى قرآنى(24) مستند و مدلّل است این نکته است که اسلام مکتب مبارزه و سیاست است. این دین مجموعه‏ى قوانین و مقررات و توصیه‏هایى است که باید بر جامعه سارى و جارى باشد. مکتبى که متکفل معنویات و اجتماعیات آدمیان است، باید بر مسلمانان حاکم باشد. و به عبارت دیگر از نظر امام، دین با سیاست ممزوج و آمیخته است و هیچ قدرتى نمى‏تواند این دو را از هم بگسلد و میان آنها جدایى افکند.

از اسلام (قرآن و سنت) برداشت‏ها و قرائات مختلفى ارائه شده است. فهم و برداشت‏هاى امام از متون دینى از ویژگى‏هاى با اهمیتى برخوردار است. همانگونه که شهید مطهرى مى‏گفت اسلام شناسان و فقیهان و مجتهدین با توجه به مقتضیات زمان، گره گشایى مى‏کردند؛ امام نیز دو عنصر کلیدى زمان و مکان را در فهم و برداشت‏هاى دینى‏اش دخالت مى‏داد. دقایقى که امام بر آنها تأکید داشت و در سیاست عملى‏اش نیز بکار گرفت باعث گردید همانند وى در تاریخ کمتر وجود داشته باشد. در بسیارى از زمینه‏ها، روش و نگرش قرآنى و سیاسى امام بى‏مانند است. دو ویژگى منحصر به فرد امام در این عرصه این بود که وى اولاً با کسانى که برداشت‏هاى بسیار سطحى و قشرى از دین ارائه مى‏کردند، مقابله‏ى شدید داشت. به طورى که مبارزه با آنها را مهم‏تر و مشکل‏تر از مبارزه با شاه و حکومت استبداد مى‏دانست. این گروه در نظر امام متحجّران و خشکه‏مقدسانى‏اند که ضربات سختى بر پیکر اسلام وارد نموده و مى‏کنند. و ثانیاً در نظر و عمل با آن عدّه از متفکران و عالمان که اساساً با ایجاد و برقرارى حکومت اسلامى و تلفیق دیانت و سیاست مخالفت مى‏ورزیدند، مبارزه مى‏کرد. کارزار صعب امام باعث گردید تا از وى به عنوان «مجدد المذهب قرن»(25) یاد گردد.

مهمتر این‏که در عصرى که اغلب تأکید داشتند که «هدف اساسى مذهب جلوگیرى از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست».(26) و برخى در راه آزادسازى مللِ ستمدیده و مظلومان زمین بر آن بودند که «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپریالیسم غرب باید دین خود را کنار بگذارند.» و نیز به زعم و پندار باطل افرادى تأثیر گذار «دین افیون مردمان»(27) بوده است. امام به صحنه آمد و اصرار نمود که فقط با دین و قرآن باید به جنگ و ستیز با باطل و طواغیت رفت. تأکید مؤکد وى این بود که دین براى نجات و صلاح و سعادت بشر است و بر همه آراء و افکار که از دین برداشتى منحرفانه ارائه مى‏کردند. نشان باطل زد و اتفاقاً به پیروزى نیز نائل شد و یک نظام نوین اسلامى در یکى از با سابقه‏ترین سرزمین‏هاى طاغوتى و پادشاهى، بنیادگذارى کرد و اسلام را در نزد مسلمانان و مردم دنیا عزیز ساخت.
از مؤلّفه‏هاى اساسى و کاربردى اندیشه‏هاى سیاسى امام در این وادى، این بود که وى ارزشهاى قرآنى و آیات و آموزه‏هاى قرآنى را در بدترین شرایط به گفته‏ها و استدلالات خود مضاف ساخت. یک رویداد جهانى که در غرب متمرکز شده بود مانع عمده‏اى بر سر راهِ احیاءگران و اصلاح‏گران اسلامى ایجاد مى‏کرد و اغلب وسوسه غریبى در اذهان به وجود مى‏آورد که دین نمى‏باید در صحنه سیاست بکار آید. نمونه مهمى که آنان ارائه مى‏نمودند این بود که در قرون میانه (وسطى) مسیحیان، و ارباب کلیسا عملکرد بسیار ناگوار و خشنى از خود بر جاى نهادند و زمینه‏هاى گرایش به سکولاریسم را در نزد فیلسوفان لیبرالیست اروپا فراهم ساختند. در چنین شرایطى که هیچ کس در درون حوزه‏هاى علمیه جرأت نمى‏کرد براى حاکمیت اسلام تن به خطر بدهد، امام یک تنه پا پیش نهاد و عظیم‏ترین و دینى‏ترین انقلاب قرن را به راه انداخت و دلها و افکار را مجذوب شیوه‏ها و نگرش‏هاى قرآنى و اسلامى خویش کرد. از همان آغازین روزها فریاد بر آورد که «اسلام و قرآن در خطر است» و صریح‏ترین بیان سیاسى خود را فاش ساخت:
«این معنا را که کسى بگوید اسلام به زندگى چه کار دارد، این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است. اسلام به سیاست چه کار دارد! این جنگ با اسلام است.»(28)

با همین سخنان امام به جنگ دو گروه خطرناک رفت: آنهایى که از اساس مخالف تشکیل حکومت اسلامى بودند و از نظام سلطنتى موروثى شاه حمایت مى‏کردند و کسانى که اذهان عمومى را مشوش مى‏ساختند که سیاست دونِ شأن علما و مسلمانان است. امام به همه آن‏ها گفت:
«اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام ... براى حکومت اسلامى دستور دارد، براى تشکیلاتش دستور دارد... براى تحرک جامعه دستور دارد.»(29)
و نیز فریاد برآوردند که:
«واللَّه اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفى کرده‏اند، سیاست مدُن از اسلام سرچشمه مى‏گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم. من پاپ نیستم که فقط روزهاى یکشنبه مراسمى انجام دهم و بقیه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور دیگر کارى نداشته باشم(30)... اسلام برنامه حکومت دارد... دعا و زیارت یک باب از ابواب اسلام است لکن سیاست دارد اسلام، اداره‏ى مملکتى دارد اسلام(31)... و مسجد مرکز سیاست اسلام بوده است.»(32)
بطور خلاصه مؤلفه‏ها و دقایق اصلى اندیشه سیاسى امام در باب مکتب اسلام به عنوان منبع و مخزن عادات و عبادات انسان و جامعه عبارت است از:
1. مسلمانان باید آگاهى و هوشیارى خود را تشدید کرده و همواره از حاکمیت و حکومت اسلام و قرآن دفاع نمایند.
2. اسلام را باید در تمامى ابعادش جستجو کرد و از گرایش یک بُعدى علما و عامه پرهیز نمود.
3. اسلام دین مبارزه، زندگى، ساختن و در یک کلمه دین سیاست است.
4. هیچ مبارزه‏اى قاطعیت و مشروعیت ندارد مگر آنکه مبانى و ارزشهاى آن منبعث از اسلام باشد.
5. علما و روشنفکران و عامه مردم وظیفه دارند هیچگاه تحت سلطه و نفوذ اغیار نباشند.
6. قرآن راهنما و هادى انسانها براى رهایى از سلطه، بیدارى از غفلت‏ها و اصلاح شدن از خسران‏هاست.
7. آنهایى که معتقدند اسلام از سیاست جداست، در واقع با اسلام مى‏جنگند.
8. مبارزه و انقلاب سیاسى امام با حکومت ظالمانه شاه، با اتکاء به مکتب اسلام و آموزه‏ها و آیات قرآن صورت گرفت.
9. و کلاً از نظر امام اسلام با سیاست عجین است و برنامه حکومت و تدبیر اجتماع در دین اسلام مندرج است.
10. از همه اینها مهمتر اینکه اندیشه‏هاى امام در باب اسلام و سیاست به آیات و آموزه‏هاى مختلف قرآن مستند و منضم است.
پى‏نوشت‏ها:
1) اشاره به سخن کارل مارکس و فریدرش انگلس: «مذهب آه و ناله خلق ستمدیده است، قلب دنیایى بى قلب و روحِ وضعیتى بى‏روح است. مذهب افیون مردمان است.» برخى‏ها معتقدند که منظور آن‏ها این است که مذهب عاملى آرامبخش و مسکّن در جهانى پر درد و رنج است. اما مارکس به صراحت مى‏گوید: «الغاى مذهب به عنوان خوشى موهومِ مردم لازمه‏ى شادى واقعى آنهاست.»
2) ناپلئون بناپارت در این باره مى‏گوید: «هدف اساسى مذهب جلوگیرى از کشتار اغنیا به دست تهیدستان و فقراست.» این سخن کاملاً با استدلال امام در تعارض است. امام با قرائت خود با افکار القاء شده در سطح جهان (غرب و شرق) ستیزه دارد.
3) توبه/ 36.
4) صحیفه نور، ج 4، ص 520 و 521، چاپ جدید.
5) توبه/ 36.
6) منظور امام دو قشر «متحجّر» و «متجدّد» است. اوّلى خشک مقدّسان و دومى روشنفکران غیر متعهدند.
7) کوثر (مجموعه سخنرانى‏هاى امام خمینى)، ج 2،ص 7.
8) کوثر، ج 3، ص 333، (سخنرانى 5 / 12 / 57)
9) اشاره به آیه 89 سوره‏ى نحل: «و نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لِکل شى‏ء و هُدى و رحمة و بشرى للمسلمین» و ما قرآن را که بیان کننده‏ى هر چیزى است و هدایت و بشارت براى مسلمانان است بر تو نازل کرده‏ایم.
10) امام خمینى، ولایت فقیه، چاپ اول (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1373) ص 4 و 5. (امیرالمؤمنین(ع)، سخنى دارد که ذکر آن در اینجا مفید است: «ولا یدرک الحقّ الّا بالجدّ؛ حق جز با کوشش بدست نیاید.» نهج البلاغه خطبه‏ى 29).
11) ولایت فقیه، ص 5.
12) کوثر، ج 1، ص 484، (سخنرانى 23 / 7 / 57).
13) در سراسر قرآن این عبارت مکرراً آمده است.
14) صحیفه‏ى نور، جلد 5، چاپ جدید، ص 567، (سخنرانى 5 / 7 / 58).
15) صحیفه نور، ج 2، چاپ جدید، ص 573. (سخنرانى 1 / 10 / 57).
16) سوره‏ى نساء/ 141.
17) صحیفه نور، ج 20، ص 126، (پیام به حجاج - 6 / 5 / 66)
18) آل عمران/ 97.
19) صحیفه نور، ج 5، چاپ جدید، ص 560 (سخنرانى 4 / 7 / 58)
20) آیات سوره‏ى عصر.
21) آیات سوره‏ى عصر.
22) صحیفه نور، ج 12، ص 171 (سخنرانى 20 / 3 / 59)
23) ولایت فقیه، ص 6.
24) منظور ما از آموزه‏هاى قرآنى در اینجا این است که امام در برخى از موارد به مفاهیم و مضامین قرآنى اشاره مى‏کند و به آیه خاص استناد نمى‏کند. از این رو اصطلاح آموزه قرآنى را براى این گونه مستندات اشاره‏اى و مضمونى بکار گرفتیم تا نسبت به واژه‏ى آیات تمیز یابد.
25) تعبیر از آیت الله العظمى اراکى.
26) سخن مشهور ناپلئون بناپارت.
27) جمله‏اى از فرانتس فانون نویسنده انقلابى و مشهور کتاب «دوزخیان روى زمین».
28) کوثر، ج 1، ص 484 (سخنرانى 23 / 7 / 57).
29) کوثر، ج 1، ص 271 و 472.
30) صحیفه نور، ج 1، ص 99 و 100 (سخنرانى 21 / 1 / 1343).
31) صحیفه نور، ج 1، ص 198 (سخنرانى 23 / 8 / 1344).
32) صحیفه نور، ج 1، ص 199 (سخنرانى 23 / 8 / 1344).
 

تبلیغات