آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در قرآن, ششمین ویژگى بندگان ممتاز خداوند رحمان چنین بیان شده است: ((والذین لایدعون مع الله الها آخر))(1) آنان کسانى هستند که معبود دیگرى را با خدا نمى خوانند.
یعنى آنها در صراط مستقیم توحید ناب قدم برمى دارند, و از هرگونه شرک و پرستش شرک آلود دورى مى کنند.
دعوت همه پیامبران از دعوت به توحید و نفى هرگونه شرک شروع مى شود, توحید سنگ زیرین بناى عظیم ادیان آسمانى است. بیشتر تلاش پیامبران براى مبارزه و پیکار با مشرکان بوده و در این راستا, رنجهاى فراوان برده اند. آنها تا آخرین توان و نفس با شرک و مشرکان, نبرد کردند و هدف اصلى شان تشکیل جامعه اى براساس توحید ناب بود.
شرک داراى شاخه هاى گوناگون است, چنانکه توحید داراى شاخه هاى مختلف مى باشد. پیامبران و کتابهاى آسمانى و امامان(ع) مساءله توحید را (در همه ابعادش) براى مردم شرح دادند. آنها شاخه هاى شرک را نیز بیان نمودند و از مردم خواستند که در جاده مستقیم توحید گام بردارند. جاده اى که از هرگونه شرک, پاک و مبرا مى باشد.
گرچه مردم به انواع شرک آلوده بودند, ولى بیشتر در تاریکى ((شرک در عبادت)) به سر مى بردند و به جاى پرستش خداوند یکتا, چیزهاى دیگرى را (مانند بتهاى گوناگون, خورشید, ماه, ستاره و...) مى پرستیدند.
از این رو, بیشتر مبارزات پیامبران با این نوع شرک بود.
آیه مورد بحث نیز گرچه عام است, ولى بیشتر به ((توحید در عبادت)) نظر دارد. با توجه به اینکه توحید در عبادت به طور خالص و کامل, جز در پرتو پرهیز از هرگونه شرک, حاصل نمى شود, آیه مى گوید: از ویژگیهاى بندگان خاص خداوند رحمان آن است که آنها یکتاپرست خالص هستند. هرگز براى خدا به ویژه در پرستش شریک و همتا نمى گیرند, از هرگونه شرک جلى و خفى و امور شرک آلود اجتناب مى کنند. انوار توحید به سراسر قلب آنها تابیده و آب زلال توحید ناب, روح و روان آنها را از پلیدى شرک شستشو داده است. به عبارت دیگر, در دریاى صاف و شفاف توحید غرق هستند; دریایى که حتى به اندازه پر کاهى, شرک در آن راه ندارد.
در قرآن بیش از دویست بار سخن از نهى شرک و بت پرستى و نفى گرایشهاى غیر توحیدى به میان آمده است. 36 بار با تعبیر ((مشرکین)), مشرکان مورد سرزنش قرار گرفته اند و اعلام شده که عذاب شدید الهى در کمین آنها است.(2) به عنوان نمونه در آغاز سوره توبه مى خوانیم: ((برائه من الله و رسوله الى الذین عاهدتم من المشرکین))(3) این اعلام بیزارى, از سوى خدا و رسول او به کسانى از مشرکان است که با آنها عهد بسته اید.
و نیز همین سوره مى فرماید: ((انما المشرکون نجس فلا یقربوا المسجد الحرام))(4) مشرکان پلید و ناپاکند, پس باید نزدیک مسجدالحرام نشوند.
در مورد دیگر مى فرماید: ((من یشرک بالله فقد افترى اثما عظیما))(5) آن کس که براى خدا شریکى قرار دهد, گناه بزرگى مرتکب شده است.
نیز مى فرماید: ((و من یشرک بالله فقد ضل ضلالا بعیدا.))(6) و هر کس براى خدا همتایى قرار دهد, در گمراهى دورى افتاده است.
همچنین از زبان حضرت لقمان (ع) در ضمن نصیحت به فرزندش مى فرماید: ((یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم.))(7) پسرم! چیزى را همتاى خدا قرار نده که شرک ظلم بزرگى است.

مثال مشرکان از نظر قرآن
در قرآن, در موارد بسیار, براى روشن شدن مطلب, از مثال استفاده شده است, زیرا ((مثال یعنى تشبیه حقایق عقلى به امور حسى و قابل لمس)) که موجب مى شود شنوندگان مفاهیم بلند عقلى را آسان تر و بهتر و عمیق تر درک کنند. از این رو در قرآن مطالب مهم با ذکر مثالهایى (بیش از پنجاه مثل) تشریح شده اند.
یکى از آن موارد, مثالهایى است که پیرامون شرک و مشرکان, در قرآن آمده که گناه شرک و پلیدى مشرکان را به خوبى مجسم مى سازند. نظر شما را به چند مثال قرآنى در این مورد جلب مى کنم:
1 ـ مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف لایقدرون مما کسبوا على شىء))(8) اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند, همانند خاکسترى است در برابر تندباد, در یک روز طوفانى. آنها توانایى ندارند تا کمترین چیزى از آنچه را انجام داده اند به دست آورند.
بدون تردید, مشرکان جزو کافرانند, بنابراین اعمال آنها ـ حتى اعمال نیک آنها ـ آن چنان بى محتوا و پوچ است که به خاکسترى مى مانند که طوفان شدید آن را از بین ببرد; در نتیجه مشرکان آن چنان از کردار و نتایج کردارشان جدا و بى بهره اند که نمى توانند حتى اندکى از آن را براى خود ذخیره کنند و از آن بهره مند گردند. طوفان شدید شرک و کفر, اعمال نیک کافران را چنان بر باد مى دهد که گویى خاکستر در برابر طوفان شدیدى, قرار گرفته است.
2 ـ ((وضرب الله مثلا رجلین احدهما ابکم لا یقدر على شىء وهو کل على مولاه اینما یوجهه لا یات بخیر هل یستوى هو ومن یامر بالعدل وهو على صراط مستقیم))(9) خداوند (در مورد مشرک و مومن) مثالى زده است: دو نفر را که یکى از آنها گنگ مادرزاد است و قادر به هیچ کارى نیست و سربار صاحبش مى باشد و او را در پى هر کارى بفرستد خوب انجام نمى دهد, آیا چنین انسانى با کسى که امر به عدالت مى کند و در راه راست ایمان است برابر مى باشد؟
در این مثال, خداوند مشرکان را به افرادى که داراى پنج خصلت هستند تشبیه نموده:
1ـ آنها برده و فاقد اختیار هستند
2ـ آنها گنگ و لال مى باشند
3ـ آنها توانایى بر هیچ کارى ندارند
4ـ آنها سربار مولاى خود مى باشند
5ـ آنها در همه کارها شکست خورده و ناکام مى باشند.
ولى مومنان که از هرگونه شرک دور هستند, نه تنها هیچ یک از این خصال زشت را ندارند, بلکه همواره به عدل و داد امر مى کنند, و در صراط راست گام برمى دارند; بنابراین آیا مشرک و مومن مساوى هستند؟ بدون تردید آنها مساوى نخواهند بود!
3ـ ((ومن یشرک بالله فکانما خر من السماء فتخطفه الطیر او تهوى به الریح فى مکان سحیق)) هر کس بر(10)اى خدا شریک قرار دهد (مثال او همانند آن است که) از آسمان سقوط کرده و پرندگان در وسط هوا او را مى ربایند, یا تند باد او را به مکان دورى پرتاب مى کند.
این مثال, با کمال گویایى, بیچارگى و سقوط وحشتناک مشرکان را بیان مى کند, مشرک چنان بیچاره است که گویى اولا از آسمان به سوى زمین سقوط مى کند, ثانیا در وسط فضا طعمه پرنده لاشخور مى شود, ثالثا اگر از دست آن پرنده جان سالمى بدر برد, دستخوش طوفانى مرگبار مى گردد و رابعا آن طوفان چنان او را در نقطه دورى ـ که هیچ کس در آنجا براى نجاتش وجود ندارد ـ بر زمین مى کوبد که بدنش متلاشى شده و هر ذره آن به گوشه اى پرتاب مى گردد; چرا که او از آسمان توحید جدا شده و به سوى دره هولناک شرک واژگون گشته, طوفان شیطان بى رحم, او را ربوده و به نقطه دورى پرتاب و متلاشى نموده است.
4ـ ((مثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا وان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون))(11) مثال کسانى که غیر از کسان دیگرى را به عنوان اولیاى خود برگزیدند, همانند عنکبوتند که خانه اى براى خود برگزیده است. براستى که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است, اگر مى دانستند!
مى دانیم که خانه عنکبوت بسیار سست ساخته شده است, نه دیوار دارد, نه سقف و نه در; از تعدادى تارهاى بسیار نازک ساخته شده, از این رو اگر نسیم ملایمى بوزد, تار و پود آن درهم مى ریزد. چند قطره باران کافى است تا آن را متلاشى کند. اگر کمترین شعله آتش به آن برسد نابود مى شود, یک بار کشیدن جارو بر روى آن, آن را زیر و رو مى کند, نمى تواند به روى خود بایستد, بلکه تکیه گاهى مى خواهد و...
خداوند در این آیه, کاخ زندگى مشرکان را به خانه سست عنکبوتى تشبیه نموده که به راستى سست و بى بنیاد است.
مثالهاى چهارگانه فوق با کمال روشنى باطن زشت شرک و سست عنصرى مشرکان را براى ما بیان مى کند و با زبانى گویا به ما مى گوید که طاغوتها و معبودهاى باطل, هرچند ظاهر دلربایى داشته باشند, طبل توخالى هستند; نه تنها هرگز نجات بخش نیستند, بلکه سد راه کمال بوده و انسان را در بیراهه هاى ضلالت, درمانده خواهند نمود. تارهاى سست عنکبوت هرگز نمى تواند آنها را از دره هاى هولناک گمراهى نجات بخشد; نه تنها در دنیا , در آخرت نیز, زندگى آنها این گونه بلکه بسیار بدتر خواهد بود. قرآن کریم مى فرماید: ((لئن اشرکت لیحبطن عملک ولتکونن من الخاسرین))(12) اگر مشرک شوى قطعا تمام اعمالت تباه و پوچ مى شود و از زیانکاران خواهى بود.

وسعت معنى شرک و شاخه هاى آن
پرهیز از شرک, بستگى به شناخت همه ابعاد شرک دارد; بنابراین باید شاخه ها و نشانه هاى شرک و توحید را شناخت, تا بتوان به طور کامل از هر گونه شرک دورى کرد. امام صادق(ع) فرمود: ((ان بنى امیه اطلقوا للناس تعلیم الایمان ولم یطلقوا تعلیم الشرک لکى اذا حملوهم علیه لم یعرفوه))(13) بنى امیه براى مردم آموختن ایمان را آزاد گذاردند و از آموختن (معنى وسیع) شرک جلوگیرى نمودند, زیرا اگر مردم را (در صورت شناخت شرک) بر شرک وادار مى کردند, آن را نمى پذیرفتند.
توضیح اینکه: اگر بنى امیه مردم را در فراگیرى معنى وسیع شرک آزاد مى گذاشتند, مردم مى فهمیدند که یکى از شاخه هاى شرک پیروى از طاغوتهاى غاصب در برابر فرمان خداست, در نتیجه, همین فراگیرى آنها را از اطاعت خلفاى جور باز مى داشت.
بر همین اساس روایت شده که شخصى از امام باقر(ع) پرسید: ((کمترین چیزى که انسان با ارتکاب آن مشرک مى شود, چیست؟)) آن حضرت در پاسخ فرمود: ((من قال للنواه انها حصاه و للحصاه انها نواه ثم دان به))(14) هر کس به هسته اى بگوید سنگریزه است و به سنگریزه بگوید هسته است! و به آن متدین و معتقد شود.
عارف و عالم محقق, ((فیض کاشانى)) در توضیح این حدیث مى گوید: ((یعنى اگر به قلب خود به این مطلب معتقد شود و آن را دین خود قرار دهد, مشرک است; زیرا رازش این است که چنین کارى به پیروى از هواى نفس برمى گردد و صاحب این اگرچه خدا را پرستش مى کند, ولى در کنار آن اعتقاد, از هواى نفس نیز اطاعت مى کند. در نتیجه در اطاعت, براى خدا شریک قرار داده است.))(15)
از سوى دیگر رسول اکرم(ص) فرمود: ((من اصغى الى ناطق فقد عبده, فان کان الناطق عن الله عزوجل فقد عبدالله, وان کان الناطق عن ابلیس فقد عبد ابلیس))(16) کسى که به سخن سخنگویى (به قصد اعتقاد به درستى آن سخن) گوش فرا دهد, آن سخنگو را پرستش کرده است. پس اگر او از سوى خداوند سخن مى گوید, شنونده اش خدا را پرستش کرده, و اگر او از طرف شیطان سخن مى گوید, شنونده اش شیطان را پرستش نموده است.
این گونه روایات بیانگر آن است که شرک معنى وسیعى دارد. مومن کامل و یکتاپرست خالص کسى است که شرک را با تمام ابعادش بشناسد و از آن اجتناب کند, وگرنه ناخود آگاه در وادى شرک قرار مى گیرد.
مطلب دیگر در این راستا اینکه براساس روایات امامان(ع) شرک بر دو گونه است: شرک جلى (آشکار) و شرک خفى(پنهان). شرک آشکار مانند بت پرستى, دوگانه پرستى و... است, شرک پنهان عبارت است از ریاکارى و خودنمایى در عبادت و اطاعت خدا.
امام صادق(ع) فرمود: ((شرک پنهان تر از حرکت مورچه در شب ظلمانى بر روى لباس موئین سیاه رنگ است. یکى از اقسام آن این است که انسان انگشتر خود را براى طلب حاجت از خدا, در انگشتش بگرداند.)) نیز فرمود: ((شرک مخفى تر از حرکت مورچه در شب تاریک روى پلاس سیاه است, مانند آن که انسان براى غیر خدا نماز بخواند یا قربانى کند, یا دعوت و دعا نماید.))(17)
بنابراین, هرگونه ریاکارى, خودنمایى در عبادت و اطاعت, یک نوع شرک است, چرا که اخلاص از شرایط توحید وپرستش صحیح مى باشد. برهمین اساس اولیاى خدا و فرزانگان, بسیار مراقب بودند که در تمام ابعاد زندگى از مرز اخلاص خارج نشده و خداى نکرده گرفتار یکى از شاخه هاى نامرئى شرک نگردند.
نقل مى کنند: وقتى حضرت امام خمینى (قدس سره) در نجف اشرف بودند, بعضى از طلبه ها پیام دادند: ((عمامه و محاسن شما کوچک است و در شاءن یک مرجع تقلید نیست)) امام در پاسخ فرمود: ((به آنها بگویید من هنوز مشرک نشده ام.)) کنایه از این که بزرگ کردن عمامه و ریش براى خودنمایى, یک نوع شرک است.(18)
دامنه شرک آن چنان وسعت دارد که امام صادق(ع) فرمود: ((اگر مومنى همه عبادات خود را انجام دهد, ولى در مورد چیزى که خداوند یا رسول خدا(ص) آن را تشریع فرموده بگوید: ((چرا برخلاف این را تشریع نکرده)) یا چنین حالتى در روح و روانش پدید آید, بىآنکه به زبان بگوید, چنین کسى گرفتار شرک شده است.))(19) نیز فرمود: ((اکر کسى بگوید اگر فلانى نبود هلاک مى شدم یا صدمه مى دیدم, یا نتیجه نمى گرفتم و امثال آن, چنین کسى در مالکیت و رازقیت, براى خدا شریک قرار داده است, پس اگر در چنین موارد بگوید: اگر خداوند فلان کس را به کمک من نمى فرستاد, هلاک مى شدم یا به نتیجه نمى رسیدم, اشکالى ندارد.))(20)
نیز روایت شده رسول خدا(ص) فرمود: ((مومنى که نزد ثروتمندى بیاید و به خاطر ثروت او بر او سلام کند و در برابرش تواضع و کرنش نماید, دو سوم دینش را از دست داده است.))(21)
این مطلب را با ذکر شاخه هاى توحید و شرک به طور اختصار به پایان مى بریم; فلاسفه اسلامى و دانشمندان علم کلام مى گویند: ((توحید داراى شاخه هاى متعدد است, مانند توحید ذات, توحید صفات, توحید در عبادت, توحید افعالى که آن نیز داراى اقسام گوناگون است, مانند توحید خالقیت, توحید ربوبیت توحید مالکیت و حاکمیت تکوینى و تشریعى)).
به این ترتیب, ضد توحید یعنى شرک نیز داراى شاخه هاى گوناگونى خواهد بود و گرفتار شدن به یکى از شاخه هایش کافى است که انسان را مشرک سازد; نتیجه اینکه شرک معنى وسیعى دارد.
از ویژگیهاى بندگان ممتاز خداوند این است که همه ابعاد و انواع شرک را بشناسند و از هرگونه شرک بگریزند, تا بتوانند در فکر و عقیده و عمل در راه پاک توحید گام بردارند. مسلما اگر توحید آنها در همه ابعادش درست شد, آثار درخشان معنوى آنها را در همه عرصه ها خواهند دید و به نتایج مطلوبى خواهند رسید.

اهمیت توحید و زشتى شرک
براى تکمیل این بحث نظر شما را به چند حدیث در مورد ((اهمیت توحید)) و ((زشتى شرک)) جلب مى کنیم:
1 ـ از ((شریح بن هانى)) نقل شده که گفت: در بحبوحه جنگ جمل, مرد عربى نزد امیرمومنان على(ع) آمد و گفت: اى امیرمومنان! آیا تو مى گویى خدا یکتا است؟
ناگهان مردم به او حمله کردند و گفتند: اى اعرابى مگر نمى بینى که فکر امیرمومنان(ع) متوجه مسایل دیگرى است (هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد)؟ امیرمومنان(ع) به آنان توجه کرد و فرمود: ((دعوه فان الذى یریده الاعرابى هو الذى نریده من القوم)) او را به حال خود بگذارید, چیزى که این اعرابى از ما مى خواهد همان است که ما از گروه دشمن مى خواهیم (و به خاطر آن مى جنگیم).
سپس فرمود: اى اعرابى! این که مى گوییم خداوند واحد است, چهار معنى دارد که دو معنى آن درباره خدا روا نیست و دو معنى آن ثابت و مسلم است. اما آن دو معنى که روا نیست 1ـ کسى بگوید خدا واحد است و مقصودش واحد عددى باشد, زیرا چیزى که دومى ندارد, در باب اعداد داخل نمى شود و یک و دو در آن راه ندارد... 2ـ و همچنین کسى که بگوید خدا واحد است و منظورش واحد نوعى از جنس باشد; این هم درست نیست, زیرا مفهومش این است که خدا داراى شبیه است. اما آن دو معنى از توحید که براى خدا روا و ثابت است, یکى این است که بگویى او یکتا است و هیچ شبیه و مانندى ندارد, دیگر این که بگویى او ((احدى المعنى)) است یعنى ذات او نه در وجود خارجى و نه در عقل و نه در در وهم تقسیم پذیر نیست (بلکه ذاتش بسیط محض است)(22)
رسول خدا(ص) به یکى از یارانش به نام ((ابن مسعود)) فرمود: ((ایاک ان تشرک بالله طرفه عین, و ان نشرت بالمنشار او قطعت او صلبت او احرقت بالنار))(23) از همتا قراردادن براى خدا حتى به اندازه یک چشم به هم زدن دورى کن, هرچند با اره تو را بریده بریده کنند یا تو را قطعه قطعه نمایند و یا به دار آویزند و یا با آتش بسوزانند.
پى نوشت ها:
1). فرقان (25) آیه68.
2). المعجم المفهرس لالفاظ القرآن, ص379 ـ 381.
3). توبه (9) آیه1.
4). همان, آیه28.
5). نساء (4) آیه48.
6). همان, آیه116.
7). لقمان (31) آیه13.
8). ابراهیم (14) آیه18.
9). نحل (16) آیه76.
10). حج (22) آیه31.
11). عنکبوت (29) آیه41.
12). زمر (39) آیه65.
13). محدث کلینى, اصول کافى, ج2, ص415 و 416.
14). همان, ص397.
15). اصول کافى ترجمه شده, ج4, ص113.
16). علامه مجلسى, بحار, ج26, ص239.
17). بحار, ج72, ص96.
18). برداشت هایى از سیره امام خمینى, ج1, ص324, پابه پاى آفتاب , ج4, ص48.
19). محدث کلینى, اصول کافى, ج2, ص398.
20). بحار, ج72, ص100.
21). همان, ج73, ص169.
22). بحار, ج3, ص206.
23). همان جلد 77,ص 107.

تبلیغات