آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

کرامت و شرافت انسان به ارزش هاى وجودى او بستگى دارد, ارزش هایى که جانشین ضد ارزش ها گردد; به عبارت دیگر سیادت و آقایى انسان با پرهیز از رذایل و تحصیل فضایل به دست مىآید.
این مطلب در قرآن به عنوان هدف از آمدن پیامبران از طرف خدا, با تعبیر ((تزکیه و تعلیم)) بیان شده است. و این مطلب همان ترک رذایل و کسب فضایل است که از آن در علم اخلاق, به ((تخلیه و تحلیه)) تعبیر مى شود; یعنى نخست باید خود را از هر گونه ملکات و حالت هاى انحرافى و گمراه کننده و گناه, تخلیه و پاک کرد و سپس, با زیورهاى فضایل و ارزش هاى والاى الهى و انسانى آراست. چنان که این مطلب در آیه 129سوره بقره, و آیه 2 سوره جمعه آمده است:
((هو الذى بعث فى الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه)) خداوند کسى است که در میان جمعیت درس نخوانده, رسولى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزکیه (پاک سازى) مى کند و به آن ها کتاب و حکمت مىآموزد.
به عنوان مثال, دو باغ را در نظر بگیرید. یکى بر اثر نامساعد بودن زمین و فضاى آن, پر از علف هاى هرزه و مزاحم است و آثار و ثمرى جز آفت هاى گوناگون ندارد ; روشن است که چنین باغى بى ارزش است و وجودش مایه نکبت و رنج و آزار خواهد بود. به عکس, باغ دیگرى را در نظر بگیرید که از نظر زمین و فضا و سایر ویژگى ها, ممتاز و شاداب بوده و داراى گل هاى رنگارنگ و میوه هاى مختلف است, و آفت ها و علف هاى هرزه از آن دور بوده و وجودش موجب بهره هاى فراوان و برکات سرشار است.
انسان منهاى ارزش ها ـ که در ضد ارزش ها غوطه ور است ـ همانند باغ نخست است که نام باغ را دارد, ولى در حقیقت شوره زارى بیش نیست. به عکس, انسانى که در صراط پرهیز از رذایل و تحصیل فضایل گام برمى دارد, همچون باغ دوم است که وجودش مایه برکات و آثار درخشان است. بر همین اساس مولانا مى گوید:
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
اسم گفتى رو مسمى را بجوى
ماه در بالا است نى در آب جوى
پیامبر اکرم (ص) به قدرى ارزش ها را مهم و محترم مى شمرد که در جنگ سپاه اسلام با ((قبیله طى)), هنگامى که ((سفانه, دختر حاتم طایى)) اسیر گردید و به مدینه آورده شد و خود را به پیامبر (ص) معرفى کرد و پدرش حاتم را که داراى خصلت هاى ارزشى بود توصیف نمود, پیامبر (ص) به او فرمود: ((این صفاتى که در مورد حاتم گفتى از صفات مومنین است, اگر پدرت مسلمان بود ما به او رحمت مى فرستادیم.))
سپس به مسئولین فرمود: ((خلوا عنها فان اباها کان یحب مکارم الاخلاق.))(1)
این دختر را به پاس احترام ارزش هاى اخلاقى پدرش آزاد سازید.
همچنین وقتى در یکى از جنگ ها, خواهر رضاعى او را به صورت اسیر نزد آن حضرت آوردند. پیامبر (ص) با دیدن او خوشحال شد و فرش خود را براى او بر زمین گستراند و او را بر آن نشانید و خود بر روى خاک نشست و با چهره اى باز و خندان با او به گفتگو پرداخت. پس از آن که او رفت, برادر رضاعیش آمد, پیامبر (ص) به او نیز احترام شایان کرد, ولى نه به اندازه خواهر رضاعیش. شخصى از علت این تبعیض پرسید. فرمود: ((لانها ابر بابیها منه))(2) زیرا این خواهر بیشتر از آن برادر به پدرش نیکى مى کند.
این حادثه علاوه بر این که بیانگر نهایت تواضع پیامبر (ص) است, حاکى از آن است که آن حضرت براى ارزش ها احترام شایانى قایل بودند.
بنابر این, همه مسلمانان بویژه مردم ایران و مسئولین جمهورى اسلامى, باید اصالت را به ارزش ها بدهند و به هیچ وجه نگذارند که اسلام و مسلمین از اصالت ها و ارزش ها فاصله بگیرند و توجه داشته باشند که در انقلاب اسلامى, ارزش ها در راس امور دیگر است. این ارزش هاست که هویت ما را با شکوه هرچه بیشتر حفظ مى کند و عزت و استقلال ما را نگه مى دارد, وگر نه از درون تهى شده و به یک زندگى پوچ و بى محتوا رو مىآوریم که با کوچک ترین حوادث متلاشى خواهد شد.
چندى پیش, در یکى از روزنامه هاى عصر تهران, در صفحه نخست جناح ها را سه دسته کرده بود و ویژگى هر کدام را در برابر آن نوشته بود. به این ترتیب: کارگزاران = با توسعه اقتصادى. طرفداران جامعه مدنى = با توسعه سیاسى. حزب الله = با حفظ اصالت و ارزش ها. به نظر ما این جدا سازى صحیح نیست, چرا که ارزش مفهوم وسیعى دارد علاوه بر ارزش هاى اخلاقى شامل ارزش هایى مثل توسعه سیاسى صحیح و توسعه اقتصادى صحیح نیز خواهد شد.
وآنگهى توسعه اقتصادى و سیاسى منهاى ارزش هاى اخلاقى, هرگز قابل قبول نیست, چرا که دورى از رذایل و کسب فضایل عامل اصلى پیروزىها در همه عرصه هاست.

در سوره فرقان, خداوند ((عبادالرحمن)) (بندگان خاص خدا) را ستوده و در آیات 63تا 74 دوازده فضیلت و ویژگى براى آنها ذکر مى کند و در پایان چنین نتیجه مى گیرد:
((اولئک یجزون الغرفه بما صبروا و یلقون فیها تحیه و سلاما))(3) این انسان ها به خاطر صبر و استقامتشان, داراى درجات عالى بهشت ـ از پاداش الهى ـ هستند و در بهشت با تحیت و سلام روبرو مى شوند.
در این راستا, برآن شدیم که این ویژگى هاى دوازده گانه را ذکر کرده و به شرح کوتاه هر کدام در ضمن دوازده مقاله بپردازیم, به امید آن که با اتصاف به این ارزش هاى والا, مدارج کمال را پیموده و در صف عباد الرحمن, همان بندگان ویژه, ممتاز و خاص خداوند سبحان, قرار گیریم.

تواضع نخستین ویژگى بندگان ممتاز خدا
قرآن در بیان ویژگى نخست بندگان ممتاز خدا مى فرماید: ((الذین یمشون على الارض هونا))(4) آن ها کسانى هستند که با آرامش و بدون هر گونه غرور و تکبر بر زمین راه مى روند.
تواضع به معنى خشوع و فروتنى است ; ضد آن تکبر و خودخواهى است که موجب غرور, غفلت و سرکشى شده و خمیر مایه انحرافات و تباهى ها خواهد شد.
تواضع بر دو گونه است: 1ـ تواضع در برابر خدا که از خواص اصلى عبودیت و بندگى است و بدون آن ماهیت بندگى پیدا نمى شود 2ـ تواضع در برابر انسان هاى با ایمان یا انسان هایى که تواضع در برابر آن ها اثر مثبت دارد و موجب جذب آن ها به سوى ارزش ها مى گردد.

تواضع در برابر خدا
نشانه تواضع در برابر خدا, تسلیم در برابر فرمان هاى او و اطاعت و کمال خشوع و خضوع در برابر عظمت او مى باشد, به گونه اى که انسان آنچه دارد همه را از آن خدا دانسته و خود را ذره اى بسیار ناچیز از مخلوقات او بداند; شاکر و سپاسگزار بى چون و چرا باشد و از هر گونه خودخواهى در برابر خواست خدا پرهیز نماید.
تواضع در برابر خدا, کلید ایمان و معرفت و راهیابى به درگاه حق و تقرب است و به عکس تکبر در برابر خدا موجب سرکشى و طغیان و مایه هرگونه تیره بختى و انحراف خواهد شد.
در اوصاف پیامبر اسلام (ص) روایت شده که در برابر عظمت خدا, داراى نهایت تواضع بود; به گونه اى که خداوند او را مخیر کرد که بنده رسول باشد یا سلطان رسول, و در عین حال چیزى از مقامش در پیشگاه خدا کاسته نشود. اما آن حضرت بندگى و رسالت را برگزید و دوست داشت بنده متواضع و رسول باشد, نه پادشاه رسول.
امام صادق (ع) فرمود: ((ما اکل رسول الله (ص) متکئا منذ بعثه الله عز و جل نبیا حتى قبضه الله الیه, متواضعا لله عزوجل))(5) از آن هنگام که پیامبر (ص) به رسالت مبعوث شد تا آخر عمر, به خاطر تواضع در برابر خداى بزرگ, هرگز در حال تکیه به چیزى غذا نخورد.
روزى یکى از بانوان گستاخ از کنار رسول خدا (ص) عبور کرد و دید آن حضرت با جمعى از بردگان بر روى خاک نشسته و غذا مى خورد, گفت: ((اى محمد, سوگند به خدا تو مانند بندگان (بردگان) غذا مى خورى و همانند آنها مى نشینى (روش و منش تو همچون شاهان و زمامداران نیست). پیامبر (ص) در پاسخ به او فرمود: ((ویحک اى عبد اعبد منى))(6) واى بر تو, کدام بنده اى, بنده تر از من است.
و در مورد تواضع حضرت على (ع) در برابر عظمت خدا روایت شده است که آن حضرت به مستمندان کمک فراوان مى کرد و شخصى به صورت انتقاد به آن حضرت عرض کرد: ((چرا آن قدر صدقه فراوان مى دهى, آیا چیزى براى خود نگه نمى دارى؟))
حضرت على (ع) در پاسخ فرمود: ((آرى. سوگند به خدا اگر بدانم خداوند یکى از کارها و وظایفى را که انجام مى دهم قبول مى کند, از زیاده روى در انفاق خوددارى مى کردم, ولى نمى دانم آیا کارهایم مورد قبول خداوند قرار مى گیرد یا نه؟ چون به این موضوع اطلاع ندارم, آن قدر انفاق مى کنم تا یکى از آن ها قبول گردد.)) (7)
این واقعه بیانگر نهایت تواضع و خشوع و خضوع حضرت على (ع) در برابر خداوند بزرگ است و نشان مى دهد که آن حضرت بر فراز قله عظیم توحید افعالى قرار داشت و خود را در برابر خدا, بسیار ناچیز مى دانسته است.
عارف وارسته ((ورام بن ابى فراس)) نقل مى کند که پیرمردى از اولیإ وارسته در شهرى مى زیست. در آن شهر زلزله و طوفان آمد و بسیارى هلاک شدند و بسیارى بى خانمان گشته و به بلاى عظیمى گرفتار گشتند. آنها تصمیم گرفتند تا نزد آن پیر وارسته بروند و از او بخواهند تا براى رفع گرفتارى آنها دعا کند. آنها به حضور آن پیر پارسا آمدند و وضع نابسامان خود را شرح داده و تقاضاى دعا کردند. آن پیر در نهایت خضوع و تواضع در برابر خدا, در حالى که گریه مى کرد گفت: ((کاش سبب هلاکت شما و این بلاها خودم نباشم. بنابراین, از این فقیر ناچیز و گنه کار چه توقع که دعا کند و دعایش به استجابت رسد.)) (8) آرى, وارستگان ممتاز و عارفان پیراسته, این گونه در برابر عظمت خدا متواضع هستند.
مگر نه این است که خداوند در قرآن مى فرماید: ((یا ایها الناس انتم الفقرإ الى الله))(9) اى مردم شما سراپا در برابر خدا فقیر و نیازمند هستید.
و امام سجاد (ع) در فرازى از دعاى خود به خدا عرض مى کند: ((یا غنى الاغنیإ,ها, نحن عبادک بین یدیک, و انا افقر الفقرإ الیک, فاجبر فاقتنا بوسعک))(10) اى بى نیازترین بى نیازها, اینک ما بندگان تو ایم بر درگاهت. و من فقیرترین فقرا به تو هستم. پس تهى دستى ما را با توان گرى خود, جبران فرما!))

تواضع به همدیگر
نوع دیگر از تواضع, تواضع در برابر انسان ها, در برابر پدر و مادر, همسایگان, دوستان, بستگان و سایر مردم است. تواضع موجب استحکام پیوند انسان ها و محبت و الفت بیشتر شده و بر صفا و صمیمیت مى افزاید و هر گونه کدورت و بدبینى و آثار شوم دیگر, مثل تکبر و خودخواهى را از جامعه پاک مى سازد.
تواضع موجب ارتفاع مقام و افزایش احترام انسان در جامعه شده و باعث اعتماد و آرامش مى گردد و به اخلاق انسان زینت مى بخشد و رشته هاى روابط حسنه و ارتباط صمیمانه را محکم مى کند و انسان را در برابر حق تسلیم نموده و از هرگونه زورگویى و تجاوز به حقوق دیگران باز مى دارد. و به طور خلاصه, منشا برکات معنوى و اخلاقى فردى و اجتماعى بسیارى خواهد شد.
قرآن, در آیه مورد بحث, آن را از نخستین ویژگى بندگان ممتاز خدا دانسته است که از نشانه هاى آن ((راه رفتن آرام و متواضعانه)) است که باعث جلب دوستى دیگران مى شود.
رسول خدا (ص) فرمود: ((با دانشمندان همنشین نشوید, مگر این که شما را از سه چیز به سه چیز دیگر سوق دهد:
1ـ از تکبر به سوى تواضع
2ـ از بى تفاوتى به سوى احساس مسئولیت و نصیحت کردن
3ـ و از نادانى به سوى علم و دانش.))(11)
البته تواضع, شکل هاى گوناگون دارد که یکى از آشکارترین آن ها در شیوه راه رفتن دیده مى شود. بعضى بر اثر غرور و تکبر به گونه اى راه مى روند که گویى مى خواهند زمین را بشکافند. از این رو در قرآن از نصایح حضرت لقمان به فرزندش آمده که به او گفت: ((و لا تصعر خدک للناس و لاتمش فى الارض مرحا ان الله لایحب کل مختال فخور))(12) با بى اعتنایى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.
و خداوند خطاب به پیامبر(ص) مى فرماید: ((و لا تمش فى الارض مرحا انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا))(13) و روى زمین با تکبر راه مرو! تو نمى توانى زمین را بشکافى و طول قامتت هرگز به کوه ها نمى رسد.
راستى, اگر انسان کمترین شناختى از خود و جهان هستى داشته باشد, مى داند که در برابر عالم بزرگ چه اندازه کوچک است حتى اگر گردنش برابر با کوه ها شود. تازه بلندترین کوه هاى زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگى هاى پوست نارنج نسبت به آن است. همان زمینى که خود ذره اى ناچیز در برابر کهکشان هاى عظیم است. آیا با این حال, کبر و غرور دلیل جهل و نادانى مطلق نیست؟!
کوتاه سخن آن که تواضع از امتیازات و ارزش هاى خاص پرهیزکاران وارسته است. امیرمومنان على (ع) در ضمن شمارش اوصاف پرهیزکاران مى فرماید: ((و مشیهم التواضع)) (14) روش و راه رفتنشان, آمیخته با تواضع و فروتنى است.

نگاهى به تواضع پیامبر اسلام(ص):
سیره نویسان در تاریخ زندگى پیامبر اکرم (ص) مى نویسند: ((روزى پیامبر (ص) نزد جمعى آمد. آنها به احترام او دست جمعى از جا بر خاستند. آن حضرت این کار را از آنها نپسندید و فرمود: آن گونه که عجم ها برمى خیزند و به همدیگر تعظیم مى کنند برنخیزید.))
((انس بن مالک)) مى گوید: ((از آن پس وقتى که مردم رسول خدا (ص) را مى دیدند برنمى خاستند, زیرا مى دانستند که او این کار را نمى پسندد. آن حضرت وقتى که وارد مجلس مى شد در پایین ترین مکان آن مجلس مى نشست.))
امام صادق (ع) فرمود: ((از تواضع پیامبر (ص) این که دوست داشت بر الاغ برهنه سوار شود و روى خاک بنشیند. او با بردگان غذا مى خورد و به سائلان با دست خود غذا مى رساند. او بر الاغ سوار مى شد و غلام خود یا شخص دیگر را بر پشت سر خود سوار مى کرد.))
نیز از ویژگى هاى آن حضرت این که با فروتنى خاصى کنار سفره مى نشست و هنگام غذا خوردن انگشتان خود را مى لیسید, و خودش گوسفندانش را مى دوشید و لباس و کفشش را خودش وصله مى کرد, خانه را جارو مى نمود و شترش را در اصطبل مى بست, با خدمتکار خانه, گندم و جو آسیاب مى کرد, آرد آن را خمیر مى نمود, آذوقه منزل را از باز از تهیه و حمل مى کرد و به خانه مىآورد, با تهى دستان مى نشست و با آنها غذا مى خورد و با دست خود به آنها غذا مى داد.)) (15)
روزى پیامبر (صلى الله علیه و آله) از کوچه اى عبور مى کرد, دید عده اى اجتماع کرده اند. نزدیک رفت و فرمود: چه خبر است؟ آنها شخصى را نشان داده و گفتند: ((این دیوانه اى است که حرکت ها و گفتار خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته است. مردم براى تماشاى او در اینجا اجتماع کرده اند.))
پیامبر (صلى الله علیه و آله) آنها را به سوى خود فرا خواند و به آنها فرمود: ((این شخص به بیمارى مبتلا است, آیا مى خواهید دیوانه حقیقى را به شما معرفى کنم؟ عرض کردند: آرى. فرمود: ((المتبختر فى مشیه, الناظر فى عطفیه, المحرک جنبیه بمنکبیه الذى لایرجى خیره, و لایومن شره))(16) دیوانه حقیقى کسى است که با تکبر و غرور راه مى رود. پیوسته به دو طرف خود نگاه مى کند و پهلوهاى خود را با شانه اش تکان مى دهد (تنها خودش را مى نگرد) و کسى است که مردم به خیر او امید ندارند و از شر او در امان نیستند. این است دیوانه حقیقى.))

نگاهى به تواضع حضرت على (ع)
حضرت على (ع) نیز خصلت تواضع را در حد اعلى در همه ابعاد زندگیش رعایت مى کرد. او آن قدر فروتن و خاکى بود که پیامبر(ص) او را ابوتراب خواند. او دوست داشت که مردم او را با این نام بخوانند. در تاریخ آمده: در ((غزوه عشیره)) هنگامى که سپاه اسلام به جبهه آمدند و دشمنان و اشرار را از آن منطقه راندند, ((عمار یاسر)) مى گوید در این جبهه در بیابان بودیم. حضرت على (ع) به من فرمود: ((آیا مى خواهى نزد این چند نفر کشاورز که در کنار چشمه (نزدیک آن منطقه) مشغول کار هستند برویم و چگونگى کار آنها را بنگریم؟)) موافقت کردم و با هم به آن جا رفتیم و از نزدیک کار آنها را دیدیم. سپس در نزدیک آنها در کنار مجموعه اى از درخت هاى خرما براى استراحت, روى زمین خوابیدیم, پیامبر(ص) آمد و ما را بیدار کرد و به على (علیه السلام) فرمود: ((اى ابا تراب برخیز)) على (ع) برخاست و گرد و غبار را از لباس خاک آلودش تکان مى داد ; به این ترتیب حضرت على(ع) به این لقب معروف گردید.(17)
از سرگذشت هاى بسیار جالب در زندگى حضرت على (ع) این که امام حسن عسکرى (ع) فرمود: ((دو نفر, پدر و پسر, به محضر على (ع) آمدند (با توجه به این که عصر خلافت آن حضرت بود). حضرت على (ع) آنها را مهمان خود نمود. آنها را در صدر مجلس نشانید و خود با کمال تواضع در پیش روى آن ها نشست. فرمود غذا بیاورید. غذا آوردند و مهمانان خوردند. سپس قنبر آفتابه و لگن آورد تا دست آنها را بشوید. حضرت على(ع) خود برخاست تا دست پدر را بشوید. او نمى گذاشت و خاکسارى و اصرار فراوان مى نمود که این کار را نکنید, ولى على(ع) دست بر نداشت تا آب ریخت و دست او را شست.
آن مرد به حضرت على (ع) عرض کرد: ((براى من شرمآور است که خداوند ببیند تو دستم را مى شویى!!)) حضرت على (ع) در پاسخ فرمود: ((بلکه این بهترین حالت است, زیرا خداوند مى بیند برادرت بدون هرگونه امتیاز و جدایى از تو, تو را خدمت مى کند و هدفش از این خدمت پاداش چندین برابر بهشت است. ))
آن گاه حضرت على (ع) آفتابه را به پسرش محمد حنفیه داد و فرمود: ((اینک دست پسر را تو بشوى, پسرم! اگر این پسر تنها به این جا مىآمد, من دستش را مى شستم, ولى خداوند هر گاه پدر و پسر در یک جا باشند برخورد مساوى بین پسر و پدر را نمى پسندد. بنابراین, پدر دست پدر را شست, تو پسر نیز دست پسر را بشوى.))
محمد حنفیه, دست پسر را شست.
آنگاه امام حسن عسکرى (ع) فرمود: ((فمن اتبع علیا على ذلک فهو الشیعى حقا))(18) کسى که در این راستا از حضرت على (ع) پیروى کند, شیعه حقیقى است.
از تواضع على (ع) این که ((زیدبن على (ع))) نقل مى کند: ((در پنج مورد پابرهنه راه مى رفت و کفش هایش را به دست مى گرفت: 1ـ روز عید فطر براى رفتن به سوى نماز 2ـ در روز عید قربان براى رفتن به محل نماز 3ـ در روز جمعه براى حرکت به سوى نماز جمعه 4ـ در مورد حرکت به خانه بیمار براى عیادت او 5 ـ هنگام تشییع جنازه و مى فرمود: ((این موارد منسوب به خداست. دوست دارم که در این گونه موارد (براى تواضع) پابرهنه باشم.))
امام صادق (علیه السلام) فرمود: ((روزى حضرت على (ع) سوار بر مرکب شده و عبور مى کرد. چند نفر از اصحابش پشت سر او حرکت کردند. على (ع) به آنها رو کرد و فرمود: ((آیا حاجتى دارید؟)) آنها عرض کردند: ((نه, ولى دوست داریم همراه شما باشیم.)) فرمود: ((انصرفوا و ارجعوا, النعال خلف اعقاب الرجال مفسده للقلوب)) (19) بروید و بازگردید. راه رفتن به پشت سر مردان, موجب تباهى قلب ها مى شود.)) یعنى ممکن است این کار موجب خودخواهى سواره شود و خصلت تواضع را از او برباید و در نتیجه, روح و جان او را از نظر معنوى تباه و بیمار کند.
آرى, بزرگان ما مانند پیامبر (ص), حضرت على (ع) و... این گونه متواضع بودند و به ارزش ها احترام مى کردند, و به این نخستین خصلت عبادالرحمن ارج مى نهادند.

تواضع مثبت و منفى
البته لازم به تذکر است که باید مرزها را شناخت و دانست که مرز بین ذلت و تواضع, مرز باریکى است. اى بسا افرادى که بر اثر اشتباه, به عنوان تواضع, تن به گناه ذلت مى دهند که مى توان از آن به تواضع منفى تعبیر کرد. این گونه تواضع ساختگى در اسلام به شدت نهى شده است. قرآن در توصیف فرزانگان ممتاز مى فرماید: ((اذله على المومنین اعزه على الکافرین))(20) آنها در برابر مومنان متواضع و در برابر کافران, خشن و سرسخت هستند.
از این آیه به روشنى استفاده مى شود که تواضع در برابر کافران و سرکشان, منفى و ناصحیح است.
بر همین اساس, امیر مومنان على (ع) فرمود: ((من اتى غنیا فتضعضع له لشىء یصیبه منه ذهب ثلثا دینه))(21) کسى که به خاطر کسب چیزى از مال دنیا نزد ثروتمند آید و در برابر او کرنش کند, دو سوم دینش از بین مى رود.
نیز فرمود: ((ما احسن تواضع الاغنیإ للفقرإ طلبا لما عندالله, و احسن منه تیه الفقرإ على الاغنیإ اتکالا على الله.))(22) تواضع ثروتمندان در برابر مستمندان, براى رسیدن به پاداش الهى, چقدر نیک و زیبا است. و از آن بهتر, بى اعتنایى مستمندان در برابر ثروتمندان به خاطر تکیه بر خداست.
سخن را با این داستان جالب و آموزنده به پایان مى بریم: ((در جنگ احد, یکى از یاران رشید پیامبر (ص) به نام ((ابودجانه انصارى)) عمامه اى شکوهمند بر سر بست و قسمتى از پارچه عمامه اش را روى دوش خود افکند و با کمال غرور و شکوه در برابر چشم دشمنان گام برداشت و به گونه پرشکوه راه رفت. پیامبر (ص) او را در این حال دید (که در زمان عادى چنین راه رفتن, یک نوع تکبر بود) فرمود: ((ان هذه لمشیه یبغضها الله عزو جل, الا عند القتال فى سبیل الله))(23) این گونه راه رفتن را خداوند دشمن دارد, مگر در معرکه جنگ در راه خدا (براى نمایش قدرت و هیبت اسلامى و ترساندن دشمن) که پسندیده است.
از این روایات به روشنى فهمیده مى شود که تواضع بر دو گونه است: مثبت و منفى. چنان که ضد آن تکبر نیز, گاهى مثبت و شایسته است.

پى نوشت ها:
1. سید نعمت الله جزائرى, زهرالربیع, ص 89.
2. محدث قمى, کحل البصر, ص 174.
3. فرقان (25), آیه 75.
4. همان, آیه 63.
5. محدث قمى, کحل البصر, ص 100و101.
6. همان, ص 101.
7. ابراهیم بن محمد ثقفى, الغارات, ج 1, ص 91.
8. ورام بن ابى فراس, تنبیه الخواطر, ص 203.
9. فاطر (35), آیه 15.
10. صحیفه سجادیه, دعاى 10.
11. مجموعه ورام, ص 233.
12. لقمان (31), آیه 18.
13. اسرإ (17), آیه 37.
14. نهج البلاغه, خطبه 192.
15. محدث قمى, کحل البصر, ص 177.
16. شیخ حر عاملى, المواعظ العددیه, ص 175.
17. محدث قمى, کحل البصر, ص 193.
18. مناقب ابن شهر آشوب, ج 2, ص 105, بحار, ج 41, ص 56.
19. مناقب ابن شهر آشوب, ج 2, ص 104.
20. مائده,(5) آیه 54.
21. علامه مجلسى, بحار, ج 77, ص 43.
22. نهج البلاغه, حکمت 406.
23. شیخ حرعاملى, وسایل الشیعه, ج 11, ص 9.

تبلیغات