آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مقدمه
حاکمیت مذهب سنى در طى نه قرن نخست هجرى در ایران، صورت مذهبى تاریخ این سرزمین، در این دوره تاریخى است.استثناهاى اندکى در کنار این حاکمیت وجود دارد که در دولت زیدیان طبرستان، بویهیان، دوره سلطان محمد خدابنده و سربداران، نمود یافته است.با این حال، جداى از حاکمیت، در سراسر این نه قرن، اولا تمایلات شیعى در میان بسیارى از سنیان این دیار وجود داشت، و ثانیا تشیع اصیل امامى و نیز شیع زیدى در میان مناطقى از ایران، رسمیت مردمى و محلى مداوم داشت.
در طى این دوران، تشیع امامى و زیدى ایران، از کوفه، بغداد و سپس نجف و حله تغذیه مى‏شد.
تبیین چگونگى این پیوند مطلبى است که باید به آن پرداخت.شناختن راههاى این تغذیه، و زمان و مراحل آن، در شناخت آموزه‏هاى شیعى و رواج آنها در ایران به ما کمک خواهد کرد.
ارتباط میان تشیع عراق با ایران، از آغاز تاکنون به‏طور مداوم وجود داشته است؛اما در طى نه قرن نخست هجرى(قرن هفتم تا پانزدهم میلادى)چهار نقطه عطف در این پیوند وجود داشته است:
نخست، زمان مهاجرت شمارى از افراد قبیله اشعرى عراق به شهر قم در اواخر قرن نخست هجرى که دوره تأسیس تشیع امامى در ایران است.
دوم، تأثیر تشیع بغداد و نجف بر ایران در قرن‏ پنجم و ششم.
سوم، تأثیر مکتب حلّه بر ایران در قرن هشتم.
چهارم، تأثیر تشیع جبل عامل و بحرین(به طور عمده از طریق عراق)بر ایران در زمان تأسیس سلسله صفوى.
از نظر تاریخى، در مرحله نخست و چهارم، ابهام چندانى وجود ندارد؛اما مرحله دوم و سوم نیاز به بحث بیشترى دارد.در طى قرن پنجم و ششم، شمار فراوانى از دانش‏پژوهان شیعى مناطق مرکزى(مانند رى و قم)، شمال(آمل و سارى)و شمال شرق ایران(بیهق و نیشابور)با سفر به عراق، در بغداد و نجف، تشیع آن دیار را به ایران آوردند.برخى از آنها از شاگردان شیخ مفید (م 413/1045)سید مرتضى(م 436)و بسیارى از شیخ طوسى(م 460/1067)و فرزندش ابو على (زنده در 511/1117)و دیگر استادان حوزه شیعى در نجف بوده‏اند.
در قرن هشتم هجرى، بار دیگر شاهد مهاجرت شمار فراوانى از دانش‏پژوهان شیعه ایرانى، از همان مناطق پیشگفته، به حله هستیم.بسیارى از آنها شاگردان علامه حلى(م 726/1326)و فرزندش فخر المحققین(م 771/1369)بودند و آثار این دو عالم شیعى را به ایران منتقل و برخى را به فارسى ترجمه کردند.این زمان، درست برابر دوران رکود اندیشه‏هاى سنى در ایران است؛ دورانى پس از سقوط بغداد که دیگر نشانى از قوت و قدرت آثار کلامى و فقهى سنى در ایران نمى‏بینیم، بلکه بیشتر شاهد رشد تصوف سنى و سپس تصوف شیعى هستیم.
از مهمترین آثار این تغذیه فکرى، کنترل تشیع ایرانى توسط تشیع عربى است.نتیجه آن که، در طى این زمان، چیزى به نام تشیع ایرانى با مشخصه‏هاى مستقل از تشیع عربى وجود ندارد.
ممکن است اندکى از سنتهاى ایرانى مانند نوروز در دوره صفوى به نوعى در تشیع، جدى‏تر از آنچه در عراق رایج بوده مطرح شده باشد، امادر اساس و هویت، تشیع ایران چیزى جز تشیع عربى نیست.
مقاله حاضر به تبیین مرحله دوم و سوم در این تأثیرگذارى مى‏پردازد.
*** حوزه علمى شیعه در بغداد، از دو منبع بهره برد.نخست مکتب حدیثى شیعه که بخش مهم آن از ایران(قم و رى)به بغداد رفت و به جز آثار صدوق، آثار دیگر، چندان محل اعتنا نبود.دوم از سوى مکتب عقلى شیعه که در کوفه و خود بغداد ریشه داشت.حوزه علمى شیعه در بغداد به پشتوانه آنچه از کوفه و قم برگرفته بود، نیرومند بود؛به ویژه از زمانى که بویهیان در آنجا قدرت یافتند.پس از روى کار آمدن سلجوقیان در نیمه نخست قرن پنجم، حوزه شیعى بغداد روبه ضعف رفت و درگیریهاى شیعیان و سنیان، سبب آوارگى برخى از عالمان شیعه شد.استوانه‏هاى اصلى این حوزه عبارت بودند از:شیخ مفید(م 413)و سید مرتضى(م 436)و سپس شیخ طوسى.هر سه اینان نقش اساسى در بازسازى بنیادهاى فکرى شیعه براى دوره‏هاى بعد دارند.
شیخ طوسى(ابو جعفر محمد بن حسن به على بن حسن طوسى)در رمضان سال 385/995 م در طوس متولد شد. (1) او پس از آن که برخى از متون را در زادگاه خود یا در نیشابور فراگرفت، به سال 408/1017 عازم بغداد شد.تا سال 413 در محضر شیخ مفید شاگردى کرد.پس از آن، تا سال 436 در خدمت شریف مرتضى بود.آنگاه خود رهبرى جامعه شیعه را به دست گرفت. درگیریهاى شیعه و سنى و آتش زدن خانه و کتابخانه وى، او را بر آن داشت تا به سال 448/ 1056 به نجف عزیمت کند. (2) وى این بخت را داشت تا حوزه مختصر و محدود (3) این شهر را تا سال 460 که زنده بود، به یک مرکز علمى تبدیل کند.پس از وى، فرزند و شاگردش ابو على(زنده در 511)کار پدر را دنبال کرد.در آن روزگار، شمار زیادى از عالمان شیعى عرب و عجم در بغداد و نجف گرد آمده بودند.کسانى مانند:سلار بن عبد العزیز دیلمى، ابن براج، کراجکى، عالمان درجه دوم شیعى پس از مفید، شریف مرتضى و شیخ طوسى بودند.
شهرت علمى نجف و یکدستى آن هم به لحاظ مذهبى، تحت رهبرى شیخ طوسى، آن هم در کنار آستان امیر المؤمنین(علیه السلام)طلاب فراوانى را از سرزمینهاى شیعى در شام و ایران بدان سوى کشاند و سبب تقویت هرچه بیشتر این حوزه درسى شد.ابن فوطى نشوته سات:«و کان فى زمانه المجمع على فضله و الیه الرحلة من جمیع البلاد.» (4)
شیخ طوسى حاصل تلاشهاى علمى مختلف مکتب حدیثى و عقلانى شیعه در ایران(قم و رى) و بغداد بود.وى در محضر برجسته‏ترین مشایخ شیعه مانند:شیخ مفید و شریف مرتضى، تحصیل کرده بود.این در حالى بود که وى نگارش کتاب «تهذیب»خود را در زمان حیات شیخ مفید آغاز کرد.وى در دانش حدیث، فقه، کلام، تفسیر و رجال بهترین آثار شیعى را نگاشت و برخى از بهترین‏ها را مانند«رجال»کشى و«الشافى»سید مرتضى تلخیص و تهذیب کرد.چنین موقعیت برجسته‏اى، از یک سو حاصل تلاش پیشینیان او بود و از سوى دیگر منشأ گسترش افکار شیعه در دوران پس از وى.
آنچه در این مقال مورد نظر ماست، توجه به گسترش افکار شیخ در ایران است.در حقیقت اگر تشیع را چون کبوترى تصور کنیم، یک بال آن در حلب و بال دیگر آن در رى و بدنه اصلى آن در عراق قرار دارد.در اینجا مى‏کوشیم تا تأثیر شیخ طوسى را بر تشیع ایران بازنماییم.
نخستین نکته، توجه به شاگردان ایرانى شیخ طوسى است.باید توجه داشت که برخى از شاگردان شیخ مفید و سید مرتضى ایرانى بودند که پس از آن، نزد شیخ طوسى هم شاگردى کردند و یا اصولا از معاصران وى بودند.از آن جمله عبد الجبار رازى است که از وى یاد خواهد شد. دیگر سلار بن عبد العزیز دیلمى(448/1056) است که از اهالى طبرستان و از شاگردان نزدیک سید مرتضى بوده که گاه به جاى وى، تدریس مى‏کرده است. (5) وى استاد بسیارى از عالمان عرب و عجم و معاصر ابو الصلاح حلبى و بنا به گفته برخى استاد وى بوده است.گفته‏اند وقتى مردم حلب از وى استفتاء مى‏کردند، او آنها را به ابو الصلاح ارجاع مى‏داد. (6) قبر وى در خسرو شاه تبریز قرار دارد، (7) و این خود شاهدى برآمد و شد وى در ایران است.
شرح حال چهل تن از شاگردان طوسى را الحکیم در کتاب خود آورده است.بسیارى ازا ینان به صراحت لقبهاى شهرى ایرانى دارند.بیشتر افراد مزبور، قمى، نیشابورى، جرجانى، آملى و افرادى هم نسفى و مروزى و قزوینى و آبى هستند.شاگردان غیر ایرانى وى از عراق و شام‏اند. ممکن است برخى از اینها در عراق سکونت گزیده باشند، اما به هر روى اصل و نسب آنها ایرانى است ولو ممکن است برخى از آنها مانند حمدانیهاى رى و قزوین (8) و نیز خزاعیها از قبائل عربى باشند که قرنها در ایران سکونت داشتند.برخى از آنها آثارى به عربى و فارسى دارند.درباره عبد الجبار بن على رازى آمده است:
«و له تصانیف بالعربیة و الفارسیة فى الفقه.» (9) به نظر مى‏رسد که نسل نخست اینان، آثارى به عربى مى‏نوشتند، اما به مرور، کتابهایى به زبان فارسى تألیف کردند.محمد بن حسین محتسب، استاد منتجب الدین مؤلف کتاب فارسى«رامش افزاى آل محمد(ص)»در ده مجلد بوده است. (10) اما شاگردان ایرانى شیخ:
1-آدم بن یونس نسفى (11) بنا به نقل ابن حجر، منتجب الدین در کتاب«رجال الشیعة الامامیه»از او یاد کرده و وى را شاگرد شیخ طوسى دانسته است. (12)
2-احمد بن حسین بن احمد خزاعى نیسابورى.وى پدر عبد الرحمن مفید است که شرح حالش خواهد آمد.احمد از شاگردان سید مرتضى، سید رضى و شیخ طوسى بوده که مقیم رى شده است.وى آثار متعددى مانند:امالى در چهار مجلد، عیون الاحادیث و«الروضة»در فقه و کتابهاى دیگر (13) .از جمله«الاربعین عن الاربعین فى فضائل امیر المؤمنین(ع)»دارد. (14)
3-اسحاق بن محمد بن حسن بن حسین بابویه قمى و برادرش.
4-اسماعیل بن محمد بن حسن بن حسین بن بابویه قمى.منتجب الدین نوشته است که این دو نفر راوى تمامى آثار شیخ طوسى هستند و خود آنها آثارى در عربى و فارسى دارند. (15)
5-حسن بن حسن بن بابویه قمى معروف به حسکا(نزیل الرى).وى جدّ منتجب الدین نویسنده کتاب الفهرست است که شیخ بسیارى از عالمان شیعى در رى داشته که عبد الجلیل درباره آن نوشته است:مدرسه شمس الاسلام حسکا بابویه که پیر این طایفه بود که نزدیک است به سراى ایالت و در آنجا نماز به جماعت و قرائت قرآن و تعلیم قرآن کودکان را و مجلس وعظ و طریق فتوا و تقوا ظاهر و معین بوده است و هست. (16)
از جمله شاگردان وى، ابو على طبرسى است. (17) شاگرد دیگر وى، فرزندش عبید الله(پدر منتجب الدین)است.عبید الله، راوى آثار طوسى از طریق پدرش مى‏باشد.اجازه‏اى از شیخ حسن بن حسین دوریستى(مقیم کاشان)حکایت از آن دارد که وى از طریق عبید الله، از پدرش، از شیخ طوسى، اجازه روایت کتاب«مبسوط»را داشته و از همین طریق اجازه‏اى براى عالمى عرب با نام شیخ مرشد الدین ابو الحسین على بن حسین سوراوى نوشته است. (18) شاگرد دیگر حسکا، سید رضا بن داعى عقیقى مشهدى بوده است. (19)
6-حسین بن مظفر بن على حمدانى قزوینى (نزیل قزوین)(م 498/1104).به نوشته منتجب الدین، وى سى سال نزد شیخ طوسى تمامى آثار وى را بر او خواند). (20) رافعى نوشته است که او به عراق سفر کرد و در آنجا شاگردى برخى از عالمان کرد. (21) سید طالب بن على بن ابى طالب ابهرى فقیه (22) و سید عبد الله بن احمد جعفرى قزوینى (شیخ الطالبیه فى وقته) (23) و سید ابو البرکات محمد بن اسماعیل مشهدى (24) و امیرکا بن ابى اللجیم قزوینى عجلى (25) (از خاندان شیعى عجلى مقیم قزوین) (26) از شاگردان اویند.
7-سید ذو الفقار بن محمد بن معبد حسنى مروزى.وى شاگرد شیخ طوسى (27) و سید مرتضى بوده است.منتجب الدین نوشته است:من او را دیدم در حالى که یک صد و پنجاه سال داشت. (28) وى زمانى هم به دمشق رفته که ابن عساکر، وى را در آنجا دیده و از هوادارى وى از روافض یاد کرده است. (29) وى در شمار مشایخ سید فضل الله راوندى (30) و قطب راوندى (31) است.
8-عبد الجبار عبد الله بن على مقرى‏ء رازى معروف به مفید.منتجب الدین او را«فقیه الاصحاب بالرى»دانسته و گفته است که شاگرد سلاّر بن عبد العزیز و ابن برّاج بوده است.وى پس از تحصیل در بغداد به رى بازگشته و به تربیت شاگرد پرداخته است.به گفته عبد الجلیل چهار صد شاگرد داشته است. (32) همو نوشته که«مدرسه خواجه عبد الجبار مفید که چهارصد مرد فقیه و متکلم در آن مدرسه درس شریعت آموختند.» (33)
در این صورت، باید وى باید یکى از حلقات مهم اتصال مکتب بغداد و نجف با شیعیان ایرانى باشد. منتجب الدین نوشته است که وى تألیفاتى در فقه به عربى و فارسى داشته، (34) اما از نام آنها آگاهى نداریم.ابو على طبرسى نویسنده«مجمع البیان»از شاگردان وى بوده و خود بدین مطلب تصریح کرده است. (35) نیز سید طیب بن هادى شجرى (36) از سادات شجرى در ایران.
9-عبد الرحمن بن احمد بن حسین مفید نیسابورى خزاعى.خاندان خزاعى از خاندانهاى برجسته علمى این دوره در رى است.گذشت که پدر عبد الرحمن، شاگرد سید مرتضى و شیخ طوسى بوده است.عموى وى، محسن بن حسین خزاعى نویسنده چندین کتاب بوده است. (37) منتجب الدین نوشته است:
«سافر فى البلاد شرقا و غربا و سمع الاحادیث عن المؤالف و المخالف.»
کتابهایى چون:امالى، سفینة النجاة، عیون الاخبار، و...داشته است.او نزد شیخ طوسى، شریف مرتضى، شریف رضى، کراجکى، ابن برّاج و سلاّر بن عبد العزیز (38) و شیخ ابو المظفر لیث بن سعد اسدى مقیم زنجان (39) و عبد الباقى بن محمد خطیب بصرى (40) تحصیل کرده است.وى از برخى از شاگردان شیخ طوسى مانند ابو سعد منصور آبى هم بهره برده است. (41) وى راوى کتاب «الکافى»ابو الصلاح حلبى از مصنف آن بوده است. (42)
عبد الجلیل درباره‏اش نوشته است:«و خواجه فقیه عبد الرحمن نیشابورى که به کتب و قول و قلم و تصانیف او التفات بسیار است طوائف اسلام را.» (43)
عبد الرحمن عموى پدر ابو الفتوح رازى، صاحب«تفسیر»بوده و از حلقه‏هاى اصلى نشر دانش شیعى عراق به ویژه شیخ طوسى در میان شیعیان ایرانى است. (44) او پس از تحصیل به رى بازگشته و در آنجا مسجدى هم داشته است.دو شاگرد وى مرتضى و مجتبى فرزندان داعى بن قاسم حسنى بوده‏اند که منتجب الدین از طریق آنها، اجازه روایتى از عبد الرحمن مفید نیشابورى را داشته است. (45) از آن جمله اجازه روایت مرویات ابو الحسن على بن هبة الله بن عثمان‏ موصلى از طریق همین مرتضى به منتجب الدین داده شده است. (46) در روایتى که نام وى در سند آن آمده، تاریخ نقل آن حدیث توسط وى، سال 476/1083 در مسجدش در شهر رى ضبط شده است. (47) «تبصرة العوام»متن کهن فارسى در فرق و مذاهب، به وى منسوب شده (48) که به حق البته مورد تردید قرار گرفته است.
10-على بن عبد الصمد تمیمى سبزوارى نیسابورى.وى نیاى خاندانى مشهور از عالمان قرن ششم است که یکى از آنها مؤلف کتاب «ذخیرة الآخره»است که به زبان فارسى در دعاها نوشته شده و به کوشش نگارنده همین سطور، به چاپ رسیده است. (49) على بن عبد الصمد و فرزندان و نوادگانش در بسیارى از طق روایى واقع شده‏اند که پس از این به آن اشاره خواهیم کرد.
11-محمد بن على فتال نیشابورى نویسنده کتاب«روضة الواعظین»و«تفسیر قرآن»که عبد الجلیل مکرر از تفسیر وى در ردیف تفسیر «تبیان»و«مجمع البیان»یاد کرده است.منتجب الدین در دو مورد شرح حال وى را آورده و یکجا از تفسیر (50) و در جاى دیگر از روضة الواعظین (51) وى یاد کرده.محدث ارموى به استناد مقدمه ابن شهر آشوب بر«مناقب»و این که وى از شاگردان او بوده، بر این باور است که این دو مورد مربوط به یک نفر است. (52) آقا بزرگ نوشته است که وى از شیخ طوسى روایت مى‏کند 53
12-منتهى بن ابى زید حسینى جرجانى کجّى. منتجب الدین از چند نفر از افراد این خاندان یاد کرده است. (54) عبد الجلیل نوشته است:و السید المنتهى الجرجانى که ملاحده‏اش‏[اسماعیلیه‏] بکشتند. (55) و در جاى دیگرى آمده:و سید منتهى جرجانى را که ملحدان به معاینه بکشتند و سید ابو طالب کیا به قزوین و سید حسن کیا جرجانى را که ملحدان بکشتند و از گور برآوردند و بسوختند آخر نه شیعى بودند؟ 56
وى از مشایخ ابن شهر آشوب بوده که از وى با عنوان منتهى بن ابى زید بن کیابکى(کیاسکى یا کیسکى)حسینى جرجانى یاد کرده است. (57) محتمل است که وى شیخ طوسى را درک کرده باشد، زیرا بنا به نقل افندى، پدرش سید ابو زید عبد الله حسینى جرجانى از شاگردان سید مرتضى و سید رضى بوده است. (58)
13-منصور بن حسین آبى وزیر آل بویه. منتجب الدین به شاگردى وى نزد شیخ طوسى تصریح کرده است. 59 وى نویسنده کتاب«نثر الدر» کتاب پرارج ادبى است که در هفت مجلد به چاپ رسیده است.
شاگردان ایرانى ابو على طوسى
ابو على حسن بن محمد(زنده در 511/1117) فرزند شیخ طوسى.وى تمامى کتابهاى پدرش را نزد وى خواند و پس از او ریاست جامعه شیعه را در دست گرفت.وى همراه چند تن از علماى برجسته شیعه که برخى ایرانى و برخى عرب بودند، نزد پدرش تحصیل مى‏کرد.اینان عبارت بودند از عبد الجبار بن عبد الله بن على رازى، حسن بن حسین بابویه قمى و محمد بن هبة الله وراق طرابلسى.نیز گفته شده است که وى سر سلسله اجازات علمى در میان شیعه است. (60) شیعیان براى کسب علوم دینى از نقاط دیگر به نجف آمده و نزد وى به تحصیل مى‏پرداختند. (61)
بیشتر شاگردان ابو على که منتجب الدین از آنها یاد کرده، القاب ایرانى دارند.اینان عبارتند از:
1-اردشیر بن ابو الماجدین بن ابو المفاخر کابلى.
2-حسین بن فتح واعظ بکرآبادى جرجانى. وى پس از تحصیل به ایران بازگشته و بنا به گفته ابو الحسن بیهقى، مدتى از جرجان به بیهق رفته و چون در نیشابور با ائمه لغت اختلاف پیدا کرده، به جرجان بازگشته و به سال 536 در همانجا درگذشته است.وى استاد فقه سدید الدین حمصى رازى و هم استاد حسن فرزند ابو على طبرسى بوده است. 62
3-ظفر بن الداعى بن ظفر حمدانى قزوینى.
4-رکن الدین على بن على بن عبد الصمد نیشابورى سبزوارى.
5-على بن حسین بن على جاسبى (63) (شاگرد ابو على و حسکا بن بابویه).
6-لطف الله بن عطاء الله بن احمد حسنى نیشابورى.
7-عبد الجلیل قزوینى رازى مؤلف کتاب «النقض».
8-محمد بن على بن حمزة الطوسى المشهدى.منتجب الدین از وى و آثارش یاد کرده است. (64) بحثهایى درباره شاگردى وى نسبت به شیخ طوسى مطرح شده که با توجه به زمان زندگى وى در نیمه قرن ششم پذیرفتنى نیست. (65)
9-عماد الدین محمد بن ابو القاسم طبرى آملى کجى.از این فرد کتاب«بشارة المصطفى» برجاى مانده که از نظر تعیین محل تحصیل وى در عراق و ایران روشنگر برخى از نکات است.او در نقل احادیث، محل سماع آنها را از شیخ خود، همراه با تاریخ آن آورده است.اثر برجاى مانده‏اش عربى است و کتابهاى دیگرى هم که منتجب الدین براى وى شمرده، نامهاى عربى دارد.وى در نسل شاگردان ابو على طوسى، از برخى از مشایخ عرب و ایرانى روایت دارد. (66) افندى هم اطلاعاتى درباره وى به دست داده و فوائد ضمیمه بر کتاب«مختصر مصباح شیخ طوسى»را در نسخه‏اى که دیده، از وى دانسته است. (67)
از سالهاى یاد شده در متن کتاب، روشن مى‏شود که مؤلف در سالهاى ذیل، در شهرهایى که یاد کرده، مشغول تحصیل و سماع حدیث بوده است:
508-509 در آمل، 510 ربیع الاول تا صفر در رى، 510 تا رمضان 511 در نجف، 512 ذى قعهده و شوال در نجف، 512 در کوفه، 514 در نیشابور، 516 در کوفه، 516 محرم در نجف، 518 ذى قعده رى، 520 ربیع الاول در آمل، 524 در نیشابور. (68)
وى بیش از همه از ابو على طوسى روایت دارد که شمار نقلهاى وى از او بالغ بر پنجاه و پنج مورد است.عالمان پس از وى، حتى از عالمان عرب، از وى روایت دارند.از جمله:یحیى بن بطریق، صاحب کتاب«العمدة» (69)
10-ابو على فضل بن حسن طبرسى.وى نویسنده کتاب«مجمع البیان»است و مآخذ چندى به شاگردى وى نزد ابو على طوسى تصریح کرده‏اند. (70)
دانشمندان عرب دیگرى نیز در کار تربیت دانشمندان ایرانى نقش داشتند.یکى از آنها ابو الفتح محمد بن على کراجکى شاگرد سید مرتضى و شیخ طوسى است که شاگردان ایرانى چندى داشته است.از جمله آنها ظفر بن داعى بن مهدى علوى استرآبادى (71) ، عبد الرحمن بن احمد نیشابورى معروف به مفید (72) و نیز حسن بن حسین بن بابویه معروف به حسکا جدّ منتجب الدین (73) و پدر او عبید الله بن حسن هستند. (74)
عبد العزیز بن نحریر، معروف به ابن برّاج قاضى طرابلس هم از عالمان شیعه عرب این دوران است که شاگردان ایرانى داشته که از جمله آنها پدر (75) و جد منتجب الدین است. (76) روشن است که این افراد، به نوعى سبب انتقال دانش حوزه علمى بغداد و نجف به سایر مراکز شیعى از جمله حلب شدند.
جعفر دوریستى و نشر دانش شیعى بغداد در ایران
از نخستین عالمان برجسته ایرانى که از جمله انتقال‏دهندگان دانش شیعى از عراق به ایران است، ابو عبد الله جعفر بن محمد دوریستى(380/ 990-زنده در 473/1080)، (77) از دوریست یا محله درشت(یا طرشت)فعلى در تهران(و در آن روزگار از قراى رى)است.پدر او محمد بن احمد از راویان اخبار شیعى بوده و احادیثى به نقل از فرزندش، در منابع بعدى، از جمله«بشارة المصطفى»باقى مانده است.
جعفر از رى عازم بغداد شد و در آنجا نزد شیخ مفید و سید مرتضى به تحصیل پرداخت. (78) وى معاصر شیخ طوسى است و شیخ در کتاب رجالش از وى یاد کرده است. (79) او پس از سالها تحصیل به درشت بازگشت و به نشر احادیث اهل بیت پرداخت.وى واسطه اجازه روایتى میان مفید و سید مرتضى بن داعى حسنى در روایت کتاب «الارشاد»است. (80)
بعد از آن که وى به ایران بازگشت، از احترام فوق العاده‏اى برخوردار بود؛تا آنجا که به نقل عبد الجلیل، خواجه نظام الملک هم هفته‏اى دوبار به درشت مى‏رفته و از وى سماع حدیث مى‏کرده است. (81)
وى شیخ برخى از عالمان ایرانى و انقال دهنده دانش شیعى بغداد به این دیار است.به عنوان مثال، ابو جعفر بن مهدى بن عابد حسینى مرعشى از وى روایت نقل مى‏کند و شیخ طبرسى صاحب مجمع البیان از طریق وى از دوریستى. (82) برخى از شاگردان ایرانى او عبارتند از احمد بن محمد مرشکى(منسوب به مرشک یا مارشک از قراى طوس)، حسن بن على ارابادى، حسن بن محمد حدیقى، حسن بن یعقوب نیشابورى، زید بن محمد بیهقى، عبد الجبار بن على رازى، فضل الله راوندى و شمارى دیگر. (83) بنابراین، وى یکى از برجسته‏ترین شاگردان مکتب شیعى بغداد است که دانش آنها را در این سوى نشر کرده است.
فرزندان وى نیز در شمار عالمان و فاضلان این دوره بودند.عبد الله فرزند جعفر دوریستى هم از عالمان و محدثان برجسته است.وى در سال 566 /1170 به بغداد آمد و پس از چندى به رى بازگشت و اندکى پس از سال 600/1203 درگذشت. (84) شهرت و منزل وى به حدى بوده که هنوز مقبره وى در درشت موجود و زیارتگاه است. (85) خواجه حسن فرزند دیگر جعفر، شاعرى توانا بود که به عربى اشعارى مى‏سرود و چند بیتى را عبد الجلیل آورده است. (86) خواجه بوتراب فرزند حسن نیز شاعر بوده است. (87)
تأثیر مکتب طوسى در عالمان شیعه ایرانى
اندیشه‏هاى شیخ طوسى براى شاگردان و دست پروردگان وى تا نسلها به عنوان اندیشه‏هاى اصیل و غیرقابل خدشه شناخته مى‏شد.بالطبع براى عالمان ایرانى هم این نکته رعایت مى‏شد.زمانى که عبد الجلیل قزوینى(در حوالى سال 560/ 1164)درگیر بحث با مخالفان شیعه مى‏شود، استناد وى به‏طور عمده به شیخ طوسى است.وى از جریانى در تشیع که آن را مکتب اصولى مى‏داند -بیشتر در مسائل کلامى تا فقهى-استنادش به‏ شیخ طوسى است.وى در نقد مکتب اخبارى شیعى که مقصودش جریان حدیث‏گرایى افراطى است، با اشاره به از بین رفتن آن جریان مى‏نویسد:
«گرجایى باشند این معنا، -اشاره به مسأله مورد بحث-پنهان اصولیان کنند که علم الهدى و شیخ بو جعفر طوسى و علماى ما از متأخران بر ایشان انکار کرده‏اند...و ایشان را قمع و قهر کرده‏اند و تظاهر نیارند کردن.» (88)
این«علماى متأخر»همان شاگردان شیخ طوسى هستند که عبد الجلیل با نسل ایرانى آنها تماس داشته و اندیشه‏هاى شیخ طوسى را مى‏پذیرفته‏اند.همو«محققان شیعه اصولیه»را عبارت از«علم الهدى مرتضاى بغداد و شیخ کبیر بو جعفر»مى‏داند. (89) تعیبر وى درباره طوسى کاملا نشانگر تسلط وى بر جریان فکرى شیعه در این دوره است.وى مى‏نویسد:
«و بو جعفر طوسى معروف و مشهور است، صاحب تصانیف و مجاور مشهد مقدس امیر المؤمنین(ع)و بزرگ قدر و رفیع جاه.و بر قول و فتواى او اعتماد تمام.» (90
و مى‏نویسد:«وى مفسران اهل بیت را کسانى چون«شیخ بو جعفر طوسى و محمد فتال و بو على طبرسى و شیخ بلفتوح رازى» (91) مى‏داند.
این سیر نشانگر رشد افکار طوسى است. طبرسى در تفسیر«مجمع البیان»فراوان از «تبیان»شیخ طوسى بهره گرفته است.عبد الجلیل در جایى دیگر، سررشته عالمان برجسته‏اى را که برمى‏شمرد، از مفید و مرتضى آغاز مى‏کند؛پس از آن از«شیخ بوجعفر طوسى فقیه عالم و مفسر و مقرى و متکلم»که«زیادت بر دویست مجلد در فنون علم تصنیف ساخته»یاد کرده؛آنگاه از عالمان برجسته شیعى ایرانى از جمله چند تن از خاندان حمدانیهاى مقیم قزوین و رى و«الشیخ المعتمد جعفر دوریستى»و عبد الجبار رازى«که چهارصد شاگرد بزرگ داشت»و شمارى دیگر یاد مى‏کند. (92)
تأثیر آثار علمى شیخ طوسى را از راههاى‏ مختلف مى‏توان دنبال کرد.اشاره شد که یک نمونه از این تأثیر، تأثیر«تبیان»شیخ بر کتاب «مجمع البیان»طبرسى است.مانند همین تأثیر را در زمینه آثرى که در دعا نوشته شده مى‏بینیم. کتاب مصباح المتهجد شیخ، کتابى جامع در باب ادعیه بوده و مختصر آن نیز که از خود اوست، سخت مورد علاقه جامعه شیعه قرار گرفته است. تأثیر کتاب مصباح را در کتابهاى دعا که در قرن ششم به فارسى نوشته شده مانند«ذخیرة الاخره» از على بن محمد بن على بن عبد الصمد سبزوارى (زنده در 533/1138)و«نزهة الزاهد»(تألیف به سال 596/1199)مى‏بینیم.«مختصر مصباح» خود شیخ هم چندین بار در قرن هفتم و بعد از آن به فارسى درآمده است.یک ترجمه بسیار کهن آن به شماره 877 در کتابخانه مرعشى است که مترجم در آغاز نوشته است:«...آن را به پارسى ترجمه کنم تا کسى کى به زبان عرب عالم نباشد و خواهد تا بر آن عمل کند، بر وى سهل بود.»ترجمه کهن دیگر در همان کتابخانه به شماره 5987 است که نثر آن نیز کهن مى‏نماید و مترجم، شناخته شده نیست.نیز ترجمه‏اى دیگر به شماره 8911 که ترجمه‏اى کهن است و تاریخ کتابت آن 961/ 1553 در همان کتابخانه مى‏باشد.
اجازات
سلسله اجازات شیعه در دوره پس از شیخ طوسى، به‏طور عمده و غالب به ایشان منتهى مى‏شود.ابن شهر آشوب در مقدمه مناقب نوشته است:اسانید کتابهاى اصحاب ما، بیشترش به شیخ طوسى بر مى‏گردد. (93) از آنجا که بسیارى از شاگردان شیخ، ایرانى بوده‏اند، نام آنها در این اجازات به عنوان حلقه‏اى میان شیخ و عالمان بعدى آمده است.ابن شهر آشوب با یاد از این نکته که بیشتر اجازات اصحاب ما به شیخ طوسى برمى‏گردد، فهرستى از وسائط میان خود و آثار طوسى را آورده که غالب آنها چهره‏هاى ایرانى هستند.توجه داریم که ابن شهر آشوب بخشى از دوران تحصیل خود را در ایران و بخشى را در شام سپرى کرده است.این اشخاص عبارتند از:ابو الفضل داعى بن على حسینى سروى، ابو الرضا فضل الله راوندى قاشانى، عبد الجلیل بن عیسى بن عبد الوهاب رازى، ابو الفتوح حسین على رازى، محمد و على فرزندان على بن عبد الصمد نیشابورى، ابو على فضل بن حسن طبرسى، على بن شهر آشوب سروى(پدرش)، همه اینها از طریق ابو على طوسى و عبد الجبار بن على رازى و سید منتهى بى ابى زید کیابکى، محمد بن حسن بن فتال نیشابورى و شهر آشوب(جدش)عبد الجبار.ابن شهر آشوب طرقى هم از طریق عالمان عرب دارد. مثلا از طریق ابو جعفر محمد بن على بن محسن حلبى، از ابو جعفر بن کمیح از پدرش از ابن براج از شیخ مفید. 94
جعفر بن محمد بن هبة الله ابن نما حلى کتاب «استبصار»شیخ را به نقل از پدرش، از جدش، از حسین مقدادى و او از«عبد الجبار بن على رازى» روایت کرده است. (95) طریق علامه حلى به آثار شیخ صدوق و شیخ مفید به جعفر بن محمد دوریستى و از وى به شیخ مفید منتهى مى‏شود. (96) وى طریق دیگرى هم به آثار مفید و مرتضى دارد که به نقل از وسائط عربى است. (97) همچنین یکى از طرق وى به آثار شیخ طوسى به واسطه عماد الدین محمد بن ابى القاسم طبرى آملى صاحب«بشارة المصطفى»و از وى به ابو على فرزند شیخ مى‏باشد. 98 طریق دیگر او به برهان الدین محمد بن محمد حمدانى قزوینى(مقیم رى)از فضل الله راوندى از ذو الفقار بن معبد مروزى از شیخ طوسى است. (99) نیز طریق وى به آثار سلار بن عبد العزیز به واسطه مرتضى بن داعى رازى است. (100)
نام عبد الجبار در بسیارى از اجازاتى که به نوعى به روایت آثار شیخ طوسى مى‏رسد، دیده مى‏شود. (101) همینطور نام على بن عبد الصمد نیشابورى شاگرد شیخ طوسى، در بسیارى از این اسناد، ملاحظه مى‏شود.قطب الدین سعید بن هبة الله راوندى در اسناد روایاتى که در کتاب «قصص الانبیاء»آورده وسائط خود را آورده که شمارى از آنها، عالمان ایرانى از شاگردان طوسى و ابو على و عبد الجبار رازى هستند.از جمله، اخبار نخست ان کتاب از على بن على بن عبد الصمد نیشابورى است که شیخ خود اوست.اخبار دیگرى از طریق مرتضى بن داعى از جعفر دوریستى از پدرش از ابن بابویه (102) و نیز از ذو الفقار بن احمد حسینى مروزى از شیخ طوسى (103) و ابو عبد الله حسین مؤدب قمى از جعفر دوریستى (104) نقل کرده است.
به هر روى، نام این قبیل عالمان ایرانى در نوع اجازاتى که از قرن هفتم به بعد نوشته شده دیده مى‏شود.یک نمونه مهم اجازه‏اى است که از سید محمد بن حسین بن ابى الرضا علوى(شاگرد یحیى بن سعید صاحب الجامع للشرایع)دانسته شده و وى به شمس الدین محمد بن احمد استاد شهید اول داده است. (105) این اجازه آینه تمام نماى حضور عالمان ایرانى در نسلى پس از شیخ مفید و سید مرتضى و رضى و شیخ طوسى است. آنها دانش شیعى را از عراق گرفته و دوباره به علماى حله بازپس داده‏اند.نمونه‏اى از اسناد این اجازه را مى‏آوریم: محمد بن عبد الله بن زهره-ابن شهر آشوب مازندرانى-ذو الفقارى مروزى-محمد بن على حلوانى-سید مرتضى؛
سید منتهى کیامکى حسینى-پدرش-سید مرتضى؛
محمد بن فتال نیشابورى-پدرش-سید مرتضى؛
محمد حسینى بغدادى-قطب الدین راوندى- ابن اعرج نقیب-ابن قدامه-سید مرتضى؛
محمد حسینى بغدادى-قطب الدین راوندى- مرتضى بن داعى رازى-ابو جعفر دوریستى- سید رضى؛
ابن شهر آشوب مازندرانى-محمد و على فرزندان على بن عبد الصمد نیشابورى-پدرشان- ابو البرکات خوزى-شیخ صدوق؛
شاذان بن جبرئیل قمى-عماد الدین محمد طبرى-ابو على طوسى-شیخ طوسى-شیخ مفید؛
محمد حسینى بغدادى-ابن ادریس حلى- شرفشاه حسینى-ابو الفتوح رازى خزاعى- عبد الجبار رازى-شیخ طوسى؛
محمد حسینى بغدادى-شاذان بن جبرئیل قمى-ابن حمدویه قمى-حسکا بن بابویه- شیخ طوسى؛
شرفشاه حسینى-حسین بن ابى الفتح جرجانى-ابو على طوسى-شیخ طوسى؛
نوع طرق دیگرى هم که در این اجازه آمده به همین منوال است.
حله و انتقال تشیع به ایران در قرن هشتم
مرحله سوم تأثیرگذارى تشیع عراق بر ایران، تأثیر مکتب حله بر دانشمندان شیعه ایرانى در قرن هشتم است.
شهر حله توسط سیف الدوله حمدانى تأسیس شد و با حمایتى که وى از علم و عالمان داشت، به سرعت به صورت شهرى فرهنگى درآمد.علائق‏ شیعى این خاندان، سبب جذب عالمان شیعه به این شهر شد و به تدریج به صوتر مرکزى براى شیعیان درآمد.به همین دلیل شهر مزبور، از مراکز عمده شیعه از قرن ششم تا نهم هجرى است.این مرکزیت در دوره‏هایى بر نجف و سایر مراکز شیعى تفوق یافته است.عالمان منسوب به این شهر، در دوره تاریخى یاد شده فراوانند و دو تن از برجسته‏گان آن، یکى محقق حلى(م 676/1277)است. خاندان برجسته آل طاووس حلى بودند و رضى الدین على ابن طاووس در 589 در همین شهر به دنیا آمد و بعدها به بغداد عزیمت کرد، گرچه باز هم در سالهاى 643/1245 و 663/1264 به حله برگشت.پیش از اینان، ابن ادریس حلى(م 598/ 1201)بود که على‏رغم انتقادهایى که به وى شد، کتاب«سرائر»ش جاى خود را در آثار بعدى باز کرد. وى نقاد آثار شیخ طوسى در زمینه فقه و تفسیر بوده است. (107) خانواده‏هاى معروف دیگرى مانند: آل بطریق، آل نما و آل سعید(که محقق حلى از این خاندان است)در این شهر زندگى مى‏کرده‏اند.
ادبیات رایج شهر، بر پایه زبان عربى بود و دلیل آن هم، سکونت اعراب در آن شهر بوده است.با این حال، پیوند ادب عربى و فارسى در قرن هفتم که نتیجه آمد و شد فراوان ایرانیها به آنجا و به عکس بوده، سبب پیوند این شهر با زبان فارسى و شهرهاى ایران هم شده است.به عنوان نمونه، صفى الدین محمد ابن طقطقى، نویسنده کتاب«الفخرى»که قرنها بود خانواده‏اش در حله سکونت داشت، خود عازم ایران شد، زنى ایرانى گرفت و در کتابش به اشعارى فارسى استناد جست. (108) مرورى بر کتاب«مجمع الآداب»ابن فوطى، نشان مى‏دهد که در این عهد، شاعران دو زبانه که هم به عربى و هم به فارسى شعر مى‏گفتند فراوان بوده‏اند. 109
درا ین زمان، دولت عباسى سقوط کرده و ایلخانان مغول بر مسلمانان حکمرانى مى‏کردند. آنها اندک اندک به اسلام گرویدند و از میان آنها سلطان محمد خدابنده به تشیع گروید.زمانى که او خواست تا با مذهب تشیع آشنایى بیشترى به دست آورد، شهرت علامه حى آن اندازه بود که وى را به شاه معرفى کنند و شاه او را به سلطانیه فراخواند.
علامه حلى در ایران
تقدیر چنان بود تا علامه حلى ارتباط نزدیکى با ایران پیدا کند.آگاهیم که در دوره ایخانان، مفهوم «ایران»در متون ادبى و تاریخى و سیاسى رایج گردید.در این زمان، به مناسبت گرایش سلطان محمد خدابنده(سلطنت 703/1303-716/ 1316)به تشیع، روابط علامه با ایران برقرار شد. وى مدتى در ایران به سر برد و چندى را هم در دربار و درگاه شاه بود و به نام وى در دفاع از تشیع، کتابها نوشت.
در رساله مختصرى با نام«بیان الحقائق»که رشید الدین فضل الله درباره زیارت، در پاسخ سؤال علامه حلى در سال 709/1309 نوشته، از علامه با عنوان«مولانا معظم ملک الحکما و المشایخ علامة العالم یگانه و دستور ایران»یاد کرده است. (110) تعبیر دستور در اینجا، به معناى شخصیت مهمى است که در تمشیت امور به قول و سخن وى، استناد کنند.
حضور علامه در ایران، پس از آن بود که سلطان محمد خدابنده تمایل به مذاکره میان مذاهب اسلامى پیدا کرد و از علامه هم به عنوان عالم شیعى در این مباحثان دعوت شد.پس از تمایل خدابنده به تشیع، اعتبار علامه و فرزندش بیشتر و علامه مدتى را در درگاه خدابنده بود. ما در جاى دیگر، شرحى از حضور علامه در این مباحثات و تألیفات علامه در مباحث کلامى و تقدیم آنها به سلطان، سخن گفته‏ایم. (111) آنچه براى بحث فعلى ما اهمیت دارد، حضور علامه براى مدتى در ایران و سفر به شهرهاى مختلف است.به یقین، علامه در سال 709/1309 در ایران بوده است.افزون بر آنچه از رساله رشید الدین برمى‏آید، اجازه‏اى از علامه در ربیع الاخر همین سال به تاج الدین محمد بن مولى زین الدین محمد بن قاضى عبد الواحد رازى داده شده است. (112)
علامه در سال 712/1312 هم در ایران بوده؛ چه، تألیف کتاب«الالفین»ایشان در رمضان سال 712 در شهر جرجان پایان یافته است. (113) علامه در شعبان سال 713/1313 در ورامین اجازه‏اى به قطب الدین رازى فیلسوف و عالم برجسته شیعه داده است. (114) از سندى هم به دست مى‏آید که علامه، زمانى در قم سماع حدیث کرده است.سند حدیث مزبور که در کتاب عوالى اللئالى ابن ابى جمهور آمده، از علامه به بالا چنین است:
قال:حدثنى الشیخ العلامة الفهامة، استاذ العلماء، جمال الدین حسن بن یوسف بن المطهر، قال:رویت عن مولانا شرف الدین اسحاق بن محمود الیمانى بقم عن خاله مولانا عماد الدین محمد بن محمد بن فتحان القمى عن الشیخ صدر الدین الساوى.» (115) سلطان محمد خدابنده مدرسه سیارى درست کرد که علامه و بسیارى از عالمان آن روزگار در آن حضور داشتند و همراه شاه به این سوى و آن سوى مى‏رفتند. (116)
در طول زندگى علامه و فرزندش فخر المحققین (117) (682-771)، شمارى از ایرانیان از هر سوى براى تحصیل به نزد وى آمدند و افزون بر شاگردى به استنساخ کتابهاى ایشان و انتقال آنها به ایران مشغول شدند.در اینجا از برخى از شاگردان علامه حلى و فرزندش فخر المحققین اشاره مى‏کنیم:
1-ابو الفتوح احمد بلکو بن على آوى:وى اجازه‏اى از علامه و فرزندش دارد که تاریخ آن سال 705 است.وى به سال 732 نسخه‏اى از نهج البلاغه را در اصفهان نوشته است. (118)
2-جمال الدین اسکند استرآبادى:شاگرد فخر المحققین. (119)
3-تاج الدین حسن بن حسین بن حسن سرابشنوى کاشانى، از شاگردان علامه حلى.او در اجازه‏اى که براى فرزندش در سال 763 در پشت نسخه‏اى از«قواعد»علامه نوشته به شاگردى خود تصریح کرده است. (120)
4-حسن بن محمد بن بهاء الدین سرابشنوى، از شاگردان علامه حلى و داراى اجازه از وى به تاریخ جمادى الاولى سال 715. (121)
5-حسین بن ابراهیم بن یحیى استرآبادى، داراى اجازه از علامه به تاریخ صفر 708. (122)
6-شرف حسین بن محمد بن على طوسى، از شاگردان علامه حلى و داراى اجازه از وى با تاریخ آخر ذى حجه 704 بر روى نسخه‏اى از کتاب «ارشاد الاذهان» (123)
7-حمزة بن حمزة بن محمد علوى حسینى، فخر المحققین کتاب«تحصیل النجاة»را در اصول دین به سال 736 به نام وى تألیف کرده است.در متن کتاب با قید این نکته آمده است:«حمزة بن حمزه العلوى المتوطن بقریة شریف‏آباد من ناحیة جاست من اعمال قم.» (124)
8-سید حیدر آملى عارف مشهور شیعى، وى بنا به آنچه در مقدمه تفسیر«المحیط الاعظم» نگاشته در آمل تحصیل کرده از آنجا به خراسان و استرآباد و اصفهان رفته، پس از آن بیست سال در آمل بوده آنگاه به حج مشرف شده و سپس در نجف ساکن شده است.وى دو اجازه از فخر المحققین با تاریخهاى 759 و 761 دارد. (125) وى در نجف شاگردان ایرانى هم داشته از جمله: نصیر الدین على بن محمد بن على که متولد کاشان بوده، در حله ساکن شده و در نجف مدفون گشته است. (126)
9-فخر الدین حیدر بن على بن محمد بیهقى، فخر الدین رساله الفخریه را به نام وى تألیف کرده است. (127)
10-تاج الدین ابو سعید بن حسین بن محمد کاشى، شاگرد فخر المحققین که نزد او کتاب تبصرة المتعلمین علامه را خوانده و اجازه‏اى با تاریخ ربیع الثانى 759 براى وى نوشته است. (128)
11-على بن محمد بن رشید آوى، شاگرد علامه و داراى اجازه از وى با تاریخ رجب 705.
12-صدر الدین ابو ابراهیم محمد بن اسحاق دشتکى، داراى اجازه از علامه با تاریخ 15 جمادى الاولى 724 روى نسخه‏اى از کتاب قواعد. (129)
13-رکن الدین محمد بن على بن محمد جرجانى استرآبادى ساکن حله و مترجم کتاب الفصول النصیریه خواجه نصیر از فارسى به عربى و شاگرد علامه و شارح یکى از آثار وى. (130)
14-محمد بن محمد اسفندیارى آملى از شاگردان فخر المحققین و داراى اجازه از وى با تاریخ 745. (131)
15-قطب الدین محمد بن محمد رازى، داراى اجازه از علامه از سال 713 در ورامین شهر رى. 132
16-شمس الدین محمد بن هلال آوى، داراى اجازه از فخر المحققین از سال 705. (133)
17-تاج الدین محمد بن محمد بن عبد الواحد رازى، شاگرد علامه و داراى اجازه از وى سال 709. 134
18-بدر الدین محمود بن محمد طبرى، شاگرد علامه حلى. (135)
19-نظام الدین محمود آملى، شاگرد فخر المحققین. (136)
20-ضیاء الدین هارون بن حسن بن على طبرى:داراى اجازه از علامه با تاریخ 17 رجب سال 701. (137)
21-زین الدین على بن حسین استرآبادى شاگرد رضى الدین على بن یوسف(برادر علامه حلى)بود که اجازه‏اى هم از وى داشت و کاتب برخى از آثار علامه حلى است. (138) حسین بن اردشیر بن محمد طبرى هم شاگرد نجیب الدین یحیى بن احمد بن سعید حلى و داراى اجازه از وى از سال 677 بوده است. (139)
در حال حاضر، شمار فراوانى از کتابهاى فقهى‏ و کلامى علامه از قرنهاى هشتم و نهم وجود دارد که یا در ایران و یا توسط ایرانیهاى مقیم عراق عرب کتابت شده است.بسیارى از این افراد، یا شاگرد علامه بوده و یا با واسطه فخر المحققین با افکار و اندیشه‏هاى وى آشنایى یافته‏اند.
حسن بن حمزه نجفى کاتب نسخه‏اى از ارشاد الاذهان علامه در سال 837، دراجازه‏اى در پشت همان نسخه نوشته است که شیخ او زین الدین على بن حسن استرآبادى شاگرد حسن بن ضیاء الدین اعرج بوده و او شاگرد فخر المحققین و او شاگرد پدرش علامه. (140)
برخى از این نسخه‏ها را در اینجا معرفى مى‏کنیم:
1-ارشاد الاذهان:به خط حسن بن حسین سبزوارى با تاریخ 718. (141) نسخه‏اى به خط برهان بن حسین بن محمد المحمود الفقیر و قمى با تاریخ 730 که بخشهایى از آن به فارسى هم درآمده است. (142) نسخه‏اى دیگر به خط محمد بن حسن بن على طبرى با تاریخ 736. (143) نسخه‏اى دیگر به خط مجد الدین بن شرف الدین بن مغیث الدین اصفهانى به سال 772 (144) نسخه‏اى دیگر به خط حسین بن حسن بن حسین حاجى اسدآبادى با تاریخ 799 در استرآباد. (145) نسخه‏اى دیگر به خط سعید بن جعفر بن رستم جرجانى با تاریخ جمادى الثانى 772 موجود در کتابخانه خوانسارى در نجف. (146)
2-تحریر الاحکام الشرعیة:نسخه‏اى به خط احمد بن حسن بن یحیى فراهانى با تاریخ 23 ربیع الاول سال 756.نسخه‏اى دیگر به خط حسین(یا حسن)بن على بن محمد استرآبادى با تاریخ 28 شعبان سال 726.نسخه‏اى دیگر به خط حسن بن حسین بن حسن سرابشنوى در محله باب ورده کاشان در 22 جمادى الاول سال 735.
نسخه‏اى دیگر به خط محمد بن على طبرى با تاریخ 24 صفر 737 با تملکى بر روى آن با تاریخ رجب سال 762 از محمد بن نعمة الله عقدائى.روى نسخه‏اى دیگر از آن، یادداشتى از محمد بن محمد بن على آملى با تاریخ 752. نسخه‏اى دیگر به خط سلطان حسن الحسینى با تاریخ 833 و خوانده شده بر زین الدین على بن حسن استرآبادى.نسخه‏اى دیگر با تاریخ 12 صفر سال 860 به خط عماد بن على جرجانى. (147)
3-استقصاء البحث و النظر فى مسائل القضاء و القدر:نسخه‏اى به خط سید حیدر آملى فیلسوف متصوف از شاگردان فخر المحققین. (148)
4-الالفین:نسخه‏اى به خط محمد بن احمد ...مخلوف مدنى به سال 853 کتابت شده در شهر سارى مازندران. (149)
5-إیضاح المقاصد من حکمة عین القواعد: نسخه‏اى به خط جعفر استرآبادى در سال 707 هجرى. (150)
6-تبصرة المتعلمین:خطى بر روى نسخه‏اى از ربیع الاول سال 759 از این کتاب توسط فخر المحققین که نوشته است این کتاب را مولانا الاعظم، افضل المحققین، سلطان الحکماء و المتکلمین، ابو سعید ابن الامام السعید عماد الدین یحیى ابن الامام السعید فخر الدین احمد کاشى بر وى خوانده است.در آنجا تصریح کرده است که: «و کانت الاستفادة منه اکثر من الافادة له.» (151)
7-الخلاصة فى علم الکلام:نسخه به خط على بن حسن بن رضى علوى حسینى سرابشنوى از ذى حجه سال 716.(در پایان این نسخه برگى آمده که در 11 جمادى الثانیة سال 804 عبد الملک بن اسحاق بن عبد الملک ابن فتحان واعظ قمى کاشانى آن را نوشته است. (152) )
8-رسالة السعدیة:نسخه از آن در ربیع الثانى‏ سال 764 در اردبیل کتابت شده است. (153) نسخه دیگرى به خط جمال الدین على بن مجد الدین سدید منصورى استرآبادى از سال 865.نسخه دیگرى در 22 رمضان سال 881 در اصفهان خاتمه یافته است. (154)
9-غایة الوصول و ایضاح السبل:به خط محمد بن محمود بن محمد ملک طبرى از ربیع الاول سال 704 در سلطانیه. (155) (این تاریخ مربوط به زمان حیات علامه حلى است.)
10-قواعد الاحکام فى معرفة الحلال و الحرام: نسخه‏اى به خط محمد بن ابراهیم حسینى دشتکى که شاگرد علامه حلى بوده و کتاب را به سال 703 در مدرسه سیاره کتابت کرده و در پایان آن نوشته است:
«و فرغ المستنسخ من الاصل...یوم الثلاثاء الثانى و العشرین من ربیع الاول سنة 713... بالسلطانیة شیّد الله ارکان دولة بانیها فى المدرسة الشریفة الایلخانیة المسماة بالسیارة.» (156) نسخه‏اى دیگر به خط محمد بن محمد بن مهدى بن مخلص قمى با تاریخ هفتم رمضان سال 718. (157) نسخه دیگرى به خط حسین بن أبى الحسن بن محمد بن حسن کاشانى با تاریخ هفتم صفر سال 728.نسخه دیگرى با تاریخ سال 732 به خط على بن الحسین بن على بن أبى المجد خوارزمى.نسخه دیگرى به خط على بن فخر الدین أبى طالب طبرى با تاریخ 746. (اجازه‏اى در پایان نسخه از فخر المحققین با تاریخ 760 در شهر حله براى کاتب آمده است.این نشانگر حضور شاگردان ایرانى در درس فخر المحققین است. (158) )نسخه‏اى دیگرى به خط فضل الله بن محمد بن على القمى با تاریخ 814 در نجف.نسخه‏اى دیگر به خط محمد بن على بن حیدر بن حسن بن على بن طاهر بن منصور مقرى‏ء کاشانى با تاریخ شوال 849. (اجازه‏اى در پایان آن آمده با خط احمد بن معین بن همایون بن على الکاشى...بمحروسة کاشان. (159) )
نسخه‏هاى دیگرى از این کتاب که توسط عالمان ساکن ایران در قرن نهم کتابت شده عبارتند از:نسخه کتابت شده در سال 854 از محمد بن حسن بن محمد بن سلیمان طبرى، نسخه کتابت شده در سال 859 از على بن عبد العزیز استرآبادى، نسخه کتابت شده در 880 توسط محمد بن حسن اصفهانى، نسخه کتابت شده توسط معین بن محمد بن على...بن دانیال الرهقى در سال 898 در کاشان. (160) (از کتاب قواعد الاحکام بالغ بر هفتاد نسخه تا قرن نهم موجود است که نشانى از کثرت شیعیانى است که در بلاد مختلف از آن استفاده مى‏کرده‏اند.)
کتاب قواعد الاحکام علامه، یکبار هم در سال 732 طى ده ماه ترجمه شده است.مترجم محمد بن محمد بن أبى عبد الله المدعو به حاجى، گویا از شاگردان خود علامه حلى بوده است.نسخه منحصر آن که در سال 780 کتابت شده در مدرسه خیرات خان مشهد موجود است. (161)
11-کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد: نسخه‏اى از آن توسط یکى از شاگردان علامه در مدرسه سیاره کتابت شده است.نسخه دیگرى به خط شمس الدین محمد بن محمود بن محمد آملى(م 753)شاگرد علامه حلى در مدرسه سیاره براى استادش علامه نوشته و به تاریخ روز جمعه بیستم محرم سال 713 در شهر کرمانشاه کار کتابت آن پایان یافته است. (162) دو نسخه دیگر این کتاب، یکى توسط محمد بن محمد اسفندیارى آملى در سال 745 کتابت شده و بر فخر المحققین خوانده شده، و دیگرى را ابو محمد بن محمد بن أبى تراب ورامینى در رجب سال 716 کتابت کرده است. (163)
12-مبادى‏ء الوصول الى علم الاصول:نسخه‏اى به خط هارون بن حسن بن على طبرى با تاریخ شعبان سال 700.(با یادداشتى به خط علامه بر روى نسخه).نسخه دیگرى به خط جمال الدین ابو الفتوح احمد بن عبد الله بلکو بن أبى طالب آوى از شاگردان علامه با تاریخ رمضان سال 703 و همراه با اجازه مؤلف براى کاتب با تاریخ 705. (164)
13-مختلف الشیعة:نسخه‏اى به خط ابراهیم بن یوسف استرآبادى با تاریخ سال 702.نسخه‏اى به خط محمد بن ابى طالب آوى با تاریخ 704. نسخه‏اى به خط جعفر بن حسین استرآبادى با تاریخ رمضان 705. (165) نسخه‏اى به خط احمد بن حسن بن یحیى فراهانى با تاریخ جمادى الثانیة سال 733.نسخه‏اى به خط محمود بن محمد بن بدر رازى با تاریخ شوال 737. (166)
14-مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق: نسخه‏اى به خط شمس الدین محمد بن أبى طالب بن الحاج محمد آوى با تاریخ جمادى الاولى سال 710 در سلطانیه، همراه اجازه‏اى از فخر المحققین. (این نسخه در ملکیت فتح الله بن خواجگى شیرازى انصارى بوده که در تاریخ 767، آن را به فرزندش همام الدین محمد هبه کرده است. (167)
15-مناهج الیقین:نسخه‏اى به خط على بن حسن طبرى با تاریخ شعبان سال 724. (168)
16-منهاج الصلاح فى اختصار المصباح: نسخه‏اى به خط محمد بن على طبرى با تاریخ شوال 733. (169)
17-منهاج الکرامة فى اثبات الامامة:نسخه‏اى به خط کمال الدین بن عبد الله بن سعید جرجانى با تاریخ رجب سال 878 که تعلیقات فارسى و عربى نیز در میانه سطور آن وجود دارد. (170) (ترجمه‏اى هم از این کتاب مربوط به قرن هشتم یا نهم در کتابخانه فرهاد معتمد موجود است که در نشریه نسخه‏هاى خطى دانشگاه شناسانده شده است. (171) )
18-نهایة الاحکام فى معرفة الاحکام:نسخه‏اى از آن در مکتبة المدرسة السلطانیة کتابت شده است. (172)
19-نهج المسترشدین:نسخه‏اى به خط شمس الدین محمد بن أبى طالب بن الحاج محمد بن حسن آوى با تاریخ 705.نسخه‏اى دیگر به خط جمال الدین ابو الفتوح احمد أبى عبد الله بلکو آوى با تاریخ سال 705.نسخه‏اى دیگر به خط احمد بزباش دزفولى با تاریخ 824. (173)
یادداشتها
(1)-گویا تمام یا بخشى از این مدت را در نیشابور بوده است.وى خود یادآور شده که کتاب بیان الدین را نزد ابو حازم نیشابورى خوانده که این در نیشابور بوده است. نک طباطبائى، شخصیت علمى و مشایخ شیخ طوسى، ص 378، میراث اسلامى ایران، دفتر دوم، قم، 1374.
(2)-حسن عیسى الحکیم، الشیخ الطوسى ابو جعفر محمد بن الحسن، (385-460)، بغداد، 1975، صص 77-78.
(3)-حسن عیسى الحکیم، صص 98-101.
(4)-ابن فوطى، تلخیص مجمع الاداب، تحقیق مصطفى جواد، ص 815، دمشق، وزارة الثقافه، 1382 ق، القسم الثانى.
(5)-العاملى، السید محسن، اعیان الشیعه، ج 7، ص 171، بیروت، دار التعارف(ده جلدى).
(6)-همان.
(7)-الطهرانى، آغا بزرگ، الذریعة الى تصانیف الشیعه، ج 1، ص 74، قم، مؤسسة اسماعیلیان، (25 جلدى).
(8)-مانند امام ابو الفرج حمدانى، فرزند او شیخ حسین حمدانى، امام ابو سعید حمدانى ملقب به ناصر الدین، نک: عبد الجلیل قزوینى رازى، نقض، (تحقیق محدث ارموى، ص 210، تهران، انجمن آثار ملى، 1358 شمسى)و نیز برهان الدین محمد بن محمد حمدانى قزوینى(مجلسى، بحار الانوار، (110 جلدى بیروت)ج 104، ص 128 در اجازه علامه به بنى زهره).
(9)-منتجب الدین على بن بابویه رازى، الفهرست، (تحقیق محدث ارموى، به اهتمام سمامى حائرى، ص 75، ش 220، قم، مرعشى، 1366 شمسى).
(10)-همان، ص 108، ش 394.
(11)-همان، ص 34، ش 6.
(12)-ابن حجر عسقلانى، لسان المیزان، (تحقیق مرعشلى، ج 1، ص 512، ببروت، دار احیاء التراث العربى، 1416).
(13)-منتجب الدین، ص 32، ش 1.
(14)-همان، ص 30.
(15)-همان، ص 33، ش 4.
(16)-عبد الجلیل قزوینى، ص 34.
(17)-کریمان، طبرسى و مجمع البیان، ج 1 صص 290-291، تهران، دانشگاه تهران.
(18)-میرزا عبد الله افندى، (ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سید احمد اشکورى، ج 1، ص 179، قم، مرعشى، 1401).
(19)-منتجب الدین، ص 64، ش 164.
(20)-همان، ص 47، ش 73.
(21)-رافعى، التدوین فى اخبار قزوین، (تحقیق عزیز الله عطاردى، ج 2، ص 462، بیروت، 1408).
(22)-منتجب الدین، ص 73، ش 207.
(23)-همان، ص 80، ش 237.
(24)-همان، ص 106، ش 387.
(25)-رافعى، ج 2، ص 316.
(26)-نک:ارموى، تعلیقات الفهرست، صص 176-183.
(27)-درباره روایت ذو الفقار از شیخ طوسى نک:راوندى، قصص الانبیاء، تحقیق غلامرضا عرفانیان، 1409، ص 142، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى.
(28)-منتجب الدین، ص 62، ش 157 و نک:ص 42، ش 54.
(29)-ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج 17، ص 329، بیروت، دار الفکر، 1415، (وى نوشته است که ذو الفقار خود را متولد به سال 455 در مرو مى‏دانست.اگر این تاریخ درست باشد-که بعید مى‏نماید-نباید او از شاگردان سید مرتضى(م 436)و حتى شیخ طوسى(م 460)باشد.
(30)-محدث ارموى، مقدمه دیوان السید ضیاء الدین ابو الفضل راوندى، تحقیق محدث ارموى، ص 35، تهران، 1334 شمسى.
(31)-راوندى، قصص، ص 73.
(32)-عبد الجلیل قزوینى، ص 210.
(33)-همان، ص 35.
(34)-منتجب الدین، ص 75، ش 220.
(35)-طبرسى، مجمع البیان، صیدا، ج 3، ص 413.
(36)-منتجب الدین، ص 73، ش 208.
(37)-همان، ص 101، ش 360.
(38)-همان، ص 75، ش 219.
(39)-همان، ص 99، ش 348.
(40)-همان، ص 76، ش 225.
(41)-همان، ص 105، ش 376.
(42)-همان، ص 44، ش 60.
(43)-عبد الجلیل قزوینى، ص 144.
(44)-به عنوان نمونه نک:منتجب الدین، ص 106، ش 385، 386.
(45)-منتجب الدین، ص 106.
(46)-همان، ص 76، ش 224.
(47)-عبد الجلیل قزوینى، ص 495.
(48)-تبصرة العوام، (تصحیح عباس اقبال، مقدم، تهران، اساطیر)، 1364.
(49)-قم، انصاریان، 1375.
(50)-منتجب الدین، ص 108 با نام«شیخ محمد بن على فتال نیشابورى.»
(51)-همان، ص 126 با عنوان شیخ محمد بن احمد الفارسى.محتمل است که دو کتاب با عنوان روضة الواعظین بوده، یکى از آن فتال نیشابورى و دیگرى از محمد فارسى.
(52)-همان، تعلیقات، صص 436-437.
(53)-الطهرانى، الثقات العیون فى سادس القرون، ص 275، بیروت، 1975.
(54)-همان، صص 103-104.
(55)-نقض، ص 210.
 (56)-همان، ص 131.
(57)-نک:المناقب، ج 1، ص 12.
(58)-افندى، ج 3، ص 229.
(59)-منتجب الدین، ص 105، ش 376.
(60)-المامقانى، تنقیح المقال، ج 1، ص 306 ش 2627.
(61)-الطهرانى، مقدمه کتاب الغیبة، شیخ طوسى، ص 11، تهران، مکتبة نینوى الحدیثه، 1398 ق.
(62)-کریمان، ج 1، ص 294.
(63)-باید توجه داشت که نسلى از عالمان متعلق به شهر جاسب در قرن ششم زندگى مى‏کرده‏اند.در متن چاپى الفهرست منتجب الدین با تعبیر حاستى از آنها یاد شده است!
(64)-منتجب الدین، ص 107.
(65)-نک:الثاقب فى المناقب، ابن حمزه، تحقیق نبیل علوان، مقدمه، صص 11-13، قم، 1411.
(66)-منتجب الدین، ص 107، ش 388.
(67)-افندى، ج 5، صص 17-18.
(68)-برگرفته از مراجعه متن توسط مؤلف همین سطور.
(69)-یوسف کرکوش، تاریخ الحلة، ج 2، ص 13، قم، منشورات رضى.
(70)-کریمان، ج 1، صص 290-291.
(71)-منتجب الدین، ص 74، ش 214.
(72)-همان، ص 75، ش 219.
(73)-همان، ص 46، ش 46.
(74)-همان، ص 77، ش 228.
(75)-همان، ص 77، ش 228.
76)-همان، ص 46، ش 46.
(77)-درباره او نک:منتجب الدین، الفهرست، تحقیق عبد العزیز الطباطبائى، تهران، 1404، صص 37-38. (پاورقى).عطاردى، مشایخ فقه و حدیث در جماران، کلین و درشت، تهران، عطارد، 1373 شمسى، ص 164. نسبت وى در اجازه‏اى چنین آمده:جعفر بن محمد بن موسى بن جعفر بن محمد بن احمد عباسى دوریستى عبسى از اولاد حذیفة بن یمان.نک:مجلسى، 104، ص 157.
(78)-منتجب الدین، ص 45، ش 67.
(79)-افندى، ج 1، ص 110.
(80)-مجلسى، ج 104، ص 25.
(81)-عبد الجلیل قزوینى، ص 145:
(82)-افندى، ج 1، ص 110.
(83)-عطاردى، مشایخ فقه و...صص 198-218.بسیارى این افراد نامشان و روایاتشان از دوریستى و دیگران در قصص الانبیاء راوندى آمده است.
(84)-حموى، معجم البلدان، ج 2، ص 484 ذیل مدخل «دوریست».
(85)-عطاردى، ص 225.
(86)-عبد الجلیل قزوینى، ص 231.
(87)-همان، ص 145.
(88)-همان، ص 568.
(89)-همان، ص 504.
(90)-همان، ص 191.
(91)-همان، ص 526 و نک:212.
(92)-همان، ص 210 و نک:ص 40.
(93)-ابن شهر آشوب، المناقب، ج 1، ص 32، بیروت، 1991؛ دزفولى، مقابس الانوار، ص 5، طباطبائى، شخصیت علمى و مشایخ شیخ طوسى، صص 373-374.
(94)-ابن شهر آشوب، ج 1، صص 32-33.
(95)-مجلسى، ج 104، ص 33.
(96)-همان، ج 104، صص 70، 69.
(97)-همان، ص 136.
(98)-همان.
(99)-همان، ص 144.
(100)-همان، ص 71.
(101)-مجلسى، ج 104، صص 47-48.
(102)-راوندى، صص 52، 65.
(103)-همان، ص 73.
(104)-همان، ص 120.
(105)-مجلسى، ج 104، صص 152-169.
(106)-الطهرانى، الحقائق الراهنة فى المائة الثامنة، صص 52- 53، بیروت، دار الکتاب العربى، 1975.
(107)-البحرانى، لؤلؤة البحرین، ص 237.
(108)-یوسف کرکوش، ج 2، صص 78-79.
(109)-به عنوان نمونه بنگرید به:ج 1، صص 224، 368، 370، 395.
(110)-نک:تاریخ نائین، (عبد الحجت بلاغى، ص 21(تصویر صفحه نخست رساله)، تهران، 1369 قمرى).
(111)-تاریخ تشیع در ایران، (قم، انصاریان، 1375)ج 2، ص 662.
(112)-مجلسى، ج 104، ص 142.
(113)-طباطبائى، مکتبة العلامة الحلى، ص 53، قم، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، 1417.
(114)-مجلسى، ج 104، ص 138.
(115)-همان، ص 9.
(116)-مجمع التواریخ، نسخه ملک، جلد سوم، برگ 237، به نقل از:مسائل عصر ایلخانان، منوچهر مرتضوى، ص 250، تهران، آگاه، 1370 شمسى.
(117)-الطهرانى، الحقائق، ص 185.
(118)-الطهرانى، الحقائق، ص 185.
(119)-همان، ص 16.
(120)-همان، ص 38.
(121)-همان، ص 49.
(122)-همان، صص 54-55.
(123)-همان، ص 58.
(124)-همان، ص 65.
(125)-همان، صص 66-68.
(126)-همان، ص 149.
(127)-همان، ص 70.
(128)-همان، صص 86-87.
(129)-همان، ص 178.
(130)-همان، ص 194.
(131)-همان، ص 199
(132)-همان، ص 200.
(133)-همان، ص 208.
(134)-همان، ص 210.
(135)-همان، ص 211.
(136)-همان، ص 214.
(137)-همان، ص 235.
(138)-همان، ص 139.
(139)-همان، ص 55.
(140)-طباطبائى، صص 37-38.
(141)-همان، ص 35.
(142)-فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مجلس، ج 10، ص 218-220.
(143)-طباطبائى، ص 35.
(144)-همان، ص 36.
(145)-طباطبائى، ص 36، اشکورى، ج 17، ص 276.
(146)-الطهرانى، الحقائق، ص 86.
(147)-طباطبائى، ص 78-87.
(148)-فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مجلس، ج 14، ص 224-225.
(149)-فهرست نسخه‏هاى خطى کتابخانه مجلس، ج 5، صص 4-8؛طباطبائى، ص 54.
(150)-طباطبائى، ص 63.
(151)-همان، ص 72-73.
(152)-همان، ص 116.
(153)-فهرست نسخه‏هاى خطى مجلس، ج 14، ص 225، ش 6342.
(154)-طباطبائى، ص 130.
(155)-همان، ص 134.
(156)-همان، ص 137.
(157)-اشکورى، ج 11، ص 275، ش 4273؛طباطبائى، ص 139.
(158)-طباطبائى، ص 141.
(159)-همان، ص 147.
(160)-همان، صص 149-150.
(161)-همان، ص 158.
(162)-الطهرانى، الحقائق الراهنة فى المائة الثامنه، ص 204، طباطبائى، ص 163.
(163)-طباطبائى، ص 164.
(164)-همان، ص 169.
(165)-همان، صص 174، 175.
(166)-همان، ص 177.
(167)-همان، ص 185.
(168)-همان، ص 192.
(169)-همان، ص 198.
(170)-همان، ص 200.
(171)-نسخه‏هاى خطى نشریه کتابخانه مرکزى دانشگاه، ج 3، ص 160؛طباطبائى، ص 203.
(172)-طباطبائى، ص 207.
(173)-همان، ص 204، 206.

تبلیغات