آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

درباره ورامین
یکى از شهرهاى شیعه نشین که از قرن پنجم و حتى پیش از آن، مرکزى براى شیعیان بوده، شهر ورامین است.مردمان این شهر به مناسبت نزدیکى به رى، قم و طبرستان، و نیز سکونت برخى از سادات در آن، به تشیع گرویده‏اند.
اصولا تمدن رى، تمدنى است کهن، و ورامین و سایر نواحى رى نیز تمدنى به همین سابقه دارند؛جز آن که کوچکى منطقه و پراکندگى قریه‏ها، فرصت ابراز وجود براى این روستاها را در تاریخ نداده است.در باره ورامین چند رساله و کتاب و کتابچه تألیف شده است. (1) نام ورامین در کتاب مختصر«کتاب البلدان» ابن‏فقیه نیامده است، اما اصطخرى و ابن حوقل نوشته‏اند:براى رى بجز این شهرها(ویمه، شلنبه، الخوار)روستاهایى هست که از اینها به مراتب بزرگتر است، مانند:سدّ، ورامین و ارنبویه.برخى از اینها بیش از ده هزار نفر جمعیت دارد. (2)
در«اشکال العالم»جیهانى، در ضمن شمارش قارى رى آمده است:«و رى را جز این، بسیار دهها و قصبهاى بزرگ چون سدّ، ورامین، درک، کیها، مرحامد و مانند آن‏[است‏] (3) »در احسن التقاسیم تنها اشارتى شده است که از ورامین تا کسکانه یک مرحله و از آنجا تا رى هم یک مرحله است. (4)
از برخى از روستاهاى ورامین از قرن دوم و سوم آگاهى داریم.از آن جمله ارنبویه است.گفته‏ شده است که کسائى نحوى(م میان 189-182) در رنبویه(ارنبویه)دفن شده است. (5)
ورامین در نخستین دوره اسلامى خود، سنى هم داشته است.سمعانى از حافظ عتّاب بن محمد بن احمد بن عتاب ورامینى یاد کرده که متوفاى 310 بوده است.نیز از احمد بن محمد بن یوسف ورامینى.وى از مشایخ اینان نیز یاد کرده و چنان آورده که اینان از محدثان سنى مذهب بوده‏اند. سمعانى در باره خود ورامین نوشته است:قریه‏اى بزرگ از قراى رى است که شبیه شهرها مى‏باشد. (6)
شیخ صدوق در کمال الدین، عیون و امالى خود روایتى از عتّاب بن محمد بن عتّاب ورامینى با سندى سنّى نقل کرده که شمار امامان را دوازده دانسته است. (7) روایت دیگرى از وى در همین زمینه در خصال از عتاب نقل کرده است. (8)
عمران و آبادى وسیعى که از قرن چهارم تا ششم در رى و نواحى آن صورت گرفت، سبب رشد شهر ورامین شد و به همت جمعى از خاندانهاى شیعه، تعدادى مدرسه و مسجد در این شهر بنا گردید.همچنین براى برخى از امامزادگان، مقبره‏هایى ساخته شد.
یاقوت از شهر ورام در نزدیکى رى یاد کرده و نوشته است:«شهرى است در نزدیکى رى و اهالى آن همه شیعه‏اند». (9) و در باره ورامین آورده: شهرکى است از نواحى رى در راه اصفهان. (10) در نقل دیگرى یاقوت از قول ابن عمید نوشته است: «صاحب بن عباد از رى به قصد اصفهان بدر آمد. منزل نخستین او ورامین بود و آن دیهى آباد و همچند شهرى است.» (11)
مستوفى، در باره نواحى رى نوشته است: «ناحیت اول بهنام، و در او شصت پاره دیه است. ورامین و خاوه از معظم قراى آن ناحیه است.»وى مى‏نویسد:«اکنون رى خراب است، ورامین شهر آنجاست.»و نیز مى‏نویسد:«ورامین ماقبل دیهى بوده است و اکنون قصبه شده و دارالملک آن تومان گشته...اهل آنجا شیعه اثنى عشرى‏اند و تکبر بر طبعشان غالب بود.» (12)
قاضى نور الله نیز نوشته است که از قدیم الایّام، همگى اهل ورامین از اصحاب یمین و در دوستى خاندان امین‏اند. (13)
این نکته نیز جالب است که بر اساس سندى، قصبه ورامین در شمار موقوفات شاهزاده حسین قزوین بوده است. (14)
از روایان اخبار شیعى، تنها یک نفر را با نام نصر بن حسن ورامینى مى‏شناسیم که شیخ مفید به نقل از حسن بن حمزه و او از شخص مورد نظر و او از سهل از محمد بن ولید صیرفى از سعید اعرج حدیثى از امام صادق(ع)در باب آن که اطاعت از رسول و امامان یکسان است، نقل کرده است. (15)
تشیع ورامین باید متأثر از تشیع رى باشد.با این حال، روشن است که این شهر به عنوان شهرى کوچک، پیش از آن که تمامى رى به تشیع بگرود تشیع را پذیرفته است.محتمل است که تشیع کامل آن مربوط به قرن پنجم باشد.در باره ابو صالح عباد بن احمد کلینى گفته شده که از کلین ورامین است. (16)
تشیع ورامین در کتاب نقض
بیشترین آگاهیها در باره تشیع ورامین در کتاب نقض(تألیف در حدود سال 560 هجرى)آمده است.وى در جاى جاى کتاب، از تشیع این شهر سخن گفته است.مى‏دانیم که این اثر، در ردّ بر کتابى است که یک سنى در رد شیعه نگاشته بوده (نامش نواقض الروافض)و از قضا او هم از اهالى رى بوده است.
زمانى که مؤلف نقض از خباثت‏هاى خلفاى اموى سخن مى‏گوید، از این که مؤلف نواقض، از حمله به این خلفا با این جرایمشان خوددارى مى‏کند آنها را ملامت مى‏کند.وى مى‏نویسد:«و سعید جبیر را هم با رفعت قدر، حجاج یوسف برآویخت و کعبه به منجنیق بیران کرد...اما خواجه(یعنى مؤلف نواقض)در آن قوم طعنه نزند و بر چنان خلیفه که یزید و مروان است، انکار بنکند.دانم که این حوالت را به رافضیان تعلّقى نبود و رافضیان آبه و ورامین آنجا نبودند.» (17)
در جاى دیگرى از ورامین در جمع چند شهر و محله شیعه چنین یاد کرده است:«سارى و قم و کاشان و آبه و ورامین و در مصلحگاه.» (18) و در عبارتى دیگر:«قم و کاشان و آبه و سارى و ارم و سبزوار و ورامین.» (19)
صاحب نواقض در عبارتى شهرهاى شیعه را متهم کرده که اهل عبادت نیستند:«و در هیچ شهرى که رافضیان آنجا غلبه دارند، چون بنگرى دین و شریعت را آنجا جمالى نباشد...چون قم و کاشان و آبه و ورامین و سارى و ارم که قرینه الموت است.»عبد الجلیل به بیان مساجد شهرهاى شیعه پرداخته و یک یک یادى از آثار شیعى در این شهرها دارد.
در باره ورامین مى‏نویسد:«اما ورامین اگر چه دهى است، به منزلت از شهرها باز نماند از آثار شریعت و انوار اسلام از طاعات و عبادات و ملازمت خیرات و احسانى که آنجا ظاهر است از برکات رضى الدین ابو سعد-اسعده الله فى الدارین -و پسران او از بنیاد مسجد جامع و خطبه و نماز و مدرسه رضویه و فتحیه با اوقاف معتمد و مدرسان عالم متدین و فقهاى طالب مجدّ، و خیرات ایشان در حرمین مکه و مدینه و مشاهد ائمه از شمع نهادن و برگ فرستادن.و به ورامین در هر رمضان خوان عام نهادن و ادرارات و رسوم که همه طوایف اسلام را باشد، از حنفى و سنى و شیعى، بى‏تعصب و تمییز و مانند آن.» (20) در باره خاندان ابو سعد سخن خواهیم گفت.
صاحب نواقض در متن تندى، شیعیان بلاد را به بلاهت متهم کرده(با عرض معذرت)از«خران ورامین و کفشگران در عایش و عوانان قم و کلارگران آوه و جولاهکان قاسان و کیاکان سارى و ارم و خبر بندگان سبزوار در قفا محمد على دارند و به بهشت برند که اینان شیعت آل محمدند و صحابه و بزرگان و امامان به دوزخ برند، تلک اذا قسمة ضیزى». (21) و در جاى دیگر:«کفشگران در عایش و دباغان آوه و عوانان قم و گنده دهنان ورامین و کیاکان سارى و ارم»یاد شده (22) و در جاى دیگر«کفشگران در عایش و کلارگران آبه و جولاهکان قم و سفیهان ورامین». (23) پاسخ صاحب نقض آن که بلاد شیعى را با عبارت«سپاهسالاران درعایش و سادات در زامهران و جوانمردان در مصلحگاه و...وزیران کاشان و تازیان و علماى قم و سادات و شیعت قزوین و مردان مردانه و رؤساء و مصلحیان ورامین»یاد کرده (24) و در باره بلاد سنى ایران با تعبیرهاى«قماربازان درکنده، وسواسان پالان‏گران، خرکولان باطان، خردزدان در شهرستان و کره، گبرکان قزوین و اجلاف همدان و کلان آمل و طبرستان و خران مزدقان و خربندگان ساوه و مشبهیان اصفهان و گاوان آذربیجان و بى‏نفسان ابهر و ناکسان زنجان». (25)
در جاى دیگرى از نقض، از تشیع خاوه و سناردک که از روستاهاى ورامین هستند، یاد شده است. (26) عبد الجلیل در عبارت دیگرى از شهرهاى«قم، کاشان، آوه، رى، ورامین، سبزوار، سارى و بلاد مازندران»به عنوان بلاد شیعى یاد مى‏کند. (27) و باز در جاى دیگر از«رافضیان قم و قاشان و آوه و ورامین و قوسین‏[از روستاهاى رى ]و سارى و ارم»یاد مى‏کند. (28)
عبد الجلیل در باره اقامه نماز جمعه در شهرهاى شیعه مى‏نویسد:«بحمد الله و منّه در همه شهرهاى شیعت این نماز برقرار و قاعده هست و مى‏کنند و خطبه و اقامت و شرائط چنان که در دو جامع به قم، و به دو جامع به آوه و یک جامع به قاشان و مسجد جامع به ورامین و دیار مازندران». (29) در جاى دیگرى هم آمده:«و لایحبه الا مؤمن تقىّ و لایبغضه الا منافق شقىّ نه سخن رافضیان قم و ورامین است، کلام خیرالمرسلین است.» (30) نیز پس از نقل اعتراض مقداد بر ابوبکر نویسد:«دانم که نه سخن رافضیان ورامین است، تا بداند که حق بحمد الله ظاهر است.» (31)
خاندان ابو سعد ورامینى
یکى از این خاندانهاى شیعه شهر ورامین، خاندان «رضى الدین ابو سعد ورامینى»است که نقش مهمى در رونق تشیع در این دیار داشته است.عبارتى که در بالا نقل شد، اشاره داشت که از جمله کارهاى این خاندان در ورامین«بنیاد مسجد جامع و مدرسه رضویه و فتحیه با اوقاف معتمد و مدرسان عالم و متدین و فقهاى طالب مجد»است. (32) جالب آن است که شخصیت ابو سعد ورامینى و نیز فرزندش حسین، در ایران و بلاد دیگر شناخته شده بوده است.دلیل این امر رسیدگى آنها به امور حرمین شریفین و انفاق زیادى است که براى حجاج و نیز آبادانى مکه و مدینه کرده‏اند.
سمعانى در ذیل عنوان«ورامینى»مى‏نویسد: در زمان ما، در ورامین، رئیس ثروتمندى وجود دارد که به عمران حرمین شریفین پرداخته و بر آنجا انفاقاتى دارد.فرزند او حسین نیز از کسانى است که فراوان به حج مشرف شده و در خیرات و مبرات رغبت فراوانى دارد، جز آنکه در تشیع غلو دارد!«غیر انه متشیع غال فى ذلک». (33)
گذشت که عبد الجلیل قزوینى از خاندان «ابو سعد»با عنوان کسانى که«خیرات ایشان در حرمین شریفین؛مکه و مدینه و مشاهد ائمه از شمع نهادن و برگ فرستادن، ظاهر است»یاد کرده است. (34)
وى در جاى دیگرى در شمارش«خواجگان و رؤسا که در عداد اعتبار و التفات آیند»از جمله از رضى الدین ابو سعد ورامینى یاد مى‏کند و از او به عنوان«معمار حرم خداى و رسول»و کسى که«به چند موقت باستاده عمارت مشاهده فرموده و مدارس کرده»ستایش کرده است.آنگاه از فرزندان وى«با خیرات و احسان بى‏مر»یاد کرده و بویژه «عماد الحاج و الحرمین الحسین بن ابى سعد عالم و زاهد و محسن و خیر». (35)
وى در جاى دیگر نیز از شهرت جمال الدین موصلى مشهور به«جواد اصفهانى»و نیز «رضى الدین»در عالم اسلام یاد کرده که«این همه آوازه نیکنامى جمال الدین موصلى و رضى الدین بو سعد ورامینى در اطراف عالم، نه از براى زینت کعبه و حله روضه مصطفى است؟علماء و عقلاء و فضلاى طوایف اسلام ایشان را به آل، محمدت مى‏کنند که کعبه و خطیر مصطفى(ص)را در زر و نقره و مشک و عبیر مى‏گیرند.» (36)
جمال الدین موصلى به آبادانى مساجد موجود در حرمین شریفین، شهرت فراوانى داشته و در اغلب کتابهاى مربوطه از وى یاد شده است.شهرت ورامینى نیز در حدّ وى بوده اما از آنجا که وى شیعى بوده شاید کمتر مورد عنایت مورخان اهل سنت قرار گرفته و لذا اطلاعات زیادى از وى در آثار تاریخى اهل سنت در باره وى نیامده است.
از دیگرى کسانى که وى یاد کرده، شاعر شیعى، «قوامى رازى»است.وى در دیوان خود چندین نوبت از وى یاد کرده و او را مورد ستایش قرار داده است.وى در شعرى در ستایش او مى‏گوید:
اختیار کعبه کرده سخت نیک
بختیارى کاختیار این کرده‏اى
چون توانى شد به کعبه کز سخا
کعبه عالم ورامین کرده‏اى
(37) وى در یک ترجیع‏بند بلند از«حسین بن ابى سعد» مدحى فراوان کرده و از جمله اشاره به خدمات او براى زائران خانه خدا نیز کرده است.
آن امیر لطیف آزاده محترم نفس و محتشم‏زاده صدر نیکو خصال گردون قدر بدر خورشیدزاد آزاده در بهاران شادى عدلش داده باد صبا به گل باده ..سجده‏ها برده از سیاست او شیر نر پیش آهوى ماده ..وز پى زائران به روز و به شب خوان نهادست و دست بگشاده به ورامین زبهر خدمت او دولت از رى مرا فرستاده تاج آزادگان امیر حسین که ندارد نظیر در کونین (38) قوامى، شعر بلند دیگرى نیز در مدح وى سروده که البته بخش عمده آن، در توحید و عدل خداوند است، آنگاه به ستایش امام امیرالمؤمنین- علیه السلام-پرداخته و پس از آن ستایش از منتجب الدین حسین بن ابى سعد ورامینى کرد است.
مى‏گوى دلا منقب صاحب صفین
و اندر عقبش مدح اجل منتجب الدین
و باز:
مفتاح فرج منتجب الدین هنرور
فرزانه حسین بن ابى سعد مظفر
اى بر همه احرار جهان گشته مقدم
در غایت اقبال تو را ملک مسلم
در حضرت پاک تو زفضل ملک‏العرش
تأیید پیاپى شد و توفیق دمادم
جاه تو رفیع است و درجهاى تو عالى
عهد تو درست است و سخنهاى(تو)محکم
اى نامه انصاف زعنوان تو زیبا
وى حله اسلام زخیرات تو معلم
دلشاد بدیدار تو خلقان زمانه
خشنود زکردار تو دارنده عالم
دست تو رسیده‏ست سوى تربت احمد
پابى تو سپرده‏ست ره کعبه اعظم
پیران نکنند آنچه تو کردى به جوانى از چون تو خلف مادر دین را نبود غم
(39) از مجموع این اخبار چنین به دست مى‏آید که ابو سعد و فرزندش حسین، از کسانى بوده‏اند که به عنوان«معمار الحرمین»شهرت داشته و مبالغى فراوان در مکه و مدینه براى آباد ساختن حرم خدا و رسول صرف کرده و علاوه بر آن، به زائران خانه خدا نیز خدمات شایسته‏اى کرده‏اند.چنین خاطره‏اى، افتخارى است براى جامعه شیعه بویژه شیعیان ورامین که چنین یادگار پرارجى، در تاریخ تشیع و تاریخ حرمین شریفین از خود بر جاى گذاشته‏اند.
عالمان شیعه ورامین در الفهرست
منتجب الدین(متوفاى حدود 600)نام شمارى از عالمان شیعه ورامین را در الفهرست خود-که به هدف معرفى نویسندگان و نخبگان شیعه اختصاص دارد-آورده است.این افراد عبارتند از:
شیخ اسد الدین حسن بن ابى الحسن بن محمد ورامینى معروف به قهرمان.مناظره کننده و عالم. (ص 56) (40)
ضیاء الدین حسن بن على بن حسین بن علویه ورامینى، عالم، واعظ و صالح.(ص 56).
سید تاج الدین محمود بن حسن بن علویه ورامینى، فقیه، صالح.(ص 121)
رشید الدین حسین بن ابى الحسین مموسه (41) ورامینى، ادیب و فاضل.(ص 56)
شیخ افضل الدین محمد بن ابى الحسن بن مموسه ورامینى فاضل، فقیه و واعظ(ص 114)
شیخ رشید الدین عباس بن على بن علویه ورامینى، واعظ و صالح.(ص 85)
عبد الملک بن محمد بن عبد الملک ورامینى، خیّر، فقیه و صالح.(ص 92)
شیخ نجم الدین ابو تراب على بن ابراهیم بن ابى طالب ورامینى، فاضل، فقیه و واعظ(ص 88)
سید عز الدین محمد شاه بن قاسم حسینى ورامینى، فاضل، صاحب نظم و نثر.(ص 123)
الاجل نصر الدین محمد بن على رازى ساکن ورامین، فاضل(ص 120)
سید کمال الدین رضا بن ابى‏زید بن هبة الله حسنى ابهرى، ساکن ورامین، صالح، عالم و واعظ، (ص 64)
عالمى با نام على بن حسن بن على بن حمزه مقرى ورامینى را مى‏شناسیم که به سال 548 نسخه‏اى از کتاب«النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى»شیخ طوسى را کتابت کرده و نسخه آن در کتابخانه دانشگاه موجود است. (42)
ابن فوطى هم از یک کاتب ورامینى یاد کرده با نام مجد الدین ابو طاهر عبد الحمید بن خلیل بن داود بن خضر ورامینى کاتب.وى تنها چهار بیت شعر از او نقل کرده که بیت آخر آن چنان است:
فاسعد بنیروزک أتاک معظما
فلقد اتاک مبشرا بخلود
(43)
امامزادگان ورامین
ابن طباطبا در نیمه دوم قرن پنجم نام دو تن از علویان را یاد مى‏کند که به ورامین مهاجرت کرده‏اند.وى آنها را از فرزندان حسن بن على و زید بن حسن از جمله اولاد قاسم بن حسن بن زید بن حسن مى‏داند.
نخست، ذوالفقار حسین بن ابى حرب حسین بن هادى فرزند حمزه سراهنگ فرزند على بن زید بن على بن عبد الرحمن شجرى فرزند زید بن قاسم.بازماندگانش عبارتند از مرتضى که نامش حسین و مجتبى که نامش حسن بوده است.دوم، یحیى بن على بن على بن عبد الرحمن شجرى که در ورامین کشته شد و فرزندى از وى نماند. (44) گویا مزارى که از آن با عنوان امامزاده یحیى یاد شده، همین شخص است.در سراج الانساب هم آمده:نسب شریف شاهزاده‏اى که در ورامین رى مدفون است:یحیى بن...عبد الرحمن الشجرى ابن قاسم بن زید بن امام حسن علیه‏السلام. (45)
خاندانهاى دیگرى هم از سادات در این شهر بوده‏اند.از جمله از نسل عبد الله عقیقى فرزند حسین(الاصغر)بن على بن الحسین علیه‏السلام. از جمله على بن عبد الله بن احمد معروف به کیاکى طبرى که در ورامین بوده و سه فرزند با نامهاى عبد الله الناصر، با زید و ابو طالب داشته است. ازروقانى مى‏افزاید:نسل زیادى از وى در ورامین باقى مانده است. (46) خاندانهاى دیگرى هم در ورامین بوده‏اند. (47)
آثارى هم از سه امامزاده در این شهر باقى مانده که به نوعى آثار شیعى این دیار محسوب مى‏شوند.نخست امامزاده یحیى واقع در جنوب شرقى ورامین در محله«کهنه گل».در کتیبه گچى این امامزاده، نام ابو محمد الحسن بن المرتضى بن الحسین بن محمد بن الحسن بن ابى زید و تاریخ 707 دیده مى‏شود که به احتمال قوى بانى بنا بوده است.کاشى محراب آن که کار کاشى ساز مشهور شیعى این عصر، على بن محمد بن طاهر (48) با تاریخ 663 بوده، پیش از این دزدیده شده است. (49) ابو الفرج اصفهانى از یحیى بن على بن عبد الرحمن بن قاسم بن حسن بن زید یاد کرده که «قتل بقریة من قرى الرى فى ولایة عبد الله بن عزیز».در یکى از قراى رى در حکومت عبد الله بن عزیز کشته شده است. (50) امامزاده دیگر، شاهزاده حسین در بخش شمالى شهر ورامین است.ممکن است همان ذوالفقار حسین باشد که پیش از این نامش گذشت.
سومین امامزاده، شاهزاده جعفر مشهور به «پیشوا»است که در قصبه‏اى با همین نام پیشوا، واقع شده است.آثارى از بازسازى عمارت آن از روزگار شاه طهماسب به سال 950 و دوران فتحعلى شاه به سال 1227 بر جاى مانده است. (51) وى نیز مى‏تواند جعفر بن محمد بن جعفر بن حسن بن على بن عمر بن على بن الحسین(ع) باشد که در جنگى که میان احمد بن عیسى علوى از یک سو و عبد الله بن عزیز عامل محمد بن طاهر در رى از سوى دیگر رخ داد، کشته شد. (52)
برج آجرى علاء الدوله هم در اصل مقبره یکى از سادات است که روى کتیبه بر جاى مانده آن از قرن هفتم، نام و تشیع وى به دست مى‏آید: «علاء الدولة و الدین رکن الاسلام و المسلمین کهف العترة الطاهرة المرتضى ابن المولى الاعظم فخرالدولة و الدین حسن الحسینى الورامینى رضوان الله علیه و على ارواح اجداده مبرهن الکلام بمحمد و اله مصابیح الظلام توفى فى 688» (53)
به جز آنچه گذشت، در فاصله میان قریه عمرو آباد و مسجد جامع، امامزاده‏اى با نام امامزاده اسحاق بوده که امروزه خبرى از آن نیست. (54) امامزادگان دیگرى نیز در منطقه ورامین وجود دارند. (55)
تشیع ورامین در قرن هفتم و هشتم
آثار و عالمانى شیعى را از این دو قرن در ورامین مى‏شناسیم.جمال الدین ورامینى از عالمان قرن هفتم هجرى ورامین استاد احمد بن حسن نهاوندى است.نهاوندى نهج‏البلاغه را نزد ورامینى خوانده و حواشى استاد را بر نهج‏البلاغه نوشته است.این حواشى را شمس الدین رویال مؤیدى از روى خط نهاوندى که در سال 731 نوشته بوده، استنساخ کرده و در آن جا از ورامین، امامزاده یحیى(ساختمان قسمت جلو جدید است) ورامینى با عنوان«العالم النحریر جمال الدین الورامینى»یاد شده است.
محتمل است که وى، همان جمال الدین محمد بن ناصر بن حمزه علوى حسینى عراقى ورامینى باشد که اجازه‏اى از محمد بن قاسم بن محمد برزهى در سال 661 داشته است. (56) به نقل آقابزرگ، این اجازه بر روى کتاب«الجمل و العقود» بوده و در آن آمده که وى کتاب الجمل و العقود و النهایة را تا پایان مجلد دوم و نیز وسیله را«قراءة فهم و تبین و تأمل مع مباحثة و مذاکرة»خوانده است.همچنین کتاب الفرائض النصیریة و السرائر و اصباح و المراسم را خوانده است. (57)
مؤلف تاریخ الجایتو، به مجلس مناظره‏اى که سلطان محمد خدابنده با علماى سنت برگزار کرده اشاره دارد و به جز علامه حلى و فرزندش فخر المحققین، به حضور جمال الدین ورامینى هم تصریح کرده است. (58) دو بیت شعر از وى در مجالس آمده که روضات به نقل از او آورده است. این دو بیت در نفى جبر و اثبات عدل و توحید است. (59)
اجازه‏اى از علامه حلى در دست است که آن را براى قطب الدین رازى نوشته و محل نوشتن آن در ورامین بوده با تاریخ شعبان سال 713 هجرى. متن این اجازه را افندى به نقل از مجالس المؤمنین آورده است. (60)
از قرن هشتم، ابو محمد بن محمد بن ابى تراب ورامینى را مى‏شناسیم که در رجب سال 716 هجرى نسخه‏اى از«کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد»علامه حلى را کتابت کرده و نسخه آن موجود است. (61) یکى از دانشمندان برجسته شیعه قرن هشتم محمد بن ابى زید عربشاه بن ابى زید علوى ورامینى است.وى در سال 728 از سلطانیه به اصفهان برگشته و از آن جا به فیروزان رفته (62) و در آن شهر جاى گزیده و به سال 739 (63) به نگارش اثر بر حجم خود با عنوان«احسن الکبار فى معرفة الائمة الاطهار»(علیهم السلام)دست زده است.در آغاز باب پنجم دلیل یازدهم آن کتاب آمده است:
چنانکه مصنف این رساله محمد بن ابى زید مراجعت کرده بود از سلطانیه به اصفهان و از اصفهان به فیروزان در سند ثمان و عشرون و سبعمنائة از هجرت که مقیم فیروزان شد، محب و موالى بود الا اندکى بیست نفر نمى‏رسید و این زمان که سال سنه تسع و ثلاثین و سبعمائه که بنیاد این رساله نهاد به قرب هزار مؤمن و موالى هست.» (64) این عبارت اشارتى هم به نقش وى در رواج تشیع دارد.
این اثر بزرگ در حال طبع است.معرفى کوتاهى براى این کتاب نوشته شده است. (65) تلخیصى از آن را مترجم معروف دوره صفوى على بن حسن زواره‏اى به سال 950 یا 955 به دستور شاه طهماسب انجام داده و آن را«لوامع الانوار» نامیده است. (66)
قطب الدین رازى، فلیسوف و متکلم برجسته قرن هشتم را که از یک سوى مجاز از علامه حلى است و از سوى دیگر مجیز براى شهید اول، ورامینى دانسته‏اند.گویا تنها دلیل ورامینى بودن او آن است که اجازه علامه حلى براى وى در ورامین صادر شده است.
حمزه کوچک ورامینى شاعر شیعى قرن هشتم
شاعر دیگر، حمزه کوچک است که از وى سه قصیده بر جاى مانده است.از او اطلاع خاصى در دست نیست.وى در نخستین قصیده که جمعا چهل و دو بیت دارد مى‏گوید:
آن کس منم کى آل نبى را ثنا کنم
بر دوستان احمد و حیدر دعا کنم
راهى که نهى کرد پیغمبر بدان شدن
آن راه را و رهبر آن ره رها کنم
از مهر و از محبت زهرا و مرتضا
هر صبحدم نگاه سوى هل اتى کنم
گر اقتدا همیشه به آل عبا کنم
من اقتدا همیشه به آل عبا کنم
آل زیاد را که به نفرین حق ردند
از اعتقاد، لعنت بى‏منتها کنم
بعد نبى سزاى امامت على بود
من خر نیم که روى سوى ناسزا کنم
وى در ادامه مدح دوازده امام کرده و سپس به شهر خود ورامین اشاره مى‏کند:
اندر عراق حمزه کوچک منم که هست
زادى که در قیامه به دفع بلا کنم
زاد و مقام من به ورامین از آن بود
تا سور دشمنان على چون عزا کنم
در بند سیم و زر نیم و شاعرى و شعر
مداحى از براى شه اوصیا کنم
قصیده دیگر وى در باب قرآن و اشاره به آیاتى است که در باره امیر المؤمنین-علیه السلام-نازل شده است.
صراط المستقیم اندر حق اوست
اگر انعمت انعمت ورا گفت...
بخوان از آل عمران قل تعالوا
که وى در حق آن فرخ لقا گفت
به هر صبحى بخوان انا فتحنا
که حق در حق آن بدرالدجى گفت
ضحى را با الم نشرح چو خوانى
بدان تا حق چرا گفت و کرا را گفت... به هر بیتى ترا بیتى است فردا
على گفت و نبى گفت و خدا گفت
قصیده سوم وى صرفا در ستایش حسنین -علیهما السلام-است:
منم زجان و روان چاکر حسن و حسین
دو آفتاب هدى افتخار و زین زمن
وى در بخش دیگرى از اشعار خود مى‏گوید:
دلى که نیست درو مهر شبّر و شبّیر
مخوانش دل که بود سنگ سخت یا آهن
دلم به حب حسین و حسن چنان نازد
که قوم موسى عمران به وادى ایمن
هواى مهر حسین و حسن زقول رسول
به روز حشر بود دافع بلا و محن
اگر به خاک برم مهر و شوق ایشان را
شود لحدگه تاریک بر دلم روشن
براى زینت دین زین عابدین بگزید
پس از امامت باقر خلیفه جعفر داشت
ز بعد موسى کاظم على خلافت کرد
پس از تقى و نقى دین امام عسکر داشت
خداى عزوجل ذات حجةالعالم
امان مؤمن و مسمار چشم کافر داشت
کوچک ورامینى اشعار دیگرى هم در باره دوازده امام دارد:
اى مسلمانان بجز حیدر زبعد مصطفى
کیست آن کو در قیامت کوثر و انهار داشت
یا زنى مانند زهرا دختر خیرالبشر
یا برادر در جنان چون جعفر طیّار داشت
یا دو فرزندان معصومان چون شبّیر و شبر
کز ولاشان حور عین در جنت استظهار داشت
حبذّا روح شریف پاک زین العابدین
بعد ازو باقر که علم زهد و استغفار داشت
صادق و کاظم امام و پس على موسى الرضا
پس تقى، دیگر نقى کو حکم بر احرار داشت
عسکرى را دان امام و خوش به جنّت در خرام
چند اگر صاحب زمان در ملک غیبت‏دار داشت
کردگارش برگزید و دین بدو تفویض کرد
زانک او در علم و حکمت سنت کرّار داشت
ناصبى پنداشت تا آل از نبى یکسو کند
حاصل خود آن شقى در راه دین پندار داشت
(67) جداى از این اشعار در جنگ ش 3528 دانشگاه، اشعارى از همین حمزه کوچک در ستایش امام حسین-علیه‏السلام-است:
این نور چشم احمد مختار یا حسین
اى یادگار حیدر کرار یا حسین...
نازد همیشه حمزه کوچک به مدح تو
مدح ترا شدست خریدار یا حسین
ورامین در دوره صفوى
پس از روزگار مغول که به تدریج شهر رى از میان رفت، ورامین به حیات خود ادامه داد. این ادامه حیات در قالب یک روستاى بزرگ و یا به عبارتى شهرک بود که مهاجران رى را به خود پذیرفت.
امین احمد در هفت اقلیم نوشته است: «ورامین...در زمان سابق حاکم نشین بوده و قلعه‏اى در غایت حصانت داشته.الحال بعد از طهران در رى محلى از آن شگرف‏تر نیست و از میوه، انگورش بر تمام ولایت رى رجحان دارد.» (68) افندى در قرن دوازدهم به ورامین رفته و نوشته است:«و هى بلدة معروفة من بلاد الرى بینها و بین طهران منزل واحد قد دخلتها و هى الان معموره.» (69) لسترنج نوشته است:«در زمان قدیم، مهمترین نواحى رى از حیث حاصلخیزى عبارت بود از روستاى روذه...و ورامین که بعدها جاى رى را گرفت و کرسى ایالت جبال شد.» (70)
در دوره صفوى محمد قاضى ورامینى رازى را مى‏شناسیم که از سادات ورامین و کلانتر آن دیار بوده است.وى نزد سلاطین صفوى محترم بوده است.برادر وى قاضى عطاء الله نیز فردى خوش ذوق و بذله‏گو و شیرین کلام بوده است. (71)
طبعا آگاهیهاى مربوط به ورامین در این دوران فراوان، اما خارج از مقصود ماست.
یادداشتها
(1).نک:شرح و بررسى زندگانى و معرفى آثار قطب الدین رازى ورامینى، مجتبى دماوندى، (ورامین، دانشگاه آزاد، بى‏تا؟شاید 1376)صص 9-10.در باره ورامین آگاهیهاى فراوان در دست نیست و تقریبا بیشتر اینها شامل چند عبارت است که در مصادر مشخصى آمده است.بناى ما در این مقال، صرفا پرداختن به تشیع این شهر و در اصل جمع‏آورى نقلهاى پراکنده در این زمینه است.مقاله کوتاهى هم با عنوان«پیشینه تاریخى ورامین در دفاع از تشیع»توسط آقاى محسن قمى در نشریه «افق»(چاپ ورامین)سال اول، شماره 6 چاپ شده است.
(2).المسالک و الممالک، ص 123، ترجمه المسالک، ص 171، صورة الارض، ص 322.
(3).اشکال العالم، ص 147(تهران، به نشر، 1368).
(4).احسن التقاسیم، ص 401.
(5).الانساب سمعانى، ذیل مدخل«کسائى».درباره ارنبویه نگاه کنید به:رى باستان، ج 2، ص 482(حسین کریمان، تهران، دانشگاه شهید بهشتى، 1371).
(6).الانساب، ذیل مدخل«ورامینى».
(7).بحارالانوار، ج 36، ص 230.
(8).بحارالانوار، ج 36، ص 233.
(9).معجم‏البلدان، ج 5، ص 370.
(10).و نیز نگاه کنید به مراصد الاطلاع، ج 3، ص 1432.
(11).معجم البلدان، ج 4، ص 817 به نقل از رى باستان، ج 2، ص 629.
(12).نزهةالقلوب، صص 53-55.
(13).مجالس المؤمنین، ج 1، ص 94.
(14).برگى از تاریخ قزوین، مدرسى طباطبائى، ص 83، شماره سند 31(تصویر آن در انتهاى کتاب آمده است.)
(15).بحارالانوار، ج 25، ص 352؛المستدرک، ج 1، ص 79.
(16).رى باستان، ج 2، ص 313.آیا دوکلین داریم؟
(17).نقض، ص 94.
(18).نقض، ص 111.
(19).نقض، ص 127.
(20).نقض، ص 200.
(21).نقض، ص 276.
(22).نقض، ص 436.
(23).نقض، ص 539.نمونه دیگر در ص 593.
(24).نقض، ص 437.
(25).نقض، صص 437-438.
(26).نقض، صص 437، 593.
(27).نقض، ص 309.
(28).نقض، ص 364.
(29).نقض، ص 395.
(30).نقض، ص 587.
(31).نقض، ص 605.
(32).نقض، ص 200.
(33).الانساب، ج 5، ص 587.
 (34).نقض، ص 200.
(35).نقض، ص 222.
(36).همان، ص 579.
(37).دیوان قوامى رازى، ص 199.
(38).همان، ص 10.
(39).همان، ص 170.
(40).الفهرست، تحقیق محدث ارموى، به کوشش محمد سمامى قم، مرعشى، 1366.
(41).در باره این لفظ نک:الفهرست، ص 453؛الثقات العیون فى سادس القرون، ص 72.
(42).الشیخ الطوسى، حسن عیسى الحکیم، ص 566(نجف، 1975).
(43).مجمع‏الاداب، ج 48 ص 455، ش 4205.
(44).مهاجران آل ابى طالب، ص 426.
(45).سراج‏الانساب، ص 47.
(46).الفخرى فى انساب الطالبیین، ص 74(قم، مرعشى، 1409)؛الشجرة المبارکه، ص 161(قم، مرعشى، 1409).
(47).همان، ص 148.
(48).در باره او نک:آثار ایران، ج 1، ص 142.
(49).اجزاء مختلف سرقت شده از این امامزاده از در و سنگ قبر و کاشیکارى محراب، هر یک در یکى از موزه‏هاى دنیا نگهدارى مى‏شود.نک:تاریخ اجتماعى ورامین در دوره قاجاریه، محمد امینى، صص 143-144.
(50).مقاتل الطالبیین(تحقیق احمد صقر)، ص 530.
(51).آثار تاریخى طهران، مصطفوى، ص 162(انجمن مفاخر، 1375).
(52).مقاتل الطالبیین، ص 525.
(53).مجله مطالعات تاریخى، سال 2، ش 2، «نگرشى بر خطوط کوفى برج علاء الدوله در ورامین»(سید صفر رجبى)، ص 239 و نک:مجله مشکوة ش 35، «ورامین، یک جامع و چهار مزار تاریخى»، ص 180.
(54).تاریخ اجتماعى ورامین در دوره قاجاریه، ص 144.
(55).شرح و بررسى زندگانى...قطب الدین رازى ورامینى، صص 29-31.
(56).الانوار الساطعة فى المائة السابعة، ص 33.
(57).الانوار الساطعة فى المائة السابعة، صص 177-178.
(58).تاریخ الجایتو، ص 101.
(59).روضات الجنات، ج 2، ص 213.
(60).ریاض العلماء، ج 5، ص 169؛بحارالانوار، ج 107، ص 140 و نک:مقدمه غایة المراد، ج 1، ص 46.
(61).مکتبة العلامة الحلى، ص 164.
(62).فیروزان یا فیروزبران، قریه‏اى است از قراى ناحیه بهنام که ورامین و خاوه هم از قراى همان ناحیه است.نک :رى باستان، ج 2، ص 474.
(63).روشن نیست چرا آقاى وزیرى در کتاب آشنایى با کتاب «احسن الکبار، ص 2 و 4»نوشته‏اند که اثر مزبور در سال 837 نوشته شده است.نسخه‏اى از این کتاب با تاریخ کتابت 837 در استورى(ج 2، ص 900)معرفى شده است.وزیرى(ص 11- 13)احتمال داده است که مقبره کوچکى که در محله پاقصر ورامین با نام امامزاده زید ابو الحسن وجود دارد.قبر مؤلف احسن الکبار باشد.
(64).فهرست ملک، ج 4، صص 817-818.
(65).آشنایى با کتاب احسن الکبار فى معرفة الائمة الاطهار، به کوشش سعید وزیرى، ورامین، دانشگاه آزاد اسلامى، 1374 وى در آن جا صفحاتى از کتاب را انتخاب کرده و آورده است.
(66).ادبیات فارسى استورى، ج 2، ص 901؛این تاریخ از روى نسخه دیوان هند(ش 573)کتاب مزبور برگ 95 سطر هفت گرفته شده است.ذریعه، ج 17، ص 361.
(67).این قصیده نیز طولانى است که بخشى از ابیات آن را در اینجا آوردیم.نقل این اشعار از آن روى بود که تاکنون چاپ نشده و امیدواریم که زودتر چاپ شود.بدین وسیله از آقاى افشار که اوراق مزبور را براى ما فرستاد، تشکر مى‏کنم.
(68).هفت اقلیم، ج 3، ص 49؛رى باستان، ج 2، ص 633.
(69).ریاض العلماء، ج 1، ص 246.
(70).جغرافیاى خلافت شرقى، ص 233.
(71).هفت اقلیم، ج 3، صص 49-50؛رى باستان، ج 2، ص 388.

تبلیغات