آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

تشیع کاشان در منابع جغرافى و تاریخى
نام کاشان در منابع تاریخى، در کنار نام قم آمده (1) و از لحاظ حوزه حکومتى هم در قرون نخست، تابع این شهر بوده است.مؤلف تاریخ قم، قاشان را در میان توابع قم مى‏آورد، بدان دلیل که: «بیشترین ضیاع آن با حوز قم گرفته‏اند» (2) درباره ناصر الدوله بن حمدان که فردى شیعى مذهب بوده (3) و زمانى حاکم قم شد، آمده است که وى در طى سالهاى 296 تا 298 حاکم مناطق قم و کاشان بوده است. (4)
بدین ترتیب باید تشیع کاشان را با تشیع قم پیوند داد؛بویژه که برخى از شیعیان قم، نظیر احمد بن محمد بن خالد برقى، املاکى در کاشان داشته و طبعا آمد و شدى به آن شهر مى‏کرده‏اند.
اصولا در منابعى که اشاره به مذهب مردم کاشان شده، آمده است که آنها مانند مردم قم، شیعه مذهب بوده‏اند.از جمله جیهانى بعد از اشاره به تشیع قم، درباره مردم کاشان مى‏نویسد:ایشان هم شیعه مذهبند. (5) ابن حوقل نشوته است: و الغالب علیه الحشو. (6) این مى‏تواند اشاره به رواج مذهب اخبارى شیعى در شهر قم و کاشان در قرن چهارم باشد.
در شعرى از ابى سکرة آمده است:
ان عید أهل قم
و قاشان و الکرج
یتلاقى بیاضهم
بقلوب من السبج
مردم شیعه قم و کاشان و کرج در جشنها و اجتماعات با جامه سپید و دلهاى سیاه، ظاهر مى‏شدند. (7) دانسته است که رنگ سفید، رنگى شیعى بوده است.
قزوینى در مورد آن مى‏نویسد:اهلها شیعه امامیه غالیه جدا.اهالى آن، شیعه غالى امامى هستند.پس از آن، اشاره به سنّت مرسوم در این شهر در مورد انتظار حضرت مهدى، عجل الله تعالى فرجه مى‏کند. (8) یاقوت نیز نوشته که اهلها کلهم شیعه امامیه. (9)
محمد بن على بن سلیمان راوندى(م 601)که خود حنفى مذهب بوده، درباره تشیع کاشان مطالب تندى آورده است.او که به شدت متعصب و ضد شیعه بوده مى‏نویسد:
«و غزّان در خراسان آن بى‏رسمى نکردند و آن بى‏رحمى ننمودند که خوارزمیان با عراقیان از خون به ناحق و ظلم و نهب و خرابى؛و اگر به شرح نوشته آید، ده کتاب چنین باشد و رافضیان کاشان علیهم اللعنة آن ظالمان را بر آن مى‏داشتند که ولایت مى‏کندند و به شهر مى‏آوردند و به بدیشان مى‏فروختند.و هفتاد و دو فرقه طوایف اسلام هیچ را ملحد نشاید خواند و لعنت نشاید کرد، الا رافضى را که ایشان اهل قبله و اجتهاد مجتهدان باطل دانند و نماز پنج‏گانه را با سه آورند و زکات برداشته، یعنى که ابوبکر صدیق در آن غلوّ کرد و از اهل ردّه بستد و به حج به طوس روند؛هزار مرد کاشى را حاجى خواند که نه کعبه دید و نه به بغداد رسید، به طوس رفته باشد و خبرى از عایشه صدیقه(رضى الله عنه)روایت کنند، تا کس نگوید که دروغ است که، «هر چه به زیارت طوس رسد به هفتاد حج مقبول باشد، و دعاگوى را خویشى بود گفته:همچنانکه مار کهن شود، اژدرها گردد، رافضى که کهن شود ملحدو باطنى گردد و شرح فضائح و قبایح رافضیان و خبث عقیدت ایشان را در کتابى مفرد آورده‏ام.و شمس الدین لاغرى این بیتها خوش گفت:
خسروا هست، جاى باطنیان
قم و کاشان و آبه و طبرش
آب روى چهار یار بدار
و اندرین چار جاى، زن آتش
پس فراهان بسوز و مصلحگاه
تا چهارت ثواب، گردد شش» (10) مستوفى در قرن هشتم درباره کاشان نوشته است:مردم شیعه مذهب‏اند و اکثرشان، حکیم وضع و لطیف طبع، در آنجا جهال و بطال، کمتر باشند. (11) ماهاباد، یکى از قریه‏هاى بزرگ اطراف کاشان نیز، شیعه امامى بوده‏اند. (12) مستوفى نوشته است که بیشتر روستاهاى آن سنى مذهبند. (13) در جاى دیگر اشاره کرده‏ایم که مردم ماهاباد، شیعه امامى بوده‏اند. (14)
ابن بطوطه، در جایى مردمان شهرهاى کربلا، حلّه، بحرین، قم، کاشان، ساوه، آوه و طوس را شیعه دانسته است. (15)
محله‏اى به نام محله«پنجه شاه»در کاشان موجود است که بر اساس یک نقل عامیانه، محل دفن دست حضرت ابو الفضل العباس(علیه السلام) در آنجاست.گفته‏اند دختر مالک اشتر از کربلا آن را به این سوى آورد!مردم این ناحیه دست را از او گرفته و در اینجا دفن کرده‏اند. (16) گفتنى است که قبر سید فضل اللّه راوندى در آن سوى خیابان واقع شده است.از قدیم مثلى بوده است که:و علىّ فى عمّان کعمر فى قاشان.حیرتى شاعر عصر شاه طهماسب صفوى، بر اساس آن مثل این شعر را سروده است که:
خوارم اندر ولایت قزوین
چون عمر در ولایت کاشان
از سوى دیگر مراسم انتظار ظهور مهدى(علیه السلام)در شهر کاشان برقرار بوده است.این‏ مراسم در برخى دیگر از شهرهاى شیعى نیز وجود داشته است.یاقوت و قزوینى به نقل از کتابى از ابو العباس احمد بن على بن بابة القرشى(یا کاشى) که مردى ادیب بوده و از کاشان به مرو آمده و پس از سال پانصد هجرى وفات یافته، مى‏نویسند:
او جمعى از علویان بلاد خود را دیده که به مذهب امامیه اعتقاد دارند و هر روز صبحگاهان در انتظار آمدن قائم هستند.آنها به انتظار صرف اکتفا نمى‏کنند، بلکه همگى بر اسب سوار شده، سلاح برگرفته و از قریه‏هاى خود براى استقبال امام خارج مى‏شوند؛اما وقتى از آمدن آن حضرت ناامید شدند، باز مى‏گردند. (17)
شاعرى شیعى هم با نام نصرة رازى در قرن هشتم در شعرى که سروده نامى از تشیع کاشان به میان آورده است.ابیاتى از یک قصیده او در ستایش دوازده امام چنین است:
طرف جانب از علوم و از عمل پر کن مدام
کاسه پر باید تو خواه از چین و خواه از مرودشت
گر همى خواهى خلاص خویش ازین غرقاب جهل
حب اهل البیت جو، یعنى جناب چار و هشت
دین اهل البیت دار و مهر آل طاهرین
خواه در کاشان نشین و خواه در رستاق خشت
مؤلفان شیعى متقدم کاشان
نجاشى در رجال خود از چند عالم مؤلف شیعى یاد کرده است.یکى از آنها ابو محمد عبد الرحمن بن حسن کاشانى که ملقب به«الضریر المفسّر»بوده است.نجاشى درباره او نوشته است:
وى حافظه خوبى داشته و در کاشان مى‏زیسته است.من نامه او را به ابو عبد الله حسین بن عبید الله و ابو عبد الله محمد بن محمد دیدم.او قصیده‏اى در فقه نیز داشته است. (18)
عالم دیگرى کاشانى، ابو الحسن على بن محمد بن شیره کاشانى(زندگى در میانه قرن سوم هجرى)است.نجاشى درباره او نوشته است:
او فقیه بوده، روایات زیادى نقل کرده و فاضل بوده است.احمد بن محمد بن عیسى او را مطعون دانسته.نیز گفته شده که از وى آراى مذهبى نادرستى شنیده شده، اما چیزى که این مطالب را نشان دهد در آثارش دیده نشده است.آثار وى عبارتند از:«کتاب التأدیب»که در نماز است و شبیه کتاب ابن خانبه، اما افزوده‏هایى در حج دارد.
کتاب دیگر او، کتاب«الجامع فى الفقه»است که بزرگ مى‏باشد. (19) صدوق چندین روایت از وى نقل کرده است.در این نقلها، احمد بن محمد بن خالد برقى، محمد بن حسن صفار و سهل بن زیاد از وى روایت مى‏کنند. (20)
عالم دیگر کاشانى، ابو الحسن على بن سعید بن رزام کاشانى است.نجاشى درباره او نوشته است: او از قریه‏اى از مناطق اطراف کاشان بوده و در حدیث موثق و أمین است.وى از احمد بن محمد بن عیسى و ابن ابى الخطاب روایت مى‏کند.کتاب الجنائز وى، نیک و مفصل است. (22)
ابراهیم بن شیبة اصفهانى از اصحاب امام هادى(علیه السلام)و از اهالى کاشان بوده است. (23)
کاشان پناهگاه علویان
فشارى که از ناحیه خلفاى اموى و بیشتر از آن، عباسیان به طالبى‏ها وارد آمد، آنها را مجبور کرد تا به مشرق پناهنده شوند.شهرهاى مختلفى در ایران از شمال تا جنوب، مأواى آنها شده بود.در این میان چند شهر به دلایلى، بیشترین تعداد علویان را پذیرفت.بعد از شهر قم که به تعبیر امام صادق(علیه السلام)«مأواى فاطمیان» (24) و ملجأ و پناهگاه شیعیان (25) بود، باید از شهر رى و کاشان یاد کرد که هنوز مقابر علویان در آنها فراوان است. (26)
بسیارى از بزرگان سادات که به قم عزیمت مى‏کردند، پس از مدتى راهى رى و کاشان مى‏شدند.در مواردى هم فرزندان آنها، دست به چنین مهاجرتهایى مى‏زدند. (27)
یک نمونه، حکایت آمدن موسى بن محمد بن على بن موسى بن جعفر است که به«موسى مبرقع»شهرت دارد.وى در سال 256 به قم آمد.
روشن نیست که چرا برخى از مردم قم با وى به مخالفت برخاستند و او به اجبار به کاشان رفت.به نقل مؤلف تاریخ قم:
«چون به کاشان رسید، احمد بن عبد العزیز بن دلف عجلى او را اکرام کرد و ترحیب نمود و خلعتهاى بسیار و بارگیرهاى نیکو و چندین تجمل بدو بخشید».
در این وقت، ابو الصدیم حسین بن على بن آدم اشعرى و یکى دیگر از رؤساى عرب، مردم قم را به این جهت توبیخ کردند:
«پس رؤساى عرب را به طلب ابو جعفر موسى بن محمد بفرستادند تا شفاعت کردند و او را به قم باز آوردند و بسیارى اعزاز و اکرام کردند و از مال خود از براى او سرابى بخریدند و همچنین چند سهم از قریه هنبرد و اندریقان و کارجه از براى او از ورثه مزاحم بن على اشعرى بخریدند و بیست هزار درم از براى او قسمت کردند و بدو دادند.» (28)
به دنبال آن، خواهران وى زینب و ام محمد و میمونه، دختران محمد بن على، در طلب او از کوفه به قم آمدند و به عقب ایشان، بریهه دختر موسى بیامد.موسى مبرقع در سال 296 وفات یافت. (29) معمولا سادات شهرهاى قم، کاشان، و آبه، یک نقیب داشتند.درباره ابو الحسن موسى بن احمد گفته شده است:ابو الحسن موسى بن احمد مردى بود بس فاضل، متواضع و متخلق و سهل الجانب بوده است.با عنفوان جوانى و حداثت سن نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحى قم بدو مفوّض بوده است و قسمات و وظایف و رسوم و مرسومات و مشاهرات سادات آبه و قم و کاشان و خورزن مجموع به دست و اختیار و فرمان او بوده است و عدد ایشان در آن زمان از مردان و طفلان سیصد و سى و یک نفر بوده است. (30) عبد الجلیل قزوینى هم از خاندان سیّد زکّى و پسرش یاد کرده که در رى، قم و کاشان نقابت داشته است. (31)
از کهنترین امامزاده‏هاى ایران، امامزاده على بن امام باقر(علیه السلام)است که به نام مشهد اردهال در 42 کیلومترى غرب کاشان قرار دارد.
گفته شده است که در نسب این امامزاده تردیدى وجود ندارد. (32) در دوره سلجوقیان، زمانى که شمار فراوانى از شیعیان به وزارت و دبیرى رسیدند، مزار این امامزاده در آبادى کامل بوده و شاعر بلندپایه شیعى در این دوره، ابو الرضا راوندى، قصاید فراوانى درباره این بنا و بانیان آن سروده است.
و مشهد صدق أودع الله بطنه
ودیعة سر من کرام أخایر
ابا الحسن ابن الباقر السید الذى
غدا لعلوم الدین أبقر باقر
عباه لمجد الدین خیر ذخیرة
و کل عزیز یقتفى بالذخائر (33)
سید در جاى دیگرى، در شعرى که از مشهد بارکرسف به مجد الدین فرستاده، اشاره کرده که تو بعد از آنکه این مشهد ویرانه شده بود آن را آباد کردى:لعمرى لقد آویته و نصرته
و عرفته من بعد تضییعه دهرا
این آبادى، آنچنان که در اشعار بعدى آمده، همه جانبه بوده است. (34)
این بقعه، آنگونه که سید فضل الله آورده، مورد حمله سلجوق بن محمد بن ملکشاه در سال 532 واقع شده و به لحاظ جلالت و مرتبت آن، تا اندازه‏اى از تخریب مصون مانده است.وى در توصیف لشکرکشى ترکان به مناطق مختلف در اطراف کاشان، و شرح ویرانگریهاى آنها چنین سروده:
قصدوا البارکرسف * قریة مشهد
السبط المطهّر من بنى عدنان
لم یرقبوا الاّ لمشهدها و لا
راعوا أذمّته من الشنآن
لکنّهم لما رأوه مشهدا
ضخم المناکب عالى البنیان
ذهبیة جدرانه فضیّة
قیعانه بجیال عین الرانى
کالزهرة الزهراء یلمع نورها
یستعصم القاصى به الدانى
شهدت لرافعه جلالة قدره
و یلوح بالبنیان فضل البانى
...بانیه مجد الدین حقا و الذى
هو ناصر الاسلام و الایمان
استشعروا منه ففوض جمعهم
عن عرصتیه هیبة الدیان
فانفلّ عزمهم و لم یتجاسروا
أن یقدموا فیه على طغیان
پس از آن اشاره به آمدن آنها به راوند کرده و این که هفده شبانه‏روز در آنجا ماندگار شدند و آن (*)که همان روستایى است که مشهد در آن واقع شده. ناحیه را ویران کرده، منابر را آتش زدند. (35)
گفتنى است که بقعه امامزاده حبیب بن موسى بن جعفر، با تاریخهاى 667 و 670 از امامزاده‏هاى معتبر کاشان است. (36)
عبد الجلیل درباره برخى مکانهایى که فرزندان بلاواسطه ائمّه اطهار(علیهم السلام)در آنها مدفون بوده‏اند، مى‏نویسد:
«اهل رى به زیارت حضرت عبد العظیم شوند و به زیارت ابو عبد اللّه الابیض و به زیارت السیّد حمزة الموسوى...و اهل قم به زیارت فاطمه(س) بنت موسى بن جعفر(علیه السلام)که ملوک و امراء عالم، حنیفى و شفعوى به زیارت آن تربت تقرّب نمایند و اهل کاشان به زیارت على بن محمد الباقر(علیه السلام)که مدفون است به بارکرسب * با چندان حجّت و برهان که آنجا ظاهر شده است و اهل آوه به زیارت فضل و سلیمان شوند، فرزندان موسى بن جعفر الکاظم(ع)، و به زیارت اوجان که عبد اللّه موسى(علیه السلام) مدفون است.اهل قزوین، سنّى و شیعه به تقرّب زیارت ابو عبد اللّه الحسین بن الرضا شوند.» (37)
نقل این نمونه‏ها، به دلیل تعلق آنها به قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى است، دوره‏اى که سادات به طور دستجمعى به ایران، بویژه مناطق شیعه‏نشینى چون کاشان مهاجرت مى‏کرده‏اند.در کاشان شمار زیادى امامزاده منسوب به فرزندان امام کاظم(علیه السلام)وجود دارد که گر چه بى‏واسطگى آنها با امام، محل تردید، تواند بود، اما بى‏شبهه، نباید نسب آنها با امام فاصله چندانى داشته باشد.از جمله آنها بقعه عطابصش، که از فرزندان امام کاظم دانسته شده، بقعه هارون بن موسى بن جعفر(علیه السلام)، بقعه احمد بن موسى بن جعفر(علیه السلام)، بقعه سلیمان بن موسى بن جعفر(علیه السلام)، بقعه طاهر و منصور فرزندان موسى بن جعفر(ع)، بقعه حسن بن موسى بن جعفر(ع)، از جمله این امامزاده‏هاست. (38) مى‏دانیم که کاشان و قم از مهم‏ترین مراکز مهاجرت سادات به ایران بوده است.
تشیع کاشان در کتاب نقض
آگاهیهاى فراوانى درباره تشیع کاشان در کتاب «نقض»آمده است.عبد الجلیل قزوینى رازى در این اثر، کتابى را که در رد بر شیعه بوده، پاسخ داده است.در قرن ششم که کتاب مزبور تألیف شده، منطقه جبال مملوّ از شیعه بوده و در برابر خراسان سنّى سخت مقاومت مى‏کرده است.
برابرى تشیع جبال با تسنن ماوراء النهر را خواجه نظام الملک نیز گزارش کرده است.وى مى‏نویسد:
در روزگار محمود و مسعود و طغرل بیک و آلب ارسلان، هیچ گبرى، ترسایى و رافضى را زهرى آن نبودى که به صحرا آمدندى و یا پیش ترک شدندى. (39) خواجه ادامه مى‏دهد:اگر کسى در آن روزگار به خدمت ترکى آمد، به کدخدایى یا فرّاش یا به رکابدارى، از او پرسیدندى که تو از کدام شهرى و ولایتى و چه مذهبى دارى؟اگر گفتى حنفى‏ام یا شافعى‏ام و از خراسان و ماوراء النّهرم و یا از شهرى که سنّى باشند، او را قبول کردى.و اگر گفتى شیعى‏ام و از قم و کاشان و آبه‏وریم، او را نپذیرفتند.گفتى به وى که ما، مارکشیم و نه مار پروریم...و اگر سلطان طغرل و سلطان آلب ارسلان، هیچگونه بشنیدندى که امیرى یا ترکى، رافضیى را به خویشتن راه داده است، با او عتاب کردندى و خشم گرفتندى. (40)
عبد الجلیل در قرن ششم، به مناسبتهاى (*)جایى که اکنون مشهد اردهال است. مختلف از تشیع کاشان یاد کرده است.از جمله از قول مخالفان تشیع آورده که درباره تشیع قم و کاشان مى‏گفتند:
حمد لله که ما مسلمانیم
نه ز قمیم و نه ز کاشانیم
در مورد دیگرى، عبد الجلیل در دفاع از این که آداب دینى در شهرهاى شیعى رواج دارد، درباره کاشان مى‏نویسد:و کاشان بحمد الله و منّه، منوّر و مشهور بوده است همیشه و بحمد الله هست بزینت اسلام و نور شریعت و قواعد آن از مساجد جامع و مساجد دیگر با آلت و عدّت و مدارس بزرگ، چون مدرسه صفویّه و مجدّیه و شرفیّه و عزیزیه با زینت و آلت و عدّت و اوقاف و مدرّس، چون سیّد امام ضیاء الدین ابو الرضا، فضل الله بن على الحسن، عدیم النظیر در بلاد عالم بعلم و زهد و غیره.او از ائمه و قضات و کثرت فقها و مقرئان و مؤذّنان و عقود مجالس و ترتیب علماى سلف چون:قاضى ابو على الطوسى و اولادش(چون قاضى جمال ابو الفتح و قاضى خطیر ابو منصور حرس الله)و در وى مصلحان بى‏مرّ و حاجیان بى‏عدد، و عمارت مشهد امام‏زاده علىّ بن محمّد الباقر به یارکرز * است که مجد الدّین فرموده است در آن حدود با زینت و عدّت و آلت و رونق و نور برکات آنرا همه ملوک و وزراء خریدار، و سلاطین و امرا معترف و غیره آن و مانند این، که همه دلالت است بر صفاى ایمان و نزهت طاعت مؤمنا کاشان. (42)
عبد الجلیل در جاى دیگر نیز، مناطق شیعه‏نشین را در ایران و سرزمینهاى عربى به این ترتیب آورده است:
آنکه در ولایت حلب و حران و کوفه و کرخ بغداد و مشاهد ائمّه و مشهد رضا(علیه السلام) و قم و کاشان و آوه و سبزوار و گرگان و استر آباد و دهستان جربادقان و همه بلاد مازندران و بعضى از دیار طبرستان و رى و نواحى بسیارى از رى و بعضى از قزوین و نواحى آن و بعضى از خرقان، همه شیى اصولى امامتى باشند، بس عالم بخشیده است بر این گونه که بیان کرده شد و به هر ولایتى طایفه‏اى غلبه دارند و خطبه و سکّه مختلف است و احکام و فتاوى بر مذهب خود کنند... (43)
نویسنده فضایح، در عبارت ذیل از دو محله مهم شیعه‏نشین رى و نیز برخى از شهرهاى شیعه مذهب سخن گفته است:
و بدان که مذهب شهر نباید داشتن، نه هر که در قم و قاشان و سبزوار و نیشابور باشد و از محلتهاى رى مصلحگاه و زاد مهران باشد، باید که رافضى باشد، مذهب حق باید داشتن، تبع هوى نبودن نه از بهر آن را که در رى غالبى رافضى‏اند، آن بهتر بود اگر چه به عدد بسیارند. (44)
عبد الجلیل در موردى دیگر، از کثرت مدارس و مساجد شیعه در کاشان سخن گفته (45) و در جاى دیگرى، از تشیع شهرهاى«سارى و قم و کاشان و آبه و ورامین و در مصلحگاه». (46) نقل دیگرى از وى اشاره به رسم منقبت‏خوانى در شهرهاى شیعه از جمله کاشان دارد. (47)
عبد الجلیل درباره برگزارى نماز جمعه نیز در شهرهاى شیعه از جمله کاشان عبارتى دارد قابل توجه:
و بحمد الله و منّه در همه شهرهاى شیعت، این نماز برقرار و قاعده هست و مى‏کنند با خطبه و اقامت و شرائط، چنانکه در دو جامع به قم و به دو جامع به آوه و یک جامع به قاشان و مسجد جامع به ورامین و در همه بلاد شام و دیار مازندران.و انکار این، غایت جهل باشد. (48)
(*)باریکرسف.مقصود مشهد قالى است.
تشیع کاشان در فهرست منتجب الدین
در این فهرست، اسامى عالمان شیعه کاشانى یا مقیم کاشان را در قرن ششم ملاحظه مى‏کنیم.از جمله به چند عالم شیعى که در این شهر سمت قضاوت داشته‏اند، پرداخته شده است.چند قاضى مورد نظر عبارتند از:
سید کمال الدین ابو المحاسن احمد فرزند فضل الله راوندى (49) ؛قاضى خطیر الدین ابو منصور حسین بن عبد الجبار طوسى، (50) سدید الدین ابو محمد الحسن بن محمد قریب قاضى راوند، (51) قاضى رکن الدین عبد الجبار بن على بن عبد الجبار طوسى، (53) قاضى تاج الدین محمد بن على بن عبد الجبار طوسى، (54) قاضى شرف الدین ابو الفضل محمد بن الحسین بن عبد الجبار طوسى، (55) و قاضى جمال الدین محمد بن حسین بن محمد. (56) وى همچنین از عالمانى یاد مى‏کند که مانند برخى از قاضیان پیشگفته در اصل کاشانى نبوده‏اند، اما مقیم کاشان شده‏اند.افزون بر آنان که از خاندان عبد الجبار طوسى گذشت، * کسان دیگر عبارتند از:
سدید الدین ابو محمد حسن بن حسین بن على دوریستى-طرشتى- (57) (اجازه‏اى از این عالم روى نسخه‏اى از کتاب المبسوط شیخ طوسى با تاریخ 584 بوده که آن نسخه را افندى دیده است. (58) چنانکه اجازه دیگرى از همو بر روى نسخه‏اى از ارشاد مفید بوده که افندى عین خط ایشان را دیده است. (59) )حکیم جمال الدین ابو سعد بن فرخان، (60) ادیب موفق الدین على بن (*)درباره این خاندان نک:الفهرست، (تصحیح ارموى)، ص 197.عبد الجلیل رازى نیز از این ابو على چنین یاد کرده:«ابو على طوسى نزیل قاشان». ابى على الحسن بن على بن زیاده احنفى، (61) شیخ شمس الدین على بن محمد الوشنوى، (62) شیخ تاج الدین محمد بن محمد، (63) کمال الدین مرتضى بن عبد الله بن على جعفرى. (64)
جز آنچه گذشت، از برخى دیگر از عالمان کاشانى هم در این دوره یاده شده که از جمله آنها شیخ ادیب محمد بن محمد ایوب مفید کاشانى (65) ، شیخ رضى الدین ابو النعیم بن محمد بن محمد کاشانى، (66) شیخ ابو طاهر على بن ابى سعد بن على کاشانى، (67) و خطیر الدین ابو على اسعد بن حمید بن احمد بن اسعد کاشانى (68) هستند.
کاشان مهد ادیبان و دبیران
به طور اصولى، منطقه جبال، بویژه شهر کاشان، منطقه‏اى ادیب‏پرور بوده و بسیارى از آنها، شغل دبیرى داشته‏اند.به همین دلیل در دستگاه سلجوقى هم، نفوذى چشمگیر یافته‏اند.برخى از آنها تا حد وزارت براى خلفا نیز رسیده‏اند.به عنوان نمونه شرف الدّین انوشیروان خالد کاشانى، وزیر المسترشد و محمود بن ملکشاه، بوده است. (69) محمد بن على بن سلیمان راوندى در باره زین الدین خال خود و نیز خاندانش مى‏نویسد:
و کسانى که به بلاغت معروف بودندى در جمله خطّه عراق و صوب خراسان به خط و هنر، تفاخر به شاگردى ما کردندى و به سبب آن که اصحاب مناصب و وزیر و مستوفى و بیشتر دبیران دولت سلطان کاشى بودند و منشأ ما و مسقط الرأس ولایت کاشان بوده بود، ایشان گفتندى زین الدین همشهرى ماست، اسم کاشى بر او علم شد و چنان شد که در عراق هر جا که خطى نیکو بینند، گویند خط کاشان است یا از کاشیان آموخته است...چنانکه در سنه سبع و خمسین و خمسمائة در کاشان که«منشأ ادب و محل فضلاى لغت عرب بود»بر بساط معین ساوى، مستوفى سلطان، قصیده برخواند تازى که جمله فضلا اقرار کردند که به سن وى در هژده سالگى على وجه الارض کس دیگر نبوده است» (70)
گفتنى است که مؤلف راحة الصدور و نیز زین الدین خال وى که عبارت بالا در تمجید اوست، حنفى مذهب بوده‏اند.دلیل آن نیز آنها که آنها، از کاشان دور شده و چه بسا براى نفوذ در میان سلاطین متعصب سلجوقى-که مروج مذهب حنفى بوده‏اند-به این مذهب درآمده باشند.وى در ادامه، با ستایش از خال خود، اشاره مى‏کند که همردیفان ادیب وى از قم و کاشان و رى با عداوت مخالفت مذهب-که او حنیفى بود-همه اعتراف به فضل وى داشته‏اند. (71) وجود شاعرى چون ابو الرضا راوندى با داشتن دیوان شعرى به زبان عربى با قوت تمام، شاهدى بر حضور ادبیات قوى عربى در میان مردمان فرهیخته این شهر است که همگى شیعه بوده‏اند.
راوندى در جاى دیگرى از کتاب خود عبارتى دارد که حکایت از نفوذ شیعیان جبال در تشکیلات حکومتى سلجوقیان دارد:
و خرابى جهان از آن برخاست که عوانان و غمّازان و بددینان ظالم، زبان در ائمّه دین دراز کردند و ایشان را متّهم کردند و تعصّب دین دراز کردند و ایشان را متّهم کردند و تعصّب و حسد در میان ائمّه، ظاهر شد و عنوان بددین از قم و کاشان و آبه و طبرش و رى و فراهان و نواحى قزوین و ابهر و زنگان، جمله رافضى یا اشعرى در لشکر سلطان افتادند و فرا امرا و سلاطین نمودند که ما از بهر شما توفیر مى‏آوریم. (72)
به هر روى، تخصص مردمان جبال مانند قم و کاشان سبب نفوذ آنها در تشکیلات ادارى دولت‏ سلجوقى شد.صاحب«فضائح الروافض»که آن را در نقد شیعه نوشته، مى‏نویسد:
و در عهد برکیارق و سلطان محمّد، ابو الفضل براوستانى و بو سعد هندوى قمى، مستوفى بودند و آن دستاربندان از قم و کاشان و آبه، چنان مستولى بودند بکرد و رفت!(کردار و رفتار). (73)
عبد الجلیل، در عبارتى که وصف مردمان شیعه بلاد مختلف را مى‏کند، توصیفى از شیعیان کاشان دارد که جالب است.وى مى‏نویسد:
لشکر آل مرتضى، دانى که باشد؟شیر مردان فلیسان * باشد و سپاهسالاران در غایش * و سادات در زادمهران و جوانمردان در مصلحگاه و معتقدان در شقان و دیلمان آبه و وزیران قاشان و تازیان و علماى قم و سادات و شیعت قزوین و مردان مردانه و رؤساء و مصلحان ورامین و شبخیزان نرمین و سروهه و معتقدان خوابه * و ملوک و اصپهبدان سارى و دلیران آرم و عارفان سبزوار شجاعان مبارزان نیشابور و مهتران جرجان و بزرگان دهستان و مؤمنا جربایقان- گلپایگان-و امینان استر آباد. (74)
عبد الجلیل اسامى شمارى از دبیران و مستوفیان نواحى جبال را به این شرح آورده است:مجد الملک، و سعد الملک آوى وزیر محترم و مشیر حضرت سلطنت شرف الدین ابو طاهر مهیسه‏اى که وزیر فارس بوده است؛معین الدین ابو نصر کاشانى وزیر محتشم، (75) کمال ثابت قمى، مستوفى مسعود سلجوقى ملکین ابو فخر قمى، شمس الدین محمد بنیان تفرشى که همه مستوفیان محترم بوده‏اند. (76) گفتنى است که در قرن پنجم، طبرسى کتاب«الآداب الدینیه للخزانة المعینیه»خود را به نام سلطان معین الدین ابى‏نصر بن فضل بن محمود کاشانى تألیف کرده است. (77)
تشیع در راوند کاشان
راوند با فاصله تقریبى دوازده کیلومترى از کاشان در مسیر جاده قم به کاشان، از مراکز تشیع در نواحى جبال بوده است.یکى از برجسته‏ترین عالمان شیعه در قرن ششم، قطب الدین سعید بن عبد الله بن حسین بن هبة الله راوندى(515- 573)از مردمان همین شهر است که به دلیل برجستگى علمى، به شهر رى مهاجرت کرده و در آنجا نقش مهمى در تدوین برخى از معارف شیعى در دوره خویش بر عهده گرفت.شرح حال وى را ابن حجر در لسان المیزان (79) این امر و شواهد دیگرى که استاد عبد العزیز طباطبایى(رحمة الله علیه) نقل کرده، نشان از سکونت وى در شهر رى دارد. (80) وى آثارى چون«منهاج البراعه»در شرح «الدعوات و الخرائج و الجرائح»نگاشته که از حدود هیجده اثر وى نسخه‏هایى باقى مانده و بسیارى چاپ شده است.آثارى نیز داشته که متأسفانه تاکنون اثرى از آنها یافت نشده است.مجموع آثار وى بنا به شمارش استاد طباطبایى در مأخذ پیشگفته، 56 کتاب است.استاد شمارى از چهره‏هاى برجسته خاندان راوندى را همانجا یاد (*)محدّث در پاورقى، آن را یکى از دروازه‏هاى معروف رى، دانسته است.
(*)ظاهرا محلّى در یکى از شهرهاست که در جاى دیگر نیز مصنّف، اسم آن را جزو مناطق شیعى آورده است.احتمالا چون در بین همان محلّه فلیسان و مصلح گاه است، همراه با محلّه‏بعدى یعنى:«زادمهران و درشقاق»از محلات رى بود است.نک:تعلیقات نقض، ج 1، ص 290.
(*)محدّث در پاورقى نوشته:اسامى این سه منطقه در کتب جغرافى نیست احتمالا اینها، مناطق روستایى یا محلاّت بعضى از شهررها، بوده‏اند. کرده است.
سید ابو الرضا فضل الله بن على بن عبید الله راوندى(متوفاى بعد از سال 572)عالم دیگر راوندى است که در جوانى از راوند به بغداد رفت تا به تحصیل علم بپردازد.در آنجا بود که نسخه‏اى از نهج البلاغه را به خط مؤلف آن، یعنى سید رضى یافت و نسخه‏اى براى خود استنساخ کرد و در سال 510 از استنساخ آن فارغ شد.وى بعدها به کاشان بازگشت و در آن شهر سکونت گزید.وى ادیبى برجسته بوده و اشعار وى به زبان عربى گواه تسلط وى بر این زبان است.
سمعانى ذیل مدخل قاسانى مى‏نویسد:
«و هذه النسیة الى قاسان و هى بلدةعند قم على ثلاثین فرسخا من اصفهان دخلتها و اقمت بها یومین و أهلها من الشیعة.و کان بها جماعة من أهل العلم و الفضل و أدرکت جماعة منهم بها ...و أدرکت بها السید الفاضل ابالرضا فضل الله بن على(العلوى)الحسینى القاسانى، و کتبت عنه أحادیث و أقطاعا من شعره.و لما وصلت الى باب داره، قرعت الحلقة، و قعدت على الدّکة أنتظر خروجه، فنظرت ألى الباب فرأیت مکتوبا فوقه بالجص:«أنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا». (81)
نسبت قاسانى، مربوط به شهر کاشان است.
شهرى است نزدیک قم که با اصفهان سى فرسخ فاصله دارد و داخل محدوده آن است.من به این شهر وارد شده و دو روز در آن ماندم.مردمان آن شیعه‏اند.در آنجا جمعى از اهل علم و فضل هستند که من خدمت برخى از آنها رسیدم....در آنجا خدمت سید فاضل ابو الرضا فضل الله بن على راوندى حسینى قاسانى رسیدم و احادیث و اشعارى از وى نوشتم.زمانى که به در خانه او رسیدم، حلقه در را به صدا درآورده و منتظر باز شدن در ماندم.در این وقت که بر سکوى کنار در نشسته بودم، نگاهى به در خانه کردم دیدم با گچ آیه تطهیر نوشته شده است.
وى در زمان خویش شهرت بسیار فراوانى داشته و از بهترین مدرّسان در شهر کاشان بوده و مدرسه مجدیه متعلق به او بوده است. (82)
عماد کاتب نیز در کتاب«خریدة القصر»از او به عظمت و با القاب فراوان یاد کرده و نمونه‏هایى از اشعار وى را نقل کرده است. (83)
چنان که طباطبایى نوشته‏اند، وى نخستین شارح نهج البلاغه مى‏باشد.از شرح نهج البلاغة وى، دو نسخه شناخته شده است.در میان تألیفات وى، یکى«ترجمة العلوى للطّب الرضوى»است که ترجمه فارسى رساله طبیه امام رضا(علیه السلام)بوده است.
همانگونه که گذشت وى شاعرى برجسته بوده که دیوان وى به کوشش محدث ارموى، به چاپ رسیده است.سه بیت از اشعار وى را تبرکا نقل مى‏کنیم:
ألا یا آل احمد یا هداتى
لقد کنتم ائمة خیر أمّه *
أرادکم الحسود بکید سوء
فأصبح ما أراد علیه غمّه
یرید لیطفئ‏النّور المصفى
و یأبى الله الا أن یتمّه (84) یکى از فرزندان ابو الرضا راوندى، سید کمال الدین ابو المحاسن أحمد بن فضل الله حسنى است که مدتى قاضى کاشان بوده و چندى نیز در اصفهان بسر برده است.منتجب الدین از وى یاد کرده است. (85) عز الدین ابو الحسن على حسنى (*)در دیوان بجاى این بیت:
بنى الزهراء انکم الائمة
و فى أیدیکم منا الازمة
راوندى، فرزند دیگر اوست که منتجب الدین از وى و آثارش یاد کرده است. (86)
در فهرست منتجب الدین، از بسیارى از عالمان راوندى قرن ششم یاد شده است.این عالمان به طور عمده از دو خانواده قطب الدین راوندى و امام ابو الرض ضیاء الدین فضل الله راوندى است.افزون بر قطب الدین راوندى (87) و فضل الله راوندى (88) که شرح حالشان گذشت و نیز سه فرزند فضل الله یعنى سید کمال الدین (89) و سید عز الدین على و تاج الدین ابو الفضل محمد (90) عالمان دیگرى که منتجب الدین از آنان یاد کرده عبارتند از:
شیخ رشید الدین حسین بن ابى الفضل بن محمد راوندى، (91) شیخ نصیر الدین ابو عبد الله حسین بن قطب الدین راوندى، (92) عماد الدین على بن قطب الدین راوندى، (93) سید فاز شاه بن محمد علوى راوندى، (94) ظهیر الدین ابو الفضل محمد بن قطب الدین راوندى، (95) برهان الدین محمد بن على بن ابى الحسین ابو الفضائل راوندى سبط قطب الدین راوندى. (96)
راوند، به جز سید فضل الله، ادیبان دیگرى نیز داشته است.یکى از آنها رئیس الکافى کاتب راوندى است که خود فضل الله دو بیت در ستایش وى سروده است. (97)
افزون بر راوند، تمامى قریه‏هاى تابع کاشان، شیعى بوده‏اند.یکى از آنها، ماه آباد است که افضل الدین حسن بن على ماهابادى منسوب به آن مى‏باشد.وى شرحى بر نهج البلاغه داشته و شاعر نیز بوده است.ابن اسفندیار از وى یاد کرده است. (98) منتجب الدین از شاگردان وى بوده و شمارى از آثار او را برشمرده است. (99) منتجب الدین از جدّ وى نیز که از عالمان شیعه بوده، یاد کرده است. (100) چند بیتى از اشعار وى در ستایش اهل بیت چنین است:
على أننى مولى لآل محمد
هم شفعائى قد وصفت بهم حبلى
معادن وحى الله أعلام دینه
هم کلمات الله فى الصدق و العدل
نجوم الهدى و المنقذون من الردى
لیوث الوغى لکنهم سحب المحل
علیهم سلام الله غیر مصرد
کفاء لذاک الفضل و الخلق الجزل (101) منتجب الدین، از عالم دیگرى از ماه آباد، با نام شیخ احمد بن على ماه آبادى، جدّ افضل الدین ماه آبادى یاد کرده که ادیب بوده و آثارى در صرف و نحو نوشته است. (102)
قطب الدین راوندى، در«کتاب الدعوات»خود روایتى نقل کرده که در شناخت تشیع در یکى از نواحى کاشان مفید است.در روایتى که حضرت رضا(علیه السلام)به خط مبارک خود نوشته‏اند، آمده است:
کن محبّا لآل محمّد و ان کنت فاسقا و محبّا لمحبیهم و ان کانو فاسقین.
امام رضا(علیه السلام)این حدیث را براى مردى از اهالى کرمند که قطب راوندى، آن را از نواحى اطراف منطقه خودش یاد کرده«من نواحینا الى اصفهان * »، نوشتند.این مرد جمّال یا شتربان، که از اهالى همان محل بوده، در زمانى که امام رضا(علیه السلام)قصد سفر خراسان داشته‏اند، از آن حضرت خواستند تا حدیثى به خط مبارک خود براى وى بنویسند.حضرت هم سخن بالا را نوشتند.قطب راوندى مى‏نویسد:این (*)در اصل من نواحینا الى اصفهان ماهى.علامه مجلسى در معناى«ماهى»نوشته‏اند:یعنى ما هى منه.از اصفهان نیست.
نوشته، در حال حاضر، نزد برخى از مردم کرمند موجود است. (103)
عالمان شیعه کاشان در قرن هشتم و نهم
با وجود محدود بودن منابع رجالى و تاریخى از این دوره، اسامى چند عالم شیعى این دو قرن را در دست داریم.نصیر الدین کاشى از عالمانى است که در اصل کاشانى بوده و براى تحصیل به عراق رفته، در حله ساکن شده است.به نقل قاضى نور اللّه وى معاصر قطب رازى و سید حیدر آملى (م 787 ه)بوده و آثارى مانند شرح طوالع قاضى بیضاوى، تعلیقات على هوامش شرح الاشارات، و رسالة مشتملة على عشرین اعتراضا على تعریف الطهارة فى کتاب القواعد نوشته است.قاضى نور اللّه از شهرت وى به داشتن دقت و قدرت درک بالا سخن گفته است. (104) حسن بن حسین بن حسن سرابشنوى در شهر کاشان در 22 جمادى الاولى سال 735 در محله باب ورده نسخه‏اى از«تحریر الاحکام الشرعیه»علامه حلى را کتابت کرده است.افندى نوشته است که اجازه‏اى از این عالم براى فرزندش زین الدین على بر روى کتاب قواعد علامه دیده که از قرن هشتم بوده است.نیز اجازه‏اى از همو براى فرزندش روى نسخه‏اى از نهج البلاغه دیده که تاریخ آن 728 بوده است. (105)
نمونه دیگر نسخه‏اى از مبسوط شیخ طوسى در اختیار افندى بوده که اجازه‏اى به خط حسن بن حسین بن عبس دوریستى مقیم کاشان با تاریخ 584 بر روى آن بوده است. (106) اجازه دیگرى از همان عالم بر روى نسخه‏اى از ارشاد مفید بوده که افندى آن نسخه را نیز دیده است.
نیز نسخه‏اى از ارشاد که توسط حسن بن محمد بن حسین جاسبى هرازکانى در 14 شوال 565 نوشته شده و در سال 566 با نسخه فضل اللّه راوندى مقابله شده، به شماره 1144 در کتابخانه مرعشى نگهدارى مى‏شود.نسخه‏اى از الانتصار سید مرتضى با تاریخ کتابت 25 ذى قعده سال 591 توسط ابو الحسن على بن ابراهیم بن حسن بن موسى فراهانى در محله باب و لان کاشان کتابت شده که به شماره 3598 در کتابخانه مرعشى نگهدارى مى‏شود.
در این قرن، خاندان فتحان در شهر قم و کاشان زندگى مى‏کرده‏اند.این خاندان از خاندانهاى شیعى مشهور است که از قرن هفتم به بعد، عالمانى از آنها شناسائى شده‏اند. (107) یکى از این عالمان، مولانا عماد الدین محمد بن محمد بن فتحان است که علامه حلى با یک واسطه، از او حدیث نقل کرده است.از جمله آنها یکى عبد الملک بن اسحاق بن عبد الملک ابن فتحان الواعظ القمى الکاشانى است که یادداشتى از وى به تاریخ 804 بر روى یکى از آثار علامه حلى موجود است. (108)
گفتنى است که این شخص، از برجستگان خاندان فتحان در اواخر قرن هشتم و اوائل قرن نهم هجرى است که در کاشان اقامت کرده و پس از وى خاندان فتحان در این شهر بوده‏اند. (109)
حسین بن أبى الحسن بن محمد بن حسن کاشانى دیگر عالم شیعى است که نسخه‏اى از «قواعد»علامه را در هفتم صفر سال 728 کتابت کرده است. (110)
محمد بن على بن حیدر بن حسن بن على بن طاهر بن منصور مقرئ کاشانى، در تاریخ شوال 849 کتابت نسخه‏اى از«قواعد»را به اتمام رسانده است.اجازه‏اى در پایان آن نسخه آمده که به خط احمد بن معین بن همایون بن على الکاشى در کاشان نوشته شده است. (111) معین بن محمد بن lعلى...بن دانیال الرهقى در سال 898 در کاشان نسخه‏اى از«قواعد»را کتابت کرده است. (112)
کاشانیهاى غیر شیعى
در کاشان به ندرت کسانى یافت مى‏شوند که بر غیر مذهب شیعه امامیه بوده‏اند.از جمله، از خلف بن احمد کاشانى یاد شده که اسماعیلى مذهب بوده است.وى از داعیان برجسته مرام اسماعیلیه بوده است. (113) خواجه نظام الملک از وى یاد کرده و این که دستور داشته تا به رى و قم و کاشان و آبه -که رافضى زیاد است-برود.وى، از قول استاد خلف نقل مى‏کند که به او گفت:
تو به جانب رى شو که آنجا در رى و قم و کاشان و آبه همه رافضى باشند و دعوى شیعت کنند....پس خلف به رى آمد و در ناحیت پشاپویه در دهى که آنرا کلین خوانند مقام گرفت».
وى در ادامه آورده که خلف پس از گریختن از این ده، جمعى از مردان و زنان را به مذهب خود درآورده بود. (114)
محمد بن على بن سلیمان راوندى، نویسنده «راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق»، از کاشانیهایى است که بر مذهب تسنن بوده و در کتاب خود نیز به مذهب تشیع تاخته است.ما در جاى دیگرى، عین عبارت وى را در باره آورده‏ایم.
مؤلف کتاب«تاریخ الجایتو»با عنوان ابو القاسم عبد الله بن محمد قاسانى یاد شده است.وى در صفحه 96 کتاب خود از مذهب حنفى با عنوان «مذهب پاک حنفى»و از ابو حنیفه با عنوان«امام اعظم ابو النعمان رضى الله عنه»یاد کرده است.
کاشانى بودن وى گر چه محتمل است، اما باید دانست که قاسان نیز محلى است در ماوراء النهر که کسانى بدان منسوبند و اهالى آن طبق قاعده حنفى مذهب‏اند.یاقوت از این شهر با عنوان قاسان یاد کرده (115) در حالى که کاشان را قاشان ضبط کرده است.
گاه نیز مسلمانان سنى مذهب از این شهر عبور مى‏کرده و براى مدتى در آن مى‏مانده‏اند.در قرن دهم، فضل الله بن روزبهان خنجى(م 927) به سال 909، مدتى را در این شهر به سر برده و دو کتاب در آن نگاشته است.یکى«ابطال نهج الباطل»در رد علامه حلى و دیگرى«وسیلة الخادم الى المخدوم»در شرح صلوات چهارده معصوم. (116) چنانکه عالمان شیعى نیز از شهرهاى دیگر، گاه به کاشان مى‏آمده و براى مدتى در آن مى‏مانده‏اند.نمونه آن عماد الدین طبرى است که خود به آمدنش به این شهر در سال 671 اشاره کرده است. (117)
یادداشتها
 (1)-یاقوت(معجم البلدان، ذیل مورد قاشان نوشته است:
مدینة قرب اصبهان تذکر مع قمّ.
(2)-تاریخ قم، ص 74.
(3)-مجالس المومنین، ج 1، ص 85.
(4)-لک:الدولة الحمدانیة، الجزء الاول(فیصل السامر، بغداد، 1970)، و لک:صص 105، 108.
(5)-اشکال العالم، ص 143.
(6)-صورة الارض، ص 308.
(7)-یتیمة الدهر، ج 2، ص 256.به نقل الحضارة الاسلامیه فى القرن الرابع عشر، (آدم متز ترجمه محمد عبد الهادى  lابو ریده، قاهره، 1957)ج 1، ص 108، و ترجمه فارسى آن با عنوان تاریخ تمدن اسلامى در قرن چهارم، ج 1، ص 80.
(8)-آثار البلاد و اخبار العباد، ص 432.
(9)-معجم البلدان، ج 4، ص 296.
(10)-راحة الصّدور و آیة السرور فى تاریخ آل سلجوق، صص 394-395.
(11)-نزهة القلوب، صص 67، 68.
(12)-آثار البلاد، ص 432.
(13)-نزهة القلوب، ص 68.
(14)-روضات الجنات، ج 1، ص 172(از تلخیص الاثار).
(15)-همان، ص 187.
(16)-قم‏نامه، ص 256.
(17)-معجم البلدان، ج 4، صص 296-297؛آثار البلاد، ص 432.
(18)-رجال النجاشى، ص 236، ش 626«له قصیده فى الفقه فى سائر ابوابه مزدوجة».
(19)-رجال النجاشى، ص 256، ش 669.درباره او نک: قاموس الرجال، ج 7، ص 560، ش 5300.
(20)-امالى صدوق، صص 668، 673:علل الشرایع، ص 394 ؛الخصال، ص 241؛معانى الاخبار، ص 238؛عیون اخبار الرضا(ع)؛ص 277؛التوحید، صص 100، 406.
(21)-الکافى، ج 4، ص 543 باب نوادر الحج.
(22)-رجال النجاشى، ص 259، ش 677.
(23)-رجال الطوسى، ص 398.
(24)-تاریخ قم، ص 98.
(25)-تاریخ قم، ص 209.
(26)-روضات الجنات، ج 4، ص 212.
(27)-تاریخ قم، ص 210.
(28)-همان، ص 215.
(29)-همان، ص 216.
(30)-همان، ص 220.
(31)-نقض، ص 226.
(32)-مجموعه تاریخى مذهبى مشهد اردهال کاشان، حسین فرخ یار.صص 26-34.داستانى از زندگى وى در کتابچه‏اى با نام تذکره حضرت سلطانعلى آمده است.این متن در مجموعه پیشگفته و نیز کتاب آداب و سنن اجتماعى فین کاشان صص 94-102 درج شده است.و نک:مجله راه دانش، مقاله«مشهد اردهال»از «مرضیه محمدخانى»صص 202-223 از اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان مرکزى، پائیز و زمستان 1374، ش 3، 4.
 (33)-دیواان السید الامام ضیاء الدین فضل الله راوندى، صص 52-53.
(34)-دیوان السید، ص 127.
(35)-دیوان السید، صص 82-83.
(36)-همان، صص 90-91.
(37)-نقض، ص 558-559.
(38)-آثار تاریخى شهرستانهاى کاشان و نطنز، صص 115، 118، 122، 125، 128(به ترتیب).
(39)-همان، ص 215.
(40)-سیاستنامه، ص 216.
(41)-نقض، ص 577.
(42)-نقض، صص 198-199.
(43)-نقض، ص 459.
(44)-نقض، ص 453.
(45)-نقض، ص 37، براى مساجد رى بنگرید:رى باستان، ص 339-331.
(46)-نقض، ص 111، 127، 194، 276، 309، 364، 436، 437، 539، 587، 593 و 605.
(47)-نقض، ص 77.
(48)-نقض، ص 395.
(49)الفهرست، (منتجب الدین، تصحیح محدث ارموى، به کوشش محمد سمامى، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى) ص 39، ش 37.
(50)-همان، ص 51، ش 92.عبد الجبار بن محمد بن حسین طوسى، جد خاندانى است که در ادامه نام برخى از آنها به عنوان قاضى کاشان آمده است.این عبد الجبار از اساتید ابو الرضا فضل الله راوندى بوده که وى اشعارى در رثاى او سروده است.نک:دیوان السید الامام ضیاء الدین ابو الرضا راوندى، ص 43.
(51)-همان، ص 51، ش 95.
(52)-همان، ص 83، ش 254.
(53)-همان، ص 90، ش 298.
(54)-همان، ص 114، ش 431.
(55)-همان، ص 115، ش 435.
(56)-همان، ص 115، ش 473.
(57)-همان، ص 51، ش 96.
(58)-ریاض العلماء، ج 1، ص 179.
(59)-همان.
(60)-همان، ص 69، ش 188.
(61)-همان، ص 87، ش 280.
(62)-همان، ص 91، ش 305.
(63)-همان، ص 121، ش 476.
 (64)-همان، ص 122، ش 482.
(65)-همان، ص 122، ش 480.
(66)-همان، ص 128، ش 520.
(67)-همان، ص 83، ش 353.
(68)-همان، ص 36، ش 35.
(69)-تاریخ ایران، کمبریج، ج 5، ص 279.
(70)-راحة الصدور، ص 53.
(71)-راحة الصّدور، ص 52.
(72)-راحة الصّدور و آیة السرور، ص 30.
(73)-نقض، ص 82.
(74)-نقض، ص 437.
(75)-درباره وى نگاه کنید به تعلیقات ارموى بر دیوان سید فضل الله راوندى، صص 255-226.
(76)-نقض، ص 221.نگاهى به کتاب وزارت در عهد سلاجقه عباس اقبال نیز مى‏تواند شمارى از این افراد را به ما بشناساند.
(77)-ذریعه، ج 1، ص 18.
(78)-لسان المیزان، ج 3، ص 48.
(79)-در لسان المیزان(3/302)آمده:سعید بن هبة الله بن الحسن بن عیسى الراوندى ابو الحسین.ذکره ابن بابویه فى تاریخ الرى وقال:کان فاضلا فى جمیع العلوم؛له مصنفات کثیرة فى کل نوع و کان على مذهب الشیعة.
(80)-نهج البلاغه عبر القرون(تراثنا 38-39)، ص 256.
(81)-الانساب، ج 4، ص 426.
(82)-درباره آن نک:تراثنا(ش 35، 36)ص 169.
(83)-این بخش از خریدة القصر که مربوط به ایران است تاکنون چاپ نشده.عبارات فوق را بنگرید در مقدمه مرحوم محدث ارموى بر دیوان ابوالرضا راوندى و مقاله‏استاد عبد العزیز طباطبایى تحت عنوان «نهج البلاغه عبر القرون»تراثنا، (ش 35، 36)، صص 163-162.
(84)-نهج البلاغه عبر القرون، (تراثنا، ش 35، 36)، صص 163-162.
(85)-الفهرست(ارموى)، ص 39.
(86)-درباره او نک:مقدمه ارموى بر دیوان ابو الرضا راوندى، ص کط.
(87)-الفهرست، ص 68، ش 186.
 (88)-همان، ص 96، ش 334.
(89)-همان، ص 39، ش 37.
(90)-همان، ص 118، ش 453 شجره‏نامچه این خاندان را حسن نراقى در تاریخ اجتماعى کاشان ص 65 آورده است.
(91)-الفهرست، ص 53، ش 107.
(92)-همان، ص 54، ش 111.
(93)-همان، ص 86، ش 275.
(94)-همان، ص 96، ش 333.
(95)-همان، ص 112، ش 418.
(96)-همان ص 112، ش 419.
(97)-دیوان السید، ص 64.
(98)-تاریخ طبرستان، ابن اسفندیار، صص 119-120.
(99)-الفهرست، ص 51، ش 51.
(100)-همان، ص 35.
(101)-نهج البلاغه عبر القرون(تراثنا، ش 38، 39، )ص 299.
(102)-الفهرست، ص 35، ش 14.
(103)-بحار الانوار، ج 66، ص 253«باب الحب فى الله و البغض فى الله».
(104)-ریاض العلماء، ج 4، ص 181.
(105)-ریاض العلماءج 1، صص 174-175.
(106)-ریاض العلماء، ج 1، ص 179، ج 3، ص 418.
(107)-خاندان فتحان، دکتر سید حسین مدرسى طباطبائى، قم، 1352 ش.
(108)-مکتبة العلامة الحلى، ص 116.
(109)-خاندان فتحان، ص 11-13.استاد مدرسى در آنجا چهره‏هاى دیگرى از این خاندان شیعى را شناسانده‏اند.
(110)-مکتبة العلامة الحلى، ص 141.
(111)-همان، ص 147.
(112)-همان، ص 149، 150.
(113)-اعلام اسماعیلیة، ص 284.
(114)-سیاستنامه، ص 283، 284.
(115)-معجم البلدان، ج 4، ص 335، ش 9361.
(116)-در این باره نگاه کنید به مقدمه کتاب وسیلة الخادم او که به کوشش ما چاپ شده است.
(117)-مناقب الطاهرین(رساله درباره)عباس اقبال، فرهنگ ایران زمین، سال 13، ص 68.

تبلیغات