تمایز روح و نفس در قرآن و روایات به ندرت مورد توجه اذهان قرار گرفته است؛ و عمدتاً به عنوان دو کلمه مترادف در مصداق حقیقت انسان نگریسته می شود. لذا نوشتار حاضر، مقوله نفس و روح را در سه حیطة لغت، قرآن و روایات مورد تحقیق و بررسی قرار داده است و در هر بخش با استقصای نمونه های آن دو، کاربرد و مصادیقشان را معین ساخته. در این مقال با استناد به وجوه و دلایل قرآنی و روایی و نیز بیانات لغویان و علمای تفسیر و در پرتو استقصاء انجام شده تمایز بین آنها مطرح می شود. حاصل آنکه اکثر مفسران، متکلمان و محدثان براساس مبانی نصوص دینی، به تمایز هرچه بیشتر میان نفس و روح اصرار می ورزند؛ لیکن در تفکر فلسفی صرفاً به کاربرد مصداقی نفس و روح به عنوان حقیقت انسانی عنایت شده؛ لذا آن دو را مترادف می گیرند. اگر جه مفسران و متکلمان در مواجهه با آیات و روایات مربوط به روح، صرفاً به بیان مصادیق آن همت گماشته اند. و این تفسیر نیز به طور پراکنده و با تشتّت آراء انجام گرفته است، لیکن همچنان می توان این تمایز را در فرهنگ قرآنی و روایی مشاهده نمود. یکی از عوامل عدم توجه به این تفاوت، پراکندگی در آراء این گروه، قناعت نمودن به بیان اقوال صحابی و تابعین است و به ندرت به تحلیل و استدلال اقدام نموده اند.
در این مقاله به دنبال یافتن راه کاری مناسب برای توجیه صحیح یافته های علمی پیرامون زیست انسان در زمین و موجودات پیش از آدم (ع) در آموزه های قرآن و عترت هستیم. روش تحقیق در این مقاله توصیفی و از گونه تحلیل اسنادی و کتاب خ انه ای است و یافته های زیست شناسی را با استناد به اطلاعات گردآوری شده از آیات و روایات ارزیابی کرده ایم. یافته های باستانی حاکی از آن است که، پیش از انسان های کنونی، دو نوع از موجودات انسان گونه، یعنی نئاندرتال ها و کرومانیون ها، در زمین می زیسته اند که ده ها هزار سال پیش نسل آن ها منقرض شده است. در روایات نیز از سویی به طور کلی از وجود دو گونه جنّ و نسناس پیش از انسان صحبت به میان آمده و، از سوی دیگر، حاکی از وجود هفت گروه از موجودات انسان گونه در زمین است. شاید بتوان نئاندرتال ها و کرومانیون ها را دو گونه از نسناس به شمار آورد. ضمن آن که، بر اساس مطالعات تاریخی و پژوهش های علمی، هبوط آدم (ع) که پدر انسان های کنونی است به زمین در محدوده زمانی کم تر از 10 هزار سال پیش رخ داده است و هیچ گونه ارتباط فیزیکی میان آدم (ع) و موجودات پیش از او وجود ندارد؛ بنابراین نظریه تکامل درباره آدم (ع) و نسل او صدق نمی کند.
حدیث «الغیة اشدّ من الزنا...» به نقل از چهار صحابی: ابوذر غِفاری، ابوسعید خُدری، جابر بن عبدالله انصاری و انس بن مالک از رسول خدا(ص) در منابع شیعه و اهل سنّت غیر از کتب اربعه و صحاح ستّه گزارش شده است. این نوشتار ضمن تحلیل و تبیین متن، کوشیده است که دریابد آیا از طریق ملاک های سندی و رجالی می توان به صحّت صدور این حدیث از رسول خدا دست یافت، یا نه؟ و اگر پاسخ منفی باشد، چه عواملی سبب صدور آن شده است؟ در خصوص متن خبر، این مسأله که علّت شدّت گناه غیبت نسبت به زنا در چیست؟ و چرا شخص غیبت کننده باید از شخص غیبت شونده حلالیّت بطلبد تا بخشوده شود، حائز اهمیّت است؛ زیرا اگر طلب حلالیّت به صورت زبانی و رو در رو انجام گیرد، احتمال بروز برخی مفاسد هم چون ریختن آبرو یا اختلاف و درگیری وجود دارد؛ از سوی دیگر به چنین فرایندی برای بخشایش غیبت در قرآن کریم اشاره نشده، و با احادیث دیگر که صرف استغفار را کافی می دانند، ناسازگار است.
محبت بدون معرفت به دست نمیآید.همانگونه که اطاعت بدون محبّت امکان پذیر نیست.محبّت محور تعلیم و تربیت است و حق تعالی معیار محبت را اطاعت از رسول خدا قرار داده است.پیرو و محبت حبیب الله انسان را محبوب خدا میکند.
اگر نور معرفت بر دل کسی بتابد ، نسیم محبت میورزد.اگر قلبی لبریز از محبت خدا شد جا برای غیر او نیست.
در نوع ادعیه،نازها و رازها و نیازها شرط اصلی محبت خدا را پیروی از حبیب او دانسته است و این با گناه و معصیت سازگاری ندارد، و انسان محبّ محبوب از هر رجسی بدور است.
رایحه دلپذیر بحث محبت،خصوصاً محبت الله و اولیاء الله جانهای تشنه را ترنم میبخشد و شهد شیرین او برای هر کسی همان است که در دل دارد.و آنچه در این مقاله خواهد آمد،سخنی دربارهٔ محبوبیت پیامبر(ص) خواهد بود.زیرا اگر بحث محبّت مطرح است با معرفت و اطاعت همراه است و انبیای الهی به اندازهٔ محبوبیتشان مجذوباند وگل سرسبد آنها پیامبر اعظم(ص) است.