از آنجا که جایگاه پیامبران در تمدن گذشته بشر پیوسته مورد نقد و بررسى موافقان و مخالفان پیامبران بوده و با توجه به اینکه اراده انسان مهمترین عامل تمدن ساز شناخته شده چگونگى تأثیرگذارى پیامبران مورد ارزیابى و سنجش قرار مىگیرد. منابع دینى، تاریخى و علمى و نیز داورى اندیشمندان، مأخذ و مستند سنجش این امر و تعیین نتیجه آن مىباشد.
استاد مطهّری فیلسوف و متکلّمی آگاه به زمان بود که با احساس مسئولیت الهی، هر جا نیاز بود سؤالی پاسخ داده شود و حقیقتی از حقایق دین تبیین گردد، با سلاح تفکر و اندیشه پای در میدان مینهاد و به حق، با سرفرازی از آن بیرون میآمد. یکی از مباحثی که به عنوان یک موضوع جدید کلامی در زمان حیات ایشان مورد تحلیل قرار گرفت، بحث «خاتمیت و جاودانگی دین اسلام» بود. این بحث در واقع، پاسخی است در مقابل این سؤال، که با تغییر شرایط و مقتضیات زمان، چگونه میتوان به اعتقاد و عمل به قوانین ثابت اسلام در طول ادوار و زمانهای کاملاً متفاوت، دعوت کرد؟ اسلام چه ویژگیهایی دارد که شریعت خاتم تلقّی میگردد و چه تفاوتی بین ختم نبوّت وجود دارد؟ تغییر چهره زندگی بشر به دلیل اختراع ماشین و گسترش این تحوّلات به تمام شئون فردی و اجتماعی انسان، نزد عدهای به منزله نیاز به تغییر یا بیاعتنایی به دین تلقّی میگردد. اما استاد مطهّری در تبیین خاتمیت، با عنایت به تمایز نیازهای ثابت و متغیّر بشر، اساس جاودانگی اسلام را بر تطابق تام اسلام با فطرت انسان و امور ذیل میداند: توانایی انسان در دریافت و حفظ برنامه کلی حیات، حجیّت داشتن عقل در کشف و درک مصالح و مفاسد؛ و به رسمیت شناختن اجتهاد به منزله موتور محرّک اسلام که امکان تطبیق شرایط جدید را با اصول کلی فراهم میسازد. در این مقاله، تلاش شده است این خطوط مورد بررسی قرار گیرد.
بحث «خاتمیت» در دوره معاصر در کلام جدید صورت تازهاى به خود گرفت; روشنفکران دینى با رویکردى متمایز از نگاه سنتى و با پرسشهایى برآمده از تفکر مدرنیستى، به تحلیل خاصى از وحى، نبوت و خاتمیت پرداختند; این نوع نگرش به مساله با سخنان اقبال لاهورى آغاز شد و با نقدهاى شهید مطهرى بر سخنان وى، این نظریه گسترش و تکامل یافت .
در این مقاله به دیدگاه این دو بزرگوار درباره «خاتمیت» و نقدهاى شهید مطهرى بر دیدگاه اقبال لاهورى پرداخته شده است; و در پایان نقد دکتر سروش بر استاد مطهرى و پاسخ آن بیان گردیده است .