فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۶۱ تا ۱۸۰ مورد از کل ۸۵۸ مورد.
حوزه های تخصصی:
تصویر شکار و وابسته های آن، یکی از تصاویر پویا و پر ابهام در غزلیات شمس است. با توجه به کثرت کاربرد این تصویر در سایر متون عرفانی می توان به درک روشن تر و والاتری از این تصویر نائل شد. برای این منظور بر اساس نظریه بینامتنیت که - مبتنی بر این اندیشه است که متن نظامی بسته و مستقل نیست و هیچ متنی در خلأ پدید نمی آید و در خلأ ادراک نمی شود، هر متنی خواسته یا نا خواسته با متون دیگر نوشته می شود و با متون دیگر خوانده می شود- به روابط بین متون و در حیطه این تصویر دست یافته، به تأویل و بررسی این روابط پرداخته شده است.
تصویر شکار به عنوان یک تصویر کانونی در نظر گرفته شده و بر اساس آن مهم ترین خوشه های تصویری آن که شامل صید، صیّاد، دام، تیر و کمان و تیغ بلاست، بررسی شده است. در بیشتر متون صیّاد نماد پروردگار است که انسان گریزان را به جانب دام عشق الهی و رحمت خود می کشاند و تیر و کمان قدرت حق و تیغ بلا و آزمایش های الهی همه وسیله ای است، برای صید کردن هستی مجازی انسان و تبدیل آن به هستی حقیقی و رساندن او به مرتبه بقا در حق.
پیوند معنایی میان حکایت اصلی و حکایت های فرعی در قلعه ذات صور مثنوی
حوزه های تخصصی:
مولانا در مثنوی از اسلوب خاصّ قصّه گویی استفاده کرده است. او در این شیوه، حکایت های بسیاری را در دل یک حکایت بزرگ گنجانده و مثل ها و حکایتواره های بسیاری را با داستان اصلی خود همراه کرده است. آیا او فکر معیّنی را دنبال می کرده است، یا آوردن حکایت ها فقط بر اثر عملکرد زنجیرهٔ تداعی و بدون جهت گیری روشنی صورت گرفته است؟ به عبارت دیگر، آیا میان حکایت اصلی و حکایت های فرعی، ارتباط معنوی روشنی وجود دارد؟ در این مقاله ضمن بررسی داستان دژ هوش ربا یا قلعهٔ ذات صور در دفتر ششم مثنوی، کوشیده ایم ارتباط معنایی میان حکایت اصلی و حکایت های فرعی روشن شود. در این تحلیل از روش تجزیهٔ متن به واحدهای معنایی کوچک تر و کشف رابطهٔ واحدهای معنایی جزئی با معنای اصلی، مطابق روش های نقد ساختاری گرمیا ـ منتقد فرانسوی ـ استفاده شده است.
استعاره مفهومی نور در دیوان شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله با استفاده از نظریة شناختی استعارة معاصر، کارکردهای استعارة نور و خوشه های تصویری مرتبط بدان یعنی خورشید، آفتاب، شمع، چراغ و... در غزل های مولوی تبیین می شود.
از رهگذر بررسی نور در دیوان شمس در می یابیم که شناخت و معرفت مقوله ای بصری است و به عنوان انگارة استعاری اولیه در ژرف ساخت این اثر نمودار
می شود؛ مولوی با توجه به این انگاره و انگارة ثانوی«جهان غیب، نور است»، نور را به مثابة خدا، انسان کامل، مکان، خوراک و شراب، وجود،هدایت و امید و نیز وسیله ای برای تبیین مقولة فنا و بقا بر شمرده است. این انگاره های استعاری بستری مناسب برای تحلیل و تبیین مقولات انتزاعی مورد نظر مولوی محسوب می شود و انسجام درون متنی غزل ها را در پرتو ایده ای واحد و انگاره ای نخستین به تصویر می کشد.
مقایسه و تطبیق چهار شرح از مثنوی با آغاز دفتر سوّم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از قرن هشتم تا کنون بر مثنوی شرحهایی نوشته اند و هر کدام از شارحان بنا بر روشی خاص و پسندِ شخصی و زمانی خود، مثنوی را شرح کرده اند و کوشیده اند، پرده از اسرار این منظومه ارزشمند بردارند. برای آنکه بدانیم شارحان تا چه اندازه به متن مثنوی و حل مشکلات آن اهتمام داشته اند و تا چه میزان در این راه توفیق؛ چهار شرح نیکلسون، استعلامی، زمانی و شهیدی را که از معروفترین شرحها هستند، برگزیده ایم و برای نمونه، با آغاز دفتر سوّم مثنوی تطبیق داده ایم. در این نوشتار، به متن مثنوی به دور از هر گونه تفسیر و تأویل نگریسته ایم و به کوشش شارحان برای ارائه معنای دقیق واژه ها، اصطلاحات و باز کردن مشکلات مصرعها و بیت هایی توجه کرده ایم.
تمثیل گرایی فلسفی و پیوند آن با ادبیات تمثیلی مولانا در مثنوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
تمثیل گرایی فلسفی بر پایه اعتقاد به دوگانگی جهان ناسوت و لاهوت، صدور معقول در محسوس و نزول از وحدت به کثرت استوار است. این فلسفه که بر ماهیت دو بعدی تمثیل- روساخت روایی و ژرف ساخت فکری- مبتنی است، ساختاری دو وجهی به حکایت تمثیلی می بخشد که یکی نقش ممثل به داستانی و دیگری نقش ممثل فلسفی را برعهده دارد. درآثار مولانا- به خصوص مثنوی- نیز پیوند میان تمثیل گرایی فلسفی و ادبیات تمثیلی را در ساختار داستانی مثنوی مولانا می توان دید، پیوندی که در ادبیات غرب در ارتباط بین سمبولیزم غربی و ایده آلیسم افلاطونی دیده می شود.در این جستار، ضمن مروری بر ریشه های تمثیل گرایی فلسفی، تجلی این فکر در جهان بینی و آثار مولانا مورد نگرش قرار خواهد گرفت و جلوه های این پیوند میان نظام فکری و بیان ادبی در ساختار داستانی مثنوی مولانا مورد بررسی قرار می گیرد، اشکال ساختاری ظهور این گرایش در قصص مثنوی در سه عنوان تعلیق گریزی، مثل گذاری و تفسیر تمثیلی، تحلیل خواهد شد.
مرگ بی مرگی
حوزه های تخصصی:
آخرین پرده امپراتور؛ امپراتور جونز و مضمون پادشاه ظاهری مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امپراتوران یا به گفتة مولانا «پادشاهان ظاهر» مظهر نفس و بندة هوی و شیطانند که بر خویشان خود نیز ابقا نمیکنند. امپراتور جونز در نمایشنامه ای از یوجین اونیل به همین نام، کاریکاتوری از پادشاهان ظاهری است که در پایان امپراتوری پوشالی خود، از شبی هولناک میگذرد و در آن پس از تجسم صحنه هایی از اعمال جنایتکارانة خود، سرانجام به چنگ انقلابیون گرفتار میشود. جونز در سلطنت کوتاه خود، همچون همة پادشاهان ظاهری, نه بر داد که بر طلسمی متکی است که همچون توهمی، هم او و هم بومیان را اسیر خود کرده است. طلسم گلوله ای نقره ای است که امپراتور جز با آن به چیزی هلاک نمیشود. همچون توهمی که مکبث نیز با باور به پیشگویی خرافة جادوگران بدان گرفتار بود. در مقالة زیر نمونه هایی از این توهّم در پادشاهان ظاهری,همچون امپراتور جونز، مکبث، پرگونت و اوزیماندیاس در نمایشنامه هایی از اونیل، شکسپیر و ایبسن و شعری از شلی، با نگاهی به همین مفهوم در ادبیات ایران پیگیری شده است.
مراتب انوار و تطبیق آن با نصوص عرفانی و شعر مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نور یکی از واژگان کلیدیِ قرآن و فرهنگ اسلامی است و حکمت اشراق بر مبنای آن بنا نهاده شده است؛ در عرفان و بویژه اشعار مولانا نیز نور و ترادفات آن به وفور به کار رفته است.
پژوهش حاضر از سه منظر قرآن، حکمت و عرفان به نور و مراتب و هاله های معنایی پیرامون آن می پردازد و مناسبات و مشابهات آنها را بررسی و تبیین می نماید. در این سه دیدگاه، نور، نماد خالق هستی است و نور اقرب یا نور محمدی حاصل نورالانوار است. فلسفه به تبیین کلی کلام حق (قرآن) می پردازد و عرفان با بیانی لطیف و هنری، آن را برای طیف وسیع تری از مخاطبان تفسیر می کند.
رموز و تمثیل در چند حکایات مثنوی
حوزه های تخصصی:
حدیث نفس
حوزه های تخصصی:
مقایسه تحلیلی سلامان و ابسال جامی و شاه و کنیزک مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سلامان و ابسال دومین منظومه از هفت اورنگ جامی و قصه ای رمزی، تمثیل گونه و اسطوره ای است. این قصه از روزگاران دور شهرت داشته است و حنین بن اسحاق، ابن سینا، ابن طفیل، خواجه نصیر طوسی و ... آن را روایت کرده اند. از این قصه تاویل هایی صورت گرفته که غالباً جنبه ی فلسفی دارد. هدف از نگارش این مقاله ارائه ی تحلیلی تازه از مفاهیم رمزی سلامان و ابسال جامی از طریق مقایسه آن با حکایت شاه و کنیزک مثنوی مولوی است زیرا جامی که با آثار مهم ادب فارسی و عرفان اسلامی پیش از خود آشنایی داشت، از آثار و مشرب عرفانی مولوی تاثیر بسیار پذیرفته بود و بهره گیری او از داستان شاه و کنیزک در سرودن سلامان و ابسال، نمونه ای از این تاثیرپذیری است. این مقاله بر آن است تا با بیان مطالب ضروری این موضوع را تحلیل و بررسی کند.
عشق از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد بلخی
حوزه های تخصصی:
مرا حق از میعشق آفریدست همان عشقم، اگر مرگم بساید (دیوان شمس( نظریات عرفانی، فلسفیمولانا در مجموع، بر یک اصل استوار است و آن «وحدت وجود» است. ارکان این اصل عبارت است از: هستیو نیستی، عشق، جمع و تفریق، تضاد، انسان کامل. بحث حاضر بر رکن عشق استوار است که در فلسفه وحدت وجود، مبنایعرفان و تصوف شناخته آمده است. مولانا «عشق» را خمیرمایه همه پیش رفت ها و بزرگ واریها میدانست. عین القضات همدانیمعتقد است که عشق، واسطه است میان عاشق و معشوق که موجب پیوند میشود. مولانا معتقد است که واجب الوجود، محور عشق است و جهان مدارهایمتصل و وابسته به آن. مثنویمولانا با عشق اغاز شده و با عشق پایان میپذیرد.
بررسی رابطة زمان و تعلیق در روایت پادشاه و کنیزک
حوزه های تخصصی:
پیدایش شیوه های تازه روایت در دو قرن اخیر، موجب پیشرفت روزافزون علم روایت شناسی در دهه های اخیر شده است. از جمله این مباحث، مقوله زمان در روایت است. یکی از محققانی که به چگونگی زمانمندی در روایت پرداخته، ژرار ژنت فرانسوی است که نظر خود را در قالب سه مبحث «نظم، تداوم و بسامد» مطرح کرده است. از آنجا که مطالعه دقیق عناصر سازنده یک روایت و بازنمود قوانین حاکم بر آن، ما را در شناخت بهتر سازوکار و روابط درونی عناصر روایی یاری می دهد؛ در این مقاله بر اساس نظریه ژنت، نشان می دهیم که چگونه مولانا، به عنوان یک داستان پرداز کلاسیک، از تمام ظرفیت های ادبی- روایی عنصر زمان در حکایت «پادشاه و کنیزک» در مثنوی بهره می برد و در مسیر حرکتش از زمان تقویمی به زمان روایی، با استفاده مناسب از تغییر در نظم خطی زمان پی رنگ و تفصیل و تکرار در شرح برخی کنشها، نوع خاصی از زمانمندی را ایجاد می کند که ارتباطی مستقیم و معنادار با القای حس تعلیق و انتظار در مخاطب داستان دارد.
بررسی مقایسهای عنصر نور در مثنوی با مهمترین آثار عرفانی ادب فارسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر آن است که جلوه¬های گوناگون معرفت¬شناختی و هستی¬شناختی عنصر نور را در مثنوی بررسی و آن را با آثار عرفانی مهم فارسی مقایسه کند. نتیجه کار نشان می¬دهد که مولوی بیشتر به جنبه¬های معرفتشناختی عنصر نور با تکیه بر قرآن و شریعت پرداخته است و تلقّی او از عنصر نور و توابع آن، هم با تلقّی اصطلاحی صوفیانی مثل علی بن عثمان هجویری و ابوالقاسم قشیری و هم با تلقّی هستیشناختی و معرفتشناختی ویژه امثال عینالقضات همدانی و احمد غزّالی و نیز نظام اندیشهای ساختارمند و منسجم تأویلی ابن عربی و پیروانش تفاوت دارد. مولوی هرچند به ویژگیها و ارزشهای معرفت¬شناختی عنصر نور از جنبه¬های مختلف اشاره دارد، اما از دید هستیشناختی از چهارچوب قرآن و حدیث پا را فراتر نمی¬نهد.
بررسی تطبیقی وحدت وجود در اوپانیشاد و مثنوی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
شباهت بین تصوف اسلامی با عرفان دیگر اقوام جهان، بی شک در خور توجه بسیار است، اگرچه ویژگی های مشترکی در تجارب عرفانی جهان است، نباید انتظار داشته باشیم که همیشه و همه جا با کلمات مشابهی بیان شده باشد، اما وقتی می بینیم مضامین و حتی تمثیلات مورد استفاده در اوپانیشاد و مثنوی درباره موضوعات مختلف مشابه ودر بعضی مواقع کاملا یکسان است، حیرت خواهیم کرد.در این مقاله مفهوم عرفانی وحدت وجود در اوپانیشاد و مثنوی مورد تطبیق قرار گرفت، در کار تطبیق تلاش به موارد مهم آن اشاره شود، اما هرگز همانندسازی مد نظر نبود بلکه تناسب ها مورد توجه قرار گرفت، این تناسبات آشکار کننده نکات ظریف غیر منتظره ای است. زیرا دو مکتب در مجموع خود بینشی مشابه از موضوعات اصلی متافیزیک دارند.