آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

اطلاعات، ش 23462، 17/7/84
اندیشمندان بزرگ اسلامى از مکاتب مختلف در پرتو قرآن و احادیث سعى در ارائه تعریفى از حکمت و فلسفه کرده‏اند که این چیزى بوده که از دنیاى غرب در قرن دوم و سوم وارد دنیاى اسلام شده است. در این راستا اصطلاحات مختلفى به کار رفته که مهم‏ترین آن‏که همه بر سرش مانور داده‏اند، حکمت است. همه به حدیث «علیکم بالحکمة فان الخیر فى الحکمه» استناد کرده‏اند لذا دیده مى‏شود که ترمذى ملقب به «حکیم» مى‏شود یا در تمام آثار ابن عربى عنوان «فصوص الحکم» دیده مى‏شود و یا اینکه فخرالدین مى‏گوید مراد از کلام همان حکمت است.
معانى متعددى از فلسفه ارائه شده که آن را برابر با آنچه که در قران به حکمت، یاد شده مى‏دانند مثلاً ابو یعقوب کندى که نخستین فیلسوف اسلامى است در باب فلسفه اولى مى‏گوید: «شناخت واقعیت اشیا در حد طاقت بشر است زیرا ملاک در شناخت، دست‏یابى به حقیقت و در مقام عمل، عمل به حقیقت است». ابوعلى سینا نیز حکمت را کمال روح انسانى، از راه تصور اشیا و اذعان به واقعیت‏هاى نظرى و علمى در حد توان بشر مى‏داند.
اسماعیلى و هرمسى ـ فیثاغورى که در تکامل فلسفه مشاء نقش مهمى داشته‏اند در تعریفى که ارائه کرده‏اند از فلسفه تأکید بیشترى نسبت به مشائین بر رابطه بین جنبه نظرى و بعد عملى فلسفه و جنبه نظرى و بعد نظرى کرده‏اند که این در اندیشه سهروردى بیشتر ظهور پیدا کرده و دیگر در این دوران حکیم صرفا کسى که از مفاهیم ذهنى به‏طور هوشمندانه بتواند بحث کند نبوده، بلکه کسى بود که بتواند بر طبق حکمى که بدان معرفت دارد، زندگى کند.
تصویر نوین غربى از فیلسوف هرگز در جهان اسلام پرورانده نشده و آرمان اخوان الصفا که در قرن چهارم هجرى ارائه شده و در دیگر قرون رساتر طنین‏انداز شد، اینان آغاز فلسفه را عشق به علوم و میانه آن را شناخت واقعیت موجودات و غایت آن را گفتار و کردار مبتنى بر معرفت مى‏دانستند.
با آمدن سهروردى حوزه جدیدى در فلسفه اسلامى باز شد که مبتکر عقلانیت نوین در اسلام هستند. هنرى کربن مترجم حکمة الاشراق به فرانسوى واژه حکمت در آثار وى را به (theosofie = عرفان) تئوسوفى به جاى فلسفه معنا کرده است. محدودیت معنایى فلسفه و فراغ فلسفه از تجربه روحى و تجربه‏گرایى که امروزه در فلسفه غرب به چشم مى‏خورد، سبب جدایى آن از مبنایى که سهروردى ارائه داده است، مى‏شود. سهروردى و فلاسفه اسلامى بعد از آن، حکمت را درون تمام وجود شخص و نه صرفا ذهن او مى‏دانند. سهروردى تأمل است این چیزى بوده که در یونان باستان وجود داشته و لذا همانند افلاطون حکمت را خروج از بدن و عروج به عالم انوار مى‏داند.
ملاصدرا هم مانند سهروردى از فلسفه تعریفى ارائه مى‏کند و آن را طورى بسط مى‏دهد که شامل اشراق و صوفیه مى‏شود و فلسفه را علم اعلى و فیلسوفان را کامل‏ترین افراد بعد از پیامبران و امامان مى‏داند.
این تلقى از فلسفه که با سرشت اشیا سر و کار دارد و شناخت را با تکامل وجود شخص پیوند مى‏دهد از گذشته تا به امروز در آثار اندیشمندانى مانند اعصار، آشتیانى، الاهى قمشه‏اى و طباطبایى دیدده مى‏شود. لذا هیچ گاه فلسفه اسلامى از پاکى روح و قدرت نمایى که خود حکمت متضمن آن است، جدا نبوده است.
بررسى نقش دین در بهداشت روانى و فرآیندهاى روان درمانى
محبوبه دادفر
فصلنامه نقد و نظر، ش سوم و چهارم، پاییز و زمستان 83
در این مقاله سعى شده است تا ارتباط بین آموزه‏هاى دینى و سلامت روح و روان انسانى اثبات شده و نظرات گوناگون در این زمینه بحث و بررسى شود. نویسنده تلاش دارد تا تأثیر

تبلیغات