آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده مقاله «اپوزیسیون و حاکمیت» در مقاله خود ضمن مقایسه مسئولین غیرمعصوم با امیر مؤمنان نسبت اشتباه به آن حضرت داده است؛ غافل از اینکه التزام به این مسئله با عصمت معصومان سازگاری نداشته و برخلاف عقاید شیعه می‏باشد. در قسمتی از مقاله نیز بحث جدایی دین از سیاست را پیش کشیده‏اند.

متن

آقای کیوان صمیمی با تقطیع و بریدن جملاتی از خطبه 216 امیرمومنان مطالبی نوشته‏اند:
«گویی برخی از حکومت‏گران به هیچ عنوان حاضر نیستند اشتباهات خود را بپذیرند و گویا فراموش کرده‏اند رویه مولا علی را که می‏گفت «انی لست بفوق ان اخطه» و خود را مصون از اشتباه نمی‏دانست و در مواردی که به خطای خود پی می‏برد، بسیار صریح و همچون آزادگان آن‏را می‏پذیرفت و ادامه اشتباه را خطایی بزرگ‏تر می‏دانست. مثل موردی که در تعیین مسئولی بلندپایه، تصمیم ناصوابی گرفته بود و پس از مدتی با شجاعت گفت: «غرنی به صلاح ابیک» و تعبیری شبیه به اینکه «گول خوردم» را صادقانه به‏کار بود. اشتباه کردن جزء لاینفک و محتمل همراه هر عمل است. همه انسان‏ها در معرض اشتباه کردن قرار دارند. ولی آنچه اهمیت دارد پذیرفتن خطا و تلاش برای عدم تکرار آن است. اشتباه نیروهای انقلابی در 25 سال پیش و پشتیبانی نکردن تمام عیار از دولت موقت در قبال جریان موسوم به خط امام نیز باید به صراحت پذیرفته شود.
اکنون زمان آن رسیده که حکومتگران نیز اشتباهات خود را بپذیرند و برای خود جایگاهی بالاتر از علی که خود را پیرو ایشان می‏دانند قائل نباشند.
اشاره
نویسنده مقاله بدون در نظر گرفتن تمام محتوای خطبه که درباره حقوق متقابل حاکم و مردم است، نسبت اشتباه به امام امیرالمومنین علیه‏السلام داده است. درحالی‏که در ادامه همان جمله، امام به مصونیت و عصمت خویش از اشتباه و خطا، به طور تلویحی، اشاره فرموده است.
«فانی لستُ بفوق ان اخطی و لا امن ذالک من فعلی الا ان یکفی اللّه‏ من نفسی ما هو املک به منی؛(1) من خویشتن را بالاتر از اینکه خطا نمی‏دانم و افعال خویش را از خطا مصون نمی‏پندارم، مگر اینکه خداوند مرا از نفس خویش مصون داشته و به مقام عصمت نائل نموده و حافظ من می‏باشد». چنان‏که حضرت یوسف پیامبر نیز با آن مقام ثبوت و عصمت، جمله‏ای نظیر همین جمله امیرمؤمنان را فرموده که قرآن آن‏را نقل کرده است: «و ما ابری نفسی، ان النفس لامارة باالسوء الا ما رحم ربی»(2)
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و اهل بیت آن حضرت، بنابر تصریح قرآن کریم و با ادله آیات قرآن، معصوم بوده و از هرگونه خطا و اشتباه مصون می‏باشند. براساس آیه تطهیر، دامن آنها از هرگونه اشتباه و خطا محفوظ است؛ چنان‏که امیرمؤمنان در آخر همان خطبه به این مطلب اشاره نموده است.(3) قرآن درباره عصمت اهل بیت پیامبر چنین می‏فرماید: «إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا؛(4) خداوند اراده فرموده که تمام لغزش‏ها و خطاها و پلیدی‏ها (که یکی از مصادیق بارز پلیدی اشتباه است) را از شما اهل بیت بزداید و شما را به مقام اکمل طهارت نایل نماید».
علی و اهل بیت او (که شامل ائمه علیهم‏السلام هم می‏شود) مصداق کامل این آیه کریمه هستند که می‏فرماید: «... فی بُیُوتٍ أذِنَ اللّهُ أنْ تُرْفَعَ...». وقتی این آیه نازل شد، ابوبکر برخاست و از پیامبر سؤال کرد: یا رسول اللّه‏ آیا خانه علی و اهل بیت او نیز از مصادیق این آیه است. آن حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم جواب داد: مصداق اشرف و اکمل آن خانه علی و اهل بیت اوست(5)
امام درباره علم خویش و درباره سرنوشت انسان‏ها و مسائل دیگر چنین می‏فرماید: «سوگند به خدا که (جان‏ها) در دست اوست و جان من در دست اوست، من از تمام وقایع تا روز قیامت آگاهم و بر آنها واقفم. از من سؤال کنید تا بدانید... . تمام جزئیات وقایع را می‏دانم، از گروهی که مردم را فرا بخواند و رهبری کند و کجا فرود آورد و کجا بار خود را برنهند و چگونه کشته بشوند و یا باقی بمانند، چه کسانی کشته شده و چه کسانی باقی
______________________________
1. نهج‏البلاغه، خطبه 216
2. یوسف، 12: 53
3. «... الا ان یکفی اللّه‏ من نفسی...؛ مگر اینکه خداوند کفایت کند مرا از نفسم که مضمون آیه تطهیر ناظر براین مطلب است.
4. احزاب، 33: 33
5. علامه حلی، کشف‏الیقین، چاپ اول، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، قم، 1413 ق، ص 381، به نقل از شواهد التنزیل، حسکانی، ج 1، ص 410 و کشف الغمه اربلی، ج 1، ص 319
______________________________
مانند. اگر از تمام اینها سؤال کنید جواب خواهید شنید (هیچ‏کس جز من بر سؤال شما جواب نتواند بگوید».(1) در جای دیگر می‏فرماید «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی...؛ ای مردم از من سؤال کنید از چیزهایی که نمی‏دانید، پیش از اینکه مرا از دست بدهید... که من به راه‏های آسمان را از راه‏های زمین آگاهترم...».(2) در خطبه دیگر می‏فرماید: «واللّه‏ لوشئت ان اُخبر کل رحل منکم مجزجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلتُ...؛ سوگند به خدا اگر بخواهم می‏توانم هر کدام از شما را از آغاز و پایان کارش و از تمام شئون زندگی و جزئیات وقایع که بر او پیشآمد می‏کند، آگاه سازم...».(3)
اما قسمت دوم «مثل موردی که در تعیین غرنی به صلاح ابیک(4) در مواردی به خطای خود پی می‏برد».
1. با توجه به شواهدی که درباره علم امام به جزئیات افراد که از زبان خودش در نهج‏البلاغه نقل شد، نسبت اشتباه به ساحت آن امام همام ناصواب بوده و نویسنده با مراجعه به موارد مختلف و مطالعه بیشتر درباره شخصیت مولا الموحدین به راه اعتدال و مستقیم ملتزم خواهد شد. انشاءاللّه‏.
2. امام پس از رسیدن به حکومت، با توجه به شرایط اجتماعی مجبور بود برای اداره امپراطوری بزرگ اسلامی، از افرادی در مدیریت و اداره کشور استفاده کند که به مراتب از منذربن‏جارود که پدرش فرد صالح بود بدتر بودند. افرادی چون اشعث‏بن‏غیث که مدت‏ها حاکم آذربایجان و فرمانده قسمتی از سپاه بود، امام در جنگ صفین از روی ناچاری او را تحمل می‏کرد، با اینکه از تمام مقاصد و نیات درونی او و سرنوشت او آگاهی کامل داشت(5) و حتی می‏دانست دختر و پسر او در قتل فرزندانش حسن و حسین علیهم‏السلام شریک خواهند بود. زیادبن‏ابیه نیز از جمله این افراد بود که امام از روی اجبار و ناچاری او را حاکم فارس نموده بود؛ چون افراد لایق و شایسته و متعهد مثل مالک اشتر نخعی معدود و انگشت شمار بودند. امام از شناختی که درباره منذربن‏جارود داشت و به تمام روحیات او آگاه بود، او را به خوبی توصیف می‏کند که در همان نامه موجود است. بنابراین به کار بردن عبارتی نظیر «اشتباه و گول خوردن» درباره استانداری منذربن جارود(6) از طرف امام علیه‏السلام ناصواب است. چون‏هیچ یک از شارحان نهج‏البلاغه این عبارات را نیاورده‏اند و امام از تمام افعال منذر در محل مأموریت خبردار بوده است، چنان‏که در نامه این مطلب را به منذر نوشته است. امام هرگز با علم امامت و عصمت با مردم برخورد نکرده است. چنان‏که اگر این‏گونه رفتار می‏کرد باید اشعث را می‏کشت و ابن‏ملجم مرادی را که قاتلش بود و در بین سپاه و
______________________________
1. نهج‏البلاغه، خطبه 93
2. نهج‏البلاغه، خطبه 189
3. همان، خطبه 175
4. نهج‏البلاغه، نامه 71
5. همان نامه که حضرت به اشعث در آذربایجان نوشته است.
6. نهج‏البلاغه، نامه 71
______________________________
امام بود، دستوری می‏داد گردنش را بزنند. ما نمی‏توانیم بگوییم چون امام او را نکشت، نعوذباللّه‏ اشتباه کرد و یا معاویه را ابقاء ننمود اشتباه کرد! بنابراین، امام براساس ظاهر و عرف و طبق حال افراد با آنها تعامل می‏نمود و قبل از ارتکاب جرم، هیچ‏کس را کیفر نمی‏داد. این منطق امام را نمی‏توان با تعبیر اشتباه یاد کرد.
3. نویسنده در قسمتی از مقاله نیز دین را از حکومت جدا دانسته غافل از اینکه التزام به چنین مطلبی به دور از سیره نبوی و علوی است که سال‏ها حکومت دینی داشتند. «... حکومتگران که 25 سال است با اصرار تمام دین و حکومت را به هم پیوند زده و قائلین به ضرورت جداسازی این دو مقوله را با انواع ناسزاها متهم کرده و می‏کنند، می‏بایست به اشتباه خود اقرار کرده و حکومت را از دین تفکیک کنند...». پایه‏گذار دین اسلام و حکومت اسلامی، پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است که سیره آن حضرت در طول دوران اقامتش در مدینه و تمام کارهای آن حضرت در ابعاد مختلف، سیاسی، نظامی، قضایی و روابط خارجی حکایت از این واقعیت دارد که آن حضرت در تمام امور شخصا و رأسا دخالت و همه امور با نظر حضرتش انجام می‏گرفت و این‏گونه نبود که امور سیاسی و کشورداری را به شخص یا اشخاص دیگر واگذار کند(1) و خودش فقط اقامه نماز و به وعظ و نصیحت بپردازد. بلکه آن‏حضرت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فرماندهی نظامی را نیز عهده دار بود و با ولایت خود، گاهی آن را به افراد دیگر نظیر امیرمؤمنان می‏سپرد و تا جایی حضرتش به امر حکومت و اداره جامعه اهتمام داشت که گاهی به‏طور موقت که از مدینه خارج می‏شد برای خود جای‏گزین انتخاب می‏کرد تا امور حکومت و مردم معطل نباشد.(2)
چنان‏که حضرت امام خمینی قدس‏سره که بنیانگذار این حکومت اسلامی است، این حکومت را با اقتباس از حکومت نبوی و علوی بنیان نهاده است و بارها تأکید فرموده که ماهیت اسلام اقتضا می‏کند که حکومت از آن تفکیک‏ناپذیر باشد، تمام فقه و اجرای آن برابر است با ضرورت وجود حکومت اسلامی.(3) بنابراین، هیچ‏کس در اسلام نمی‏تواند به این گفتار ملتزم باشد که حکومت از دین جداست. چنان‏که در مسیحیت این‏گونه افکار توسط امپریالیسم و صهیونیسم رواج یافته و این‏گونه افکار از تفکر سکولاریسم غربی نشأت گرفته است.(4)
______________________________
1. محمد ابراهیم آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، چاپ ششم، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1378، صص 378 ـ 390 و 292 ـ 306
2. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، آل‏البیت، قم، 1413 ق، ج 1، ص 154
3. امام خمینی، ولایت فقیه «حکومت اسلامی»، چاپ اول، قم، انتشارات آزادی، بی‏تا، صص 23، 65، 84 و 151
4. اقتباس از همان ص 6 و 7، برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به علامه طباطبائی، مقاله «ولایت و زعامت» در المیزان، ج 4، ص 121 و محمد یوسف موسی، نظام الحکم فی الاسلام، ص 14

تبلیغات