آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

مقدمه
گنجینه کتب فقهى در طول تاریخ خود (حدود هزار سال) سرشار از ده ها اثر و تالیف گران سنگ و بى نظیر است و از ویژگى هاى نمایان این دوران میراث فرهنگى، ظهور اندیشه هاى ناب و ریشه دار است.
فقهاى عالى قدر ما براى تدوین فقه به یک شیوه عمل نکردند، بلکه از جهات مختلف با یکدیگر تفاوت داشته اند:
1. حجم و مقدار بحث
برخى تلاش مى کردند همه مطالب و ابواب و مسائل و فروع یا اکثر آنها را بنویسند، مانند شیخ طوسى، اما بعضى دیگر به اختصار وفشرده نویسى رو آوردند، مثل ابوعباس حلى، معروف به ابن فهد که کتاب موجز را نگاشت.
2. محتوا و سطح بحث
برخى نوشته ها بیانگر مجموعه اى از فتاوا و احکام شرعى است، مانند: نهایه شیخ طوسى؛ در عین حال عده اى دیگر از فقها در بعضى تالیفاتشان، راه و روش استدلال و بیان دلیل و مدرک احکام شرعى را برگزیدند.
3. شیوه نگارش و بیان
برخى تالیفات شرح کتاب دیگران است، و بعضى دیگر تالیف و تدوین جدا و مستقل است. فقهایى نیز راه نظم را برگزیدند و عده اى دیگر شیوه هاى دیگر را.
به هر شکل این گونه نوشته ها دربردارنده نظریه ها و گرایش ها و روش هاى متنوع فقهى و مشتمل بر مطالب علمى فراوان است.
اما این میراث فرهنگ اسلامى، در حصار تقلید باقى ماند و در هاله اى از کهنگى پوشیده شد و فقه از حرکت چرخه نوین بیان وشیوه هاى جدید نگارش عقب ماند و باعث شد که علم فقه از بقیه علوم زنده کنار زده شود، در نتیجه فقه به صورت اندیشه هاى متراکم وانباشته اى در آمد که در کتابخانه هاى قدیمى و تاریخى نگهدارى شود و به جز تعداد اندکى فرهیخته و فقیه کسى به سراغ آن نرود.
شیوه موسوعه نگارى در فقه
زنده نگه داشتن میراث فرهنگ کهن فقه و باز آفرینى آن و هم طراز قرار دادنش با دانش هاى دیگر، کار ساده و کوچکى نیست و به ثمرنشاندن آن تنها با تشکیل همایش و گردهمایى علمى یا کارهاى سریع و زود گذر میسر نمى شود؛ بلکه نیازمند کار سترگ تاریخى است که تلاشى پیوسته و خستگى ناپذیر به دنبال داشته باشد تا از این طریق بتوان غبار کهنگى سده هاى گذشته را زدود.
از مهم ترین طرح هاى بزرگ و تاریخى، تدوین و نگارش فقه به شیوه دانشنامه اى و دائرة المعارف است که امروزه بسیار مورد توجه وعنایت است. شیوه دائرة المعارف نویسى از شیوه هاى ارزنده اى است که در نشر فرهنگ و دانش در سطح گسترده مورد توجه است؛زیرا به علت فراوانى و گسترش و تحول سریع علوم، آگاهى از آنها براى هر کسى آسان نیست. از این رو، فایده تدوین علم فقه بر اساس شیوه نوین الفبایى دانسته مى شود.
این روش تالیف ، در آغاز امرى آسان مى نماید؛ چرا که بیش از جمع آورى اطلاعات از مصادر و منابع نیست که در ضمن عناوین متعدد قالب گرفته، اما در دائرة المعارف به ترتیب الفبایى نوشته مى شوند و چه بسا در مواردى به تغییر ساختارى عبارت نیاز پیدا کنند.اما کاردانان و دست اندرکاران شیوه تدوین علوم به شکل دانشنامه اى، به خوبى از سختى کار و انبوه مشکلات چنین کارى آگاهند؛ به ویژه در فقه اهل بیت(ع) با آن حجم بسیار وگستردگى فراوان مباحث و مطالب و فزونى و گوناگونى آرا و اختلاف گرایش ها وبرداشت هاى فقهى. از سوى دیگر با تراکم مصادر و تعداد بى شمار آنها و تغییر زبان بر اثر گذشت زمان، کار دشوارتر مى گردد. چنانچه انگیزه موسوعه نویس، دسترسى به آخرین اطلاعات و دانسته ها و احاطه بر همه مطالب باشد، همچنین مخاطب وى افرادى فراتر ازسطح عادى باشند یعنى دانش پژوهان و متخصصان تدوین و تهیه دائرة المعارف سخت تر مى شود. بنابر این گزاف نیست اگرگفته شود: تدوین دانشنامه اى در راستاى فقه تخصصى، کارى سترگ و پروژه اى عظیم و تاریخى است که قابل قیاس با تالیف و نگارش کتب دیگر نیست. با این حال اکنون بعد از مدتها انتظار فاضلان و پژوهشگران و پس از گذشت چند سال تلاش پیگیر و توانفرسا اولین جلد «موسوعة الفقه الاسلامى طبقا لمذهب اهل البیت(ع)» جایگاه خود را در کتابخانه ها یافته، اکنون براى معرفى این کار بزرگ و بااهمیت به گزارش برخى از ویژگى هاى برتر آن مى پردازیم.
ویژگى هاى دائرة المعارف فقه اسلامى طبق مذهب اهل بیت(ع)
جلد نخست دائرة المعارف در 1423 ه . در قطع رحلى در حدود 500 صفحه به چاپ رسیده است.
دائرة المعارف به منظور عرضه آراء فقهى اهل بیت(ع) تدوین شده، ضمن آن به بررسى و نقل دیدگاه هاى فقهى مذاهب دیگر نیزاهتمام ورزیده است. شاید اکنون وقت بررسى و ارزش یابى این دائرة المعارف نرسیده باشد و باید انتظار کشید تا جلدهاى دیگر آن منتشر شود اما از آن جا که نخستین جلد حاوى نکات ارزنده اى است، مى توان با نگاهى گذرا به مطالبى در خور دست یافت.
این کتاب بیست و چهار عنوان دارد که با «ائمة» آغاز و با «آنیة» ختم مى گردد. همان گونه که در شیوه نو دائرة المعارف نویسى معمول است، این موضوعات به ترتیب الفبا تنظیم شده اند اما موضوعات به یک شیوه نیستند؛ بلکه:
1 . بعضى عناوین مانند: «آمین» و «آنیة» مستقل و مفصل مورد بحث قرار گرفته است.
2 . برخى فشرده و مختصر آمده، مانند: «آجر» و «آفاقى».
3 . پاره اى نه چندان گسترده و نه چندان مختصر بحث شده مثل: «آداب» و «آلات».
4 . برخى اصطلاحات به بحث هاى اصلى ارجاع داده شده اند مانند: «آباء» و «آمة».
ویژگى هاى این موسوعه زمانى آشکار مى شود که با دو دائرة المعارف مهم دیگر جهان اسلام در دو بعد محتوا و ساختار، مقایسه شود؛ زیرا شالوده نگارش دانشنامه بر این دو پایه استوار است.
از این رو ابتدا آن دو موسوعه را معرفى اجمالى مى کنیم، سپس ویژگى هاى این موسوعه را با مقایسه با آن دو بیان مى نماییم.
موسوعه جمال عبدالناصر
این دائرة المعارف که در 1368 ه . نخستین جلد آن نشر یافت ، در صدد مقایسه بر اساس آرا و دیدگاه هاى مذاهب زیر است:
حنفى، مالکى ، شافعى ، حنبلى ، شیعى دوازده امامى ، زیدى ، اباضى و ظاهرى که با موضوع «آبد» شروع شده است.
الموسوعة الکویتیة
انتشار اولین جلد در 1400 ه . آغاز شد و تا کنون به بیش از 40 جلد رسیده و همچنان براى انتشار جلدهاى باقى مانده تلاش مى شود. این دائرة المعارف فقط به بررسى آراء مذاهب چهارگانه زیر اکتفا کرده است:
حنفى، مالکى، شافعى و حنبلى که با اصطلاح «ائمة» آغاز مى شود.
مقایسه و بررسى
انگیزه ما در این پژوهش، مقایسه همه محتوا و شیوه دائرة المعارف ها نیست؛ بلکه در صدد تحلیل روش هر یک از این موسوعات هستیم. هدف از این کار دستیابى به شیوه دائرة المعارف نویسى فقهى است که از طریق شناسایى نقاط ضعف و قوت دائرة المعارف هاامکان پذیر است.
مقایسه و مقارنه را در ضمن چند محور بررسى مى کنیم:
نخست: فراگیر بودن اصطلاحات
مجموع عناوین جلد نخست دائرة المعارف فقه اسلامى تا عنوان «آنیه» 24 اصطلاح است، در حالى که دائرة المعارف کویتى تا همین مقدار 19 و جمال عبدالناصر هشت عنوان دارد.
دوم: ضابطه انتخاب اصطلاح
انتخاب عنوان براى موضوع بحث، کار ساده اى نیست بلکه تابع قانون و معیار است. دقت و حساسیت انتخاب موضوع را مى توان ازمیان عناوینى که در جلد اول آمده مشاهده نمود در حالى که دائرة المعارف عبدالناصر و کویتى داراى عناوینى هستند که براى قرارگرفتن بر تارک مطالب شایستگى ندارند؛ زیرا فاقد ویژگى عنوان بودن هستند. به عنوان نمونه لفظ «آل»(1) که در هر دو موسوعه آمده خصوصیت فقهى ندارد و صرف آمدن آن در بحث «الوقف» یا«الوصیة» شایستگى اختصاص یافتن براى عنوان موضوعى را پیدانمى کند زیرا لفظ ى است مانند: «قوم» یا «بنو فلان». اما براى «آلالبیت» یا «آل محمد» شان عنوانى قرارداده نشده و تردیدى براى شایستگى آن وجود ندارد زیرا داراى ریشه و منشا قرآنى و حدیثى و فقهى است. اضافه بر این، اصطلاحى است که ذهن مسلمانان باآن مانوس و مالوف است.
همچنین در دائرة المعارف کویتى عنوان «آداب الخلاء»(2) آمده، روشن است آدابى که در فقه است بسیارند و شامل خیلى ازابواب فقه مى شوند، بنابراین چه خصوصیت و برترى براى «آداب الخلاء» در مقابل «آداب البیع و الشراء» و یا «آداب السفر» وآداب دیگر وجود دارد؟!
مناسب بود که عنوان را مطلق انتخاب مى نمودند، نظیر آنچه در دائرة المعارف فقه اسلامى آمده است(3).
در دائرة المعارف جمال عبدالناصر نیز عنوان «آسن» آمده در حالى که اصطلاح «آجن» مشهورتر است.
سوم: تقسیم بندى اصطلاحات
تقسیم بندى اصطلاحات یک عنوان به صورت دو، سه یا چهارتایى بایستى براساس قواعد پایه ریزى شود. در غیر این صورت امتیازروشمند بودن از بین مى رود.
از ویژگى هاى بارز دائرة المعارف فقه اسلامى برخوردارى از تقسیم بندى منطقى است که چگونگى آن در مقدمه کتاب بیان شده است.
دائرة المعارف کویتى بر عناوینى تکیه ورزیده و برخى را اصلى یا فرعى قرارداده اما مناسب بود آنها را جزو عناوین دلالت کننده قرارمى داد، به عنوان نمونه پژوهشگر هنگام مطالعه عناوینى از قبیل «آباء»(4) در مى یابد که این موضوع با افراد زیر مجموعه آن پیوندو هماهنگى ندارد. شیوه داشتن اقتضا مى کند بحث «آباء» به عنوان «اب» ارجاع داده شود.
همچنین آوردن «آبار»(5) با صیغه جمع مناسب نیست و مقتضاى ذوق و سلیقه این است که به عنوان «بئر» ارجاع داده مى شد.
افزون بر این، به مواردى بر مى خوریم که بحث آنها به موضوعاتى ارجاع داده شده که در جلدهاى دیگر نیامده است، به عنوان نمونه:«آکلة»(6) به «اکلة» ارجاع داده شده اما این عنوان در دائرة المعارف کویتى نیامده بلکه عنوان «اکولة» آمده که واضح است ربط ى به «آکلة» ندارد.
دائرة المعارف جمال عبدالناصر به تقسیم بندى اصطلاحات و عناوین اهمیت نداده؛ بلکه به عناوین به یک گونه نگریسته و همه رااصلى قلمداد نموده است، و بحث را در عنوانى که بر مى گزیند به پایان مى رساند ؛ فقط در موارد بسیار اندک به عناوین دیگر ارجاع داده است. این نکته اشکال بزرگى است که بر روش دائرة المعارف عبدالناصر وارد است در حالى که دائرة المعارف کویتى اجمالا ازاین اشکال دورى گزیده است مگر اشکالات و ملاحظاتى که بیان کردیم.
چهارم: ساختار بحث
از امتیازات تدوین به روش موسوعه اى ، شیوه تنظیم مطالب در یک ساختار فنى است. دائرة المعارف فقه اسلامى برخوردار ازساختارى ارزنده است به شکلى که در بردارنده فروع و مطالب فقهى است، نیز مشتمل بر مطالب علمى فراوانى است .
اینک مى توان از میان نمونه هاى زیر برخى از این خصوصیات را مشاهده نمود.
نمونه اول
در اصطلاح آنیه در ذیل قسمت ثانیا - احکام آمده است:
«تقع ال آنیة موردا لاحکام فقهیة العدیدة یمکن تقسیمها:
تارة من حیث الموضوع الى ما یتعلق بال آنیة من حیث المادة، ای بالنظر الى ذاتها و ما صنعت منه ککونها من الذهب و الفضة او الموادالنفطیة او غیر ذلک، و الى ما یتعلق بال آنیة من حیث الحالات الطارئة علیها کتنجسها او غصبیتها، و الى ما یتعلق بال آنیة من حیث هی.
و اخرى من حیث نوع الحکم الى حکم استعمالها و حکم الاقتناء لها او التزیین بها، او تعلق الزکاة بها و غیر ذلک.
و فیما یلى نسیر فی البحث طبق التقسیم الاول:
فنبحث اولا عن احکام ال آنیة بالنظر الى ذاتها: تارة من حیث استعمالها، و اخرى من حیث سائر الاحکام.
ثم نبحث ثانیا عن احکام ال آنیة من حیث الحالات الطارئة علیها.
ثم نبحث ثالثا عن جملة من آداب ال آنیة من حیث هی.»(7)
وقتى این مطلب را با دو دائرة المعارف دیگر مقایسه کنیم، وجه تفاوت نمایان مى شود. دائرة المعارف عبدالناصر وقتى بحث «آنیه»(8) را آغاز مى کند ابتدا «مدلول کلمه» را بیان کرده، سپس در بخش «احکام استعمال ال آنیة» تعدادى از فروع را آورده که آنها را از همدیگر جدا نکرده و عنوان مستقلى برایشان قرار نداده است. آن گاه موضوع را با «اختلاط الاوانی» به پایان مى رساند.
در دائرة المعارف کویتى «آنیة»(9) مشتمل بر بخشهاى زیر است:
«اولا: التعریف».
«ثانیا: احکام النیة من حیث استعمالها» که در این بخش درباره انواع هفتگانه ظروف و ظروف غیر مسلمانان سخن به میان آمده».
«ثالثا: حکم اقتناء آنیة الذهب والفضة».
«رابعا: حکم اتلاف آنیة الذهب والفضة».
«خامسا : زکاة آنیة الذهب والفضة».
این شکل ساختار گرچه برترى بسیارى بر دائرة المعارف عبدالناصر دارد اما ملاحظات زیر بر آن وارد است:
1. در نوع هفتم ظروف آمده: «الاوانی من غیر ما سبق» که چنین عنوانى غیر فقهى بوده و استفاده از آن درست نیست؛ مگر این که راهى براى اسم گذارى باقى نمانده باشد. اضافه بر این بین نوع هفتم و نوع چهارم: «ال آنیة النفیسة من غیر الذهب والفضة» آمیختگى وجود دارد.
2. ظروف را به دو قسم تقسیم کرده است:
الف. ذات گرانبها.
ب. ساخت گرانبها.
این تقسیم علاوه بر آنکه فراگیر نیست با تقسیم بندى اصلى ناسازگار است، زیرا عنوان بخش براى بیان احکام ظروف از حیث ذات وماده قرار داده شده است نه ساخت آنها.
3. موضوع بخش سه و چهار و پنج، در باره احکام نوع خاصى از ظروف است یعنى طلا و نقره، و این بحث در راستاى موضوع بخش اول و دوم قرار ندارد.
نمونه دوم
در دائرة المعارف فقه اسلامى در ذیل عنوان «آلات» این بخشها آمده است:(10)
«اولا- التعریف».
«ثانیا- الحکم الاجمالى» و آن به دو بخش تقسیم مى شود:
الف- بیان کلى در باره احکام آلات به صورت گسترده.
ب- بیان احکام اجمالى آلات به حسب عناوین جزئى که در زیر مجموعه آن 21 عنوان قرار دارد. در حالى که بحث «آلات» در دائرة المعارف عبدالناصر(11) پنج عنوان جزئى دارد و در موسوعه کویتى(12) حاوى موضوعات زیر است:
«التعریف».
«أولا- الحکم التکلیفى لاستعمال ال آلات» که تحت این عنوان اسباب حرمت بیان شده است:
«أ- المادة المصنوعة منها الالة»
«ب- الغرض الذى تستعمل له»
«ج- ما تختص به الالة من اثر»
«د- التکریم»
سپس عناوین زیر به تفصیل آمده است:
«آلات اللهو واللعب»
«آلة الذبح وآلة الصید»
«آلات الجهاد»
«آلات استیفاء القصاص والقطع فی السرقة»
«آلات الجلد فى الحدود والتعازیر»
«ثانیا- آلات العمل و زکاتها».
«ثالثا- آلة العدوان واثرها فی تحدید نوع الجنایة».
اشکالات زیر بر شیوه موسوعه کویتیه در خصوص این مدخل وارد است:
1. شماره گذارى موضوع بعد از تعریف آغاز شده لیکن در بحث آنیه شمارش موضوعات از خود تعریف است، بدین گونه: «أولا: تعریف».
2. در بخش «الحکم التکلیفى لاستعمال آلات» قسمت «ب» درباره حکم فروش اسلحه است، و واضح است که فروختن، استفاده واستعمال نیست. از این رو قرار گرفتن آن زیر چنین عنوانى صحیح نیست. همین ایراد در قسمت «د» وارد است زیرا فروش ابزار علمى را منع کرده که ربطى به استعمال ندارد.
3. فقط به پنج عنوان خاص از آلات اشاره شده و واضح است که این تعداد اندک اند، و شاید مراد اشاره به مهمترین آنها است.
4. شایسته بود بخش دوم و سوم یعنى «آلات العمل و زکاتها» و «آلات العدوان واثرها فی تحدید نوع الجنایة»، را با عناوین پنج گانه بیاورد و دلیلى براى جدا نوشتن آنها نیست.
نمونه سوم
عنوان «آبار» در دائرة المعارف کویتى(13) به شش مبحث تقسیم شده است:
النموذج الثالث:
ورد فی الموسوعة الکویتیة عنوان (آبار)(14)، وقد قسم البحث فیه الى ستة مباحث:
المبحث الاول : تعریف ال آبار وبیان احکامها العامة.
المبحث الثانی: حفر الابار لاحیاء الموات وتعلق حق الناس بمائها.
المبحث الثالث : حد الکثرة فی ماء البئر، واثر اختلاطه بطاهر، وانغماس آدمی فیه طاهر او به نجاسة.
المبحث الرابع : اثر وقوع حیوان فی البئر.
المبحث الخامس : تطهیر ال آبار وحکم تغویرها.
المبحث السادس : آبار لها احکام خاصة.
که نکات ذیل به این تقسیم بندى وارد است:
1. چنین تقسیمى از مباحث یک مقاله، شبیه ساختار مطالب کتاب است و معمولا این شیوه به کار برده نمى شود مگر به ناچار.
2. در بخش نخست، احکام و تعریف در یک جا آمده در حالى که این دو عنوان با یکدیگر همسویى ندارند.
3. احکام عام این عنوان مطرح نشده، تنها به برخى اشاره شده است.
4. در مباحث بعدى نیز به بیان احکام پرداخته اند ؛ پس به چه دلیل آنها را مستقل و در برابر موضوع اول آورده اند؟! مگر این که گفته شود منظور بر شمردن تفصیلى احکام است؛ با این فرض هم تصریح به آن ضرورى است.
5. در بخش سوم، گویا نویسنده در تنگنا افتاده و نتوانسته است عنوانى مختصر و گویاى احکامى که در صدد بیانشان است انتخاب کند.
نمونه چهارم
در تقسیم موضوع «آل»(15) به شیوه اى که در «آبار» داشته و آن را به پنج بخش تقسیم کرده بود عمل کرده که نکات زیرقابل توجه است:
1. در بخش دوم: «احکام ال آل فی الوقف و الوصیة» عنوان «المراد بآل محمد(ص) عامة» آمده است و به دنبال آن چهار عنوان دیگرآورده که به «آل البیت» مربوط مى شوند؛ در حالى که همه این پنج عنوان با موضوع بخش دوم هماهنگى ندارند. در ادامه، بخش سوم مقاله به «موالی آل البیت و الصدقات» اختصاص یافته، در پى آن، دو عنوان دیگر آمده: «دفع الهاشمی زکاته لهاشمی» و «عمالة الهاشمی على الصدقة باجر منها» که این دو موضوع نیز ربط ى به بحث بخش سوم ندارند.
همچنین به دنبال بحث پنجم «الصلاة على آل النبی صلى الله علیه و آله» سه عنوان نوشته شده که همگى در ردیف عنوان بخش اند ودلیلى ندارد که زیر مجموعه آن قرارداده شوند.
2. همه بحث «آل» در نه صفحه و نیم آمده، و نزدیک به هفت صفحه آن متعلق به احکام «آل البیت» است. معلوم نیست به چه دلیل عنوان «آل البیت» را مستقل نیاورده؛ در حالى که مى توانست آن را به صورت اصطلاح جداگانه اى بیاورد، یا لااقل بخشى را به عنوان «احکام متعلقة بآل البیت» اختصاص دهد.
3. در ضمن عناوین دو مورد آمده که یکى : «المراد ب آل محمد عامة» و دیگرى «آل محمد الذین لهم احکام خاصة» است.
سؤال: آنهایى که در موضوع اول آمده اند آیا حکم خاصى شاملشان نمى شود، و این احکام فقط مربوط به کسانى است که در ذیل عنوان دوم آمده اند؟! مى دانیم کسانى که در هر دو موضوع از آنها نام برده شده «آل على»، «آل عباس»، «آل جعفر»، «آل عقیل» و «آل حارث»هستند و فقط «آل ابى لهب» به موضوع اول اضافه شده و در موضوع دوم، «موالى» و «ازواج» اضافه شده، هر چند مورد اتفاق نیستند.
سپس حکم عنوان دوم که حرمت صدقه باشد، در ذیل بیان شده و نویسنده دوباره آن را جداگانه با عنوان «حکم اخذ آل البیت من الصدقة» آورده، این روش خواننده را آشفته کرده و به چالش مى اندازد.
4. مناسب بود همان طور که در دائرة المعارف فقه اسلامى آمده است بحث «آلالبیت» به دو بحث: مفهوم و مراد از «آلالبیت»، و احکام مربوط به آنها تقسیم شود.
پنجم: وحدت سیاق بحث
یکپارچگى سیاق و داشتن ساختارى از پیش تعیین شده از ویژه گى هاى دائرة المعارف فقه اسلامى است، به نحوى که مقالات ابتدا بابحث هاى تصورى تعریف موضوع و مواردى که با آن در ارتباط است آغاز مى شود، بعد به بیان بحث هاى تصدیقى احکام شرعى و ملحقات آنها مى پردازد. سپس هر یک از این بحث ها به فروعى تقسیم مى شوند.
بحث هاى تصورى هم معمولا با تعریف شروع مى شود که به تعریف لغوى و اصطلاحى تقسیم مى گردد، و چه بسا به توضیح بعضى مطالب بینجامد؛ همان گونه که در بحث آنیه در بخش ایضاحات چهار نکته را براى روشن شدن زوایاى موضوع و تعریف آن بیان کرده است. از این قبیل است آنچه در بخش «اسماء الائمة و تاریخهم» در بحث «ائمه» آمده؛ زیرا مقصود پرداختن به همه ابعاد موضوع است که در آن جا دلیل پرداختن به این بخش و ارتباطاش با بحث هاى گذشته و پیوند آن با فقه به روشنى بیان شده است. اکنون مقدارى از آنچه را که ذیل آن بخش آمده، مى آوریم:
«لقد اوضحنا ان الائمة بالمعنى الخاص قد حدد شرعا على نحو القضیة الخارجیة، فلابد من بیان مصادیق هذا المفهوم التی تنحصر فی الائمة الاثنی عشر(ع)، و قد نص النبی(ص) على ان عدد الائمة الذین یلون من بعده اثنا عشر کما روى عنه ذلک اصحاب الصحاح والمسانید...»(16).
در موسوعه در ذیل هر عنوان بخشى را با عنوان «الالفاظ ذات الصلة» ملاحظه مى کنیم که این الفاظ براى روشن شدن بهتر محدوده موضوعى که از آن بحث مى شود آورده مى شوند، به همین خاطر بین آنها و عنوان اصلى پیوند و ارتباط ملاحظه مى شود، از این رو دربحث «آداب» در بخش «الالفاظ ذات الصلة» ارتباط و پیوند بین آداب و اخلاق، نیز میان آداب و سنن را مشاهده مى کنیم که به عنوان نمونه آنچه را در باره ارتباط اول بیان شده مى آوریم:
«الاخلاق: و هی قد تطلق بمعنى الافعال و ال آداب الحسنة، و بهذا فهی قد ترادف ال آداب بالمعنى اللغوی او تکون قسما منها، وقدتطلق بمعنى الملکات النفسانیة الراسخة فى النفس فتکون هی منشا ال آداب و مقتضیها».
به افعال(17) و آداب نیک «اخلاق» مى گویند. این معنا مترادف با معناى لغوى «آداب» یا یکى از اقسام آن است. و گاهى به معنى ملکات نفسانى که در درون انسان راسخ شده به کار مى رود که در نتیجه «اخلاق» سرچشمه و منشاء «آداب» مى گردد .
گرچه چنین شیوه اى را در دائرة المعارف کویتى هم ملاحظه مى کنیم؛ اما از دقت برخوردار نیست. همچنان که با مشاهده عناوین دیگربه فاصله و اختلاف بسیار بین روش هایى که قبلا به برخى اشاره شد، پى مى بریم.
ششم: دقت در تعریف مدخل
دائرة المعارف و هر نوع دانشنامه اى در نگرش عصر حاضر داراى دو عنصر تشکیل دهنده است: عنوان و بحث.
عنوان و مدخل کلید بحث است و به اعتبار آن که براى رسیدن به اطلاعات مطلوب از آن مدد مى گیریم از اهمیت و نقش ویژه اى برخوردار است. دائرة المعارف فقهى از این قاعده جدا نیست، بلکه نقش عنوان و اصطلاح در این دائرة المعارف بیش از بقیه دانشنامه هاى علوم است؛ زیرا عنوان در بیشتر موارد موضوع حکم شرعى است و این بر ارزش و اهمیت آن مى افزاید. بنابراین لازم است، محدوده مفهوم و اصطلاح بیان شود. به همین جهت دائرة المعارف فقه اسلامى عنایت ویژه اى براى عنوان بحث و تعریف لغوى و اصطلاحى قائل شده، رابطه بین آن دو را مشخص مى کند، و این که آیا معناى اصطلاحى دارد؟ واضح است که بررسى چنین مسایلى مبنا و دلیل مى خواهد و نیازمند شناخت موارد استعمال لغوى و فقهى است. بنابراین گزینش مدخل ها، کارى است علمى،وعنوانى تشریفاتى یا براى تبرک یا هماهنگى با دائرة المعارف هاى دیگر نمى باشد. نیز براى یافتن ریشه لغت و صیغه و موارد استعمال ومعناى آن، حساسیت لازم مبذول شده است که با ذکر دو نمونه این نکته را روشن مى کنیم:
نمونه اول:
در تعریف لغوى «آداب» آمده است:
«و اما معنى الادب فقد ذکروه بعدة بیانات، منها:
1 . الظرف و حسن التناول، و قد ذکره الفیروز آبادی.
2 . ملکة تعصم من قامت به عما یشینه، حکاه فی تاج العروس عن شیخه.
3. انه یقع على کل ریاضة محمودة یتخرج بها الانسان فی فضیلة من الفضائل، قاله ابو زید.
4. استعمال ما یحمد قولا و فعلا، او الاخذ، او الوقوف مع مستحسنات، او تعظیم من فوقک و الرفق بمن دونک، حکی عن التوشیح.
5. حسن الاخلاق و فعل المکارم، حکی عن الجوالیقی.
6. ادب النفس و الدرس، ذکره البطلمیوسی».
سپس سعى مى شود خواننده را به نتیجه برساند تا مقدمات بحث را براى وى فراهم سازد، وى مى نویسد:
«و ادق هذه التعابیر اولها، بل اشملها کما نبه علیه فی تاج العروس. فحقیقة الادب هی الظرافة فی الاداء و حسن التناول، و اما سائر التعابیرفهی اما بیان للاثر، او بیان لموارد الاستعمال، و لیست معانی فی مقابل ما ذکره من قبیل اطلاق ال آداب على علوم العربیة و ان کان هذا الاطلاق مولدا حدث بعد الاسلام؛ لذا قیل فی تعریف الادب: انه علم یحترز به عن الخلل فی کلام العرب لفظا او کتابة. و علوم الادب عند المتقدمین اصولها: اللغة و الصرف والاشتقاق و النحو و المعانی و البیان و العروض و القافیة و فروعها: الخط و الانشاء والمحاضرات و البدیع».
سپس مى افزاید:
«وقد یراد بال آداب مطلق علوم اللغة و حتى غیر العربیة، بل قد تطلق على سائر العلوم او على خصوص المستظرف منه؛ و لعل المناسبة فی هذا الاطلاق و الحیثیة الملحوظة فیه هی ظرافة الکلام و حسن ادائه، لذا قیل فی تعریفه: بانه عبارة عن معرفة ما یحترز به عن جمیع انواع الخطا... کما ان اطلاق التادیب على تعلیم ال آداب باطلاقاتها المختلفة سعة وضیقا و على التهذیب، و على العقوبة والمجازاة على الاساءة، یتناسب مع الظرافة ایض؛ لما یترتب على ذلک من الظرافة، و ان امکن ارجاعه الى الدعاء».
هنگامى که نویسنده مى خواهد معناى اصطلاحى را توضیح دهد بعد از سه صفحه تعریف مى گوید:
«و یتخلص من مجموع ما تقدم: ان الاطلاق الشائع فی الفقه لل آداب یراد به خصوصا عند اضافتها الى عنوان من العناوین الواقعة متعلقا لحکم شرعی ما یکون به کمال ذلک العنوان و حسنه و مطلوبیته شرعا ، و هذا یعنی اخذ حیثیتین فی مفهومه:
أ- ان یکون الادب بهذا المعنى اضافی؛ ای صفة و هیئة لفعل او موضوع شرعی.
ب- ان یکون دخیلا فی کمال ذلک العنوان و حسنه و مطلوبیته شرعا، سواء کان الزامیا او غیر الزامی»(18).
  چنین توجه و عنایت خاصى نه تنها خدمت به علم فقه است بلکه به لغت عرب خدمت بزرگى شده است، زیرا یافتن چنین اطلاعاتى درمعجم یا لغت نامه و یا هر نوع دانشنامه اى دیگر سخت است.
نمونه دوم:
در اصطلاح «الآلبیت» 16 صفحه براى تعریف لغوى و اصطلاحى اختصاص یافته و احکام مربوط به آن در نصف صفحه به صورت فشرده ذکر شده است. دلیلش این است که مهم در این جا فهمیدن مفهوم این عنوان است که مورد اختلاف شیعه و سنى است. از این رو در معناى اصطلاحى چنین آمده:
«المراد من «الآلبیت» لدى المسلمین بصورة عامة هم آل بیت النبی(ص)، و قد ثبتت لهم بعض الخصوصیات و الاحکام، و لیس المرادبیت السکنى، بالآلمراد بیت النسب. ولکن وقع خلاف بین الامامیة و اهالآلسنة فی تحدید دائرة هذا المفهوم خارجا و تعیین مصادیقه. وسیتضح ان هناک قدرا مسلما و متفقا علیه، و هم اصحاب الکساء الخمسة، لکن الاختلاف فی دخول غیرهم معهم»(19).
سپس بحث را در باره مفهوم این عنوان پى مى گیرد که مراد از الآلبیت چه کسانى هستند و موضوع را در دو بخش کاوش مى کند:
1 . دیدگاه شیعه
2 . دیدگاه اهل سنت.
از اهل سنت نه نظر را مطرح مى کند و در ضمن دیدگاه ششم، چهار قول را بیان مى کند که مجموع آراى اهل سنت درباره الآلبیت به 12 نگرش مى رسد. آن گاه نویسنده به شکل منطقى به شرح و بیان هر دیدگاه مى پردازد؛ بدین ترتیب که نخست دلایلى را که این اقوال بر آن مبتنى است، بیان مى دارد، سپس اشکالات احتمالى را مطرح مى کند.
هدف از بیان این مثال تاکید بر اهمیت علمى معناى اصطلاحى و نقش اثبات یک معنا و دلیالآن است و این که اثبات یا نفى معناى آن کمتر از فتوا و بیان احکام دینى نیست، زیرا سابقا گفتیم بیشتر این عناوین موضوع احکام شرعى هستند.
محور هفتم - فراگیر بودن مطالب
این ویژگى در دائرة المعارف فقه اسلامى نمایان است و بهترین نمونه آن بحث «آنیه» است که در 175 صفحه خواننده را با مطالبى روبرو مى سازد که از مراجعه به مصادر و اطلاعات پراکنده دیگر بى نیاز مى کند. همین بحث در دائرة المعارف کویتى در هفت صفحه ودر موسوعه عبدالناصر در نه صفحه آمده است.
محور هشتم - پیشینه تاریخى مسائل فقهى
دائرة المعارف فقه اسلامى آکنده از تاریخچه و سرگذشت مسائل فقهى است. با آوردن دلیل و شاهد، نخست به این پرسش پاسخ مى دهد که پیدایش این مساله از چه زمانى بوده و چگونه مطرح شده، سپس به سرگذشت آن و مراحلى که طى نموده اشاره مى کند.براى نمونه «حکم آنیة الذهب والفضة» پنج مرحله تاریخى را پشت سرگذارده:
1. دوره پیش از شیخ طوسى(ره). فقهاى پیشین به حرمت خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره تصریح مى کردند و سایر موارداستفاده و به کارگیرى آنها را نمى گفتند.
2. شیخ طوسى(ره)، نخستین فقیهى است که به حرمت مطلق استعمال و نگهدارى ظروف یاد شده تصریح کرده، علما از او پیروى نمودند، چه بسا فرمایش سید رضى(ره) از وجود چنین نظریه اى قبالآز ایشان پرده بر مى دارد.
3. در دوره محقق حلى(ره) نیز علامه حلى(ره) در حکم به حرمت حفظ و نگهدارى ظروف طلا و نقره ابتدا تردید مى کند سپس قول به منع را بر مى گزیند ولى حرمت استعمالآن باقى مى ماند، از این رو شاهد ادعاى عدم اختلاف نظر در حرمت مطلق استعمال هستیم.
4. عصر محقق اردبیلى. ایشان معتقدند اگر مخالفت با اجماع و ظاهر بعضى اخبار نبود قول به کراهت نیکو است ولى متیقن استفاده واستعمالآست نه مطلق نگهدارى و حفظ، هر چند در این خصوص مقتضاى احتیاط ترک است. چنین تردیدى در پیروان ایشان مثل سبزوارى و مجلسى دیده مى شود.
5. عصر حاضر، فقهاى اخیر فتوایشان حرمت مطلق استعمالآست، بنا بر این گروهى حرمت را مخصوص خوردن و آشامیدن دانسته،سایر استعمالات را جایز مى دانند گرچه برخى احتیاط نموده اند. بعضى قایل به مطلق تحریم در هر نوع استفاده شده اند(20).
شایان ذکر است اطلاع بر پیشینه تاریخى مساله فقهى، افق روشنى در برابر پژوهشگر و خواننده مى گشاید، چه بسا بتوان با این روش ملاک درست ترى براى ارزیابى دیدگاه هاى فقهى به دست آورد و میزان تاثیرپذیرى فقها از همدیگر را مشخص کرد.
محور نهم - واقع نگرى
با این که گستره بحث هاى دائرة المعارف فقه اسلامى بیان احکام از نظر اهل بیت(ع) است اما براى بیان دیدگاه فقاهتى مذاهب اسلامى دیگر دریغ نورزیده است.
مثلا در بحث «آمین» آمده:
«ذهب العامة الى ان التامین عقب الحمد فی الصلاة سنة، وذهب بعضهم الى وجوبه على الامام فی الصلاة الجهریة، و اما فقهاؤنا فقد اتفقت کلمتهم على عدم کونه سنة، بل عدم مشروعیته فی الصلاة، حتى اصبح ذلک موقفا واضحا للمذهب»(21).
در بحث «آجن» براى استدلال بر پاکى و پاک کنندگى آن به اجماع استناد شده و این که بین مسلمانان در این باره اختلافى نیست؛ مگرابن سیرین که قول به منع را برگزیده است(22). نیز به روایت جمهور در باره وضو ساختن پیامبر اکرم(ص) از چاه بضاعه استناد شده است(23) در بحث «آنیة» آمده:
«لا شک فی ان استعمالها [ آنیة الذهب و الفضة] فی الجملة محظور لذاته عند جمیع المذاهب المعروفة»(24).
سپس به مخالفت داود که تحریم را به نوشیدن اختصاص داده اشاره مى نماید.
در بیان حکم ولوغ سگ آمده:
«و على ایة حال فلا کلام عندنا و عند اکثر الفقهاء من العامة فی نجاسة الکلب عینا و نجاسة الاناء الذی ولغ فیه...»(25).
سپس مى افزاید: این قوالآکثر عالمان است و از میان صحابه، حضرت على(ع) و ابن عباس و ابو هریره به این قول قایل شده اند. از عروة بن زبیر همین روایت شده است، همین مطلب مورد نظر شافعى و ابو حنیفه و پیروان او و نیز راى ابو ثور و ابو عبید و احمد است.سپس از زهرى و مالک و داود و ابن منذر قول به پاکى آبى را که سگ در آن ولوغ مى کند نقل مى کند.
به طور کلى به آرا و دیدگاه مذاهب دیگر اهمیت داده شده و به نظر امامیه بسنده نشده است. به رغم این که کتاب نگرش فراگیرى به دیگر مذاهب ندارد و در صدد بررسى تطبیقى آنها نبوده است اما مساله اى را نمى یابید که بدون اشاره به راى اهل سنت نوشته شده باشد. دائرة المعارف کویتى با این که عنوان عامى برگزیده «الموسوعة الفقهیة» اما فقط به ذکر دیدگاه مذاهب چهارگانه اهل سنت پرداخته و دیگر مذاهب اسلامى خصوصا فقه شیعه را به کلى حتى به صورت اشاره نیاورده است . شگفت آن که وقتى نویسنده مساله «اقفال باب الاجتهاد» را بررسى مى کند به رغم این که با تمام مذاهب اسلامى غیر شیعى مخالفت کرده، از ذکر دیدگاه شیعه که قایل به باز بودن باب اجتهاد است تغافل و چشم پوشى مى نماید و مى نویسد:
«و الذى ندین الله علیه لابد ان یکون فی الامة علماء متخصصون، على علم بکتاب الله و سنة رسوله و مواطن الاجماع... لترجع الیهم الامة فیما نزل بها من احداث و ما یجد من نوازل...».
و مى افزاید:
«و لکنا نقول: ان القول بحرمة الاجتهاد و اقفال بابه جملة و تفصیلا لایتفق مع الشریعة نصا و روحا، و انما القولة الصحیحة هى اباحته بل وجوبه على من توفرت فیه شروطه؛ لان الامة فی حاجة الى معرفة الاحکام الشرعیة فیما جد من احداث لم تقع فی العصور القدیمة»(26).
به رغم جرات فراوان نویسنده به نحوى که غیرت دینیش او را به دفاع از حق و انتخاب آنچه از ادله شرعى استنباط نموده وا داشته، بااین حال مى بایست دیدگاه خود را با نظر مذهب اهل بیت(ع) تقویت مى کرد مبادا تصور شود راى او بدعت یا قول منحصر به فرد است. پس چه دلیلى داشته است که تجاهل ورزد و عمدا این مطلب را به فراموشى بسپرد؟!.
مزیت دائرة المعارف عبد الناصر از آن جهت که یک موسوعه مقارن فقهى است این است که در حد امکان به دیدگاه هاى مذاهب اسلامى پرداخته است.
محور دهم - کیفیت و سطح علمى بحث
از امتیازات دائرة المعارف فقه اسلامى برخوردار بودن از سطح مطلوب در نحوه بیان احکام، چگونگى استدلال و انعکاس گرایش هاو نظریات فقهى است، به گونه اى که با بیان اجمالى و گذرا به موضوعات نمى پردازد.
هدف ما نقد موسوعات دیگر نیست؛ زیرا مخاطبین آنها با مخاطبین دائرة المعارف فقه اسلامى تفاوت دارند؛ بلکه غرض اشاره به این امتیاز است؛ زیرا این موسوعه براى خوانندگان متخصص است گرچه تلاش شده تا مطالب را با عبارت ساده و روان توضیح دهد. باذکر دو نمونه به بیان این مطلب مى پردازیم:
نمونه اول: میزان استدلال
نکاتى که در بحث «التطهیر بآنیة الذهب و الفضة» وجود دارد نمونه اى است براى تبلور عمق و ژرفایى که در مطالب یافت مى شود.
أولا: تقسیم گرایش هاى فقهى در پنج قول:
1. مطلقا صحیح.
2. مطلقا باطل.
3. تفصیل میان شستشوى ارتماسى و غیر آن.
4. اگر منحصر در آن باشد مطلقا باطل؛ و اگر منحصر نباشد صحیح است در صورتى که ارتماسى باشد.
5. همان تفصیل سابق با الحاق «صب» (ریختن) به صورت ارتماسى.
ثانیا: توضیح و بیان مبانى فنى اقوال مختلف:
«1"- ان مبنى القوالآلاول یمکن ان یکون احد وجهین:
الوجه الاول: ان یکون المحرم خصوص استعمالآالآنیتین فی الاکل و الشرب، لامطلقا...
الوجه الثانی: ویتوقف على قبوالآمرین:
الاول: ان یدعى ان عنوان الاستعمالآلمحرم غیر متحد فی الوجود مع ما هو محقق التطهیرمن الغسالآو المسح...
الثانی: امکان الامر الترتبی.
2"- و مبنی القوالآلثانی... دعوى صدق الاستعمالآلمحرم على نفس التطهیر بما فی الآنیة حتى اذا کان بنحو الاغتراف منها...
3"- و مبنى القوالآلثالث مجموع امرین:
الاول: ان التطهیر بنحوالارتماس متحد مع الاستعمالآلمحرم؛ لانه بنفس استعمال لالآنیة، بخلاف التطهیر الصب او الاغتراف منها.
الثانی: امکان الامر الترتبی...
4"- و مبنی القوالآلرابع مجموع امرین:
الاول: هو الامر الاوالآلمتقدم...
والثانی: القول بعدم امکان الامر الترتبی مطلقا، او فی خصوص المقام...
5"- و مبنى القوالآلخامس: نفس مبنى القوالآلرابع مع اضافة ان التطهیر بنحو الصب من الآنیة على الاعضاء یعد کالارتماس بنفسه استعمالا لالآنیة، فیتحد فیه الحرام مع الواجب، فیبطل حتى مع عدم الانحصار»(27).
واضح است چنین بیانى بسیار دقیق است، و از میان مصادر فقهى، ماخذى پیدا نمى شود که مبناهایى را چنین گسترده بیان کرده باشند.
نمونه دوم: طرح مناقشات علمى
در این دائرة المعارف تنها به طرح دیدگاه ها و بیان دلایالآستدلالى اکتفا نشده بلکه به برخى مناقشه و پاسخ ها گاه گسترده و گاه به اشاره پرداخته شده است. از جمله آنچه در باره بطلان نماز با گفتن «آمین» آمده است؛ بعضى از فقها نه دلیل بر اثبات بطلان ذکرکرده اند، اما در تمام آنها مناقشه است و همه باطل هستند(28).
محور یازدهم - احاطه بر گرایش هاى فقهى
اقوال فقهى گاهى با نظر به ظاهر عبارت فقها هنگام بیان حکم و مسائل به دست مى آید که این کار، صرف عرضه آرا و برشمردن کلمات فقها است. گاهى در استناد نویسنده به بیان ادله و مبانى پنهانى که بتوانند خاستگاه دلیل را نشان دهند دست مى زند که این روش نیازمند اجتهاد و کار آزمودگى در استنباط احکام است.
نمونه این مطلب مقطعى از بحث «آمین» است که ابتدا با سؤالى در باره اقوال مساله شروع مى شود.(29) و سپس با بررسى کلمات فقهاء به این سؤال پاسخ مى دهد و قوالآسکافى را مى آورد سپس آراء شیخ طوسى(ره) و پیروانش، و بعد به ترتیب: محقق،علامه، کرکى، فاضالآصفهانى، کاشف الغطاء و محقق نجفى(ره) را و در پایان کلمات فقهاى دوره اخیر و معاصر.
این شیوه، افق روشنى براى دستیابى بر نتیجه اى را که در پى آن هستیم مى گشاید، یعنى به دست آوردن دو حکم:
اول: حرمت تکلیفى قول به «آمین»، دوم بطلان نماز.
آن گاه به بررسى آراء فقها و مراد آنها پرداخته مى شود و این که کدام یک از اقوال برترى دارد که به سه احتمال درباره حرمت تکلیفى وتفاوت هایى که میان این سه احتمالآست اشاره کرده است. همچنین به منشا حرمت وضعى (بطلان) و مبانى آن اشاره شده است. پس از این بحث که خواننده را در استدلال فرو مى برد باز به بررسى کلمات فقها مى پردازد و تحت عنوان «قراءة جدیدة للاقوال» مى گوید:
«و یتضح من مجموع ما تقدم ان المستظهر اولا من کلمات الاصحاب و ان کان تعدد الاقوال و کثرتها فی قوالآمین عقب الحمد فی الصلاة من القول بالجواز او الکراهة او الحرمة تکلیفا ووضعا او الحرمة تشریعا والبطلان وضعا او الحرمة دون البطلان او البطلان دون الحرمة الا انه بالدقة ترجع الاقوال و الکلمات الى قولین فی المسالة، لا اکثر...»(30).
باید خاطر نشان ساخت که موسوعه نگارى فقه همگام با تحول سریع و شگرف علوم در جهان امروز است و با این گام بلند بى شک «موسوعة الفقه الاسلامى طبقا لمذهب اهالآلبیت(ع)» در شناساندن مکتب اهل بیت(ع) نقش ارزنده اى دارد.

تبلیغات