آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

هم‏بستگی، 17/3/82
در این مقاله، نخست، به معانی، محدوده‏ها، لایه‏ها و مراتب عقلانیت اشاره می‏شود و سپس تاریخچه تکوین و گسترش عقلانیت ابزاری در دنیای مدرن بررسی می‏گردد. همچنین کاستی‏های ذاتی این‏گونه عقلانیتْ بیان، و برای رفع آن راهکاری خاص پیشنهاد می‏شود.
نویسنده مقاله در کنار تعریف عقل ابزاری، از عقل متافیزیکی، عقل نظری، عقل عملی، عقل مفهومی، عقل شهودی، عقل قدسی، عقل عرفی و... سخن می‏گوید. وی جهت‏گیری اصلی عقلانیت ابزاری را تسلط آدمی بر طبیعت می‏داند. ماکس وبر رفتارهای انسان را که متأثر از غلبه عقلانیت ابزاری است، کنش‏های عقلانی معطوف به هدف می‏داند؛ یعنی رفتارهایی که متوجه هدف‏های دنیوی قابل دسترسی است. فن‏آوری، صنعت و بوروکراسی از آثار و نتایج غلبه این معنا از عقلانیت شمرده شده است.
دنیای مدرن با پشت کردن به عقل قدسی و عقل شهودی شکل می‏گیرد و روشنگریِ خود را از افق عقل شهودی آغاز می‏کند؛ درحالی‏که فیلسوفان ماقبل مدرن، بخش قابل توجهی از مباحث خود را به شهودهای عقلانی و عقل قدسی متوجه می‏ساختند. برای مثال، فیلسوفان مسلمان، نظیر ابن‏سینا و شیخ اشراق، با براهینی مفهومی، اثبات می‏کردند که شناخت حقیقت نفس انسان جز از طریق شهود ممکن نیست.
اما در دکارت، شهود چیزی فراتر از بداهت و وضوح مفهومی نیست. شهود، به معنای مواجهه مستقیم و بی‏واسطه با واقعیت، در دنیای مدرن به افق‏های دون عقلی محدود می‏شود. کانت، با توجه به همین مسئله، با صراحت، به انکار شهود عقلی پرداخت و در نتیجه، ارتباط مفاهیم عقلی را با دنیای خارج قطع کرد. او این دسته از مفاهیم را که قابل تقلیل به افق حس نبودند، به جای آنکه چراغ خارج بداند، حجاب آن دانست و در نتیجه، شکاکیت دستوری دکارت را به صورت شکاکیت ساختاری در متن معرفت و آگاهی بشر وارد ساخت. در اندیشه کانت، عقل مفهومی، از روشنگری در مورد جهان خارج بازماند و تأملات فلسفی در چارچوب مفاهیم ذهنی محدود شد و بدین‏ترتیب، هستی‏شناسی به معرفت‏شناسی مبدل شد. به موازات تضعیف عقل‏گرایی، حس‏گرایی نیز که به ابعاد عملی زندگی نظر داشت، رشد کرد.
از پایان قرن نوزدهم، به تدریج، محدودیت‏ها و کاستی‏های عقل ابزاری برای جامعه علمی روشن شد. این محدودیت‏ها پیش‏تر نیز مورد توجه فیلسوفان عقل‏گرا و حتی حس‏گرا بود. هابز و هیوم و پیش از آنان عقل‏گرایان نیز متوجه این حقیقت بودند که دانش حسی و عقل ابزاری توان داوری درباره ارزش‏ها را ندارد، اما از پایان قرن نوزدهم این مسئله، به‏تدریج، بر همگان آشکار شد.
نکته دیگری که مورد توجه جامعه علمی قرار گرفت، ناتوانی عقل ابزاری از داوری درباره گزاره‏های متافیزیکی بود. همچنین طی مباحثی که از دهه سوم قرن بیستم تحت عنوان فلسفه علم شکل گرفت، این نکته نیز آشکار شد که حلقه علم، جدا از دیگر حلقه‏های معرفتی بشر نیست: دانش تجربی و علم حسی، در تار و پود خود، همواره نیازمند گزاره‏هایی است که از عقل فلسفی و متافیزیکی اخذ می‏کند. کاربرد عقل ابزاری نیز در چارچوب مقررات و قواعدی انجام می‏شود که از عقل عملی یا قدسی حاصل می‏شوند.
توجه به محدودیت‏های عقل ابزاری، در شرایطی که عقل قدسی، عقل متافیزیکی و نیز عقل عملی موقعیت خود را از دست داده بودند، باعث شد این‏گونه عقل، نیازهای خود را از منبع معرفتی دیگری، یعنی عقل یا فهم عرفی، تأمین کند. گزاره‏هایی که در مناسبات فهم عرفی شکل می‏گیرند، از عواملی متأثرند که قدرت تأثیر در ذهنیت اجتماعی دارند. بدین ترتیب، بنیان‏های معرفتی عقل ابزاری، در نهایت، به سازوکارهای اقتدار اجتماعی پیوند می‏خورد.
پس از آنکه به نقش بنیادین گزاره‏های غیرتجربی در ساختار دانش تجربی پی برده شد، نقش ابزاری دانش تجربی، بیش از پیش، آشکار شد و هویت معرفتی و جهان‏شناختی آن، به‏طور کامل، در معرض تردید و انکار قرار گرفت.
به اعتقاد نویسنده، راه برون رفت از این مشکل، نه انکار و نفی عقل ابزاری، که شناخت وضعیت موجود و آگاهی از نقایص آن است.

تبلیغات