آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

 

تقسیم وجود به جوهر و عرض در تقسیم‏های رایج است و از طرف حواس پنجگانه ی انسان، از وجود عرض می‏تواند گزارش دهد، پس چگونه انسان در حالی که حس جوهر شناسی ندارد به وجود جوهر پی برده است؟
با شکل‏گیری فلسفه‏ی حسی و تجربی در غرب برخی از اندیشمندان به انکار جوهر پرداختند چرا که از طریق حس و تجربه نمی‏توان جوهر جسمانی را اثبات کرد به همین دلیل موجودیت جوهر زیر سوءال رفت و کسانی مانند شوپنهاور و کنت و لوتز به نفی جوهر پرداختند و این عقیده تا معتقدان به اصالت عمل ادامه یافت، حتّی «هایدیگر هم جوهر را امر انتزاعی که لباس واقعیت به آن پوشانده باشند دانسته است».(1) این که شی‏ء بخشی مستقل دارد که عوارض قایم به آن هستند را از کجا می‏توان دریافت؟ حواس آدمی فقط عوارض اشیاء را درک می‏کند و آنچه ما می‏بینیم و درک می‏کنیم فقط مجموعه‏ای از اعراض است پس جوهر ارسطویی چگونه
_______________________________
1. ژان وال، بحث در مابعد الطبیعه، ص 88.
_______________________________
قابل اثبات است؟ اندیشمندان مسلمان بعضاً به اقامه برهان برای اثبات جوهر پرداخته‏اند؛ از آنجایی که اندیشمندان مسلمان شیوه‏ی تعقلی داشته‏اند، شیوه‏ی اغلب آنها در اثبات جوهر جسمانی مبتنی بر استدلال و برهان است نه حس.
ابن سینا در کتاب شفا برهانی مبتنی بر بطلان تسلسل اقامه کرده است؛ مضمون برهان این است که شی‏ء خارجی یا وجودش قایم به خودش است یا قایم به غیر است؛ اگر قایم به خود باشد که جوهر است واگر قایم به غیر باشد عرض است و آن شی‏ء که این عرض قایم به آن است یا قایم به خودش است یا قایم به غیر. اگر قایم به خودش باشد، مطلوب ما همین است و اگر نباشد باید قایم به غیر باشد و این سلسله اگر تا بی‏نهایت ادامه یابد تسلسل است که باطل است پس این سلسله باید به جوهری ختم شود که قایم به غیر نیست.
استاد مطهری معتقدند:«پس با این برهان ما می‏دانیم که جوهر در عالم وجود دارد چون آنچه وجود دارد یا قایم بالذات است یا قایم بالذات نیست واگر قایم بالذات نیست مستلزم وجود یک امر بالذات است پس جوهر قطعاً وجود دارد.»(2) از نظر استا د مطهری، برهان بوعلی غیر قابل مناقشه است: «برهانی که فلاسفه‏ای مانند بوعلی بر وجود جوهر اقامه کرده‏اند هیچ قابل مناقشه نیست».(3) نکته‏ای که استاد نیز به آن اشاره می‏کنند این است که روش بوعلی عقلی است و به لحاظ عقلی روش او خدشه بردار نیست امّا متفکران غربی روی روش حسی تکیه کرده‏اند. بنابراین، از نظر ایشان وجود جوهر به لحاظ عقلی مسلّم است؛ البته این مطلب وابسته به این است که گزاره‏ی «شی‏ء یا بالذات است یا بالغیر» مسلّم گرفته شود یعنی عقل می‏پذیرد که موجودات یا قایم به خود هستند یا قایم به غیر، امّا در حس چنین مطلبی مسلّم نیست بنابراین،«از نظر فرنگی‏ها عرض وجود دارد چون از طریق حس آن را می‏یابیم و کشف
_______________________________
2. مقالات فلسفی، استاد مطهری:2/208.
3. حرکت و زمان، استاد مطهری:2/96.
_______________________________
می‏کنیم امّا جوهر که حس، آن را به ما نمی‏نمایاند، وجود ندارد. روی برهان فلسفی مطلب بر عکس است. وجود جوهر مسلّم است، وجود عرض قطع نظر از برهان دیگر مشکوک است».(4)
از نظر بهمنیار، جوهر جسمانی مستغنی از اثبات است؛ زیرا به حس قابل درک است:
«بدان که اوّل قسم از اقسام جوهر جسم است و آن مستغنی از اثبات از آن که محسوس است».(5)
سهروردی نیز در این باره با بهمنیار هم عقیده است:جسم عبارت است از جوهری مقصود به اشاره حسیّه».(6)
از سخنان این دو اندیشمند چنین دریافت می‏شود که اوّلاً جسم نیاز به اثبات ندارد، ثانیاً جسم امری محسوس است. حال این سوءال پیش می‏آید که با توجه به این که جسم را نمی‏توان از راه حواس درک کرد چگونه مورد اشاره‏ی حسی قرار می‏گیرد؟
در پاسخ این پرسش گفته می‏شود: جسم به عنوان یک جوهر اگر چه همواره از حوزه‏ی حواس بیرون است و در مقام خود جز یک امر معقول نمی‏باشد ولی در عین حال به عنوان این که همواره محفوف به عوارض است می‏توان آن را یک امر محسوس به‏شمار آورد. به عبارت دیگر: می‏توان گفت: جسم در ذات معقول است امّا از جهت عوارض، خود یک امر محسوس به شمار می‏آید«... بدین ترتیب باید گفت حواس ظاهری اگر چه تنها عوارض جسم را ادراک می‏نمایند ولی هنگامی که درک این عوارض به عقل عرضه می‏گردد عقل در مورد حکم به وجود جسم، کوچک‏ترین تردیدی به خود راه نمی‏دهد؛ زیرا آنچه عارض یک جسم به شمار می‏رود بدون وجود صورت، تحقق به خود نمی‏پذیرد؛ بنابراین اگر کسی جسم را از جهت عوارض آن، یک موجود محسوس و قابل اشاره‏ی حسی به‏شمار آورد سخن به گزاف نگفته است».(7)
_______________________________
4. همان.
5. بهمنیار، التحصیل، ص 44.
6. سهروردی، ترجمه‏ی حکمة الاشراق، جعفر سجادی، ص 190.
7. ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود، ص 205.
_______________________________
پاسخ فوق اقناعی است و استدلالی نیست، چرا که حقیقتاً ذات شی‏ء قابل دریافت حسی نیست و این که چون عوارض را با حس می‏توان دریافت و جسم محفوف به عوارض است پس می‏توان آن را امر محسوس به‏شمار آورد، مشکل را حل نمی‏کند. این پاسخ از یک طرف تلاش می‏کند جسم را امر محسوس جلوه دهد و از طرف دیگر اذعان می‏دارد که حکم به وجود جسم به واسطه‏ی عقل است و این دو به هیچ وجه قابل جمع نیست.
ملاصدرا در اسفار درباره‏ی جسم و اثبات آن می‏نویسد:
«اگر سلسله‏ی وجود به جوهر جسمانی منتهی نشود لازم می‏شود که ممکنات منحصر در عقول باشند، پس چون ماسوای عقول مانند نفوس، طبایع، صور و اعراض مانند کم، کیف، این، متی و غیر آن وجودشان جز با جسم یا به واسطه‏ی جسم ممکن نیست پس بدین جهات و غیر آن جز با جسم یا به واسطه‏ی جسم ممکن نیست، پس در این جهات و غیر آن یعنی قوانین حکمی به دلالت عقل دلالت می‏کند بر تحقق جوهرهای ممتد در وجود با قطع نظر از این که حس وجود ممتد را که بین سطوح و نهایتها حامل کیفیات محسوسه است واجب می‏داند».(8)
ظاهراً ملاصدرا یک دلیل عقلی برای وجود جسم اقامه کرده است در عین حال، وجود جسم را به دلیل محسوس بودن بدیهی شمرده است. ملاصدرا در این متن روی محسوس بودن کیفیات جوهر جسمانی تأکید کرده است امّا در نهایت جسم و جوهر جسمانی را هم محسوس تلقّی کرده است. دلیل عقلی ملاصدرا که در مراتب هستی، وجود عقول و نفوس و اعراض را دلیل بر وجود جوهر جسمانی می‏دانند مبتنی اثبات عالم عقول و نفوس است و بر این اصل متکی است که «موجود ممکن، به مادی و غیر مادی تقسیم می‏شود» یا «ممکن منحصر در عقول و یا موجودات غیر مادی نیست» اگر برهان ملاصدرا را به شکل یک قیاس منطقی ارائه دهیم بدین ترتیب خواهد بود:
_______________________________
8. صدر المتألهین شیرازی، اسفار،ج5، ص 3.
_______________________________
اگر عقول، نفوس و اعراض موجودند پس جوهر جسمانی هم موجود است.
عقول، نفوس واعراض موجودند.
نتیجه: جوهر جسمانی موجود است.
چنان که ملاحظه می‏شود مقدمه‏ی دوم نیاز به اثبات دارد و اگر کسی آن را نپذیرد نمی‏تواند به وجود جوهر جسمانی اذعان کند. به عبارت دیگر: پذیرش وجود جوهر جسمانی مبتنی بر پذیرش وجود عقول و نفوس و اعراض است و این که عقول و نفوس و... وجود دارند باید اثبات شود.
علاّمه طباطبایی‏رحمه الله در تقسیمات وجود به جوهر و عرض، وجود جوهر را امری ضروری و بدیهی می‏شمارند: «وجود القسمین أعنی الجوهر والعرض فی الخارج، ضروری فی الجملة، فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الاعراض من حیث لا یشعر».(9) یعنی دو قسم وجود یعنی جوهر و عرض در خارج بدیهی است پس کسی که وجود جوهر را انکار کند؛ ناخودآگاه به جوهریت عرض اعتراف کرده است.
در عبارت فوق ابتدا علاّمه وجود جوهر را در خارج بدیهی دانسته ولی بلافاصله دلیل آورده است که موجودات یا جوهرند یا عرض اگر جوهر نیستند پس عرضند پس خود عرض باید مستقلاً بدون وجود جوهر موجود شده باشد، یعنی خود عرض جوهر است پس اگر وجود جوهر را انکار کنیم به این معنی است که عرض را جوهر قلمداد کرده‏ایم، در هر حال اذعان به وجود جوهر کرده‏ایم. دلیل دیگر علاّمه بر وجود جوهر جسمانی که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آورده‏اند عبارت است از این که: «ما نمی‏توانیم اندیشه خود را بی «من» تصور کنیم، ولی «من» بدون «اندیشه‏ی خود» قابل تصور است. با علم به این که این وصف نه از این راه که تصور، این گونه است، بلکه متصور ما این گونه است.
و به بیان دیگر: وجود ادراک و اراده عین وجود نفس نیست ولی خارج از وجود «من» نیز نمی‏باشد، اینها که خواص و آثار خود نفس شمرده می‏شوند چیزهایی هستند که وجود آنها در وجود نفس پیچیده و
_______________________________
9. علاّمه طباطبایی‏رحمه الله، نهایة الحکمة، ص 307.
_______________________________
منطوی بوده و نیازمند به وجود نفس می‏باشند یعنی دو گونه وجود است که یکی از آنها در تحقق خود محتاج دیگری است که او را مهد خود قرار داده و نام هستی را دارا می‏شود، ما این دو جور را به نام جوهر و عرض می‏نامیم؛ پس جوهر ماهیتی است که وجودش قایم به خود بوده و نیازی به وجود دیگر نداشته باشد مانند نفس؛ و عرض ماهیتی است که وجود آن نیازمند و قایم به وجود دیگری است مانند ادارک و اراده...
به بیان ساده‏تر بگوییم: ما حاسّه‏ی وجود شناسی نداریم، ولی محسوساتی که با حواس خود می‏یابیم، چون اعراض هستند همراهشان جوهری را اثبات می‏کنیم».(10) این برهان اگر چه جوهریت نفس را اثبات می‏کند امّا از طریق این برهان فقط جوهر نفسانی اثبات می‏شود. از اثبات جوهر نفسانی نمی‏توان به جوهر جسمانی رسید؛ بنابراین، مسئله‏ی اثبات جوهر جسمانی همچنان به حال خود باقی است.
علاّمه طباطبایی‏رحمه الله دلیل دیگری نیز ارایه داده‏اند:
ما در خارج عدد داریم زیرا خواص ریاضی بسیاری برای آن می‏یابیم که کمترین تردیدی در وجودش باقی نمی‏گذارند هر عددی معدودی می‏خواهد(پنج انسان) که بی‏معدود خود تحقق نخواهد یافت و هنگام تحقق غیر وجود معدود نیست؛ ولی بیرون از وجود معدود و ضمیمه‏ی هستی وی نیز نیست و نیز اقسام نسبت‏ها که در خارج موجود می‏شوند. وجود آنها نه عین وجود اطراف نسبت باشد و نه خارج از وجود آنها؛ پس وجود آنها نیاز و احتیاج وجودی، به وجودات دیگر دارد و اگر چنانچه همان وجودات مورد احتیاج؛ همان حال احتیاج را داشته باشند، آنها نیز نیازمند وجودات دیگری خواهند بود و چون واقعیت خارج، این نیاز را رفع کرده و نیازمند را به‏وجود آورده است ناچار وجوداتی در خارج داریم که قایم بالذات (جوهر) هستند و این گونه وجودات نیازمند (اعراض) به آنها قایم بوده خواص و آثار آنها شمرده می‏شوند، پس ماهیات خارجی دو نوعند (جوهر و
_______________________________
10. علاّمه طباطبایی‏رحمه الله، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج4، ص 303.
_______________________________
عرض)».(11)
در کتاب آموزش فلسفه می‏خوانیم:
«... ما حس جوهرشناس نداریم امّا به عقل خود می‏فهمیم که موجود خارجی یا این که حالت و صفتی برای شی‏ء دیگر و نیازمند به موضوعی است که متصف به آن می‏شود، و در این صورت، «عرض» خواهد بود و یا نیازمند به موضوع و موصوف خارجی نیست در این صورت آن را «جوهر می‏نامیم؛ پس آنچه متعلق ادراکات حسی قرار می‏گیرد، اگر عرض باشد ناچار نیازمند موضوع جوهری می‏باشد و اگر نیاز به موضوع نداشته باشد خود آن، جوهر خواهد بود از نظر عقل چاره‏ای جز پذیرفتن وجود جوهر جسمانی نیست».(12)
این برهان شبیه برهان علاّمه طباطبایی‏رحمه الله در نهایه است که فرمودند: «فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الأعراض من حیث لا یشعر». تفسیر آن این که آنچه ما از طریق حس در جهان خارج می‏یابیم یا عرض است که باید متکی به جوهر باشد و یا جوهر است که در این صورت ما به جوهریت عرض ناآگاهانه اعتراف کرده‏ایم و به ناچار جواهر، متعدد می‏شوند؛ یعنی در هر صورت ما به وجود جوهر می‏رسیم به همین دلیل بر ضروری بودن جوهر تأکید می‏کنند. بر اساس این برهان می‏توان گفت: جوهری وجود دارد امّا این که این جوهر جسمانی است اثبات نمی‏شود بدین ترتیب می‏توان نتیجه گرفت که از نظر حکمای اسلامی وجود جوهر جسمانی امری بدیهی است همان‏گونه که ملاصدرا در جلد پنجم کتاب اسفار(صفحه‏ی16) می‏گوید: «اعتقاد به جوهر جسمانی به گونه‏ای که مقتضی جوهر دارای طول و عرض وعمق باشد ضروری است». به همین دلیل هیچکدام از حکمای پیشین به طور جدّی به اقامه‏ی برهان در این مورد نپرداخته‏اند و جوهر جسمانی را امری مسلّم و بدیهی شمرده‏اند.
_______________________________
11. همان، ص 305.
12. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج3، ص 6 و 154.

تبلیغات