آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

با دو انگیزه از انگیزه‏های طرح زبان دین در کلام مسیحی آشنا شدیم، اکنون به بیان انگیزه سوم آن می‏پردازیم. این انگیزه در جمله:«ملاکِ معنا داشتن قضایای ناظر به واقع، تحقیق پذیر بودن معنی است، و هر جا که گزاره قابل تصدیق و تکذیب تجربی نباشد نمی‏تواند ناظر به واقع باشد و از خارج حکایت کند» خلاصه می‏شود و در حقیقت گزاره‏ای اصیل و واقعی است که بتوان صدق و کذب آنها را از طریق تجربه و آزمون نشان داد، و گزاره‏ای که فاقد چنین امکان باشد، نمی‏توان آن را ناظر به واقع دانست، بلکه باید از راههای دیگر مانند سمبلیک وغیره تفسیر شود.
ملاک معنی داری جمله
بنابر این، ناظر بودن جمله به واقع، فرع معنا داری و آن نیز فرع تحقیق پذیری تجربی است؛ و هر کجا تحقیق پذیری تجربی گزاره‏ای ممکن نباشد، چنین جمله‏ای فاقد معنی بوده و طبعاً ناظر به واقع نخواهد بود و باید با پذیرای چنین کلامی، فکری بیندیشیم.
طراحان «تئوری تحقیق پذیری معنا» با یک رشته مثالهایی نظریه خود را تبیین کرده‏اند که در این جا می‏آوریم، و هدف این است: چیزی که نتوان صدق و کذب آن را ، با تجربه ثابت کرد، چنین گزاره‏ای فاقد معنی است.
«جان ویزدام» در مقاله‏ی گیرای خود به نام: «خدایان» کارکردِ گزاره‏های کلامی را به وضعیت زیر تشبیه می‏کند:
1. دو نفر به باغی باز می‏گردند که مدت مدیدی به حال خود رها شده است، آن‏ها متوجه می‏شوند که برخی از گل‏های قدیمی در میان علف‏های هرزه جان سالم به در برده‏اند، یکی از آن دو می‏گوید: باغبانی به این زمین عنایت داشته، امّا دومی در این امر اظهار تردید می‏کند، در تحقیقات معلوم می‏شود که در همسایگی باغ هیچ کس هرگز کسی را ندیده که در این باغ کار کند. به علاوه آنان متوجه می‏شوند که باغ‏هایی که به حال خود رها می‏شوند اغلب بدین شکل در می‏آیند. امّا نفر اول دست از فرضیه خود برنمی‏دارد، در عوض می‏گوید: فردی که با حواس قابل تشخیص نیست به باغ آمده، و از آن مواظبت می‏نماید و تمهیداتی به کار می‏گیرد که من و تو خیلی از آن سر در نمی‏آوریم.
در این نقطه فرد اوّل، فرضیه خود را در مورد باغبان به نقطه‏ای کشانیده که دیگر از نظر تجربی قابل تأیید یا ابطال نیست. او بی‏اعتنا به این که از نظر تجربی چیزی کشف شده یا نشده، اعتقاد خود را حفظ می‏کند، در این جا موجه می‏نماید که بگوییم او دیگر در باره وقایع عینی و واقعی، اعتقادی بر زبان نمی‏راند، اگر می‏راند باید و لو به نحو کافی می‏توانست روشی را تصور کند که طی آن، وجود و یا عدم این وقایع را برای تجربه ما مکشوف دارد.
در عوض وی با ترجیح تصویری بر تصاویر دیگر اظهار می‏نماید برای او رضایت بخش است که وضعیت را به گونه‏ای تصور کند که گویا باغبانی هست که از گلها مراقبت می‏نماید.
صاحبِ مقاله، گام فراتر می‏نهد و می‏گوید: «اگر اعتقاد به خدا هم به همین سان در مقابل آزمایش تجربی مقاومت نشان دهد علی الظاهر نتیجه این می‏شود که این اعتقاد هم باید به گونه‏ای دیگر تفسیر شوند، نه به عنوان موضوعات واقعی؟1
2. «تصور کنید که یک روز صبح این خبر تکان دهنده اعلام شود که کل عالم طبیعت به طور ناگهانی از لحاظ حجم و اندازه دو برابر شده و سرعت نور نیز دو برابر شده است، در آغاز کار، به نظر می‏رسد که این خبر نشان دهنده یک کشف عظیم علمی است، تمام اجزای تشکیل دهنده عالم از جمله بدن ما، اکنون نسبت به دیروز دو برابر، بزرگتر شده است، لیکن پرسشهای اجتناب ناپذیری درباره دلایل درستی این گزارش مطرح می‏گردد، چگونه می‏توان دانست که عالم از لحاظ اندازه دو برابر شده است؟ چه تفاوت مشهودی نشان خواهد داد که آیا واقعاً این حادثه اتفاق افتاده یا نه، چه رخدادها یا نشانه‏هایی آن را آشکار و ثابت می‏کند؟ با تأمّل بیشتر آشکار می‏گردد که هیچ نوع دلیل و نشانه خاص برای این حکم به خصوص نمی‏تواند وجود داشته باشد؛ زیرا اگر کل جهان و همراه با آن سرعت نور دو برابر شده است، متر و معیارهای اندازه‏گیری ما نیز، دو برابر شده است، و ما هرگز نمی‏توانیم بفهمیم که اساساً تغییری رخ داده است، اگر متر و معیار اندازه‏گیری ما همراه با اشیایی که باید اندازه‏گیری کنیم بزرگ شده، دیگر نمی‏تواند افزایش و انبساط یافتن آنها را اندازه‏گیری کند.
برای این‏که به روشنی بتوان به ناممکن
_______________________________
1. دین در چشم‏اندازهای نو، ترجمه مقاله آلستون در باره زبان دین در دایرة المعارف پل ادواردز.________________________________________
بودن آزمایش چنین گزاره‏ای، ادعایی نمود، به نظر می‏رسد که بهتر است آن را چون قضیه‏ای (از لحاظ ساختاری) فاقد معنا به شمار آوریم. این گزاره در آغاز به نظر می‏رسید که یک گزاره واقعی و اصیل است، امّا با دقت و مو شکافی بیشتر آشکار می‏گردد که فاقد خاصیت و ویژگی اساسی یک حکم است.2
از طرح این مثالها و مانند آنها می‏خواهند نتیجه بگیرند که گزاره‏های کلامی خواه در مورد صفات ذات مانند خدای دانا و توانا و دادگر، یا در مورد این که خدا جهان را آفرید، همگی فاقد معنا هستند؛ زیرا ملاک معنی داری، «تحقیق پذیری» است و این ملاک در آن وجود ندارد.
«الستون» نویسنده‏ی مقاله زبان دینی در دایرة المعارف «پل ادواردز» می‏نویسد:«مباحث جدید بر مسئله تحقیق پذیری تکیه دارند. در چند دهه اخیر بسیاری از فلاسفه، برخی از أشکال «تئوری تحقیق پذیری معنا» را پذیرفته‏اند که مطابق با آن فقط وقتی از شخصی یک اظهار واقعاً مبتنی بر واقعیات صادر می‏شود یعنی ادعای او در مورد این که جهان فلان‏گونه است حقیقی است که بتوان طریقی یافت که بشود به کمک آن نشان داد که صدق و یا کذب گفته او با مشاهده تجربی امکان پذیر است. این تئوری در مورد کلام به کار رفته و استدلال شده، از آن جا که به کارگیری یک آزمایش تجربی در مورد گزاره‏هایی که پیرامون خدای انسان وار غیر جسمانی و فوق طبیعی امکان پذیر نیست این گزاره‏ها را نمی‏توان به عنوان اظهارات سر راست مبتنی بر واقع تلقی کرد، باید آنها را به گونه دیگر تفسیر نمود.3
3. فرض کنید خرگوشی است که نه وزن دارد و نه رنگ و نه بو و نه صدا، دو نفر در جایگاه آن اختلاف دارند؛ یکی می‏گوید: جایگاه آن باغچه ماست، دیگری می‏گوید : جایگاه آن باغچه ماست، در حالی که هیچ راهی برای نشان دادن صدق و کذب دیگری وجود ندارد.
بنابر این، این نوع قضایا که نه اثبات پذیرند و نه ابطال پذیر، باید از رده «گزاره‏های معنی دار» خارج شده و حالت حکایتی و اخباری خود را از دست بدهند و برای القای آن یک رشته امور نفسانی اندیشید که تفصیل آنها بعداً می‏آید.
***
انتقادهای هفت‏گانه از تئوری تحقیق پذیری
1. معنی داری یک گزاره از امور قرار
_______________________________
2. جان هیک، فلسفه دین، ص202.
3.دین در چشم انداز ما، ص46، ترجمه مقاله:«زبان دینی در دایرة المعارف پل ادواردز».________________________________________
دادی و اصطلاحی نیست که هر فردی آن را مطابق میل خود تعریف کند، تا کسانی که گرایشهای مادی دارند، آن را به چیزی منحصر کنند که در خارج دارای عینیت و مصداق محسوسی باشد. معنی داری گزاره این است که جمله بر اثر رعایت نکات و قواعد دستوری، انسان را به مفهومی منتقل سازد. خواه این مفهوم صحیح باشد یا باطل، قابل اثبات و ابطال باشد یا نه، در برابر جمله‏ای که دارای چنین شأن و مقامی نبوده و پدید آورنده‏ی مفهومی در ذهن نمی‏باشد. بنابر این مثالهایی مانند: «چهارشنبه عاشق سه شنبه است» ، یا «سه شنبه سبز است» که این افراد، مدعی بی معنی بودن آنها هستند همگی حامل معنی بوده، هرچند سودمند نمی‏باشند.
بنابر این تخصیص معنی داری جمله، به این‏که مفاد آن عینیت و تجسم خارجی داشته باشد، شرط غیر لازم می‏باشد و مثال یاد شده «چهارشبه عاشق سه شنبه است» و آن یکی از گزاره‏های معنی‏دار است؛ چیزی که هست، سخن مفیدی نیست.
2. فرض کنیم، ملاک معنی داری ثبوت واقعی و عینیت خارجی مفهوم گزاره است، داشتن چنین ویژگی مربوط به عالم ثبوت و وجود شیی‏ء در حدّ ذات است، اثبات پذیری یا ابطال پذیری مربوط به مرحله اثبات است، چگونه می‏توان وجود ثبوتی شیی‏ء را مشروط به وجود دلیل در عالم اثبات آن دانست؟
فرض کنید محققی درباره قوانین کلی حاکم بر جامعه و تاریخ، بحث می‏کند و می‏گوید: یکی از سنن تاریخی این است که هر کنشی، واکنشی دارد، اشاعه ظلم و تعدی و محروم ساختن توده مردم از حقوق فطری و اجتماعی، مایه انقلاب و دگرگونی می‏گردد» آیا خود این گزاره واجد مفهوم است، یا معنی داری آن بستگی دارد، که بستر تاریخ آن را در آینده تأیید کند؟ معنی آن این است سخن گفتن در گذشته در گرو ثبوت آن در آینده است.
بنابراین، باید میان دو اصل فرق گذارد:
الف. معنی داری گزاره‏ای در گرو اثبات پذیری و ابطال پذیری است.
ب. درستی و یا نادرستی گزاره‏ای در گرو شرط یاد شده است.
اصل نخست باطل و اصل دوم صحیح و استوار است.
3. گوینده‏ی این جمله:«معنی داری گزاره در گرو تحقیق پذیری تجربی آن است» محکومیت خود را به دست خود فراهم آوده است؛ زیرا هرگز چنین گزاره‏ای، از طریق تجربه تحقیق نشده، و در هیچ دوره‏ای در بوته آزمون قرار نگرفته است. بنابراین، ما در بررسی‏های خود به یک گزاره معنی داری دست یافتیم که با تجربه ثابت نشده است.
4. فرض کنیم«معنی داری گزاره» در گرو تحقیق و اثبات آن است، ولی در گرو «تحقیق پذیری منطقیِ» آن است نه در گرو خصوص «تحقیق پذیری تجربی». معنی کردن راه تحقیق، به تجربه و آزمون، یک نوع خطای نابخشودنی در علم است، چنین فردی چون در باب ابزار شناخت، تک ابزاری است و در میان ابزار شناخت، فقط به یک ابزار دل بسته و آن تجربه و آزمون است، از این جهت هر چیزی از این طریق تحقیق پذیر نباشد، در نظر او بی‏معناست. این نوع انحصار طلبی بسان کسی است که می‏خواهد با ترازوهای سنتی همه چیز حتی فشارهای عصبی، هوا و خون را بسنجد و چون توان آن را ندارد،می‏گوید تمام این گزاره‏ها بی معنی است.
5. یکی از شناخت‏های معتبر در دانش‏های امروز، شناخت تجربی غیر مستقیم است . چه بسا خود گزاره به طور مستقیم مورد آزمون قرار نمی‏گیرد، امّا آثار آن کاملاً محسوس است و ما را به وجود صاحب نشانه، رهبری می‏کند، لکه‏های چربی روی آبی که از زیر کوهی سرازیر می‏شود نشانه وجود مخزن نفت در این آبراه است، پزشکان با مشاهده یک رشته علایم، به ماهیت بیماری پی می‏برند؛ چرا باید تجربه را منحصر ، به تجربه مستقیم کرد، و از آزمون غیر مستقیم، چشم پوشید؟!
«دانش امروزی پر است از فرضیاتی در مورد موجودات غیر قابل مشاهده مانند: میدان‏های الکترو مغناطیسی، ساختارهای اجتماعی و غرایز که قایلان به تئوری تحقیق پذیری این‏ها را معنی‏دار می‏دانند چون این‏ها را می‏توان به گونه‏ای غیر مستقیم آزمایش نمود، بدین معنی ما می‏توانیم از این فرضیات، معانی و لوازمی را استخراج کنیم که این لوازم خود مستقیماً توسط مشاهده قابل آزمایش‏اند».4
پس از کشف «اورانوس» دانشمندان
_______________________________
4. همان، ص 48.________________________________________
ستاره شناس بر محاسبه مداری آن پرداختند، و انحرافی در مدار حرکت احساس کردند، و حرکت سیاره را از آن اندازه که باید باشد کندتر یافتند، این معما به وسیله دانشمند فرانسوی «لووریه» حل شد و وی اعلام کرد:
«به نظر من سیاره‏ای که هنوز کشف نشده، آرامش «اورانوس» را به هم زده و اختلالی در حرکت آن پدید آورده است، واین سیاره نباید میان خورشید و اورانوس باشد بلکه بایددر آن سوی مدار «اورانوس» قرار گرفته باشد؛ زیرا در مدار زحل ابداً تأثیری ندارد.
این دانشمند با محاسبه، مکان سیاره را تعیین نمود و پس از مدتی دانشمند آلمانی به نام «گاله» همان سیاره را به نام «نپتون» در مکانی که «لووریه» معین کرده بود کشف نمود.5
6. یکی از شناخت‏های معتبر، شناخت‏های آیتی است. اگر وجود یک شیی‏ء گواه بر وجود علت و پدید آورنده‏ی آن است، صفات آن شیی‏ء دلیل و آیت خصوصیات و ویژگی‏های آن علت خواهد بود. اینک مثالهایی را در این مورد مطرح می‏کنیم:
الف. هیچ کدام از ماها فردوسی و سعدی و حافظ را ندیده‏ایم ولی از مطالعه آثار ادبی وا جتماعی و عرفانی آنها به ذوق خلاق آنان پی می‏بریم که یک چنین آثار گرانبها و کم نظیر را به یادگار گذارده‏اند.
هیچ کدام از ما ذوق سعدی، قریحه داستان‏سرایی و قدرت ادبی فردوسی و ذوق عرفانی فوق العاده ظریف حافظ را لمس نکرده و یا با دیگر حواس نیز درک نکرده‏ایم امّا از لابلای آثار آنان به ویژگی‏های روانی آنان پی می‏بریم و می‏گوییم محال است که فردی عامی عاری از قریحه شعری و بی‏اطلاع از داستان‏ها و شیوه داستان سرایی، یا دور از مسائل اخلاقی و اجتماعی، دور از معانی ظریف عرفانی بتواند یک چنین آثار گرانبهای
_______________________________
5. در جهان‏های دور، ص381.________________________________________
از خود به یادگار بگذارد.
ب. کتاب شفاء و قانون بوعلی که اوّلی در فلسفه و دومی در طب است، آیت نبوغ او در فلسفه، و نشانه اطلاعات وسیع وی در طبابت به شمار می‏رود و ما از مشاهده آثار علمی آنان، به یک حقیقت که پشت سر آن قرار دارد، که همان آگاهی وسیع او از فلسفه و طبابت است پی می‏بریم، و این نوع استدلال را یک استدلال متقن می‏پنداریم.
ج. درباره گذشتگان سخن می‏گوییم، و یا انسان در برخورد اجتماعی با افراد، به صفات آنان از قبیل: علم و ایمان، عاطفه و صداقت، و یا نقطه مقابل آنها پی می‏برد، یک چنین شناخت نه شناخت حسی است نه از قبیل شناخت‏های تجربی است، بلکه انسان از رفتار افراد، بر روحیات و ویژگی‏های روح آنان استدلال می‏کند و به شناخت خویش عمق می‏بخشد. اصولاً خوبی و بدی، دوستی و دشمنیِ افراد، قابل تجربه و آزمایش نیست، بلکه شناخت استدلالی و آیتی است، استدلال از آثار بر وجود موءثر و صفات اوست و به قول شاعر عرب زبان:
إنّ آثارنا تدلّ‏علینا فانظروا بعدَنا إلی الاعلیها السلام‏ثار
د. خداشناسان از طریق مشاهده نظم جهان و شگفتی‏های طبیعت و نظام بدیع و استواری که در ماده جهان پدید آمده است به پدید آورنده نظم، و عقل وسیع و تدبیر گسترده خالق نظام، و علم و قدرت او پی می‏برند.
همچنین از مشاهده «هدفداری جهان» و هماهنگی پدیده‏های گوناگون در طریق پرورش انسان و یا جاندار، استدلال می‏کنند که جهان، فاعلی عالم و دانا و مدبری آگاه داشته که اجزای جهان را آن چنان منسجم و هماهنگ آفریده که همگی دست به دست هم داده و مایه حیات و بقای انسان و جاندار را فراهم ساخته‏اند.
مادی در برابر این نوع استدلال به مغالطه پرداخته و منطق کودکانه را پیش کشیده و می‏گوید: در قلمرو علم، از خدا اثری نیست؛ همچنان که درباره روح و روان انسان می‏گوید: زیر چاقوی جراحان و تشریح کنندگان، اثری از روان نیست.
در حالی که این گروه در محیط زندگی خود هزاران علم غیر تجربی را مانند مثال‏های گذشته و صدها نمونه‏های آن را پذیرفته و کاخ زندگی را بر این علوم استوار ساخته‏اند امّا وقتی سخن از خدا و اثبات وجود او از طریق این نوع از علوم و شناخت‏ها، به میان می‏آید، فوراً به بحث برمی‏خیزند، و مغلطه دیرینه «ندیدن، گواه بر نبودن است» را تکرار می‏کنند در صورتی که مجموع تاریخ بشر، و شناخت شخصیت‏های سیاسی و علمی و نظامی در گذشته، برای ما نه ملموس و محسوس است و نه از طریق تجربه و آزمون ثابت شده است، بلکه از دیدن آثار و نشانه‏های وجود آنان، به وجود آنها پی برده‏ایم.
روان ناخود آگاه که بشر در قرن بیستم به کشف آن نایل گردید چیزی نیست که به طور مستقیم مورد تجربه و آزمون قرار گیرد.
اکنون سوءال می‏شود که راه اثبات روان ناخود آگاه چیست؟ آیا این روان را در لابراتوار و یا سایر دستگاههای آزمایشی مشاهده کرده‏اند؟ به طور مسلم نه؛ زیرا نه احدی چنین ادعا کرده و نه می‏تواند چنین باشد، همچنین که کسی نمی‏تواند روان ناخود آگاه را در خود احساس کند، زیرا در این صورت از حالت ناخود آگاهی به صورت خودآگاهی در می‏آید. بلکه راه اثبات آن، همان مشاهده یک رشته علایم و امارات در روان خودآگاه است که ما را به وجود چنین جهان نامریی هدایت نمود. و از وجود روءیا توانست به وجود روان ناخودآگاه پی ببرد و در حقیقت از شهود به سوی غیب و از ظاهر به سوی باطن رفت، نه این که آن را احساس کرد و یا زیر ذره بین خود دید بلکه علایم وجود چنین عالم را دید و به آن پی برد. خداوند به ذهن انسان چنین خاصیتی را داده است که آنچه را حس می‏کند از آن به عنوان آیت، چیز دیگر را کشف کند.
7. اگر غربیان مایلند گزاره‏های کلامی را از دیدگاه تجربه مشاهده کننده بیایند از در عرفان عملی وارد شوند تا «آنچه را که نمی بینند، با دیده دل ببینند». عرفان عملی، خداشناسی تجربی است. مردانی می‏توانند در این امر گام نهند که گامی استوار و قلبی پاک و نیتی پاک‏تر از دل داشته باشند تا با طی منازلی از «یقظه» گرفته تا «فنا» به لقاء الله بپیوندند. خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین منازل صدگانه را نوشته و عارف این منازل را ده منزل، ده منزل طی می‏کند و تا به مقام شهود امور غیبی می‏رسد.
مسلماً همه کس را یارای طی این منازل و حتی گام نهادن در آن نیست ولی در عین حال به روی بندگان وارسته این در باز است، این گوی و این میدان.
عقل زدایی و حس‏گرایی و نادیده گرفتن براهین عقلی، یک نوع عقب‏گرد در جهان دانش است؛ زیرا بسیاری از قضایای ریاضی و هندسی از طریق برهان ثابت می‏شود، نه حس. در این صورت چگونه می‏توان به «تئوری تحقیق پذیری تجربی» دل بست؟
***
ابطال پذیری به جای اثبات پذیری
پوزیتیویستها، گامی فراتر نهاده، معنی داری گزاره‏ها را در گرو اثبات پذیری نمی‏دانند، بلکه می‏گویند باید ابطال پذیر باشد. «انتونی فلو» فیلسوفِ تحلیل مشربِ انگلیسی، گزاره‏های کلامی را از آن نظر، حاکی از واقع نمی‏داند که ابطال پذیر نیست و خلاصه‏ی ادعای «فلو» را می‏توان به قرار ذیل بیان کرد:
الف. گزاره‏های دینی احکامی عام، جهان شمول، و ناظر به واقعند.
ب. تمام احکام ناظر به واقع، احکامی تجربی‏اند.
ج. تمام احکام تجربی ابطال پذیرند ولی گزاره‏های ابدی و جاودانی هستند.
بنابر این، گزاره‏های دینی مضمون و محتوای شناختاری ندارند.
در سستی نظریه کافی است که هرگاه معیارِ، معناداری گزاره، ابطال پذیری آن باشد باید، فاتحه علوم ریاضی و هندسی خوانده شود؛ زیرا قوانین ریاضی آن‏چنان از صحت و استواری برخوردارند که احتمال دگرگونی در آنها وجود ندارد، تا ابطال پذیر باشند.
قضایای بدیهی، که اساس دانش‏های انسان را تشکیل می‏دهند، یک رشته قضایای واقع نماست ولی ابطال پذیر نیست.
قضایای ضروری که طرف مقابل آن ممتنع است، ابطال پذیر نیست، انقسام هر عدد زوج به دو قسمت متساوی از قضایای ضروری است که هیچگاه امکان ابطال به آن راه ندارد، تا چه رسد وقوع ابطال.
خلاصه ادعای این‏که گزاره معنی‏دار، گزاره‏ای است که ابطال آن در اوضاع خاصی ممکن باشد، مربوط به دسته‏ای از قضایایی است که نسبت محمول به موضوع در آنها ضروری نباشد، مثلاً می‏گوییم: آتش پنبه را می‏سوزاند، مسلماً این قضیه در شرایطی صحیح و در شرایط دیگر (دوری آتش از پنبه) صحیح نیست، ولی قضایایی که نسبت قضیه حالت ضروری دارد و در تمام شرایط یکسان صدق می‏کند و انفکاک میان آن، ممکن نیست، از تحت چنین ضابطه خارج بوده و در عین معنی داری، ابطال پذیر نمی‏باشند.
***
تفسیرهای غیر خبری برای گزاره‏های کلامی
برخی از فلاسفه غرب چنان تحت مشکلات مربوط به تحقیق پذیری قرار گرفته‏اند که کوشیده‏اند اظهارات کلامی را به عنوان چیزی غیر از اظهارات حاکی از واقع تفسیر کنند. آنان از طرفی تحت تأثیر تئوری تحقیق پذیری تجربی قرار گرفته و گزاره‏های خارج از این ضابطه را فاقد معنی می‏اندیشند. بنابر این جمله‏های «خدا دانا و تواناست»، «خدا جهان را آفرید»، حقیقتی را حکایت نمی‏کند؛ از طرف دیگر مایل نیستند مباحث سنتی دینی را کنار نهند، آنها احساس می‏کنند که گزاره‏های دینی در زندگی انسان به گونه‏ای دارای کارکرد ارزشمند است و جهت حفاظت از این کارکرد، مجبور شده‏اند مباحث دین را مجدداً به گونه‏ای تفسیر نمایند که، جنبه واقع نمایی آن حذف شوند و در عین حال اثر خود را از دست ندهد. تفاسیر غیر خبری را می‏توان به چهار گروه تقسیم کرد:
1. ابراز احساسات به انواع مختلف آن؛
2. ابراز سمبلیک؛
3. شعایر دینی؛
4. اسطوره .
اینک به تفسیر هر یک از وجوه چهارگانه که حافظ و نگهبان ارزش گزاره‏های کلامی است می‏پردازیم:
1. ابراز احساسات
خداپرستان او را با افعالی توصیف می‏کنند و می‏گویند:
«او زمین و آسمانها را آفرید»، یا «رستگاری و بدبختی را بر انسانی از ازل مقدر کرده است» یا «او مراقب اعمال انسان می‏باشد». ولی هدف از جمله نخست اظهار خشیت و اعجاب است که مولود درک شکوه و عظمت طبیعت است، همچنان که مقصود از جمله دوم ابراز حس درماندگی عام می‏باشد، بالأخره هدف از جمله سوم ابراز حس آرامش و امنیت و آسایش در جهان است. بنابر این هیچ کدام از این جمله‏ها، گزاره خبری نیست بلکه بیانگر حالات درونی گوینده می‏باشند، آنجا که بخواهد خشیت و اعجاب خود و یا حس درماندگی، و احساس آرامش خود را آشکار سازد، بر چنین جمله‏هایی متوسل می‏شود.
«بر طبق نظریه ابرازِ احساس انگاری، گزاره‏های کلامی، بیانگر نوعی احساس خاص شخص متدین هستند که غیر از ابراز احساس شخصی بر واقعیتی عینی و نفس الأمری دلالت نمی‏کنند، مثلاً: کسی که معتقد است: «خدا آسمان و زمین را خلق کرده است» در واقع از نوعی احساس ترس و حیرتی که از شکوه طبیعت به او دست می‏دهد، سخن می‏گوید، یا این گزاره دینی که، «خدا از پیش برای هر انسانی نجات یا شقاوت را تقدیر کرده است» بیانگر نوعی احساس ناتوانی شخص در تعیین سرنوشت خویش است که خودش را این‏گونه نشان می‏دهد، و یا این گزاره که«خدا بر کارهای انسان ناظر است» تعبیری از احساس صلح، امنیت و در خانه بودن انسان در جهان است.
اینها بیانات شاعرانه‏ای هستند که بیانگر احساسات درونی شخص‏اند نه «بیاناتی توصیفی و ناظر به واقع». مثل این که احساس پوچی خود را به جای این که با تعبیر «وای بر من» بیان کنیم با عبارت: «زندگی یک سایه متحرک است» ادا کنیم. بنابر این، اظهار در این گونه موارد، اظهاری شعری است نه اظهاری ناظر به امری واقعی.6
این تحلیل از جهاتی سست و بی‏پایه است.
1. گوینده‏ی گزاره‏های کلامی، از نظر کتاب مقدس خودِ خداست. او در تورات می‏گوید: خداوند زمین و آسمانها را در شش روز آفرید، و همچنین است دیگر جمله‏ها؛ آیا درست است که بگوییم گوینده سخن می‏خواهد ابراز احساسات کند؟!
_______________________________
6. امیر عباس زمانی، زبان دین، ص36.________________________________________
2. فرض کنید، گوینده انسان است ولی آنچه که می‏خواهد بیان کند جز آن است که در این نظریه آمده است.وی در وصف خدا سخن می‏گوید، او را خالق جهان، و مراقب بندگان، و طرّاح سرنوشت آنها معرفی می‏نماید. تفسیر سخن او از طریق احساسات، یک نوع تفسیر به رأی است که روح گوینده از آن اطلاع ندارد.
3. اصولاً چه مانع دارد که این جمله‏ها، هر دو معنی را برسانند، زیرا هیچ نوع تعارض میان آن دو نیست یعنی در عین اخبار از یک واقعیت، ابراز احساسات نیز بکند بالأخص که معنی دوم در طول معنی نخست قرار گرفته است و حالت لازم و ملزومی دارند.
4. این تحلیل (ابراز احساسات) در همه گزاره‏ها صحیح نیست مثلاً آنگاه که موحد می‏گوید: خدا بسیط است مرکب نیست، واحد است متعدد نیست، وجود بحت است، یا ماهیت ندارد، چطور می‏توان گفت: گوینده ابراز احساسات می‏کند، چه احساسی را با این گزاره‏ها آشکار می‏سازد.
***
2. نظریه نمادین یا سمبلیک
تفسیر نمادین یا سمبلیک، عبارت دیگر از «کنایه گویی» در علم بیان است. در کنایه، جمله در معنی تحت اللفظی به کار می‏رود، به خاطر این‏که مخاطب را به معنی دوم که لازمه آن معنی نخست است، منتقل سازد، و در حقیقت معنی تحت اللفظی، مقصود بالأصاله نبوده بلکه ابزاری است برای تفهیم معنی دوم که مقصود بالذات متکلم می‏باشد؛ مثلاً می‏گویند: فلانی دست باز و یا درِ خانه‏ی بازی دارد. گوینده، سخن خود را در همان معنی تحت اللفظی به کار می‏برد تا از این طریق مخاطب را به معنی دوم که مقصود اصلی است، منتقل سازد، و معنی نخست نه مراد است و نه شایستگی مراد بودن را دارد، دست باز بودن هرگاه کنایه از بذل و بخشش نباشد، فی حدّ نفسه حسنی ندارد چه بسا است نشانه بیماری باشد، همچنین است باز بودنِ درِ خانه.
این نظر به وسیله «جروج سانتایانا» مطرح شده و به وسیله «بریث ویت» تقریر شده است.
ناقلان این نظریه با مثالهای محدودی می‏خواهند آن را به همه موارد تعمیم دهند مثلاً در کلام مسیحی می‏گویند: «خداوند شبان من است»، «خداوند صخره است» در این موارد، این دو جمله در عین استعمال در معنی تحت اللفظی کنایه از حفظ و حمایت خداست.
در قرآن مجید این نوع استعمال، وجود دارد که به دو مورد اشاره می‏کنیم:
1. «وَقالَتِ الیَهُودُ یَدُ اللهِ مَغْلُولَة غُلَّتْ اگیْدیهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاء» (مائده/64) یهود گفتند: دست خدا به زنجیر بسته است، دستهایشان بسته باشد، به خاطر این سخن از رحمت الهی دور شوند بلکه هر دو دست او باز است هرگونه بخواهد انفاق می‏کند.
زبان دینی در این نوع آیات، همان زبان کنونی است که در زبان عمومی نیز وجود دارد، اینک نمونه دیگر:
2. «اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَالارْض فِی سِتَّةِ ایّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی العَرْشِ یُدَبِّرُ الامْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ اِلاّمِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِکُمُ اللهُ رَبّکُمْ فَاعْبُدُوهُ افَلا تَذکّرون» (یونس/3) پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت مستقر گردید و به تدبیر کار پرداخت هیچ شفاعت کننده‏ای کاری را صورت نمی‏دهد جز به اذن او، این است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش کنید آیا متذکر نمی‏شوید.
با توجه به قراین موجود در آیه، جمله «استقرار بر عرش» کنایه از استیلا بر جهان خلقت پس از آفریدن و اخذ زمام امور به دست است، و استقرار بر تخت، کنایه از استیلای بر کشور وجود است. همان گونه که جلوس فرمانروایان بر تخت و حلقه زدن وزیران و کارگزاران بر گرد وجود او، نشانه استیلای او بر کشور به شمار می‏رود و به دنبال آن تدبیر و صدور فرمان پیش می‏آید. خدا با آوردن چنین جمله، می‏خواهد ما را به معنی لازمی آن که استیلا است منتقل کند از این جهت قبل از این جمله، از خلقت آسمانها و زمین سخن می‏گوید، و پس از آن در تدبیر امر خلقت. و اگر مقصود جدی استیلای بر جهان خلقت نباشد، سخن گفتن از جلوس بر تخت در میان دو امر بزرگ تکوینی کاملاً بی مناسبت خواهد بود.
بودن کنایه و گزاره‏های نمادین در کتاب مقدس مطلبی است، و تفسیر همه گزاره‏ها از این طریق مطلب دیگر، آنچه که صحیح است همان وجود اجمالی آن است؛ ولی طرفداران آن، همه گزاره‏های دینی را از این طریق تفسیر می‏کنند و می‏گویند: مرگ فدیه وار عیسی مسیح نشانگر این است که فداکاری برای دیگران، ارزش اخلاقی فوق العاده دارد.
ارزش این نظریه
1. کتاب مقدس، مانند همه گزاره‏های دینی، با زبان توده‏ی مردم سخن می‏گوید، هرگز در مقام لغز گویی و مُعَمّا سازی نیست. هرگاه در خود سخن قرینه‏ای برنمادین بودن گزاره، باشد طبعاً از آن پیروی خواهد شد و در غیر این صورت، چرا باید از اصول کلی در جهان مکالمه سرباز زنیم؟ چرا داستان توفان نوح را سمبلیک تلقی کنیم؟
آلستون در مقاله خود می‏گوید: دیر زمانی است که تفاسیر سمبلیک از آموزه‏های دینی امری است مرسوم، بسیاری از متفکران مسیحی داستان توفان نوح را به عنوان یک گزارش از اتفاقات واقعی تاریخی بلکه به عنوان طریقه‏ای سمبلیک جهت ارایه نکاتی که از نظر دینی مهم است تلقی نموده‏اند، مثل این که خدا افراد شرور را تنبیه خواهد کرد ولی تحت شرایطی از خود لطف و رحمت هم نشان خواهد داد. بسیاری از شیوه‏های سنتی سخن گفتن در مورد خدا را باید به عنوان شیوه‏های سمبلیک تلقی کرد.
2. این افراد با گزاره‏های کلامی به صورت گزینشی برخورد می‏کنند به همه می‏خواهند رنگ کنایی و نمادین ببخشند، جز یک گزاره و آن «خدا عین هستی» است که آن را ناظر به واقع می‏دانند.
تیلیش که طرفدار سرسخت این نظریه است می‏گوید: تنها یک گزاره حقیقی و غیر نمادین در باب هستی غایی می‏توان بیان کرد و آن عبارت است از این که «خدا خود وجود (نفس هستی) است» تنها گزاره غیر نمادین در باره محکی و مرجع نمادهای دینی، همین گزاره است. اگر ما این گزاره را به معنای نمادین بگیریم دچار دور باطلی می‏شویم که به موجب آن هیچ یک از گزاره‏های دینی را نمی‏توانیم تحلیل نماییم. این گزاره به منزله کلیدی برای گشودن راز این مجموعه و پیدا کردن راهی به سوی محکی نمادهای دینی به طور مستقیم می‏باشد.7
3. در جمله‏های کنایی، جمله از یک واقعیت عینی حکایت می‏کند، ولی آن واقعیت مقصود نهایی متکلم نیست بلکه از این طریق می‏خواهد ذهن مخاطب را به معنی لازم متوجه سازد، وجریان در شبانی و صخره بودن خدا و یا خدای مسیح چنین است ولی در این تفسیر، گزاره‏های کلامی، فاقد معنی بوده و فقط رمز معنی خاصی است، درست مانند پرچم کشور که نشانه استقلال کشور می‏باشد، و گزاره‏های دینی رمز آرمان‏های اخلاقی می‏باشند و چنین سخن گفتن بر خلاف اصول تفاهم با زبان است.
4. آورندگان وحی، و گویندگان گزاره‏های کلامی، هرگز از گزاره‏ها چنین تلقی نداشتند و تخیلات شاعرانه را به حریم وحی راه نمی‏دادند.
آلستون می‏گوید: «طبق نظریه "سانتایانا"، هر آموزه دینی مشتمل بر دو جزء است یک هسته که از بینش ارزشی و یا اخلاقی تشکیل شده، و یک پوسته شاعرانه و یا تصویری از آن، لذا این آموزه «جهان مادی
_______________________________
7.زبان دین، ص261.________________________________________
مخلوق یک خدای انسان وار خیّر و متعال است»پوسته تصویری از این بینش است که هر چیزی در جهان، بالقوه، برای غنای زندگی بشر قابل استفاده است.8
این نظریه، یک نظریه عصر جاهلی است که عرب جاهلی وحی الهی را شعر و تخیل تلقی می‏کرد و می‏گفت:«بَلْ‏قالُوا اضغاثُ احلام بَل افْتراهُ بَلْ هُوَ شاعر» (انبیاء/5) «گفته‏های پیامبر اسلام خوابهای آشفته، آن را به دروغ به خدا بسته بلکه او شاعر خیالباف است»، چیزی که هست عرب جاهلی با حربه علمی مجهز نبوده سخن خود را رو راست بدون پوشش علمی بیان می‏کرد، ولی این متفکران، همان اندیشه جاهلانه را در قالب علمی ریخته و با حربه دانش روز به تبیین نظریه پرداخته‏اند.
3. تفسیر شعایری و آیینی
سومین تفسیر برای گزاره‏های دینی پس از قبول این اصل:«گزاره‏های دینی ناظر به واقع و حاکی از خارج نیست» تفسیر آیینی و شعایری است. ار موحدی می‏گوید:«خدا آسمانها و زمین را آفرید، در واقع خطاب به دوم شخص می‏کند مثل این که می‏گوید: «تو ای که زمین و آسمانها را آفریده‏ای» بنابراین هر نوع وصفی درباره‏ی خدا، به منظور توضیح چیزی نیست، بلکه برای انجام کاری کاملاً متفاوت می‏باشد.
این گزاره‏ها از بستر پرستش برخاسته‏اند، و در همان فضا و بستر قابل فهم می‏باشند کسی تا این گزاره‏ها را در بستر مناسب خودشان قرار ندهد، نمی‏تواند معنای آنها را و نقشی را که باید داشته باشد به درستی درک نماید، برای درک عبارت دینی باید آنها را در «فضا و بستر خودشان بگذاریم و سپس ببینیم چه نقشی دارند، در آن جایگاه این کلمات برای توضیح چیزی به کار نرفته‏اند، بلکه برای انجام «کاری متفاوت» مورد استفاده قرار می‏گیرند.
مقصود هواداران این دیدگاه، از «کار متفاوت» نیایش و پرستش است، که با مفهوم واقع نمایی گزاره کاملاً متفاوت می‏باشد و این مطلب در سخنان آنان آمده است«سخن در باره خداوند به فراهم آوردن یک چارچوب تخیلی برای عمل پرستش کمک می‏کند.9
این نظریه بسان دو نظریه نخست از یک نوع روح مسیحی‏گری برخاسته است(دین در نیایش خلاصه می‏شود و جز یک مشت اوراد خشک چیزی نیست) زیرا:
الف. تمام گزاره‏های دینی در بستر عبادت و نیایش قابل پیاده شدن نیست، خدا در مواردی از امتناع ابلیس از سجده کردن سخن می‏گوید آیا این مضمون با بستر نیایش
_______________________________
8. دین در چشم اندازهای نو، ص 51.
9.همان، ص56.________________________________________
مناسب است؟ در کتاب مقدس یک رشته احکامی به عنوان حلال وحرام آمده است، آیا ترنّم بر آنها در مقام نیایش صحیح است، مثلاً بگوییم: ای خدایی که خواهر و خاله و عمه را برای ازدواج حرام کرده و بیگانه را حلال کرده‏ای!!
ب. فرض کنیم، همه‏ی توصیف از ذات و یا فعل خدا، شایستگی پیاده شدن در بستر نیایش دارد، ولی یک چنین تفسیر مانع از واقع نمایی وصف‏ها نیست یعنی در عین این‏که خدا را جداً آفریننده زمین و آسمانها معرفی کنیم، او را نیز با این توصیف ستایش کنیم.
ج. اگر گزاره‏های یاد شده ناظر به واقع نبود، و فاقد خصیصه صدق و کذب باشند، مفاد آن این است که او را با یک رشته جمله‏های فاقد معنی که شبیه«لقلقة اللسان» است پرستش کنیم.
***
4. تلقی اسطوره‏ای
لبّ‏و مغز این نظریه این است که گزاره‏های دینی تجلّی عقب ماندگی فرهنگی است.«ارنست کاسیرر» این نظریه را پرورده، و معتقد است این شکل اسطوره‏ای بر خالص‏ترین شکلش، در اسطوره‏های اقوام ابتدایی به چشم می‏خورد، و بر نوعی از تلقی و برداشت از جهان مبتنی است که به نحوی فاحش با نحوه‏ی مورد عادت ما متفاوت است.
از نظر کاسیرر و پیروان او «الهیات پیشرفته بیانگر مصالحه‏ای بی ثبات است میان گونه‏های علمی و اسطوره‏ای اندیشه، از این رو بدون فهم این که چگونه الهیات از سرچشمه خود بسط یافته قابل درک نیست.
الهیات در اصل، دیدگاهی است اسطوره‏ای در باب جهان که طی تلاش بیهوده جهت قابل قبول ساختن آن با شعور عقلایی از آن پرداختی مجدد شده اگر با معیارهای عقلایی مورد قضاوت قرار گیرد نه تنها بی‏پایه، بلکه بی مفهوم است».10
الهیات انسان‏های متفکر و متعقل چون
_______________________________
10.همان، ص 58.________________________________________
سقراط و افلاطون و ارسطو، ویا فارابی، ابن سینا و صدر المتألهین را تکامل یافته اسطوره‏های انسان‏های بدوی اندیشیدن، گناه نابخشودنی است که از یک تحلیل‏گر پیش داور سر می‏زند؛ حالا دلیل او بر این دنباله روی چیست، چندان روشن نیست لابد، یک نوع قدر مشترک میان آن دو، او را بر این داوری واداشته است، این سخن بسان این می‏ماند که ریاضیات عالی امروز را تکامل یافته، ریاضیات بسیط اقوام نخستین بدانیم که با شمارش عدد از یک تا ده آشنا بودند.
شخصیتهای یاد شده و هزاران مانند آن، کارشان جداسازی اسطوره‏ها و افسانه‏ها از حقایق و واقعیت‏هاست، در این صورت چگونه می‏توان بدون ارایه دلیلی دانشهای آنان را، تجلی عقب ماندگی فرهنگی معرفی کرد و گفت گزاره‏های کلامی که هرکدام، با دلیل و برهان روشنی همراه است، چیز جدیدی نیست، بلکه تصاعد یافته افسانه‏های دیرینه است؟
فلسفه غرب، فلسفه تشکیک و یقین زدایی و ابراز احتمال در قالب تحلیل است اگر بناست، در این مورد مقابله به مثل شود، باید بگوییم:
تحلیل آقای «کاسیرر» و همفکران او چیز جدیدی نیست جز تصاعد یافته اندیشه‏های عصر جاهلی در مورد پیامبران و بالأخص پیامبر اسلام است. چیزی که هست این که آنان مسلح به سلاح علم نبوده، و مقاصد واقعی خود را پوست کنده بیان می‏کردند، ولی تحلیل‏گران غرب ژست فیلسوفی به خود گرفته، سم را با لعاب و روکش شیرین به خورد خوانندگان می‏دهند.
به این تحلیل جاهلی که مشرکان آن را مطرح می‏کردند در مواردی از آیات قرآن کریم اشاره شده، و دعوت پیامبر را، همان افسانه‏های نخستین خوانده‏اند که به صورت آیات زیبا و سخن شیرین ادا می‏شود؛ چنان‏که از مشرکان در مواردی چنین نقل می‏کند:
«یَقُولُ الّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلاّ اساطِیرُ الاوّلین» (انعام/25): «کافران گفتند قرآن چیزی جز افسانه پیشینیان نیست».
مضمون این آیه در قرآن مجید در نه مورد وارد شده11 و برخی از آیات حاکی است که نه تنها پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم، بلکه دیگر پیامبران بزرگ را به همین امر متهم می‏کردند.
شایسته یک انسان واقع‏گر این است که در همه مسائل بالأخص، مسائل سرنوشت ساز دین، از عقل و خرد پیروی نموده و به این نوع تشکیک‏های بی‏دلیل ارجی ننهد.
***
_______________________________
11.ر.ک: انعام/25، انفال/31، نحل/24، موءمنون/83، فرقان/5، نمل/68، احقاف/17، قلم/15، مطففین/13.

تبلیغات