آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

فلسفه‏ى دین با همه‏ى علومى که به نحوى با دین نسبت و ربط دارند در ارتباط است و در عین این که از جنبه‏ى تعلق داشتن به دین با آنها همانندى دارد، از جنبه‏هاى دیگر از آنها متمایز است.
1. فلسفه‏ى دین و علم کلام
تمایز آن با علم کلام و الهیات بدین جهت است که در فلسفه‏ى دین هیچ امر دینى مسلم انگاشته نمى‏شود، و فیلسوف دین در اثناى کار خود این آزادى را براى خود حفظ مى‏کند که هر چیزى را به پرسش فرا خواند، فلسفه‏ى دین همان خصلت‏بى‏تعهدى راکه از ویژگى‏هاى روش فلسفى است، شیوه و آیین خود قرار مى‏دهد. نینیان اسمارت، فیلسوف دینى انگلیسى معاصر در این باره مى‏گوید: «اگر واژه‏ى الهیات را در معناى دقیقش به کار ببریم، اساسا به معناى مجموعه‏ى نظام‏مندى از اعتقادات و تعهدات است، و فلسفه‏ى دین با این مقوله تفاوت دارد، چرا که بنابر ماهیتش نسبت‏به هیچ دیدگاهى پیش از دیدگاه دیگر متعهد وملتزم نیست‏» . وى سپس یادآور شده است که او به لحاظ حرفه‏اى نسبت‏به مفاهیم دینى، زبان دین و نحوه‏ى استعمال آنها موضع بى‏طرف دارد و تاکید کرده است که «ایمان داشتن یا نداشتن به یک مطلب شرط یا مانع چنین شیوه‏ى تحقیقى نخواهد بود، آنچه مهم است این است که آیا فهم یک عمل یا یک نماد، یا یک نهاد، یا یک گزاره‏ى دینى ممکن است‏یا نه؟ مساله‏ى مهم در این جا این است که فرد، همیشه آماده‏ى فهمیدن باشد» . (1)
به بیان دیگر، معمولا انسان خواه دیندار یا بى‏دین، فیلسوف یا متکلم و یا هر دانشمند دیگر به چیزى تعلق خاطر دارد، و ممکن است این تعلق خاطر مانع تحقیق بى‏طرفانه‏ى او درباره‏ى موضوع مورد علاقه او شود، و ممکن است مانع نباشد، و در این جهت فرقى نمى‏کند که آنچه مورد تعلق خاطر او است، عقیده‏ى حکم دینى باشد یا قاعده و قانون علمى و فلسفى، پس به یک اعتبار نمى‏توان هیچ پژوهشگر و محققى را چه متکلم و چه فیلسوف بدون التزام و تعهد یافت، ولى نسبت‏به عقاید و احکام دینى، برخى مؤمن و متعهدند و برخى غیر مؤمن، و این ایمان و تعهد دینى و عدم آن، در مقام بحث و کاوش فلسفى درباره‏ى دین ممکن است‏به دو صورت پیش داورى وحقیقت جویى خودنمایى کند.
2. فلسفه‏ى دین و علوم انسانى مربوط به دین‏شناسى
وجه تمایز فلسفه‏ى دین با علومى چون جامعه شناسى دین و روان شناسى دین در این است که این علوم معمولا به توصیف و تبیین واقعیتهاى اجتماعى و روانى دین مى‏پردازند و به پیامدها و تحلیل عقلانى منابع و آثار آنها نظرى ندارند، ولى فلسفه‏ى دین توصیف و تحلیل جامعه شناختى و روانشناختى پدیده‏هاى دینى را موضوع بحث و تحقیق عقلانى خود قرار مى‏دهد و به تحلیل و نقادى آنها مى‏پردازد. ویلیام آلستون در این باره گفته است: «فلسفه‏ى دین از علوم دینى از این جهت متمایز است که به پرسشهایى راجع به ارزش و توجیه [مدعیات دینى] مى‏پردازد و مى‏کوشد به قسمى داورى در خصوص مدعیات دینى دست‏یابد، از باب نمونه، روانشناسى چون سخت در تکاپوى پرسشهاى روانشناختى است، باورها، رهیافتها و تجربه‏هاى دینى را همچون بسیارى دیگر از امور واقع مورد بررسى قرار مى‏دهد و کوشش مى‏کند بى آن که درباره‏ى صدق عینى، عقلانیت‏یا اهمیت آنها حکمى صادر کند، آنها را توصیف و تبیین کند» . (2)
فلسفه‏ى دین و دیگر شاخه‏هاى اصلى فلسفه
فلسفه‏ى دین با دیگر شاخه‏هاى اصلى فلسفه داراى نزدیک‏ترین نوع ارتباط است، چنان که با «فلسفه‏ى اخلاق‏» (3) از دو جهت، یکى از جهت مفاهیم اخلاقى دینى چون گناه، توبه، عفو و آمرزش، اطاعت و معناى زندگى، و دیگرى ازجهت تلاش در زمینه‏ى انجام وظایف اخلاقى به حکم و مشیت الهى مرتبط مى‏شود.
فلسفه‏ى دین با «فلسفه‏ى نفس‏» (4) از طریق مسایلى که درباره‏ى ماهیت افراد، و مسایلى که درباره‏ى خلود و رستاخیز مطرح است، و مسایل مربوط به شناخت هویت فردى، جسم، ذهن و روح ارتباط مى‏یابد.
فلسفه‏ى دین با «نظریه‏ى شناخت‏» (5) از طریق تبیین‏ها و تفسیرهاى مختلفى که درباره‏ى ماهیت معرفت وجود دارد، مرتبط مى‏گردد، بعضى از این تبیین‏ها شناخت‏خدا را ممکن مى‏داند، در حالى که برخى دیگر (که علم را به اشیاى متناهى تجربى محدود مى‏کنند) شناخت‏خدا را غیر ممکن مى‏شمارد.
فلسفه‏ى دین با «فلسفه‏ى زبان‏» (6) در بحث مربوط به معنادارى گزاره‏هاى دینى و مفاهیمى که درباره‏ى خدا و آموزه‏هاى دینى و حقایق وحیانى به کار مى‏رود، ربط پیدا مى‏کند.
در باره‏ى ارتباط فلسفه‏ى دین با فلسفه‏ى اولى (مابعد الطبیعه) دو دیدگاه متعارض وجود دارد، برخى به نزدیک‏ترین، قوى‏ترین و بدیهى‏ترین ارتباط میان آن دو معتقدند، و برخى دیگر ربط میان آنها را به کلى انکار مى‏کنند. (7)
نینیان اسمارت بر رابطه‏ى فلسفه‏ى دین با فلسفه‏ى علوم اجتماعى تاکید ورزیده مى‏گوید: «فلسفه‏ى دین با فلسفه‏ى علوم اجتماعى تقریبا هم گوهر است، زیرا دین و پدیده‏هاى مشابه آن جزیى از موضوع پژوهش جامعه شناس هستند، بعضى از پژوهشهایى که به ویژه در عرصه‏ى پدیدار شناسى دین در خصوص روش، انجام شده‏اند، تا حد زیادى بر موضوعات جامعه‏شناسى قابل اطلاقند...باید علوم اجتماعى را جدى بگیریم، این علوم، نهایتا نباید با علم فیزیک، ناسازگار باشند، اما فکر مى‏کنم کسى که مى‏خواهد میان این علوم تعادلى نسبى برقرار کند، باید تفسیر واقع‏بینانه‏اى از انسان داشته باشد و به نظر من فلسفه‏ى دین مى‏تواند در این امر سهمى داشته باشد، دقیقا به این دلیل که فلسفه‏ى دین به پژوهش درباره‏ى معانى گزاره‏هایى مى‏پردازد که به آسانى در آن چارچوب کلى و عام نمى‏گنجد» . (8)
وظایف فلسفه‏ى دین
در این باره که وظایف و رسالتهاى فلسفه‏ى دین چیست دیدگاهها یا رویکردهاى متفاوتى یافت مى‏شود، در گذشته وظیفه‏ى فلسفه‏ى دین تجزیه و تحلیل مفهوم خدا، بحث در ماهیت الوهى و صفات او، و برهانهاى مطروحه براى اثبات وجود خداوند به شمار مى‏رفت. صفاتى چون: وحدت، بساطت، علم مطلق (علام الغیوب بودن)، کمال، سرمدیت و لا یتغیر بودن، نیازمند تجزیه و تحلیل‏اند تا معانى آنها روشن و سازدارى آنها سنجیده و معلوم شود که فحواى آنها در وقتى که به خارج از این زمینه اطلاق مى‏شود، و مثلا مفاهیم: علم، قدرت و خیر وقتى که به اشخاص انسانى نسبت داده مى‏شود، از چه قرار است. بسیارى از مسایل و مباحث و احتجاجات این بخش از فلسفه‏ى دین، از فلسفه و الهیات قرون وسطى اخذ شده است. طبق این رویکرد، فلسفه‏ى دین، بیشتر جنبه‏ى مدافعه‏گرى از دین را دارد، و نقش الهیات عقلى را ایفا مى‏کند.
در قرن هیجدهم برداشت دیگرى از فلسفه‏ى دین صورت گرفت که از این عقیده نشات مى‏گرفت که آموزه‏ها و عقاید دینى نباید تابع معیارهاى عقلانیت و توجیه که در سایر حوزه‏ها از جمله: علم، متافیزیک یا اخلاق گرفته شده است، باشد. اعمال و عقاید دینى به هیچ توجیهى خارج از حیات نیاز ندارد، وظیفه‏ى فیلسوف دین فهم آنهاست، نه این که آنهارا دستخوش معیارهاى مختلف قرار دهد. بحث درباره‏ى منشا دین و رابطه‏اش با سایر جنبه‏هاى فرهنگ، در قرن هیجدهم بارور شد. و هیوم (1711-1776) در این زمینه دست‏به تحقیق زد و میان دو نوع پژوهش در باب دین فرق گذاشت; نخست درباره‏ى بنیاد دین در عقل، و دوم، درباره‏ى ریشه‏ى آن در سرشت انسان.
همان‏گونه که مى‏دانیم کانت (1724-1804) وظیفه‏ى فیلسوف را تامل انتقادى در باب انواع احکامى مى‏داند که در هر یک از حوزه‏هاى علم، اخلاق، هنر یا دین صادر مى‏شود، بر این اساس از نظر کانت فیلسوف دین نمى‏تواند له یا علیه عقاید دینى بحث و احتجاج کند، بلکه باید هم خود را به تعیین و تشریح ساختار مفاهیم، عقاید و اعمال دینى و عرضه‏ى گزارشى از منشا آنها در عقل عملى، مصروف و معطوف دارد. به اعتقاد وى آموزه‏هاى دینى را نباید به خاطر صدق و کذبشان ارزیابى کرد، اینها جلوه‏هایى ازبعضى جنبه‏هاى تجربه‏ى اخلاقى‏اند. و در نتیجه عقاید دینى هیچگاه با عقاید علمى تعارض ندارد، چرا که هر یک از آنها نقش و کارکردهاى بسیار متفاوت دارد، عقاید دینى هرگز علم به بار نمى‏آورند، بلکه نتیجه‏ى ضرورى حیات اخلاقى‏اند.
توسط فرید ریش شلایر ماخر (1768 1836) فلسفه‏ى دین وظیفه‏ى جدیدى یافت، و آن عبارت بود از توصیف تجربه، زبان و عملکرد دینى براى روشن سازى آنها و تعیین موقع و مقام آنها در مقایسه با سایر پدیدارهاى فرهنگى. وى انتقاد کانت از مابعد الطبیعه (متافیزیک) را پذیرفت و قبول کرد که نباید به آموزه‏هاى دینى از چشم آموزه‏هاى علمى یا متافیزیکى نگریست. ولى خاستگاه اخلاقى دین را که کانت پیشنهاد کرده بود نپذیرفت، او بر آن بود که آموزه و عملکرد دینى، نمایانگر عنصرى خودمختار وتحویل ناپذیر در تجربه‏ى انسان است که قابل فرو کاهش یا تحویل به عقیده یا عمل نیست، دیانت نه علم است نه اخلاق، بلکه عنصرى است در تجربه‏ى انسانى که براى خود کمال ویکپارچگى و تمامیت دارد. و فلسفه‏ى دین همانا تامل بر این عنصر یا این وجه است; آنچنان که سنتها و فرهنگهاى مختلف آن را شکل مى‏دهد و در آموزه‏ها و اعمال دینى مختلف جلوه‏گر مى‏شود. شلایر ماخر این وجه یا عنصر دینى را به مثابه احساس محدودیت‏یا اتکاى انسان به خدا توصیف مى‏کرد. بنابراین ، عقاید دینى نیازمند هیچ توجیهى نیستند، زیرا به نحوى مستقل در وجه یا عنصرى خودمختار از تجربه ریشه دارند، و از طرفى با یافته‏هاى علم نیز تعارض ندارند، زیرا جلوه عنصرى عاطفى و درونى‏اند که با سنتها شکل مى‏گیرند و خاستگاه نظرى و اعتقادى ندارند.
بالاخره از نیمه‏ى قرن بیستم پس از پیدایش نحله‏ى پوزیتیویسم منطقى، مساله‏ى زبان دین توجه عده‏اى از فیلسوفان را به خودجلب کرد. آنان با توسل به فلسفه‏ى متاخرویتگنشتاین (1889-1951) احتجاج مى‏کردند که زبان دینى نباید معروض معیارهاى متخذ از حوزه‏هاى دیگر مقال، از جمله مقال علمى یا اخلاقى باشد، بلکه وظیفه‏ى فیلسوف دین باید بازیابى دستور زبان خاص حاکم بر کاربردهاى دینى زبان باشد.
کوششهاى معطوف به بازیابى دستور زبان مشخص و ممتاز زبان دینى، به شیوه‏اى که آن زبان را از سایر مفاهیم و برداشتها و عقاید، مستقل وخودمختار کند، با این مدعاى شلایر ماخر شباهت پیدا مى‏کند که عنصر متمایز و خودمختارى در تجربه‏ى دینى وجود دارد. و در هر دو صورت، این مدعا ناشى ازملاحظات مدافعه‏گرى کلامى و نیز نظر داشتن به رسایى توصیفى است، چنین رویکردهایى در فلسفه‏ى دین نشان مى‏دهد ، که فلسفه‏ى دین در عین حال که در بند توصیف و روشنگرى است و نه توجیه چه بسا بتواند براى مقاصد مدافعه‏گرى کلامى هم به کار رود; ازجمله مى‏تواند براى توجیه عقاید وعملکردهاى دینى، بدین شیوه مؤثر افتد که به آن عقاید و عملکردها شانى نسبت دهد که از هر گونه تعارض با معرفت علمى یا احکام صادره در سایر حوزه‏هاى فرهنگ، جلوگیرى کند.
در منابع و متون معاصر، هر دو نوع فلسفه‏ى دین (توصیفگر و توجیه‏گر) عرضه شده است. توجه به توحید فلسفى، پس از یک دوره فترت، از نو احیا شده است. از جمله وظایف مهمى که پیش روى فیلسوفان دین معاصر قرار دارد، نیاز به رشته‏ى علمى‏اى است که به قدر کفایت جامع وجوابگوى سایر سنتهاى دینى باشد. (9)
نمونه‏هایى از مسایل فلسفه‏ى دین
از آنچه درباره‏ى وظایف فلسفه‏ى دین بیان گردید، تا حدودى مى‏توان مسایل آن را نیز شناخت، با این حال گشودن فصلى جداگانه براى تبیین این مطلب و ارایه فهرستى از نمونه‏هایى از مسایل فلسفه‏ى دین سودمند خواهد بود.
ویلیام آلستون درباره‏ى موضوعات مورد بحث در فلسفه‏ى دین چنین گفته است: «اگر کسى موضوعات گوناگونى را که فیلسوفان در تفکر راجع به دین بدانها پرداخته‏اند، مرور کند، به دشوارى رشته‏هاى یکنواخت در آنها خواهد یافت، جز این که همه‏ى آنها از تامل در باب دین سرچشمه مى‏گیرند. غالبا مشغولیت فلسفه‏ى دین تا حد زیادى بررسى دلایل له و علیه اقسام باورهاى بنیادى دین، به‏ویژه بررسى براهین گوناگون وجود خدا، بوده است. البته ما موضوعات متعدد دیگرى را در کتابهاى مربوط به فلسفه‏ى دین مى‏یابیم که درباره‏ى آنها بحث‏شده است این موضوعات عبارتند از:
1. سرشت و مفهوم تجربه‏ى دینى، 2. رابطه‏ى علم و دین، 3. سرشت ایمان دینى به عنوان طریقه‏اى در اعتقاد و یا به عنوان طریقه‏اى در آگاهى، 4. سرشت وحى و نسبت آن با دستاوردهاى تجربه و تفکر بشرى، 5. جایگاه دین در فرهنگ بشرى به مثابه‏ى یک کل، 6. تحلیل منطقى زبان دینى و فحواهاى نمادگرایى دینى و امکانات بازسازى دین با شگردهایى کم و بیش غیر فلسفى‏» .
وى سپس به تبیین ضرورت بررسى مسایل یاد شده پرداخته و چنین گفته است:
1. با ارایه، دفاع و نقد استدلالهاى له و علیه باورهاى بنیادى دینى همانند وجود معبود شخصى متعال، جاودانگى هویت‏شخصى بشرى و جهت گیرى عالم به سمت تحقق غرضى مشخص فیلسوفان دست اندرکار ارزیابى‏اى نقادانه شده‏اند. (برهان‏هاى اثبات وجود خدا) .
2. نامربوط دانستن اقدام سنتى ارایه‏ى براهین ما بعد الطبیعى براى اثبات وجود خدا توسط برخى از صاحب نظران به این دلیل که هر کس سعى کند بر وجود خداوند استدلال کند از ویژگى باور دینى درکى ناصواب داشته است، چنین اتهامى، بر حق باشد یا نباشد، صرف این که چنین مطالبى را مى‏توان با ظاهرى آراسته مطرح کرد، اثبات مى‏کند که بر فیلسوف دین واجب است که به خصیصه‏ى ایمان دینى نیک بنگرد وبکوشد جهات مشابهت و تمایز آن‏را با گونه‏هاى دیگر باور مثلا باورهاى موجود در زندگى روزمره و در علوم روشن سازد. (بحث درباره‏ى ایمان دینى) .
3. با فهم روز افزون نحوه‏ى شکل‏گیرى اندیشه‏ها و باورها از راه زبان، این گونه پژوهش به طور روز افزون شکل کند وکاو در اقوالى که باور دینى را بیان مى‏دارد، به خود گرفته است. شیوه‏هاى خاص کاربرد زبان در اقوال دینى، کوشش براى پرده برداشتن از منطق گفتار دینى، نسبتهاى منطقى بین خود گزاره‏هاى دینى و بین گزاره‏هاى دینى و گزاره‏هاى مربوط به حوزه‏هاى دیگر، وبالاخره این که گزاره‏هاى دینى تا چه حد باید گویاى عواطف یا رهیافتها باشند یا به مثابه‏ى دستورالعملهایى براى فعالیتها تعبیر شوند، نه به عنوان حکایت از واقع. همچنین شناسایى گستره‏ى کاربرد زبان نمادین در دین، به آسانى مى‏تواند به دلمشغولى دایمى به سرشت و نقش نمادگرایى دینى رهنمون شود. (بحث درباره‏ى زبان و نمادهاى دینى) .
4. همه‏ى این دلمشغولى‏هایى که تاکنون فهرست‏شدند متضمن پژوهش درباره‏ى رابطه‏ى دین با پاره‏هاى دیگر فرهنگ، نظیر علم، هنر و ادبیات است. (جایگاه دین در فرهنگ بشرى) .
5. مساله‏ى رابطه‏ى علم و دین براى کسى که به بررسى نقادانه‏ى باورهاى دینى در جامعه‏ى ما مى‏پردازد، از اهمیت‏خاصى برخوردار بوده است. در این چند قرن اخیر، بیشترین معارضه‏ها با اعتقادات دینى در جامعه‏ى غربى، به نام علم صورت گرفته است. با التفات به بخشهاى مختلف علوم، از اخترشناسى کوپرنیک و زیست‏شناسى داروین گرفته تا روانشناسى فروید، ادعا بر این بوده است که برخى اکتشافات علمى، بعضى از اعتقادات بنیادى دینى را ابطال و یا دست کم تضعیف مى‏کند. مباحثى از این دست که آیا چنین چیزى تاکنون روى داده است، یا ممکن است روى دهد. و اگر واقع شد چه باید کرد، قسمت اعظم بحثهایى است که تاکنون در کتابهاى فلسفه‏ى دین مطرح شده است. (بحث درباره‏ى علم و دین) .
6. همچنین فیلسوفان دین در سرشت تجربه‏ى دینى کند وکاو مى‏کنند، چون غالبا ادعا شده است که چنین تجربه‏اى دلیل قانع‏کننده و درستى را بر له وجود خدا، یا بر له دیگر موضوعات پرستش دینى، به دست مى‏دهد. طبیعى است که فرد به بررسى گونه‏هاى تجربه‏ى دینى و مسایل مربوط به بنیادهاى روانشناختى این گونه تجربه‏ها، کشانده مى‏شود (بحث درباره‏ى تجربه‏ى دینى) .
7. سرانجام، اگر فیلسوفى به این نتیجه رسید که باورهاى بنیادى دین سنتى و رایج در جامعه ناپذیرفتنى است، طبعا با این پرسش که، در قبال آن چه باید کرد، روبه‏رو خواهد شد. اگر او احساس کند که دین، یکى از جنبه‏هاى مهم و سرنوشت‏ساز در زندگى بشر است، به جستجو برخواهد خاست که براى حفظ نقشهاى دین در هیئتى بدیع، راهى پیدا کند. از این رو، فیلسوفان طبیعت‏گر، که باورهاى فوق طبیعى دین را نفى مى‏کنند، گاه مى‏کوشند خطوط کلى دین را که بر حسب طرحهاى طبیعت گرایانه ترسیم شده است، بیان کنند، که دین انسانیت اگوست کنت از این قبیل است. (10)
مسایلى دیگر
تا این جا با هفت فقره از مسایل فلسفه‏ى دین به روایت و تقریر آلستون ، آشنا شدیم، چند فقره‏ى دیگر از این مباحث را «رونالدهپ برن‏» شرح کرده است که حاصل آن را یادآور مى‏شویم:
8. یکى از مهمترین کارهاى فلسفه‏ى دین در بررسى دیدگاههاى مختلف آشکار کردن این مطلب است که در هر دیدگاه دینى خاصى چه اعتقاداتى از پیش فرض شده‏اند، و چه الزاماتى براى فرد معتقد به آن به وجود مى‏آورد؟ به عنوان مثال چه انتظاراتى در مورد زندگى پیدا کرده و درباره‏ى وجود هر نوع حیاتى بعد ازمرگ چه دیدگاهى براى او پدید خواهد آمد؟ (بحث درباره‏ى پیش فرضها و لوازم اعتقادات دینى) .
9. یکى از بحثهاى مهم در فلسفه‏ى دین، مربوط به مساله‏ى معجزات است، بزرگترین مسایل فلسفى در این جا، احتمالا مسایل معرفت‏شناختى است، یعنى مشکلات ارزیابى شواهدى که درباره‏ى ادعاهاى مربوط به معجزه مطرح است، چنین ادعاهایى ماهیتا با تمامى شواهد مربوط به تجربه‏ى ما از نظم طبیعت تضاد پیدا مى‏کند. در پاسخ به این سؤال که به کدامیک از این دو امر معتقد شویم، به مجموعه‏ى تجربیات انسانى درباره‏ى حوادث طبیعى متوالى یا به معجزه که ادعاهایى فراطبیعى تحت آن ارزیابى مى‏شود، دوگونه پاسخ داده شده است: یکى پاسخ شک گرایان که میان دو شق این پرسش ترجیحى نمى‏بینند و دیگرى پاسخ متکلمان الهى که از حضور خداوندى در متن حوادث سخن گفته و به وسیله آن معجزات را تفسیر مى‏کنند.
10. مجموعه‏اى دیگر از مسایل فلسفه‏ى دین از انسجام درونى یا قابل فهم بودن مفاهیم و تلقى‏هاى مربوط به خدا حاصل مى‏شود، این مسایل اغلب از آنجا برمى‏خیزند که مفاهیم به کار رفته در مورد خدا هر چند در کاربرد روزمره و محدود این مفاهیم تصوراتى آشنا هست (مثل علم یا قدرت) اما در مورد «موجود مطلق‏» نیاز به مقدارى تغییر و دستکارى دارند، تا بتوان آنها را به خدا نسبت داد، مثلا در بحث «قدرت مطلق‏» خداوند شبهاتى مطرح شده است، مثل این که: آیا خداوند مى‏تواند چیزى را خلق کند که نتواند آن را به اجزایش برگرداند؟ در این جا پاسخ مثبت و منفى با فرض قدرت مطلق براى خداوند تعارض دارد. وجود شر در دنیا نیز از این قبیل است، یعنى با فرض این که خدا خیر تام، علم تام و قدرت تام است، چرا شر وجود دارد. (11)
11. یکى دیگر از مسایل فلسفه‏ى دین بحث درباره‏ى قلمرو یا حوزه رسالت و هدف دین است، آیا دین صرفا به جنبه‏ى روحى و روانى انسان نظر دارد، یا ناظر به جنبه‏ى فیزیکى و مادى وجود او نیز هست؟ ، در صورت اول آیا فقط با بعد عاطفى و احساسى روح و روان انسان در ارتباط است، یا با جنبه‏ى فکرى و عقلانى او نیز رابطه دارد؟ و در صورت دوم، آیا دین تنها به مسایل مربوط به زندگى فردى انسان توجه دارد، یا حیات اجتماعى او را نیز پوشش مى‏دهد؟ نقش دین در اقتصاد، قضاوت، حکومت، روابط بین المللى و سایر شئون حیات اجتماعى و مدنى بشر چیست؟
آیا سامان بخشیدن به وضعیت‏حیات دنیوى انسان هدف اصلى دین است و تعالیم معنوى آن جنبه‏ى مقدمى و ابزارى دارد، یا بالعکس، اصالت از آن حیات اخروى و تعالى معنوى انسان است، و آسایش و رفاه مادى و دنیوى در حکم مقدمه و ابزار است؟
این گونه مباحث‏با آنچه به بحث مربوط به «سکولاریسم‏» در جریان است، ارتباط دارد، و بر این اساس مساله‏ى «رابطه‏ى دین با دنیا» از مسایل مهم دیگر در فلسفه‏ى دین خواهد بود.
12. مساله‏ى پلورالیسم دینى (کثرت‏گرایى دینى) که در دهه‏هاى اخیر مورد توجه جدى فلاسفه و پژوهشگران دین قرار گرفته، از دیگر مسایل فلسفه‏ى دین است، چنان که جان هیک در فصل نهم از کتاب خود «فلسفه‏ى دین‏» به بررسى دعاوى متعارض ادیان مختلف در باب نیل به حقیقت پرداخته است، وى در طرح این مساله مى‏گوید: «حدود صد سال اخیر پژوهش علمى در ادیان جهان درک و شناسایى دقیق‏تر ادیان ملتهاى دیگر را ممکن گردانید و از این راه شمار رو به افزایشى از ما را نسبت‏به مسایل و مشکلات دعاوى متعارض سنن دینى مختلف در باب حقیقت آگاه و هوشیار گردانیده است. اکنون این بحث‏به عنوان موضوعى مهم که نیازمند جایگاهى ویژه در دستور کار «فلسفه‏ى دین‏» است، به شمار مى‏رود» . (12)
13. از مسایل دیگرى که در فلسفه‏ى دین مطرح شده است، بحث درباره‏ى ملاک معنى‏دار بودن گزاره‏ها و احکام دینى است که جان هیک آن را تحت عنوان «مساله‏ى تحقیق پذیرى‏» مورد بررسى قرار داده است، وى در طرح این بحث گفته است: «این موضوع آشکار است که گزاره‏هاى کلامى، که داراى محتواى منحصر به فرد هستند، کاملا مشابه انواع دیگر گزاره‏ها نیستند. این گزاره‏ها کاربرد خاصى از زبان را شامل مى‏شوند که بررسى آنها خارج از حوزه مطالعه‏ى فلسفه‏ى دین است. لیکن شیوه‏اى که در آن این زبان در قلمرو یهودیت و مسیحیت تاریخى عمل مى‏کند بسیار نزدیک‏تر به گزاره‏هاى واقعى و معمولى است تا به شیوه‏ى بیان انواع شهود ذوقى یا اعلام سلیقه‏ها و رهنمودهاى اخلاقى. (13) به لحاظ این گرایش عمیقا ریشه‏دار، توحیدگرایى سنتى در کاربرد زبان واقعى، بسط و تحول نوعى معیار در حوزه‏ى فلسفه‏ى معاصر که از طریق آن بتوان میان واقعى و غیر واقعى فرق گذاشت مستقیما به مطالعه و بررسى زبان دینى مربوط مى‏گردد» . (14)
14. بحث درباره‏ى جاودانگى روح یا حیات بشر و زندگى پس از مرگ و سراى آخرت، از مسایل دیگرى است که فلاسفه‏ى دین به تحقیق درباره‏ى آن پرداخته‏اند. جان هیک این مساله را در فصل دهم از کتاب خود تحت عنوان «تقدیر بشرى: جاودانگى رستاخیز» بررسى نموده است. در ذیل این مساله، بحث درباره‏ى «تناسخ‏» مطرح مى‏شود که از عقاید هندوئیزم است. و جان هیک در آخرین فصل کتاب خود تحت عنوان «سرنوشت‏بشرى ... و تناسخ‏» به تحقیق درباره‏ى آن پرداخته است.
15.مساله‏ى معرفت دینى از مسایل مهم دیگر فلسفه‏ى دین است. این نخستین مساله‏اى است که مؤلفان کتاب «کلیات فلسفه‏» در فصل چهارم کتاب خود تحت عنوان «فلسفه‏ى دین‏» به بررسى آن پرداخته‏اند. صورت مساله چنین است: «صاحبان ادیان گوناگون مى‏خواهند چنین بفهمانند که داراى شناخت مهم ویژه و معتبرى درباره‏ى طبیعت عالم و سهم انسان در آن هستند... اگر کسى آن نوع آگاهى را که شناسایى دینى شامل آن است و نوع دلیل و مدرک آن را مطالعه کند، مسایلى رخ مى‏نماید که دلالت دارد بر این که شناخت دینى اساسا نوع دیگرى است غیر از آنچه در سایر قلمروهاى تجربه‏ى انسانى، مخصوصا در قلمروهاى گوناگون تحقیق و پژوهش علمى، مى‏یابیم، در بسیارى از ادیان، آن گونه که گاهى که قطعى تلقى شده است عبارت است از وحى‏هاى گزارش شده از کلام خداوند...» . (15) نویسندگان، سپس این بحث را مطرح کرده‏اند که چگونه مى‏توان به حقانیت و درستى چنین معرفتى دست‏یافت، و در ادامه به طرح دو دیدگاه: دین وحیانى و دین طبیعى در جهان مسیحیت اشاره کرده، آنگاه به نقد نظریه‏ى دین طبیعى از دیدگاه هیوم و دیگران پرداخته‏اند، سپس براهین اثبات وجود خدا را از دیدگاه صاحب نظران مختلف بررسى نموده‏اند.
بحث معرفت دینى آن‏گونه که در کتاب یاد شده مورد بررسى قرار گرفته است دو مساله از مسایل فلسفه‏ى دین را شامل مى‏شود: یکى مساله‏ى وحى به عنوان سرچشمه‏ى معرفت و احکام دینى، و دیگرى مساله‏ى عقل به عنوان وسیله یا طریق شناخت‏خداوند که به بحث معروف درباره‏ى براهین اثبات وجود خدا مربوط مى‏شود.
به عبارت دیگر: مساله‏ى معرفت دینى از دو منظر یاد شده، در حقیقت، بحثى است معرفت‏شناختى درباره‏ى معرفت دینى که در صدد بررسى ارزش و اعتبار چنین معرفتى است که از طریق وحى یا عقل به دست مى‏آید.
16. مساله‏ى معرفت دینى از جنبه‏ى دیگر نیز مورد بحث قرار گرفته است، و آن عبارت است از بررسى رابطه‏ى معرفت دینى به عنوان یک معرفت‏بشرى با معرفتهاى غیر دینى و میزان تاثیر پذیرى آن از معرفتهاى دیگر، و تحول و تکامل آن ، که در این جا مطرح مى‏شود این است که آیا معرفتهاى دینى با همه‏ى معرفتهاى برون دینى رابطه‏ى تاثیر پذیر دارد یا با برخى از آنها، و در هر یک از دو صورت مزبور، ضابطه و ملاک آن چیست؟ و تحول و تکامل معرفتهاى دینى چگونه تفسیر مى‏شود; و آیا تحول و تکامل معرفت دینى عمومیت دارد یا عمومیت ندارد؟ و جاودانگى شریعت و ثبات احکام دینى چگونه تفسیر مى‏شود به این پرسشها و نظایر آن تحت عنوان «ثبات و تحول در معرفتهاى دینى‏» بررسى مى‏شود.
پى‏نوشت‏ها:
1. کلام فلسفى، مجموعه‏ى مقالات، ترجمه‏ى ابراهیم سلطان، احمد نراقى، ص 315 314.
2. نقد و نظر، ش 9، ص 7.، مقاله‏ى مسایل فلسفه‏ى دین از ویلیام. پى آلستون، ترجمه‏ى على حقى.
3. Moral Philosophy.
4. Philosophy of Mind.
5. Theory of Knowledge.
6. Philosopy of Language.
7.قبسات، ش‏2، ص 37 36، فلسفه‏ى دین; رونالد هپ برن، ترجمه‏ى دکتر همایون همتى.
8. کلام فلسفى، ص 326 324.
9.ر.ک: دین پژوهى، ص 249 233.
10. نقد و نظر، 9، ص 85 81.
11. قبسات، 2، ص 44 38.
12. فلسفه‏ى دین، ص 223224.
13. روشن است که مطلب مزبور، در مورد کاربرد زبان دینى در اسلام نیز صادق است.
14. فلسفه‏ى دین، ص 201.
15. کلیات فلسفه، ص 206.

تبلیغات