آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده، در این مقاله، ضمن برشمردن مثال‏هایى که حکایت از تحول در دنیاى امروز دارد، ضرورت هماهنگ کردن اندیشه دینى با این تحولات را یادآور مى‏شود.

متن

یکى از عللى که سبب مى‏شود هر دینى، رفته رفته، به فراموشى سپرده شود روى‏گردانى آن دین از واقعیت‏هاى زندگى است؛ توجه نکردنش به حقایقى است که مورد تأیید و اثبات علم قرار گرفته است؛ پاى فشردنش بر جزمیاتى است که پیدا نیست چگونه به ارکان و اصول اصلى آن راه پیدا کرده‏اند.
اگر دین براى پیشرفت و آسایش انسان است چرا باید در بند جزمیات باشد؟ مگر دین براى ایذاى مردم پدید آمده است؟ مگر دین براى به قهقرا بردن مردم خلق شده است؟
دین به تطبیق خود با واقعیت‏هاى زندگى و حقایق مورد تأییدِ عقل و علم نیاز دارد. البته این نکته را نباید فراموش کرد که در هسته مرکزىِ دین قطعیت و یقین وجود دارد. بنابراین اصلِ دین را نمى‏شود تغییر داد، ولى مى‏توان احکام و شعائر را، با توجه به مسائل در حال تغییر دنیاى کنونى، در قالبى جدید و سازگار با زمانه، عرضه داشت؛ کارى که کلیساى کاتولیک سرانجام، با اکراه تمام و از سر ناچارى، بدان تن داد.
نوگرایى دینى همان است که، در اسلام، «اجتهاد» نامیده مى‏شود. هورتن، شرق‏شناس اروپایى، با توجه به مطالعات عمیقى که در آثار و افکار اسلامى به عمل آورد، به این نتیجه رسید که روح اسلام آن قدر پهناور است که باید گفت عملاً مرز نمى‏شناسد. اسلام، به استثناى عقاید ملحدانه، همه اندیشه‏هاى قابل پذیرش ملل پیرامون را جذب کرده و آنها را، در جهت خاص توسعه و تکامل خویش، به کار برده است. حذف این عامل حیاتى و پویا از پیکر دین و دور داشتن دین از واقعیت، چیزى نیست جز مدفون ساختن آن در زیر غبار ایام. در سال‏هاى پس از انقلاب اسلامى، حرکت‏هایى در این مسیر صورت گرفت؛ از آن جمله است صدور احکام جدید در مورد فعالیت‏هاى اجتماعى زنان - به خصوص در زمینه امور اجتماعى، هنرى، سیاسى و پارلمانى - حرام نشمردن آلات طرب و پرداختن به آنها، و حلال شدن بازى شطرنج. از این رو، گفته‏هایى از این دست که در اسلام دموکراسى نیست، در اسلام شادى نیست، در اسلام آزادى نیست، محصول تفکراتى است که جریان توفنده واقعیات، و اصل عدم قطعیت را نادیده مى‏گیرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که الکترون دین مى‏تواند تحت شرایط مختلف هم «ذرّه» باشد و هم «موج»، و این به نحوه مشاهده بستگى دارد. دیگر نمى‏توان زنان را «نواقص‏العقول» دانست. دیگر نمى‏شود، از سویى، میلیون‏ها تومان در ماه صرف حفظ و حراست از موزه‏ها و دانشکده‏ها و سازمان‏هاى هنرى و ترویج هنرهاى نقاشى و مجسمه‏سازى کرد و، از سویى دیگر، همچنان باور داشت که ملائکه داخل خانه‏اى که در آن تصویر باشد نمى‏شوند و معتقد بود که آثار میکل‏آنژ، بهزاد، داوینچى، رامبراند، بوتیچلى و کمال‏الملک در پلیدى برابر و مانند سگ است و فرشتگان، که نماد قداستند، به مکان‏هایى که آثار این هنرمندان در آن باشد، وارد نمى‏شوند. از این روست که، در ایام متأخر، مصلحان دینى‏اى چون سید جمال، طالب نقد، اصلاح و بازنگرى در احکام و قوانین فقهى هستند.
سرانجام باید به واقعیت‏ها تن داد و آموخت که مقابله با نوگرایى، در هر امرى از جمله دین، مذموم است؛ زیرا جلوى خلاقیت را مى‏گیرد و سدى است در برابر حرکت‏هاى معنوى همگام با پیشرفت زمانه. بنابراین به بسیارى از کسانى که هنوز در عهد کلینى و مجلسى‏ها سر مى‏کنند و، به قول شریعتى، اسلام‏شناسند، اما متعلق به این قرن نیستند، باید از قول مصلح بزرگ دنیاى اسلام، علامه اقبال لاهورى، نهیب زد که «دیدن دگرآموز و شنیدن دگرآموز»؛ زیرا:
پشمینه به بر کردى و بى‏ذوق تپیدى‏
آن گونه تپیدى که به جایى نرسیدى‏
در انجمن شوق تپیدن دگرآموز!
اشاره‏
متأسفانه این مقاله بیشتر بیان‏گر یک شعار است تا بیان مستدل و علمى. نویسنده محترم بیان نمى‏کند که به چه دلیل باید اندیشه دینى را نو کرد و، از آن مهم‏تر، آیا نو بودن اندیشه براى صحت آن کافى است. اگر چنین نیست چه شاخصى وجود دارد؟ آیا غیر از این است که باید روشى اجتهادى در میان باشد؟
آیا اثبات یا تأیید یک نظریه در علم براى پذیرش تغییر و تحول در اندیشه دینى کافى است؟ آیا آنچه ظاهراً، در علوم، مورد اثبات تجربى قرار گرفته است، باید بدون کم و کاست پذیرفته شود؟ منظور نویسنده از این‏که مى‏گوید دین براى پیشرفت و آسایش آمده است، چیست؟ شاخص پیشرفت کدام است؟ چرا دین نباید واجد جزمیات باشد؟
متأسفانه نداشتن یک چارچوب منظم عقلى و نظرى، در مواجهه با چنین پرسش‏هایى، این گونه مقالات را تا حد بیان سؤال همیشگى ارتباط دین با مقتضیات زمان تنزل مى‏دهد، بدون آن‏که، در پاسخ، رهیافتى به همراه داشته باشد؟
انتخاب، 24/1/81

تبلیغات