آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

تمامی مسلمانان، بهویژه شیعیان، بر این باورند که برترین مخلوق خدا و برجستهترین انسانها، حضرت محمدبن عبدالله(صلی الله علیه وآله) است.(1)
عالمان دینی، در طول تاریخ اسلام، به جهت شناخت عظمت آن حضرت و نیز داشتن هوشیاری و وظیفهشناسی، به ضبط و ثبت دقیقِ تمامی زوایای زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)پرداختهاند; بهگونهای که چنین تاریخ دقیق و مضبوطی را، در شرح حال هیچیک از پیامبران گذشته و نیز هیچیک از شخصیتهای تاریخی دیگر نمیتوان یافت.
اکنون پس از گذشت چهارده قرن، نه تنها تاریخ ولادت، هجرت، جهاد، وفات، تعداد همسران، فرزندان و خاندان آن حضرت را در متون تاریخی در دست داریم، بلکه حتی نام خصوصیات ویژگیهای وسایل شخصی آن حضرت نیز مضبوط و معین است.
البته این بدان معنی نیست که جای کاوش و میدان تحقیق در این رابطه وجود ندارد. روشن است که هنوز هم زمینههای تحقیقی فراوانی هست که همّت صاحبنظران وتلاش فرهیختگان را برای بررسی و روشنگری بیشتر میطلبد.
یکی از این زمینهها، بحث «ایمان پدران» آن حضرت است که در میان فرقههای اسلامی مورد اختلاف بوده و گاه جدالهایی را نیز برانگیخته است
1 . ر.ک: الکافی، ج 1، ص 440، عن علی(علیه السلام): مابرءالله نسمة خیراً من محمد(صلی الله علیه وآله).
و اکنون نیز برخی با دستاویز قرار دادن این مباحث، در صدد اختلاف افکنی و اتهامسازی هستند.
در این نوشتار، برآنیم که به بررسی مختصر ولی عمیق این بحث بپردازیم.
نخست به نظریههای مختلف در این باره اشاره میکنیم و نظریه برگزیده پیروان اهلبیت را بیان کرده، ادلّه آن را تبیین خواهیم نمود.
در پایان، برای بررسی مفصلتر، منابع دیگر بحث را نیز خواهیم شناساند.
نظریات
الف ـ نظریه شیعه
پیروان اهلبیت(علیهم السلام) با استفاده از نظریات آن پیشوایان الهی، معتقدند که تمامی اجداد رسول گرامی(صلی الله علیه وآله) مؤمن بودهاند. گروهی از آنان توانستهاند ایمان خویش را اظهار کنند و همه مردم آنان را بدین پایه و مایه میشناسند و گروهی دیگر که در دوران تقیه و فترت میزیستهاند، ایمان خویش را پنهان کرده و در درون، بر سر ایمان خویش ثابت و استوار بودهاند.
محدّث بزرگوار، ابوجعفر علیبن حسینبن بابویه، مشهور به «شیخ صدوق(رحمه الله)» (متوفای 380 هـ. ق.) در این زمینه مینویسد:
فیآباء النبیّ(صلی الله علیه وآله) «اعتقادنا فیهم إنّهم مسلمون مِن آدم الی أبیه عبدالله».(1)
و شیخ مفید(رحمه الله) (متوفای 413 هـ. ق.) در توضیح این جمله صدوق مینویسد:
آباء النبیّ(صلی الله علیه وآله) الی آدم(علیه السلام) کانوا موحّدین علی الإیمان بالله حسب ما ذکره ابوجعفر (صدوق) و علیه اجماع عصابة الحقّ».(2)
شیخ الطائفه، ابوجعفر طوسی(رحمه الله) (متوفای 460) مینویسد:
«ثبت عند أصحابنا إنّ آباء النبیّ(صلی الله علیه وآله) الی آدم کلّهم کانوا موحّدین لم یکن فیهم کافراً و حجّتهم فیذلک اجماع الفرقة المحقّة و قد ثبت أنّ اجماعها حجّة لدخول المعصوم فیها و لا خلاف بینهم فیهذه المسألة».
1 . تصحیح الاعتقادات، ص117
2 . همان.
علاّمه شیخ مفید مینویسد:
«و اتّفقت الإمامیّة علی أنّ آباء رسولالله(صلی الله علیه وآله) من لدن آدم عبدالله بن عبدالمطّلب مؤمنون بالله ـعزّ و جلّـ موحّدون له».(1)
مفسر عالیقدر شیعه، ابوعلی طبرسی(رحمه الله) (متوفای 548 هـ. ق.) نیز در تفسیر آیه شریفه یا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطانَ...(2) ضمن بیان این مطلب، که این خطاب متوجه پدر بزرگِ مادریِ ابراهیم میباشد و نام پدر حقیقی ابرهیم «تارُخ» است، مینویسد:
«لإجماع الطائفة علی أنّ آباء نبیّنا(صلی الله علیه وآله) إلی آدم کلّهم مسلمون موحّدون و لما رویعنه(صلی الله علیه وآله)...».(3)
علاّمه محمدباقر مجلسی(رحمه الله) مینویسد:
اتّفقت الإمامیّة ـرضواناللهعلیهمـ علیأنّ والدیالرسول وکلّأجداده إلی آدم(علیه السلام) کانوامسلمین...ولعلّبعضهملمیظهرالإسلام لتقیّةأولمصلحة دینیّة...».(4)
و در جایی دیگر مینویسد:
اجماع شیعه و روایات آنها متظافر است بر ایمان اجداد رسولالله.(صلی الله علیه وآله)(5)
این عقیده شیعه آنچنان مشهور و معروف بوده است که فخررازی در تفسیر خودش در ذیل آیه شریفه وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لاَِبِیهِ آزَرَ...(6) مینویسد:
«المسألة الرابعة: قالت الشیعة: انّ أحداً من آباء الرسول و أجداده ما کان کافراً وانکروا أن یقال إن ولد إبراهیم کان کافراً».(7)
ب ـ عقیده اهل سنت
برخی از علمای سنت را نیز عقیده بر آن است که اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) موحّد و مؤمن بودهاند.
علاّمه آلوسی بغدادی (متوفای 1270 هـ. ق.) ذیل آیه شریفه: وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ(8) مینویسد:
1 . اوائل ال، ص51
2 . مریم: 45
3 . مجمع البیان، ج 3، ص 516
4 . بحارالانوار، ج 15، ص 117
5 . بحارالانوار، ج 15، ص 119
6 . انعام: 84
7 . تفسیر الکبیر، ج13، ص38
8 . شعراء: 219
«ابونعیم، عن ابن عباس، أنّه(رضیالله عنه) فسّر التقلّب فیهم بالتنقّل فیأصلابهم حتّی ولدته امّه علی الصلاة و جوّز علی حمل التقلّب علی التنقّل فیالأصلاب أن یراد بالساجدین المؤمنون و استدلّ بالآیة علی ایمان أبویه(صلی الله علیه وآله) کما ذهب الیه کثیر من أجلّة أهل السنة و أنا اخشی الکفر علی من یقول فیهما رضیالله تعالی عنهما) علی رغم أنف القاری و اضربه بضدّ ذلک...».(1)
وی در جایی دیگر مینویسد:
«والّذیعوّل علیه الجمّ الغفیر من أهل السنة أنّ آزر لم یکن والد ابراهیم وادّعو أنّه لیس فیآباء النبیّ کافراً أصلاً و القول بأنّ ذلک قول الشیعة کما ادّعاه الإمام الرازی، ناش من قلّة التتبّع».(2)
و کتانی در کتاب نظم المتناثر مینویسد:
«احادیث أنّ جمیع أبائه(علیه السلام) و امّهاته، کانوا علی التوحید، لم یدخلهم کفر و لا عیب و لا رجس و لا شیء ممّا کان علیه أهل الجاهلیّة. ذکر الباجوری،...انّها بالغة مبلغ التواتر».(3)
و بالأخره جلالالدین عبدالرحمان بن ابیبکر سیوطی، عالم برجسته اهل سنت در قرن دهم (متوفای 901 هـ. ق.) بر این عقیده سخت پای فشرده و کتبی در این موضوع تألیف کرده است. وی در کتاب مسالک الحنفاء از قرآن و روایات بر آن استدلال کرده است و از فخررازی نیز نقل میکند که در کتاب خویش، اسرارالتنزل، این عقیده را داشتهاست.(4)
البته فخر رازی در تفسیر خویش بر این عقیده نیست، بلکه ادعای اجماع کرده است که برخی اجداد پیامبر مؤمن نبودهاند.(5)
اسامی کتبی که سیوطی درباره همین موضوع (ایمان پدران پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)) تألیف کرده، عبارتند از:
1. مسالک الحنفاء فینجاة آباء المصطفی.
2. الدرج المنیفة فیالآباء الشریفة.
1 . روح المعانی، ج19، ص137
2 . تفسیر روح البیان، ج7، ص194
3 . النظم المتناثر، ص202
4 . مسالک الحنفاء، ص17
5 . تفسیر الکبیر، ج13، ص40
3. المقامة السندسیة فیالنسبة المصطفویة.
4. التعظیم و المنة فیأنّ أبوی رسولالله فیالجنّة.
5. السبل الجلیّة فیالآباء العلیّة.
6. نشر العلمین فیاثبات عدم وضع حدیث احیاء ابویه(صلی الله علیه وآله) و اسلامها علی یدیه.(1)
محقق معاصر، جعفر مرتضی عاملی نوشته است:
ماوردی و رازی در کتاب اسرار التنزیل و سنوسی و تلمسانی نیز به ایمان پدران بزرگوار رسول گرامی تصریح کردهاند.(2)
و بسیاری از علمای اهل سنت را عقیده آن است که تمامی اجداد آن حضرت مؤمن نبودهاند.(3)
و گاه برخی علمای اهل سنت به شدت با مدعیان کفر اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) برخورد کردهاند. جلالالدین سیوطی از استاد خود نقل میکند:
از قاضی ابوبکر بن عربی پرسیدند: چه میگویی در مورد کسی که بگوید: پدر رسولالله(صلی الله علیه وآله) در آتش است؟!
گفت: چنین کسی ملعون است; زیرا خداوند فرمود: إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِیالدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ....(4)
«و لا اذی أعظم من أن یقال عن أبیه انّه فیالنار».(5)
وی از ابونعیم اصفهانی نقل میکند:
«برای عمربن عبد العزیز نویسندهای آوردند که پدرش کافر بود، عمربن عبدالعزیز گفت: اگر از فرزندان مهاجر بود بهتر بود».
کاتب پاسخ داد:
«پدر پیغمبر هم کافر بود! عمربن عبدالعزیز خشمگین شد و گفت: این مرد هرگز نباید در دستگاه خلافت قلم بزند.»(6)
و از شیخ الاسلام هروی نقل میکند:
«عمربن عبدالعزیز به سلیمان بن سعد گفت: عامل ما در فلانجا پدر تو بود و او
1 . نقل از بحارالانوار، ج 15، ص 124; الصحیح من سیرة النبیّ، ج2، ص186
2 . الصحیح من سیرة النبیّ، ج2، ص186
3 . ر.ک. تفسیر الکبیر، ج13، ص40; تفسیر المنار، ج7، ص545
4 . احزاب: 57
5 . الدرج المنیفه، ص17
6 . همان، ص18
کافر بود. سلیمان پاسخ داد: پدر رسولالله(صلی الله علیه وآله) هم کافر بود! عمربن عبد العزیز سخت خشمگین شد و دستور داد وی را از دیوان عزل کردند.»(1)
مفسّر و محدّث شهیر عجلونی ضمن اینکه خود این عقیده را دارد، مینویسد:
«و قد ألّف کثیر من العلماء فیاسلامهما ـشکرالله سعیهماـ منهم الحافظ السخاوی فانّه قال فیالمقاصد: قد کتبت فیه جزاءً».(2)
وی این عقیده را به تعدادی دیگر نیز نسبت میدهد و میگوید:
«و هذا المسلک مال إلیه طائفة کثیرة من حفاظ المحدّثین و غیرهم منهم ابن شاهین و الحافظ ابوبکر البغدادیوالسهیلیو القرطبیو المحبّ الطبریو غیرهم».(3)
سیوطی مینویسد:
«قد أخرج ابن حبیب فیتاریخه من ابن عباس قال: کان عدنان و معد و ربیعة و مُضَر و خُزیمة و أسد علی ملّة ابراهیم فلا تذکروهم الاّ بخیر... و فیروض الأنف حدیث: «لاتسبّوا الیاس فانه کان مؤمناً».
و فیدلائل النّبوّة لأبی نعیم:
«إنّ کعب بن لؤی أوصی ولده بالإیمان بالنبیّ(صلی الله علیه وآله) و کان ینشد إعلاناً
یالیتنیشاهد نجواه دعوته اذا القریش تبقی الحق خذلاناً(4)
دلایل نظریه شیعه
علمای شیعه برای اثبات ایمان اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) به قرآن، سنت، عقل، اجماع و شواهد تاریخی استناد کردهاند.
قرآن کریم:
1. قوله تعالی: وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ.
1 . همان، ص19
2 . کشف الخفاء، ص62
3 . کشف الخفاء، ص65
4 . المقامة السندسیه، ص 9
روایات بسیاری از طریق علمای شیعه و سنی آمده است که مراد از این آیه شریفه، انتقال آن حضرت در اصلاب و ارحام پدران و مادران موحّد و مؤمن است.
اکنون نظریه دو تن از بزرگان مفسّر شیعه و دو تن از مفسّران برجسته اهلسنت را میآوریم:
شیخ طوسی مینویسد:
«فیروایة اخری عن ابن عباس: انّ معناه أنّه أخرجک من نبی الی نبی حتّی أخرجک نبیّاً... و قال قوم من أاصحابنا انّه أراد تقلّبه من آدم الی ابیه فیظهور الموحّدین، لم یکن فیهم من یسجد لغیرالله».(1)
و طبرسی مینویسد:
«قیل: معناه تقلّبک فیاصلاب الموحّدین من نبیّ إلی نبیّ حتی أخرجک نبیّاً. عن ابن عباس فیروایة عطا و عکرمة و هو المرویّ عن ابی جعفر و ابیعبدالله(علیهما السلام)»(2)
احتمالاً روایت مورد اشاره طبرسی، روایتی است که علیّ ابراهیم قمی در تفسیر خود به سند متصل از امام باقر(صلی الله علیه وآله) اینگونه روایت کرده است:
عن أبیجعفر(علیه السلام) قال: الَّذِییَراکَ حِینَ تَقُومُ و وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ قال: فیأصلاب النبیّین».(3)
و شاید اشاره به روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) باشد که میگوید از امام باقر(علیه السلام)در باره این آیه و آیه وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ پرسیدم، فرمود:
«یری تقلّبه فیأصلاب النبیّین من نبیّ الی نبیّ حتّی أخرجه من صلب أبیه من نکاح غیر سفاح من لدن آدم(علیه السلام)»(4)
نظیر این روایت از طریق اهل سنت، با سندهای مختلف نقل شده است که در قسمت ادلّه روایی خواهد آمد.
و سیوطی در الدر المنثور آورده است:
1 . التبیان، ج8، ص68
2 . مجمعالبیان، ج4، ص207
3 . تفسیر قمی; تفسیر برهان، ج3، ص192
4 . تفسیر قمی; تفسیر برهان، ج3، ص193، ح5
«و أخرج ابن ابیعمر العدنی فیمسنده و البزار و ابن ابیحاتم و الطبرانیو ابن مردویة و البیهقیفیالدلائل، عن مجاهد، فیقوله: وَتَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ قال: من نبیّ الی نبیّ أخرجت نبیّاً».(1)
و أخرج ابن أبی حاتم و ابن مردویه و ابونعیم فیالدلائل، عن ابن عباس فیقوله: وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ قال: ما زال النّبیّ یتقلّب فیأصلاب الأنبیاء حتّی ولدته امّه».(2)
و دراین باره روایات دیگری را نیز ذکر کردهکه در ضمن ادلّه روایی خواهیمآورد.
ابوعبدالله محمد بن احمد انصاری قرطبی مینویسد:
«وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ، قال ابن عباس: إنّ فیأصلاب الآباء آدم و نوح و ابراهیم حتّی أخرجه نبیّاً».(3)
فخر رازی اینگونه استنباط از آیه شریفه را به شیعیان نسبت داده، مینویسد:
«و اعلم أنّ الرافضة ذهبوا إلی أنّ آباء النبیّ کانوا مؤمنین و تمسّکوا فیذلک بهذه الآیة فقالوا: أو قوله تعالی وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ یحتمل الوجوه التیذکرتم و یحتمل أن یکون المراد أنّالله تعالی نقل روحه من ساجد الی ساجد کما نقوله نحن و اذا احتمل کلّ هذه الوجوه، وجب حمل الآیة علی الکلّ ضرورة أنّه لا منافات و لا رجحان...»(4)
حلبی در سیره، روایاتی را که دلالت بر همین معنی دارد، به تفصیل آورده است.(5)
گفتنی است، در این آیه احتمالات و وجوه دیگری نیز گفتهاند، مانند: تقلب و حرکت آن حضرت در شب برای اطلاع از حالات اصحاب خویش، یا حرکت و تقلب آن حضرت در هنگام نماز جماعت در میان ساجدین و نمازگزاران، و یا تقلب بصر و توجه دیدگان آن حضرت در نماز به سایر نمازگزاران. لیکن به فرض قبول این احتمالها، هیچکدام نفی کننده معنای اوّلی (ایمان اجداد) نیست; چرا که میدانیم گاه یک آیه از قرآن، دارای چندین معنای صحیح است و گاه برای یک آیه در روایات، معانی مختلفی ذکر شده است و همانطور که در احادیث آمده، قرآن دارای چندین بطن(6) میباشد.
1 . الدرالمنثور، ج5، ص98
2 . همان.
3 . الجامع الاحکام فی القرآن، ج13، ص144
4 . تفسیر الکبیر، ج24، ص173
5 . السیرة الحلبیه، ج1، ص29
6 . ر.ک. به: المیزان، ج3، ص74، روی هذا المضمون مستفیضاً من العامّة و الخاصّة.
بنابراین، معنای مورد نظر که ایمان اجداد آن حضرت باشد، یا تنها معنای صحیح آیه است که شخص رسول گرامی اسلام و اهلبیت معصوم او به آن تصریح کردهاند و یا حداقل یکی از معانی و بطون چندگانه آیه است که پیامبر و اهلبیت (مفسران حقیقی قرآن) و ثقل اصغر آن را بیان کردهاند.
2. وقوله تعالی: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ ... وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ....(1)
و قوله تعالی: وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً فِیعَقِبِهِ....(2)
دو آیه اوّل، با صراحت تمام دلالت دارد که حضرت ابراهیم درخواست میکند که خداوند در نسل او گروهی مسلمان قرار دهد و با توجه به کلمه «مِنْ» در هر دو آیه، این درخواست تنها شامل برخی از ذرّیه او میشود و در آیه سوم به استجابت این دعا اشاره شده است.
برای اینکه به خوبی روشن شود این دعا برای فرزندان بلا فصل ابراهیم نبوده، بلکه دامنه آن تا زمان حضرت خاتم الأنبیا را شامل میشود، این شاهد کافی است که در ادامه آیه اوّل میگوید: رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ... و روایات بسیاری از طریق عامه و خاصه روایت شده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) خود را مصداق این دعوت دانسته است.(3)
پس این آیات به خوبی بیانگر این مطلب است که هماره در نسل ابراهیم گروهی مسلمان وجود داشته است.
اکنون این مقدّمه قرآنی را در کنار روایات متعدّدی قرار دهید که پیامبر(صلی الله علیه وآله)میفرماید:
«من هماره در بهترین خانوادهها و نیکوترین فرقهها بودم.»
بنابراین، اگر بگوییم که آن حضرت ـولو برای یک نسلـ در خاندان کافری بوده است، یا باید بگوییم در آن زمان گروهی مؤمن نبودهاند، بنابراین، با مقدمه اوّل و آیه ناسازگار است و یا باید بگوییم با وجود گروه مؤمن نسل پیامبر در بهترین گروه نبوده است و منکر مقدمه دوم و روایات نبوی شویم و یا خاندان کافر را بهتر از مؤمن بدانیم که باز با آیه شریفه وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِک... مخالف است، در نتیجه بطلان هر سه
1 . بقره: 128
2 . زخرف: 3
3 . ر.ک. به: المیزان، ج1،ص 286; روح المعانی، ج 2، ص 386
احتمال، باید اعتراف کرد که تمامی اجداد آن حضرت مؤمن بودهاند.
اکنون برای نمونه، برخی از این روایات را بیان میکنیم و برخی دیگر در بحث ادلّه روایی خواهد آمد.
الترمذیفیصحیحه بإسناده قال: «جاء العباس الی رسولالله(صلی الله علیه وآله) فکأنّه سمع شیئاً، فقام النبیّ(صلی الله علیه وآله) علی المنبر، فقال: مَن أنا؟ فقالوا: أنت رسولالله، علیک السلام. قال: أنا محمّدبن عبداللهبن عبدالمطّلب. اِن الله خلق الخلقَ، فجعلنیمن خیرهم فرقة، ثمّ جعلهم فرقتین، فجعلنیفیخیرهم فرقة، ثم جعلهم قبائل فجعلنیفیخیرهم قبیلة، ثمجعلهم بیوتاًفجعلنیخیرهم بیتاً، و خیرهم نسباً».(1)
القندوزیعن الترمذیو الطبرانیو البیهقیو ابونعیم الحافظ بإسنادهم عنابن عباس قال: قال رسولالله(صلی الله علیه وآله): «ان الله خلق الخلق قسمین فجعلنیفیخیرهما قسماً... و جعل القبائل بیوتاً فجعلنیفیخیرها بیتاً».(2)
الإمام احمد بن حنبل، بإسناده عن أبیهریرة: «ان النّبیّ قال: بعث من خیر قرون بنیآدم قرناً فقرناً، حتی بعثت من القرن الذیکنت فیه».(3)
ادله روائی
روایات شیعه
1. الکلینی: بأسانیده عن أبیعبدالله الصادق(علیهما السلام) یقول: نزل جبرئیل علی النّبی(صلی الله علیه وآله)فقال: یا محمد، إنّالله جلّ جلاله یقرئک السلام و یقول: إنّیقد حرمت النار علی صلب أنزلک و بطن حملک و حجر کفلک».(4)
2. الطوسی: بسنده الی جابربن عبدالله الأنصاری، عن النبیّ(صلی الله علیه وآله) فیحدیث: «إنّالله (تعالی) لمّا أحبّ أن یخلقنی، خلقنینطفة بیضاء طیبة، فأودعها صلب أبیآدم(علیه السلام) فلم یزل ینقلها من صلب طاهر إلی رحم طاهر إلی نوح و ابراهیم(علیهما السلام) ثمّ کذلک الی عبدالمطّلب فلم یصیبنیمن دنس الجاهلیّة...»(5)
3. الطبرسی: بإسناده عن علیّبن أبیطالب، عن النبیّ(علیهما السلام): «یا علیإنّ عبدالمطّلب
1 . صحیح الترمذی، ج 5، ص 545، حدیث 3608; ینابیع المودة، ج 1، ص 11
2 . ینابیع الموده، ج 1، ص 14; و عن ثعلبی ایضاً یتفاوت یسیر عن حذیفة بن الیمان و سلمان، همان، ج 1، ص 15
3 . مسندالاماماحمدبن حنبل، ج2، ص373; السیرةالحلبیه، ج1، ص27; ینابیعالموده، ج1، ص15
4 . الکافی، ج1، ص446، ح21
5 . امالیالطوسی، ص 499، ح 1095
کان لا یستقسم بالأزلام و لا یعبد الأصنام و لا یأکل ما ذبح علی النصب و یقول: أَنَا علی دین أبیإبراهیم(علیه السلام)».
4. قال المیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فیصفات المرسلین:
«فاستودعهم فیأفضل مستودع و أقرّهم فیخیر مستقرّ تناسختهم کرائم الأصلاب إلی مطهّرات الأرحام کلّما مضی سلف قام منهم بدینالله خلف حتّی أفضت کرامةالله سبحانه إلی محمد(صلی الله علیه وآله) فأخرجه من أفضل المعادن منبتاً و أعزّ الأرومات مغرساً من الشجرة التیصدع منها أنبیائه و انتجب منها أمنائه عترته خیر العِتر و أسرته خیر الأسر و شجرته خیر الشجر نبتت فیحرم و بسقت فیکرم، لها فروع طوال و ثمر لا ینال».
«پیامبران را در بهترین جایگاه به ودیعت گذارد و در بهترین مکانها استقرارشان داد از صلب کریمانه پدران به رحم پاک مادران منتقل فرمود که هرگاه یکی از آنان درگذشت، دیگری برای پیشبرد دین خدا بپا خاست تا اینکه کرامت اعزام نبوت از طرف خدای سبحان به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) رسید. نهاد اصلی وجود او را از بهترین معدن استخراج کرد و نهال وجود او را در اصیلترین و عزیزترین سرزمینها کاشت و آبیاری کرد. او را از همان درختی که دیگر پیامبران و امینان خود را از آن آفرید، به وجود آورد که عترت او بهترین عترتها و خاندانش بهترین خاندانها و درخت وجودش بهترین درختان است. در حرم امن الهی رویید و در آغوش خانواده کریمی بزرگ شد. شاخههای بلند آن سر به آسمان کشید که دست کسی به میوه آن نمیرسد.»(1)
5. الصدوق: بإسناده عن علیّ(علیه السلام) «والله ما عبد أبیو لا جدّیعبدالمطّلب و لا هاشم و لا عبد مناف صنماً قط. قیل له: فما کانوا یعبدون؟ قال: کانوا یصلّون إلی البیت علی دین إبراهیم(علیه السلام) متمسّکین به».
6. الصدوق: بإسناده المتّصل عن جابر بن یزید الجعفیعن جابر بن عبدالله الأنصاریقال: «سئل رسولالله(صلی الله علیه وآله) أین کنت و آدم فیالجنّة؟ قال: کنت فیصلبه و هبط بیإلی الأرض فیصلبه و رکبت السفینة فیصلب أبینوح و قذف بیفیالنار فیصلب إبراهیم لم یلتق لیأبوان علی سفاح قط. لم یزلالله عزّ و جلّ ینقلنیمن الأصلاب الطیبة إلی الأرحام الطاهرة المطهّرة
1 . نهج البلاغه، خطبه 94
هادیاً مهدیاً»(1)
7. الصدوق: بإسناده عن أبیذرّ(رحمه الله) قال: «سمعت رسولالله(صلی الله علیه وآله) و هو یقول: خلقت أنا و علیّ بن أبیطالب من نور واحد... فلم یزل ینقلناالله ـعزّوجلّـ من أصلاب طاهرة إلی أرحام طاهرة...».(2)
روایات اهلسنت
8. الطبرانی: بإسناده عن ابن عباس: وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ قال: من نبیّ الی نبیّ حتّی اخرجت نبیّاً».(3)
9. المهیثمی: بإسناده وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ عن ابن عباس: من صلب نبیّ الی صلب نبیّ حتّی صرت نبیاً».(4)
10. النویری: عن الرسول: «لمّا خلقالله آدم اهبطنیفیصلبه إلی الأرض و حملنیفیصلب نوح بالسفینة و قذف بیفیالنار فیصلب إبراهیم ثمّ لم یزل ینقلنیمن الأصلاب الکریمة إلی الأرحام الطاهرة حتّی أخرجنیمن ابوین لم یلتقیا علی سفاح قطّ».(5)
11. السیوطی: أخرج البیهقیو ابن عساکر من طرق مالک عن الزهریعن انس: «أنّ النبیّ(صلی الله علیه وآله) قال: ما افترق الناس فرقتین الاّ جعلنیالله فیخیرهما فاخرجت من بین أبویفلم یصیبنیشیء من عهد الجاهلیة و خرجت من نکاح و لم اخرج من سفاح من لدن آدم حتّی انتهیت الی أبیو امّیفأنا خیرکم نفساً و خیرکم أباً».(6)
12. اخرج ابن سعد: عن ابن عباس قال: قال رسولالله(صلی الله علیه وآله) «والله ما افترق فرقتان منذ خلقالله الاّ کنت فیخیرهما».
13. الرازی: و مما یدلّ أیضاً علی أنّ أحداً من آباء محمّد ما کان من المشرکین قوله(صلی الله علیه وآله): «لم ازل انقل من أصلاب الطاهرین الی أرحام
1 . تفسیر برهان، ج 13، ص 192، ح 2
2 . تفسیر برهان، ج 3، ص 192، ح 3
3 . المعجم الکبیر، ج 11، ص 287; السرة الحلبیه، ج 1، ص 47
4 . مجمع الزوائد، ج 7، ص 86
5 . نهایة الارب، ج 1، ص 362; الخصائص الکبری، ج 1، ص 32، با اندکی تفاوت.
6 . الخصائص الکبری، ج 1،ص 38
الطاهرات و قال (تعالی) إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ... و ذلک یوجب أن یقال انّ أحداً من أجداده ما کان من المشرکین».(1)
14. الحلبی: عن ابن عباس، قال: قال رسولالله: «إنّالله خلقنی، حین خلقنیجعلنیمن خیر خلقه، ثمّ حین خلق القبائل جعلنیمن خیرهم قبیلة و حین خلق الأنفس جعلنیمن خیر أنفسهم، ثمّ خلق البیوت جعلنیمن خیر بیوتهم فأنا خیرهم بیتاً و أنا خیرهم نسباً».(2)
15. الهندی: قال(صلی الله علیه وآله): «...کنت و آدم فیالجنة فیصلبه و رکب بی السفینة فیصلب أبینوح و قذف بیفیالنار فیصلب ابراهیم لم یلتق ابوایقطّ علی سفاح و لم یزلالله ینقلنیمن الأصلاب الحسنة إلی الأرحام الطاهرة، صفی، مهدی، لایتشعب شعبتان الاّ کنت فیخیرهما...أخرجه ابن عساکر عن ابن عباس».(3)
16. ترمذی: به اسناد خود روایت کرده است که رسولالله(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«انالله خلق الخلق فجعلنیمن خیرهم فیخیر فرقهم و خیر الفریقین، ثمّ تخیّر القبائل فجعلنیفیخیر قبیلة، ثم تخّیر البیوت فجعلنیفیخیر بیوتهم فأنا خیرهم نفساً و خیر هم بیتاً».(4)
17. قندوزی: از طبرانی به اسناد خود، نقل میکند که حضرت رسولالله(صلی الله علیه وآله)فرمود: «لم ازل خیاراً من خیار».(5)
18. ابن ابی الحدید: از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نقل کرده است:
«نقلنا من الأصلاب الطاهرة إلی الأرحام الزکّیة».(6)
و نیز فرمود: «أنا ابن الأکرمین».(7)
روایاتی که آوردیم، به پنج دسته قابل تقسیماند.
الف: روایاتی که بهطور صریح بر ایمان برخی از اجداد پیامبر دلالت میکند و جای بحث ندارد; مانند روایت شماره 3 و 5.
1 . التفسیر الکبیر، ج 13، ص 39
2 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 46
3 . کنز العمال، ج 6، ص106; الدرالمثور، ج 5، ص 98، با اندکی تلخیص.
4 . سنن ترمذی، ج 5، ص 544، ح 3607; ینابیع المودة، قندوزی، ج 1، ص 11،
5 . ینابیع الموده، ج 1، ص 15
6 . شرح نهج البلاغه، ج 7، ص 63
7 . همان، ص 64
ب: روایاتی که دلالت میکند آن حضرت در اصلاب و ارحام طاهره بوده است; مانند روایات شماره 2، 6، 7، 10، 13، 15 و 18.
برخی این طهارت را حمل بر طهارت از زنا و ناپاکدامنی کردهاند، لیکن این توجیه صحیح نیست; زیرا بدترین نجاستها نجاست شرک است که قرآن به نجاست آن تصریح میکند: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ....(1)
پس طهارت در این روایات، یا باید حمل بر تمامی مصادیق شود و یا بر مصداق اعلی و اظهر آن، که طهارت از نجاست شرک است; بهویژه که در برخی از روایات، پس از بیان طهارت پدران و مادران حضرت، بهطور جداگانه مسأله پاکدامنی پدران و مادران آن حضرت بیان شده که این نشانه دوگانگی این دو فقره است. این روایات در مصادر دیگر، جز آنچه ذکر شد، نیز به وفور نقل شده است که برای پرهیز از تفصیل آنها را نیاوردیم.
شیخ طوسی مینویسد:
«رویعن النبیّ(صلی الله علیه وآله) إنّه قال: نقلنیالله من أصلاب الطاهرین إلی أرحام الطاهرات لم یدنسنیبدنس الجاهلیّة. و هذا الخبر لا خلاف فیصحّته فبیّن النّبیّ إنّالله نقله من أصلاب الطاهرین فلو کان فیهم کافراً لما جاز وصفهم بأنّهم طاهرون لأنّالله وصف المشرکین بأنّهم انجاس فقال: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ...».(2)
آلوسی در تفسیر بزرگ خود، ضمن نقل این روایت، مینویسد:
«و تخصیص الطهارة بالطهارة من السفاح، لا دلیل له یعول علیه و العبرة لعموم اللفظ لا بخصوص السبب».(3)
ج: روایاتی که حاکی است خداوند متعال آن حضرت را در بهترین گروه و بهترین خانواده قرار داده و با توجه به اینکه همواره گروهها و خانوادههای مؤمن وجود داشتهاند، اگر آن حضرت در خانواده کافر و صلب مشرکی بوده، معنای آن این است که در بهترین خانواده نبوده است.
1 . توبه: 28
2 . التبیان، ج 4، ص 175
3 . تفسیر روح البیان، ج 7، ص 195
از جلال الدین سیوطی نقل شدهکه وی به این روایات اینگونه استدلالکردهاست:
بخاری در صحیح خود نقل کرده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«بعثت من خیر قرون بنیآدم قرناً فقرناً، حتّی بعثت منالقرنالذی کنتفیه».
و از سویی ثابت است که هماره در زمین هفت نفر یا بیشتر مسلمان و مؤمن وجود داشتهاند، چنانکه عبدالرزاق ابن منذر با سند صحیح، علی شرط الشیخین، از امیرالمومنین(علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
«لم یزل علی وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً، ولو لا ذلک، لهلکت الأرض و من علیها».
و امام احمد بن حنبل با سند صحیح، علی شرط الشیخین، از ابن عباس نقل کرده است که گفت:
«ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة، یدفعالله بهم عن أهل الأرض».
اکنون اگر این دو مقدمه را کنار هم بگذاریم، نتیجه میگیریم که یا اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله)همگی جزو مسلمین بودهاند و این همان نتیجه مطلوب و مقصود ما است و یا ادعا میکنیم که اجداد آن حضرت مشرک بودهاند و در این صورت یا باید گفت دیگران که مشرک نبودند، از آنها برتر بودهاند و این با حدیث نبوی سازگار نیست، که فرمود: «هماره من در صلب بهترینها بودهام» و یا باید ادعا کرد که اجداد پیامبر با اینکه مشرک بودهاند، لیکن بر مسلمین برتری داشتهاند و این با صریح قرآن منافات دارد که میفرماید:
وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِک....(1)
پس نتیجه میگیریم که اجداد آن حضرت مؤمن و برترین اهل زمان خویش بودهاند.(2)
د: روایاتی هستند که میگویند: پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیوسته در اصلاب انبیا بوده است; مانند روایات 5 و 6.
آیا میتوان گفت که تمامی اجداد آن حضرت نبی بودهاند؟
ابتدا باید توجه داشت که واژه نبی و رسول، تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند، گاه نبی به کسانی گفته میشود که صرفاً حافظ و نگهبان شریعت رسول بودهاند.(3) پس
1 . بقره: 221
2 . ر.ک. به: حیاة النبیّ و سیرته، ج 1،ص 53
3 . ر.ک. به: اوائل ال، ص 51
میتوان گفت مراد این است که اجداد آن حضرت به وظیفه دینی و الهی خود آگاه بوده و بر شریعت انبیا و پیامبران پیش از خود، نگاهبان بودهاند. گر چه به ظاهر مأمور به تبلیغ این حقایق نبودهاند. چنانکه علاّمه مجلسی مینویسد:
اتّفقت الإمامیّة ـرضوان الله علیهمـ علی أنّ والدیالرسول و کلّ أجداده إلی آدم(علیه السلام) کانوا مسلمین، بل کانوا من الصدیقین إمّا أنبیاء مرسلین، أو أوصیاء معصومین، و لعلّ بعضهم لم یظهر الإسلام لتقیّة أو لمصلحة دینیّة».(1)
و نیز ممکن است این روایات حمل بر غلبه شود، یعنی آن حضرت غالباً در صلب انبیا بوده است.
هـ: روایاتی که تصریح میکند: صلبی که آن حضرت از آن متولد شده بر آتش جهنّم حرام است; مانند روایت 1، که ـبا توجه به آیات شریفه قرآن که تصریح به جهنمی بودن و عذاب مشرکین میکند، مثل (آیه 73 احزاب، 6 فتح و 6 بیّنه)ـ به خوبی دلالت میکند بر ایمان پدر بزرگوار پیامبر، بلکه اجداد گرامی آن حضرت.
اجماع
ایمان پدران رسولالله(صلی الله علیه وآله) نزد شیعیان، امری اجماعی است. برخی از علمای شیعه به این اجماع تصریح کردهاند. پیشتر، هنگام بیان نظریه شیعه، سخن محدّث بزرگوار شیخ صدوق و متکلّم و فقیه جلیلالقدر، شیخ مفید و شیخالطائفه طوسی و مفسّر عالیقدر طبرسی و محدّث بلند آوازه، مجلسی(رحمهم الله) در باره اجماعی بودن ایمان پدران رسولگرامی(صلی الله علیه وآله) نقل شد که به همان بسنده میکنیم.
عقل
برخی برای اثبات ایمان پدران رسولخدا، به استدلال عقلی روی آورده و معتقدند: همانگونه که در علم کلام به اثبات رسیده است، اموری که مورد تنفّر مردم از پیامبر و دعوت او میشود، نباید در پیامبر وجود داشته باشد و کافر بودن پدران، یکی از
1 . بحار الانوار، ج 15، ص 117
آنهاست. از این روی، به خاطر شرافت مقام نبوت و نیز برای جلب توجه مردم و عدم گریز و نفرت مردم از دعوت الهی پیامبر، او از پدر و مادری متولّد میشود که به کفر و شرک شهرت نداشته باشند. البته این سخن را میتوان در کنار سایر استدلالها مؤید این ادعا ذکر کرد.
ابوالفتوح رازی مینویسد:
پدران پیغمبران تا به آدم، همه مؤمن بودهاند به دلیل قرآن و عقل. امّا دلیل عقل آن است که: معلوم است که این معنی منفّر باشد در حق ایشان از اجابت دعوتشان و قبول قول و امتثال امرشان، و هرگاه ایشان دعوت کنند کافران را به اسلام، کفر بر ایشان عیب کنند، کافران گویند: این عیب در شما و نسب شما حاصل است. دیگر اینکه خدای تعالی مشرکان را نجس میخواند و آنکه او را به پاک کردن پلیدان فرستاده باشد، نباید که او ناپاک زاده بود...».(1)
در حاشیه سیره حلبی از فخر رازی اینگونه نقل شده است:
«إنَّ أبوایالنبیّ(صلی الله علیه وآله) کانا علی الحنیفیّة، دین ابراهیم، کما کان زیدبن عمروبن نفیل و اضرابه، بل انّ آباء الأنبیاء ما کانوا کفّاراً، تشریفاً لمقام النبوّة، و کذا امّهاتهم...»(2)
ماوردی در اعلام النبوّه مینویسد:
«لمّا کان أنبیاءالله صفوة عبادهة و خیرة خلقه، لما کلّفهم من القیام بحقّه و الإرشاد لخلقه استخلصهم من أکرم العناصر و اجتباهم بمحکم الأوامر، فلم یکن لنسبهم من قدح و لمنصبهم من جرح، لیکون القلوب أصفی و النفوس لهم أوطاء... اِنّالله استخلص رسوله من أطیب المناکح و حماه من دنس الفواحش و نقله من أصلاب طاهرة الی ارحام منزّهة».(3)
شواهد تاریخی
وجود گروههای موحّد در میان عرب، پیش از اسلام، مورد قبول همه مورّخان است، گاه آن را «حنفا» و گاه «موحّدین» مینامیدند. برخی از آنها که نامشان در تاریخ آمده است، عبارتند از: ورقة بن نوفَل، زید بن عمروبن نُفیل، نابغه جعدی، قسّ بن
1 . تفسیر روح الجنان، ج 4، ص 461
2 . السیرة الحلبیة، ج1، ص62
3 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 62
ساعده ایادی و دیگران.(1)
نام برخی از اجداد پیامبر در زمره این حنفا و موحّد یاد شده است. که حضرت عبدالمطّلب یکی از آنان است. نقش مهم و کلمات و دعاهای وی در جریان اصحاب فیل، همچنین استسقای او با رسولخدا و اشعار و کلمات او، به خوبی بیانگر ایمان استواراوست.
محدّث بزرگوار، کلینی از امام صادق(علیه السلام) و مورّخ مشهور یعقوبی از رسول خدا(صلی الله علیه وآله)روایت کردهاند که فرمود:
«انالله یبعث جدیعبدالمطّلب امّة واحدة فیهیئةالأنبیاء و زیّالملوک».(2)
یعقوبی در باره عبدالمطلب مینویسد:
«عبد المطّلب یومئذ سیّد قریش، غیر مدافع... رفض عبادة الأصنام و وحّدالله عزّوجلّ و وفیبالنذر...»(3)
درباره ایمان مادر آن حضرت، محمدبن یوسف شامی، از استاد خود نقل میکند:
«ظفرت بأثر یدّل علی أنّها (امّ النبیّ(صلی الله علیه وآله)) ماتت موحّدة... اذ ذکرت دین ابراهیم و بعث ابنها بالإسلام و نهیه عن عبادة الأصنام... و هذا القدر کاف فیالتّبرّیمن الکفر... فقد کانوا جماعة تحنّفوا و هو التوحید فلا بدع أن تکون أمّ النبیّ منهم... و شاهدت فیحمله و ولادته من آیاته الباهرة و رأت النّور الذییخرج منه و قالت لحلیمة حین جائت و قد شقّ صدره أخشیتما علیه من الشیطان! کلاّ والله ما للشیطان علیه سبیل و انّه لکائن لابنیهذا شأن. و قدم به المدینة و سمعت کلام الیهود فیه و شهادتهم له بالنبوة... فهذا کلّه یؤید أنّها تحنفت فیحیاتها...»
وی در ادامه، روایات مخالف را ذکر کرده و آنها را ضعیف شمرده است.(4)
ابن ابیالحدید در باره ایمان عبدالله و عبد المطّلب و برخی دیگر، مینویسد:
«فأمّا الَّذین لیسوا بمعطلة من العرب فالقلیل منهم و هم المتألّهون أصحاب
1 . ر.ک. به: تاریخ پیامبر اسلام، آیتی، صص 13 ـ 19
2 . الکافی، ج 1، ص 446، ج 22، 23 و 24; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 14
3 . تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 10
4 . السیرةالنبویه، ج 2، ص 126
الورع و التحرّج عن القبائح کعبد الله و عبد المطّلب و ابنه أبیطالب و زیدبن عمرو بن نفیل و قس بن ساعدة الإیادیو...».(1)
در همین رابطه، فخر رازی در ذیل آیه شریفه وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ...(2)میگوید: اشکال کردهاند که در زمان اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) هیچکس از عرب، مسلمان نبود و همچنین غیر عرب که در ذریّه ابراهیم و اسماعیل نبودند. آنگاه پاسخ میدهد:
قال القفال: «إنّه لم یزل الرسل من ذرّیة ابراهیم و قد کان فیالجاهلیّة زیدبن عمروبن نُفیل و قسبن ساعده و یقال عبدالمطّلببن هاشم جّد رسولالله(صلی الله علیه وآله)و عامربن الظرب کانوا علی دین الإسلام یقرون بالابدأ و الاعادة و الثواب و العقاب و یوحّدونالله تعالی و لا یأکلون المیتة و لایعبدون الأوثان».(3)
درباره عظمت هاشم، جدّ دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بسیاری از مورخان، شواهدی بیان کردهاند که بیانگر مجد، عظمت، جود، بخشش و نیز ایمان استوار و توحید اوست. از جمله این شواهد، خطبه هر ساله او، در آغاز ماه ذی حجه است.
حلبی در سیرهاش مینویسد:
«کان هاشم یحمل ابن السبیل و یؤمن الخائف و اذا أهلّ هلال ذیالحجّة قام صبیحته و اسند ظهره الی الکعبة من تلقاء بابها و یخطب و یقول فیخطبة، یا معشر قریش، اِنّکم جیران بیتالله تعالی، أکرمکم الله تعالی بولایته و خصّکم بجواره دون بنیاسرائیل و اِنّه یأتیکم زوّارالله یعظّمونالله بیته فهم اضیافه...»
«آنگاه میگفت: من حلالترین و پاکیزهترین داراییها را که از ظلم به دست نیامده و در آن قطع رحم نشده و غصب نیست، آماده کردم و اگر توان داشتم تمام هزینهها را خود به عهده میگرفتم ولی اکنون شما نیز پاکترین اموال و حلالترین آنها را برای این مهم کنار بگذارید...»(4)
این خطبه در مصادر دیگر نیز با اندک اختلافی آمده است.(5)
برای اثبات ایمان دیگر اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) از نظر شواهد تاریخی میتوان به جملهای
1 . شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 126
2 . بقره، 128.
3 . تفسیر الکبیر، ج 4، ص 68
4 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 7
5 . ر.ک. به: السیرة النبویه، سید احمد زینی احلان، ص 19; السیرةالنبویة، ابن هشام، ج 1، ص 143
استناد جست که بیانگر رواج دین توحید در سرزمین مکه، پیش از عمروبن لحیّ بوده است. بنابراین، ایمان آنان نیز از این شهادت تاریخی معلوم میشود.
حلبی مینویسد:
«تظافرت نصوص العلماء علی أنّ رفض عبادة الأصنام الی زمن عمروبن لحیّ فهو أوّل من غیّر دین ابراهیم و شرع للعرب الضلالات».(1)
و این مضمون از رسولالله(صلی الله علیه وآله) نیز نقل شده است.(2)
و قبل از زمان وی، لبیک، مشهور و متعارف میان مردم اینگونه بود.
«لَبَّیْک ، اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ، لَبَّیْکَ لا شَرِیکَ لَکَ لَبَّیْک...»
و به خوبی روشن است، وقتی که شعار تمامی مردم، شعار توحید و دین آنها عبادت خدای واحد و طرد و رفض بتها بوده است و سران این قوم و بزرگان هم از برجستگان همین طریقت بوده و دارای همین شیوه میباشند و میدانیم که اجداد رسولخدا(صلی الله علیه وآله) غالباً از بزرگان قوم خویش بودهاند.
درباره جدّ دیگر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) کعببن لؤی که نزدیک به پانصد سال قبل از رسولالله میزیسته، نیز نقل شده است:
فکانت القریش تجتمع الی کعب، ثمّ یعظّم و یذکّرهم بمبعث النبیّ و یعلّمهم بانّه من ولده و یأمرهم بإتّباعه و یقول: سیأتی لحرمکم نبأ عظیم و سیخرج منه نبیّ کریم و ینشد أبیاتاً آخرها:
علی غفلة یأتیالنبیّ محمّد
فیخبر أخباراً صدوقاً خبیرها(3)
ادله معارض
گروهی برای اثبات کفر پدران رسول گرامی اسلام، به برخی از آیات و روایات استناد کردهاند، اکنون به بررسی این ادلّه میپردازیم:
1. آیاتی که دلالت میکند پدر ابراهیم کافر بوده است:
وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لاَِبِیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ
1 . همان، ص10
2 . همان.
3 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 15; السیرةالنبویة، زینی دحلان، ج 1، ص 9; مضمون آن در نهایة الارب، ج 1، ص 33، آورده شده است.
صفحه 184
لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ....(1)
و نیز وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لاَِبِیهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّیأَراکَ وَ قَوْمَکَ فِیضَلال مُبِین(2).
و نیز وَ اذْکُرْ فِیالْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیّاً * إِذْ قالَ لاَِبِیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ....(3)
در ادامه آیه اخیر، ابراهیم به آزر وعده استغفار میدهد و در آیه 89 سوره شعراء خبر میدهد که ابراهیم به این وعده عمل کرده است. آنجا که میگوید: وَ اغْفِرْ لاَِبِیإِنَّهُ کانَ مِنَ الضّالِّینَ و برخی از مفسران این عمل را صورت دعا و دعایی ظاهری شمردهاند; زیرا در ادامه دعا تصریح میکند که او ضالّ و گمراه بوده است و روز قیامت هم چیزی جز قلب سلیم سود نمیدهد.
در آیه 114 سوره توبه خبر میدهد که ابراهیم چون از اصرار او بر کفر آگاهی یافت، از او تبرّی جست آنجا که میفرماید:
ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کانُوا أُولِیقُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحابُ الْجَحِیمِ * وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لاَِبِیهِ إِلاّ عَنْ مَوْعِدَة وَعَدَها إِیّاهُ فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ....
این آیات، دارای شواهد و قرائنی است که نشان میدهد همه در اوائل عمر حضرت ابراهیم بودهاست; زیرا درادامه میگوید: رَبِّ هَبْ لِیحُکْماً وَ أَلْحِقْنِیبِالصّالِحِینَ.(4)
و قرآن خبر میدهد که چون از آنان جدا شد و تبرّی جست، خداوند به او فرزندانی عنایت کرد; فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ....(5)
ولی در پایان عمر و پس از بنای کعبه میبینیم ابراهیم برای پدر خود دعا میکند و میگوید: الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِیوَهَبَ لِیعَلَی الْکِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّیلَسَمِیعُ الدُّعاءِ، ...رَبَّنَا اغْفِرْ لِیوَ لِوالِدَیَّ.(6)
با توجه به مطالب پیشگفته، به خوبی روشن میشود که فرد نخست که او از با عنوان «اب» یاد میشد، با فرد دومی که از او به عنوان «والد» نام برد، یکی نیستند; زیرا قرآن با
1 . توبه: 114
2 . انعام: 74
3 . مریم: 42
4 . شعرا: 83
5 . مریم: 49
6 . ابراهیم: 41
صراحت تمام خبر داد که پیامبر برای مشرک استغفار نمیکند و استغفار قبلی که در اوائل عمر بود، به علّت وعده داده شده و چنانکه گفتیم صوری بوده است.(1)
این استدلال قرآنی به خوبی بیانگر آن است که مقصود از «ابی» و «ابت» پدر ابراهیم نبوده است. افزون بر این، شواهد و قرائن تاریخی بسیاری است که مفسّران به آن اشاره کردهاند و با اختصار برخی نمونهها را ذکر میکنیم:
شیخ الطائفه طوسی مینویسد:
قال الزجاج: لا خلاف بین أهل النسب أنّ اسم أبیابراهیم تارُخ و الَّذیفیالقرآن، یدل علی أنّ اسمه آزر... و الذی قاله الزجاج یقویما قاله أصحابنا انّ آزر کان جدّه لأمّه أو کان عمّه لأنّ أباه کان مؤمناً...»
وی سپس ادلّهای بر ایمان پدر ابراهیم ذکر میکند و در پایان میگوید:
در این مسأله شیعه دارای ادلهای است که بحث رابه واسطه ذکر آن طولانی نمیکنیم تا از هدف کتاب که تفسیر است، خارج نشویم.(2)
مفسّر بزرگ طبرسی مینویسد:
اسم پدر ابراهیم تارُخ بوده است. زجاج گفته است میان نسب شناسان، هیچ اختلافی نیست که نام پدر ابراهیم تارُخ بوده است... و این سخن تقویت کننده قول شیعه است که میگویند، آزر جد مادری ابراهیم یا عموی وی بوده است.(3)
علامه آلوسی در تفسیر خود آورده است:
«والذیعوّل علیه الجمّ الغفیر من أهل السنّة إنّ آزر اسم لعمّ ابراهیم و جاء اطلاق الأب علی العمّ فیقوله تعالی: أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِیقالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ... و عن محمدبن کعبالقرظی أنّه قال: الخال والد و تلا هذه الآیة و فیالخبر: ردّوا علیّ أبیالعباس».
وی سپس استدلال قرآنی گذشته را به تفصیل بیان میکند و ضمن بیان آیه شریفه: رَبَّنَا اغْفِرْ لِیوَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ... میگوید:
1 . مجمع البیان، ج 2، ص 322
2 . التبیان، ج 4، ص 175
3 . مجمع البیان، ج 2، ص 322
فإنّه یستنبط من ذلک، أنّ المذکور فیالقرآن بالکفر، هو عمّه، حیث صرّح فیالأثر الأوّل أنّ الّذیهلک قبل الهجرة، هو عمّه و دلّ الأثر الثانی علی أنّ الإستغفار لوالدیه کان بعد هلاک أبیه بمدّة مدیدة، فلوکان الهالک هو أبوه الحقیقیلم یصح منه هذا الإستغفار أصلاً، فَالّذییظهر أنّ الهالک هو العمّ الکافر المعبّر عنه بالأب مجازاً و ذلک لم یستغفر له بعد الموت و انّ المستغفر له انّما هو الأب الحقیقیو لیس بآزر و کان فیالتعبیر بالوالد فیآیة الإستغفار و بالأب فیغیرها، اشارة الی المغایر.
و من الناس من احتجّ علی أنّ آزر ما کان والد ابراهیم بأنّ هذه دالّة علی أنّه شافهه بالغلظة و الجفاء و مشافهة الأب بالجفاء لایجوز».(1)
فخر رازی نیز این استدلال را در تفسیر کبیر خود در جلد 24، صفحه 174 و جلد 13، صفحه 38، بیان کرده است.
سیوطی در تفسیر خود آورده است:
«اخرج ابن ابیشیبه و عبد بن حمید و ابیجریر و ابن المنذر و ابن ابیحاتم عن مجاهد قال: آزر لم یکن بأبیه... و أخرج ابن أبی حاتم عن السّدی قال: اسم أبیه تارُخ و أخرج ابن المنذر عن ابن جریج فیقوله: وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لاَِبِیهِ آزَرَ...، قال: لیس آزر أبیه... و أخرج ابن أبی حاتم و ابوالشیخ عن ابن عباس... یقول اِنّ أبا ابراهیم لم یکن اسمه آزر و اِنّما اسمه تارُخ».(2)
حلبی در سیرهاش ضمن استدلال بر ایمان پدران پیامبر خاتم(صلی الله علیه وآله) به آیه شریفه وَ تَقَلُّبَکَ فِیالسّاجِدِینَ مینویسد:
«لا یقال، یعارض جعل الساجدین عبارة عن المؤمنین، انّ من جملة
آبائه آزر والد ابراهیم و کان کافراً لأنّا نقول اجمع اهل الکتابین علی أنّ آزر کان عمّه و العرب تسمّی العم اباً کما تسمّی الخالة امّاً، فقد حکیالله عن یعقوب أنّه قال: آبائی ابراهیم و اسماعیل و معلوم أنّ اسماعیل انّما هو عمّه».
1 . تفسیر روح البیان، ج 7، ص 195
2 . الدر المنثور، ج 3، ص 23
وی سپس بیان میکند که ابراهیم در آخر عمر برای پدرش استغفار کرد. پس معلوم میشود آزر پدر وی نبوده است.(1)
روایات معارض
مسلم در صحیح خود، ضمن نقل جریان یکی از اصحاب که از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درباره وضعیت پدرکافر خود پرسید، حضرت در پاسخ وی فرمود: «اِنَّ أَبیوَأباک فیالنار».(2)
در سند این روایات حماد بن سلمه است که علمای رجال درباره حفظ و دقت او در روایت برخی سخنها گفتهاند و گروهی گفتهاند: «وَقَع فیأحادیثه مناکیر دسّها، ربیعة فیکتبه»; «در احادیث حماد، احادیث غیر قابل پذیرش وجود دارد که آنها را ربیعة به کتابهای حماد افزوده است.»(3)
مشکل دیگری که در این روایت وجود دارد، آن است که بنابراین حدیث، کسانی که در در دوران فترت از دنیا رفتهاند، اهل عذاب جهنماند و حال آنکه صریح قرآن میگوید: ....وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُول.
سیوطی در اشعار زیبایی که در پایان این مقاله خواهد آمد، میگوید:
تمامی شافعیان بلکه همه اشعریان عقیده دارند، آنان که در دوران فترت و قبل از بعثت خاتم انبیا(صلی الله علیه وآله) زندگی میکردهاند، بخشیده میشوند و مورد مغفرت الهی قرار میگیرند; زیرا در دورانی زندگی میکردهاند که امکان دسترسی به وحی الهی و دین خدا نبود و دارای عناد و لجاجت با خدای متعال و دین او نبودند. بنابراین، بر اساس آیات قرآن کریم، نباید دچار عذاب شوند، مگر آنکه کسی قائل شود همه آنان که در عصر فترت بودهاند، بخشیده شدهاند ولی تنها پدر و مادر رسولخدا(صلی الله علیه وآله) و اجداد او معذّبند؟!
عجلونی در کشف الخفا نیز این استدلال را بیان کرده، میگوید:
تمامی اشعریان و اهل کلام و اصول به مغفور بودن کسانی که قبل از بعثت در دوران فترت از دنیا رفتهاند، قائل هستند، افزون بر اینکه دلائل بسیاری بر ایمان اجداد رسولخدا هست و نیز روایاتی است که خداوند پدر و مادر پیامبر را به دنیا بر گرداند تا ایمان آورند.(4)
1 . السیرة الخلبیه، ج 1، ص 29
2 . صحیح مسلم، ج، ص; صفة الصفوه، ج 1، ص 172; مجمع الزوائد، ج 1، ص 315
3 . السیرة الحلبیه، ج 1، ص 51; مقدمه فتح الباری، ص 397
4 . کشف الخفاء، ج 1، ص 61
نظیر این روایت، روایت دیگری است که برخی آوردهاند و گفتهاند: «اُمّیو اُمّک فیالنّار»(1) که با پاسخی به روایت اول جواب این روایت نیز واضح و آشکار است.
ثعالبی در بیان آیه شریفه: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ...(2) آورده است که عدی بن حاتم از رسولخدا(صلی الله علیه وآله) سؤال کرد با توجه به اینکه پدرم حاتم طائی اهل بخشندگی و دسگیری ضعیفان و رسیدگی به محرومان بود، وضعیت او در عالم دیگر چگونه است؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: پدر تو و پدر من و پدر ابراهیم خلیل در آتشاند، آنگاه در این رابطه این آیه شریفه نازل شد: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ....
این روایت نیز از جهات مختلفی مخدوش بوده و آثار جعل و وضع بر آن نمایان است.
اولاً: چنانکه محقّق کتاب در حاشیه آن یادآور شده است، این آیه هرگز قابل تطبیق بر پدر پیامبر و نیز حاتم طائی نیست; زیرا آنها در زمان اسلام نبودند تا «صّد عن سبیلالله» کنند و هیچکس نیز چنین اتهامی را متوجه آنان نکرده است.
بسیار روشن است که آیات، مربوط به کسانی است که در زمان بعثت بودهاند و با رسول گرامی اسلام مبارزه مینمودند.
ثانیاً: پیشتر با دلایل فراوان اثبات کردیم که پدر ابراهیم خلیل در آتش نیست. آزر جدّ مادری یا عموی حضرت ابراهیم بوده است. بنابراین، اگر اصل روایت ثابت میبود، باید با این قرینه کلمه «صدّ عن سبیلالله» نمود، ابولهب است.
روایات دیگری نیز در این رابطه ذکر شده که در کتب مفصل مورد بحث و بررسی و مناقشه قرار گرفته است و ما برای رعایت اختصار از آن میگذریم.
آنچه مایه شگفتی است، این استکه همه فرق و ادیان در ذکر فضایل و مناقب انبیا و نیز کسانی که آنها را از اولیای خدا میدانند، سعی و تلاش وافر دارند و حتی محدّثین اسلامی نیز در کتاب فضائل، که در باره فضائل و مناقب صحابه است، سختگیری که در سایر ابواب دارند، اعمال نمیکنند، ولی برخی نسبت به اجداد رسولالله(صلی الله علیه وآله) با این همه دلایل و شواهد، چطور اصرار دارند که عیب بزرگ «کفر و شرک» را برای آنها اثبات کنند.
این همه، در حالی است که برای اثبات ایمان حنفا; مانند ورقة بن نوفَل و امثال او
1 . مجمع الزوائد، ج 1، ص 313
2 . الجواهر الحسان، ج 3، ص 194
تنها به نقل برخی مورّخین اکتفا میشود.
براستی مخالفت ورزیدن با این همه دلایل و شواهد و اصرار و عناد ورزیدن درباره ایمان پدران رسول(صلی الله علیه وآله)، میتواند چه دلیل قانع کنندهای داشته باشد؟
اکنون در پایان این مقاله، اشعار زیبای عالم بزرگ اهل سنت «جلالالدین سیوطی» را، که در آن بر عقیده ایمان اجداد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) پای فشرده و اشارهای به ادلّه آنها کرده و به برخی اتهامات پاسخ گفته است، میآوریم:
اِنّ الَّذِیبعث النبیّ محمداً
انجی به الثقلین ممّا یجحف
و لامّه و أبیه حکم شائع
أبداه أهل العلم فیما صنفوا
فجماعة أجروهما مجری الذی
لم یأته خبر الدعاة المسعب
و الحکم فیمن لم تجئه دعوة
ان لا عذاب علیه حکم مؤلف
فبذاک قال الشافعیة کلّهم
و الشعریة ما بهم متوقف
و بسورة الإسراء فیها حجة
و بنحو ذا فیالذکر آی تعرف
و لبعض أهل الفقه فی تعلیله
معنی أرق من النسیم و ألطف
اذ هم علی الفقر الذیولدوا و لم
یظهر عناد منهم و تخلّف
و نحا الإمام الفخر رازی الوری
معنی به للسامعین تشنف
قال الاولی ولدوا النبیّ المصطفی
کلّ علی التوحید اذ یتحفف
هو من آدم الی أبیه عبدالله ما
فیهم أخو شرک و لا مستنکف
فالمشرکون کما بسورة توبة
نجس و کلّهم بطهر یوصف
و بسورة الشعراء فیه تقلّب
فی الساجدین فکلّهم متحنف
هذا کلام الشیخ فخرالدین فی
أسراره هطلت علیه الازرف
فجزاه ربّ العرش خیر جزائه
و حباه جنات النعیم تزخرف
فلقد تدین فیزمان الجاهلیة فرقة
دین الهدی و تحفوا
زیدبن عمرو و ابن نوفل هکذا
الصدیق ما شرک علیه یعنف(1)
و جماعة ذهبوا الی احیائه
ابویه حتّی امنا لا خوفوا
هذا مسالک لو تفرد بعضها
لکفی فکیف لها اذا تتألف
1 . به نقل از کشف الخفاء، عجلونی.
و بسحب من لا یرتضیها
صمته ادباً ولکن أین من هو منصف
کتبی که در اینباره بحث کرده یا افزون بر آنچه گفته شد، روایاتی را ذکر کردهاند که بر ایمان اجداد پیامبر(صلی الله علیه وآله) دلالت دارد، عبارتند از:
1. بحارالأنوار، ج 15، ص 107 به بعد.
2. مقصد الطالب فی ایمان آباء النبیّ و عمّه أبی طالب، محمد حسین کرکانی.
3. الصحیح من سیرة النبیّ(صلی الله علیه وآله)، ج2، ص190 به بعد.
4. اوائل ال، شیخ مفید.
5. خصائص الکبری، سیوطی.
6. بلوغ المأرب فیایمان آباء النبیّ و أبی طالب، برزنجی شافعی.
7. کشف الخفاء، عجلونی.
8. نهایة الارب، ج2، بحث انساب النبیّ(صلی الله علیه وآله).

تبلیغات