آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

از آثار معروف در مدینه طیّبه و از بقاع خارج از بقیع،که تا سال 1355 شمسی مورد توجّه و محلّ زیارت زائران و دارای ساختمان بوده، مرقد شریف جناب عبداللهبنعبدالمطلب پدرگرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) است. این بقعه شریف در تاریخ یاد شده، که به عنوان توسعه مسجدالنبی و میادین اطراف آن انجام گرفت، به وسیله وهابیان تخریب گردید و اینک اثری از آن باقینیست.
بحثی کوتاه در ایمان پدر و مادر پیامبر(صلی الله علیه وآله):
پیش از ورود به کیفیّت و چگونگی این بنا در طول تاریخ، مناسب دیدم بحثی کلامی را طرح کنم:
به عقیده علما و متکلّمان شیعه و همچنین به عقیده گروهی از عالمان و دانشمندان اهل سنّت و طبق دلائلی از آیات و احادیث از طریق اهل سنّت و شیعه، پدر و مادر رسولخدا(صلی الله علیه وآله)و همه اجداد آن بزرگوار موحد و خداشناس بودهاند و هیچیک از آنان به شرک و بتپرستی آلوده نگردیدهاند و نه تنها نطفه پاک رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نور آن وجود مقدّس از صلبهای پاک و ارحام پاکیزه، به صلب عبداللهِ موحّد و رحم آمنه با ایمان منتقل گردیده بلکه انبیای دیگر نیز دارای چنین ویژگی هستند و از چنین طهارت مولد برخوردار بودند.
دیدگاه دانشمندان اهل سنّت:
جلالالدین سیوطی صاحب تفسیر «الدرّ المنثور» و کتابهای زیاد دیگر و از بزرگترین شخصیتهای علمیِ اهل سنّت، در این باره بحث مفصّلی دارد که اینک خلاصه آن را میآوریم:
او میگوید: قبل از اسلام، همانگونه که در جزیرةالعرب گروهی از مردم مانند ورقة بن نوفل و زید بن عمرو بن نفیل بر توحید و یگانهپرستی پایدار نبودند، خاندان پیامبر و پدر و مادر او هم از «حُنَفا» و در دین جدّشان حضرت ابراهیم(علیه السلام) بودند و بر آیین او عمل میکردند.
سیوطی اضافه میکند: گروهی از علمای ما درباره اجداد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بر همین عقیده هستند که از جمله آنها است امام «فخر رازی». او در تفسیر خود «انوار التنزیل» چند دلیل بر این مطلب آورده است:
1 ـ }الَّذی یراکَ حینَ تَقُومُ، وتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدین{.(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شعرا: 217 و 218
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«خدایی که تو را میبیند، آنگاه که به عبادت بر میخیزی و آنگاه که در میان سجدهکنندگان منتقل میگردی.»
به عقیده مفسّران منظور از «تقلّب و جابجا شدن در ساجدین» انتقال نطفه پیامبر از صُلب سجده کننده و موحد و خداشناسی است به صلب سجده کننده و موحد دیگر. و این آیه دلیل است بر این که همه پدران پیامبر، موحد و خداشناس و از کسانی بودند که به پیشگاه خداوند یکتا سجده و ستایش میکردند.
2 ـ «لَمْ أزَلْ أنْقُل مِن أصلابِ الطّاهِرینَ الی أرحام المطهّرات».
«من همیشه از صلبهای پاک به ارحام پاک منتقل شدهام.»
در قرآن مجید هم میفرماید: }إنّما المشرکون نجس{ و اگر اجداد و جدّههای پیامبر مشرک بودند، پاکی آنها را تأیید نمیکرد.
سیوطی پس از نقل دلایل دیگر از فخر رازی، میگوید: فخر رازی که به ایمان و قداست اجداد پیامبر معتقد است و این دلایل را بیان کرده، در عظمت و شخصیت وی همین بس که بزرگترین امام و پیشوای دینی و یگانه شخصیت علمی و تنها پاسخگوی سؤالات مختلف علمی دانشمندان دوران خود میباشد.
سیوطی آنگاه در تأیید نظریه فخر رازی به بیان چند دلیل عقلی و نقلی دیگر میپردازد و در اثبات این موضوع احادیثی از بخاری، بیهقی و ابونعیم و سایر محدّثان نقل میکند و سپس دلائلی را که شهرستانی و ماوردی آوردهاند متذکر میشود.(1)
کتابهایی که علمای اهل سنّت در اینباره نوشتهاند:
علمای اهل سنّت درباره ایمان اجداد و پدر و مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تألیفات زیادی دارند که تنها سیوطی چهار جلد کتاب در موضوع یاد شده به رشته تألیف در آورده است:
1 ـ الدرج الرفیعة فی الآباء الشریفة.
2 ـ المقاصد السندسیّة فی النسبة المصطفویّة.
3 ـ التعظیم والمنّة بأن أبوی رسول الله(صلی الله علیه وآله) فی الجنّة.
4 ـ السبل الجلیّة فی الآباء العلیّة.(2)
دیدگاه علما و دانشمندان شیعه:
به طوری که پیشتر اشاره کردیم، ایمان پدر و مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و طهارت و قداست ولادت همه انبیا، از مسلّمات بلکه از مشخصات بارز عقیده شیعه به حساب میآید.
فخر رازی میگوید: «قالت الشیعة أنّ أحداً مِنْ آباء الرّسول وأجدادِهِ ما کان کافراً...».(3)
گفتار فخر رازی نشانگر آن است که عقیده شیعه و اتفاق علمای آنان در موضوع بحث، حتّی برای اهل سنّت نیز معلوم و در نزد آنان نیز از مسلّمات بوده است.
مجلسی(رحمه الله) میگوید: امامیّه اتفاق نظر دارند بر این که پدر و مادر پیامبر(صلی الله علیه وآله) و همه اجداد آن بزرگوار، تا آدم(علیه السلام) نه تنها موحّد و با ایمان بلکه از گروه صدّیقین بودهاند; زیرا یا پیامبر بودهاند یا از اوصیای پیامبران و شاید بعضی از آنها به جهت تقیّه یا مصالح دینی دیگر، از اظهار اسلام خود امتناع میورزیدهاند.(4)
دلائل علمای شیعه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ مالک الحنفاء: ص17، به نقل پاورقی بحارالانوار، ج15، ص121128
2 و 4 ـ همان.
4 ـ بحارالأنوار، ج15، ص117
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در کتب کلامی و تفسیری شیعه، آنجا که سخن از ایمان اجداد پیامبر به میان آمده، دلائل متعدّدی از قرآن و حدیث بر این مطلب ارائه گردیده است که برای رعایت اختصار، تنها به یک آیه و چند روایت بسنده میکنیم:
دلیل قرآنی:
در مورد آیه، به همان آیه شریفه که پیشتر گذشت و مورد استشهاد و استدلال فخر رازی نیز قرار گرفت اکتفا میکنیم. خداوند متعال در آن آیه خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: }الَّذی یراکَ حینَ تَقُومُ وتَقَلُّبَکَ فی السّاجِدین{.
ترجمه و توضیح آیه در بیان فخر رازی در صفحات پیش آمد که از تکرار خودداری میشود.
دلایل روایی:
الف: در حدیث شریف نبوی(صلی الله علیه وآله)خطاب به امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) چنین آمده است:
«یا علی، إنَّ عبدالمطّلب کانَ لا یَستقسِمُ بالأزلامِ ولا یَعبُدُ الأصنامَ ولا یَأکُلُ ما ذُبِحَ علی النَّصب، ویقولُ أنا علی دینِ إبراهیم(علیه السلام)».(1)
«ای علی، عبدالمطلب استقسام به ازلامکه از اعمال دوران جاهلی بودنمیکرد و بتها را نمیپرستید و از گوشت حیوانی که با نام بتها ذبح میکردند، نمیخورد ومیگفت من در آیین ابراهیم هستم.»
ب: اصبغ بن نباته میگوید که امیر مؤمنان، علی(علیه السلام) فرمود:
«والله ما عَبَدَ أبی وَلا جَدّی عبدالمطلّب ولا هاشم وَلا عبدَمناف صَنَماً قطّ. قیل فما کانوا یعبدون؟ قال: کانُوا یُصَلُّونَ إلی البیتِ علی دینِ ابراهیمَ(علیه السلام)مُسْتمسکینَبه».(2)
«به خدا سوگند نه پدرم و نه جدّم عبدالمطلب ونه هاشم و نه عبدمناف، بتی را نپرستیدند. پرسیدند: ای امیر مؤمنان آنان در دوران جاهلی چه چیزی را میپرستیدند؟! فرمود: بر آیین ابراهیم به سوی بیت نماز میخواندند و در آیین او جدا نبودند.»
نیاکان پیامبر(صلی الله علیه وآله) چرا متّهم میشوند؟!
به طوری که میدانیم افرادی در قرن اوّل اسلام به قدرت رسیدند و سرنوشت مسلمانان در دست آنان قرار گرفت و آنان از کسانی بودند که پدران و برادران و نزدیکترین اقوامشان نه تنها با شرک و بتپرستی چشم از این جهان بستند بلکه حتّی در میدان جنگ و در راه تحکیم شرک و بتپرستی و مبارزه با توحید به دست مسلمانان کشته شدند و این چیزی است که برای همیشه تاریخ در پیشانی آنان حک شده و زدودنی نیست. از این رو با قرار دادن پدر و مادر و اجداد و نزدیکترین اقوام رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در صف نیاکان خویش و متّهم ساختن آنان به شرک و بتپرستی، در صدد حلّ مشکل بزرگ اجتماعی خویش برآمدند.
آری آنها از زبان رسول خدا به دروغ نقل کردند که:
«إنَّ رَجُلا قالَ یا رَسُولَ اللهِ أینَ أبی؟ قال: فی النّار، فلمّا قَضی دَعاه. فقال إنّ أبی وأباکَ فی النّار!»(3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ خصال صدوق، به نقل بحارالانوار، ج15، ص144، ومن لا یحضره الفقیه، باب النّوادر.
2 ـ کمال الدین، به نقل از بحارالانوار، ج15، ص144
3 ـ صحیح مسلم، ج1، کتاب الإیمان، باب «بیان إن مات علی الکفر فهو فی النّار.»
 4- سنن ابن ماجه، حدیث 1572; سنن أبی داود، ج2، ص532
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«مردی به رسول خدا(صلی الله علیه وآله)عرض کرد: ای رسول خدا، پدر من در کجا است؟ فرمود: در میان آتش است! چون آن مرد خواست برود، پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را صدا کرد و چنین فرمود: پدر من و پدر تو هر دو در آتش هستند!»
ماجرای حضور رسول خدا و در کنار قبر مادرش و تحریف آن
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) پس از فتح مکّه و به هنگام مراجعت، در «ابواء» قبر مادرش «آمنه» را زیارت کرد و در کنار آن نشست و عاطفه سرشار و روح لطیفش موجب گردید که خاطرات گذشته و زحمات طاقت فرسای مادرش را تداعی کند و گریه شدید سردهد; به طوری که صحابه آن حضرت نیز شدیداً متأثّر گشته و گریه کردند.
همه صحابه و یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آن روز، آن تکریم و احترام را از سوی آن حضرت نسبت به مادرش مشاهده نمودند. زیارت کردن قبر مادر و گریه شدید کردن در مرئی و نظر عموم، چیزی نبود که در آن شرایط و با وجود چند هزار نفر که در این سفر به همراه پیامبر بودند به فراموشی سپرده شود و حادثهای باشد که بتوان از اصل انکارش نمود و لذا با حفظ اصل این جریان تاریخی، در کیفیت آن دخل و تصرف کردند و از همان شیوهای که از ماجرای «غدیر» و در تصرف و تحریف در لفظ «مولا» استفاده نمودند، در این جریان نیز بهره گرفته و چنین گفتند:
«این که پیامبر(صلی الله علیه وآله) قبر مادرش را زیارت و در کنار آن گریه کرد و صحابه نیز گریه کردند، درست است، لیکن این عملکرد رسول خدا(صلی الله علیه وآله) دلیل بر ایمان و توحید مادر آن حضرت نیست; زیرا پیامبر پس از این مراسم جملهای فرموده است که شرک و کفر مادر او را به اثبات میرساند! و آن این که:
«از خداوند برای مادرم اجازه طلب مغفرت کردم امّا چنین اجازهای به من داده نشد، امّا برای زیارت قبرش اجازه خواستم که خداوند این اجازه را به من داد! متن حدیث چنین است:
«عَن أبی هُریرة قال: زارَ النبیّ(صلی الله علیه وآله) قبر أُمِّهِ فبَکی وأبکی مَنْ حَولَه، فقال استأذَنتُ رَبّی فی أن أستغفِرَ لَها فَلَم یؤذَنَ لی واستأذنْتُهُ فی أنْ أزورَ قَبرها فأذِنَ لی، فزوروا القُبورَ فإنّها تذکّر الموتَ.»
این حدیث که ناقل آن ابوهریره است، در صحیح مسلم(1)، سنن نسائی(2)، سنن ابن ماجه(3) سنن ابیداود(4) و تاریخ المدینة ابن شَبّه(5) آمده است و در سه سنن یاد شده، با مضمون آن، بر جواز زیارت قبور مشرکان استدلال گردیده است و برای این حدیث باب مستقلّی به عنوان: «جواز زیارة قبر المشرک» اختصاص یافته است.
این حدیث مخالف مضمون قرآن است
ما فعلا در مقام پاسخگویی مشروح بر این تحریف، که به صورت حدیث نقل شده است، نیستیم ولی تذکر سه نکته را لازم میدانیم:
1 ـ این حدیث با مفهوم قرآن و مضمون آیه کریمه منافات دارد که میفرماید:
}ولا تصلّ علی أحد مِنهُم ماتَ أبداً ولا تَقُم علی قبرِهِ إنَّهُم کفروا بالله ورَسولِهُ وماتوا وهُم فاسقون{(6)
در این آیه شریفه، همانگونه که از دعا کردن و نماز خواندن بر منافق نهی شده، از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ ج1، کتاب الإیمان، باب «مَن ماتَ علی الکُفرِ فَهُوَ فی النّار.»
2 ـ ج4، کتاب الجنائز، باب «زیارة قبر المشرک».
3 ـ ج1، کتاب الجنائز، باب «ما جاء فی زیارة قبور المشرکین».
4 ـ ج2، ص195
5 ـ ج1، ص118
6 ـ توبه: 84
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایستادن در کنار قبرش نیز منع گردیده است و این نهی و منع، با کفر باطنی آنان نسبت به خدا و رسولش تعلیل شده است و اگر این علّت در منافقان دارای یک جنبه و تنها مربوط به اعتقاد باطنی و مکنون قلبی آنها باشد در کفار و مشرکان دارای دو جنبه است; زیرا کفّار و مشرکان هم در باطن و هم در ظاهر و با زبان کفر میورزند و خدا و رسول را انکار میکنند پس طبیعی است این نهی در کفار شدیدتر و با اولویت خواهد بود، نه آن که در مورد منافقان هم دعا و هم توقف در کنار قبرشان ممنوع ولی در مورد کفّار و مشرکان دعا کردن ممنوع و توقّف در کنار قبرشان مجاز باشد و این خلاف مفهوم آیه شریفه است!
2 ـ اگر در حدیث ابوهریره آمده است که: «درخواست استغفار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره مادرش مورد اجابت واقع نگردید و این حاکی از عدم رضای خداوند از «آمنه» است!» در مقابل، از عبدالله بن مسعود صحابی جلیل القدر نقل شده است که: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چون بر سر قبر مادرش رسید، فرمود: «این قبر آمنه است و مرا هم جبرئیل بر آن راهنمایی نمود. (دلّنی جبرئیلُ عَلَیهِ).(1)
آری مضمون حدیث عبدالله بن مسعود نیز قداست و عظمت شخصیت «آمنه» را میرساند که معرّف قبر او جبرئیل امین بوده است.
3 ـ نکته آخر این که حدیث ابوهریره به لحاظ مخالفتش با قرآن و بر اساس دلائل دیگر، حتّی از نظر عدّهای از محقّقان علمای اهل سنّت نیز مردود شناخته شده و به طوری که گذشت دانشمندانی مانند فخر رازی و سیوطی این حدیث و مانند آن را نادیده گرفته و همانند علمای شیعه به موحّد بودن پدر و مادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) قائل شده و حتّی در این باره کتابها تألیف نمودهاند.
مسجد دارالنابغه یا مدفن پدر گرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله)
دخل و تصرّفی که در مورد ماجرای زیارت پیامبر از قبر مادرش به عمل آمده و ما انگیزه تحریف و کیفیت آن را توضیح دادیم، مشابه آن را میتوانیم در مورد قبر جناب عبدالله بن عبدالمطلب پدر گرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و حضور و نماز خواندن آن حضرت در کنار این قبر نیز ببینیم و این مطلب زمانی روشن میشود که با تاریخ «دارالنابغه» (محلّ دفن پدر رسولخدا(صلی الله علیه وآله)) و تحوّلی که در طول تاریخ در آن به وجود آمده است آشنا شویم:
خلاصهای از تاریخ دارالنابغه:
دار النابغه خانهای بود در میان خانههای قبیله بنینجار در مدینه، متعلق به شخصی از همان قبیله به نام «نابغه». این خانهها در سمت غربی مسجد النبی واقع بود و به مناسبت سابقه قوم و خویشی که در میان بنیالنجار و قبیله آمنه بنت وهب همسر جناب عبدالله وجود داشت، عبدالله به هنگام مراجعت از سفر تجارت شام در مدینه به این قبیله وارد و در همانجا مریض شد و از دنیا رفت و پیکرش بر طبق روال آن روز در داخل همان خانه «دار النابغه» به خاک سپرده شد.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شش ساله بود که به همراه مادرش برای دیدار با اقوام مادریش به مدینه مسافرت کرد و مانند پدرش عبدالله وارد بر همین قبیله بنینجار گردید و یکماه در دار النابغه اقامت گزید. آن حضرت پس از هجرت به مدینه، در ضمن بازگویی خاطرات سفر دوران کودکیش میفرمود:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ عن عبدالله بن مسعود قال: کنّا نمشی مع النبی(صلی الله علیه وآله) ذات یوم إذ مرَّ بِقَبر فقال: أتدرونَ قبرُ مَن هذا؟ قلنا: الله ورسولَهُ أعلم، قالَ: قبرُ آمنة، دلّنی علیهِ جبرئیل. تاریخ المدینة ابن شبه، ج1، ص117
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«قبر پدرم عبدالله هم در داخل این خانه است.»
و چون رسول خدا پس از هجرت در همین خانه و در کنار قبر عبدالله گاهی نماز میخواند به این محل «مسجد دار النابغه» نیز گفته شد.
مدینه شناسان تا قرن سوّم در معرّفی دارالنابغه هر دو عنوان را مطرح ساخته و این خانه را هم به عنوان «محل دفن عبدالله» و هم به عنوان «مسجد دار النابغه»، شناساندهاند. ولی به فاصله نه چندان زیاد، از سوی نویسندگان در حمایت از همان سیاستی که در بحث گذشته و در مورد زیارت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) از قبر مادرش ملاحظه نمودید، عنوان مدفن بودن دار النابغه در بوته فراموشی قرار گرفته و گاهی از محلّ دفن عبدالله در مدینه اصلا سخن به میان نیامده است! و دار النابغه فقط به عنوان یکی از مساجد مدینه! معرفی شده است.
و این وضع تقریباً تا قرن ادامه داشته و در این دوران ساختمان جدید برای دارالنابغه احداث شده و با نصب ضریح روی قبر و ایجاد محراب در کنار ضریح هر دو عنوان تجدید و محل هر یک از قبر و مسجد مشخص و حفظ گردیده است.
البته بیشتر مردم و زائرانی که آشنایی با تاریخ نداشتند و از وجود «مسجد» در این محل مطّلع نبودند، تنها به جنبه مدفن بودن این بقعه توجّه میکردند و این بقعه را منحصراً مرقد پدر گرامی پیامبر و نه محلی که دارای عنوان مسجد است، میشناختند و به نظر میرسد انگیزه اصلی و علّت مهمّ حفظ این بقعه از سوی مسؤولان سعودی تا سال 1355شمسی با این که آنها هفتاد سال قبل همه ساختمانهای بقاع را در مدینه و سایر شهرهای حجاز منهدم و با خاک یکسان نمودند، توجه به جنبه مسجد بودن دارالنابغه بوده نه به علت وجود قبر پدر گرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) که از نظر وهابیها جزو کفار و مشرکان! میباشد.
و اینک مشروح این بحث:
دارالنابغه مدفن عبدالله
کاتبواقدی (متوفای 230ق.) درباره عبدالله بنعبدالمطلب ومرگ وی درمدینه میگوید:
«ودُفِنَ فی دار النابغة وهُوَ رَجلٌ من بنی عدی بن نجّار...»(1)
ابن شبه (متوفای 262 ق.) هم میگوید: «قبر عبدالله بن عبدالمطلب فی دارالنابغة».(2)
و باز ابن شبه از تاریخ المدینه عبدالعزیز زنده در سال 95ق. نقل میکند که محلّ دقیق قبر عبدالله به او ارائه و معرفی شده است که در آستانه ورود به «خانه نابغه» و در سمت چپ کسی که وارد میشود قرار گرفته است.(3)
طبری (متوفّای 310ق) میگوید: «وَدُفن فی دار النابغة فی الدار الصغری إذا دخلت الدار عن یَسارِکَ لَیس بین أصحابنا فی ذلک اختلاف».(4)
باید گفت که نظریه و گفتار مورّخان و مدینهشناسان در اینباره بسیار است و نقل گفتار همه آنان به داراز خواهد کشید.
توجّه خاص رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دار النابغه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ طبقات، ج1، ق1، ص61
2 ـ تاریخ المدینة ابن شبه، ج1، ص117116
3 ـ همان.
4 ـ تاریخ طبری، ج2، ص76
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کاتب واقدی مطلب مشروحی در زمینه سفر آمنه به همراه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به مدینه نقل نموده که اینک خلاصه آن را در اینجا میآوریم:
وی مینویسد: آمنه به همراه رسول خدا، که طفل شش ساله بوده، و در معیّت امّ ایمن و به وسیله دو نفر شتر، برای دیدار با اقوام خویش «بنیالنجّار» رهسپار مدینه شد و در این شهر یک ماه توقف کرد و در «دارالنابغه» اقامت گزید و به هنگام مراجعت به مکّه در «ابواء» از دنیا رفت و در همین محل دفن گردید.
واقدی همچنین آورده است که: پیامبر(صلی الله علیه وآله) پس از هجرت به مدینه، از این سفر خویش یاد میکرد و دیدنیها و شنیدنیهای حساس آن دوران را که از مدینه در خاطرهاش بود مطالبی نقل مینمود و به خصوص درباره دارالنابغه میفرمود: «در آن سفر به همراه مادرم در این خانه اقامت کردیم و قبر پدرم عبدالله نیز در میان این خانه است».(1)
و این بود بخشی از گفتار مدینهشناسان درباره خانه نابغه و این که این محل مدفن پدر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بوده است.
مسجد دار النابغه!
ابن شبه در طی روایات متعدّد نقل میکند که از جمله مکانها و نقاطی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در آنها نماز خوانده «دار النابغه» است.(2)
تعدّد این روایات، نشانگر این است که نماز خواندن پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در این محل، مکرّر و متعدّد بوده، و از ظاهر این روایات استفاده میشود که هر یک از راویان آنچه مشاهده نموده نقل کرده است و بعید است که همه آنها همزمان باشد و همه آنان تنها یکبار نماز خواندن آن حضرت را مشاهده کنند و در موارد متعدّد نقل نمایند.
سمهودی از علمای اوائل قرن دهم نیز در شمارش مساجد مدینه یکی از آنها را مسجد دارالنابغه معرّفی کرده و گفتار قبلی ابن شبه را بازگو میکند و دو نکته بر آن میافزاید:
الف: دار النابغه که به عنوان مسجد مطرح است، همان خانهایست که طبق نقل ابن شبه قبر پدر گرامی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در داخل آن واقع شده است.
ب: دار النابغه در سمت غربی مسجدالنبی و در کنار خانههای بنیجدیله قرار گرفتهاست.(3)
مؤلّف کتاب عمدة الاخبار نیز که تقریباً معاصر با سمهودی است، روش مشابه سمهودی را در پیش گرفته و پس از معرفی «مسجد دارالنابغه» به گفتار ابن شبه پرداخته است که دارالنابغه همان خانهای است که قبر عبدالله در آن واقع شده است.(4)
ولی هیچ یک از این دو مدینهشناس و بعضی از نویسندگان دیگر در قرون مختلف، قبر و مدفن عبدالله را به طور مستقل عنوان نکردهاند.
آنچه از مجموع این نقلها و اظهار نظرها به دست میآید این است که رسول خدا پس از هجرت به مدینه، با مشاغل فراوانی که داشت «دار النابغه» را به عنوان این که قبر پدر گرامیش در داخل آن قرار داشت فراموش نکرده بود و گهگاهی این قبر و سابقه این خانه را یادآوری میفرمود و در بعضی مواقع در کنار همان قبر نماز میخواند و این حقیقتی است که مورّخان قرون اوّلِ اسلام به آن اعتراف نمودهاند ولی به تدریج به عنوان مسجد بودن دارالنابغه اهمّیت بیشتری داده شده و بقعه و مرقد بودن آنجا تحت الشعاع قرار گرفته است. و این نوعی تحریف آگاهانه یا ناآگاهانه! در حقایق تاریخی است.
ساختمان بقعه جناب عبدالله و تخریب آن
این وضع که ساختمان بقعه عبدالله و مسجد دارالنابغه، قبل از قرن دهم به چه شکلی بوده است، برای ما معلوم نیست ولی پس از این دوران، برای مقبره عبدالله بقعهای نسبتاً رفیع و بنایی وسیع به وسیله بعضی از سلاطین عثمانی ساخته شد و ضریحی بر روی قبر وی نصب و محرابی در کنار همان ضریح ایجاد گردید تا هر دو عنوان یعنی مسجد بودن و مقبره بودن محفوظ و مشخص شود و این بقعه تا روی کار آمدن وهابیان یکی از امکنه و بقاع مورد توجّه برای زائرین در مدینه به شمار میآمد و نویسندگان در این مقطع این بقعه را معرفی و گاهی به ذکر جزئیات آن پرداختهاند.
و با اینکه وهابیها پس از تسلّط، همه بقعههای موجود در بقیع و خارج بقیع را تخریب نمودند امّا ساختمان بقعه جناب عبدالله تا سال 1355شمسی همچنان باقی بود و درب ورودی آن را با سنگ و آجر تیغه کرده بودند و راهی به داخل بقعه وجود نداشت.
در سال 1354شمسی بود که (نویسنده این سطور) برای انجام حجّ تمتّع به آن دیار مقدّس مشرّف شدم مانند دیگر زائران و حجاج، این بقعه را از بیرون درب ورودی، که در داخل کوچه تنگی قرار داشت، مشاهده و زیارت نمودم و به فاصله چند ماه که برای انجام عمره مشرّف شدم، شاهد تخریب بقعه و بازار و خانههای اطراف آن برای توسعه مسجد و میادین اطراف آن بودم و این خانه میدان بزرگ واقع در سمت غربی مسجد ضمیمه و بدین صورت دار النابغه که شامل قبر جناب عبدالله و مسجد بود پس از چهارده قرن به کلّی محوگردید.
بقعه عبدالله قبل از تخریب
به طوری که اشاره کردیم مدینه شناسان و نویسندگان در قرنهای اخیر; مانند مدینه شناسان قرون اوّلیه، از بقعه عبدالله گاهی مشروحاً و گاهی به طور اجمال سخن گفتهاند، از جمله آنها است علی حافظ. وی که از نویسندگان و از اهالی مدینه است در کتاب خود در ذیل عنوان «قبر والد النبی(صلی الله علیه وآله)» مینویسد:
«وَدُفنَ فی المدینة المنورة وقبرُهُ معروف لدی أهل المدینة بزقاقِ الطّوال»(1)
ابراهیم پاشا رفعت مصری مینویسد: «من الأضرحة الّتی فی خارج البقیع، ضریح لعبدالله بن عبدالمطلّب والد النبیّ وهو بداخلِ المدینة».(2)
از نویسندگان فارسی زبان فرهاد میرزا،(3) نایب الصدر شیرازی(4) و سید اسماعیل مرندی(5) و تعدادی دیگر از سفرنامه نویسان، بقعه جناب عبدالله را یکی از بقاع در مدینه معرّفی نمودهاند.
حسام السلطنه که در سال 1297ق. به مکه مشرف شد، مینویسد:
«دوشنبه عاشورا به عزم زیارت مقبره جناب عبدالله پدر بزرگوار حضرت پیغمبر و زیارت ائمه بقیع(علیهما السلام) از منزل بیرون آمدم، بقعه و مقبره آن بزرگوار در سوق الطوال در سمت یسار کوچه واقع است. حیاط کوچکی دارد. ایوانی در برابر آن است. درب بقعه در یسار فضای ایوان است. درب بقعه بسته بود، مدّتی معطل شدیم تا متولّی را حاضر کردند، در را باز کرد، داخل بقعه شده، آغازِ زیارت نمودیم. ضریح چوبین داشت. جامه گُلی مفتولدوز دور مضجع آن بزرگوار کشیده بودند و این جامه را والده سلطان عبدالمجید خان در سلطنت سلطان عبدالعزیز خان دوخته است. در محراب آن دو رکعت نماز کردیم. در سمت یسار محراب طاقچهای بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ فصل من تاریخ المدینه، چاپ دوم، ص171
2 ـ مرآت الحرمین، ج1، ص427
3 ـ سفرنامه، ص152
4 ـ سفرنامه، ص232
5 ـ توصیف مدینه، فصلنامه میقات حج، شماره 5، ص117
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
که به سمت باغچه باز میشد و بعد از آن بیرون آمده به سمت بقیع رفتیم.»(1)
این بود آنچه میتوان در حدّ یک مقاله درباره سابقه تاریخی «دارالنابغه» از دو جنبه مختلف بحث و بررسی کرد و چنین استنباط نمود که جنبه دوّم آن یعنی مسأله نماز خواندن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در این خانه و در کنار قبر پدر گرامیش، نمیتواند با جنبه اوّل آن; یعنی وجود قبر پدر گرامیش بیارتباط باشد و اگر آن حضرت به هنگام سیر و حرکت قبر مادرش را زیارت میکند و در کنار آن به شدّت میگرید، تا آنجا که اصحاب و یاران او نیز گریه میکنند و همچنین در کنار قبر پدرش نیز که همیشه در دسترس و داخل مدینه بود قرار میگیرد و به نماز و دعا و به راز و نیاز با پروردگارش میپردازد تاجایی که آن محل به عنوان «مسجد دارالنابغه» معروف و مشهور میگردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سفرنامه مکه حسام السلطنه، ص148

تبلیغات