آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

آزاد اندیشى براى این است که اندیشه به آزادى بینجامد. چون اندیشه, بویژه نوع آزاد آن, تحقق یافته نیست. این اندیشه براى به حقیقت پیوستن مرادها و مقصودهاى خود ابتدا خود را از وابستگى رها مى کند و به دنبال آن راه وارستگى را پیش مى گیرد.
آزاد اندیشى در غرب, برابر است با قدرت زدایى, تهى شدن اندیشه از سنت و سرشت قدسى, اما در شرق, بویژه میان حوزه ها, آزاد اندیشى به منظور دستیابى به حق صورت مى گیرد که در اساس امرى است قدسى و ناسوتى. براین اساس, آزاد اندیشى دستاورد, نگاه از بالا, یا پایین, یا دور یا نزدیک, یا حاصل اندیشه هاى کوچک بازدارنده نیست, اندیشه هایى که مى توانند همه زندگى را پر کنند و هرگز به انسان اجازه نمى دهند تا به آن چه توانایى تحصیل آن را داشته است, برسد.
آزاد اندیشى, ریشه در عینیت گرایى, واقع بینى و آزمون و خطا و تجربه دارد و بیان دستاوردهاى آن به قالبهاى نوین نیازمند است و از لوازم آن عدم تعهد به افکار و اندیشه هاى آبایى و بتهاى قبیله و صنف است.
آزاداندیش, براساس باورهاى از پیش پذیرفته شده نمى اندیشد, و منطق توجیهى را به کار نمى گیرد. دغدغه کشف حقیقت از خصلتهاى روحى این فرد است.
به دست دادن تعریفى از آزاد اندیشى دشوار است و برابریابى براى آن سخت تر. ما اگر آزاد اندیشى را (وارستگى) از دلبستگیها بدانیم, آزاد اندیشى فراتر از جریان صنفى, فرقه اى, نژادى, منطقه اى, جنسیتى قرار خواهد داشت. به همین دلیل آزاد اندیشى در میان اصنافى مثل دانشگاهیان و حوزویان, خلاف هم شدن و ناسازگارى را در پى دارد. چون آزاد اندیشى, به گونه اى دورى از پاى بندیهاى گروهى, صنفى و رسته هاى اجتماعى و سازمانها و نهادهاست. آزاد اندیشى, بیش از آن که به مقوله اندیشه و اندیشیدن مربوط باشد, به نوع پیوندى که اندیشه با محیط انسانى و اجتماعى پیدا مى کند, بستگى دارد. در این پیوند است که انسان اندیش ورز باید از اثرگذارى محیط و زمینه ها و فضاى حاکم و دلبستگیهاى فردى دورى کند. امرى که بسیار کم به حقیقت مى پیوندد. انسان از این حیث, میان خود و اندیشه اش حایل مى شود. دلبستگیهاى او همانند روزنه اى است که ناگزیر است از آن به پیرامون خود بنگرد. استقلال از این علقه ها براى بسیارى از صاحب نظران ناممکن است. تا جایى که شاعر بزرگى چون حافظ, چنین آدمى را صاحب همت و خود را غلام او مى خواند.
دو وجه اثباتى و سلبى آزاد اندیشى
آزاد اندیشى رایج میان عالمان پیشگام را مى توان از دو وجه اثباتى و سلبى بررسى کرد و جنبه هاى اثباتى آن را مى توان در رویکردهاى زیر خلاصه نمود:
1. حق گرایى: رویکردى که عالمان عامل و اندیش مند را به فراتر از زمان و مکان و بوم و نژاد و جنسیت مى برد.
به منظور حق گرایى اول باید اصل حق را شناخت, دوم فروع حق را شناخت, سوم قصد حق کرد, چهارم ضد حق را شناخت, پنجم حق را در قالب زیبا ارائه داد.
زیبایى به دلیل آن که حق است, آدمى را جذب مى کند. زیرا به قول حکماى پیشین, زیبایى شکوه حقیقت است. از آن جا که زیبایى در نهایت با ذات نامتناهى در ارتباط است, با آن تجلى و فیضان حق که مراتب وجودى را تا مرتبه زمینى تشکیل مى دهد, همراه است.1
شیخ هادى نجم آبادى در یکى از رساله هایى که از او برجاى مانده است مى نویسد:
(تو کار بد را چون اهل جاهلیت زمان حضرت خاتم, اسم خوب بر رویش مى گذارى, مرتکب مى شوى و نسبت به حق مى دهى, به جهت آن که هواى خود را در آن مى بینى. والا بالفطره این قدر بى عقل نیستى که قبح آن را نفهمى. با این حالت چطور امید داریم که کسى قبول طریقه ما را بنماید. )2
سیدجمال الدین اسدآبادى نیز در نامه خود به چهره بلند پایه مرجعیت شیعه حاج میرزا حسن شیرازى, معروف به میرزاى شیرازى, به سال 1308 هجرى, در تبیین ضرورت حق گرایى مى نویسد:
(حق را باید گفت. تو رئیس فرقه شیعى هستى. تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیده اى. هیچ کس جز در پناه تو نمى تواند براى نجات ملت برخیزد و آنها نیز به غیر از تو به کسى اطمینان ندارند. اگر براى گرفتن حق قیام کنى, همه به پشتیبانى تو برخاسته, آن گاه افتخار و سربلندى نصیب شان خواهد شد, ولى اگر به جاى خود بنشینى, مسلمانان همه متوقف شده و زیردست و زبون مى شوند. ممکن است وقتى کار به این صورت بماند و مسلمانان رئیس خود را خاموش دیده و ببینند آنها را چون گله بدون شبان و حیوان بى سرپرست رها کرده, این خاموشى را براى خود عذرى پندارند, بخصوص وقتى مشاهده کنند که رئیس مذهب در یک اقدامى که همه مسلمانان را واجب دانسته و خطر حتمى در پرهیزش مى دانند, سستى مى نماید. آیا چه کسى براى این کار سزاوارتر از مردى است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه او را انتخاب کرده و برهان دین و حجت بر مردمان قرار داده. )3
2. تعقل: آزاد اندیشى براى پیوستن به عقل الهى و دستیابى به حکمت صورت مى گیرد.
3. کندوکاو و سرکشى به افقهاى دور و فراتر از حوزه هاى محدود کننده.
4. بهره گیرى از تجربه هاى گذشته.
سیدجمال الدین اسدآبادى در یکى از یادداشتهاى خود به مردم ایران مى نویسد:
(شما تجربیات تاریخى بسیار اندوخته و حوادث و انقلابات زمانه را خیلى دیده اید! مى بایست که از این همه تجربیات و مشاهده حوادث و انقلابات عبرت کامل گرفته باشید. آیا سزاوار است که یک ملت تاریخى پس از دیدن وقایع تلخ و اوضاع ناگوار گیتى و مشاهده قدرت دشمن, باز از اتفاق کلمه و اتحاد دورى گزیند, با این که مى داند فقط اتحاد و اتفاق است که موجب شوکت و عظمت او مى تواند باشد؟ حالا وقت برادرى است, حالا زمان پیمان اتحاد بستن است…. )4
5. اصلاح گرایى و رویارویى با عرف نارواى حاکم بر جامعه.
6. نقدپذیرى.
7. مسؤولیت پذیرى.
8. شفافیت و خلوص.
9. ابتکار و نوآورى.
اما جنبه هاى سلبى آزاد اندیشى:
1. پرهیز از مباحث کم فایده و یا بى فایده.
2. جلوگیرى از مسخ شدن ارزشهاى متعالى و رواج انحطاط فکرى.
3. پرهیز از خودنمایى.
4. پرهیز از بوم گرایى و غلطیدن در ورطه هاى قالبهاى ذهنى چون نژادپرستى, فرقه گرایى, سیاست زدگى, تفکرات صنفى و طبقاتى.
5. پرهیز از حضور در نظام سلطه.
6. دورى از دنیا و دنیاداران.
7. پرهیز از ارتزاق از راه دین.
8. دورى از بیماریهاى نفسانى مثل تنگ نظرى, آشوبگرى, کینه توزى, حسادت, شهوت رانى, دروغ و فریبکارى.
از آن جا که انسان زندانى مهرورزیهاى منفى خویش, مانند: نخوت, تنگ نظرى, غرور, دروغ گویى است. علما از این اوصاف به مثابه بازدارنده هاى به حقیقت پیوستن آزاد اندیشى دورى جسته اند. چون به خوبى دریافته اند که این خصلتها مى توانند آنان را از عمل و برابر فطرت خود باز دارند و بذر جهل را در نهاد آنان بارور کنند. این افراد در نقطه مقابل کوشیده اند فضائل اخلاقى چون: صدق و صفا و فروتنى را در خود تقویت کنند.
9. دورى از خلق: عالمان آزاد اندیش, برخلاف زندگى در میان مردم, یارى رسانى به آنان از آنان دورى مى جویند; یعنى تلاش مى ورزند در باتلاق روزمرّه گیها, معاشرتهاى بازدارنده از اندیشه ورزى و مطالعه هاى دقیق و ژرف, گرفتار نیایند. با مردم باشند و از آسیبهاى عوام زدگى و حشر و نشر با عوام, در امان بمانند. با مردم باشند و خویها و آداب و سنتهایى که فکر را از جولان و پرواز در آسمانِ اندیشه هاى بلند باز مى دارند در آنان اثر نگذارد.
ملاصدرا در مقدمه اسفار مى نویسد:
(از هم گفت وشنودى با مردمان سرباز زدم که از دوستى با ایشان مأیوس بودم. دشمنى روزگاران و کینه توزى ابناء زمان را آسان گرفتم و خود را از رد قبول شان آسوده ساختم. نسبت به احترام و سود و زیان شان بى تفاوت بودم و همه توجه خود را به سوى مسبب الاسباب معطوف کردم. )
و ادامه مى دهد:
(مدت زمانى در این حالت انقطاع از خلق, و انزوا و گمنامى باقى ماندم تا سرانجام به سبب طول مجاهدت, نورى در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از نور شهود روشنى یافت رازهاى جهان را به لطف الهى دریافتم, رازهایى که از آنها بى خبر مانده بودم و رموزى که پیش از آن, بر من آشکار نگردیده بود. )5
ملاصدرا در نامه اى از دوران خلوت و انزواى کهک چنین یاد مى کند:
(در مقام توجه و تفرد مى بودم و پاى در دامن غناى از خلق و تعزز کشیده داشتم و در خلوت, تحصیل ملکات مى کردم و از مشاهده مکروهات, از روى حزم و دوراندیشى هراسان و گریزان بودم.)6
رابطه آزاد اندیشى و اخلاق حوزویان
درنگ در زوایاى اثباتى و نفیى آزاد اندیشى به خوبى نشان مى دهد که آزاد اندیشى با اخلاق و مباحث اخلاقى, پیوند بسیار نزدیکى دارد, تا جایى که شاید بتوان گفت بدون برخوردارى از فضائل اخلاقى و کرامت انسانى نمى توان داعیه آزاد اندیشى داشت. چون آزاداندیشى بدون خصلتهاى فاضله اى چون شجاعت نمى تواند معنى داشته باشد. در حقیقت فضائلى چون (شجاعت) بذر آزاد اندیشى را در نهان انسان مى پاشد و آن را چون درخت تناورى بزرگ مى کند و میوه هاى تلخ و شیرین آن را مى چیند. شجاعت بودن, شجاعت دیدن, شجاعت اندیشیدن, شجاعت گفتن و شجاعت به کار بستن.
نقش شجاعت را, ویژگیهاى اخلاقى دیگرى چون (مناعت طبع) و (شکیبایى) کامل مى کنند. چگونه مى توان بدون مناعت طبع, یا بدون شکیبایى بر بلنداى آزاد اندیشى دست یافت؟ اندیشیدن امر دشوارى است, آن هم از نوع آزاد آن. اندیشه ها به آهستگى بالا نمى آیند, درست مانند حُباب که بر روى سطح مى رسند. نداشتن شکیبایى فرصت بارورى بسیارى از اندیشه هاى آزاد را از ما مى گیرد.
درنگ یاد شده پرسش دیگرى را در ذهن به بار مى نشاند و آن این است که: آیا آزاد اندیشى, از ویژگیهاى اخلاقى جامعه و یا صنفى, اثرپذیرى دارد. اگر این پیوند درست باشد, آیا هیچ پیوندى میان ویژگیهاى اخلاقى, رفتارى و خویهاى چتر گسترانده بر حوزه هاى علمى شیعه و آزاد اندیشى رایج در آن وجود ندارد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: آزاد اندیشى با دانش اخلاق, مسائل اخلاقى و خویها و رفتارهاى کهن حوزه و حوزویان گره خورده است. حوزه از دیرباز مَهدِ آموزه هاى اخلاقى بوده است. استوارترین متون اخلاقى به دست عالمان دینى نوشته شده است. در عمل نیز علماى پیشگام, در مقام اصلاحِ خویها و رفتار خود بوده اند و هرگز کسى از آنان, خود را موجودى تمام شده ندانسته است.
علما و روحانیت آزاد اندیش شیعه, هرگز پیوند خود را با توده هاى مردم نگسسته اند. بر حسب شرایط, در دوره اى بر جهاد و جنبش و در دوره اى بر زهد و پرهیزکارى و در دوره اى دیگر بر شریعت و قانون تأکید ورزیده اند. به همین دلیل زمانى رهبر شهروندانِ مطرود, و زمانى پیشگامِ مجاهدان محبوب و دوره اى پیشواى قانون گرایان مغبوض شده اند. این پدیده به خاطر محدودیت زمانه و عدم اقبال مردم به جامعیت دین بوده است, نه ناشى از محافظه کارى یا نگاه تک ساحَتى آنان.
آزاد اندیشى در هر حال میان عالمان دینى رواج داشته و این امر ناشى از نگاه جامع و چند بعدى و واقع گرایى مى شده است. سید جمال الدین اسدآبادى و شهید مدرس, نمونه هایى از عالمان جامع و مردم خواه هستند. آنان, افزون بر این که به افقى گسترده تر از مرز و بوم و نژاد و وطن و خانواده و تبار, به دورنماى وسیع جهان اسلام مى نگریستند, از نگاهى چند وجهى به انسان, تاریخ و جامعه برخوردار بودند و خواهان رستگارى توده هاى مردم بودند.
دامنه آزاد اندیشى در حوزه ها
در ارزیابى پیشینه هاى آزاد اندیشى در تاریخ حوزه ها و حوزویان, روشن مى شود که آزاد اندیشى, رفته رفته و با گذر زمان در چند حوزه زیر تعین یافته است:
الف. آزاد اندیشى دینى: عالمان دینى, این مقوله را از راه دلیل به دست آورده و آن را خارج از قواعد عقلانى و حِکَمى تفسیر نکرده و نمى کنند و براساس آن به مداراى دینى با هم کیشان و با ناهمکیشان, پرداخته و مى پردازند. این نوع آزاد اندیشى را مى توان در سیره و رفتار و گفتار علماى پیشگام, مصلح و آزادیخواه حوزه هاى شیعه, به روشنى یافت.
در آزاد اندیشى دینى, اندیشه هاى انحرافى, پیرایه هایى که به دین بسته شده, روشهاى انحرافى در پاسداشت آیین, بویژه در عزاداریها و مراسم عاشورا به بوته نقد گذارده مى شود و آشنا کردن مردمان مسلمان با زندگى, با اوضاع جهانى, فرهنگها, سیاستها و… در سرلوحه کارها و برنامه ها قرار مى گیرد. از این روى, جمود اندیشان, با این گروه از آزاداندیشان سخت به رویارویى برخاسته و برمى خیزند. با این حال, آنان از داوریها و روى گردانیهاى مردم عامى هیچ واهمه اى به خود راه نداده و از مواضع خود عقب نمى نشینند که تاریخ, برگ برگ رویدادها, گواه روشن آن است.
پى آمد آزاد اندیشى دینى توسعه علمى و سیاسى کشور, اهتمام به اتحاد ملل اسلامى و پیوند میان پیروان مذاهب اسلامى است.
ب. آزاد اندیشى سیاسى: بى گمان, به باور شیعه میان دین و سیاست, پیوند ناگسستنى وجود دارد و علماى دینِِ, سهم بزرگى در گستراندن, ژرفا بخشى به این نگاه داشته اند. آنان برخلاف سیاستهاى نظامهاى سلطه, از بیان این نوع حقایق دین, سر باز نزدند. در دوره هاى پسین نیز همین نگاه و گرایش به آزاد اندیشى, عالمان دینى را به حوزه سیاست کشاند. در این میان, گوى سبقت را حوزه نجف ربود. حوزه نجف از زمان میرزاى شیرازى و در جریان نهضت تنباکو به سمت آزاد اندیشى در حوزه سیاست کشیده شد. راه مجدد شیرازى را میرزا محمدتقى شیرازى, شیخ الشریعه اصفهانى, سید محمدکاظم طباطبایى, آخوند خراسانى و میرزاى نائینى ادامه دادند. بزرگانى چون کاشف الغطا, به منظور نقش آفرینى به سیاست روى آوردند. کاشف الغطا مى گوید:
(من تا فرق سرم غرق در سیاست هستم و دخالت در سیاست از وظایف حتمى من است و اگر دخالت نکنم, خود را در پیشگاه خدا و وجدان مسؤول مى بینم. )7
یکى از ثمره هاى آزاد اندیشى, بویژه در حوزه سیاست, صراحت لهجه است. این اخلاق در میان علماى شیعه, بسیار دیده مى شود. کاشف الغطاء در شمار این علماست.
سرجان تروتبیک, سفیر انگلیس در بغداد در 27 محرم 1373 هجرى در کتابخانه عمومى کاشف الغطاى نجف, به دیدار ایشان رفت و ضمن گفت و گو, هنگامى که به خاطر کارکرد ظالمانه دولت انگلیس مورد عتاب کاشف الغطاء قرار گرفت, به ایشان گفت:
(دولت انگلستان به عراق خدمات زیادى کرد که از جمله آن اعطاى استقلال مى باشد. )
کاشف الغطاء با تبسم گفت:
(عجیب است که شما از در مغالطه وارد مى شوید و نمى خواهید به واقعیتها اعتراف کنید. آن چه شما به عراق داده اید, فقط صورت استقلال است. وزارت خانه ها و مجلسین عراق در باطن ساخته خودتان مى باشند و به فرمان شما عمل مى کنند.)8
سفیر آمریکا در عراق نیز در دیدار با ایشان, خطاب به وى گفت:
آیا در کتابخانه شما, کتابى علیه ما وجود دارد؟
کاشف الغطا جواب داد:
کتاب که چیزى نیست, قلبهاى ما علیه شماست.
سفیر آمریکا گفت: من از این همه صراحت شما شگفت زده شدم. چنین صراحتى را هرگز از کسى ندیده ام.)9
مخالفت با سیاست زدگى از ویژگیهاى آزاد اندیشى است. جریان آزاد اندیشى وقتى مى تواند در خدمت جامعه قرار گیرد که از جریان قدرت فاصله بگیرد. قواعد آزاد اندیشى ایجاب مى کند که انسان آزاد اندیش منتقد باشد. انسان آزاد اندیش به خوبى مى داند این ساده اندیشى است که با نشستن بر مسند قدرت بتوان زمام فرهنگ کشور را به دست گرفت و آن را به سوى سازندگى پیش برد. فرهنگ ساخته مردم است, و نهاد قدرت تنها مى تواند در بارورى یا عقیم سازى آن نقش داشته باشد.
آزاد اندیشى علما, با در دست گرفتن قدرت سیاسى از سنت سازى در حوزه آزاد اندیشى فاصله گرفت و مسیرى را که آزاد اندیشى دنبال مى کرد, ادامه نیافت. ما نشانه هاى این وقفه را مى توانیم ملاحظه کنیم.
آزاد اندیشى پس از استقرار قدرت سیاسى روحانیت, دست کم, به دو جریان تقسیم شد: جریانى که کوشش مى کند تا در چارچوب سنتهاى گذشته عمل کند و به نقد و نقض و ابرام بپردازد و جریانى که با تکیه بر قدرت سیاسى عمل مى کند و اگر در حجت کم مى آورد, از پشتوانه قدرت بهره مى گیرد. چون قدرت انسان را عوض مى کند. دست بالا, کارى که این جریان مى تواند انجام دهد, این است که: زنجیرها را از دست و پاى مولدان فرهنگ باز کند و تا جاى ممکن از جریان آزاد اندیشى حمایت کند و نگذارد مشعلى که با دستان سلف صالح برافروخته نگهداشته شده است به خاموشى گراید.
ج. آزاد اندیشى علمى: آزاد اندیشى حوزویان در عرصه هاى علمى, خود داراى مبانى و قواعدى است که به مواردى از مهم ترین آنها اشاره مى کنیم:
الف. فهم حجاب حاصل از علم و دورى جستن از آثار تباه کننده آن. به تعبیر ملاصدرا:
(علم حجابى عظیم است. حجابى که دل را از غفلت و جهالت و از خود پرستى و ساده لوحى و حب جاه و ریاست بیهوده به هرسو گشتن, بى دینى و حرام کارى, قبول مناصب و تقرب به فرمانروایان, دورى جستن از نیازمندان و گوشه گیران و گمنامان باز مى دارد. همگى این کارها نتیجه نادانى و معارض با دانایى است. )10
کنار رفتن این حجاب است که عالمان صالح حوزه را با جهان متفاوتى آشنا مى کند. انس با این جهان است که سبب مى شود تا آنان هرگز به جماعت, درس و بحث و مرجعیت به عنوان دکان نگاه نکنند. آنان سبقت بر دیگران را در وصول به مقامات دنیوى مجاز نمى دانند.
ب. دورى از عالم نمایان جاهل. این حال, بویژه در دوره انحطاط علوم ضرورت مى یابد.
ملاصدرا در نامه خود به میرداماد مى نویسد:
(از انقلاب و تراجع روزگار, چنان صورت ترتیب و تمیز برخاسته و مردم زمان چنان از حرف هنر و فضل مخرب گشته اند که محض کمال را نقص مى دانند و عین شرف را حسَّت مى بینند, انقیاد نفس اماره را, اطاعت اوامر الهیه مى پندارند و خدمت حکام و سلاطین را ترویج شرع مبین نام مى نهند… از لگد این ایام ستمکار صورت امانت سمت خیانت گرفت و کالبد انسانیت به تمایل سبعیت موصوف گشت!)11
ج. اصلاح متد عملى و پرهیز از غرور علمى بى محتوا, از دستاوردهاى آزاد اندیشى است. انسان آزاد اندیش از این فضاها خود را دور نگاه مى دارد و مانع از آن مى شود که این افکار بر دانش او سایه افکند.
آقاى محمد واعظ زاده خراسانى مى گوید:
(امام در درس اصول خود مکرر مى فرمود از این بحث بى فایده و یا کم فایده فارغ شدیم و اینک به بحث دیگرى از همان قماش مى پردازیم.)
همو مى گوید: امام گاهى فرمود:
(شما پس از یک دو دوره خود را بى جهت معطل نکنید و بروید به داد اسلام برسید. اما من چاره اى ندارم جز تکرار همین مطالب. مدرس بیچاره است.)
یا فرمود:
(این درس که ما مى خوانیم, از آن چه در بازار مى گذرد بیگانه است و قابل پیاده شدن نیست, باید فقه اسلامى را آن طور مطرح کرد که قابل عمل و پیاده کردن باشد. )12
مرحوم حائرى, طرفدار اجتناب از حشو و زواید در علم اصول و پرهیز از تفاخر تکاثر به اصطلاحات و مباحث پیچ در پیچ آن بود. آیت اللّه بروجردى نیز مانند سلف خود عمل مى کرد, وى مکرر در درس گفته بود:
(علم اصول, متورم شده است) و (تورم غیر از فربهى است.)13
د. سعه صدر و وسعت نظر. بدون برخوردارى از سعه صدر نمى توان با دیدگاه هاى علمى دیگران رابطه منطقى برقرار کرد. در میان چهره هاى متأخر آقاى بروجردى در شمار مراجعى است که میان شاگردان به سعه صدر معروف بود. او در پذیرش آراى دیگران, داراى وسعت نظر و سعه صدر و وارستگى بود.
در اهمیت وارستگى علمى همین قدر مى توان گفت که: تمام رشد و توسعه علوم توسط افرادى حاصل شده است که از آزاد اندیشى برخوردار بودند. و افراد ناوارسته, توانایى تولید اندیشه, نقد و نیز انتقادپذیرى را ندارند. تنگ چشمى افراد و غیروارستگى, همیشه بر گرداگرد علوم دیوارى کشیده است و داد و ستد علمى را از میان برده است.
هـ. روى آورى به دانشهاى مورد نیاز زمانه: درنگ در تاریخ آزاد اندیشى حوزویان نشان مى دهد که در عرصه علم اندوزى, آزاد اندیشان حوزوى از فضاسازیها در پاره اى از حوزه ها هراسى به دل راه نداده و به تحصیل دانشهاى راه گشا و کاربردى پرداخته اند.
محمدحسین کاشف الغطاء در رساله اى به نام (وحده الوجود او وحده الموجود) به بیان دیدگاه حکما و عرفا در این زمینه مى پردازد و از شمارى از فقیهان به خاطر آن که با اهل معرفت به عدل و انصاف رفتار نکرده و آنان را تکفیر کرده اند, انتقاد مى کند و مى نویسد:
(علماى ظاهر و امناى شریعت مى گویند که: سالک این طریق کافر است و قول به وحدت وجود یا موجود از نظر آنان کفر و الحاد است و با قوانین عامه شرایع و ادیان الهى در تضاد است و این قول توالى فاسد فراوانى دارد و شاید همین مطلب مدرک فتواى استاد [سیدمحمد کاظم یزدى] در عروة الوثقى باشد).
و ادامه مى دهد:
(با آن چه ما در این موضوع گفتیم, اشکال چنین تعبیراتى از فقها روشن مى شود و من در این گونه داورى عدل و انصاف و ورع نمى بینم.)14
او حتى شیوه برگذارى مجالس جشن و سرور ولادت معصومین(ع) را نیز نقد مى کند و مردم را به سرور و شادمانى واقعى دعوت مى کند.15
و معتقد بود باید علماى دین, از حوادث نو که در عرصه زندگى پرتحول بشرى ظهور مى یابد, استقبال کنند و به استنباط حکم الهى بپردازند و فقه را در تمام زوایاى زندگى عرضه کنند.16
و. برخوردارى از جامعیت علمى: بیش تر کسانى که در حوزه هاى علمیه به آزاد اندیشى دست یافته اند, به لحاظ علمى از جامعیت برخوردار بوده و توانسته اند میان معارف گوناگون, بویژه عرفان, حکمت و فقه جمع کنند. این حالت است که بینش متفاوتى را براى آنان فراهم آورده و فراهم مى کند.
اهمیت آزاد اندیشى دانشوران حوزه
باید دید آزاد اندیشى عالمان دینى, چه سودى براى توده هاى مردم دارد؟ آیا تنها آنان را از محاصره و گرداب سحر و جادو نجات مى دهد, یا از کید بازار و بازاریان یا از محبس ارباب قدرت؟ یا از قید اخلاقیات بى بنیان؟ یا وهمیات و ظنون؟
آیا آزاد اندیشى مى تواند مردم را به نیروانا برساند و در یک عشق کیهانى مستغرق کند؟
به نظر مى رسد رستگارى بهترین پاداش وارستگى است. مفهوم سنتى معرفت نیز به آزادى و رستگارى مى انجامد. چون این معرفت مرتبط با عقلى شهودى و مکتب حق است. این است تحفه اى که آزاد اندیشان روحانى به وارستگان جامعه مخاطبان خود, با بهره گیرى از ابزار شهودى, عقلانى و حسى به ارمغان خواهند آورد.
در نامه دانشوران ناصرى درباره میرزا ابوالحسن جلوه آمده است:
(او را همتى عادل و طبیعتى متعادل بود. چنانچه هیچ گاه در خیال اش تحصیل مالى نگذشته و امانى و آمالى نداشته, به مضمون (القنیع منیع و الحریص انیس للحرمان) پاى مناعت در دامن قناعت کشیده, تمنا از آشنا و بیگانه نکرده و با آن که با بیش ترى از ارکان ملت و رجال دولت اش الفت است, به قدر ذره از وجودش کلفت بر کسى وارد نیاید. )17
(نتیجه رفتار حکیم آن شده بود که همه به او احترام مى گذاشتند, با این که عالم نمایان چماق تکفیر را نسبت به همه کس بلند مى کردند, درباره او جرأت ژکیدن (آهسته سخن گفتن) نداشتند.)18
پى نوشتها:
1. معرفت و معنویت, دکتر سیدحسین نصر, ترجمه دکتر ان شاء اللّه رحمتى / 520, دفتر پژوهش و نشر سهروردى.
2. مکتوبات و بیانات سیاسى و اجتماعى علماى شیعه, تحقیق و تدوین محمدحسن رجبى و فاطمه رؤیاپور امید/393, نشر نى, تهران 1384.
3. همان / 205.
4. سیدجمال الدین حسینى, پایه گذار نهضت هاى اسلامى/113 ـ 114.
5. اسفار تصحیح دکتر اعوانى/ 12, صدرا, تهران; ایقاظ الناءمین, صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى, با مقدمه و تصحیح دکتر محسن مؤیدى/ 12, موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى, تهران, 1361.
6. همان.
7. اندیشه هاى اصلاح طلبانه کاشف الغطاء, سیدجواد ورعى, ویژه نامه کاشف الغطاء, روزنامه جمهورى اسلامى/41, اردیبهشت 1372.
8. محاوره الامام المصلح کاشف الغطاء الشیخ محمد الحسین مع السفیر البریطانى و الامریکى فى بغداد/12, المطبعه الحیدریه فى النجف, چاپ چهارم, 1373 هجرى.
9. همان.
01. ایقاظ النائمین, مقدمه/23.
11. نامه ملاصدرا به میرداماد, راهنماى کتاب/762, آبان و آذر 1341.
21. یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى, ج 1/335, مقاله سیرى در زندگى علمى و انقلابى شهید.
31. همان/337.
41. الفردوس الاعلى/216 ـ 217.
51. جنة الماوى, شیخ محمدحسین کاشف الغطاء, جمع و رتبه و علق علیه العلامة السید محمدعلى القاضى الطباطبایى/94 ـ 95, 1373.
61. گرایش فقهى ـ اجتماعى علامه کاشف الغطاء, محمدسروش محلاتى, آواى بیدارى, ویژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى, به مناسبت چهلمین سال رحلت آیت اللّه شیخ محمدحسین کاشف الغطاء, اردیبهشت/41, 1372.
17. نامه دانشوران ناصرى/523.
18. زندگانى من, عبداللّه مستوفى/532.

تبلیغات