آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

آیینه, نیاز زندگى است. روشنایى و زیبایى و رخشایى زندگى اجتماعى و فردى به آن بستگى دارد. بدون آن, نمى توان گام از گام برداشت و ناگزیر باید همیشه در تاریکى و بیغوله هاى سیاهِ بى روزن ماند و نقبى به روشنایى نتوان زد.
هیچ ملت و امتى نتوانسته بدون آیینه, گام در جاده مهتاب بگذارد و به سوى سرچشمه خورشید به حرکت دربیاید و با کهکشان و روشنان آسمان, همراه شود.
ملتى توانسته به قلّه هاى روشنایى فرا رود که آن به آن در آیینه هاى زنگار زدوده درنگریسته و زشتیها را از سیماى جان خود زدوده است. زیرا که راه قلّه هاى روشن, جز بر آیینه دلان, بر احدى چهره نمى گشاید و خود را نمى تاباند.
آیینه داران در کانون زندگى کسانى آیینه مى افرازند و امتى را طلایه دارى مى کنند که شایق و شوق مند آراستگى اند و شیداى آیینه هاى رخشا, که جان خود را با آنها تراز کنند و کژیها را از ساحت آن بزدایند.
در اصل, گنج معنى که همان آیینه زنگار زدوده جان هرملتى است, وقتى در میان قومى چشم مى گشاید و آ نان را از غنا, لبریز مى کند و درون آنان را از چشمه همیشه جوشان خود, لبالب مى سازد, که آنى از آ یینه هایى که در برابرشان قامت افراشته اند, چشم فرونبندند.
تاریخ آیینه است. هر ملتى ناگزیر است که همه گاه در برابر آن بایستد, تا غبار زمان, دورى از فطرت, گردابهاى گناه و غفلت, چهره جان اش را نفرت انگیز نکند و از مدار انسانیت, به گرداب حیوانیت فرو نیفتد.
چسان مى توان راه انسانیت را پیمود و آهنگ پیمودن قلّه هاى انسانیت را کرد; امّا هر بامدادان به گاه طلوع خورشید, به تماشاى نگارستانى که انسانهاى انسانیت مدار نگاریده اند و در آیینه زمان جلوه گر شده, نایستاد و از نسیم دلاویز آن مشام جان را ننواخت.
از این روى, خداوند پیامبران و رسولان خود را, بنابر آیه هاى روشنى که در قرآن بازتاب یافته, به تاریخ امتهاى پیشین توجه مى دهد, به آیینه اى که واقع نماست, زنگار نمى گیرد و به روشنى, زیباییها و زشتیها و فرازها و فرودها, راستیها و کژیها, کارآمدیها و نا کارآمدیها ر ا مى نمایاند.
خداوند پیامبر اسلام را, براى این که شالوده روشنایى را بریزد و جامعه اى در دلِ روشنایى بنیان بگذارد و یک یک پیروان خود را بر کرسیهایى از نور برنشاند, به آیینه داران پیشین توجه مى دهد, آنان که در شبهاى دَیحور, در هنگامه هاى سخت, در آوردگاه هاى هراس انگیز در دهانه آتشفشان شرک و در دل جهنمى که دشمن آفریده بود, رایَت توحید افراشتند و سختیها و کینه توزیها را تاب آوردند, تا آتش جهل و شرک را که خانمانها را مى سوزاند و تاروپود و بنیان جوامع انسانى ر ا از هم مى گست, فرونشانند.
تاریخ رخشان ترین آیینه است و تاریخ سازان, صادق ترین آیینه داران. راه را از بیراهه, باز مى شناسانند, تجربه هاى تلخ را وامى گویند, چگونگى پنجه در پنجه دشواریها افکندن را مى آموزند, نیزنگهاى دشمنِ کمین کرده در گذرگاه ها و کمینگاه ها را رومى کنند و انسان هوشمند و تیزنگر را به سوى کهفى که در آن از گزند دشمن در امان ماند و گرفتار شب پرستان نگردد, ره مى نمایند.
پیامبر گرامى اسلام, با بُراقى از نور, از آغاز تا پایان تاریخ بشر را درنوردید, تا آیه ها و سنتهاى خداوندى را ببیند و در یک سیر معنوى از نزدیک به تماشا بایستد که چسان, امتها و تمدنهایى برافتاده و برمى افتند, و خاکستر شدند و تباه مى شوند, چسان امتهایى برآمدند و شکفتند و دل تاریکى را شکافتند و به ساحَت روشنایى گام گذاشتند.
آن والاگهر, براى افق گشایى و کشاندن امت خویش به سراپرده حقیقت, در تاریک ترین روزگار و در شب ترین شب تاریخ, باید با سنتهایى که تاریخ را به حرکت درمى آورند, سیر تاریخ را عوض مى کنند, بشر را به اوج عزت مى رسانند و یا به ویل ذلت مى کشانند, آشنا شود و به تماشاى آبشار بلندِ سنتهاى الهى, که همیشه جارى است, بایستد و هنگامه اى را که خداوند با جارى کردن این قانون دگرگون ناپذیر, مى آفریند و شگفتیهایى که پدید مى آورد, با چشم جان ببیند.
در این سیر بزرگ معنوى, همه وجود آن نازنین چشم شد و دید امتهایى را که در ناز و نعمت غنوده بودند و شادان و خندان و بى غم و درد, مى انگاشتند پایانى براى سرخوشى شان نیست و همیشه و همه گاه طبیعت رام آ نان خواهد بود, از این روى به دام غفلت گرفتار آ مدند, قانون شکنى کردند, پاس ارزشهایى که ستون جامعه اند, نداشتند و به مرزى رسیدند که ناگزیر, برابر سنتهاى الهى, از گردونه هستى خارج شدند.
در منظومه هستى, هیچ حرکتى بى پاسخ نمى ماند. هر عملى, هر رفتار و کنشى, فردى و اجتماعى, بازتاب خواهد داشت و در سرنوشت فردى و اجتماعى اثر خواهد بخشید.اگر ملتى راه رستگارى پیشه کند و دَمادَم نسیم آن را به تمام زوایاى جامعه بوزاند, رستگارى در کانون او خیمه خواهد افراخت و اگر راه ضلالت را پیشه کند, در شب بى پایان خواهد ماند و سپیده هیچ گاه به او لبخند نخواهد زد.
هرگناه, هر غفلت, هر نفاق, هر خدعه و نیرنگ, هر دروغ, هر رفتار ناعادلانه, هر ستم, هر حرکت, گفتار و رفتار تفرقه انگیزانه, در آلودگى جامعه کارگر خواهد افتاد و از زیبایى و رخشایى آن خواهد کاست.
تاریخ به ما نشان مى دهد جامعه هایى را که رفتارهاى زشت مردمان و کارگزاران آنان زیباییها را فروپوشانده و چهره کریه و نفرت انگیزى از جامعه و مردمانى که به روزگارى زیبا و خوش سیما و روح نواز و دل انگیز بوده اند, نمایانده ا ست.
مطالعه سرگذشت ملتها و امتهاى پیشین, از این زاویه, چشم انداز, سخت عبرت انگیز است.
قرآ ن, فراروى ماست, گشوده شده و سخت با شکوه, پرجلوه و پرکشش, آن به آن ما را فرامى خواند به نگاه به گذشته, درنگ در زوایاى تاریخ امتها و تمدنها, آنهایى که خوش درخشیده اند و آنهایى که در گرداب مرگ و جهنم خود آفریده گرفتار آمده اند.
در بررسى سرگذشت پیشینیان, هیچ حرکت, نکته و رفتارى نباید از رصد ما به دور ماند. رصد گاه باید به گونه اى ساخته شود که همه ر فتارهاى آبادگر و یا ویران گر مردمان دور و نزدیک, دیده و براى بهروزى و درس آموزى و بنیان گذارى تمدن نوین, به کار گرفته شود.
باید به دقت در نگریست که چه گناه, یا گناهانى, ملت و جامعه اى را از حرکت بازداشته, رکود, ایستایى و مردابى را به جان و جامعه اشان فروریخته است و شادابى و بهروزى و سعادت مندى پیشین آنان را دستخوش بلایا کرده است.
گناهان و رفتارهاى ناشایست, هر چند کوچک, نباید از چشمِ جست و جوگر حقیقت به دور ماند. ملتى را چه بسا, گناه و یا گناهانى از هم فروپاشیده و به سیلاب بلا گرفتار ساخته است که هیچ گاه در بررسیها و پژوهشهاى بررسى کنندگان و پژوهشگران, جاى نداشته و نقطه اى را به خود ویژه نساخته اند.
همیشه گناهان و رفتارهاى ناشایست و ضد انسانى طبقه حاکم نیست که تار و پود جامعه را از هم مى گسلد و چراغ معنویت را خاموش و دلها را در تاریکى فرو مى برد, چه بسیار بسیار پیش آمده که گناهان و رفتارهاى ناشایست مردمانى سبب گردیده که تخته از زیر پاى ملتى به درآید و اسیر سرپنجه بادهاى صَرصَر گردد.
نگاهى بیندازیم به آیه هاى روشنگر قرآن, ببینیم,د ر مَثَل قوم بنى اسرائیل بر اثر چه گناه و یا گناهانى آن سرنوشت شوم را پیدا کردند و آواره شدند.
ییا امت محمدى(ص) چرا و چگونه پس از آن اوج گیرى و عظمت, بازیچه دست بنى امیه قرار گرفت و از پرتو عقل به قعر جهل فرو افتاد و فرمانروایانى بر آن حاکم شدند که بسان حیوان, با مردمانى که روزى طلایه دار مقام انسانیت بودند, رفتار مى کردند.
چه گناه, یا گناهانى و رفتارى سبب شد که مرمانى از امت محمدى(ص) مشعلهاى روشن و دعوت گر به روشنایى و حق را در برهه اى نمى دیدند؟
چسان شب دیدگان آنان را فرو گرفت و به قلمرو دل و ذهن این قبیله شبیخون زد؟ کدام گناه و تیره دلى, این سان امت محمدى را پایمال سمّ ستوران کرد که عزت و کرامت خویش را در بازار دنیا, به ثمن بخس فروخت و از طلایه دارى و اوج گیرى به سوى قلّه هاى سعادت بازماند, زمین گیر و خاک نشین شد و تن به دریوزگى داد.
بنى امیه و بنى عباس چرک دُمَل گناه بودند که آن سا ن نفرت انگیز کالبد امت اسلامى را فراگرفتند و آن را به عفونت خویش آلودند.
از این روى رسالت بزرگ عالمان دین, حوزه ها و فرهیختگان و آگاهان است که در لابه لاى تاریخ به کندوکاو بپردازند و آن چه را که مایه عبرت و درس آموزى است و ملتى را مى تواند دگرگون کند و از مرحله اى به مرحله اى بالاتر, حرکت دهدو گسیل بدارد, در بیاورند و عرضه بدارند.
امروز باید تاریخ امت اسلامى, طلوع و غروب آن, در برهه ها و سرزمینهاى گوناگون, به بوته بررسى نهاده شود, تا نسل امروز آگاهى یابد چرا امت اسلامى امروز دچار این سرنوشت شده و در گرداب سهمگین و هراس انگیز تفرقه, فقر, ذلت, بى خانمانى, دربه درى, گرفتار آمده و دشمن از کشته هایش پشته مى سازد و داراییها و ثروتهاى بى کران اش را به یغما مى برد و مستانه در جاى جاى سرزمین اش عربده مى کشد.
آیا این سرنوشت شوم, دستاورد گناهان مسلمانان دیروز و امروز نیست, گناه دیروز در امروز اثر گذار است و گناه امروز در فردا, بى شک. این سنت الهى است.
سرنوشت شوم امروز ملتهاى مسلمان, در چهارچوب سنت الهى رقم خورده, سنتى که شاید ما از آن غفلت داشته باشیم.
قرآن را مهجور گذاشتیم و سنت نبوى را فراموش کردیم و به سنت و فرهنگ جاهلى برگشتیم و آن را در حکومت, اداره جامعه, خانواده و رفتار خودمان سریان دادیم, سنت الهى بر ما جارى شد, قانونى که بدون هیچ چون و چرا درباره هر کسى که مرزها را بشکند, اجرا مى شود و ناگزیر باید تن بدان بدهد.
اگر آبشار بلند و زیباى قرآن و سنت نبوى در مزرعه مزرعه زندگى ما, جارى مى بود و سینه هامان لبالب از آن دو گر انبها مى بود, امروز چنین سرنوشتى نمى داشتیم.
کسانى که آگاه بودند و در قلّه آگاهى قرار داشتند, در برابر ستم, حق کشى, غارت و چپاول ثروتهاى طبیعى به دست دشمنان و پایمال کردن ارزشها سکوت کردند و لب فرو بستند, در پدید آمدن این سرنوشت شوم نقش داشته اند, گرچه نامى از آنان در لیست تباه پیشگان برده نشده باشد و حتى نسل اندر نسل, از آنان به نیکى یاد کرده باشند!
ییک اشاره, یک لب فروبستن, یک سخن نابخردانه و یا از روى هوا و هوس, یا براى رسیدن به کرسى و مقام, یا براى در هم کوباندن رقیب, چه بسا سرنوشت امت و ملتى رادگرگون کند و آنها را به خاک ذلت بنشاند و اسیر سرپنجه هاى خونین دشمن …
اگر همین گناه, در لابه لاى تاریخ به درستى رصد شود, خواهیم دریافت که چه مصیبتها و بلاهایى به بار آورده, و چه انسانهایى را در باتلاق شب گرفتار ساخته است.
در تاریخ باید دقیق شد, دقیقه هاى آن را در کانون توجه قرار داد, بویژه تاریخ برهه ها و سرزمینها, ملتها و امتهایى که خواه, ناخواه در سرنوشت ما اثر گذارند و فرهنگ, سیاست و اقتصاد ما ر ا مى سازند و هویت ما به گونه اى با آن گره خورده است.
تاریخ اسلام و تاریخ ایران پس از اسلام, بویژه تاریخ معاصر, در حرکت امروز ما, جایگاه ویژه دارد و از اثر بخشى بسیار بالایى برخوردار است.
تاریخ مشروطه, از آن حلقه هاى اثرگذار است. ردپاى این برهه تاریخ را بر ر وى صفحه هر اندیشه, نگاه و خط مشى مى توان دید. علما و روشنفکران دینى و مردمان متدین و مسلمان, به گونه اى از آن اثر پذیرفته و مى پذیرند و روشنفکران سکولار و لائیک به گونه اى.
شمارى از رگه هاى یأس آلود آن اثرپذیرفته اند و دَمادَم آن را بازمى گویند و در اندیشه و خط مشى خود بازتاب مى دهند و تلاش مى ورزند که دیگران را نیز در این هاله قرار دهند.
شمارى رو به نگارستان مشروطه دارند و محو تماشاى آن اند, آن جا که ایثارها, از خودگذشتگیها, فریادهاى حق طلبانه و مظلومانه, شهادت قهرمانانه شیخ فضل اللّه, بر بوم آن نگاریده شده که بسیار باشکوه و انگیزاننده است.
سکولارها و روشنفکرانى که رو به قبله غرب دارند, در آن وادى در جست و جویند, تا مگر براى خود تبار بتراشند و از این بى هویتى که اکنون گریبان گیرشان شده رهایى یابند.
اینان, پس از پیروزى انقلاب اسلامى,سخت در هم کوبیده شدند و جبهه خود را رسوا دیدند و مورد نفرت مردم, از این روى به تاریخ مشروطه روى آوردند که هم هویتى براى خود دست و پا کنند و هم از همان اهرمهایى که روشنفکران سکولار وابسته به غرب علیه دین, روحانیت و علماى دین, در عصر مشروطه بهره بردند و به ستیز با دین مداران و عالمان دین برخاستند, بهره برند تا مگر بتوانند با حذف اینان, رضاخانى را بر اریکه بنشانند و آب از دست رفته را به جو ى بازگردانند.
مشروطه, آیینه جَم است,آیینه تمام نما. از هر زاویه به آن درنگریسته شود, بى گمان پیامى دارد عبرت آموز, روشنگر و راهگشا و براى امروز و فرداى ما کارساز.
چه شد این حماسه به خون نشست و آن چنان رنگ خون گرفت. کدام گناه, کدام سکوت, کدام غفلت, این فرجام را رقم زد و در روز روشن در پیش مردم مسلمان, شیخ فضل اللّه به دار آویخته شد.
آیا سکوت در برابر زشت گویى, ژاژخایى هرزه درایان, به عالمان طلایه دار, این شوم بختى را بر اى ایران رقم نزد؟
اگر آگاهان و مردان با نفوذ و نقش آفرین, در برابر تندخوییها و دهان دریدگیهاى جبهه سکولار و غرب زده در روزنامه ها و شب نامه ها سکوت نمى کردند و از این همه بدى و زشتى و منکر, چشم فرو نمى بستند و افراد را بى مهار رها نمى کردند که هرچه مى خواهند بگویند و بنویسند و هیچ مرزى را نگه ندارند و از هیچ بدى روى گردان نباشند, آیا کار به این جا مى کشید؟
این آیینه تمام نما را باید همیشه فرا روى داشت و اختلافها را چنان ریشه دار نکرد که جبهه دشمن به آسانى میمنه و میسره جبهه حق را در هم بکوبد و به پیش بیاید.
چون اگر اختلافها ریشه دار شود و از مرز اعتدلال بگذرد, چه بسا در برابر جبهه دشمن که گستاخانه مى تازد و به پیش مى آید و به دین و آیین و علمایى که به ظاهر در جبهه رقیب قرار دارند, توهین روا مى دارد, سکوت پیشه کنیم و وقتى از خواب بیدار شویم که کار از کار گذشته باشد.
بیاییم برابر کتاب و سنت و رهنمودهاى امام خمینى و رهبر فرزانه انقلاب از تاریخ و تاریخ مشروطه که آیینه جم است و تمام نما, درس بگیریم و جبهه خودى را توان مند سازیم و زیباییهاى مشروطه را بگیریم و با زشتیهاى آن به رویارویى برخیزیم, تا دشمن بر ما دل نبندد.

تبلیغات