آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

یکی از شرایط اساسی تعالی و تکامل فردی و اجتماعى، حسّ مسؤولیت شخصی و اعتماد به نفس است، هر انسانی موظف است به علم و اخلاق خود، به سعی و کوشش خود تکیه کند و در راه تأمین سعادت خویشتن علماً و عملاً جدیت نماید و از طفیلی بودن و اتکا به خلق بر حذر باشد. پدران و مادران مکلفند این سجیه­ی اخلاقی را از کودکی در اطفال خود پرورش دهند.
پیشوایان گرامی اسلام در چهارده قرن قبل به مسلمین آموخته­اند که هر انسانی مسؤول کارهای خود و در گرو اعمال خویشتن است، نیک و بد هر کس عاید خود او می­شود و پاداش هر فردی نتیجه­ی سعی و کوشش آن فرد است.
در مکتب­ روحانی اسلام نکته­ی درخشان و جالب توجهی در این بحث وجود دارد که سایر مکاتب فلسفی و روانی از آن بی­بهره­اند؛ آن موضوع اتکا به حق است. قرآن شریف و اخبار اسلامی به عموم مسلمین درس اتکا به خدا و استمداد از قدرت لایزال الهی را داده­اند، شجاعت و قدرت نفس پیامبران خدا و همچنین پیروزی­های حیرت­انگیزی که نصیب مردان الهی شده است مدیون نیروی ارزنده­ی ایمان و اتکا به خداوند است.
اتکا به خلق، اتکا به نفس، اتکا به حق، در زمینه­ی موفقیت و کام­یابی بشر سه مرحله­ی مستقل است که در طول یکدیگر قرار گرفته­اند و هر یک از آن­ها نتایج و آثار روانی و عملی مخصوص به خود دارند.
اتکا به خلق؛ عبارت از این است که آدمی در راه نیل به سعادت از انجام وظایف خویش به امید این و آن شانه خالی کند و به دیگران متکی باشد. این حالت روانی از نظر دینی و علمی یکی از صفات مذموم و ناپسند انسان است. افراد متکی به خلق، زبون و غیر مستقلند، افراد متکی به خلق به خود اعتماد ندارند و همواره طفیلی مردمند، افراد متکی به خلق در خود احساس حقارت و پستی می­کنند و اغلب تا پایان عمر به این بیماری روانی دچارند.
ضرورت زندگی ایجاب می­کند که هر انسانی با مردم باشد و با آنان معاشرت نماید، ولی معاشرت با مردم، غیر از اتکا به مردم است. انسان عاقل در برخوردهای اجتماعی مؤدّب و مهربان است، به شخصیت مردم احترام می­کند، با آنان به گرمی و خوش­رویی ملاقات می­نماید، حقوق و حدود خود و دیگران را به خوبی مراعات می­کند، ولی هرگز تن به ذلت نمی­دهد، خویشتن را خوار و زبون نمی­نماید، کاری را که خود باید انجام دهد از این­ و آن توقع نمی­کند، به اتکای دیگران از انجام وظایف خویشتن خودداری نمی­نماید.
کانَ امیرالْمؤمِنینَ صَلَواتُ الله عَلَیْهِ یَقولُ: لِیَجَتَمِعْ فی قَلْبِکَ الافْتقارُ إلیَ النّاسِ والاسْتغناءُ عَنْهُمْ. فَیَکُونَ افْتقارُکَ إلَیْهِِمْ فی لینِ کَلامِکَ وَحُسْن بِشْرِکَ. وَیَکونُ اسْتِغْناؤُکَ عَنْهُمْ فی نَزاهَةِ عَرْضِکَ وَبَقاء عزِّکَ([1]).
حضرت علی(ع) همواره این درس را به پیروان خود می­داد که لازم است هر انسانی در باطن خود نسبت به مردم دارای دو احساس باشد: یکی احتیاج به آن­ها و دیگری بی­نیازی از آن­ها. احساس احتیاج را با سخنان نرم و روی گشاده­ی خود آشکار کند، و بی­نیازی خویش را به وسیله­ی اجتناب از زبونی و حفظ شرافت شخصی خود ظاهر سازد.
اتکا به نفس؛ عبارت از این است که هر انسانی به خود تکیه کند، به عقل و علم خود، به خوی و خلق خود، به عزم و تصمیم خود، به کار و کوشش خود، اعتماد نماید و در زندگى، روی پای خود بایستد، هر انسانی بداند که در کارهای خوب و بد خویش، مسؤولیت شخصی دارد و خوش­بختی و بدبختی هر فرد، ناشی از نوع افکار و اعمال خود اوست.
در این دو مرحله بین تعالیم عالیه­ی اسلام و روش­های علمی امروز جهان، توافق و هماهنگی است؛ یعنی آنچه را که اسلام چهارده قرن قبل در برنامه­های تربیتی خود به مسلمین آموخته و در قرآن شریف و اخبار اسلامی تصریح شده است، امروز نیز دانشمندان تربیت و روان، همان برنامه­ها را در کتاب­های علمی خود آورده و به مردم جهان توصیه نموده­اند.
اولیای اسلام، اتکا به خلق را مذموم دانسته­اند. دانشمندان امروز نیز، اتکا به خلق و طفیلی بودن را ناپسند و مذموم خوانده­اند.
اولیای اسلام احساس مسؤولیت شخصی، حسّ استقلال و اعتماد به نفس را در مردم احیا نموده، و هر فرد را مسؤول اعمال خویش دانسته، و هر انسانی را در گرو کارهای خودش شناخته­اند، دانشمندان امروز هم، اعتماد به نفس را یکی از پایه­های اساسی سعادت فرد و اجتماع معرّفی نموده­اند.
اتکا به حق؛ عبارت از این است که هر انسان با ایمان، علاوه بر استفاده از تمام نیروهای روانی و جسمی و طبیعی به قدرت نامحدود خداوند جهان متکی و امیدوار باشد، و از ذات مقدّس او همواره استمداد کند. به عبارت روشن­تر مردان با ایمان در راه نیل به سعادت مادی و معنوی خود از تمام قدرت­های عقل، علم، هوش، اخلاق، قوای بدنى، فعالیت­های جسمانى، نیروهای طبیعى، و خلاصه از کلیه­ی عوامل بهره برداری می­کنند و در مقام انجام وظیفه، همه­ی وسایلی را که آفریده­ی خداوند است عملاً به کار می­بندند، ولی هرگز امید خود را در این قدرت­ها محصور نمی­کنند و روان خویش را در محدوده­ی آن­ها زندانی نمی­نمایند، اینان معتقدند که در پس پرده­ی تمام علل و عوامل عادی و فوق تمام قدرت­های جسمی و روانى،‌ قدرت نامحدود خداوند بزرگ وجود دارد که بر همه­ی نیروهای جهان هستى، فرمان­روا و حاکم است، عقیده دارند که تمام علل به فرمان او علیت دارند و او علة العلل است، عقیده دارند تمام اسباب و وسایل عالم وجود، به امر او سببیت دارند و او مسبب الأسباب است. صاحبان چنین عقیده و ایمانی هیچ وقت در مشکلات زندگی خود را نمی­بازند، یأس و ناامیدی که منشأ تمام شکست­ها و بدبختی­هاست هرگز در روان آن­ها راه ندارد، اینان با اتکا به قدرت لایزال الهی همواره روحی مطمئن، عزمی آهنین و تصمیمی استوار دارند.([2])
پی­نوشت:
[1]. اصول کافى، ج 2، ص 149.
[2]. گفتار فلسفى، ج 2، ص 308 ـ 303.

تبلیغات