آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

هرچند برای تعلیم و تربیت تعاریف گوناگونی شده است، اما از نظر اسلام تعلیم و تربیت چیزی جز راهنمایی و هدایت انسان نیست؛ زیرا او موجودی پوینده و آزاد برای حرکت به سوی هدفی معین آفریده شده و بر اعمال و گفتار او پاداش و عقاب وضع شده است. این پوینده­ی آزاد، نیاز به آگاهی و هدایت و راهنمایی دارد. تعلیم همان آگاهی دادن و تربیت راهنمایی و هدایت کردن است. هدف از ارسال انبیای الهی نیز هدایت و راهنمایی بشر است: (هُوَ الّذی أرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی ...) ([1]). پیامبران که خود رشته­ها و زنجیرهای وابستگی را گسسته­اند تا شمع فروزان راه سالکان و عاشقان وارستگی و کمال باشند، برای ره­جویان راهنم و راهبر و برای غریقان وسیله­ی نجات­اند. قرآن شریف این هدف را با ادات حصر بیان فرموده است: (وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ إلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ...)([2]) تبشیر و انذار بی هدف، امری عبث و بیهوده است، که از حکیم ازلی سر نمی­زند. آن هدف چیزی جز تربیت انسان­ها نیست.
این نوشتار در پی یادآوری برخی از پیام­های تربیتی عاشورا است که امروز بیش از دیروز به آن نیاز است.
احیای حقیقت وجودی انسان
عزت و کرامت نفس انسان در منابع اسلامی بسیار یاد شده است. در جامعه­ای که انسان­ها تکریم می­شوند، خفّت و ذلت برای تأمین رفاه مادی و اطاعت از اوامر استکباری ننگ به شمار می­آید. جامعه­ای که با عزت نفس پرورش می­یابد و برای حقیقت وجودی خود ارزش قایل است، با تهاجم فرهنگی دشمن از پا در نمی­آید؛ چرا که وقتی به گوهره­ی وجودی انسان می­نگرد، عرصه­های زیبای دشمن را زشت و خانمان­سوز می­یابد و عزت نفس خود را قربانی ارضای قوای حیوانی نمی­کند.
ائمه معصومین: برای رسیدن افراد اجتماع به ارزش­های عالی انسانى، آن­ها را به درون­نگری دعوت می­کنند تا با کشف حقیقت وجودی خود به شرافت و عزت خویش پی برند. حضرت سید الشهدا7 در شعارهای معروف روز عاشورا توجه و درک عظمت و اهمیت خود انسانی را احیا فرمود و عزت و کرامت واقعی را به مردم ذلیل دنیا نشان داد.
در روز عاشورا فرمود: الموت أولی من رکوب العار؛ مرگ از پذیرش ننگ، برتر است.([3]) پیام زیبای این شعار آن است، که ای انسان درونت را بنگر، تا سرّ برتری خود را از دیگر موجودات عالم دریابى؛ آن­گاه حاضر نخواهی شد تن به حکومت ذلیل شخصى؛ همچون یزید دهی و با این حال روزگارت بگذرد؟ ننگ خدمت به یزید، ارزانی تو نیست. در جای دیگر فرمود: موت فی عِزٍّ خیر من حیاة فی ذلٍّ؛ مردن با عزت از زندگی با ذلت بهتر است.([4]) همچنان که در جای دیگر فریاد بر می­آورد: إنّی لاَ أری الموت إلاّالسّعادة والحیاة مع الظّالمین إلاّبرم.([5])
تمامی این شعارها گویای کرامت واقعی انسان است.
احیای معاد و روز حساب
اعتقاد به اصل معاد ضامن اجرای نیکی­ها و مانع گسترش زشتی­هاست. یاد مرگ و ثواب و عقاب الهى، آدمی را از انحراف و کژی باز می­دارد و گام­های او را در راه مستقیم الهی مطمئن و استوار می­سازد. زنده نگه­داشتن یاد خدا از آثار یادآوری مرگ و روز رستاخیز است.
در تربیت اسلامی بر اصل تحذیر و ترغیب تأکید شده است. قرآن شریف از معاد و نعمت­های خداوند در قیامت و سختی و تعب فاجران و صالحان بسیار یاد می­کند؛ چرا که یادآوری عقاب و تنبیه برای خطاکاران و وعده­ی پاداش بر نیکوکاران از اصول عملی و سازنده­ی تربیت به شمار می­آید؛ چنانچه والدین و مربیان جامعه، پایه و اساس مراحل تربیتی را بر اصل معاد و حساب­رسی امور بنا نهند، در کار خود موفق­ترند؛ چرا که فرزندان همواره مراقب اعمال خویش بوده و از خطرها بیم دارند و از عاقبت شوم خوشی­های زودگذر که شیرینی پاداش جاودانه­ی آخرت را از آنان می­ستاند، در هراسند.
حضرت اباعبدالله(ع) هنگام عزیمت از مکه به سوی عراق در سوم ذی حجه سال شصت ضمن خطبه­ای فرمود:
خُطَّ الموتُ علی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ القَلدَةِ علی جیدِ الفَتاةِ؛ مرگ همچون گردن­بند دختران، آویزه­ی گلوی بنی­آدم است.([6])
با این کلام چگونگی و چیستی عاقبت راه در پیش گرفته را تشریح فرمود و آنان را از مرگی که ملازمشان است، آگاه ساخت، تا در همه­ی لحظات مراقب باشند و خود را به محاسبه کشند و از راه هدایت منحرف نشوند.
هنگامی که فرزدق خبر شهادت مسلم و یارانش را به امام حسین(ع) داد، آن حضرت فرمود: رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صار إلی رَوْحِ الله وَ رَیحانِهِ وَجَنَّتِهِ وَ رِضوانِهِ؛ مسلم را خدا رحمت کند، او به سوی آسایش الهی و ملکوت عطرآگین و بهشت و خشنودی خدا رخت بربست. او تکلیف خود را انجام داد و (هنوز) تکلیف ما باقی است.([7]) کلام حضرت7 تقویت انگیزه و روشنگری راه برای همه­ی آن­هایی بود که به دنبال سالار شهیدان حرکت کردند و باید می­دانستند که سرانجام کارشان چون مسلم خواهد بود، و نیز تنبیه بر کسانی بود که فکر می­کردند با کشتن مسلم پیروز شده­اند. پس از آن نیز شعری را سرود که در آن به بی­ارزشی دنیا و یادآوری مرگ اشاره شده است. در روز عاشورا نیز آن حضرت سعی نمود با یاد معاد، قلب زنگار زده­ی عمر سعد را احیا کند ـ هرچند امید نجاتی در او نبود ـ از این­رو خطاب به وی فرمود: وَیَحْکَ أما تَتَّقی اللهَ الّذی إلیهِ مَعادُکَ؛ وای بر تو آیا از خدایی که بازگشت به سوی اوست نمی­ترسى؟.([8])
همان­گونه که یاد مرگ برای بندگان دنیا نوعی تنبیه است؛ برای اهل ثواب و آنان که در مسیر تربیت الهی­اند، غرورآفرین، شادی بخش و مایه­ی ثبات و استواری در هدف است؛ از این­رو هرچه بر ظهر عاشورا نزدیک­ می­شد، یاران امام حسین(ع) راسخ­تر می­شدند و آرامش و نشاطشان افزون می­گشت. آن حضرت نیز با یاد معاد و لقای الهی بر این تسلاّ می­افزود. تاریخ گویا و زنده­ی کربلا، و نیز سخنان و کلمات شهدا و یاران آن حضرت نشانگر تأثیر شگرف این اصل تربیتی است.
روز عاشورا حنظلة بن أسعد شبامی­ خدمت فرزند رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: جعلتُ فداک أفلا نَروح إلی رَّبنا فنَلحِقُ بإخواننا؛ فدایت گردم آیا به سوی پروردگارمان نمی­رویم تا به برادرانمان ملحق شویم؟.([9])
آن حضرت در پاسخ فرمود: رُح إلی خیرٍ مِنَ الدّنیا و ما فیها و إلی مُلکٍ لایَبلى؛ رهسپار شوم سوی عالمی که از دنیا و آن­چه در آن است بهتر بوده، و به سوی سلطنتی که فرسوده نشود.([10])
دیگر اصحاب و یاران نیز با یاد لقای الهی برادران خود را به ایثار و نثار جان در راه ابی­عبدالله الحسین(ع) تشویق کردند. البته اگر کسی خیال کند که امام(ع) در حرکت خود فقط از راه ثواب و عقاب الهی استفاده نمود، باید گفت: امام حسین(ع) ملاک­ و ارزش­های انسانی را به شکلی خاص احیا فرمود و پس از این مرحله برای تسریع در حرکت از عامل تشویق و ترغیب استفاده کرد.
این سیره­ی بسیار آموزنده راه­کاری مؤثر و سازنده برای مربیان است، که تنها از تشویق، یا تهدید به عنوان عامل اصلی در سوق دادن به خوبی­ها و بازداشتن از انحرافات استفاده نکنند، بلکه ابتدا از راه شناخت کامل و آشنا ساختن فرد با ارزش واقعی راه صحیح را نشان داده و راه باطل را از پیش­رو بردارند و گاه از ترغیب و گاه از تشویق به عنوان عامل تسریع در حرکت مدد جویند.
تکیه بر اصل هدف­داری و حق مداری
تکیه بر اصل هدف­داری در تربیت و تزکیه­ی اسلامی به منظور معنابخشی به زندگی و زوال و زدودن پوچی و بیهودگی است.
برای انسان هدف­مند تن دادن به انجام تکالیف سخت و مشقت­بار نه تنها بازدارنده نیست، بلکه زندگی را در حال پویایی و تحول قرار می­دهد. بی­ثباتی و ناتمام گذاشتن کارها نتیجه­ی نداشتن هدف در زندگی است.
اگر انسان به دنبال هدف بزرگ و الهی باشد، در شرایط و اوضاع و احوال مختلف یک مسیر را می­پیماید. دنیا و ثروت­های ظاهر و باطن آن را در مقایسه با آن هدف والا، به حساب نمی­آورد و هرگز انحراف از مسیر الهی را انتخاب نخواهد کرد. شبث­بن ربعی در آغاز راه برای یکی از کسانی که مدعی نبوت بود، اذان می­گفت، پس از شکست آن شخص به اسلام گروید و در زمان خلافت امیرالمؤمنین(ع) از یاران حضرت گردید و در رکاب ایشان شمشیر ­زد و با سپاه معاویه جنگید. با کوفیان در دعوت از امام حسین(ع) هم­نوا شد، امّا در کربلا به نفع یزید و علیه سیدالشهدا7 جنگید و یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد شد. در زمان مختار با او همراه گردید و رییس پلیس کوفه شد. سرانجام به مختار نیز خیانت کرد و در قتل او شرکت نمود. در پایان کار از این چهره عوض کردن­ها اظهار تأسف کرد و گفت: یا ضلال یا لَکَ مَنْ ضلال.([11])
حضرت سیدالشهدا7 هنگام خارج شدن از مدینه کاغذی در خواست نمود و در آن عبارت کوتاهی نوشت که هدف را برای کسانی که قصد ملحق شدن به ایشان را داشتند، روشن می­کرد: من الحسین­ابن علی­ إلی بَنی هاشِم. أمّا بعدُ فإنّه مَن أُلحَِْقَ [لَحِقَ] بی مِنکم إستَشهَدَ مَعى، وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یَبْلُغِ الفَتْحَ وَالسّلامُ؛ از حسین­ابن علی به فرزندان هاشم. اما بعد، هر کس به من ملحق شد به شهادت خواهد رسید و هر کس از من عقب ماند و جدا شد به پیروزی نخواهد رسید.([12])
امام حسین(ع) در این نوشته به دو نکته اشاره فرمود:
1. هر کس می­خواهد به من ملحق شود، بداند که به سوی شهادت پیش می­رود، پس با این هدف به دنبال من بیاید.
2. هرکس نیاید به پیروزی نخواهد رسید.
اگر انسان توجه به سرانجام کار که لقای الهی است، داشته باشد؛ هرگز از راه و رسم نیکان و پاکان تخلف نمی­کند و به دنبال هدف­های پست نمی­رود. افرادی که در سطح عالی تربیتی قرار دارند، وظایف و کارهای پسندیده را به خاطر ضرورت، یا الزام انجام می­دهند و امور ناپسند را نیز به منظور نداشتن فایده ترک می­کنند. آن­ها دلیل انجام، یا فروگذاشتن کارها را بررسی کرده و پس از آن اقدام به فعل، یا ترک آن می­نمایند.
آنچه برای امام حسین(ع) اهمیت داشت، انجام تکلیف الهی بود. امام(ع) همراه یاران خود در مسیر حرکت هنگام نیم­روز در ثعلبیّه فرود آمد، سرنهاد و به خوابی سبک فرو رفت. سپس گریان از خواب برخاست. فرزندش علیاکبر(ع) پرسید: پدرجان! خدا دیدگان تو را نگریاند! سبب گریه چیست؟.
فرمود: فرزندم! این ساعتی است که خواب آن دروغ نیست، من به خواب سبکی رفتم، اسب سواری را دیدم که رو به رویم ایستاد و گفت: ای حسین! شما شتابان می­روید و اجل­ها با شتاب به بهشتتان می­برند. دانستم که ما را به شهادت می­خوانند..
علیاکبر(ع) عرض نمود: پدرجان! آیا ما به حق نیستیم؟.
آن حضرت فرمود: بَلِی یا بُنیّ والَّذی إِلیه مَرجِع العِبادَ!؛ چرا فرزندم به آن خدایی که همه­ی بندگان به او باز آیند..
عرض کرد: پس ما را از مرگ چه باک؟!. در واقع منظور علیاکبر(ع)، این بود که فرقی نمی­کند به سوی کدام سرنوشت می­رویم، به سوی مرگ، یا حیات، بلکه اساس این است که روی جاده­ی حق حرکت کنیم.
امام حسین(ع) فرمود: یا بُنیّ خیرُ ماجَزی به ولداً عَنْ والدٍ([13]).
حق مداری و هدف­داری درس مکتب امام حسین(ع) ـ از هنگام خروج تا پایان حرکت ـ است. آن حضرت در وصیّت خود به محمد حنفیه هدف از قیام را اصلاح و تربیت امت جدّ خویش بیان ­فرمود و توفیق را از جانب خدا دانست: ... وَ ما تَوفیقی إلاّ بِاللهِ عَلیهِ تَوَکَّلتُ وَإلَیه أُنیبُ.([14])
سپس اعتماد و اتکا بر خداوند را یادآور شد؛ چرا که تکیه بر قدرت مستقل در مقابل خدا، سقوط و هلاکت است. آن حضرت7 اتکا و توکل بر خدا را پشتوانه­ی تعلیم و تربیت توحیدی می­داند، اما برای نتیجه و پایان کار این­گونه تلاش نمی­کند؛ چرا که هرکس بر خدا تکیه کند، موفق و پیروز است و از جمعیّت دشمن و کمی یاران خود نمی­ترسد؛ همچنان که لشکرکوفه را نیز مورد خطاب قرار می­دهد:
زنازاده­ی فرزند زنازاده میان دو چیز پا فشرده است: کشتن ما و ذلّت ما! هیهات که ما ذلّت را بپذیریم.([15])
اصحاب اباعبدالله الحسین(ع) که دانش آموخته­ی این آموزگار الهی­اند، نیز به جهت بزرگی هدف و حق­مدارى، تا آخرین دم ثابت قدم ماندند و هرچه عرصه بر آن­ها تنگ­تر می­شد، بیشتر اظهار وفاداری می­کردند.
آیا جز بزرگی هدف و عشق ورزیدن به آن، انسان را این­گونه ثابت قدم و پابرجا نگه می­دارد؟!
پی­نوشت:
[1]. الفتح (48) : 28.
[2]. الکهف (18) : 56 و الأنعام (6) : 48.
[3]. علامه مجلسی1، بحارالانوار، ج 78، ص 128.
[4]. همان، ج 44، ص 192.
[5]. سیدبن طاووس، اللهوف، ص 79.
[6]. بحارالانوار، ج 44، ص 366 و فرهنگ جامع سخنان امام­ حسین(ع)، ترجمه­ی علی مؤیدى، ص 369.
[7]. همان، ج 44، ص 374 و همان، ص 392.
[8]. همان، ج 44، ص 388 و همان، ص 431.
[9]. همان، ج 45، ص 24 و همان، ص 504 و 505 و سیدبن طاووس، اللهوف، ص 65 .
[10]. همان.
[11]. ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص 139.
[12]. بحارالانوار، ج 44، ص 330 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 336.
[13]. بحارالانوار، ج 44، ص 367 و احمدبن اعثم کوفى، الفتوح، ج 5، ص 71.
[14]. همان، ص 329 و فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 330.
[15]. همان، ج 45، ص 9 و همان، ص 474.

تبلیغات