آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

و با این همه و ده­ها مسایل دیگر، از آن جمله به انزوا و عزلت کشیدن روحانیان و با قدرت تبلیغات، به انحراف فکری کشیدن بسیاری از آنان، ممکن نبود این ملت با این وضعیت یک پارچه قیام کند و در سرتاسر کور با ایده­ی واحد و فریاد "الله اکبر" و فداکاری­های حیرت­آور و معجزه­آسا تمام قدرت­های داخل و خارج را کنار زده و خود مقدرات کشور را به دست گیرد.
شرح:
در شماره­ی پیشین اشاره شد که وقتی غرب استعمارگر در بعد علمی به کشورهای اسلامی هجوم آورد و با پشتیبانی وحمایت سیاست بازان و حاکمان مستبد و جوسازی و تبلیغات غربزدگان شبه روشنفکر، فرهنگ الحادی و ضد انسانی و ضد خدایی خود را جایگزین فرهنگ انسان­ساز الهی نمود و نظام فرهنگی و تبلیغی و رسانه­های نوین و پرجاذبه را در اختیار گرفت، مردم مسلمان نیز که جایگاه ویژه­ای برای دانش و دانشمند معتقد بوده و در برابر علم متواضع بودند، این فروتنی و تواضع را نثار این میهمانان ناخوانده کردند و سازمان فرهنگی و علمی خودی نه تنها از رسمیت افتاد، بلکه به دلیل عوامل مختلفی از قبیل:
1. نبود هیچ گونه زمینه­ی تشویق و ترغیب و تشکر و تقدیر از مکاتب و مدارس و حوزه­های علمی و ملی خودی.
2. تحقیر و هیچ انگاری طلاب و مدرسان و دانشمندان وابسته به حوزه­ها و انتساب تهمت­های گوناگون و ناروا به آن­ها.
3. ایجاد محدودیت­های قانونی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و... برای کسانی که به این حوزه­ها روی می­آوردند و در این مسیر گام بر می­داشتند.
4. روی نیاوردن نیروهای کارآمد و خوش فکر و فعال به حوزه­های علمیه به دلیل کمبود و یا نبود امکانات اقتصادی، آموزشی، اجتماعی مناسب.
5 . احساس خود کم­بینی و خود سانسوری در اثر شانتاژهای تبلیغی و جوسازی­های سیستماتیک و منسجم در روحیه­ی خودی­ها.
این­ها و شاید ده­ها دلیل و عامل دیگر روز به روز نظام فرهنگی آموزشی خودی را از کارآیی انداخت و باعث شد تا باقی ماندگان در حوزه به جای حضور فعال در صحنه­ی علمی و فرهنگی و به روز درآوردن اطلاعات و ابداعات علمی، به تمرین و تکرار گذشته­ها بپردازند و از سیاست­های جدید استکبار جهانی غافل بمانند و در نتیجه روحانیتی که بایستی: دیده­بان بیدار و مرزبان همیشه مسلح و هوشیار و پزشک ماهر و متحرک و دلسوز جامعه اسلامی باشد و نیز پیشاهنگ حیات و تجدد و جاودانگی و تحول و راهنمای راه دنیا و آخرت و تعادل جسم و روح باشد و نیز وارث حکمت انبیا و اولیا و پاسدار فرهنگ و ارزش­ها باشد، تمامی این امتیازات به قهر و یا به توطئه و زمینه سازی از او گرفته شد و به وضعی گرفتار شد که هنوز و پس از بیست و هفت سال پیروزی انقلاب اسلامی نتوانسته است آثار شوم آن ایام را از مجموعه­ی خود زایل گرداند.
حوزه­های علمیه که در طول سال­های قرون وسطی و حاکمیت تاریکی و جهل بر اروپا، تنها وارث علوم شرق و غرب و حامل فرهنگ و تمدن و دانش بود و خواجه نصیرالدین طوسی آن در شهر تبریز و مراغه شهر پژوهشی پزشکان تأسیس نموده و همه گونه امکانات ممکن آن عصر را به خدمت علم درآورده بود، از اوایل دوره­ی قاجار سیاست عزلت گزینی و تصوف عملی و زهد فردی و تلاش برای نجات فرد و دوری از سیاست را در پیش گرفت و تاجایی پیش رفت که در این اواخر رسماً فتوای جدایی دین از سیاست را سر می­داد.
دشمن چنان زمانه را بردانش آموختگان حوزه سخت گرفت و از همه طرف او را در محظور و مشکل قرار داد و آن­ها را در معرض بمباران تبلیغات خود ساخت، تا آن­ها را وادار نمود متناسب با زمانه و زمان از خود واکنش نشان داده و عده­ای در بعد افراط به توجیه خواسته­های دشمن برخاسته و وعاظ السلاطین شوند و مداحی ستمگران و ملحدان نمایند و از سیاست و اجتماع تنها کرنش در برابر ستمگران را بیاموزند و عده­ای دیگر در بعد تفریط و لجاجت غیر معقولانه با دشمن، سیاست را و اجتماع و تجدد و تمدن را از ریشه­ منکر شوند و دین را به جنگ علم و سیاست و تمدن فرا بخوانند. حضرت امام (قدس سره) در مباحث آینده به این مبحث خواهند پرداخت.
تا به این­جا حضرت امام (قدس سره): 1. تبلیغات ضد دینی 2. تفرقه افکنی 3. ترویج عیاشی و فساد به دست دولت­ها و مجالس فرمایشی وابسته 4. نظام آموزشی وابسته و الحادی 5 . مقابله با روحانیت و به انحراف کشیدن آن را به عنوان عواملی یاد کردند که خود به خود زمینه­ی هرگونه انقلاب و تحول و دگرگونی در نظام سیاسی اجتماعی و به ویژه یک تحول اسلامی را مانع می­شد. نه برای گرفتاران در چنگال چنین نظام به اسارت کشیده شده و نه برای توطئه گران، هیچ گونه روزنه­ی نجات و رهایی دیده نمی­شد، اینان ناامید بودند و آنان مطمئن که مشکلی در پیش ندارند و ناگهان معجزه­ی انقلاب اسلامی در خفقان آمیزترین لحظه­ی تاریخ چشم­ها را خیره کرد.
حضرت امام (قدس سره) در این فراز از وصیت­نامه و همواره در طول ده سال پس از پیروزی که سایه­ی آن روح خدایی بر سر پیروان و عاشقانش می­تابید بر سه عامل مهم در پیروزی انقلاب اسلامی تکیه می­فرمود، به وجود این سه عامل و تحقق آن معترف و مصر بود و به درگاه خدا شکر می­کرد و قدرشناس هرسه بود و با دید الهی و معرفتی که داشت این سه را از یکدیگر جدا نمی­دانست و واقعیت این است که این سه از همه جدایی ناپذیرند: قیام یک­پارچه و فراگیر مردمی، با ایده و شعار و هدف واحد، و همراه با فداکاری و ایثار حیرت­آور، و این قلم یقین دارد که معرفت صحیح به این عوامل و جایگاه هر یک از آنان و سپاسگزاری مناسب و در خور از این سه عامل ـ که بهره­مندی به جا از آن­ها را به دنبال دارد ـ خود نیز از ویژگی­های مهم حضرت امام و از عوامل اساسی در پیروزی بود. زیرا وجود این سه عامل قدم اول و مقدمه است، مهم­تر از خود این عوامل رهبری صحیح و بهره­گیری به جا از آن­ها است که در این عصر ویژه­ی حضرت امام بود. حضرت امام باقر(علیه السلام) در سخنی نغز می­فرماید: لایعرف النعمة إلاّ الشاکر، ولایشکر النعمة إلاّ العارف؛ سپاس سزاوار از یک نعمت را جز کسی که قدر آن را می­شناسد، به جا نمی­آورد و قدرشناس واقعی نعمت جز همان شخص سپاس­گزار نخواهد بود..([1])
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه­ای با اشاره به زمینه­های بروز جنگ جمل می­فرماید: ... و قد فُتِحَ بابُ الحرب بینکم و بین أهل القبله، ولایحملُ یحملن هذا العَلَمَ إلاّ أهلُ البَصَرِ والصَّبر والعلم بمواضع الحقّ...([2])؛ مسأله مبارزه با حاکمیت وابسته­ای که به ظاهر خودی است نیازمند بصیرتی عمیق و تحمل رنج و بردباری بسیاراست، زیرا شمشیر بر روی همسنگر کشیدن برای شیفتگان قدرت آسان است ولی برای یک انسان اصول­گرا و پای­بند به ضوابط و اخلاق بسیار مشکل است و این صبر با بصیرت بود که مردم مؤمن و انقلابی ما را آبدیده و کارآزموده نمود و برای یک قیام همگانی و فداکاری بی­نظیر مهیا نموده بود. در واقع برای پیروزی انقلاب اسلامی دو کار باید انجام می­گرفت:
1. شناخت چهره واقعی دشمن و مقابله همگانی و همه جانبه با آن و فریب نفاق او را نخوردن.
2. تحمل مشکلات و سختی­هایی که در پی چنین برخوردی به ناچار پیش می­آمد.
حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه­های دیگر ـ در سرزنش سستی یارانش ـ می­فرماید: ولقد کُنّا فیه رسول الله9... نقتُلُ اباءنا و ابناءنا و اِخواننا و أعمامنا: ما یزیدُنا ذلک إلاّ إیماناً و تسلیماً و مُضیّاً علی اللّقم و صبراً علی مَضَضِ الألَم، و جِدّاً فی جهاد العدوّ... فلمّا رأی الله صِدقَنَا أنزل بعدوِّنا الکبت، و أنزل علینا النّصر...([3])
فردوسی در بیتی می­گوید:
به رنج اندر است ای خردمند گنج نیابد کسی گنج، نابرده رنج
و مولوی نیز می­گوید:
ای مسیح خوش نفس چو نی ز رنج که نبود اندر جهان بی­رنج، گنج
مردم مسلمان و مؤمن، با بصیرت و آگاهی و بردباری شگفتی­هایی آفریدند که هر یک از آن­ها می­تواند امتی را زنده کند. به عنوان نمونه حضرت امام (قدس سره) خود به داستان آن پیرزن اشاره می­کند که: به من گفتند در یکی از روزهای تظاهرات عمومی پیرزنی در کنار خیابان ایستاده و در دستش کاسه­ای پر از دوریالی بود. من گمان کردم فقیر است و نزدیک رفتم کمکش کنم دیدم این پیرزن محترم می­گوید: امروز تعطیل عمومی است و مغازه­ها بسته است و احتمال دارد کسی برای خبر دادن سلامتی خود به خانواده و نیافتن دو ریالی تلفن دچار مشکل شود!!([4]) به راستی چنین فداکاری و ایثار و این همه ظرافت و لطافت و عظمت را چه کسی به این مردم مؤمن الهام نموده بود؟! و هنگامی که خداوند این همه عظمت را در مردم مسلمان دید، آنان را در برابر قدرت­های داخلی و خارجی پیروز نمود. و البته تصور این امر مشکل است که مردمانی با دست خالی و بدون هیچ گونه تشکل متعارف سیاسی ـ که در فلسفه­های سیاسی به آن تکیه و تأکید می­شود ـ و بدون هیچ پشتوانه و پشتیبانی و اسلحه و امکانات و تنها با اتکای به خداوند و انجام وظیفه­ی دینی و تکلیف شرعی و آمدن به خیابان بر ساواک جهنمی شاه و سیای جنایتکار آمریکا و اطلاعات صهیونیستی و ارتش تا دندان مسلح و منظم و مقتدری که ژاندارم آمریکا و انگلیس در منطقه بود و بدتر از همه­ی این­ها تشکل­های روشنفکری و سیاسی که همچون مار هفت سر و پر خط و خال دم از سیاست مداری و آزادی و ملیت و مردمی بودن می­زدند و برای خلق خودشان! فدایی بودند و مجاهده می­کردند و نهضت آزادی بر پا می­نمودند و جبهه­های ملی و میهنی تشکیل داده و بختیارها و امینی­ها را در چنته داشتند، به راستی پیروز شدن در برابر این­ها تنها یک معجزه­ی الهی بود.
پی­نوشت:
[1]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 75، ص 378.
[2]. نهج البلاغه، خطبه­ی 173.
[3]. همان، خطبه­ی 56 .
[4]. صحیفه نور، ج 9، ص 20.

تبلیغات