آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

گفتن و نوشتن درباره­ی اولیای بزرگ الهی کار دشواری است زیرا از یک سو بزرگی و عظمت آنان به دلیل اتصال آن­ها به عالم ربوبی نامحدود است و از سوی دیگر حوصله و ظرفیت ما انسان­ها محدود. به همین دلیل حضرت ختمی مرتبت فرمود: انا معاشر الانبیاء تکلم الناس علی قدر عقولهم و باز همین جهت خطاب به علی7 فرمود: یا علی اگر نمی­ترسیدم که گروه­هایی از امت من درباره­ی آن چیزی را بگویند که مسیحیان درباره­ی عیسی گفتند درباره­ی تو چیزی می­گفتم که بر هیچ جمعیتی از مسلمان­ها مرور نکنی مگر آن­که خاک زیر پاهایت را برای تبرک بردارند.([1]) و امام هادی7 بعد از آن همه فیضان و ریزش معرفت از قلّه­ی وجودش در زیارت جامعه­ی کبیره در نهایت با توجّه به ضعف دریافت کنندگان می­فرماید: کیف أصف حسن ثنائکم و أحصی جمیل بلائکم امّا نیازمندی انسان به ذکر محبوب اقتضا می­کند که نام آن­ها را بر زبان جاری سازد و یادشان را در قلب زنده نگه دارد و مرکب خیال را در اطراف کوی دوست به جولان درآورد و به سودای آنان بر صفحه­ی کاغذ خطوطی را به رنگ جعد مشکین آنان حک نماید تا بالاخره روزگار فراق به سر آید و جان در آستان جانان از بی­تابی­ها رهایی یابد.
اکنون در ماه صفر المظفر ماه سه حادثه­ی بزرگ تاریخ بشری؛ رحلت جان­گداز رسول گرامی اسلام9 و شهادت جان­سوز سبط اکبر امام حسن مجتبی7 و شهادت پاره­ی تن رسول خدا9 و امام رؤوف علی­بن موسی­الرضا7 قرار داریم. به عنوان ادای کم­ترین وظیفه­ در مقابل آنان به چند جمله­ای درباره­ی این عزیزان خدا می­پردازیم.
امّا رسول اکرم9؛
خداوندی که دنیای با این همه عظمت وشکوه را با این کوه­های سر به فلک کشیده­اش، اقیانوس­های بی­کرانش، دشت­های بی­انتهایش، جنگل­ها و گیاهان بی­شمارش و عجایب و غرایب حیرت افزایش و ... متاع قلیل می­نامد، خُلْق او را با صفت عظمت می­ستاید. که إنک لعلی خلق عظیم
او سیّد و آقای اولین و آخرین و گذشتگان و آیندگان و سرور همه­ی انبیا و ملائکه و اولیای مقرب الهی است. همه­ی خیرات و کمالات انبیای گذشته را به آخرین مرحله­اش ­رساند و باقیمانده­ی ابواب خیر را به روی بشریت گشود. سخت­ترین تکالیف الهی را به بهترین وجه بر دوش گرفت و از کمی عِدّه و عُدّه نهراسید و آن­قدر در این میدان آیت فتح آفرید که خداوند در عرصه­ی جنگ با کافران او را یک تنه کافی دانست و به او امر فرمود: فقاتِل فی سبیل­الله لاتکلّف إلاّنفسک و حرض المؤمنین در ظلمات جهل و شرک و خرافه و بت پرستی سراج منیر الهی. و همه­ی بشریت را از صالح و طالح یک جا به سوی حقیقت محض یعنی توحید الهی و سعادت ابدی فراخواند؛ نامش در آسمان احمد و در همه­ی صفات نیکوی بشری فاتح بلند­ترین قله­های آن و به اعتراف همه حتی دشمنانش محمّد و ستودنی بود. خبیث­ترین دشمنانش او را به امین ملقب می­کردند. در راه تبلیغ رسالات الهی و فریاد­گری توحید و ادای وظیفه بی­اعتنا به همه­ی تهدید­ها، با رساترین فریاد، پیام الهی را ابلاغ کرد و با تمام وجود با دشمنان دین خدا پیکار نمود. با بستگان نزدیک خود قطع رابطه کرد و آزار و اذیت­ بی­شمارکفار و منافقین را تحمل نمود که در این امتیاز نیز سرآمد همه­ی انبیای الهی گردید و فرمود: ما أوذی نبی مثل ما أوذیت.
مقامات بلند او در معرفت الله و توکل بر خدا و تفویض و تسلیم در برابر او به جایی رسید که هیچ­کس قبل از او و بعد از او بدان مقام دست نیافت و هیچ کس حتی طمع نمی­کند که بدان دست یابد. در شب معراج جبرائیل از همراهی او بازماند و عذر عجز خود را از ادامه­ی مسیر با لو دنوت أنملة لاحتدقت اعلام نمود. چه بگویم و چه بنویسم درباره­ی
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد
چه می­توان گفت و نوشت درباره­ی عنصر طهارت و قداستی که موسای کلیم پیامبر اولوا العزم و صاحب شریعت و آورنده­ی مفصل­ترین کتاب آسمانی بعد از قرآن کریم که به شرف تکلیم الهی درکوه طور مشرف گردید و آن­قدر در بارگاه قرب تقرب یافت که گمان کرد اگر از خداوند تقاضای مقام رؤیت و مشاهده را بکند با تقاضایش موافقت می­شود و لذا دست به دعا برداشت که رب أرنی أنظر إلیک و چنین پیامبری از خداوند تقاضا می­کند که خدایا مرا از امت پیامبر آخرالزمان قرار بده.([2]) چه می­توان گفت و نوشت درباره­ی آشنای مجهول القدری که ابراهیم خلیل الرحمن7 بعد از طی مراحل عبودیت و نبوت و رسالت و خلت و امامت و سربلند بیرون آمدن از بلاها و امتحان­های بزرگی چون آتش نمرود و ذبح فرزند دلبندش اسماعیل آن هم در هنگام پیری خاضعانه دست دعا بر می­آورد که خداوند او را از زمره­ی صالحین یعنی صلحایی که رفیع­ترین قله­ی عبودیت را فتح کرده­اند یعنی محمد و آل محمد9 قرار دهد و خداوند نیز این دعا را مستجاب می­کند که در آخرت و نه در دنیا او را به آنان ملحق کند. این مقام یعنی عبودیت محض مقامی است که آن بزرگوار در اواخر عمر شریفش در هنگام بنای خانه­ی توحید کعبه­ی مشرفه بعد از وصول به مقام امامت از خداوند درخواست کرد که: ﴿ربّنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریّتنا أمّة مسلمة لک وأرنا مناسکنا و تب علینآ إنّک أنت التوّاب الرّحیم﴾([3]) و خداوند متعال این درخواست را اجابت فرمود در آن­جا که می­فرماید: ﴿ومن یرغبُ عن مّلّة إبراهیم إلاّمَن سفه نفسه و لقد اصطفیناه فی الدّنیا و إنّه فی الأخرة لمن الصّالحین﴾([4]) چه می­توان گفت و نوشت درباره­ی آن­که حجة الله علی الاوّلین و الآخرین است و همه­ی انبیا مبهوت و متحیّر اویند و هیمنه­اش هوش را از همه­ی آنان ربوده است.
پادشاهی بلامنازع ملک و ملکوت را حایز است و مقام محمود و شفاعت کبرایش چشم و دل همه­ی انبیا را نگران او نموده است، که در روز قیامت برای گشوده شدن باب شفاعت آدرس او را به امت­های خود می­دهند([5]) و بهشت بر همه­ی امت­ها حرام است تا وقتی که امت او داخل شوند.([6])
درود خدا و ملائکه­ی مقرب الهی و درود همه­ی انبیا و مرسلین و صدیقین و شهدا و بندگان صالح خدا و درود اولین و آخرین و اهل آسمان­ها و ساکنان ارضین بر نبی رحمت و راهنمای خیر و برکت بر صاحب مقام محمود و مکان معلوم و منزلت رفیعه و درجه­ی شریفه حضرت محمدبن عبدالله9 و بر آل مطهر او و بر پدر بزرگوار او حضرت عبدالله7 و مادر بزرگوارش حضرت آمنه3 و به مقتضای کریمه­ی ﴿وما أرسلنا من رسول إلاّلیطاع بإذن الله ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم إذ جاءوک فاستغفروالله و استغفرلهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رّحیماً﴾([7]) خاضعانه عرض می­کنیم: ﴿یا أبانا استغفرلنا ذنوبنا إنّا کنّا خاطئین﴾([8])
پروردگارا! برای پیامبر9 در سایه­ی لطف خود جای با وسعتی بگشای، و از فضل و کرمت پاداش او را فراوان گردان. خداوندا! کاخ آیین او را از هر بنایی برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامی­تر گردان، و نورش را کامل گردان، و پاداش رسالت او را پذیرش گواهی و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا که دارای منطق عادلانه، و راه جدا کننده حق از باطل بود.
بارخدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمت­های جاویدان، و زندگانی خوش، و آرزوهای برآورده، و خواسته­های به انجام رسیده، در کمال آرامش، و در نهایت اطمینان، همراه با مواهب و هدایای با ارزش، جمع گردان!([9])
امّا امام حسن مجتبی7؛
او سبط اکبر پیامبر خدا9 و ریحانه­ی او و به نصّ کلام رسول خدا مانند برادرش حسین­بن علی7 امام امت در قیام و اقدام و قعود و عدم اقدام بود. همه­ی صفات و ملکات و سجایای اخلاقی­اش از هر طرف قلّه­ی دست نایافتنی و دریای تمام ناشدنی بود. او کسی است که علی و فاطمه8 در نامگذاری­اش از رسول خدا9 سبقت نمی­گیرند و رسول­خدا9 نیز در این امر از خداوند جل جلاله سبقت نمی­گیرد و جبرئیل نازل می­شود و تهنیت می­گوید و از طرف خداوند نام حسن را بر او می­گذارد.([10])
عابدترین مردم و زاهدترین و فاضل­ترین آن­ها بود. بیست بار پیاده و بعضی اوقات پابرهنه حج خانه­ی خدا را به جا آورد. در هنگام یاد مرگ و قبر و بعث و نشور روز قیامت و عبور بر صراط گریه می­کرد و با یاد عرضه شدن بنده و کارهایش بر خداوند در صحنه­ی محشر فریادی می­زد که بر اثر آن به حالت غش می­افتاد و هرگاه یاد بهشت و جهنم می­کرد، مانند مارگزیده به خود می­پیچید و از خداوند تقاضای بهشت می­نمود و از آتش جهنم به او پناه می­برد. صریح اللهجه ترین مردم و فصیح­ترین آن­ها در گفتار([11]) و گشاده­دست­ترین آن­ها بود و به تعبیر رسول­الله9 إنّه سیکون بعدی هادیاً مهدیاً هذا هدیة رب العالمین لی.([12])
با این همه فضایل و کمالات به دو مشکل بزرگ در طول امامت مبتلا گردید:
ابتلای اوّل همان ابتلای حضرت علی7 در اواخر دوران حکومت ظاهری­اش بود. ابتلا به اشباه الرجال و لارجال و حلوم الاطفال؛ ابتلا به بی­حسّی و بی­حرکتی و بی­غیرتی اکثر سربازان. گرفتاری بی­وفایی و عافیت طلبی و دنیازدگی فرماندهان و خوارجی که سربازی او را به خاطر دشمنی با معاویه انتخاب کرده بودند و اعتقاد به امامت او و نه دوستی با آل پیامبر9. گرفتاری سیاست معاویه و بلادت و کودنی عده­ی زیادی از اطرافیان خود. گرفتاری نفاق اشعث­ها و شاخه­های پنهان و آشکار حزب شجره­ی ملعونه اموی و گرفتار سپاه بی­انگیزه و دارای تمایلات گوناگون، عده­ای طالب دنیا و عده­ای شکاک و دو دل که بین امام7 و معاویه فرق چندانی قایل نبودند. گرفتار شایعه سازان اموی، گرفتار ترور در بین راه مدائن و ساباط.
ابتلای دوم حضرت که در اکثریت قریب به اتفاق عمر امامت خود بدان مبتلا بود نظیر ابتلای امیرالمؤمنین علی­7 بعد از رحلت رسول اکرم9 و وقوع فتنه­ی سقیفه بود؛ خانه نشینی، اما چه خانه نشستنی؟! خانه نشینی همراه با ملامت دوستان، همراه با سبّ و لعن امیرالمؤمنین7 در بالای منبر رسول خدا9 در شهر رسول خدا و در مسجد رسول خدا و جلوی چشم آن بزرگوار. ایشان همراه با نقض عهدنامه­ی صلح به صورت علنی و صریح توسط معاویه فرزند آکلة الاکباد در مسجد کوفه و در حضور امام7. با کمال بی­شرمی و وقاحت واقعیت پلید شجره­ی ملعونه را ابراز کرد و گفت: من به خاطر این با شما نجنگیدم که نماز و حج به جا آورید و زکات بپردازید چون می­دانم که این­ها را انجام می­دهید، بلکه برای این با شما جنگیدم که شما را مطیع خود ساخته و بر شما حکومت کنم. آگاه باشید که هر شرط و پیمانی که با حسن­بن علی بسته­ام زیر پاهای من است و هیچ گونه ارزشی ندارد.
آری به راستی ثمره­ی خبیثه­ی شجره­ی ملعونه و فرزند مرکزیت فحشا و فجور مکّه و محور شرک و بت پرستی و بازار حراج شرم و حیا و عفت یعنی ابوسفیان و هند آکلة الاکباد چیزی جز این نمی­توانست بگوید و انجام دهد. خانه نشینی دایمی همراه با خبر قتل و ضرب و جرح و غارت و زندان برای شیعیان خود و پدربزرگوارش همراه با خبر قطع دست و پای شیعیان و نابینا ساختن آنان و آویختن آن­ها بر شاخه­ی درختان خرما و بالاخره او قهرمانی در هر دو میدان؛ میدان نبرد تا آن­جا که فریاد املکوا عنّی هذا الغلام پدرش را در جنگ بلند کرد و قهرمان میدان صلح و اصلاح و بزرگ­ترین نرمش قهرمانانه­ی تاریخ و زمینه­ساز قیام پرآوازه­ و خونین حسین­بن علی7 شد. در نهایت با دسیسه­ی شوم معاویة­بن ابی­سفیان لعنة­الله علیهما و همسر بی­وفای خویش آن بزرگوار به جدّ و پدر و مادرش: پیوست.
سلام علیه یوم ولد یوم استشهد و یوم یبعث حیّ
و امّا امام همام حضرت علی­بن موسی­الرضا7
او عالم آل محمّد9 و امام رؤوف و شمس شموس و انیس نفوس و پاره­ی تن رسول خداست که فرمود: به زودی پاره­ی تن من در زمین خراسان مدفون گردد و هیچ مؤمنی زیارت نکند او را مگر آن­که حق تعالی بهشت را از برای او واجب گرداند و بدنش را بر آتش جهنم حرام گرداند. در زمان آن بزرگوار دستگاه خلافت عباسی به دلایل خاص سیاسی و اجتماعی آن زمان سخت­گیری ظاهری بر امام رضا7 را به صلاح خود نمی­دید. هارون دل­مشغول افتضاحی بود که شهید نمودن امام ابوابراهیم موسی­بن جعفر7 گریبان او را گرفته بود.
محمد امین خلیفه­ی بعد از هارون نیز درگیر کشمکش­های درونی حکومت بین طرفداران خویش و طرفداران مأمون بود. زمان خلافت مأمون آن حضرت با شیطنت و سیاسی کاری ولایتعهدی تحمیل شده رو به رو بود. در واقع دستگاه خلافت محبوبیت آن حضرت را سپر بلای خویش در برابر شورش­های علویان در اطراف و اکناف کشور قرار داد، ولی امام7 با هدایت الهی همیشه در مقابل مأمون و پیشنهادهای وی در مسأله ولایتعهدی موضع منفی اتخاذ ­فرمود و در حد امکان آن­را خنثی نمود.
زمان آن حضرت مصادف با نشر، ترجمه و ترویج مکاتب باطل و یا منسوخ به زبان عربی بود و مأمون با سوء نیت و انگیزه­ی تضعیف موقعیت آن حضرت اقدام به تشکیل جلسات مناظره با ارباب ادیان مختلف نزد مردم نمود، ولی به حکم کتب الله لاغلبن أنا و رسلی این توطئه نتیجه­ی معکوس داد و جلسات مناظره با یهودیان و مسیحیان و زرتشتیان، و برهمن و دیگران به آشکار شدن هرچه بیشتر فضایل و کمالات و قدرت علمی امام رضا7 انجامید و حقانیت دین مبین اسلام را بر سایر ادیان اثبات نمود: یریدون لیطفؤوا نورالله والله متمّ نوره ولو کره الکافرون و سخن امام7 به کرسی نشست که فرمود: هنگامی که من با اهل تورات به توراتشان و با اهل انجیل به انجیلشان و با اهل زبور به زبورشان و با ستاره پرستان به شیوه­ی عبرانی­شان و با موبدان به شیوه فارسی­شان و با رومیان با سبک خودشان و با اهل بحث و گفت و گو به زبان­های خودشان استدلال کرده و همه را به تصدیق خود وادار کنم، مأمون خود خواهد فهمید که راه خطا را برگزیده و یقیناً پشیمان خواهد شد.([13])
و بالاخره ناکامی­های مأمون و عقده­های حقارت و شکست­ها تصمیم شوم او را در به شهادت رساندن آن بزرگوار عملی ساخت و بدین ترتیب خورشید دیگری از آسمان معرفت آل محمد9 در ماه صفر سال 203 پس از هجرت رخ در نقاب خاک کشید تا برای همیشه شعله­ی روشنگر مظلومیت و شهادت چراغ راه حق جویان بماند. اللهم صلّ علی علی­ّبن موسی­الرضا المرتضی الصّدیق الشّهید الامام التّقی النّقی و حجّتک علی من فوق الارض و من تحت الثّری.
­پی­نوشت:
[1]. رحمانی همدانی به نقل از سند احمد حنبل. علی­بن ابی­طالب، ص 92.
[2]. سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[3]. البقره ﴿2﴾ : 128.
[4]. البقره ﴿2﴾ : 130.
[5] . علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 1، ص 175.
[6] . سفینة البحار، باب الالف بعده المیم.
[7]. نساء ﴿4﴾ : 64 .
[8] . یوسف ﴿12﴾ : 97.
[9] . نهج البلاغه، خطبه 72.
[10]. بحارالانوار، ج 43، ص 238.
[11]. همان، ص 331.
[12]. همان، ص 334.
[13]. سیره­ی پیشوایان، ص 519.

تبلیغات