آرشیو

آرشیو شماره ها:
۵۱

چکیده

متن

در شماره­ی قبل پیرامون عقل؛ این گوهر بی­بدیل که موجب سرآمدی انسان و نور روشن و روشنی بخش که خداوند متعال به آدمیان افاضه کرده و معانی گوناگون آن به قدر رخصت سخن گفتیم و دریافتیم که برای بالندگی و کمال عقل باید عوامل شکوفایی آن را شناسایی و به کار بندیم.

نیز به عواملی چون علم آموزی، تفکر، تقوا و تزکیه نفس، روح علمی، تجربه، پرسش و کاوش­گری پرداختیم، در این شماره بحث را ادامه می­دهیم:

7. همنشینی با نیکان دانشمند و حکیم؛ تأثیر همنشینی و دوست بر انسان غیر قابل انکار است. حضرت علی7 می­فرماید: همنشین علما باش تا مایه فزونی در علمت شود و ادبت نیکو گردد و نفست تهذیب شود.([1])

آیاتی در قرآن به صورت مستقیم و غیر مستقیم تأکید بر گزینش همنشین نیک و صالح دارد. مانند: )ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداوة والعشیّ یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء وما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین( ؛ و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می­خوانند ـ در حالی که خشنودی او را می­خواهند ـ مران. از حساب آنان چیزی بر عهده­ی تو نیست، و از حساب تو [نیز] چیزی بر عهده­ی آنان نیست، تا ایشان را برانی و از ستمکاران باشی.([2])

و نیز: )یاأیها الذین أمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین( ؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، از خدا پروا کنید و با راستان باشید.([3])

آیه­ی شریفه­ مؤمنین را به تقوا و پیروی از صادقین در گفتار و کردار دستور می­دهد. صادق کسی است که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد، ولی از آن­جا که به طور استعاره و مجاز اعتقاد و عزم و اراده را هم قول نامیده­اند، صدق را در آن­جا نیز استعمال کرده­اند و انسانی را که عملش مطابق با اعتقاد او باشد و یا کار او مطابق با اراده و تصمیمش باشد و شوخی نباشد؛ صادق نامیده­اند.([4]) از این­رو حکیم کسی است که گفتار و کردارش مطابق با واقع و اعتقاد است، بنابراین همراهی با حکیمان مصداق روشنی از همنشینی و همراهی صادقان است. در مقابل علت گرفتاری در آتش جهنم این است که: )ما سَلککم فی سقر قالوا لم­ نک من المصلّین ولم نک نطعم المسکین وکنّا نخوض مع الخآئِضین(؛ چه چیز شما را در آتش [سقر] درآورد؟ گویند: از نماز گزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمی­دادیم با هرزه درایان هرزه درایی می­کردیم.([5])

امیرالمؤمنین علی7 می­فرماید: مجالسة الحکماﺀ حیاة العقول و شفاﺀ النفوس؛ همنشینی با حکیمان مایه زنده شدن عقل و شفا یافتن نفس آدمی است.([6]) نیز می­فرماید: همنشین علما باش تا خرد تو افزون گردد و نفست شریف و جهل از تو منتفی گردد.([7])

8 . آینده­نگری؛ در تربیت عقل به حساب آوردن آینده مؤثر است. زیرا انسان نباید گرفتار زمان حال باشد، بلکه توجه به آینده و لوازم و نتایج نهایی کار نیز مورد نظر است.

خطاب به مؤمنین می­فرماید: )یا أیها الذین ﺀامنوا اتقوا الله ولتنظُر نفس ماقدمت لغدٍ واتقوا الله إن الله خبیر بما تعملون(؛ ای کسانی که ایمان آورده­اید، از خدا پروا دارید؛ و هر کسی باید بنگرد که برای فردا [ی خود] از پیش چه فرستاده است؛ و [باز] از خدا بترسید. در حقیقت، خدا به آن­چه می­کنید، آگاه است.([8])

نسبت نظر کردن در اعمال متقی نظیر نسبت اصلاحی از ناحیه­ی صنعت­گر در صنعت خویش است. بدیهی است هرچه دقت نظر داشته باشد، ساخته­ی او تکمیل­تر می­شود و در رفع عیب و جبران غفلت­ها کوشاتر خواهد بود. بر مؤمنین واجب است که از خدا پروا کنند، و تکالیفی که خدای تعالی متوجه­شان کرده را به نحو احسن و بدون نقص انجام دهند...([9])

قرآن با تصویر کشیدن آینده، انسان را به تفکر وا می­دارد تا نتیجه اعمال را قبل از عمل ملاحظه کند و از عمل بد پرهیز کند: )... یوم ینظر المرﺀ ما قدمت یداه...(([10])؛ ...روزی که آدمی آن­چه را با دست خویش پیش فرستاده است؛ ... بعضی گفته­اند: معنا این است که در آن روز انسان به اعمال خود نظر می­کند، چون همه­ی اعمال را نزد خود حاضر می­بیند. آیات دیگری نیز اشاره به همین مطلب دارد.([11])

روایات نیز بر آینده­نگری دنیوی و اخروی تأکید کرده­اند:

شخصی خدمت رسول گرامی اسلام9 عرض کرد: یا رسول­الله مرا موعظه بفرمایید. حضرت9 فرمود: اگر بگویم به کار می­بندی؟ گفت: بله. حضرت تکرار فرمود: آیا اگر بگویم، به راستی به کار می­بندی؟ گفت: بله. بار دیگر نیز حضرت همین جمله را تکرار فرمود، )علت سه بار تکرار این بود که حضرت می­خواست او را برای پذیرش سخن آماده نماید(، سپس فرمود: "إذا هممت بأمر فتدبر عاقبته"؛([12]) هر کاری را که به آن تصمیم می­گیری پایانش را نگاه کن و در زوایای پنهان آن فرو رو و نتایجش را در نظر بگیر.([13])

امام علی7 می­فرماید: أعقل الناس أنظر هم فی العواقب؛ عاقل­ترین مردم، دوراندیش­ترین آن­ها در پایان کارهاست.([14]) همچنین می­فرماید: إن العاقل من نظر فی یومه لغده و سعی فی فکاک نفسه و عمل لما لابد منه ولامحیص له عنه؛ به درستی که عاقل کسی است که در امروزش برای فردای خود نظر کرده، و در آزاد کردن نفسش بکوشد، و برای آن­چه برایش از آن چاره­ای نبوده و گریزی از آن برایش نیست، عمل نماید.([15])

... ألا و إن اللبیب من استقبل وجوه الإراﺀ بفکر صائب، ونظر فی العواقب؛ آگاه باشید، به راستی عاقل کسی است که آرای گوناگون را با فکر رسا و خطاناپذیر استقبال کند و در عاقبت­ و سرانجام کارها نظر و تأمل کند.([16])

9. مشورت؛ مشورت یا رایزنی برای استفاده از چراغ عقل دیگران در به دست آوردن کلیدهای بهتر حل مشکلات و گریز از لغزش­ها مؤثر است. مشورت به معنای خاموش کردن چراغ عقل و تقلید کورکورانه و ضعف در تفکر نیست؛ بلکه منظور روشنی گرفتن از چراغ عقل دیگران و استفاده روشن بینانه از فکر آن­ها و تقویت فکر خود از طریق افکار اندیشمندان است.

خداوند سبحان می­فرماید: )... وشاورهم فی الأمر...(([17]) ؛ ... و در کار[ها] با آنان مشورت کن...

کلمه الأمر در آیه شامل امور مربوط به نحوه اجرا و پیاده کردن احکام الهی است، چرا که خود احکام مشورت پذیر نیستند.([18])

امام علی7 می­فرماید: "بر شخص عاقل و خردمند لازم است که به رأی و اندیشه­ی خود، رأی عاقلان و خردمندان را بیفزاید و به علم و دانش خود، دانش حکیمان را ضمیمه کند."([19]) و نیز می­فرماید: "با خردمندان مشورت کن تا از لغزش و پشیمانی در امان باشی."([20]) و نیز "مشورت کردن با دوراندیش دلسوز که پیروزی آفرین است."([21]) همچنین می­فرماید: "کسی که با مشورت مخالفت کند؛ راه چاره بر او بسته و در کار خود گیر کند و واماند."([22])

عوامل دیگری نیز برای شکوفایی عقل در روایات ذکر شده است از جمله؛ وحی و ارسال پیامبران، یاد خدا، سیر و گردش در زمین، پیروی از حق، کمک و یاری خواستن از خدا و دعا و درخواست از او، پایداری و استقامت، یقین، صبر، شکر، غنیمت شمردن عمر، مجامله با مردم، ادب و نقش بعضی خوراکی­ها و ... که به جهت اختصار به دو مورد اخیر می­پردازیم.

ادب

"ادب" را می­توان هیئت زیبا و پسندیده­ای که طبع و سلیقه آن را سزاوار می­داند، معنا کرد. پس هر عمل مشروعی را چه دینی باشد، مانند: دعا و امثال آن و چه مشروع عقلی باشد، مانند: دیدار دوستان، اگر بر طبق آن هیأت زیبا و پسندیده واقع شود، ادب می­گویند. به عبارت دیگر؛ "ادب" همان "ظرافت عمل" است، و معلوم است که عمل وقتی ظریف و زیبا جلوه می­کند که اولاً مشروع بوده و منع تحریمی نداشته باشد، و ثانیاً عمل؛ اختیاری باشد که آن را در چند هیئت و شکل بتوان درآورد و شخص به اختیار خود آن را به وجهی انجام دهد که مصداق ادب واقع شود. نظیر ادبی که اسلام به هنگام غذا خوردن در نظر گرفته و آن گفتن بسم­الله در اول غذا و گفتن الحمدلله در آخر آن و احتراز از خوردن در حال سیری و نیز هیئت نشستن در حال نماز و ... می­باشد. ادب "حسن و ظرافت عمل" است، و در معنای حسن که موافقت عمل با غرض زندگی است، هیچ­گونه اختلافی نمی­باشد، لکن تطبیق معنای اصلی با مصادیق آن در اقوام و ملل و ادیان و مذاهب گوناگون، فرق می­کند. برای مثال از نظراسلام تحیت به هنگام ملاقات با دیگران "سلام" کردن به یکدیگر است که از سوی خداوند متعال نیز مبارک و طیب نامیده شده است، و حال آن که همین تحیت در نزد اقوام دیگر به وسیله­ی برداشتن کلاه و یا بلند کردن دست و پا و یا سجده و رکوع و یا پایین انداختن سر انجام می­شود. بنابراین در رعایت نفس ادب، بین عقلای بشر نه تنها اختلافی نیست، بلکه امری مستحسن و پسندیده­ می­باشد و اختلاف تنها در مرحله تشخیص مصداق است.([23])

توجه به این نکته شایسته است که اخلاق و آداب دو چیز بوده و یکی نیستند، زیرا : اخلاق عبارت از ملکات راسخه در روح و در حقیقت وصفی از اوصاف روح است، ولی آداب عبارت از "هیئت­های زیبای" گوناگونی است که اعمال صادره از آدمی بدان متصف می­گردد. از آن­جا که نحوه­ی صدور اعمال آدمی بستگی به صفات مختلفه روحی دارد، پس بین این دو قسم ـ اتصاف روح به اخلاقیات و عمل به آداب ـ فرق وجود دارد. چنانکه آداب ناشی از اخلاق و اخلاق از مقتضیات اجتماع است و مطلوب نهایی انسان در زندگی همان چیزی است که ادبش را در رفتار مشخص کرده و برای آن خط مشی ترسیم می­کند و برای رسیدن به مطلوب از آن خط مشی تعدی نمی­کند. بنابراین "ادب الهی" که خدای سبحان انبیا و اولیا را به آن مؤدب نموده؛ همانا هیئت زیبای اعمال دینداری است که از غرض و غایت دین یعنی عبودیت و بندگی حکایت می­کند. .... از نظر اسلام هیچ غایتی برای حیات جز توحید خدای سبحان در مرحله اعتقاد و عمل نیست...([24])

قرآن در آیات بسیاری "ادب" انبیا را که عاقل­ترین انسان­ها بوده و خواهند بود، به تصویر کشیده است.([25])

و در روایات نیز این بحث به طور مفصل آمده است که ما فقط به ذکر نمونه­ای از آن­ها که "ادب" را وسیله­ای برای شکوفا سازی عقل می­دانند، اشاره می­کنیم:

1. امام علی7 می­فرمایند: کل شی یحتاج إلی العقل والعقل یحتاج إلی الأدب؛ هر چیزی به عقل نیازمند است و عقل به ادب محتاج است.

2. و نیز: إنّ بذوی العقول من الحاجة إلی الأدب کما یظمأ الزرع إلی المطر؛ به تحقیق صاحبان خرد نیازمند ادب هستند، هم­چنان که زرع به باران محتاج است.

3. و الأدب هو لقاح العقل و ذکاﺀ القلب؛ ادب سبب باروری خرد و پالایش دل و جان است.

4. و ذکّ عقلک بالأدب کما تذکّی النار بالحطب؛ عقل و خرد خود را با ادب کامل ساز، همان­گونه که آتش را با هیزم شعله­ور می­سازی.([26])

5 . امام رضا7 فرمودند: آداب العلماﺀ زیادة فی العقل؛ ادب دانشمندان سبب فزونی عقل است.([27])

6 . امام علی7 فرمودند: الإداب تلقیح الأفهام و نتیجة الأذهان؛ آداب بارور کننده افهام و ثمره اذهان است.([28])

نقش خوراکی­ه

بعضی از غذاها و گیاهان نیز زیاد کننده عقل به شمار می­آیند، مانند:

کدو؛

پیامبر9 فرمودند: بر شما باد به کدو )خوردن(؛ زیرا بر عقل فزونی می­بخشد و مغز را بزرگ می­کند. روایات دیگری هم در این مورد رسیده است.([29])

گلابی؛

امام رضا7 می­فرمایند: بر شما باد خوردن گلابی که بر عقل می­افزاید.([30])

کرفس؛

پیامبر9 می­فرمایند: بر شما باد )خوردن( کرفس؛ زیرا اگر چیزی بر عقل فزونی بخشد، کرفس است. ([31])

گوشت؛

امام صادق7 می­فرمایند: گوشت، گوشت می­آورد و بر عقل می­افزاید. هر آن­کس چند روز گوشت را کنار نهد، خردش تباه گردد.([32])

شیر؛

پیامبر9 فرمودند: بر شما باد خوردن شیر، زیرا حرارت قلب را از میان می­برد؛ همان گونه که انگشت، عرق پیشانی را پاک می­کند. )شیر( کمر را محکم می­کند، عقل را افزایش می­دهد و ذهن را تیز می­کند.([33])

سرکه؛

امام صادق7 فرمود: سرکه عقل را افزایش می­دهد.([34])

آب؛

امام کاظم7 فرمودند: نوشیدن آب بی­زیان است بلکه غذا را در معده می­چرخاند، خشم را فرو می­برد، بر خرد می­افزاید و تلخی را از میان می­برد.([35])

عسل؛

امام کاظم7 فرمودند، عسل، درمان هر دردی است... ذهن را پیراسته و حافظه را قوی می­کند.([36])

انار )با لایه­ی نازک آن(؛

امام صادق7 می­فرمایند: انار را با لایه­ی نازکش بخورید؛ زیرا معده را پاکسازی می­کند و بر ذهن می­افزاید.([37])

خرفه؛

پیامبر فرمودند: بر شما باد )خوردن( خرفه؛ زیرا زیرکی می­بخشد، به راستی اگر چیزی بر خرد بیفزاید، همان خرفه است.([38])

موارد دیگری هم در روایات هست که می­توان به کتب مربوطه مراجعه کرد. قابل ذکر است که شکوفایی عقل با "موانعی" چون: خودباختگی، گرایش­های نفسانی، حب دنیا، خودبرتر بینی و غرور، تعصب نا به جا و لجاجت، تقلید غیر معقول، پیروی از ظن و اکثریت، رفاه طلبی، آرزوهای دور و دراز، گناه و آلودگی، شتاب زدگی و سطحی نگری و ... روبه­رو است که باید به طور جد پرهیز و و درمان شود.

پی­نوشت:

[1]. میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2409.
[2]. انعام )6( : 52 .
[3]. توبه )9( : 119.
[4]. ر.ک؛ علامه طباطبایی1، تفسیر المیزان، ج 9، ص 638 .
[5] . مدثر )74( : 45 ـ 42.
[6] . میزان الحکمة، ج 2، ص 61 ، ح 2412.
[7]. همان، ح 2410 و 2420.
[8] . حشر )59( : 18.
[9]. همان، تفسیر المیزان، ج 19، ص 446.
[10]. نباﺀ )78( : 40.
[11]. آل عمران )3( : 30.
[12]. محمدباقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 77، ص 130.
[13] . مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44.
[14]. غررالحکم، ج 2، ص 977، ح 41.
[15]. همان، ح 45.
[16]. همان، ص 975، ح 25.
[17]. آل عمران )3( : 159.
[18]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 145.
[19]. حقٌ علی العاقل ان یضیف إلی رأیه رأی العقلاﺀ و یضُمّ الی علمه علوم الحکماﺀ غررالحکم، ج 3، ص 408 و ر.ک: ترجمه و شرح غررالحکم موضوعی، ص 591 ـ 584 .
[20]. شاور ذوی العقول تأمن الزلل والندم، غرر الحکم، ج 4، ص 179.
[21] . همان، مشاورﺓ الحازم المشفق ظفر، ج 6 ، ص 146.
[22]. همان، من خالف المشورة ارتبک، ج 5 ، ص 153.
[23]. تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 405 و 406.
[24]. همان، ص 406 و 407.
[25]. فرقان، 20 ؛ انبیاﺀ ، 25 ؛ اعراف، 22 ؛ هود، 47 ؛ شعراﺀ ، 97 و آیات بسیار دیگری که می­توان برای توضیح به تفسیر المیزان، ج 6 ، ص 484 ـ 414 مراجعه کرد.
[26]. میزان الحکمة، ج 1، ص 69 .
[27]. همان، بحارالانوار، ج 78، ص 141.
[28]. همان، ج 75، ص 68 .
[29]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 228 و 229 و ج 62 ، ص 297.
[30]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 171 و 176 و 177.
[31]. همان، ج 62 ، ص 300.
[32]. همان، ج 66 ، ص 72.
[33] . همان، ج 62 ، ص 294.
[34] . همان، ص 282 و ج 66 ، ص 303 و 398.
[35]. محمدی ری­شهری، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[36]. همان، بحارالانوار، ج 66 ، ص 160 و خرد گرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[37]. همان، خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 119.
[38]. همان.

تبلیغات