آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

حوزه : با تشکراز حضرت عالى که مصاحبه با مجله حوزه را پذیرفتید لطفا شرح کوتاهى از زندگى علمى تحصیلى خود را بیان کنید.
استاد:الحمدلله رب العالمین والصلوه والسلام على سیدالخلق اجمعین و على آله الطیبین الطاهرین.اجازه بدهید قبل از هر چیز از حضرو شما برادران محترم مجله حوزه تشکر کنم. مجله اى که حدود هشت سال است منتشر مى شود چنانکه برخى از مجلدات آن را نگاه کرده ام مجله وزین و پربارى است.
بنده در سال 1347 ه.ق. در نجف اشرف متولد شدم. جد من سیدمحمدمهدى بحرالعلوم معروف است ایشان در آخر قرن دوازدهم هم به نجف اشرف آمده اند.
پدرم سیدعلى بحرالعلوم است.
من به خاطر رشد و نمو در خانواده اى علمى علاقه به تحصیل علوم دینى پیدا کردم. در همان نجف به تحصیل علم مشغول شدم. سطح و خارج را فقها واصولا در محضر بزرگانى همچون : علامه سیدمحمدصادق بحرالعلوم علامه شیخ على قسام آیه الله شیخ محمدرضا مظفر آیه الله شیخ محمدتقى ایروانى آیه الله سیدمحمدتقى حکیم آیه الله سیدصادق آل یاسین آیه الله شیخ محمدامین زین الدین ایشان درادبیات صاحب فضل بود آیه الله شیخ حسین حلى آیه الله سیدمحمد تقى بحرالعلوم (فقه ایشان براسا بلغه الفقیه جد بزرگ ما سیدمحمد بحرالعلوم بود.) آیه الله حکیم و آیه الله خویى فرا گرفتم. و مقدارى از فلسفه را خدمت آیه الله شیخ محمد تقى صادق فرا گرفتم.
آن زمان حوزه نجف خیلى پرشور و گرم بود. صحن مطهر حضرت امیر( ع ) مملو بوداز حلقات درس در زمینه هاى مختلف : سطح و خارج.
بنده از همان آغاز علاقه اى خاص به تاریخ وادبیات عرب داشتم. اساسا نجف درادبیات مشهوراست.[ قدقیل الادب والشعر فى النجف الاشرف]
ازاین روى در کناراشتغال به دروس حوزوى به مطالعه تاریخ و ادبیات نیزاهتمام مى ورزیدم.
حوزه :ازفعالیتهاى سیاسى اجتماعى خود بگویید.
استاد: زمان تحصیل ما در حقیقت زمان حوادث سیاسى در کشورهاى اسلامى بود:انقلاب مصر و کانال سوئز انقلاب عراق قضیه نفت مبارزات ملت ایران و... در هر گوشه اى از جهان اسلام هراز چندگاه حادثه مهم سیاسى رخ مى داد و ذهن و فکر ما را به خود مشغول مى داشت. من به سهم خودم نسبت به هیچ کدام از حوادث سیاسى بى تفاوت نبودم. در حد توان با قلم و زبان به بیان حقایق مى پرداختم.
همچنین عضو جمعیتى بودم که از گروههاى علمى وادبى که از کشورهاى اسلامى و عربى به نجف مى آمدند استقبال مى کردیم.
عضو جمعیت[ منتدى النشر] نیز بودم. ریاست این جمعیت را مرحوم آیه الله محمدرضا مظفر به عهده داشت.
حوزه : هدف از تشکیل این جمعیت چه بود و چه توفیقاتى به دست آورد.
استاد: هدف این بود که برنامه اى بریزیم و بنایى را پایه گذارى کنیم که طلبه بتواند در کنار دروس حوزوى به علوم دیگر نیز آشنا شود تا ازاین طریق بتواند رسالتى را که در عصر حاضر بر عهده دارد به خوبى انجام دهد. زبان گویا داشته باشد براى بیان مطالب اصیل اسلامى به مقتضاى عصر و زمان. زیرا عصر ما عصرى است که عالم دین باید در دستى قلم توانا داشته باشد که فکر واندیشه ناب اسلام را عرضه بکند و در دستى سلاح که در وقت لزوم به دفاع از اندیشه و عقیده خویش بپردازد.
براى هدف یاد شده مرحوم مظفر دانشکده فقه را در نجف سال 1960 میلادى تاسیس کرد. بااین که ازاعضاى موسس بودیم براى تثبیت موقعیت دانشکده مرحوم ظفر فرمود:
[باید خود شماها اولین فارغ التحصیلان این دانشکده باشید تااین که دیگران نیز ترغیب و تشویق به شرکت شوند].
ازاین روى ما در کلاسهاى درس حاضر شدیم و دوره چهارساله را در آن دانشکده گذراندیم.اکنون ازافتخارات من است که از آن دانشکده فارغ التحصیل شده ام.
مرحوم مظفر قصد داشت دانشکده را به دانشگاه تبدیل کند و آن را در جاهاى دیگر نیز توسعه بدهد که متاسفانه موانعى به وجود آمد و موفق نشدیم. تنها توانستیم در بغداد دانشکده اى به نام : دانشکده اصول دین تاسیس کنیم. مسؤولیت این دانشکده را آیه الله سیدمرتضى عسکرى بر عهده داشت. من هم مدتى در رشته فقه تدریس مى کردم.
دراین اندیشه بودیم که در کوفه دانشگاهى تاسیس کنیم. برنامه ریزى کردیم. تا حدودى مقدمات کار را فراهم کرده بودیم. متاسفانه بعثى ها به حکومت رسیدند نه تنها آن رااجازه ندادند که دانشکده اصول دین را بغداد را نیز تعطیل کردند و دانشکده فقه را در نجف تحت سیطره خود در آوردند.
ولى در همان مدت کم تا حدودى آثار مثبت بر جاى گذاشت.
حوزه : فرمودید در تاسیس دانشکده فقه در نجف با مرحوم مظفر همکارى داشتید یا توجه به جو فقه و اصولى حاکم بر حوزه نجف چه واکنشهایى نسبت به این تشکیلات بروز و ظهور کرد.
استاد: سوال بسیار دقیقى کردید. حقیقت این است که : جو عمومى نجف همین بود که شما مى گویید. در عین حال در پس این جو حاکم افراد و شخصیتهایى بودند که نیاز زمان را درک مى کردند و ضرورت چنین برنامه هاى رااحساس کرده بودند. همین مسائل ما را مورد تشویق و ترغیب قرار مى داد.از جمله : مرحوم آیه الله العظمى آقاى حکیم که انصافااز کمکهاى مادى و معنوى ایشان برخوردار بودیم هم براى دانشکده نجف و هم براى بغداد و هم براى دانشگاه کوفه که بنا بود تاسیس شود ما را کمک کردند.
علاوه براین ایشان از ما خواسته بودند تا در هر شهرى از شهرهاى شیعه عراق کتابخانه اى تاسیس کنیم. در عراق اولین مرجع شیعه بود که نمایندگانى در شهرهاى عراق تعیین کرده بود تا نیازهاى فرهنگى آن جا را بر آورد کند و در جهت رفع آنهااقدام کند.
بااین که بنده از خواص ایشان بودم واز خانواده علم و فضل نجف به شمار مى آمدم و دراین دانشکده ها هم تدریس داشتم و در راه گسترش آنها تلاش مى کردم یک بار هم به من نفرمود که رفتن به این گونه مراکز مناسب شان شما نیست. بلکه یک بار به خود من فرمود:
[فرزندم لازم است مدرسه و آموزشگاه زبان تاسیس کنیم تا طلاب به فراگیرى زبانهاى خارجى بپردازند زیرا براى اعزام مبلغ به خارج شدیدا به چنین چیزى نیازمندیم].
مرحوم آقاى حکیم سعه فکرى داشت به عقیده من اگر پشتیبانى ایشان نبود معلوم نبود همین اندازه توفیقات را نیز بتوانیم حاصل کنیم.
همین سعه فکرى بود که زمینه را براى اعزام عده زیادى از طلاب آماده و مستعد نجف به خارج از عراق آماده کرد. آن هم با داشتن مدارک دکترا و علوم حوزوى قوى.
حوزه : درباره تالیفات و آثار قلمى خود واین که به چه انگیزه اى دست به کار نوشتن شده اید مقدارى توضیح بدهید.
استاد:ازالطاف الهى نسبت به بنده این است که در تالیف کتاب و نوشتن مقاله نسبتا موفق بوده ام و آثار زیادى دارم. بااین که از زمان تاسیس مرکزاهل البیت در لندن بیشترین وقت من صرف کارهاى تبلغى غیراز کتابت مى شود بویژه بعداز حوادث اخیر در عراق که گفتار و نوشتار ما بیشتر حول حوش مسائل سیاسى داخلى عراق است و افشاى آنچه که براین ملت مظلوم مى رود در عین حال در نوشتن مقاله کتاب موفق بوده ام.
اولین تالیف من کتابى بود به نام: [ اضواء على قانون الشخصیه]. این کتاب ردیه اى است بر قانون مساوات حقوق زن و مرد که در عهد عبدالکریم قاسم نوشته بودند.
بنده این ردیه رابه صورت مستند به فقه مذاهب خمسه نوشته ام.
کتاب دیگرى که در همان زمان نوشتم درباره تاریخ زندگى[ کندى] فیلسوف معروف است. به مناسبت هزاره این فیلسوف در بغداد کنگره اى برگزار شده بود که من این نوشته را براى آن کنگره فرستادم. چه در مقدمه از عبدالکریم قاسم تجلیل و ستایش نکرده بودم کتاب مرااز مسابقه حذف کردند. بااین که به اعتراف جرائد آن وقت از بهترین کتابهایى بود که درباره[ کندى] نوشته شده بود.
در زمینه هاى تاریخ ادبیات سیاست و... مقاله هاى متعددى نوشته ام که در جرائد و روزنامه هاى عربى آن وقت چاپ شد.
افزون براینها تالیفات و تحقیقات دیگرى نیز دارم از جمله :
1. بین یدى الرسول الاعظم.این کتاب در سه جلد درباره اصحاب پیامبر(ص )
با شیوه ادبى جدید نگارش یافته است. چاپ : بیروت.
2. من مدرسه الامام على ( ع ).این کتاب درباره عده اى ازاصحاب فداکار حضرت امیر( ع ) با شیوه خاصى نگارش یافته است. چاپ : بیروت.
3. فى رحاب السیده زینب. تحلیلى است از تاریخ زندگى آن بزرگوار چاپ : بیروت :
4. فى رحاب ائمه اهل البیت الامام على. تحلیلى است تاریخى و سیاسى درباره زندگى آن حضرت. چاپ : بیروت.
5.الاجتهاداصوله واحکامه. دراصول فقه و منابع قانونگذارى و اجتهاد دراسلام.این کتاب رساله فوق لیسانس این جانب است از دانشکده الهیات تهران. سال 1970 میلادى. چاپ : بیروت.
6. عیوب الاراده فى الشریعه الاسلامیه بحثى است مقایسه اى بین فقه و دیگر قوانین.این کتاب رساله دکتراى من است از دانشکده دارالعلوم دانشگاه قاهره. در سال 1980 میلادى.
7. حجربن عدى. تحلیلى است تاریخى سیاسى از زندگى وى. چاپ : بیروت. 1986 میلادى.
8. حجاج بن یوسف ثقفى. بحثى است تاریخى سیاسى درباره جلاد عراق. چاپ : بیروت 1986 میلادى.
9. سلسله مقالات اسلامیه. مجموعه اى از مباحث اسلامى که در مناسبتهاى مختلف ایراد شده است.
بر برخى از کتابها تحقیقاتى داشته ام از جمله :
1.ایمان ابى طالب. تالیف فخار بن سعدالموسوى ازاعلام قرن ششم هجرى.
2.النقودالاسلامیه تالیف مقریزى متوفاى 865 هجرى.
3. عقلاءالمجانین تالیف حسن بن محمد بن حبیب نیشابورى متوفاى 406 هجرى.
حوزه : حضرت عالى فرمودید که در تاریخ وادبیات عرب زیاد مطالعه داشته اید علت توجه شما به این دو موضوع چه بوده است.
استاد: بنده معتقدم که طلبه متعهد اگر بخواهد مسوولیت خویش را در برابر مردم و جامعه اش به خوبى انجام بدهد ابتداء باید درد جامعه خویش را بشناسد و بداند بر ملت و جامعه او چه مى گذرد. براى این منظور آگاهى از تاریخ امرى است ضرورى. تاریخ اسلام و مسلمانان به صورت عام و تاریخ ملت و جامعه خود به صورت خاص.
ثانیا صرف آگاهى کافى نیست. در مرحله بعد باید بتواند آنها را با زبان فصیح و زبان قوم خویش اعم از نثر و نظم و خطابه بیان کند. این جاست که باید برادبیات قومى که رسالت آگاهاندن آنان را بر دوش دارد مسلط باشد.
براین اساس بنده احساس کردم باید تاریخ اسلام و ملت خودم را بدانم و برادبیات عرب در حد کافى مسلط بشوم. طبعا باید آنها را جداى از علوم رایج حوزوى جستجو مى کردم. دراین مدت طولانى که ملت ما با حکومتهاى فاسد و ظالم در مبارزه بوده است توانسته ام با استفاده از تاریخ وادبیات آنان را دراین مبارزه یارى کنم.
به عنوان مثال : ما در عراق مدتهاست که مواجه با حکومتهاى ظالم : عبدالکریم قاسم عارف و بعثیها هستیم و عده زیادى از مردم ما در رویارویى بااین حکومتها گرفتار زندان شکنجه هاى طاقت فرسا و شهادت شده اند.
بنده به سهم خودم بااستمداداز تاریخ و مجسم کردن زندگى مبارزاتى بزرگانى همچون : حجربن عدى میثم تمار و... با نثرادبى معاصر توانستم گامى در راه مقاوم کردن ملت مظلوم خودم در برابر فشارهاى حاکم ظالم بردارم و با نشان دادن این اسوه هاى تاریخى تحمل مشکلات را در راه عقیده و آرمانهاى اسلامى براى آنان تا حدودى آسان کنم.
در همین راستا کتابى نوشتم در سیره پیامبراکرم (ص ) ولى نه مانند سیره
ابن هشام بلکه سعى کرده ام در ضمن صحنه هاى مبارزاتى پیامبر(ص ) واصحاب گرامى آن حضرت را ترسیم کنم.
بنابراین اگر کسى خواسته باشد در راه مبارزه قرار بگیرد که طلبه واهل علم ناگزیراز آن است باید نسبت به تاریخ وادبیات آن قومى که رسالت هدایت آنان را بر دوش دارد به خوبى آگاه باشد.البته یادآورى تاریخ وادبیات به این معنى نیست که دانستن همین دو کافى است. خیر.امروز علاوه بر تاریخ وادبیات گاهى از علومى که به نحوى در بهتر فهمیدن مسائل اسلام و پاسخ گویى به شبهات دخالت دارد باید بداند. علوم حوزوى : فقه اصول کلام فلسفه رائج و... پایه واساس هستند ولى کافى نیستند. حتما باید به معلومات جنبى دیگر که اکنون در حوزه ها رائج نیستند ولى لازم و ضرورى هستند آگاه بود.
بنده در سمینارها و محافل علمى و مذهبى گوناگون شرکت کرده ام و به عنوان مبلغ سخن گفته ام. به خاطراین که در کناراندوخته هاى حوزوى به علوم جنبى لازم هم توجه داشته ام توانستم در تمامى این محافل در حد مطلوبى حضور بیابم.
حوزه : درباره فعالیتهاى تبلیغى خود درانگلستان توضیحاتى بفرمایید.
استاد: بنده در سال 1980 میلادى به لندن رفتم واز آن زمان تا به حال به کارهاى تبلیغى اشتغال دارم.از همان ابتداء بیشترین تلاش خود را صرف نیروهاى مسلمان بویژه مسلمانان عراقى و دادن آموزهشاى دینى و فرهنگى به آنان کردم. در همین راستا در سال 1412 ه.ق موفق به تاسیس مراکزاهل بیت شدم.
این مرکز علاوه ب راین که محل مراجعه مردم و پاسخ گویى به مسائل شرعى آنان است محل برگزارى مجالس به مناسبتهاى مذهبى سیاسى و تاریخى نیز هست. همچنین هر هفته روزهاى یکشنبه درسهاى متنوع در زمینه هاى تاریخى سیاسى ادبى و... تدریس مى شزود و عده اى در آن شرکت مى کنند. دراین مرکز مدرسه اى وجود دارد براى آموزش زبان عربى و قرآن به کودکان مسلمان.این برنامه در روزهاى یکشنبه و دوشنبه اجرا مى شود
جشنهاى دینى و سیاسى نیز در مرکز برگزار مى شود که اخیرا جشن بزرگى به مناسبت سالگرد قیام مردم عراق در آن جا برگزار شد.
حوزه : حضرت عالى مدت مدیدى است که در خارج از کشور به امر تبلیغ اشتغال دارید لطفااز نیازهاى فعلى و مقدمات لازم براى رفع آنها صحبت کنید.
استاد: شما مى دانید در حال حاضر جهان خارج خصوصابعدازانقلاب اسلامى در ایران چشم به سوى ما دارد تا ببینداسلام چیست و و بخصوص شیعه چه مى گوید.این مسوولیت ما را چند برابر مى کند. متاسفانه ما در بسیارى از مناطق و مراکز حضورمان در حد صفراست. در آمریکا با آن وسعت و با وجود مشتاقان زیاد مبلغان ما انگشت شمار هستند.
درانگلستان تمامى مبلغان ما در حدود بیست نفر هستند و حال آن که نیاز خیلى بیشترازاینهاست. دنیاى خارج امروز به عالمانى نیاز دارد که با فراگیرى مقدار لازم از فقه واصول نشاخت جامع ازاسلام آگاهى از دانشهاى مورد نیاز تسلط بر زبان آماده براى تبلیغ و معرفى اسلام از همه مهمتر داشتن ایمان پولادین و قوى که بتوانند در برابر مشکلات استقامت کند زیرا همان طور که آمادگى براى شهنیدن سخنان ما بسیاراست موانع و مشکلات هم بر سر راه فراوان است که تنها باایمان قوى و همت بلند مى توان بر آنها فائق آمد
امروز متاسفانه با وضعى که براى حوزه نجف پیش آمده مسؤولیت حوزه قم بیش از پیش سنگین شده است.
مسؤولین حوزه باید به این امر توجه کنند. حالا چه کسى مسؤول است من نمى دانم. ولى به مقتضاى :[ کلم راع و کلکم مسول عن رعیته] همه ما باید در حد توان در راه هر چه بهتر معرفى کردن اسلام به جهانیان بکوشیم.
امروز ما نمى توانیم در حوزه قم بنشینیم و متوقع باشیم دنیا به سراغ ما بیاید و نیازهاى فکرى خودش رااز ما بپرسد.
ما باید همچون پیامبر(ص ) به سراغ کسانى برویم که امید هدایتشان مى رود.
حدود 25 سال پیش با یکى از برادران روحانى از نجف به مصر رفتیم تااز برخى کتب خطى کتابخانه الازهر براى کتابخانه آیه الله حکیم نسخه بردارى کنیم. در آن وقت مسؤول جامعه الازهر شیخ احمد باقورى بود. به او گفتم :
در کتابخانه الازهر کتابهاى شیعه نیست.
گفت :انتظار دارید که کتابهاى مربوط به شما را تهیه بکنیم و به کتابخانه بیاوریم.این شما هستید که باید آثارتان را به این جا بفرستید تا ما هم آنها را در کتابخانه قرار بدهیم !
بر همین اساس وقتى به نجف آمدیم کتابهایى خریدیم و فرستادیم.
مقصوداین است که این نمونه کوچکى از کار تبلیغى است. آن هم در کشوراسلامى و مرکز علم که لازم است تما خود عمت کنیم و به سراغ آنان برویم چه رسد به کارهاى تبلیغى مهمتر.
بنابراین مساله تبلیغ را باید جدى بگیریم. باید مرکزى براى تربیت مبلغ اختصاص بدهیم وافراد مستعد راانتخاب کنیم و به مقتضاى نیاز به تربیت آنان بپردازیم.
مثلا براى داخل کشور چه مقدار و با چه معلومات نیازاست و براى خارج از کشور متناسب با هر منطقه و مردم آن جا چه مقدار نیازاست. مبلغ بایداز نظر سطح علمى و فرهنگى متناسب با منطقه اى باشد که به آن جا عازم مى شود.
حوزه : مرحوم آیه اللفه محمدرضا مظفر برخى از کتب درسى حوزه را تغییر داد.هدف ایشان از کا رچه بود؟ آیا متعقد به تغییر در کل سیستم آموزشى حوزه بود؟
استاد:البته تغییراین متون بیشتر درارتباط با همان دانشکده فقه بود. ولى به طور کلى استاد بزرگ مرحوم مظفر فکر تجدید نظر در متون درسى حوزه را داشت زیراایشان مى دید که طلبه بایستى براى تحصیل مقدارى معلومات در فقه واصول مدت
طولانى عمر خود را صرف کند.
این به خاطر نقصى است که در متنو درسى حوزه و بعضا در شیوه تدریس وجود دارد.اساس اشکال به نظر من دراین جاست که سیستم آموزشى حوزه تک هدفى است. به این معنى که در سیستم موجود طلبه از روزاول به یک چیزى اندیشد و آن رسیدن به مقام اجتهادد و حتى مرجعیت است. باب اجتهاد هم که در مکتب شیعه مفتوح و مقامى است ارزشمند. لازمه چنین سیستمى این است که تمامى تلاشها صرف رسیدن به اجتهاد شود چیزى که خیلى ازافراد در نیمه راه مى مانند و یا وقتى به آن دست مى یابند که 3-1از عمر مفید خود را تنها در تعلم صرف کرده اند و هنگام ثمردهى بسیاراندک است.
اندیشه مرحوم مظفراین بود که طلبه واهل علم مسؤولیت مهمترى دارد. آمدن او به حوزه تنها براى آموختن نیست آموختن مقدمه است براى آگاه کردن دیگران. تفقه مقدمه است براى انذار.
بنابراین طلبه دو مرحله را باید بگذارند:
1. آموزش علوم حوزوى : فقه اصول منطق فلسفه کلام و... در حد ضرورت و لزوم.
2. مرحله بازدهى اندوخته هاست که باید براى این جهت خودش را آماده کند.
براین اساس ایشان منطق مظفر را به جاى حاشیه ملاعبدالله نوشت و اصول فقه را به جاى کفایه زیرا معتقد بود کفایه را مرحوم آخوند براى متن درسى ننوشته بلکه براى آن دسته ازافرادى که مدتى دراصول کار کرده اند و مطالعه داشته اند و به درجه بالایى از معلومات رسیده اند نوشته است تا به عنوان کتاب تحقیقى مطالعه واستنفاده کنند.
انصاصا براى طالب علم فراگرفتن این کتاب فوق طاقت است.
خلاصه مرحوم مظفر آدم روشدارى بود و فکر منطقى داشت.
مرحوم شهید صدر هم نسبت به متون درسى حوزه همین عقیده را داشت ازاین روى پس از مرحوم مظفر ایشان حلقات اصول را نوشت که به عقیدهه من حلقات ایشان ازاصول مرحوم مظفر واضح تر و منظم نوشته شده است. مرحوم مظفر شاگرد آقا ضیاء و شیخ محمدحسن بوده و تا حدودى اندیشه هاى فلسفى را دخالت داده است.
در عین حال باید ازعان کرد که مرحوم مظفر با نوشتن اصول گرههاى کفایه را گشود و کن را سبک متن درسى درآورد
شیوه.تدریس هم ایشان نظر داشت چنانکه شیوه تدریس در دانشکده فقه غیراز آن چیزى بود که در حوزه ها مرسوم است.
مثلا در فقه متن اصلى لمعه و شرایع بود ولى ازاستاد خواسته مى شد که جزوه فقهى براساس این دو متن بنویسید و تدریس کند نه متن آن دو کتاب را.اصول الفقه المقارن رااستاد محمدتقى حکیم بر همین اساس نوشت.
یا دراصول متن اصلى کفایه یود ولى شیوه تنظیم مطالب واضافه و کم کردن آن براساس نیاز بود که نتیجه اش اصول مظفراست.
همچنین در موضوعات دیگر. در تمامى آنها بحثهاى جدید و مورد نیاز هم اضافه مى شد.
حوزه : حضرت عالى مستحضر هستید که در آستانه یکصدمین سالگرد رحلت میرزاى شیرازى بزرگ هستیم با توجه به مطالعات تاریخى که درباره حوزه نجف و تطورات آن داشته اید درباره شخصیت علمى واجتماعى میرزا مطالبى را بیان کنید.
استاد: بنده در مقدمه تقریراتى که اخیراازایشان چاپ شده است مختصرى درباره شخصیت علمى واجتماعى سیاسى این مرد بزرگ مطلب نوشته ام. گمان مى کنم خلاصه اى از آن براى پاسخ به سوال شما کافى باشد.
سیدابومحمدمعزالدین محمدحسن معروف به میرزاى شیرازى یا میرزاى مجدد در سال 1230ه.ق. در شیراز متولد شده و در سنن کودکى آثار نبوغ و ذکاوت از چهره اش پیدا بوده است.
استعداهاى سرشار داشت به طورى که در پانزده سالگى همزمان با فراگیرى سطح خود نیز به تدریس لمعه واصول اشتغال دارد.
بعدازاتمام سطوح در شیراز براى ادامه تحصیل در سال 1248 به اصفهان
مى رود که آن زمان از مراکز مهم حوزه شیعه به شمار مى آمده است. در آن جا از محضراساتید بزرگى چون : شیخ محمدتقى صاحب حاشیه معالم میرسید حسن بیدآبادى معروف به مدرس و شیخ محمد ابراهیم کلباسى بهره مى برد.
قبل از بیست سالگى از مرحوم مدرس اجازه اجتهاد مى گیرد.
پس ازاصفهان به نجف مى رود تا بااستفاده از معنویت جوار مرقد على بن ابى طالب از محضراساتید و نخبگان آن حوزه مقدسه نیز بهره بگیرد. در آن جا در درس مرحوم صاحب جواهر شرکت مى کند و در زمره شاگردان زبده آن مرحوم قرار مى گیرد. پس از رحلت آن بزرگوار به مضحر سیدالفقهاء مرحوم شیخ انصارى مى رود و مورد توجه خاص آن بزرگ قرار مى گیرد.
در طى مدارج علمى و کمالات به حدى مى رسد که سرآمد زمان خویش مى گردد به طورى که پس از وفات شیخ انصارى در سال 1281ه.ق. به اتفاق آراء برزگان نجف آن جناب را به جانشینى شیخ اعظم منصوب مى کنند.
موقعیت سیاسى واجتماعى
رحال بزرگ اعم از دینى و غیر دینى در خلال حوادث و رویدادهایى که در چندگیشان رخ مى دهد میزان شیخصت و نقش سازنده خود را در جامعه و تاریخ نشان مى دهند.
خلاصه موقعیت سیاسى واجتماعى هر شخصیتى را باید در لابه لاى حوادث و رخدادهاى بزرگ زندگیش جستجو کرد.
تاریخ زندگى مرحوم میرزاى شیرازى پراست از حوادثى که بیانگر شخصت سیاسى اجتماعى اوست و نشان دهنده نقشى که در جامعه و تاریخ داشته است. من دراین جا به ذکر چند نمونه اکتفا مى کنم :
1.امتناع ازاستقبال ناصرالدین شاه
در سال 1287 ناصرالدین شاه به قصد زیارت عتبات به عراق مى آید. این در زمانى است که مدحث پاشا از طرف حکومت عثمانى والد بغداداست. ناصرالدین شاه به هنگام ورود به کربلاء از طرف علماى آن شهر استقبال مى شود. همچنین
به هنگام رورد به نجف عده اى از علماء تا چند فرسخى به استقبالش مى روند. پس از آمدن به نجف هم تمامى علماء به دیدنش مى روند.اما مرحوم میرزا نه به استقبال شاه مى رود و نه دیدن او!
ناصرالدین شاه مقدارى پول براى علماى نجف به رسم هدیه مى فرستد. مرحوم میرزا نمى پذیرد.این امر بر ناصرالدین شاه گران مى آید. وزیر خود حسن خان را به خدمت میرزا مى فرستد تا پس از سرزنش میرزا آن جناب را براى ملاقات با شاه متقاعد کند. میرزا نمى پذیرد. خلاصه پس از رفت وآمدهاى بسیار میرزا قبول مى کند که فقط در صحن مطهر ملاقاتى باشد. شاه هم مى پذیرد. میرزا همان جا شاه را مى بیند بدون این که هیچ چیزى ازاو درخواست کند. عامه مردم ازاین برخورد میرزا با شاه استقبال کردند. همین امر باعث ازدیاد مقلدین میرزا شد.از آن پس این عمل میرزا سنت حسنه ا شد راى علماء و مراجع بعدى در برخورد با سلاطین و روساى حکومتها.
مرحوم مغنیه مى نویسد:
[ از آن به بعد هر وقت پادشاهى یااز مسوولان بالاى حکومتى کسى به نجف مى آمد علماءازاستقبال و دیداراوامتناع داشتند و در صورت اضطرار قرار ملاقات به پیروى از میرزا در صحن مطهر بود].
علماءالنجف الاشرف.110
مرحوم آیه الله حکیم حتى در منزل خودشان از پذیرفتن روساى جمهور عراق و ملاقات با آنان امتناع مى کرد. مرحوم میرزا مشابه این جریان را به هنگام تشرف به مکه با شریف مکه دارند.
مرحوم میرزا در سال 1287 به مکه مشرف مى شوند. شریف مکه عبدالله حسنى از تشریف میرزا به مکه باخبر مى شود. وقتى را براى ملاقات با ایشان تعیین مى کند.
مرحوم میرزا به پیام رسان شریف این سخن مشهور را مى گوید:
[ اگر علماء را بر در خانه سلاطین دیدید بگویید چه بد عالمانى و چه بد سلاطینى واگر سلاطین را در در خانه عالمان دیدید بگویید چه خوب عالمانى و چه خوب سلاطینى].
شریف وقتى این سخن را شنید خود به دیدار میرزا شتافت.
مرحوم میرزا به مصادق این حدیث شریف عمل کرده است که :
قدر و منزلت خود را بدان وگرنه کسى که قدر و منزلت خود را نداند هیچ نداند.
میزان الحکمه ج 6.142.
2. تلاش در راه وحدت مسلمانان
از علل مهم مهاجرت میرزا به سامراء خاموش کرد آتش اختلاف بود.او براى از بین بردن نزاعهاى فرقه اى و قومى بین مسلمانان آن منطقه به آن جا مهاجرت کرد.
سامراء مرکزاهل سنت بود. عشایراطراف آن از شیعیان بودند. هر از چند گاهى درگیریهاى خونین بین شیعیان واهل سنت صورت مى گرفت.
مرحوم میرزا معتقد بود با هجرت به سامراء وایجاد عمران و آبادى در آن جا باعث الفت و محبت بین شیعه و سنى خواهد شد و آتش کینه ها فروکش خواهد کرد.ازاین روى وقتى که به سامراء هجرت کرد در جهت کبادى و عمران آن شهر تلاش فراوان کرد.
على رغم همه این تلاشها استعمار وایادى آن درایجاد تفرقه و نزاع سخت مى کوشیدند. تااین که براثر فتنه گریهاى اینان بین اهالى سامراء (سنیان ) و مهاجرین و عشایراطراف (شیعیان ( نزاع سختى درگرفت که اگر حسن تدبیر میرزا نبود کشتارى عظیم رخ مى داد.
منشا نزاع این بود که حسن پاشا والى عثمانى به دیدن میرزا مى آید. میرزا هم طبق سنتى که دارد به والى حکومت خیلى اعتنا نمى کند. این امر موجب حقد و کینه او مى شود و متعصبین اهل سنت را علیه شیعیان تحریک مى کند.
فتنه بالا مى گیرد. نماینده انگلستان در بغداد متوجه قضیه مى شود. به سامراء مى آید تا مگر بتواندازاین حادثه به نفع دولت خود بهره بگیرد.ازاین روى ضمن درخواست ملاقات از میرزا براى کمک به یمرزا و سرکوب مخالفین و دار و دسته حکومت عثمانى اعلان آمادگى مى کند!
میرزا به اواجازه ملاقات نمى دهد و در پاسخ او مى گوید:
[ این موضوع به انگلستان ارتباطى ندارد. دین ما و حکومت عثمانى یکى است. قبله ما یکى است و قرآن ما هم یکى است].
طبیعى است اگر میرزا دراندیشه حفظ وحدت مسلمین نبود کافى بود که خود تصمیم به سرکوب مخالفین مى گرفت. زیرا بسیارى از شیعیان اطراف اعلان حمایت کرده بودند تاچه رسد به قبول پیشنهادانگلستان.
تحریم تنباکو رویارویى بااستعمار
سومین قضیه در زندگى مرحوم میرزا که مهمترین نیز هست فتواى آن مرد بزرگگ بر تحریم تنباکوست.این فتوا تجسم بخش صد سلطه در تاریخ رشد و فهماند که :
سلطان الدین اقوى من کل سلطان.
درباره این نهضت و ویژگیهاى آن به تفصیل سخن گفته شده است. آنچه مقصوداست این که حرکت و قیام علیه قرارداد تنباکو نقطه عطفى بود در تاریخ مبارزاتن مردم سملمان که از آن پس حرکتها و قیامهاى ضد استعمارى مانند: قیام روحانیت علیه استعمارانگلیس نهضت مشروطه و....از آن حرکن پرشور واسلامى الهام گرفتند.
شخصیت علمى میرزا
براى آگاهى از مقام علمى شخصیتى ناگزیر باید به سراغ اظهار نظرهاى دیگران بویژه معاصرین وى رفت و آثار علمى و تربیت یافتگان مکتب او را بررسى و تحقیق کرد.
برزگان معاصرین مرحوم میرزا درباره شخصت علمى از سخن بسیار گفته اند که دراین جا به چند نمونه اکتفا مى کنیم :
مرحوم شیخ انصارى مى گوید:
[من درسم را براى سه نفر مى گویم : میرزا محمدحسن میرزاحبیب الله آقا حسن تهرانى].
مرحوم صاحب جواهر استاد دیگر میرزا در نامه اى که به حاکم شیراز مى فرستد از مقام علمى میرزا بسیار تجلیل مى کند و به اجتهاداو چنین گواهى مى دهد:
[.... من اولادنا و تلامیذناالفضلاءالذین وهبهم اللفه سبحانه ملکه الاجتهاد]
موید دیگراین که علماى نجف بالاتفاق ایشان را به عنوان مرجع دینى برگزیدند.
رجوع شیعیان به ایشان در تقلید بااین که اعلمیت از شرائط مرجعیت است نشانه دیگرى است بر مکانت علمى آن مرحوم.امااز نظر آثار علمى باایت که اشتغالات آن بزرگوار به ریاست عامه او رااز تالیف مناسب با مقام علمى اش بازداشته است در عین حال آثار علمى ایشان چه تالیف و چه تقریراتى که از درس ایشان به جاى مانده در خور توجه است. برخى مقدار تالیفات را هشت و تقریرات را شانزده نوشته اند. شاگردان و تربیت یافتگان مکتب مرحوم میرزا همگى از فحول علماء هستند و عده زیادى از آنان به مقام مرجعیت و زعامت رسیده اند.
اینها همه نشاندههنده مقام و موقعیت مرحوم میرزاست.
نکته آموزنده و در خور تامل این که :
بااین مقام علمى همیشه قبل از درس مطالب را آماده مى کرده و مى نوشته است با تمام نقص وابرامهاى محتمل و در خور توجه وآن گاه به طلاب عرضه مى کرده است.
استفتائات را همیشه با عده اى از فضلاء به بحث مى گذاشته است تااز این راه اولا بر میزان آگاهى و درجه علمى آنان اطلاع پیدا بکند و ثانیا ازافکار واندیشه هاى آنان استفاده کند.

تبلیغات