چکیده

متن

از دیرباز پرسش هاى بسیارى درباره ى عدل الهى مطرح بوده است، به ویژه در مورد عدالت خداوند در آخرت که در این بخش به چند پرسش در این باره پاسخ مى گوییم.
خلود و جاودانگى برخى گنهکاران در جهنم چگونه با عدالت خداوند سازگارى دارد؟
على مخدوم
- مسئله ى جاودانگى عذاب برخى دوزخیان از دیرباز مورد مناقشه، جدال، شبهه و اشکال هاى فراوان قرار گرفته و اندیشمندان رشته هاى مختلف (تفسیر، کلام، حدیث و فلسفه) در مذاهب اسلامى دیدگاه هاى متنوع و گاه متعارضى در این باره ارائه داده اند.
برخى متکلمان برآن اند که معناى خلود در آیات کریمه ى قرآن را به «مکث طویل» یا مدت طولانى - که یکى از معانى خلود است - تأویل کنند; چرا که برخى روایات بر خروج گروهى از دوزخ دلالت دارند; اما بسیارى از متکلمان و مفسران این تأویل را صحیح ندانسته اند و معتقدند همان گونه که واژه ى «ابداً» در آیات مربوط به پاداش بهشتیان[1]دلالت بر جاودانگى پاداش دارد نه طولانى مدت بودن آن، در مورد عذاب جهنمیان[2] نیز به همین معناست.
با توصیف فوق و با توجه به این که به اقتضاى عدالت، کیفر باید به اندازه ى جرم باشد، چنان که خداوند خود مى فرماید: (وَ جَزاءُ سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثْلُها);[3] و «جزاى هر بدى، بدى اى همانند آن است» و (جَزاءً وِفاقاً);[4] «جزایى موافق (اعمال ایشان) است» و نه زیادتر از جرم، پس عذاب جاودان چه معنایى دارد؟
ابتدا حقیقت معصیت و عذاب و جهنم را بررسى مى کنیم و سپس درباره ى جاودانگى عذاب براى یک معصیت و مقایسه ى جزا و جرم به پاسخ این پرسش مى پردازیم:
1. عقوبت گناه و معصیت در واقع امرى تکوینى است، نه قراردادى و حقیقتاً روح گنهکار با ارتکاب آن تیره مى شود و همان تیرگى و فساد روح است که از آن به عذاب و دوزخ یاد مى شود. در متون دینى اسلام از این امر به «تجسم اعمال» یاد مى شود که دلایل عقلى و نقلى فراوان دارد.[5]
هر چند قرآن خود تعبیر به جزا دارد، در موارد متعدد تصریح مى کند که جزاى شما همان عمل شماست که به خودتان بازمى گردد. قرآن کریم مى فرماید:
(وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً);[6] عملکرد خود را در آن جا حاضر مى بینند.
آیت الله سبحانى در تفسیر منشور جاوید مى گوید:
جزاى اعمال هر انسانى عین اعمال خودش خواهد بود و در این جمله ذره اى مجازگویى نیست که عین عمل انسان را به خود انسان بازگرداند. از این مطلب در اصطلاح به تجسم اعمال تعبیر مى شود.[7]
قرآن مجید بر اساس یک اصل عقلانى مى فرماید:
(کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ);[8] هر جانى در گرو دست آورد خویش است.
مزرع سبز فلک دیدم و داس و مه نو
یادم از کشته ى خویش آمد و هنگام درو
اگر انسان خار بکارد در قیامت، از جانب خداوند، صورت خار درو مى کند و اگر نهال میوه ى شیرین بکارد میوه ى شیرین برداشت مى کند; یعنى انسان، مبدأ، علت قابلى و زمینه است، نه صرفاً علت فاعلى. آدمى به اندازه ى استعداد خویش از خداوند فیض مى گیرد. او در عقاید، اخلاق و اعمال خود علت قابلى و زمینه ساز و مستعد شناخته مى شود. اگر باطن عملى، مثل خوردن مال یتیم، آتش است، آنان که مال یتیم مى خورند، در حقیقت آتش محسوس مى خورند و اگر باطن عقیده و اخلاقى آتش است، کسانى که به آن عقاید و اوصاف پلید آلوده اند، گرفتار آتش روحى خواهند بود:[9]
(نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ);[10] آتش برافروخته ى الهى است، آتشى که از دل ها سر مى زند.
بنابراین، کیفر اخروى از جهات مختلف با مجازات هاى قراردادى تفاوت دارد. مقدار و کیفیت مجازات هاى قراردادى تابع وضع و قرارداد است و از همین روست که گاه در نظام هاى حقوقى متفاوت، کیفرهاى متفاوتى براى جرم واحد در نظر گرفته مى شود. هم چنین هدف از مجازات هاى قراردادى، علاوه بر تسلّى خاطر کسانى که مورد جنایت قرار گرفته اند (یا بستگان آنان)، برقرارى نظام اجتماعى و جلوگیرى از تکرار جرم است; اما مجازات اخروى امرى قراردادى نیست، بلکه نتیجه ى تکوینى و قهرى اعمالِ مجرمان در دنیاست; همان گونه که در دنیا آثار تکوینى و اجتناب ناپذیر خوردن زهر، بیمارى و مرگ است و چنین نیست که اگر کسى زهر بنوشد، در دادگاه، احضار و سپس به کیفر بیمارى یا مرگ محکوم گردد; بلکه همان خوردن زهر او را دچار بیمارى یا مرگ خواهد کرد.
برخى از آیات کریمه ى قرآن گویاى ارتباط تکوینى محکم بین مجازات هاى اخروى و گناهان اند و این که اساساً عذاب دوزخ چیزى جز تجسم گناهان و اعمال زشت مجرمان نیست.
با توجه به آنچه بیان شد، رابطه ى کیفر اخروى با اعمال انسان، همانند رابطه ى مجازات هاى قراردادى با جرایم اجتماعى نیست تا از عدم تناسب و سنگینى غیرعادلانه ى آن سخن به میان آید، بلکه صورت حقیقى گناهان است که در روز قیامت، آشکار مى گردد و چهره مى نمایاند و همان گونه که عمل کوتاه مدتى، مانند خوردن سمّ، عواقب بسیار سنگین و جبران ناپذیر و درازمدت یا حتى ابدى (مثل از دست دادن حیات براى همیشه) دارد، بعضى از گناهان نیز چنین تأثیرى در روح و جان و حیات جاودانه ى آدمى خواهند داشت.[11]
2. لازم است بررسى شود که وعده ى عذاب جاودانه به چه گناهانى داده شده است. قرآن کریم مکرّر از عذاب جاودان یاد و گروه هایى را به خلود در عذاب تهدید کرده است; از جمله: کافران[12]، مشرکان[13]، منافقان[14]، مرتدان[15]، تکذیب کنندگان آیات الهى[16]، دشمنان خدا و پیامبر(صلى الله علیه وآله)[17]، نافرمانان دستور خدا و رسول(صلى الله علیه وآله)[18]، ستمگران[19]، قاتل مؤمن[20] و ... .
اما با توجه به این که یکى از معانى خلود، مکث طولانى است، گناهان عملى - که غیر از گناه اعتقادى هستند - سبب خلود نمى شوند و تنها موردى که تقریباً مورد اتفاق اکثر مفسران و متکلمان اسلامى است که در جهنم جاودان خواهد بود، کافر است که شامل کافر، مشرک، منافق و مرتد مى شود.
مرحوم حکیم خواجه ى طوسى در مورد خلود کفار و نجات گناهکاران دیگر مى گوید:
تنها کافر در عذاب دوزخ جاودانه خواهد بود و سایر گناهکارانى که گناهان بزرگ انجام داده اند، به خاطر ایمان و عدم کفر به خدا بالاخره از دوزخ رهایى مى یابند.[21]
مرحوم علامه حلى(قدس سرهم) در کشف المراد در ذیل بیان خواجه ى طوسى(قدس سرهم) که عذاب کافر را جاودانه دانسته است، مى گوید:
مسلمانان اجماع کرده اند - و همه بر این رأى هستند - که عذاب کافر ابدى و لاینقطع خواهد بود.[22]
در واقع کسى که با آگاهى از حقیقت، کفر بورزد و خود را به عمد از مسیر هدایت و کمال انسانى دور کند و به دست خویش تمام راه هاى نجات و سعادت را بر روى خود ببندد، تا ابد خود را دچار عذاب سخت کرده است. انسان کافرى که على رغم دریافت آذرخش هاى روشنى بخش و سعادت آفرین، خود را از نور ایمان دور داشته و در نتیجه، گوهر و سرمایه ى وجودى اش را ضایع و بلکه نابود کرده است، عذاب دایمى که دقیقاً همان اعمال، اخلاق و عقاید اوست، در قیامت از جانب خداوند متعال برایش تبلور مى یابد; به عبارتى، کافر خود دیگر از سنخ آتش شده و تغییرناپذیر است.[23]
اگر کسى تمام سرمایه هاى خدادادى، از قبیل عمر، استعداد و تذکرهاى مستقیم و غیرمستقیم الهى را از دست داده باشد و در زیر باران رحمت الهى در طول زندگى اش حتى قطره اى از حقیقت را از خود دریغ داشته و هیچ روزنه ى امیدى را بازنگذاشته باشد، در قیامت، آن زهر هولناک را به صورت عذابى سخت و دایمى مجسم خواهد یافت. ارائه ى اندوخته هاى شخص به خودش، عین عدالت است و قیامت روز دریافت اندوخته هاى خود ماست و هر چه هست اعمال و رفتار و عقاید و اخلاقیات ماست که به ما بازمى گردد، الّا ما رحم ربّى.
بنابراین; اولا گناه امرى تکوینى و عذاب، نتیجه ى قهرى همان عمل است، نه ما به ازاى جداگانه تا سخن از عادلانه یا ناعادلانه بودن آن شود; «هر کسى آن دِرَود عاقبت کار که کشت».
ثانیاً عذاب جاودانه فقط به عده ى معینى اختصاص دارد که آن عده هم کسانى هستند که تمام سرمایه هاى روحى و انسانى خود را به باد داده و اصلا به نوعى انسانیت خویش را براى همیشه واگذاشته اند و در نتیجه، براى همیشه دچار عذاب و به عبارت دیگر، دچار نتیجه و درد آن خواهند بود.
با هر دو دلیل فوق روشن مى شود که عامل جاودانگى عذاب فقط گناهکار است نه خداوند، تا سؤال شود چرا خداوند عذابى متناسب به آنها نمى دهد. عذاب هم مانند معلولات دیگر عالم، تابع علت خویش است و علت آن (عذاب) فقط اعمال مجرمانه ى بشر است.
در پایان دو نکته را یادآور مى شویم:
الف) با توجه به آنچه بیان شد در زندگى دنیا در معرض آسیب، و آفت هولناک کفر و انکار حقایق هستیم، پس همواره باید بکوشیم با تذکّر و تضرّع به درگاه الهى ایمان دینى خویش را اعتلا بخشیم.
ب) هیچگاه تصور نکنیم که تحمل عذاب غیر دایمى ساده است. در عالمى که مدت آن با این عالم قابل مقایسه نیست (گفته اند هر روز از آن بیش از 50 هزار سال دنیاست) آیا تحمل عذاب هاى سخت و طاقت فرسا را مى توان ساده انگاشت و جرأت به معصیت و سوزاندن خویش کرد... .
پس گناه هر چند کوچک را باید جدّى گرفت و از آثار و عواقب سوء آن هراسناک بود.
________________________________________
[1]. سوره ى نساء، آیه ى 57 و 122; سوره ى توبه، آیه ى 22 و 100، سوره ى تغابن، آیه ى 9; سوره ى طلاق، آیه ى 11; سوره ى بینه، آیه ى 8.
[2]. عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، (تفسیر موضوعى، ج 5) (قم: نشر اسراء،) ص 136.
[3]. سوره ى شورى، آیه ى 40.
[4]. سوره ى نباء، آیه ى 26.
[5]. مرتضى مطهرى، معاد، (قم: انتشارات صدرا، چ دهم، شهریور 1381ش)، ص 210 - 211.
[6]. سوره ى کهف، آیه ى 49.
[7]. جعفر سبحانى، منشور جاوید، (قم: انتشارات توحید، چ اول، پاییز 1369ش) ج 9، ص 407.
[8]. سوره ى مدثر، آیه ى 38.
[9]. جوادى آملى، همان، ص 47 - 50.
[10]. سوره ى همزه، آیه ى 6 - 7.
[11]. محمد سعیدى مهر، آموزش کلام اسلامى، (قم: انتشارات کتاب طه، چ دوم، بهار 1381ش)، ج 1، ص 322 - 323.
[12]. سوره ى آل عمران، آیه ى 116; سوره ى بینه، آیه ى 6; سوره ى احزاب، آیه ى 64 - 65.
[13]. سوره ى بینه، آیه ى 4; سوره ى فرقان، آیه ى 68 - 69.
[14]. سوره ى توبه، آیه ى 68; سوره ى مجادله، آیه ى 17.
[15]. سوره ى آل عمران، آیات 86 - 88.
[16]. سوره ى اعراف، آیه ى 36; سوره ى تغابن، آیه ى 10; سوره ى مؤمن، آیه ى 70 - 76.
[17]. سوره ى توبه، آیه ى 63.
[18]. سوره ى جن، آیه ى 23.
[19]. سوره ى یونس، آیه ى 52.
[20]. سوره ى نساء، آیه ى 93.
[21]. علامه حلى، کشف المراد فى شرح تجدید الاعتقاد، تصحیح و تعلیقه علامه حسن زاده آملى، (قم: انتشارات اسلامى، چ نهم)، ص 561.
[22]. همان.
[23]. حسن زاده آملى، تعلیقه بر کشف المراد، (قم: انتشارات اسلامى، چ دهم)، ص 560 ـ 561.
    آیا فقط عمل مسلمانان مورد قبول است و فقط آنان به بهشت مى روند و اعمال یهودیان و مسیحیان مورد قبول نیست و آنان به بهشت نمى روند؟
سید هبت الله صدرالسادات
- یکى از مباحث کلامى که داراى پیشینه اى بسیار طولانى است، نقش ایمان و کفر در سعادت و شقاوت ابدى انسان و رابطه ى میان ایمان و عمل صالح است. این مسئله در طول تاریخ علم کلام اسلامى هر از چند گاهى در قالبى نو و با عنوانى جدید و با مجموعه اى از پرسش هاى متفاوت جلوه نموده است.
در سده ى نخست ظهور اسلام این پرسش از اهمیت خاصى برخوردار بود که آیا هر یک از ایمان و عمل صالح براى سعادت ابدى کافى است یا مجموع آن ها موجب سعادت مى شود؟ در این میان برخى همچون خوارج راه افراط را پیمودند و هیچ جایگاهى براى ایمان لحاظ نکردند و معتقد شدند که ارتکاب گناه عامل مستقلى براى شقاوت ابدى است و بلکه موجب کفر و ارتداد مى شود[1] و در مقابل، مرجئه معتقد شدند که وجود ایمان براى سعادت ابدى کافى است و ارتکاب گناه ضررى به سعادت مؤمن نمى زند و در حقیقت، عمل بشرى نقش چندانى در سرنوشت وى ندارد.[2]
برخى این سؤال را مطرح مى کنند که اگر رستگارى و رفتن به بهشت تنها از رهگذر ایمان به دین اسلام میسر باشد، پس اعمال خیر مخترعان و مکتشفان بزرگ غیرمسلمان که خدمات عظیمى به بشریت و پیش برد علم کرده اند چه مى شود و چگونه با عدالت پروردگار سازگارى دارد؟ براى یافتن پاسخ این سؤال، به چند مطلب اشاره مى کنیم.
الف) دینى جز اسلام پذیرفته نیست.
باید توجه داشت که دین حق تنها یکى است و مصداق آن نیز در این زمان اسلام است و این گونه نیست که همه ى ادیان حق باشند و پیروى از آن ها موجب رستگارى و سعادت شود. آرى ادیان آسمانى و توحیدى، هر یک در زمان خود و پیش از نسخ به وسیله ى آیین آسمانى بعدى، حق بودند و تنها مسیر وصول به سعادت به شمار مى آمدند، امّا پس از نسخ، تنها از رهگذر عمل به فرمان جدید الهى است که سعادت انسان تأمین مى شود و خداوند متعال به همین حقیقت تصریح مى کند و مى فرماید:
(وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الاِْسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ);[3]و هر کس غیر از اسلام دینى بجوید، هرگز از او پذیرفته نمى شود و او در سراى دیگر از زیانکاران است.
پس روشن شد که دین حق منحصر در اسلام است. اینک این پرسش مطرح مى شود که آیا ایمان شرط حتمى قبول عمل است، به طورى، که هیچ کار نیکى از غیرمسلمانان و بلکه غیرشیعه پذیرفته نیست؟
ب) تأثیر ایمان در سرنوشت انسان و قبولى اعمال
هر عملى داراى دو بعد است و هر یک از دو بعد آن از نظر خوبى و بدى حسابى جداگانه دارد:
1. شعاع تأثیر عمل مفید و یا مضر در خارج و اجتماع بشر; 2. انتساب عمل به شخص فاعل و انگیزه هاى نفسانى و روحى او.
از نظر اوّل باید دید که گستره ى تأثیر عمل مفید و یا مضر تا کجاست و از نظر دوّم باید دید که عامل، در نظام روحى و فکرى خود چه سلوکى کرده و به سوى کدام مقصد رفته است. اعمال بشر از نظر شعاع اثر سودمند ویا زیانبار، در دفتر تاریخ ثبت مى شود و تاریخ درباره ى آن قضاوت مى کند، ولى از نظر شعاع انتساب با روح او، تنها در دفاتر علوى ملکوتى ثبت و ضبط مى شود. قرآن مى فرماید:
(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً);[4] کسى که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکردارترید.
در این آیه کیفیت و میزان حسن عمل مطرح است نه کمیت و تعداد اعمال; زیرا آن گاه که تحت تأثیر انگیزه هاى روحى، عملى انجام مى دهیم، گذشته از پیکر عمل که یک سلسله حرکات و از نظر اجتماعى داراى ارزش است، باید بدانیم که از نظر معنوى واقعاً و حقیقتاً به چه سویى مى رویم و چه طریقى را طى مى کنیم.
از نظر قرآن، شخصیت و «من» حقیقى ما همان روح ماست و روح ما با هر عمل اختیارى از قوه به سوى فعلیت گام برمى دارد و اثر و خاصیتى متناسب با اراده و هدف و مقصد خود کسب مى کند. این آثار و ملکات جزء شخصیت ما مى شود و ما را به عالمى متناسب با خود مى برد; البته مقصود این نیست که حساب حسن فاعلى از حسن فعلى به کلى جداست و انسان از نظر نظام روحى و تکامل معنوى نباید کارى به کارهاى مفید اجتماعى داشته باشد، بلکه مقصود این است که کار مفید اجتماعى آن گاه از نظر نظام روحى و تکامل معنوى مفید است که روح با انجام آن عمل یک سیر و سفر معنوى کرده باشد. نسبت حسن فعلى با حسن فاعلى نسبت بدن به روح است. یک موجود زنده ترکیبى از روح و بدن است و باید در پیکر عملى که حسن فعلى دارد، حسن فاعلى دمیده شود، تا آن عمل زنده گردد و حیات یابد.[5]
از آن جا که هدف خلقت جهان و آفرینش انسان و ارسال رُسُل و انزال کُتب رساندن انسان به سعادت واقعى و کمال حقیقى است و این کمال حقیقى انسان، فقط در سایه ى قرب الهى تحقق مى یابد و متقابلاً سقوط انسان در اثر دورى از خداى متعال حاصل مى شود،[6]مى توان ایمان به خداى متعال و ربوبیت تکوینى و تشریعى او را که مستلزم اعتقاد به معاد و نبوت است، نهال تکامل حقیقى انسان دانست که اعمال خداپسند به سان شاخ و برگ هایى از آن مى روید و میوه اش سعادت ابدى است که در جهان آخرت ظاهر مى گردد. پس اگر کسى به جاى بذر ایمان بذر عصیان و کفر را در دلش پاشید، استعداد خدادادش را ضایع کرده و درختى را به بارآورده که میوه اش زقّوم دوزخى است. چنین کسى راهى به سوى سعادت ابدى نمى برد و تأثیر کار نیکش از مرز این جهان فراتر نمى رود;[7] از این رو قرآن کریم ایمان را شرط تأثیر اعمال نیک در سعادت اخروى مى داند و مى فرماید:
(وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصّالِحاتِ مِنْ ذَکَر أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ);[8] هر مرد و زنى که کارهاى شایسته انجام دهد در حالى که مومن باشد، چنین کسانى وارد بهشت خواهند شد.
و از سوى دیگر، دوزخ را براى کافران مقرر فرموده و اعمال ایشان را تباه و بى ثمر دانسته و آن ها را به خاکسترى تشبیه کرده است که باد شدیدى آن را پراکنده سازد و اثرى از آن به جاى نگذارد:
(مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْم عاصِف لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلى شَیْء ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ);[9] مثل اعمال کافران مانند خاکسترى است که در یک روز طوفانى باد به سختى بر آن بوزد. به چیزى از دستاوردهایشان دست رسى نخواهند داشت و این گمراهى دورى است.
و در آیه ى دیگرى آن ها را به سرابى تشبیه کرده که شخصى تشنه به آن دل مى بندد ولى همین که به آن مى رسد آبى نمى یابد:
(وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَراب بِقِیعَة یَحْسَبُهُ الظَّمآنُ ماءً حَتّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً);[10] اعمال کافران همانند سرابى در بیابان هموارى است که شخصى تشنه آن را آب مى پندارد و هنگامى که نزد آن بیاید آن را چیزى نمى یابد.
ج) کافرانِ اهل خیر از عمل خود بهره مند مى شوند
از این نکته نباید غافل شد که عمل خیر کفار اگرچه عمق ندارد و باعث بالا رفتن درجات و نیل به سعادت اخروى نمى گردد، در عین حال، با توجه به آیات قرآن که هیچ عمل خیرى را بدون پاداش نمى داند و تصریح مى فرماید: (إِنّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً);[11] «ما اجر کار نیک هیچ کسى را از بین نمى بریم.» و یا (فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّة خَیْراً یَرَهُ)، آثارى خواهد داشت که البته بسیار نسبت به اعمال مبتنى بر ایمان، ناچیز است. برخى از روایات نیز همین حقیقت را بیان داشته اند.
راوندى در نوادر خود با اسنادش از حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) از پدرانش آورده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
از اهل آتش آن که عذابش از همه آسان تر است ابن جذعان است. گفته شد: اى رسول خدا ابن جذعان چه کرده است که عذابش از همه آسان تر است؟ حضرت فرمود: چون عادتش این بود که مردم را غذا مى داد و اطعام مى نمود.[12]
از حضرت باقر(علیه السلام) روایت شده است که:
مرد مؤمنى در تحت قدرت و سلطنت حاکم جبار و مملکت جائرى بود که به حقوق او تعدى مى کردند و او را مورد اهانت قرار مى دادند، لذا از آن جا به دارالشرک فرار کرد و در منزل یکى از مشرکان وارد شد. آن مرد مشرک او را تحت حمایت خود قرار داد و با او مهربانى کرد. چون وقت مرگ آن مشرک فرا رسید، خداوند به او وحى فرستاد که به عزّت و جلال خودم سوگند که اگر در بهشت من جایى براى تو بود، تو را در آن جا سکنا مى دادم امّا بهشت من بر هر کسى که در حال شرک بمیرد حرام است; و لکن خطاب به آتش نمود که اى آتش او را حرارت مده و آزار مرسان و ناراحت مکن; و صبح و شب رزق و روزى اش را برایش مى آوردند.
راوى گوید: من پرسیدم: آیا رزق و روزى او را از بهشت مى آورند؟ حضرت فرمود: از آن جایى که خدا خواسته است.[13]
با توجه به مطالب گذشته و تأثیر ایمان در قبولى اعمال انسان و از طرفى، بهره مندى کفار از عمل خیر خود، چنین نتیجه مى شود که اعمال خیر غیرمسلمانان اجر دارد، اما موجب سعادت اخروى آنها نمى شود.
________________________________________
[1]. حسن بن یوسف حلى، کشف المراد، (مؤسسة الامام الصادق(علیه السلام)، چ اول، 1375ش)، ص 301.
[2]. میر سید شریف جرجانى، شرح المواقف، (الشریف الرضى، چ اول، 1907م)، ج 8، ص 396.
[3]. سوره ى آل عمران، آیه ى 85.
[4]. سوره ى ملک، آیه ى 2.
[5]. مرتضى، مطهرى، عدال الهى، (انتشارات صدرا، بى تا)، ص 320 ـ 326.
[6]. ر. ک: احمد واعظى، انسان از دیدگاه اسلام، (تهران: سمت، چ اول، 1377ش)، ص 152 ـ 156 محمود رجبى، انسان شناسى، (انتشارت مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)، چ اول، 1380ش)، ص 222 ـ 227.
[7]. محمدى تقى، مصباح یزدى، آموزش عقائد، (سازمان تبلیغات اسلامى، چ 1، 1370ش)، ج 3، ص 130.
[8]. سوره ى نساء، آیه ى 124.
[9]. سوره ى ابراهیم، آیه ى 18.
[10]. سوره ى نور، آیه ى 36.
[11]. سوره ى کهف، آیه ى 30.
[12]. مجلسى، بحارالانوار، (بیروت: مؤسسه الوفاء) ج 3، ص 316.
[13]. همان، ج 8، ص 314 و 315 به نقل از سید محمد حسین حسینى طهرانى، معادشناسى، انتشارات حکمت، بى تا، ج 10، ص 341 340.    

تبلیغات