آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

نقدها را بُوَد آیا که عیارى گیرند
برادر بزرگوارمان، سردبیر مجله گران سنگ علوم حدیث حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدى مهریزى در مقاله خویش عنوان «تأمّلى در احادیث نقصان عقل زنان» نگاهى به دفاع از احادیث نقصان عقل زنان کرده اند.
در این نگاه به پنج نکته اشاره کرده اند و در پایان نتیجه گیرى مى کنند که مقاله «دفاع از حدیث» در پذیرش روایات نقصان عقل زنان، شتاب داشته است.
گرچه بهتر بود حدیث شناسان حوزه به داورى مى نشستند و پرده از چهره زیباى احادیث بر مى گرفتند و بر منزلت حدیث و توجّه به این میراث پیامبر(ص) و امامان(ع) بیش تر تأکید مى کردند، ولى ما بسیار گذرا پنج نکته آمده در مقاله ایشان را از نظر مى گذرانیم.

نکته اوّل
با اشاره به اهداف «دفاع از حدیث» یادآور مى شوند که دفاع از حدیث نباید به پذیرش مطلق احادیث بگراید چرا که مبارزه با «پذیرش مطلق احادیث» خود یکى از اهداف «دفاع از حدیث» است.
در این جا یاد آور مى شویم که بیش از یک سال است با گروهى از محقّقان در موضوع گسترده «زن در فرهنگ اسلامى» کار مى کنیم و مجموع آیات و روایات مرتبط با موضوع زن را گرد آورده ایم و دربیش از پانصد آیه و چند هزار روایت که به این موضوع مرتبط مى شود تأمّلاتى کرده ایم.
گفتنى است: در دفاع از روایات نقصان عقل زنان بیش تر نقدِ توجیه حضرت آیة اللّه جوادى آملى و حضرت آیة اللّه صانعى مورد توجه بوده است وگرنه در ارتباط با موضوع عقل زنان بیش از این تأمل شده و سخن بسیار است.

نکته دوّم
خاطر نشان مى سازند که تنها خبر واحد در احکام، حجت است ولى در مسائل اعتقادى و انسان شناختى خبر اطمینان بخش لازم است؛ به گونه اى که تا اطمینان به صدور روایت و دلالت آن پیدا نشود روایت حجیّت نمى یابد.
در این جا با توجّه به این که سخن بسیار است، یاد آور مى شویم که ما در موضوع حجیت خبر، نظریه مرحوم محقّق در مقدمه معتبر را مى پسندیم و براین باوریم که از میان همه اقوال افراطى و تفریطى درباب حجیت خبر ،تنها خبرى حجّت است که مورد پذیرش اصحاب باشد و یا قرائنى بر درستى آن دلالت کند و به این شکل در احکام هم، ما به روایاتى تکیه مى کنیم که از چنین قرائنى برخوردار است.
مرحوم محقق در مقدمه معتبر پس از نقل اقوال در باب حجیّت خبر مى نویسد: «فما قبله الاصحاب او دلّت القرائن على صحته عمل به».
گفتنى است که: اخبار نقصان عقل زنان و روایاتى که گویاى این تفاوت بین زن و مرد است در سطحى است که اطمینان به صدور و دلالت آن فراهم مى آید و در پایان همین مقدمه مجموعه روایات در ارتباط با نقصان عقل زنان مورد توجه قرار مى گیرد.

نکته سوم
فرموده اند: «بهتر بود نویسنده سدفاع از حدیثز مراد از عقل را نشان مى داد» آن گاه به سه معناى عقل اشاره مى کنند و…
در این جا هم ذهن ایشان را معطوف مى داریم که ما در آن مقاله در مقام تفسیر و تحلیل معناى نقصان عقل در زنان نبوده ایم، بلکه همه اهتمام ما دفاع از روایات در برابر دو دیدگاه بود؛ گرچه اشاره اى به بعضى از توجیهات دیگر نیز کرده ایم.

نکته چهارم
ناقد محترم، معناى مختلفى که براى احادیث نقصان عقل زنان شده و توجیه هاى آمده در این ارتباط را یادآور شده اند. در این جا باز خاطر نشان مى سازیم، همان گونه که نویسنده در همین نکته چهارم اشاره فرموده اند ما تنها در مقاله دو دیدگاه را مورد بررسى قرار داده ایم گرچه از دیدگاه هاى دیگر غافل نبوده ایم و برخى را نیز اشاره داشته ایم.
بنابراین بهتر مى نمود نویسنده نقد در همان محور مورد توجّه «دفاع از حدیث» نظر مى دادند و صحت آن دو دیدگاه را ثابت مى کردند وگرنه پس از پذیرش روایت در بحث دلالى توجیهات و معانى یاد شده مورد بررسى قرار مى گیرد.

نکته پنجم
نویسنده نقد خواسته است ما را قانع سازد که زنان عاقل و فهمیده بسیارند، گویا ما منکر عقل زنان هستیم و منظورمان از کاستى نسبى در مقایسه با مردان یا در مقایسه با احساسات و عواطف چیزى به معناى عدم عقل زنان است.
نویسنده محترم نقد در پایان با تاکید بر مجمل بودن روایات نقصان عقل زنان، در آخرین سخن براى مقابله با استشهاد گسترده ما به کلام علامه طباطبایى(ره) در زمینه نقصان عقل زنان، کلامى دیگر از جناب علامه آورده اند و با این نقل به ما و جناب علامه طباطبایى (ره) پاسخ داده اند!
ما بررسى بیشتر مقاله سردبیر محترم مجلّه علوم حدیث را به خوانندگان گرامى و علاقه مندان حدیث واگذار مى کنیم.
در پایان، مجموع روایات نقصان عقل زنان را مى آوریم تا خوانندگان داورى کنند و بنگرند که آیا این بخش عظیم از روایات، صدور دلالت اش اطمینان بخش نیست؟ آیا باز هم مى توان در صدور تشکیک کرد و یا تفاوت زن و مرد در زمینه عقلى را از آن نفهمید.
آرى، مگر این که کسى اصلاً تفاوت زن و مرد برایش پذیرفته نباشد و این حقیقت روشن را خلاف قرآن بداند، یا آن که این تفاوت را نشانى از تبعیض ظالمانه بگیرد و از حکمت الهى در اختلاف، غافل باشد و یا آن که روح تعبّد عقلانى را در ارتباط با روایات از دست داده باشد. ویا…

فهرست مجموعه قرآنى و روایى
در باره کاستى عقل زنان

آیات:
الف: الرجال قوّامون على النساء بما فضّل اللّه بعضهم على بعض«نساء (4) آیه 35».
ب: او من ینشّوء فى الحلیة وهو فى الخصام غیر مبین «زخرف (43) آیه 18».
ج: ولهنّ مثل الّذى علیهن بالمعروف وللرجال علیهنّ درجة «بقرة (2) آیه 228».

روایات:
1 ـ روایات نقصان عقل زنان:
الف: نهج البلاغه، خطبه 80، 156 و نیز خطبه جهاد و نامه 14.
ب: کافى، ج5، کتاب الجهاد، ص39، ح4و کتاب النکاح، ص322، باب غلبة النساء، ح1.
ج: من لایحضره الفقیه، ج3، ص247، ج6.
د: بحارالأنوار، ج1، ص82، ح1؛ ج32، ص73، ح48؛ ج79، ص127، ح10؛ ج103، ص163، ح10؛ ج104، ص306، باب یک از ابواب شهادات، ح10.

2 ـ روایاتى که مى گوید با زنان مشورت مکنید.
الف: نهج البلاغه، وصیتنامه امام على(ع) به امام حسن مجتبى(ع)
ب: کافى، ج5، ص517، ح8.
ج: بحارالأنوار، ج6، ص305، ح6؛ ج77، ص139؛ ج91، ص255، ح6؛ ج103، ص262، ح25؛ همان جلد، باب احوال الرجال والنساء، ص253، ح56.

3 ـ روایاتى که اطاعت از زنان را مورد نکوهش قرار داده است:
الف: کافى، ج5، ص517، ح3.
ب: من لایحضره الفقیه، ج1، ص115، ح241؛ ج3، ص468، ح4621؛ ج4، ص352، ح5762.
ج: کافى، ج5، ص516، ح2 و ص517، ح5، 6، 7 و ص518، ح12.
د: بحارالأنوار، ج9، ص298، ح5؛ ج77، ص158؛ ج103، ص242، ح10 و ص243 ، ح11 .

4 ـ روایاتى که ولایت زنان را نمى پذیرد.
الف: تهذیب، ج8، ص88، ح221.
ب: استبصار، ج3، ص313، ح4.
ج: من لایحضره الفقیه، ج3، ص468، ح4622 و ص554، ح490.
د: کافى، ج5، ص518، ح10.
هـ : بحارالأنوار، ج77، ص138.

و نیز اضافه کنید:
1 ـ روایاتى را که مدیریّت زنان را در قلمروهاى گوناگون به مردان مى سپارد.
2 ـ روایاتى را که فرمان پى گیر به زنان در اطاعت از مردان در زمینه هاى مختلف مى دهد.
3 ـ روایاتى که ندرت زنان کامل را مى رساند.
4 ـ روایاتى را که تشبیه و تمثیل نکوهش گونه مردان کم خرد به زنان، در آن آمده است.
مجموعه این بخش عظیم از روایات، گویاى تفاوت عقلانى مرد و زن است و با تأمّل در این روایات اطمینان به صدور و دلالت این روایات پدید خواهد آمد و خوانندگان گرامى خود داورى خواهند کرد.
اینک، دفاع ما از چند حدیث:

8 ـ دفاع از حدیث «حسن التبعّل»
حدیث «حسن التبعّل» در تهاجم کج اندیشى ها
این روزها به اسم آزادى اندیشه، عده اى هر چه مى خواهند مى گویند و مى نویسند. درباره موضوع مهم و حساس زن و بررسى مسائل آنان از این دست نوشته ها و گفته ها کم نیست.
برخى مى گویند: در اسلام زن با مرد تفاوتى ندارد، بى توجه به این که سرشت یکسان سرنوشت مشترک زن و مرد و هم گونى آن دو در هویت انسانى و برخوردارى از مشترکات فراوان، هرگز نمى طلبد که این دو، هیچ تفاوتى با هم نداشته باشند. کم ترین سخن درباره این حرف ها همان است که بگوییم: اینان از اسلام بى خبرند، چون هر کس که با الفباى اسلام آشنا باشد مى داند که: زن و مرد در بسیارى از حالات روانى و ویژگى هاى جسمانى و خصلت هاى انسانى و اخلاقى متفاوت ند و این تفاوت ها در ده ها حکم و قانون دینى دیده شده است.
برخى دیگر با عنوان خون بهاى کم تر زن چرا؟ حکم مسلم اسلام و قرآن را نادیده مى گیرند، دم از مصلحت بینى و حفظ آبروى اسلام مى زنند. احکام امضایى قرآن را قابل تعویض مى دانند و مصلحت جویى در این بخش از احکام را از وظایف فقیه معرفى مى کنند و تغییر برخى از احکام را که به دست خلفا صورت گرفته و از نظر شیعه جزو مطاعن آنان محسوب مى شود، دلیل بر ضرورت تغییر احکام مى گیرند. آنان غافلند که نگرش علمى به دین یک نگرش تخصصى است و تنها شایسته آنان است که در دین غور کرده اند و دست مایه هاى فهم دین را تحصیل کرده اند و بنیاد فکرى و دینى صحیحى دارند.
اینان از کسانى هستند که نه خود، دین را مى فهمند و نه از فهم کنندگان راستین دین، مى گیرند و مى آموزند. به گفته امام عصر(ع) در آن توقیع شریف: «لا لأمره تعقلون ولا من اولیائه تقبلون حکمة بالغة فما تغن النذر عن قوم لایؤمنون؛1 نه خود دستور الهى را درک مى کنید و نه از اولیاى او حکمت رسا را مى پذیرید چرا که بیم و انذار، سودى براى گروهى که ایمان نمى آورند، ندارد.»
برخى دیگر در مصاحبه خویش به جنگ اسلام مى روند و روایات روشن دین را به باد مسخره مى گیرند. و با خنده جاهلانه، حقیقت ها را وارونه جلوه مى دهند، دین را تحریف مى کنند و جهل خویش را در فهم دین فریاد مى کنند.
به کسانى که با این گونه افراد مصاحبه مى کنند و تفسیر روایات پیامبر(ص) و امامان(ع) را از آنان مى پرسند باید هشدار داد که: مراجعه به اینان در فهم دین به گفته سعدى، چونان مراجعه بیمارى است که چشم خود را به دست بیطار مى دهد؛ او باید بداند که جز نابینایى و گمراهى چیزى در انتظار او نیست.
ایشان در مصاحبه گفته اند: قرآن صراحتاً مى گوید: واخذنا منکم میثاقاً غلیظاً و بعد ترجمه کرده اند: از شما مردان در ازدواج پیمانى جدّى و محکم گرفتم.2 با این که اصل آیه در قرآن چنین است: واخذن منکم میثاقاً غلیظاً؛ 3 زن ها از شما مردان در ازدواج پیمانى جدى و محکم گرفته اند (دقت شود). آیا اینان با قرآن آشنایند.
درج مقاله هاى «خون بهاى کم تر زن چرا؟» در مجله زنان4 و مصاحبه هایى از قبیل «در اسلام زوجیتِ خوب مطرح است نه خوب شوهردارى کردن» در مجله زن روز5 و اعلام نظرهایى که از جانب ناآگاهان بى تخصص درباره زن صورت مى گیرد، هر خواننده آگاه و آشناى با مبانى دین را با این سؤال مواجه مى سازد که کجایند مطهرى ها و بهشتى ها، مرزبانان راستین دین؛ آشنایان با مبانى دینى که در برابر کج اندیشى ها احساس و غیرت دینى داشتند.
نویسنده یک مقاله و یا ایراد کننده یک سخن، گاهى اشتباه مى کند و این قابل قبول است، زیرا هر شخصى ممکن است اشتباه کند، ولى گاه یک مقاله و گفتار، اساس و بنیادى ناهنجار دارد و بر پایه هاى فکرى غربى یا غرب گرا استوار است و حیثیت و فرهنگ و ارزش هاى اسلامى ما را به باد حمله مى گیرد. مسلم است ارائه چنین گفتار و مقاله اى جایز نیست. ما نمى توانیم با نام آزادى قلم بیان، به نشر این مطالب پوسیده و نادرست دامن بزنیم.
ما پیرو آن امام والایى هستیم که در مقابله با کج اندیشى ها خشمگین مى شد و ناله از دل بر مى کشید و نهیب مى داد و خانه و آشیانه شان را خراب مى کرد. ما در پى خط رهبرى هستیم که هم اکنون با روشن گرى هاى خود پرده از چهره ناموزون چنین گفتار و نوشتارهایى بر مى دارد و مسائل راستین زنان را به راستى بیان مى کند.
با ابراز نگرانى شدید از درج مصاحبه خانم منیره گرجى در مجله زن روز6 و با اذعان به این که نقد همه جانبه این مقاله و بیان خلط هاى ناهنجار آن به اندازه اى است که از حوصله یک مقاله بیرون است، به نقد گوشه هایى از آن مى پردازیم.
ما در این نقد، به دفاع از حدیث «حسن التبعّل» (نیکو شوهردارى) پرداخته و در همین جا از همه زنان مسلمان و آگاه میهن اسلامى به ویژه کارشناسان قرآن و حدیث دعوت مى کنیم تا در این داورى شرکت کنند و تحریف ها، خلط ها و ناهنجارى هاى سرتاسر مقاله این به اصطلاح مفسّر بزرگ را بى جواب نگذارند.

حدیث نیکو شوهردارى کردن
حدیثى بسیار متین و استوار درباره مسائل حیاتى زنان، از معصومین(ع) رسیده است که: «جهاد المرأة حسن التبعّل؛ جهاد زن، نیکو شوهردارى کردن است.»
این حدیث در کتاب هاى معتبر شیعى آمده است:

1ـ فروع الکافى، کتاب النکاح، باب حق الزوج على المرأة ـ 148 ـ حدیث 4 (چاپ دارالاضواء: ج5، ص 506)، از امام کاظم(ع)، و نیز در کتاب الجهاد، باب جهاد الرجل والمرأة ـ 2ـ حدیث1 (ج 5، ص 12)، به طور ارسال از امیرالمؤمنین(ع).

2ـ من لایحضره الفقیه، باب حق الزوج على المرأة ـ 130 ـ حدیث 6 (چاپ دارالاضواء: ج3، ص 316)، به طور ارسال از امام صادق(ع)، و نیز در باب النوادر ـ 176 ـ حدیث 80 (ج4، ص 349)، از امام صادق(ع).

3ـ نهج البلاغه، حکمت ها و کلمات قصار، شماره 136.

4ـ الخصال، ابواب السبعین و مافوقه، حدیث 12 (چاپ انتشارات اسلامى: ص 586)، از امام باقر(ع)، و نیز در ابواب المائة فما فوقه، حدیث 10 (ص 620) از امیرمومنان(ع).

5ـ تحف العقول، حرّانى (چاپ انتشارات اسلامى) ص60 از رسول الله(ص) و ص 110 از امام على(ع).

6ـ مکارم الاخلاق، طبرسى، باب 8، فصل 5: حق الزوج على المرأة وحق المرأة على الزوج (چاپ دار البلاغة: ص 226)، از امام باقر(ع).

7ـ جعفریات، چاپ سنگى همراه با «قرب الاسناد»، ص 67.
8ـ احکام النساء، شیخ مفید، چاپ کنگره، ص 39.

9ـ قصص الانبیاء، قطب الدین راوندى (بیروت، مؤسسة المفید) ص293، ح363.

10ـ خصائص الائمه، شریف رضى، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، ص 103.

11ـ مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، باب 62 از ابواب مقدمات النکاح، حدیث1، به نقل از لب اللباب (چاپ مؤسسه آل البیت: ج14، ص 246)، از امام على(ع).

اعتبار این حدیث
این حدیث آن قدر مشهور است که جاى هیچ گونه تردیدى در صدورش باقى نمى ماند و همان گونه که ملاحظه کردید این حدیث تنها در دو کتاب از کتب اربعه شیعه (کافى و من لایحضره الفقیه) چهار بار تکرار شده است. به علاوه این حدیث از پیامبر(ص)، امام على، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع) نقل شده است. و به مبناى عالمانى بزرگ چون آیة الله العظمى بروجردى (قدس سره) و بسیارى از دیگر فقیهان روایتى که در کتب اربعه مکرر آمده و نقل آن در کتب شیعى در حدّ استفاضه است از حجیت و اعتبار ویژه اى برخوردار است تا آن پایه که مناقشه سندى بدان دست نخواهد یافت. و اگر هم راه مناقشه ها و سخت گیرى هاى سندى را پى گیریم باز این روایت سند خوبى دارد.
در فروع الکافى (ج5، ص 506) مى خوانیم:
عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن على بن حسّان، عن موسى بن بکر، عن ابى ابراهیم [امام الکاظم(ع)]، قال: جهاد المرأة حسن التبعّل.
«عدة من اصحابنا» تعدادى از مشایخ بزرگ مرحوم کلینى هستند؛ «سهل بن زیاد» که به گفته مرحوم شیخ طوسى در یک جا توثیق گردیده و از طرف شخصیتى همچون وحید بهبهانى (قدس سره) با ادله متعددى موثق شناخته شده است (اگر چه درباره سهل بن زیاد سخن بسیار است).
«على بن حسّان» در این حدیث، على بن حسّان واسطى است و او مورد وثوق است. «موسى بن بکر» هم توثیق شده است.

پشتوانه هاى حدیث «حسن التبعّل»
براى این حدیث شریف، مؤیدات و معاضدت هاى فراوانى نیز سراغ داریم که به نوبه خود حدیث مورد بحث را تأیید و تقویت مى کنند که ما در این قسمت به یکى از این احادیث اشاره مى کنیم.
در حدیث استوارى با سند کاملاً صحیح و معتبر از امام على(ع) مى خوانیم:
على بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابى الجوزاء، عن الحسین بن علوان، عن سعد بن طریف، عن الاصبغ بن نباتة قال، قال امیرالمؤمنین(ع): کتب الله الجهاد على الرجال والنساء فجهاد الرجل بذل ماله و نفسه حتّى یقتل فى سبیل الله وجهاد المرأة ان تصبر على ماترى من اذى زوجها وغیرته؛7
خداوند، جهاد را بر مردان و زنان واجب کرده است و جهاد مرد پرداخت دارایى و گذشت از جان خویش است تا آنجا که در راه خدا به شهادت برسد و جهاد زن این است که: در برابر آزار و غیرت مندى شوهرش شکیبا باشد.
سند این حدیث، بسیار معتبر و محکم است. «على بن ابراهیم» و پدرش «ابراهیم بن هاشم» از بزرگان تشیّع هستند. ابوالجوزا و حسین بن علوان مورد وثوق هستند. «سعد بن طریف» از طرف شیخ طوسى توثیق شده است «واصبغ بن نباته» روایت گر این حدیث از امیرمؤمنان(ع)، یکى از یاران خاص و نزدیک امیرالمؤمنین(ع) است.
تشکیک در اعتبار چنین احادیثى و دغدغه داشتن از حجیت و پذیرش این احادیث، تنها کار ناآگاهان و یا شیاطین وسوسه گر است.
در این حدیث، دو نمود از حسن تبعّل و نیک شوهردارى کردن مشخصاً مورد توجّه قرار گرفته است و شکیبایى زن در برابر آزار شوهر و هم چنین شکیبایى او در برابر غیرت مندى شوهر، ارزش جهاد را پیدا کرده است؛ زنى که با صبر و تحمل در برابر آزارى که از جانب شوهرش به او مى رسد، راه زندگى مشترک خویش را هموار مى سازد و به جاى پناه بردن به طلاق و گریز و فرار، تن به سازش مسالمت آمیز با شوهر مى دهد، به گفته امام على(ع) ارزش والاى مجاهدان را دارد و کار جهادگرانه او از جنگ در جبهه کم تر نیست.

ارزش والاى نیکو شوهردارى کردن
هم اکنون با توجه به موقعیت حدیث حسن التبعّل در میان کتاب هاى شیعه و اعتبار سند و حجیت آن و با توجه به روایات مشابه آن، مفاد حدیث حسن التبعّل را بررسى مى کنیم.
وظایف سنگین و حساسى بر دوش زنان است: فرزنددارى، خانه دارى، شوهردارى…. نیک شوهردارى کردن زن و آشنایى او با شیوه زندگى محبت آمیز از طرف امامان(ع) ما بسیار با اهمیت تلقى شده است. در دنیاى امروز هم، براى آن کلاس مى گذارند تا زن با شیوه هاى جذب و نگاه دارى و راه تأمین نیازهاى مرد آشنا شود و بتواند با آرایش و پیرایش، استحکام بنیاد خانه و خانواده را تضمین کند.
جدّاً این شیوه، با این که خداوند مایه هاى لازم آن را در زن نهاده است، کارى دشوار و نیز نگاه دارى مرد و هم راهى با او در زندگى و تأمین نیازهاى او عملى حساس و در عین حال مشکل است. بر همین اساس است که حسن تبعّل یکى از ارزش هاى والاى زنان شمرده شده است. همان گونه که در ارتباط با مردان نیز آمده است که بهترین شما، مردانى هستند که براى زنانشان بهترین شوهران باشند.
ارزش مرد در بهتر زن دارى کردن و ارزش زن در بهتر شوهردارى کردن است. این سخن اسلام است. قرآن مى گوید:
عاشروهنّ بالمعروف؛8
با زنانتان به نیکى و شایستگى رفتار کنید.
پیامبر اکرم (ص) فرموده است:
اقربکم منّى مجلساً یوم القیامة احسنکم خلقاّ وخیرکم خیرکم لاهله؛9
نزدیک ترین شما در منزلت و موقعیت به من در قیامت خوش خلق ترین شماست و بهترین شما کسى است که براى اهل خویش بهتر باشد.
جدّاً باید دید کسانى که روى سازش به این سخنان پرمحتوا و درس آموز امامان(ع) نشان نمى دهند چه اهدافى در سر دارند و مى خواهند زنان را به کجا ببرند؟ آیا اگر کسى گفت: یکى از ارزش هاى والاى زنان، نیک شوهردارى کردن است ناروا گفته است؟ تا در نتیجه این گفته هم که یکى از ارزش هاى والاى مردان، خوب زن دارى کردن است ناروا باشد؟ دل بستگى زن به شوهر و پاى بندى او به انجام وظایفش در قبال شوهر به مانند دل دادگى مرد از زن و رعایت حقوق او، از نکاتى است که باید همیشه بر آن تأکید داشت.
ولى به گفته مرحوم علامه طباطبائى، مفسّر بزرگ قرآن، درباره حدیث حسن التبعّل ـ که گفتارشان را به تفصیل بعداً خواهیم نگاشت ـ:
چه کنیم برخى، ارزش هاى والاى دینى برایشان مطرح نیست قرب الهى و آن چه او خواسته منظورشان نیست، اینان غوغاى خارج خانه را مى خواهند.10
اینان مى خواهند از خانه بیرون بیایند و چنین مى پندارند این بیرون آمدن بالاترین ارزش است و اگر در خانه حضور یابند، عصیان گرانه و پرخاشگرانه است.
طرف داران این فکر الهام گرفته از غرب، حضور در خانه را براى زن نمى پسندند و آن را که زیربناى جامعه است، دست کم مى گیرند و چنین مى پندارند که نقش حسّاس زن در حفظ و حراست از کانون خانواده و تربیت فرزندان شایسته و بایسته و پاس دارى از کیان مرد، زیبنده او نیست. و تنها حضور بیرون از خانه براى این دسته مطرح و ارزشمند است. چیزى که حضرت زهرا(س) از آن گریزان بود و هنگامى که پیامبر بنا به تقاضاى حضرت زهرا(س) و حضرت على(ع) در ابتداى ازدواج، بر ایشان تقسیم کار کرد؛ کارهاى بیرون منزل را به حضرت على(ع) و کارهاى درون خانه را به حضرت زهرا(س) واگذار کرد. خود حضرت زهرا(س) فرمود:
جز خدا نمى داند که از این تقسیم چقدر شاد شدم از این که دیگر با مردان برخورد و رویارویى ندارم.11
این مریم است که در وصفش مى خوانیم: فلما بلغت مریم صارت فى المحراب وأرخت على نفسها ستراً وکان لایراها أحد؛ مریم در محراب عبادت است هنگامى که به بلوغ مى رسد، پرده اى مى آویزد و دیگر احدى او را نمى بیند و از آن پس جز حضرت زکریا که کفالت مریم را عهده دار بوده است، هیچ مردى با مریم رویارو نمى شده است. پیامبر اکرم(ص) از حضرت زهرا(س) پرسید: چه چیزى براى زن بهتر است؟ زهرا(س) گفت:
ان لاترى رجلاً ولایراها رجل؛12
این که مردى را نبیند و مردى هم او را نبیند.
باز پیامبر(ص) در مسجد از یاران خویش پرسید:
متى تکون ادنى من ربّها؛
چه زمانى زن به خدایش نزدیک تر است؟
این سؤال به حضرت زهرا(س) رسید در جواب گفتند:
ادنى ما تکون من ربّها ان تلزم قعر بیتها؛ 13
زمانى زن به خدایش نزدیک تر است که در درون خانه خویش است.
اکنون بنگرید، زنى در مصاحبه خویش مى گوید: «این حرف ها که مى گویند برایش در مسجد پرده زده اند نمى دانم چه قدر درست است، چون طرف خطاب خطبه تاریخى حضرت زهرا(س) اصلاً مردان بوده اند نه زن ها.»14
آیا نباید به او گفت: شما که این قدر از زن دم مى زنید نظرى به خطبه بزرگ ترین بانوى اسلام بیفکنید و بنگرید که همه نوشته اند: فنیطت دونها ملاءة؛15 پرده اى آویخته شد و زهرا(س) به سخن پرداخت.
از ایشان باید پرسید مگر نمى شود مخاطب پشت پرده باشد، مگر مردان براى زنان پشت پرده در طول تاریخ سخنرانى نکرده اند؟
ما معتقدیم اگر زنان بخواهند به حقوق خویش برسند و منزلت واقعى خود را بیابند، باید سایه به سایه اسلام و احکام آن حرکت کنند و هرگز از احکام روشن آن سرپیچى نکنند و بدانند که اسلام زن را بهتر از همه مى شناسد و حقوق او را بیش از همه ادیان رعایت کرده است و اسلام است که مى تواند زن را به منزلت واقعى خویش برساند.
چه قدر باید با منزلت واقعى زن ناآشنا و وابسته به افکار دیگران باشیم که حدیث زیباى «جهاد المرأة حسن التبعّل» را تحریف شده بدانیم و هنگامى در مصاحبه مى پرسند: نظر شما درباره مفاد و تفسیر این حدیث چیست؟ «خنده تحویل مى دهد و دم از واژگونى حقایق مى زند و این حدیث را مجعول مى داند.»16
او در مصاحبه مى گوید: «من مى گویم اصلاً باید ببینیم چنین حدیثى صحیح است یا نه؟ نه این که بر سر تفسیرش دعوا کنیم!»17 به ایشان باید گفت: جز با توجّه به سند و اعتبار ناقلان و کتاب هایى که این حدیث را در خود دارند چگونه مى شود فهمید حدیثى صحیح است یا نه؟ و آیا شما این راه را دنبال کرده اید؟
راه دوم تشخیص سره از ناسره در روایات، توجه به مضمون و محتواى حدیث و آشنایى با درایت حدیث است.
در این ارتباط هم ایشان در مصاحبه گفته است: «معمولاً وقتى صحبت از حسن التبعّل مى شود معنایش اطاعت محض از خواسته هاى مرد است… و این یعنى مرگ! مرگ یک انسان که در شمار اشیا حساب شده است. در این معناى حسن التبعّل زن از خود هیچ ندارد؛ نه اراده اى، نه مالى، نه فکرى…».18
باز باید از ایشان پرسید: کدامین یک از عالمان دینى و آشنایان با مبانى دین، حدیث حسن التبعّل را به معناى اطاعت محض از شوهر معنا کرده است؟ خوب شوهردارى کردن را چه کسى مساوى با مرگ زن دانسته جز شما که با واژه تبعّل آشنا نیستید؟ (در نهایه ابن اثیر، تبعّل به معناى معاشرت و هم زیستى نیکو آمده است) و تازه اگر تبعّل به معناى اطاعت باشد باز صحیح است. و روشن است که اطاعت زن از مرد در مواردى واجب است و معناى آن این نیست که بر زن اطاعت محض، واجب باشد آن گونه که در مصاحبه آمده است و زن مجبور باشد تا جهنم هم با مرد خویش برود.
باز در مصاحبه گفته است: «این ها مى گویند: جهاد زن، خوب شوهردارى کردن است؛ این تحریف است».19
ایشان این حقیقت روشن را که مورد تأکید پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) قرار گرفته است و امام على، امام باقر، امام صادق و امام کاظم(ع)، همه بر آن پاى فشرده اند و گفته اند: «جهاد المرأة حسن التبعّل» تحریف دانسته است.
این چه هراسى است که گفته شود: اگر ما این حدیث را بپذیریم و به ارزش جهاد گونه خوب شوهردارى کردن تن دهیم، باید به روایات دیگرى نیز تن داد. باید زن را محروم از جمعه و جماعت ساخت، باید حضور او را در تشییع جنازه ممنوع کرد. و کوتاه سخن این که در مصاحبه گفته: «اگر این احادیث را بپذیریم ما زن ها هیچ نداریم». 20
به ایشان مى گوییم: اگر در این که اسلام، زن از حضور در جماعت و جمعه و نیز تشییع جنازه معاف شده و اسلام چنین تسهیلى در حق او قائل شده، شما خیال کنید که پس زن ها دیگر هیچ ندارند، مفهوم حرف شما این است که همه چیز را براى زنان در حضور در جماعت و جمعه و دنبال جنازه حرکت کردن خلاصه کرده اید.
ما در این جا از زنان مسلمان که واقعاً به اسلام و احکام آن دل بسته اند و دست یابى به منزلت زن را جز در سایه اسلام نمى بینند، مى خواهیم تا بر پاى بندى خویش در منزل و انجام کارهاى خانه و رسیدگى به تربیت فرزندان شایسته و توجّه به نیازهاى شوهر بیفزایند و این سخن را از معصومان آویزه گوش کنند که «جهاد المرأة حسن التبعّل؛ نیکو شوهردارى براى زن هم چون جهاد، ارزش مند است». و هرگز مپندارند که اسلام جانب دارى یک طرفه از مردان کرده است. اسلام همان دینى است که پیامبرش به مردان گفت:
خیرکم خیرکم لاهله؛21
بهترین شما کسى است که براى همسرش بهترین باشد.
ایشان مى گوید: «جهاد زن، خوب شوهردارى کردن است، این تحریف است؛ یعنى زن جهاد دیگر ندارد.»22 خواننده محترم با دقت در محتواى درس آموز حدیث به سادگى مى یابد که تحریف از سوى ایشان صورت گرفته و این پیرایه را ایشان بر روایت بسته اند. امام(ع) فرموده است: خوب شوهردارى کردن ارزش جهاد را براى زن دارد. ما جهاد را بالاترین ارزش مى شناسیم و هر چه که بالاترین ارزش را دارد به جهاد تشبیه مى کنیم و بدین شکل است که امام معصوم(ع) مى فرماید:
«جهاد المرأة حسن التبعّل.»
به علاوه اگر ارزش مند بودن نیک شوهردارى کردن براى زن با معناى نفى جهاد همراه باشد، معنایش این است که جنگ و جهاد در جبهه بر زنان واجب نیست نه این که هیچ جهادى بر زن نیست. بلکه جهاد تعلیم و تعلّم، جهاد فرزنددارى، جهاد حضور اجتماعى سیاسى و دفاع از حقّ و… بر او خواهد بود.
بنابراین اگر گفتیم: جهاد زن نیکو شوهردارى کردن است، خواسته ایم ارزش والاى این عمل مقدّس را توضیح دهیم و در صورتى که ناظر به نفى جهاد در حقّ زن باشیم تنها جهاد جنگیدن در جبهه را از او نفى کرده ایم وگرنه جهادهاى مقدّس دیگر هم چنان در حقّ زنان جارى است.
جدّاً این چه حرفى است که در مصاحبه آمده: «اگر ما خوب شوهردارى کردن را جهاد زن بدانیم، معنایش این است که دیگر جهادى براى زن نیست».23
اگر در روایت آمده: نیکو فرزنددارى براى زن و مرد جهاد است. آیا معنایش این است که دیگر ارزش زن و مرد در همین خلاصه مى شود؟ و اگر چنین نیست، پس چرا در مصاحبه آمده: «ولى طبق این حدیث زن فقط در کنار همسرش مطرح است».24
تمام مطالب مصاحبه ناهنجار و بى اساس است. در قسمتى از مصاحبه آمده: «پدر مى تواند به مردى قول یکى از هفت هشت دخترش را بدهد بى این که معلوم باشد کدام یکى را. و دختر هم حق اعتراضى ندارد». 25 به ایشان باید گفت: چه کسى رضایت دختر را در ازدواج شرط نمى داند؟ و اگر پدرى دختر و پسرش را قبل از بلوغ به عقد دیگرى درآورد، آیا پس از بلوغ، دختر و پسر حق فسخ ندارد؟ چه کسى چنین گفته است جز کسانى که مثل شما در فهم یک حدیث زیبا و استوار، وامانده اند و از مراجعه به رساله عملیه هم استنکاف مى کنند.
در نهایت خاطر نشان مى کنیم: پاى بندى به دین و سرسپردگى به وحى مى طلبد که بیش از این در برابر آن چه که خداوند فرو فرستاده تسلیم باشیم و در جهت فهم درست دین بدون هیچ پیش داورى گام برداریم و هرگز مسلّمات دین را نادیده نگیریم و بیش از اندازه به عقل ناقص خویش دل ندهیم و این گونه با دین، بازى نکنیم. و بر مسئولان است که جلوى پخش این هرزگى ها و غرب زدگى ها و آلودگى ها را بگیرند و راه را براى طرح اندیشه هاى سالم و اسلامى هموار کنند.
در این جا لازم مى دانیم به روایت زیبایى که در ارتباط با خوب شوهردارى کردن زنان از پیامبر رسیده و علامه طباطبائى آن را در تفسیر المیزان (ج4، ص 350) آورده و در تفسیر و بیان مفاد حدیث به تفصیل سخن گفته است اشاره کنم و کلام حضرت علامه را نیز به تفصیل بیاورم.
زنى از انصار به نام «اسماء» نزد پیامبر آمد. پیامبر در میان اصحاب نشسته بود اسماء گفت: پدر و مادرم به فدایت! من نماینده و فرستاده زنان هستم. جانم به فدایت! بدان که همه زنان شرق و غرب که از حضور من با خبرند هم فکر من هستند. آن گاه سخن خویش را ادامه داد و گفت:
خداوند، شما را براى هدایت زنان و مردان مبعوث گردانید. ما هم به تو و خدایت که تو را فرستاده ایمان آوردیم. ما گروه زنان، خانه نشین و در حصاریم، در خانه هاى شما نشسته ایم و خواسته هاى شما را اجرا مى کنیم. کار تربیت و نگهدارى از فرزندانتان بر دوش ماست و شما مردان به حضور در نماز جمعه و جماعت و عیادت از بیماران و تشییع جنازه ها و حج پیوسته خانه خدا و بالاتر از اینها جهاد در راه خدا، بر ما فضیلت و برترى یافته اید. به علاوه، شما مردان وقتى که براى حج یا عمره مى روید و یا عازم مرزهاى میهن اسلامى مى شوید، ما زنان در حفظ و حراست اموالتان مى کوشیم، برایتان لباس تهیّه مى کنیم و فرزندانتان را مى پروریم، با این حال ما هم سنگ و هم پاى شما در اجر و پاداش الهى نیستیم.
آن گاه پیامبر اکرم(ص) در پاسخ اسماء، رو به یاران خود کرد و فرمود: «آیا شما دیده اید زنى بهتر از اسماء سؤال و مشکل دینى خود را مطرح کند؟» همه گفتند: اى پیامبر خدا! گمان نمى کنیم زنى به آن چه اسماء رسیده، دست یابد. سپس پیامبر به اسماء رو کرد و فرمود: «اى زن! برو و همه زنان را که به نمایندگى از سوى آنان آمدى با خبر ساز که نیکو شوهردارى کردن شما و توجه شما به خشنود سازى شوهر و همراهى شما با شوهر با همه آن چه گفتى برابرى مى کند.»
پس از آن اسماء با شادى و سرور فراوان در حالى که تکبیر بر زبان داشت محضر پیامبر را ترک کرد.
مرحوم علامه طباطبائى پس از نقل این روایت مى نویسد:
در این ارتباط روایات فراوانى در جوامع حدیثى شیعه و سنّى به چشم مى خورد. آنگاه به یکى از زیباترین آن ها، که همان حدیث امام کاظم(ع) است اشاره مى کند.
سپس حضرت علامه در ارتباط روایت پیامبر اکرم(ص) توضیح مى دهد و آن چه را از روایت به دست مى آید این گونه برمى شمرد:

1. از این روایت و نظایر آن استفاده مى شود که روش پسندیده در زندگى زن از دیدگاه اسلام این است که زن به تدبیر کارهاى داخلى خانه و تربیت فرزندان مشغول باشد و این روش گرچه رعایت آن واجب نیست، ولى تشویق دینى و جوّ تقوا و دین که آخرت را بر دنیا ترجیح مى دهد و بر حفظ عفت و حیا و محبت به فرزندان و وابستگى به زندگى خانوادگى تأکید دارد،آن را پاس دارى مى کند. و روشن است که انجام این کار زنان را از ورود به محافل مردان و آمیزش با آنان باز مى دارد. بقا و استمرار این سیره و روش خانه دارى در میان مسلمانان گواه همین سخن است. زنان مسلمان سال ها بر این روش پسندیده زندگى کردند تا آن زمان که رهایى و بى بند و بارى غربى به اسم آزادى زنان به حریم زنان راه پیدا کرد و اخلاق و حیات معنوى مردان و زنان را در هم ریخت به گونه اى که خود نفهمیدند ولى به زودى در خواهند یافت.

2. و نیز از این حدیث پیامبر(ص) استفاده مى شود که: این سیره قطعى و واجب اسلام است که زنان از قیام به جنگ و جهاد و قضاوت و حکومت ممنوع هستند.

3. و نیز از همین حدیث به دست مى آید که اسلام محرومیت زن را از فضیلت جهاد در راه خدا بدون جبران نگذاشته است و محرومیت هاى حضور در میدان هاى جهاد و قضاوت و حکومت را با ارزش ها و فضلیت هاى دیگرى جبران کرده است آن گونه که فرموده است: نیکو شوهردارى، براى زنان همسانِ جهاد است.
آن گاه حضرت علامه مى افزاید:
ممکن است در این جوّ فاسدى که ما در آن هستیم براى این فضیلت ها قدر و ارزش لازم را قائل نباشیم، لکن در جو اسلامى سالم که هر چیزى ارزش واقعى خود را مى یابد و در آن جوّ، انسان ها در پى کسب فضیلت هاى پسندیده الهى هستند براى سلوک انسان در مجراى صحیح خودش ارزش متناسب و متعادل آن ثابت است. و با همه فضیلتى که جهاد و کشته شدن در راه خدا دارد ولى برتر از پاى بندى زن به وظایف شوهرداریش نیست.
و هم چنین براى حاکمى که محور اجتماع است و یا قاضى اى که بر مسند قضا تکیه داده فخر و امتیازى نیست. این دو منصب حکومت و قضاوت براى کسى که بدان تن داده اگر بخواهد به حق پاى بند باشد جز به دوش کشیدن سنگینى ها و در معرض هلاک و خطر قرار گرفتن نیست. چه به خود بالیدنى بر اینان است در مقابل به کسانى که دین بر اساس خطوطى که براى آنان ترسیم کرده است از ورود به این دو قلمرو بازشان داشته است.
اجتماعى، ارزش مندى هاى واقعى و شوکت مندى هاى اجتماعى را بنیاد مى نهد که افراد خود را بدون تناقض به هدف مطلوب برساند هیچ کس نمى تواند انکار کند که موقعیت هاى اجتماعى و رفتار انسانى بر اساس جامعه هاى گوناگون تفاوت دارد. آن سربازى که جانش را در خیزترین گرداب ها به خطر مى اندازد و یا در انفجار بمب ها جانش را از دست مى دهد، هدفش این است که به شرف و برترى انسانى برسد. او مى پندارد نامش در فهرست فداییان کشورش ثبت خواهد شد و بر همه کسانى که مرگ را نابودى و تباهى مى پندارند، فخر مى فروشد، با این که این یک هدف وهمى و ارزش خرافى بیش نیست، همین گونه است پیشه ستارگان سینما که مردم شدیداً آنان را بزرگ مى دانند به گونه اى که رؤساى حکومت هاى بزرگ نیز بدان مرحله نمى رسند، با این که حرفه اى که آنان پیشه کرده اند و جان مایه اى که در راه آن، روزگارى دراز تباه کرده اند و عظمتى که از زنان نابود کرده اند و زشتى هایى که بدان دست یازیده اند، از شوکت و عظمت ظاهرى آنان بزرگ تر است.
و اینها نیست مگر آن که شرایط زندگى کمک مى کند تا آنان در چشم توده هاى مردم مورد قبول قرار گیرند و آن توده ها چیز کوچک را بزرگ دارند و بزرگ را خوار. پس دور نیست با توجه به این که ما در این شرایط بحرانى و آشفته هستیم کوچک بدانیم امورى را که اسلام بزرگ دانسته است و بزرگ بدانیم و به رقابت بپردازیم امورى را که اسلام آن ها را کوچک دانسته است.

9ـ دفاع از یک روایت فقهى
در الاخبارالدخیلة (ج1، ص 17، سطر آخر) آمده:
ومنها مارواه الکلینى والشیخ عن عبدالرحمن بن ابى عبدالله، عن الصادق(ع) فى خبر قال: اذا وجدت الامام ساجدا فاثبت مکانک حتى یرفع رأسه وان کان قاعدا قعدت وان کان قائما قمت.
فان الظاهر بقرینة السیاق ان الاصل فى قوله «وان کان» الخ «فان قعد قعدت وان قام قمت» کما لایخفى فبعد السجود إما یقعد للتشهد وإما یقوم لرکعة أخرى.
آن گونه که مى نگرید، مرحوم علامه شوشترى این حدیث را که در کافى و تهذیب آمده از اخبارى مى داند که در آن تحریف صورت گرفته است و سیاق این حدیث گواه این تحریف است.

دفاع ما
مرحوم علامه شوشترى دو جمله «وان کان قاعدا قعدت» و «وان کان قائما قمت» را متفرّع بر جمله «اذا وجدت الامام ساجداً فاثبت مکانک حتى یرفع رأسه» مى داند، به این معنا که امام مى گوید اگر به جماعت در حالى رسیدى که امام جماعت در سجده بود باید درنگ کنى تا از سجده برخیزد حال اگر پس از سجده براى تشهد نشست، تو هم مى نشینى و اگر پس از سجده برخاست و ایستاد، تو هم مى ایستى؛ با این که حدیث به این معنا نیست چرا که اولاً: در حدیث آمده «وان کان» نه «فان کان» تا متفرّع بر صورت سابق باشد و ثانیاً: «وان کان قاعدا قعدت» و «وان کان قائما قمت» هر دو عِدل «اذا وجدت الامام ساجدا» است؛ یعنى تو در سه حالت با امام جماعت که به نماز ایستاده مواجه مى شوى:

1ـ او را در سجده مى بینى؛
2ـ نشسته است؛
3ـ ایستاده است.
در صورت اول صبر مى کنى تا از سجده برخیزد و تا در سجده است به او اقتدا نمى کنى.
در صورت دوم و سوم اقتدا جایز است؛ اگر نشسته است، تکبیر مى گویى و همراه او مى نشینى و اگر ایستاده، تکبیر مى گویى و همراه او مى ایستى.
بنابراین به چه دلیل، سیاق آن گونه باشد که مرحوم علامه شوشترى فرموده است. بدین شکل هیچ تحریفى در این روایت نشده است و نقل کافى و تهذیب کاملاً صحیح است.

10ـ دفاع از روایت حمّاد بن عیسى
روایت حمّاد بن عیسى که در زبان فقها معروف به روایت «حمّاد الطویلة» است، از اعتبار و جایگاه ویژه اى برخوردار است و مفادى متین و استوار دارد.
امام صادق(ع) به یکى از اصحاب خویش به نام حماد بن عیسى مى فرماید: آیا مى توانى نیکو نماز بخوانى؟ حماد در پاسخ مى گوید: من با کتاب «حریز سجستانى» که ارتباط با نماز نوشته آشنایم. حضرت مى فرماید: نه. به پاخیز و نماز بخوان. حماد برمى خیزد و در پیش روى امام نماز مى خواند. آن گاه امام مى فرماید: اى حماد! خوب نماز نمى خوانى، و چه زشت است فردى از شما شصت سال یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل با آداب و شرایط، نخوانده باشد!
سپس امام(ع) برمى خیزد و دو رکعت نماز با آداب و شرایط مى خواند. پس از نماز امام رو به حماد مى گوید: این گونه نماز بگذار!
این روایت، در فروع الکافى،26 تهذیب27و من لایحضر الفقیه28 آمده است. در این روایت، حماد همه خصوصیات نماز امام را بیان مى دارد.
گذشته از موارد پیش گفته، این روایت در علل الشرائع و امالى شیخ صدوق، بحارالانوار، وسائل الشیعة، وافى و دیگر مجامع روایى، نیز آمده است.
کلینى، این روایت را با سه واسطه از امام صادق(ع) نقل کرده است:
«على بن ابراهیم، عن ابیه [ابراهیم بن هشام]، عن حماد بن عیسى، قال، قال لى ابوعبدالله(ع) یوما: یا حماد!….»
این روایت، بهترین سند را دارد، زیرا هم واسطه اش تا امام(ع) کم است و هم رواتش همه از بزرگان هستند.
در میان عالمان و فقیهان کسى را نمى یابى که در این روایت معتبر تشکیک کند. همه آن را پذیرفته اند و نقل کرده اند.

مناقشه جناب آقاى بهبودى
ایشان در این روایت مناقشه کرده و گفته است: این روایت گرچه بر مبناى متاخرین، صحیح و بر آن اعتماد شده است ولى با به کارگیرى روش قدما مى یابیم که این روایت، مجعول و ساختگى است و دلایل بسیارى بر آن گواهى مى دهد.29
ایشان سه دلیل براى اثبات ادعاى خویش مى آورند:

1ـ نجاشى در رجال خود این جمله را از حماد نقل کرده که او گفته است: من هفتاد حدیث از امام صادق(ع) شنیدم ولى آن قدر شک به خودم راه دادم تا به این بیست حدیث اکتفا کردم.
سپس جناب آقاى بهبودى اضافه مى کند که این بیست حدیث همان احادیثى است که در کتاب «قرب الاسناد» از حماد نقل شده است و در میان آن بیست حدیث، این روایت معروف حماد (در ارتباط با نماز) نیست.
در نتیجه این روایت جعلى و ساختگى خواهد بود به این معنا که از سوى دیگران جعل شده و به حماد اسناد داده شده است.

2ـ حماد در سال 209 هـ.ق. وفات یافته و سن او به شهادت کشى و شیخ طوسى و ابن داود حلى، هفتادوچند سال بوده است. و چون امام صادق(ع) در سال 148 به شهادت رسیده اند، درنتیجه حماد حدود سیزده سال داشته که امام صادق(ع) را درک کرده است و در صورتى که حماد سیزده ساله باشد، چگونه امام در این روایت به یک جوان سیزده ساله مى گوید: «چه زشت است مردى شصت سال یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل با آداب و شرایط نخواند.»

3ـ حماد خود راوى کتاب حریز سجستانى است، این کتاب حریز که در ارتباط با نماز است، تنها از طریق حماد نقل شده است و حماد خود در همین روایت معروف، گفته است که من کتاب حریز را از حفظ دارم از این رو حماد به هنگام خواندن نماز، بهترین آداب نماز را که از کتاب حریز آموخته به کار گرفته است مضافا این که در روایات حریز، همه آداب آمده و روایت حماد نیز بالاتر از آن را در بر دارد و حماد قطعاً آن آداب را در نماز خویش رعایت کرده است. با این حال چگونه مى شود امام نماز او را نپذیرد و به حماد بگوید تو نیکو نماز نمى خوانى….

دفاع ما
گرچه ما روش ابن غضائرى را در نقد روایات ـ با حفظ حدود و رعایت دقت کامل ـ مى پسندیم در معتقدیم و پذیرش و ردّ آن ها دقت نیز لازم است و گاه در سایه همین دقت ممکن است روایتى مردود شناخته شود، با این که از نظر سندى قوى و معتبر است؛ ولى با این همه، کلام جناب بهبودى را در خصوص روایت حماد نمى پذیریم و بر هر سه دلیل ایشان مناقشه داریم و بر این باوریم که هر کس حتى خود جناب آقاى بهبودى، اگر سخن ما را با تأمل بنگرد، اذعان خواهد کرد که روایت، سنداً ودلالتاً هیچ مشکلى ندارد، بلکه از بهترین روایات ما خواهد بود.
اکنون دلایل سه گانه ایشان را به اجمال، نقد و بررسى مى کنیم:

نقد دلیل اول
وقتى که خود حماد تصریح دارد که هفتاد حدیث از امام صادق(ع) شنیده، ولى آن قدر بر خود سخت گرفته و در حدیث خویش تشکیک کرده تا این که در پایان به بیست حدیث اکتفاء کرده است، این خود دلیل روشنى است که حماد در ابتدا بیش از بیست حدیث نقل مى کرده است و این روایت معروف مى تواند یکى از همان احادیث باشد. به علاوه، ما به کتاب قرب الاسناد حمیرى مراجعه کردیم، ایشان در صفحات 9 ـ 11 کتاب، تنها هفده روایت از حماد بن عیسى (از امام صادق ـ ع ـ) نقل کرده است نه بیست روایت. در نتیجه، روایت معروف حماد ممکن است یکى از سه روایت باقیمانده باشد که در قرب الاسناد نیامده است. گرچه در صفحه هاى 22 و 67 و 81 نیز چند روایت از حماد بن عیسى آمده که از امام صادق(ع) بلاواسطه نقل مى کند، که اگر این ها را هم اضافه کنیم، روایات قرب الاسناد در این زمینه 21 روایت مى شود، در حالى که جناب آقاى بهبودى فرموده است که بیست روایتى که حماد گفته من به آن ها اکتفا کردم، همین 20 روایت قرب الاسناد است.
بنابراین به چه دلیلى مى توانیم اثبات کنیم که روایت معروف حماد، یکى از بیست روایت نیست که او نقل کرده است.
لازم به ذکر است در معجم رجال الحدیث نیز حدود 17 روایت از کافى شریف نشانى داده شده که حماد بلاواسطه از امام صادق(ع) نقل مى کند و یکى از آنها همین روایت معروف حماد (روایت نماز) است.
این نکته نیز افزودنى است که دلیل اول جناب بهبودى بیش از این قابل مناقشه است، ولى ما به همین اندازه اکتفا مى کنیم.

نقد دلیل دوم
اولاً تنها کشى و شیخ طوسى، سنّ حماد را هفتاد و چند سال نوشته ولى نجاشى و شیخ مفید 30 نود و چند سال گفته اند. و حتى ابن داود هم نوشته است: عاش نیّفاً و تسعین سنة. 31 روشن است که نظر نجاشى (رجال) و شیخ مفید، بر نظر کشى و شیخ طوسى مقدّم است. بر علاوه که ممکن است در رجال کشى، نود به هفتاد تحریف شده باشد، همان گونه که معجم رجال الحدیث، این احتمال را مى دهد.32 بنابر نظر نجاشى و شیخ مفید و ابن داود، حماد بن عیسى در زمان امام صادق(ع) بیش از سى سال داشته است.
ثانیاً: حماد در رجال کشى، از اصحاب امام صادق(ع) و اصحاب اجماع شمرده شده است و همه گفته اند که امام صادق(ع) را درک کرده است. به علاوه، از خود حماد نقل کرده اند که من هفتاد روایت از امام صادق(ع) شنیده ام. بنابراین حماد به هنگام دیدار امام صادق(ع) بیش از سى سال داشته است نه سیزده سال.
اما در ارتباط با جمله «ما اقبح بالرجل» که در کافى و تهذیب «منکم» هم دارد، گرچه در ابتدا به ذهن خطور مى کند که مخاطب امام فردى شصت و یا هفتاد ساله باشد، ولى از آن جا که امام آینده حماد را در نظر دارد و هم چنین کسانى را در نظر دارد که در این سن هستند، این گونه مى فرماید: چه قدر زشت است که فردى از شما (شیعه) شصت و یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز کامل نخوانده باشد. ضمناً نباید این تعبیر امام بر وضعیت فعلى حماد قابل تطبیق باشد.

توضیح بیش تر
جعل حدیث و نسبت دادن آن به یکى از معاریف از طرف جاعل، با هدفى دنبال مى شود. جاعل حتماً مى خواهد محتواى نادرستى را به امام نسبت دهد. به همین جهت جعل حدیث مى کند و به شخصیت مقبولى نسبت مى دهد. در این جا باید دید مگر روایت حماد چه محتواى نادرستى دارد تا احتمال جعل و وضع به آن راه یابد.
در آن جا که امام(ع) از حماد مى خواهد تا در حضور او نماز بخواند آیا این امتحان و آزمایش اشکالى دارد؟ آیا گفته امام به حماد که تو خوب نماز نمى خوانى یا آن جا که حماد مى گوید: از این که نتوانستم نماز مطلوب حضرت را به جا آورم شرمنده شدم، موجب مى شود که احتمال جاعل بودن حماد را عقلایى بدانیم؟
آیا مشکل حدیث در این است که حماد از امام مى خواهد تا نماز را به او بیاموزد یا آن که مشکل در نماز حضرت است که با آداب و کیفیت خاصى رو به قبله مى ایستد، دو رکعت نماز مى گذارد و آن گاه به حماد مى گوید: این گونه نماز بگذار.
آرى، در یکى از کیفیات آمده: در روایت حماد (آن جا که مى گوید: امام(ع) در حال رکوع چشم خویش را روى هم گذاشت) میان فقها بحث است، زیرا این روایت با روایات دیگرى (روایت مقدم) که غمض عین را مکروه مى داند، متعارض مى شود. به علاوه، احتمال مى رود حماد درست تشخیص نداده و امام در حال رکوع چون به قدم خویش نگاه مى کرده اند حماد پنداشته که امام چشم خویش را بسته است.
بنابراین مضمون روایت از ابتدا تا انجام، هیچ مشکلى ندارد تا گفته شود ممکن است این روایت را کسى جعل کرده و به یکى از معاریف (حماد) نسبت داده است، زیرا این روایت که همه اش حق و مطابق با روایات و عین واقع است و نمى تواند جعلى باشد. به علاوه، این نکته که مفاد حدیث در آداب نماز هیچ اشکالى به وجود نمى آورد و از روایات دیگر هم این موضوع استفاده مى شود، در کلام خود جناب آقاى بهبودى نیز آمده است.33
آن چه مشکل زاست، تطبیق جمله «ما اقبح بالرجل منکم» بر شخص حماد است که این تطبیق هم هیچ ضرورتى ندارد، زیرا امام هشدار مى دهد که اگر به نمازت نرسى مثل بسیارى از افراد، سال ها نماز ناقص خوانده اى و این چه قدر زشت است! و یا این که اصلاً بگوییم روى سخن حضرت در این جمله، با کسانى است که در چنین وضع و سالى هستند، لکن به حماد مى گوید که دیگران آگاه شوند.
در هر صورت، مختصر دقتى در این جمله، کافى است که ما را با محتواى بى عیب آن آشنا سازد و هرگز این جمله حضرت این را نمى رساند که مخاطب او صرفاً باید یک فرد شصت ساله و یا هفتاد ساله باشد. (دقت کنید)

چکیده جواب ما به دلیل دوم

1ـ تنها در نقل کشى و شیخ طوسى34 سن حماد هفتاد و چند سال آمده است، ولى در نقل نجاشى و شیخ مفید35، نود و چند سال ذکر شده است.

2ـ در نتیجه حماد حدوداً بیش از سى سال داشته است که امام صادق(ع) را درک کرده نه سیزده سال.

3ـ چه حماد سیزده ساله باشد و چه سى ساله، جمله «ما اقبح بالرجل منکم» از امام، هیچ مشکل محتوایى ندارد، چرا که امام، حماد را از آینده بیم مى دهد و دیگران را، که داراى سن بالاى شصت یا هفتاد سال هستند، متنبه مى سازد.

4ـ روایت حماد با روایات بسیار دیگرى که در باب نماز آمده است، از نظر محتوایى یکى است و جناب آقاى بهبودى آن را نیز تأیید مى کند. بنابراین چه دلیلى دارد که دشمن به خود زحمت دهد و چنین روایتى را جعل کند.

نقد دلیل سوم
این روشن است که گاه فردى کتابى را خوانده و مى داند، ولى در عمل از آن بهره نمى گیرد. خود ما هم بسیارى از روایات را شنیده ایم و مى دانیم ولى در عمل از آن ها بهره نمى گیریم.
امام خواسته:

1ـ به حماد این را بفهماند باید از آن چه که خوانده و مى داند، بهره بگیرد و در نماز خویش آداب و شرایط آن را به کار برد.

2ـ حماد را در عمل بیازماید و روى همین اصل به حماد فرمود: به پا خیز و نماز بگذار و چندان اعتنایى به حفظ و دانستن کتاب حریز، که در ارتباط با نماز بود، نکرد و این نکته آن قدر روشن است که بیش از این نیازمند توضیح نیست.
بنابراین با این که حماد کتاب حریز را مى دانسته و با آداب نماز آشنا بوده، ولى در عمل نمازى ناقص به جا آورده و این اشکال کار حماد است. امام هم به او نگفت که با آداب نماز آشنا نیستى، بلکه فرمود: نماز خوبى نخواندى و چه قدر زشت است که کسى شصت و یا هفتاد سال از او بگذرد و یک نماز با آداب و شرایط نخواند! فما یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة.(دقت شود)
در نهایت، خاضعانه مى گوییم: با دقتى کوتاه روشن شد که هر سه دلیل جناب آقاى بهبودى در جهت تضعیف این روایت، که در اوج صحت سندى و محتوایى بود، تمام نبود.
جناب بهبودى این روایت را، ظاهراً یکى از بهترین نمونه ها براى جعل در روایاتى که منسوب به معاریف است و از سند والایى برخوردار است، ارائه نموده است و به نظر مى رسد وقتى این نمونه به سادگى قابل جواب بود، بسیارى از نمونه هاى دیگر نیز، که در خود کتاب آمده است، چنین باشد.
آرى، روایات ما در کتب اربعه به ویژه کافى شریف کم تر قابل خدشه است، چرا که پالایش هایى را در چند مرحله پشت سرگذاشته و نباید پس از این همه تهذیب و پاک سازى، محتواى آن ها را جعلى دانست.
این سخن، دفاع از احادیث است، زیرا روایات بسیارى را که مورد مناقشه جدى قرار گرفته، جعلى نبودن آن را به اثبات رسانده است.
هم اکنون مناسب است متن روایت حماد و ترجمه آن را در این جا بیاوریم، تا از این روایت نورانى، بیش تر بهره مند شویم.

حدیث حماد
على بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسى قال: قال لى ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ یوما: یا حماد تحسن ان تصلى؟ قال: فقلت: یا سیدى انا احفظ کتاب حریز فى الصلاة فقال: لا علیک یا حماد، قم فصلّ. قال: فقمت بین یدیه متوجها الى القبلة فاستفتحت الصلاة فرکعت وسجدت، فقال: یا حماد، لا تحسن ان تصلى ما اقبح بالرجل منکم یاتى علیه ستون سنة او سبعون سنة فلا یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة، قال حماد: فاصابنى فى نفسى الذل.
فقلت: جعلت فداک فعلّمنى الصلاة فقام ابوعبدالله ـ علیه السلام ـ مستقبلا القبلة منتصبا فارسل یدیه جمیعاً على فخذیه، قد ضم اصابعه وقرب بین قدمیه حتى کان بینهما قدر ثلاث اصابع منفرجات واستقبل باصابع رجلیه جمیعاً القبلة لم یحرفهما عن القبلة وقال بخشوع: الله اکبر، ثم قرأ الحمد بترتیل وقل هو الله احد، ثم صبر هنیّة بقدر ما یتنفّس وهو قائم، ثم رفع یدیه حیال وجهه وقال: الله اکبر، وهو قائم، ثم رکع وملأ کفیه من رکبتیه منفرجات وردّ رکبتیه الى خلفه حتى استوى ظهره حتى لو صب علیه قطرة من ماء أو دهن لم تزل لاستواء ظهره ومدّ عنقه وغمّض عینیه ثم سبّح ثلاثاً بترتیل فقال: سبحان ربى العظیم وبحمده. ثم استوى قائماً فلما استمکن من القیام قال: سمع الله لمن حمده. ثم کبر وهو قائم ورفع یدیه حیال وجهه، ثم سجد وبسط کفیه مضمومتى الاصابع بین یدى رکبتیه حیال وجهه فقال: سبحان ربى الاعلى وبحمده ثلاث مرات ولم یضع شیئا من جسده على شىء منه وسجد على ثمانیة اعظم الکفین والرکبتین وانامل ابهامى الرجلین والجبهة والانف وقال: سبعة منها فرض یسجد علیها وهى التى ذکرها الله فى کتابه فقال: وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا. وهى الجبهة والکفان والرکبتان والابهامان ووضع الانف على الارض سنة، ثم رفع رأسه من السجود فلما استوى جالساً قال: الله اکبر. ثم قعد على فخذه الایسر وقد وضع ظاهر قدمه الایمن على بطن قدمه الایسر وقال: استغفر الله ربى واتوب الیه. ثم کبّر وهو جالس و سجد السجدة الثانیة وقال کما قال فى الاولى ولم یضع شیئا من بدنه على شىء منه فى رکوع ولاسجود وکان مجنّحا ولم یضع ذراعیه على الارض فصلى رکعتین على هذا ویداه مضمومتا الاصابع وهو جالس فى التشهد فلما فرغ من التشهّد سلم. فقال: یا حماد هکذا صلّ.36

ترجمه
حماد بن عیسى گوید: یک روز امام صادق(ع) به من فرمود: اى حماد! آیا مى توانى خوب نماز بخوانى؟ به امام عرض کردم: اى آقاى من! کتاب حریز را که درباره با نماز است در حافظه دارم. حضرت فرمود: عیبى ندارد اى حماد! برخیز و نماز بخوان.
حماد گوید: در برابر حضرت رو به قبله بپا خاستم و نماز را شروع کردم، به رکوع رفتم و سجده کردم. آن گاه امام فرمود: اى حماد! خوب نماز نمى خوانى! چه قدر زشت است فردى از شما شصت و یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز با آداب و شرایط کامل نخواند!
حماد گوید: در خودم احساس شرمندگى کردم و به امام گفتم: فدایت شوم، نماز را به من بیاموز. آن گاه امام برخاست، رو به قبله ایستاد و هر دو دست را بر روى ران خویش قرار داد، در حالى که انگشتان را بسته بود و دو پاى خود را نزدیک هم قرار داده بود به گونه اى که بین دو پایش به اندازه سه انگشت باز فاصله بود و انگشتان پا را رو به قبله داشت و آن ها را از قبله منحرف نمى ساخت و با خشوع الله اکبر گفت. سپس حمد و قل هو الله احد را با ترتیل خواند، آن گاه به اندازه یک نفس در همان حال قیام درنگ کرد، سپس دو دست خود را تا رو به روى صورت بالا برد و در همان حال قیام الله اکبر گفت. آن گاه به رکوع رفت و با دست هایى که انگشتان آن باز بود و از هم فاصله داشت زانوى خود را گرفت و زانو را به عقب داد تا پشت حضرت درست صاف شد به گونه اى که اگر قطره اى آب یا روغن بر پشت حضرت ریخته مى شد، از جایش تکان نمى خورد و هم چنین حضرت گردن خویش را کشید و دو چشمش را بست؛ سپس سه مرتبه با ترتیل فرمود: سبحان ربى العظیم و بحمده. آن گاه راست ایستاد و چون استقرار کامل در حالت قیام پیدا کرد، فرمود: سمع الله لمن حمده. سپس در حال قیام تکبیر گفت و دست ها را تا رو به روى صورت بالا برد، آن گاه سجده کرد و دست ها را در حالى که انگشتان کنار هم و بدون فاصله بود در برابر زانو و مقابل صورت قرار داد و سه مرتبه گفت: سبحان ربى الاعلى و بحمده و هیچ جاى بدن را بر جاى دیگر بدن در حالت سجده قرار نداد و بر هشت استخوان سجده کرد؛ دو کف دست، دو زانو، دو انگشت شصت پا، پیشانى و بینى و فرمود: لازم است سجده بر هفت تاى این ها قرار گیرد و این همان است که خداوند در قرآن فرموده است که: «وان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» و این هفت جا، پیشانى و دو کف دست و دو زانو و دو شصت پاست و قرار دادن بینى بر زمین مستحب است.
سپس امام سر از سجده برداشت و چون درست به حالت نشسته درآمد فرمود: الله اکبر. آن گاه بر ران چپ نشست و روى پاى راست را بر زیر پاى چپ قرار داد و فرمود: استغفر الله ربى واتوب الیه. سپس در حال نشسته تکبیر گفت و سجده دوم را به جاى آورد و در سجده دوم به مانند سجده اول رفتار کرد و هیچ جاى بدن را بر جاى دیگر بدن در حال رکوع و سجود نگذاشت و در حال سجده دست ها را چون دو بال باز مى کرد و ساق دست خود را بر زمین نمى گذاشت. این چنین امام دو رکعت نماز گزارد و انگشت دو دست حضرت در حال تشهد بسته و کنار هم بود و چون از تشهد فارغ شدند، سلام دادند و فرمودند: اى حماد! این گونه نماز بخوان!
________________________________________
1. مفاتیح الجنان، مقدمه زیارت آل یس.
2. هفته نامه زن روز، ویژه نامه روز زن، 26 مهر 76
3. نساء (4)، 21
4. مجله زنان، ش37، شهریور ـ مهر76
5. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
فصلنامه از نقد و بررسى و تضارب آرا استقبال مى کند، اما لحن و سبک نوشته ها به نویسندگان مربوط است و مجله از آن دفاع نمى کند، در این مقاله نیز براى حفظ امانت، تعبیرهاى تُند نویسنده حذف نشد.«فصلنامه علوم حدیث»
6. همان.
7. فروع الکافى، ج5، ص 11؛ و نیز نک: من لایحضره الفقیه، ج3، ص 316
8. نساء (4)، 19
9. صحیفة الرضا(ع)، ص 67
10. المیزان فى تفسیر القرآن، ج4، ص360
11. بحار الانوار، ج43، ص 81 (باب 4، ح1).
12. همان، ص 84، ح7
13. همان، ص 92، ح16
14. هفته نامه زن روز، ویژه نامه روز زن، شنبه 26 مهر 76
15. بحار الانوار، ج29، ص 220
16. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
17. همان.
18. همان.
19. همان.
20. همان
21. صحیفة الرضا(ع)، ص 67
22. هفته نامه زن روز، 26 مهر 76
23. همان.
24. همان.
25. همان.
26. فروع الکافى، دارالاضواء، ج3، کتاب الصلاة، باب 20، ص 313 ـ 315، ح8
27. تهذیب الاحکام، دارالاضواء، ج2، کتاب الصلاة، باب 8، ص 77، ح69
28. من لایحضره الفقیه، دارالاضواء، ج1، باب وصف الصلاة من فاتحتها الى خاتمتها، ص 298، ح1
29. معرفـة الحدیـث، محمدباقر بهبودى (تهران، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1362ش.) ص 3 (مقدمه کتاب).
30. معجم رجال الحدیث، ج7، ص 241
31. در پاورقى،تنها از یک نسخه، سبعین نقل شده است: رجال ابن داود (انتشارات دانشگاه تهران) ص 133
32. معجـم رجـال الحدیـث، ج7،ص240 (لایبعد التحریف فى عبارة الکشى).
33. معرفة الحدیث، ص 4
34. اختیار معرفة الرجال، ص 375
35. رجال نجاشى، ص 142؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص 201
36. رجوع شود به پاورقى 26ـ 28

تبلیغات