آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۷

چکیده

متن

«جامع الأحادیث» به همراه پنج رساله دیگر
مؤلّف: أبومحمد جعفربن أحمدبن على قمى
مصحّح: سیّدمحمد حسینى نیشابورى
ناشر: مجمع بررسیهاى اسلامى، وابسته به بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى ـ مشهد
نوبت و تاریخ چاپ: اول، 1413قمرى و 1371شمسى
قطع و حجم: وزیرى، 391صفحه

جامع الأحادیث و پنج رساله همراه، تنها بخشى از تألیفات جعفربن احمد قمى اند که توفانهاى پرتلاطم حوادث روزگاران، آنها را نابود نکرده است.
اینگونه رساله ها همان اصول اربعمأة و خمیرمایه جوامع حدیثى متأخر مثل بحارالأنوارند.
چهل وهشت سال قبل (1369ق.) حضرت استاد علاّمه، میرزا ابوالحسن شعرانى قدس سرّه، این مجموعه را با استفاده از نسخه خطّى مرحوم محدّث شیخ میرزا محمّدبن رجبعلى عسکرى تهرانى (م1371ق.) ـ که به تاریخ 1329قمرى براى خویش استنساخ کرده بوده است ـ تصحیح نموده و به اهتمام مدیر چاپخانه اسلامیه در تهران به طبع رسانده است.

مؤلّف
نام نویسنده، جعفر است و درباره نام پدرش دو نقل هست: اول «احمدبن على» و دوم «على بن احمد».
مرحوم آیةالله شعرانى مى نویسد: مصنّف این کتابها همان استاد قابل وثوق ابومحمد جعفربن احمدبن على قمى ایلاقى، ساکن شهررى است و در برخى نسخه ها ابن على بن احمد ذکر شده، ولى همان اوّلى درست است. (مقدمه طبع علاّمه شعرانى)
مصحح محترم نیز شواهدى را در تأیید نظر علامه شعرانى گرد آورده است. (ص10ـ11)1

مؤلّف در آینه گفتار بزرگان
1ـ مرحوم شیخ صدوق در کتابهاى خویش، مثل معانى الأخبار، ص9 و توحید، ص88 و 417 و 411 و عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، ص154 و 179، از او چنین یاد مى کند: «حدّثنا ابومحمد جعفربن على بن احمد الفقیه القمّی ثمّ الإیلاقی رضی الله عنه».

2ـ مرحوم شیخ طوسى و ابن داوود از او چنین تعبیر کره اند: «جعفربن على بن احمد القمّى المعروف بابن الرازى یکنّى ابامحمد، ثقة، مصنّف».2

3ـ مرحوم محدّث قمّى وى را چنین معرّفى مى کند: «ابومحمد جعفربن احمد القمى، نزیل الرّى، من أجلّة المحدثین والمؤلّفین المعروفین، ومؤلّفاته دائرة بین الأصحاب».3

عصر مؤلف
ولادت و رحلت مصنّف، دقیقا مشخص نیست، ولى از علماى قرن چهارم هجرى و معاصر مرحوم مفید است. چرا که از ابوجعفر محمدبن على بن بابویه صدوق، احمدبن فارس، ابومحمد حسن بن حمزه علوى و… روایت مى کند.
شصت وسه نفر از مشایخ او در مقدمه کتاب حاضر، ص36ـ39، ذکر شده است؛ همچنین چهارتن از راویان وى نام برده شده اند:

1ـ سیدابوالفتح، عبیدالله بن موسى بن احمد علوى،
2ـ ابوجعفر صدوق، محمدبن على بن حسین بابویه،
3ـ محمدبن على بن محمدبن جعفر دقّاق،
4ـ محمدبن على بن محمد فومى، استاد پسر شیخ مفید.

آثار مؤلّف
از «الدّروع الواقیه» کراجکى نقل کرده اند که وى، 120تألیف داشته است (مقدمه کتاب، ص12)، ولى تنها نام یازده اثر از وى در فهرستها ذکر شده و از اینها، همین مجموعه حاضر مانده است که شامل شش کتاب در 284صفحه مى باشد و 107صفحه مقدمه و فهرست دارد. در این مجموعه، پس از جامع الاحادیث، العروس، الغایات، المسلسلات، الأعمال المانعة من الجنّة ونوادر الأثر فی علیّ خیر البشر قرار گرفته اند و در آخر، ضمن پانزده صفحه، چند حدیث بسیار سودمند، از دو کتاب دیگر مؤلف یعنى أدب الامام والمأموم والمنبئ عن زهد النبیّ صلى الله علیه وآله وسلم به عنوان مستدرکات مجموعه ذکر شده است که مصحح محترم، آنها را از لابه لاى کتابهاى دیگران یافته است. از سایر آثار مصنّف، چیزى در دسترس نیست. جز آنکه در «العروس»، از کتاب دیگرش به نام «فضل الجمعة» یاد کرده است. (ص166)

هنر مؤلّف
از مجموعه حاضر هویداست که مؤلف در ارائه سنّت و اشاعه معارف دینى، بسیار چیره دست و هنرمند بوده است. در آن روزگار که دسته بندى، چینش الفبایى و تنظیم موضوعى احادیث مثل امروزه رایج نبوده است، مصنف آنچنان هنرنمایى کرده که هنوز هم قسمت اعظم مجموعه وى تازه و سودمند است و براى حفظ حدیث و ترویج آن در جامعه، متنى شایسته و استوار دارد؛ مثلا:
«جامع الاحادیث» به ترتیب الفبایى تنظیم شده، که تبویبى موضوعى نیز هست.
بر بخش اعمال و فضائل جمعه، نام «العروس» را برگزیده که در عین اینکه تعبیرى روایى است، در نامگذارى اینگونه رسائل عبادى، ابتکار محسوب مى شود.
هنر نویسنده، در کتاب «الغایات» نمایانتر است؛ زیرا برترینها، بدترینها و… را از میان احادیث گرد آورده که علاوه بر اینکه شیوه اى رسا در شناساندن قلّه هاى معارف اسلام است امروزه مى تواند منبعى غنى و کارآمد براى برگزارکنندگان مسابقات مراکز آموزشى و رسانه ها، تنظیم جدولهاى آموزنده در جراید و نیز کارمایه اى براى مربّیان تربیتى مدارس و ابزارى تبلیغى براى اهل منبر و موعظه باشد.
چهل حدیث «المسلسلات» نیز نمونه اى است از هنر راویان و جدّیّت مصنّف در استقصاى اینگونه روایات و تدوین مسلسلات شیعه.
جذّابیت موضوع و عنوان رساله «الأعمال المانعة من الجنّه» براى مشتاقان بهشت، کم نیست.
رساله «علىّ خیر البشر» نیز در نهایت ایجاز، بیشترین بار عقیدتى و کمترین کدورت اجتماعى را به همراه دارد؛ ضرورت و ظرافت چنین شیوه تبلیغى در دفاع از حقّانیت على علیه السلام، خصوصا در دوران حاکمیت بنى عباس و انزوا و مظلومیّت تشیّع، هشیارى سرشار مصنف را مى نمایاند.

و امّا جامع الاحادیث
این اثر شامل 110 صفحه و حدود 700 حدیث مسند از رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله وسلم ـ است که بسان الجامع الصغیر سیوطى به ترتیب الفبا تنظیم گشته است و مصنّف فقط در ابتداى هر باب، سند را ذکر مى کند. گویا مصنّف، این اثر را به درخواست کسى فراهم کرده است زیرا در ابتداى آن مى نویسد:
«خداوند عزّتت را مستدام بدارد از من خواستى بخشى از الفاظ رسول الله ـ صلى الله علیه وآله ـ را که در جلسه مذاکره از من شنیده بودى، به ترتیب حروف معجم سامان دهم؛ از این رو به خاطر خدا و رسول، درخواست تو را به انجام رساندم، و براى اینکه به فهم نزدیکتر باشد، آن را مختصر کردم و جز اوّلین سند هر باب، سندهایش را حذف کردم …». (ص58)
بزرگانى چون شیخ آقا بزرگ طهرانى در الذریعه و سیدمحسن امین در اعیان الشیعه، شمار احادیثش را حدود هزار حدیث، ذکر کرده اند که اشتباه است. (مقدمه، ص28) و سبب اینکه علاّمه مجلسى، مصنّف جامع الأحادیث را نشناخته و از آن به عنوان الإمامة والتبصرة، یا «اصل آخر منه [پدر شیخ صدوق] أومن غیره من القدماء» و «أصل آخر مشتمل على أخبار شریفة متینة» یاد کرده و بخشى از احادیث کتاب حاضر را تحت عنوان «الامامة والتبصرة» ذکر کرده است، این است که نسخه مرحوم مجلسى از کتاب حاضر ـ که از آن سخن خواهیم گفت ـ همراه کتاب «الإمامة والتبصرة» در یک مجموعه، (و بدون مشخصات و صفحات آغاز و انجام و نام کتاب) قرار دارد. بعلاوه، آن مرحوم نیز به تعدّد این دو کتاب آگاه بوده است؛ زیرا به هردو بخش آن مجموعه تصریح مى کند.4 به همین سبب، برخى از متأخران از علامه مجلسى، در استناد روایات این مجموعه به مؤلّف الإمامة والتبصرة و یا استناد این کتاب به پدر مرحوم صدوق، تردید کرده اند.5
مصحح کتاب حاضر گوید: اخبارى که مرحوم مجلسى در بحارالأنوار آورده و مأخذش را «الإمامة والتبصرة» دانسته ـ و به تبع بحار همین کار در مستدرک الوسائل محدث نورى صورت گرفته است ـ بجز هفت روایت، همه از کتاب حاضر یعنى جامع الأحادیث است. (ص34)

منابع جامع الاحادیث
بیشتر روایات این کتاب در کتاب «جعفریات» از اسماعیل بن موسى بن جعفر علیه السلام هست؛ هموکه ساکن مصر بود و احادیثش از راه فرزندش به محمدبن اشعث کوفى ـ که اهل تسنّن و ساکن مصر بود ـ منتقل شد و فرزند اشعث روایاتى از عامه را بدان افزود و به همین جهت، این کتاب به «اشعثیّات» هم شهرت گرفت.6
همچنین، مصنّف به واسطه سهل بن احمد دیباجى و ابوالمفضّل محمدبن عبدالله شیبانى و هارون بن موساى تلّعکبرى، از محمدبن محمد اشعث، از موسى فرزند اسماعیل بن موسى بن جعفر علیهماالسلام، از پدران بزرگوارش، از رسول اکرم ـ صلى الله علیه وآله ـ نقل مى نماید.
طریق دیگر مؤلّف، محمدبن خلف از ابوحمران موسى بن ابراهیم مروزى، از حضرت امام موسى بن جعفر، از پدران بزرگوارش علیهم السلام، از پیامبر اکرم(ص) است.7

نمونه اى از روایات این کتاب
* خوشبخت ترین مردم به برکت اسلام، اهل فارس هستند. (ص60)
* کاملترین مؤمنان در ایمان، خوش اخلاقترین آنان است. (ص60)
* بزدلى و شکمبارکى بد یاورانى بر دین انسان اند. (ص62)
* گروهى که به عدل وقسط قیام نمى کنند، چه بد قومى هستند. (ص62)
*  به پدرت نیکى کن، اگرچه سفرى به مدّت دوسال، لازم آید. (ص63)
* به همدیگر هدیه دهید که کینه را بزداید و مصافحه کنید که حقد را از بین ببرد. (ص66)
* به ملاقات همدیگر روید، مذاکره کنید، به یکدیگر حدیث بگویید زیراکه حدیث، مایه جلا و صیقل دل مؤمن است؛ چراکه دلها همانند شمشیر آهنى زنگار مى گیرد. (ص68)
* یک حدیث که آن را درایت کنى به از هزار حدیث که روایت کنى. (ص73)
* جبرئیل علیه السلام نازل نگشت مگر آنکه مى گفت: «پروردگارت سلامت مى رساند و مى فرماید: با آفریدگانم مدارا کن». (ص77)
* بسا فرد غیرفقیهى که دانشى را حفظ و منتقل مى کند به کسى که فقیهتر از اوست. (ص80)
* زینت علم، احسان است و زینت حدیث، صداقت.
* گیسوان نیکو، بخشى از کسوت الهى است؛ آن را گرامى بدارید. (ص88)
* بدترین روایت، نقل دروغ است، و بدترین کارها بدعتها، و بدترین کورى، کورى دل و بدترین پشیمانى، ندامت قیامت و بدترین کسب، درآمد ربا و بدترین خوراک، خوردن مال یتیم. (ص90)

کتاب العروس
همراه کتاب جامع الأحادیث، پنج رساله دیگر از همان مصنّف منتشر شده است.
اول، کتاب العروس، دوم، کتاب الغایات و سوم، کتاب المسلسلات؛ این سه، ظاهرا به پیروى از نسخ خطّى، عنوان «کتاب» گرفته اند و دو رساله دیگر، یعنى «الأعمال المانعة من الجنّة» و «نوادر الأثر» عنوان کتاب ندارند و البتّه بهتر بود در نامگذارى این مجموعه، یکنواختى و یکدست بودن عناوین رعایت مى شد و همانند صفحه عنوان، هیچ یک از رساله هاى پنجگانه ضمیمه، کتاب نامیده نمى شدند.
کتاب العروس، شامل 23صفحه و 42باب، در فضائل و اعمال جمعه فراهم شده است.
مصنّف، در آغاز این رساله مى نویسد:
خدا عمرت دهاد پرسیدى آیا روز جمعه عبادتى ـ بجز برنامه سایر روزها ـ دارد؟ خدا خوبى ها را به تو تعلیم نماید بدان که خدا جمعه را ویژگیهاى فراوانى داده و برترى اش را بر سایر روزها به عبادت قرار داده است و آن را همانند عروس پا به حجله، آراسته است. من شمّه اى را یادآور مى شوم تا تذکّرى باشد براى عبادتش و معرّفى براى فضیلتش.
و بدین سبب نام عروس بر آن نهادم که از حضرت امام صادق علیه السلام براى ما روایت شده: «قیامت که فرا رسد، خدا روزها را به صورتهایى برمى انگیزاند که مردم آنها را مى شناسند؛ آنگاه جمعه را پیشاپیش آنها مبعوث مى کند، بسان عروسى باجمال و کمال که راهى خانه شوهرى دیندار و ثروتمند است».
و نیز حضرت فرمود: «جمعه بر دروازه بهشت مى ایستد و روزها پشت سرش؛ تنها براى کسى شهادت مى دهد و شفاعت مى کند که بر محمد و آلش صلوات فرستد». پرسیدند: چقدرش زیاد به حساب مى آید و چه وقتش برتر است؟ فرمود: «صدبار و بهتر است پس از نماز عصر باشد». راوى پرسید: چگونه انجام دهم؟ حضرت فرمود: «بگو: اللّهم صلّ على محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم». (ص145ـ146)
مرحوم محدّث قمى درباره این کتاب مى گوید: … کتاب شریفى است. خودم آن را استنساخ کردم و مى خواهم مطالب آن را در کتابم «صحائف النور فی عمل الأیّام والأسابیع والشهور» بیاورم … (ص26)
از اینکه مصنف، ذیل «باب الساعة التی یستجاب فیها الدعاء یوم الجمعة» (ص166) یادآور مى شود: «همین اخبار را در فضل الجمعة آورده ام»، به دست مى آید که کتاب دیگرى نیز درباره جمعه داشته است و روشن نیست روزگار چه بر سر آن آورده است.

در این کتاب آمده است:
* از امام صادق علیه السلام روایت است: هرکس شب جمعه براى ده نفر از برادرانش که مرده اند دعا کند، خداوند بهشت را براى او مقرّر مى دارد. (ص152)
* و فرمود: صدقه در شب و روز جمعه برابر است.
و فرمود: شب جمعه نیز در فضیلت، با روز جمعه برابر است. (ص153)

کتاب الغایات
سومین بخش این مجموعه، (ص182ـ 235) کتاب الغایات است. احادیثى که بیشتر با وزن افعل التفضیل بر بهترین ها یا بدترین ها و… در افراد و امور دلالت دارد (به تعبیر امروزى: ترین ها) در این فصل گردآورى شده است. اینگونه روایات، غایت و نهایت چیزى یا کارى را بیان مى دارند؛ مثلا «خیرالعبادة قول لااله الاالله»، «أشجع الناس من غلب هواه»، «أفقر الناس الطمع»، «شرّ الأشیاء المرأة السوء»، «أثبتکم على الصراط، أشدّکم حبّا لی ولأهل بیتی».
این بخش، در 53 صفحه، بیش از 90 مورد از بهترینها و بدترینها را از زبان معصومین(ع) طرح مى کند.

کتاب المسلسلات
این قسمت، شامل چهل حدیث مسلسل در 38صفحه است.
گفتنى است که مصحح محترم نیز شش حدیث مسلسل را که در زنجیره سندشان امامان معصوم علیهم السلام قرارگرفته اند از روایات اهل سنّت جمع آورى نموده و به عنوان استدراک در پایان این قسمت، آورده است.
حدیث مسلسل، نوعى از احادیث است که زنجیره راویانش همه بر یک حالت یا صفت یا گفتار و کردار مى باشند؛ گاهى هم تسلسل در تشابه نام، کنیه، لقب، نام پدر، شهر و یا عناوینى مثل خلافت، قرائت، فقاهت و… است.
دو نمونه از مسلسلات این کتاب:
… قال حدّثنی أبوالحسن (محمدبن عبدالرحیم التسترى او على بن عبدالرحمان التسترى) قال حدّثنی أبوالحسن (على بن احمد البصرى التمّار) قال حدّثنی أبوالحسن (على بن محمّد الواقدى) قال حدّثنی الحسن (حسن بن عرفة) قال حدّثنی الحسن (حسن بن ابى الحسن البصرى) قال حدّثنی الحسن علیه السلام: «إنّ أحسن الحسن الخلق الحسن». (ص256)
نمونه دیگر: … حدّثنا أبوالحسن محمّدبن جعفر الحلوانی، حدّثنا على بن محمّدبن جعفر الأهوازی، مولى الرشید، حدّثنا بکربن أحمد القصرى، حدثتنا فاطمة بنت علی بن موسى الرضا، حدّثتنی فاطمة وزینب وأم کلثوم بنات موسى بن جعفر، قلن حدّثتنا فاطمة بنت جعفربن محمّدالصادق، حدّثتنی فاطمة بنت محمدبن علی، حدثتنی فاطمة بنت علی بن الحسین، حدثتنی فاطمة وسکینة ابنتا الحسین بن على، عن أمّ کلثوم بنت فاطمة بنت النبیّ صلى الله علیه وآله وسلّم، عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه وآله وسلّم ورضی عنها، قالت: «أنسیتم قول رسول الله صلّى الله علیه وآله وسلّم یوم غدیرخمّ: من کنت مولاه فعلیه مولاه؟ وقوله صلّى الله علیه وآله وسلّم: أنت منّی بمنزلة هارون من موسى علیهماالسلام؟». (ص273)
در مقدمه مصحح آمده است: «قابل توجه است که این کتاب نه اولین تصنیف در باب مسلسلات است و نه آخرین؛ در ایّامى که ما در این باره کاوش مى کردیم، به نسخه اى خطى و قدیمى به نام الجواهر المکلّلة فی الأحادیث المسلسلة از سخاوى برخوردیم که در کتابخانه قاسمیه پاکستان نگهدارى مى شود و مؤلفش، 101مورد از این دست را جمع آورى کرده و نام برخى از گردآورندگان را از قدما و متأخّران عامّه ذکر کرده است.» و چهل وشش نفر را نام مى برد. (ص22ـ25)

الأعمال المانعة من الجنّة
بخش بعدى (ص281ـ293)، درباره اعمالى است که مانع بهشت اند. این رساله، 24 باب دارد و احادیث آن عمدتا از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. در موردى هم روایتى از کعب نقل مى کند (ص292) که در اصطلاح شیعه، حدیث به حساب نمى آید. این رساله، سه روایت هم از امامان معصوم علیهم السلام دارد.
نمونه هایى از روایات این رساله:
فرمود رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم: هر که بیش از چهل روز احتکار کند، بوى بهشت، ـ با آنکه از فاصله پانصدسال راه به مشام مى رسد ـ بر او قطعا حرام شده است. (ص293)
و فرمود: وارد بهشت نشود پیکرى که از حرام تغذیه شده باشد. (ص289)
و فرمود: شخص نمّام و سخن چین وارد بهشت نمى شود.

نوادرالأثر فی علیّ خیرالبشر
ششمین بخش این مجموعه، تحقیقى در طرق حدیث شریف پیامبر اکرم(ص) است که مى فرماید: «علیه خیرالبشر، من شکّ فقد کفر».
این آخرین رساله اى است که از مصنف به دست آمده و در 24صفحه، 16 طریق ـ که همگى راویان این حدیث از جابربن عبدالله انصارى از پیامبر(ص) هستند ـ ذکر شده است. بدیهى است که پس از این طبقه، راویان و طرق فراوانى هست.
و در این بخش که صبغه کلامى و ولایتى دارد، مصحح محترم با کوشش فراوان، به منابع و مآخذ زیادى از اهل سنت ارجاع داده است؛ به گونه اى که پانوشتها کمتر از متن نیستند.
آغاز این رساله نیز شبیه «جامع الأخبار»، «العروس» و «مسلسلات» است و چنین به نظر مى آید که این رساله نیز به درخواست کسى فراهم شده است؛ آغاز رساله چنین است:
خدا را سپاس مى گویم و از او یارى مى طلبم و بر پیامبر و آلش درود مى فرستم. خدا تأییدت نماید درخواست کردى راویان حدیث «على خیرالبشر» را برایت گرد آورم، و اینک به خواسته تو پاسخ مثبت مى دهم؛ زیرا که تو شایسته این هستى …. (ص298)

مستدرکات
پایانبخش این مجموعه، اجزاى پراکنده اى از دو کتاب مفقودالأثر مصنّف است که مصحح محترم آنها را ضمن آثار بزرگان شیعه یافته و به عنوان مستدرکات در انتهاى این مجموعه گرد آورده است.
بخش نخست، دو صفحه از کتاب «أدب الإمام والمأموم» است که از سرنوشت آن اطلاعى در دست نیست؛ فقط بزرگانى چون شهید ثانى در «روض الجنان، ص361» و «شرح النفلیّة، ص131» و علامه مجلسى در «بحار الأنوار، ج88، ص14و119» از «فلاح السائل» سید على بن طاووس روایاتى چند را از آن نقل کرده اند.
و دوم، ده صفحه از مطالب کتاب «المنبئ عن زهد النبىّ(ص)» است که از «التحصین» نوشته ابن فهد حلّى و «الدّروع الواقیة» و «فلاح السائل» از سید على بن طاووس نقل شده است.8

شیوه تصحیح
مصحح ارجمند پس از معرفى هشت نسخه خطّى مى نویسد:
«در تصحیح این چند کتاب، از قواعد و روشهاى علمى رایج در تصحیح متون پیروى کردیم و عبارات را طبق نسخه هاى خطّى یادشده ثبت و ضبط کردیم؛ بدین صورت که عبارت صحیحتر در متن و عبارت نسخه دیگر ـ اگر صحیح بود ـ در حاشیه قرارگرفت. به تصحیف و تحریفهاى ناروا اشاره کردیم، ولى اشتباهات رسم الخطى دستنوشته ها را اصلا ثبت نکردیم.
قدیمترین و صحیحترین نسخه ـ که همان نسخه مرحوم علامه مجلسى است ـ را اصل و پایه قراردادیم و از آن، گاه با عنوان نسخه اصل و گاه با رمز «م» که اشاره به حرف اول مجلسى، مالک نسخه است، یاد کرده ایم». (ص42)
و در معرّفى این نسخه گوید:
«نسخه اى است تصحیح شده، قدیمى، تاریخ کتابتش سال 924قمرى، که در مجموعه اى شامل مسلسلات، غایات، کتاب العروس، اعمال مانعه از بهشت و… است و در بخش مخطوطات کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود». (ص40)
مصحح، شماره نسخه را نگفته و از تعبیرش به دست مى آید که آن مجموعه، شامل جامع الأحادیث نیست؛ در صورتى که از چند جاى همین کتاب (از جمله ص33) معلوم مى شود که آن مجموعه، شامل لااقل بخشى از جامع الأحادیث نیز هست.
مصحح از هشت نسخه خطى استفاده کرده که تنها سه نسخه اش کامل و جامع هر شش رساله است.

تخریج مصادر
در تصحیح متون باید به منابع و مآخذى که متن از آنها گرفته شده و واقعا مأخذ هستند یا دست کم قبل از متن نوشته شده اند ارجاع شود، ولى چون مصنف این اثر ابومحمد جعفربن احمد قمى، از قدماست و از طرفى آثار پیشینیان چندان در دست نیست، درباره مصادر، چند نحوه عمل شده است:
در مرحله اول، سعى شده مأخذ حدیث از نوشته هاى قبل از مصنّف یا همروزگار با او ـ مثل کتب کلینى و صدوق و جعفریّات ـ نشان داده شود.
در مرحله دوم، به مجامع حدیثى شیعه که پس از کتاب حاضر تألیف شده اند، مثل بحارالأنوار و مستدرک الوسائل، آدرس داده شده است که این کار از نظر فنّى درست نیست؛ زیرا علامه مجلسى از کتاب حاضر و محدّث نورى هم از بحارالأنوار بهره گرفته اند و کتاب حاضر مصدرى براى متأخران است، نه بالعکس. از طرفى، نسخه علامه مجلسى ـ چنانکه در مقدمه گفته شده ـ در اختیار مصحح است و به همین جهت، ارزش مطالب این دو کتاب ارزشمند، بیش از نسخه اصل نیست.
لیکن ارجاع به منابع متأخّر، به عنوان تأیید، حلّ اختلاف نسخه ها و نشان دادن عنایت بزرگان اصحاب به این کتاب، بى فایده هم نیست.
در مرحله سوم، احادیث پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم ـ علاوه بر منابع شیعى ـ به یکى دو اثر از کتب عامّه مثل «کتاب الفردوس» ابن شیرویه دیلمى و «الجامع الصغیر» سیوطى، ارجاع داده شده و گاهى به اختلاف مصادر نیز اشاره شده است.
مواردى هم بى ذکر مأخذ است ـ که امروزه با وجود معجمهاى گوناگون و برنامه هاى رایانه اى، دسترسى به مآخذ آنها براى مصحح محترم آسان بوده است. نمونه از این دست: صفحه58، پاورقى شماره6؛ ص56، ش12؛ ص61، ش6؛ ص63، ش3؛ ص79، ش3؛ ص83، ش7؛ ص105، ش7؛ ص106، ش2؛ ص107، ش11؛ ص141، ش5و8؛ ص186، ش15؛ ص187، ش5و8؛ ص192، ش4؛ ص193، ش3؛ ص298، ش2؛ ص199، ش4و8؛ ص207، ش1؛ ص199، ش4؛ ص217، ش2و7 و… و صفحه 35 سطر6.
بعضى از نسخه هاى خطّى با شماره ذکر شده اند (مثل: ص40ـ41 نسخه 1و4 تا 7) و برخى بى شماره (مثل ص40 نسخه خطى شماره 3و8 و ص10، پانوشت).
مصحح محترم کوشیده است با نقل کلمات بزرگان درباره تألیف و مؤلّف و شیوه تألیف، عنایت علما و محدّثان را به این آثار و صحّت استناد این رساله ها را به مؤلّف ثابت کند.
هرچند مصنّف جز در این موارد: صفحات 127، 151، 245و258، به توضیح احادیث نپرداخته، ولى مصحح محترم مى کوشد واژه هاى مشکل، لغات غریب و عبارات پیچیده متن را توضیح دهد و معمولا مراقب صحّت متن نیز هست و گاهى نوسانات عبارات را با بررسى نسخه ها و مصادر هموار مى کند. از جمله، در: صفحه225، پانوشت چهارم.

تأمّل و تکمیل
به نظر مى رسد در این چاپ، کاستیهایى نیز وجود دارد که در چاپهاى بعدى قابل رفع است و اینک به نکاتى در این باره اشاره مى شود:

1) نامهاى رایج:
بهتر بود مصحح از اصطلاحات و نامهاى مشهور و رایج عدول نمى کرد. مثلا به جاى «العلامة المجلسى فی موسوعته» (ص20)، «فی موسوعته الکبیرة» (ص29)، «النوری فی موسوعته»، «الرازی فی الذریعة» (ص21) بهتر است به ترتیب گفته شود: «العلامة المجلسی فی البحار» یا «فی بحارالأنوار»، «النوری فى المستدرک» یا «فى مستدرک الوسائل»، «الطهرانی فی الذریعة»؛ زیرا قطعا تمامى افرادى که در گستره زمین و در ازاى زمان، از کتاب حاضر استفاده مى کنند نمى دانند منظور مصحح از رازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى و منظور از موسوعه علامه مجلسى یا موسوعه بزرگ مجلسى، بحار و مراد از موسوعه محدث نورى، مستدرک است.

2) ناسپاسى:
جا داشت در مقدمه مصحح، به صورتى صریح و با عنوانى مستقل ذکر مى شد که قبل از ما، علاّمه شعرانى ـ ره ـ این کتاب را شناسایى، تصحیح و چاپ کرده و در شناساندن مؤلفش زحمت کشیده و کوشیده است؛ نه اینکه ضمن معرفى مؤلّف و نسخه ها اشاره شود که مثلا «قال الشعرانى و…» (رک: ص10و15).
نبود چند نسخه خطى در دست شخصیّتى چون شعرانى که نبض احادیث و بسیارى از معارف اسلامى را به دست داشته و خودش بهتر از یک کتابخانه کارآیى داشته، چندان مهم نیست.

3) شماره گذارى احادیث:
اگر بر حدیثهاى هر کتاب، شماره اى نهاده شود بهتر و کارآمدتر است. چنین کارى، خیانت در امانت نیست؛ کمال کتاب است و براى اینکه مشخص باشد شماره ها از مصنف نیست، در مقدمه یادآورى مى شود.

4) در تعریف حدیث:
شیعه، اصطلاح «حدیث» را تنها درباره سخنان معصومان یعنى پیامبران و امامان علیهم الصلاة والسلام، به کار مى برد، ولى عامّه به سخنان صحابه هم حدیث مى گویند. جا داشت این نکته، در مواردى ـ هرچند اندک ـ که از غیر معصوم نقل مى شود، مطرح مى شد. مثلا در صفحه197 نقل مى کند: «عن عروةبن الزبیر، انّه کان یقول …» و در صفحه292: «قال کعب:».

5) تقویم نص:
مصحح محترم در شیوه تصحیح مى نویسد: «ما أصح نسخه هاى خطّى را در متن قراردادیم … و نسخه علامه مجلسى ـ ره ـ را اصل قراردادیم» (ص42) ولى در عمل چنین نشده است. مثلا در نسخه ها چنین بوده: «من استخار الله فجاءته الخیرة بما یکون فیسخط» (ص204). مصحح با کنار نهادن تمامى نسخه ها، گوید: (ما از مصدر [؟] و از بحار، واژه «یکره» را به جاى «یکون» نهادیم.) که باید نام مصدرى که این واژه از آن گرفته شده مشخص مى شد.
در «الرهن محلوب» همه نسخه ها نادیده گرفته شده و از «مستدرک» أخذ شده است. در نسخه ها و در بحارالانوار بوده: «الرهن مغلوب ومرکوب»، و به قول مصحح، مستدرک از بحار اخذ کرده است.
در باب عید بودن روز جمعه، پیامبر اکرم(ص) مى فرماید:
«… تکون لک عیدا ولأمّتک من بعدک (إلى یوم القیامة)5 …».
مصحح با رقم (5) خواننده را به پانوشت کشانده و گوشزد فرموده که: ما بین القوسین سقط من الأصل.
قابل ذکر است که در ارزیابى نصوص، آنچه مذکور است ارزشمندتر است تا محذوف؛ زیرا امکان سقط و فراموشى کاتب و جا افتادن عبارتى بیشتر است تا اینکه خود کاتب از پیش خود چیزى بر متن بیفزاید. ثانیا مصحح از بین چند نسخه یکى را «اصل» اعتبار کرده است؛ شاید فردا نسخه اى قدیمى تر پیدا شود و آن اصل قرارگیرد. به هرحال چیزى را که خودمان با فرض و اعتبار، آن را اصل قرارمى دهیم وحى منزل نیست.
در روایت «شرارکم: [کذا] المشاؤون بالنمیمة، المفرّقون بین الأحبّة، الباغون البراء العیب.» (ص219)، در جمله أخیر ـ همانطور که مصحح هم واقف شده ـ «الباغون للبراء» درست است. مؤید آن هم مصادرند. از طرفى، کاتبان معمولا با جدا نوشتن «ال» از کلمات انس پیدا کرده از این دست غلطها زیاد مى نویسند.

6) تنظیم پاورقى ها:
پاورقى براى تبیین و توضیح و… است و فوایدى دارد، ولى اگر بى جهت بر سر راه خواننده دست انداز ایجاد کند، قطعا مضر خواهد بود؛ خصوصا اگر پاورقى باعث حیرت شود. در این اثر به پاورقى هایى برمى خوریم که چندان مفید نیست یا حیرت آور است؛ یا اگر مصحح کمى بررسى مى کرد نیازى به آن نبود. مثلا در صفحه 239 درباره «أبوعبدالله محمّدبن وهبان الدبیلى» در پانوشت آمده: فی «ر» رهنان المقتلى، فی «ش» وهنان المقتلى، فی «م» وهنان الهنانی …
اولا در نسخه «م» وهنان خوانده نمى شود؛ ثانیا با مراجعه به معجم رجال الحدیث، ج17، و رجال نجاشى، ص396 و… مشخص مى شود که راوى، جز «أبوعبدالله محمّدبن وهبان الدبیلى» ـ که در متن آمده ـ کسى نیست.
در صفحه 57، در متن آمده: «وجعلته مختصرا وحذفت اسانیدها». مصحح در پاورقى گوید: سفی «ض»: محذوف الأسانیدز.
قابل توجه است که وقتى مصحح که ـ على الاصول ـ از تخصص، فرصت و منابع کافى و فراوان برخوردار است، از تشخیص متن صحیح عاجز ماند، از خواننده که فاقد این امور است چگونه مى توان انتظار داشت صحیح را برگزیند؟
ذکر نسخه بدل، براى مواردى است که لازم و مفید باشد؛ مثل وقتى که در روایتى دو تعبیر آمده که هردو صحیح است.

7) یکنواختى رسم الخط:
در این کتاب سعى شده عبارات، یکدست و درست حروفچینى و تنظیم شود، ولى در مواردى از روش و شیوه واحدى پیروى نشده است و از طرفى کتاب از اغلاط مطبعى هم مصون نمانده است. مثلا در:
صفحه206: ویجدون الورق مثبتا فیقرؤنه ویعملون به/فیقرؤونه (مثل پاورقى صفحات 216و221 که درست نوشته شده: ابتدؤوا وقرؤوا).
صفحه76: الدعاء … ونور السموات/ السماوات (که در صفحات 148و151 به همین صورت درست به کار رفته. رسم الخط اول مخصوص قرآن کریم است).
صفحه112: لیس شی أسرع/شیء
صفحه342: یالیت امیّ کانت غاقرا/أ میّ کانت عاقرا.
صفحه130: تورّثوا/تورثوا (از باب تفعیل در فصیح و قرآن نیامده است).
صفحه129: وقا/وقى.
صفحه193: خلق حسن/ الخلق الحسن.
صفحه146: له نوع ساطع/ له نور ساطع (در بحار: «نور ساطع»).
صفحه201: الزنّاؤن/الزنّاؤون.
صفحه6: هذه البضعة المزجاة/هذه البضاعة المزجاة.
صفحه11، پاورقى: … الحدیث التاسع/الحدیث الثامن.

8) حق آیات قرآنى:
بسیارى از آیه هاى قرآنى با آدرس و قرارگرفتن در داخل گیومه مشخص شده اند، ولى درباره آیات، روش یکسانى به کار نرفته است.
در «جامع الأحادیث» که اولین بخش کتاب است، در چهار جا از آیه هاى قرآنى اقتباس شده است: صفحه67، آیه سوم سوره مائده؛ صفحه73، آیه 29 از سوره عنکبوت؛ صفحه133، آیه 13 از سوره یوسف علیه السلام و صفحه 140، آیه 55 و 56 از سوره مؤمنون.
مصحح محترم، به اولین آیه، یعنى «تعاونوا على البرّ والتقوى ولاتعاونوا على الإثم والعدوان» توجهى ننموده و حتى آن را در شمار فهرست آیات قرآنى در پایان کتاب هم ذکر نکرده است و فقط در پاورقى ارجاع مى دهد به: الفقیه، ج4: 287/864.
آیه دوم در پرانتز و دو آیه دیگر در داخل گیومه قرار گرفته اند که بهتر بود هر چهار آیه در گیومه قرارمى گرفتند.
همچنین مصحح در صفحه 291 به قرآنى بودن «لایدخلون الجنّة حتّى یلج الجمل فى سمّ الخیاط»، هیچ توجهى نداده است. ثانیا «سمّ الخیاط» را به غلط «سمّ الخیاط» یعنى به ضم سین ضبط کرده و در پاورقى متذکّر شده که به فتح سین بیشتر است، ولى به ضمّ و کسر هم صحیح است. در صورتى که باید قرآن کریم را همانگونه که به ما رسیده حفظ و ضبط کنیم، گرچه سایر وجوه هم با اجتهاد ادبى درست از آب درآید؛ وآنگهى، مصحح که خود اقرار دارد فتح، اکثر است، چرا اکثر را که مطابق قرائات مشهور هم هست رها کرده است؟
در صفحه 228 براى آیه شریفه «والسلام علىّ یوم ولدت …» از سوره مریم/33، نسخه بدل ذکر شده و در پاورقى آمده است: «فی جمیع النسخ: وسلام. قال الطبرسى ـ ره ـ: وسلام ممّا یبتدأ به فی النکرة، لأنّه اسم یکثر استعماله …».
این، کم لطفى در حقّ قرآن کریم است که برایش از دستنوشتها نسخه بدل بیاوریم.
در صفحه 159، در میان اولین آیه از «آیةالکرسى» (بقره/257) عبارت «وما بینهما وما تحت الثرى عالم الغیب والشهادة فلا یظهر على غیبه أحدا» اضافه شده است. گرچه این عبارت در خود روایت بوده، ولى به لحاظ صیانت و حرمت قرآن و شماتت مخالفان، بهتر بود این بخش در پاورقى مى آمد.
________________________________________
1 . براى توضیح بیشتر درباره نام پدر و جدّ مؤلف، رک: فلاح السائل، ص11و265؛ التحصین، ص20؛ عدّة الداعى، ص227؛ روض الجنان، ص361؛ بحارالأنوار، ج1، ص26و27؛ روضات الجنّات، ج2، ص172؛ تفسیر امام حسن عسکرى(ع)، ص9؛ معانى الأخبار، ص9؛ توحید صدوق، ص88 و 417 و 441؛ عیون اخبار الرضا ـ علیه السلام ـ، ج1، ص154 و 179؛ رجال شیخ (اختیار معرفة الرجال)، ص457؛ رجال ابن داوود، ص64؛ اعیان الشیعة، ج4، ص82؛ منتهى المقال، ص77؛ اربعین شیخ منتجب الدین، حکایت اول و چهارم؛ التدوین فی ترجمة علماء قزوین، ج2، ص34؛ ضیافة الإخوان، ص321؛ کتاب حاضر، ص242 سطر دوم از آخر و ص246 سطر14
2 . اختیار معرفةالرجال، ص457؛ رجال ابن داوود، ص64
3 . سفینةالبحار، ج1، ص159 و توضیح بیشتر را در مقدمه مصحّح کتاب حاضر بجویید: ص11ـ15
4 . بحارالانوار، ج1، ص7، ص26 و ج64، ص138 و ج75، ص461 و ج84، ص267
5 . ریاض العلماء، ج4، ص5، حاشیه؛ مستدرک الوسائل، خاتمه؛ الذریعة، ج2، ص341؛ الإمامة والتبصرة، مقدّمه مصحّحان.
6 . مستدرک الوسائل، خاتمه، چاپ سنگى، ج3، ص292
7 . براى توضیح بیشتر درباره توثیق و تضعیف این طرق، رک: مقدمه مصحح، ص34ـ 36
8 . همین اخبار ارزنده در مستدرک الوسائل محدث نورى، ج1، ص112، ج3، ص92 و 466، ج4، ص475، ج7، ص499، ج9، ص331، ج11، ص242 و 285، ج15، ص272 و در بحارالأنوار، ج84، ص248 و 249، ج8، ص302 و 303 و 305 نیز ذکر شده است.

تبلیغات