آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

حضرت امام به عنوان یکی از اساتید معروف و بزرگ حوزههای علمی، سالیان متمادی به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشت، اما به راستی در نظر گاه و اندیشه ایشان حکمت متعالیه از چه جایگاهی برخوردار است؟ آیا تاثیر فلسفه در اندیشه امام، منحصر در دوران جوانی و به قبل از تدریس فقه و اصول وی محدود نشده است؟ آیا امام نوشته ای فلسفی دارد که به ما امکان یافتن دیدگاه ایشان، راجع به حکمت متعالیه را به دست دهد یا خیر؟
    حکمت متعالیه ظرفیتهای فراوانی دارد، که با وجود این حکمت دینامیک و پویا نمیتوان از زوال اندیشه سیاسی در ایران سخن گفت. پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 22 بهمن ماه 1357 نشانگر گوشه ای از ظرفیتهای این حکمت توانمند است، که حضرت امام توانست با تکیه بر آموزه های دینی و مبانی حکمت متعالیه برخواسته از معارف وحیانی و مصداق بارز فلسفه اسلامی و بدون گرایش به فلسفه های غرب و شرق و نظریات سکولاریستی، لیبرالیستی و مارکسیستی، انقلاب را با یاری خدا، به سرانجام برساند.
    نوشته حاضر جهتگیری تفکر فلسفی حضرت امام در چهارچوب حکمت متعالیه است ، که سعی دارد سخنان حضرت امام را با این نگاه بکاود.
   
   
    امام خمینی و تدریس حکمت متعالیه
    حضرت امام سالیان متمادی ، در فضایی به تدریس فلسفه اشتغال داشتند، که به گفته خود ایشان، فلسفه، گناه و شرک شمرده میشد؛()1 و وقتی در مدرسه فیضیه فرزند خردسالشان، مرحوم حاج آقا مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را شستند، چرا که پدرش، که آن زمان به حاج آقا روح الله مشهور بود، فلسفه میگفت.()2
    اینکه حضرت امام تدریس فلسفه و عرفان را به طور رسمی از چه زمانی شروع کرده اند، مبهم است.()3 اما آنچه می دانیم این است که ایشان «مدتها قبل از سال 1308 شمسی» به تدریس فلسفه اشتغال داشته اند. حضرت امام خود میفرماید: «وقتی ساکن مدرسه دارالشفای قم بودم، مدتها فلسفه تدریس میکردم و در سال 1348 قمری (1308 شمسی) به خاطر تاهل از مدرسه خارج شدم».()4 این گفته، تصریح دارد که ایشان قبل از سال 1308 مدتها به تدریس فلسفه اشتغال داشته، اما زمان آن، تاکنون بر ما روشن نیست.
    حضرت امام خمینی یک دوره «اسفار» به غیر از مباحث جواهر و اعراض و بخشهایی از آن را به صورت مکرر و بیش از سه دوره «شرح منظومه» حاج ملاهادی سبزواری(1212ه .ق-1289ه .ق) تدریس نموده اند.()5
    البته امام هر کسی را به شاگردی نمیپذیرفته و لذا از ایشان نقل شده که: از شاگردان درس فلسفه میخواستم که درس را بنویسند و بیاورند، اگر می دیدم نمیفهمند، اجازه ورود به درس را نمی دادم.()6 ایشان به شاگردانشان توصیه میکردند که فلسفه را از اهلش فرا بگیرند، چرا که برای هر علمی استاد خاص آن علم وجود دارد.()7
    سید عزالدین زنجانی میگوید: پس از آمدن علامه سید محمد حسین طباطبایی به قم و رواج نسبی فلسفه، حضرت امام درس فلسفه و معقول را تعطیل و درس فقه و اصول را شروع کردند.()8 البته خود حضرت امام میفرماید: بنا به درخواست برخی از شاگردانشان، چون شهید مطهری به تدریس فقه مشغول میشوند و از تدریس علوم عقلیباز میمانند.()9
    به هر حال ایشان از حدود سال 1328 شمسی به بعد، آنچنان از تدریس فلسفه فاصله گرفتند و به صورت یک فقیه و اصولی و سپس به عنوان بنیانگذار و رهبر جمهوری اسلامی ایران وارد صحنه شدند، که دیگر سابقه بیست و چند ساله تدریس حکمت متعالیه و عرفان ایشان از خاطرهها زدوده شده است، به طوری که بسیاری از شاگردان حضرت امام که از دهه سی به بعد، در شمار شاگردان ایشان درآمده اند، به خاطر ندارند که وی تدریس فلسفه کند.()10
   
   
    آثار فلسفی امام خمینی
    به تعبیر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای: «حضرت امام - رضوان اللَه تعالی علیه - چکیده و زبده مکتب ملاصدراست»()11، اما با این حال وی کتاب یا رساله ای که به فلسفه اختصاص داشته باشد تدوین ننموده و فقط یک تعلیقه از ایشان بر مبحث اراده اسفار نقل شده است. حاشیه ای هم که حضرت امام بر اسفار نوشته، مفقود شده است.()12
    یکی از شاگردان حضرت امام، مرحوم سید عبدالغنی اردبیلی (1299هـ.ش-1369هـ.ش) است، که درس فلسفه امام را به دقت تقریر و تحریر نموده است. این تقریرات مربوط به سالهای 1323- 1328 شمسی است و خوشبختانه چاپ شده است. جلد اول و دوم این کتاب، یک دوره شرح منظومه است، البته ظاهراً امام قسمت منطق این کتاب را تدریس نکرده اند و تنها از ابتدای فلسفه، یعنی از امور عامه شروع و تا انتهای طبیعیات تدریس فرموده و در هیچ جای این کتاب به قسمت منطق آن اشاره ای ندارد.
    حال این سخن مطرح است، که کتاب تقریرات فلسفه امام خمینی، چنانکه از عنوانش هم پیداست، نوشته های درس ایشان است و بنابراین نمیتواند منبع دست اولی در ارائه و بازتاب اندیشه فلسفی وی تلقی شود. این نظر گرچه در بادی امر درست به نظر می رسد، اما نگارنده بر این باور است که این تقریرات مهر تایید حضرت امام را بر پیشانی دارد، چرا که حضرت امام نوشته های تقریر شده را ملاحظه کرده و قبل از سال 1332 خطاب به آیت الله سیدعبدالغنی اردبیلی چنین فرموده: «بسیار خوب و جامع الاطراف است، لکن مراعات عبارات قدری نشده است؛ مثلاً «وحدت و کثرت» به جای «وحده و کثره» نوشته شده است و این در عبارات عربی صحیح نیست».()13 این متن بسیار کوتاه، ضمن تایید مطالب کتاب با دو عبارت «بسیار خوب» و «جامع الاطراف» به وضوح، عنایت ایشان به تقریرات را می رساند و روشن میکند که امام به صورت خیلی دقیق این تقریرات را مطالعه کرده است.
   
   
    دستگاه فلسفی امام خمینی
    سوال مهم و قابل تاملی که در حوزه تفکرات فلسفی حضرت امام مطرح است، این است که آیا ایشان دستگاهی فلسفی در چارچوب حکمت متعالیه دارد یا خیر؟
    مهمتر از این سوال، پاسخی است که به آن داده میشود، آن پاسخ هم یا مثبت است و یا منفی. از جمله کسانی که به این سوال مهم پاسخ مثبت داده حجت الاسلام و المسلمین دکتر عابدی است؛ ایشان در کتاب «دفتر عقل و قلب»، چنین مینویسد: «این کتاب - تقریرات فلسفی امام خمینی - به شرح و توضیح عبارتهای مرحوم حاجی نپرداخته به طوری که غرق در عبارت شده و اصل بحث فلسفی فراموش گردد. امام خمینی در این کتاب به بحث فلسفی روی آورده و دقت در عبارت، او را در هدف اصلی که ارائه یک نظام و دستگاه فلسفی است، غافل ننموده است».()14 ایشان در ادامه بر این باور است که با حذف حرفهای حاج ملاهادی سبزواری و حواشی کتاب میتوان دستگاه و مکتب فلسفی را نمایاند.
    با تامل در تقریرات فلسفی حضرت امام و همچنین آثار دیگرشان، میتوان به درستی این سخن صحه نهاد و گفت که میتوان انسانشناسی را هم به عنوان مبانی مکتب و دستگاه فلسفی ایشان مطرح نمود. انسانشناسی و یا به تعبیر فلسفی، معرفت نفس، از مباحثی است که اگر چه در «بدایه الحکمه و نهایه الحکمه» طرح نشده، اما حضرت امام در جلد سوم تقریرات به طور مفصل و مبسوط - در بیش از 600 صفحه - و در شرح حدیث جنود عقل و جهل، شرح چهل حدیث و نیز در سخنرانی هایشان به آن توجه نشان داده اند. حال ببینیم تعریف ایشان از فلسفه چیست.
   
   
    تعریف امام خمینی از فلسفه
    در تعریف فلسفه از دیدگاه امام خمینی، سه دیدگاه قابل طرح است. دیدگاه اول مربوط به دکتر عابدی است. وی فلسفه را از منظر امام چنین تعریف می کند: «حکمت؛ یعنی معرفت و مشاهده حضوری خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسماء و افعال او در حضرت علمیه و عینیه و نیز علم حضوری به کیفیت نکاح حضرات اسمائی».()15
    ایشان در تعریف عرفان از منظر امام خمینی بر این باور است، که «عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی او در حضرت علمیه و عینیه به مشاهده حضوری، و نیز علم حضوری داشتن به کیفیت مناکحات و مراودات و نتایج الهی در حضرات اسمائی و اعیانی».()16
    به نظر می رسد که یک تعریف و از یک منبع، با اندکی تلخیص و تغییر برای فلسفه و عرفان ذکر شده، و طبق این برداشت ظاهراً مرز دقیق فلسفه و عرفان به وضوح ترسیم نمیشود. دیدگاه دوم بر این باور است که حضرت امام اگر چه مباحث فلسفی دارند، اما در آثارشان تعریفی از فلسفه ارائه نداده اند.()17
    دیدگاه سوم معتقد است که با توجه به اینکه امام نوشته اند: «... چنانچه در تعریف فلسفه، اعاظم ارباب صناعت فرمودند: هی صیروره الانسان عالماً عقلیا مضاهیاً للعالم العینی فی صورته و کماله. و این اشاره است به...»()18 و آن را بدون هیچگونه نقد و ردی و با تعبیر اعاظم ارباب صناعت ذکر کرده اند، به نظر می رسد وی در تعریف فلسفه، با همین تعریف موافق باشند و ما بتوانیم از منظر ایشان با همین عبارات، فلسفه را تعریف کنیم. این تعریف کاملاً مبتنی بر حکمت متعالیه است و مشابه این تعبیر را ملاصدرا هم به کار برده است.()19
   
   
    حکمت متعالیه، مصداق بارز فلسفه اسلامی
    حضرت امام، نه تنها معتقدند که فلسفه اسلامی وجود دارد، بلکه فلسفه اسلامی را برتر و والاتر از همه فلسفهها می دانند و معتقدند: فاصله ای از زمین تا آسمان بین فلسفه یونانی و فلسفه بعد از اسلام که وی از آن به عنوان فلسفه اسلامی یاد میکند، وجود دارد. عبارت وی چنین است: «وقتی شما فلسفه ارسطو را که شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد ملاحظه کنید، میبینید که فلسفه ارسطو با فلسفه ای که بعد از اسلام پیدا شده است، فاصله اش زمین تا آسمان است، در عین حالی که بسیار ارزشمند است، در عین حالی که شیخ الرئیس راجع به منطق ارسطو میگوید که تاکنون کسی نتوانسته در او خدشه ای بکند یا اضافه ای بکند، در عین حال وقتی که فلسفه را ملاحظه میکنیم ، فلسفه اسلامی با آن فلسفه قبل از اسلام زمین تا آسمان فرق دارد».()20
    امام در جایی دیگر ضمن رد سخن عده ای که میگویند فلسفه اسلامی، فلسفه ای یونانی است، فلسفه مشاء را هم ردیف فلسفه یونانی مطرح کرده و میگوید: «سخنی که زبان زد بعضی است که این فلسفه از یونان اخذ شده، غلط است، کی فلاسفه یونان از این حرفها سر در آورده و چه کسی سراغی از این حرفها در کتب آنها دارد؟ این حرفها در کتب آنها نبوده و نخواهد بود. بهترین کتاب فلسفی آنها اثولوجیا است که دارای مختصری از معارف بوده و بقیه اش از طبیعیات است، بلی شفای شیخ، فلسفه یونان است و در آن هم از این حرفها نیست».()21 به نظر می رسد وی بعد از آنکه فلسفه اسلامی را از فلسفه یونانی تفکیک میکند، فلسفه مشاء را هم به دلیل یونانی بودن آن مفتخر به عنوان فلسفه اسلامی نمیکند. ایشان در ادامه جمله بالا که آن را در درس شرح منظومه شارح به نام حکمت متعالیه حاج ملاهادی سبزواری عنوان کرده، چنین میگوید: «باز گمان نشود که حاجی و یا حکمای اسلامی این حرفها را از خود در آورده باشند، بلکه این حرفها در ادعیه بیشتر از منظومه است و صحیفه سجادیه و نهج البلاغه و قرآن، منبع و سرچشمه و مادر این حرفهاست».()22 از این صحبت امام چنین به ذهن می رسد که وی فلسفه ای را اسلامی می داند که از قرآن و سنت نشات گرفته باشد و روشن است که مصداق بارز چنین فلسفه ای حکمت متعالیه میباشد.
   
   
    فلسفه غرب در کلام امام خمینی
    راجع به فلسفه غرب دو مطلب در کلام حضرت امام ذکر شده است: یک مطلب راجع به یونان باستان و مطلب دیگر درباره فلاسفه غرب، به طور کلی و درمورد دکارت به صورت جزئی است.
    حضرت امام سرچشمه فلسفه یونان باستان را همچون ملاصدرا، وحی الهی می داند.()23 ایشان میفرماید: «صحف اعاظم فلاسفه عالم، با آنکه علومشان نیز از سرچشمه وحی الهی است که شاید بالاتر و لطیفترین آنها کتاب شریف اثولوجیا ... باشد»،()24 به این ترتیب میتوان گفت که وی تاریخی قدسی و وحیانی برای معرفت قائل است، و طبق همین برداشت افلاطون را از اساطین بزرگ حکمت الهی خطاب میکند و مینویسد: «این فیلسوف بزرگ از اساطین بزرگ حکمت الهی است و معروف به توحید و حکمت است».()25
    چنانکه گذشت، ایشان از ارسطو به بزرگی و عظمت یاد میکنند و او را مدون منطق و از بزرگترین فلاسفه جهان دانسته و از فلسفه با تعبیر «شاید بهترین فلسفهها قبل از اسلام باشد»()26 یاد میکنند.
    نظر حضرت امام خمینی، راجع به فلاسفه غرب چنین است: «فلاسفه غرب الان هم محتاج به این هستند که از فلاسفه شرق یاد بگیرند... اینها گمان کرده اند که اگر مملکتی در سیر طبیعی پیشرفت کرد، در سیر حکمت الهی نیز پیش قدم است و این از اشتباهات بزرگ ماست».()27 و در نقد دکارت مینویسند: «پایه معلومات دکارت در این باب (منطق) و در الهیات به چه اندازه سست و بچهگانه است».()28 با توجه به این نگاه امام راجع به فلسفه و فلاسفه غرب مدرن، تاثیر تفکر آنها در اندیشههای امام و سپس در پیروزی انقلاب اسلامی ایران کاملاً منتفی است و به یکجا کنار گذاشته میشود، همچنین تفکر مارکسیستی هم که توسط امام در نامه تاریخی اش به گورباچف، نقد و رد شد، همین سرنوشت را دارد.
    حال در اینجا این پرسش به ذهن می رسد، که آیا امام اجازه دارد راجع به فلسفه و فلاسفه غرب چنین به صراحت ابراز نظر کند؟ پاسخی که میتوان به این پرسش داد این است، که اگر این حکیم از حکمت متعالیه راجع به فلسفه غرب آگاهی داشته باشد، در اظهار نظر کاملاً مجاز و مختار است و از آنجا که در میان اساتید امام، مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهی اصفهانی به عنوان مدرس فلسفه غرب به چشم میخورد، مشخص است که وی با فلسفه غرب آشنا بوده است.
   
   
    انقلاب ایران، برآمده از حکمت متعالیه
    حال که میتوان از دستگاه فلسفی امام در چارچوب حکمت متعالیه سخن گفت، آیا میتوان گفت که اندیشه فلسفی حضرت امام در پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم تاثیر داشته است؟ برای ارائه پاسخ این پرسش لازم نیست دست به دامن حدس و تخمین و گمان بشویم، چرا که امام خود به این پرسش پاسخ داده است.
    حضرت امام در مصاحبه ای که با محمد حسنینْ هیکل، نویسنده و روزنامه نگار معروف مصری در نوفل لوشاتو، راجع به بیان ویژگیها و علل اساسی شکلگیری انقلاب اسلامی و ضرورت تلاش اندیشمندان در تبیین انقلاب اسلامی در پاسخ این سوال که: چه شخصیت هایی غیر از رسول اکرم(ص) و امام علی(ع) و کدام کتابها به جز قرآن شما را تحت تاثیر قرار داده اند، عنوان کرده اند: شاید بتوان گفت: در فلسفه، ملاصدرا، از کتب اخبار: کافی، از فقه: جواهر.()29
    این فرمایش حضرت امام ضمن آنکه منابع تفکر ایشان را نشان می دهد، بیانگر این مطلب است که انقلاب شکوهمند اسلامی ایران برآمده از قرآن، حدیث، حکمت متعالیه و فقه جواهری است.
    دکتر حسین نصر نیز حرکت امام خمینی را بر اساس حکمت متعالیه تحلیل و تفسیر کرده و می گوید: ورود امام به صحنه سیاست را بیش از هر چیز باید در مراحل سلوک معنوی و سفر آدمی از خلق به سوی حق و رجعت وی از حق به سوی خلق که ملاصدرا در آغاز اسفار اربعه به آن پرداخته است، جست وجو کرد.()30
    تاثیر پذیری وی از فقه و تبیین مسئله ولایت فقیه در کتاب البیع، غیر قابل انکار است. اما نکته ای که نباید از آن غفلت کرد این است که فقه حکیم حکمت متعالیه هم متفاوت از فقه فقیهی است که با حکمت متعالیه سر و کاری ندارد. آیت الله جوادی آملی بر این باور است که: «کسانی که از حکمت متعالیه بهره ای داشتند، وقتی اصول را ارزیابی کردند، فقه زنده ای ارائه دادند». سپس ایشان نکته ای فقهی را مثال زده و میگوید: «اکنون به نظر ما هیچ راهی برای حکم به بطلان نماز در دار غصبی نیست. نمازگزار در محل غصبی، یقیناً معصیت کرده و یقیناً نماز او صحیح است» و برای توضیح و تبیین نظرشان از حکمت متعالیه کمک میگیرد و علت این برداشت را چنین ذکر میکنند: «زیرا غصبیت و صلاتیت، مساوق هم نیستند». در ادامه نظر فقهایی که دریافتی متفاوت از برداشت ایشان دارند ـ بر اساس همین مبنایی که حکمت متعالیه در اختیار وی میگذارد - چنین نقد میشود: «فقیهانی که به بطلان نماز در دار غصبی حکم می دهند، یقیناً قائل به اجتماع امر و نهی هستند و میگویند که غصبیت و صلاتیت، مساوی، و نه مساوق یکدیگرند،» و ادامه می دهد: «اما فرودگاه اینها یکی نیست، نماز از این جنبه که نماز است، عبادت و واجب میباشد و از آن جنبه که عملی غصبی است، حرام و معصیت میباشد. هیچ کدام از آنها در مرز دیگری راه ندارد».()31
    کتاب «شرح جنود عقل و جهل» امام، در واقع شرح حدیث شانزدهم اصول کافی است، از طرفی سی و هفت حدیث، از کتاب شرح چهل حدیث امام از اصول کافی و دو حدیث از فروع کافی و یک حدیث هم از روضه کافیگلچین شده است. در فلسفه هم چنانکه گذشت ایشان حدود بیست سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته اند. ملاصدرا هم علاوه بر فلسفه، در تفسیر و شرح برخی احادیث اصول کافی هم قلم زده است. نگاهی اجمالی به شرح چهل حدیث و شرح جنود عقل و جهل، نشان می دهد که امام در تبیین و تحلیل مفاهیم احادیث، به آرا و نظرات ملاصدرا هم توجه داشته است.
    حضرت امام از صدرالمتالهین با عنوان «صدرالحکماء المتالهین»()32 و «شیخ العرفاء الکاملین»()33 و نیز با عنوان «شیخ العرفاء السالکین"()34 و یا «شیخ العرفاء الشامخین»()35 یاد میکند و یک بار نیز در مقام تمجید از عظمت ملاصدرا فرموده اند: «ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا».()36 اما این علاقه امام به ملاصدرا و متاثر شدن وی از صدرا، و تدریس بیست ساله حکمت او به معنای پذیرش صددرصد مطالبی که ملاصدرا طرح کرده نیست، بلکه علاوه بر تدریس حکمت متعالیه به نقد ملاصدرا هم پرداخته اند، از جمله در رد یکی از برداشتهای صدرای شیرازی از قرآن کریم بی آنکه اسمی از او ببرند با صراحت میگویند: «قرآن اول کتابی است که با صراحت، حرکت زمین را بیان کرده و فرموده «جبال، مثل ابرها حرکت میکنند، خیال نکنید که اینها جامدند».()37 بعضی از آقایان این را تعبیر کرده اند به حرکت جوهری و حال آنکه حرکت جوهری حرکتش مثل حرکت سحاب نیست و هیچ ربطی به او ندارد».()38
    نقدهای امام بر صدرالمتالهین شیرازی و نوآوریهای ایشان و بررسی میزان تاثیرات صدرا بر امام در فلسفه، قرآن، حدیث، اصول، فقه و نیز به ثمر رساندن انقلاب اسلامی، خود بحثهای مفصل و جان داری را میطلبد که از حوصله این یادداشت مختصر خارج است.
   
   
    خاتمه
    حضرت امام فیلسوفی نوصدرایی و در جرگه حکمت متعالیه و متاثر از صدرالمتالهین شیرازی است. امام حدود بیست سال به تدریس حکمت متعالیه اشتغال داشته است. ایشان قائل به فلسفه اسلامی است و بین فلسفه یونانی و اسلامی تفاوت فراوانی میبیند. به نظر می رسد وی فلسفه مشاء را هم ردیف فلسفه یونانی می داند. امام تمایلی به تعامل با فلسفه غرب ندارد و فلاسفه غربی را محتاج و نیازمند فلاسفه اسلامی می داند.
    این حکیم حکمت متعالیه در پاسخ خبرنگاری که از ایشان میپرسد: از چه کتابها و شخصیتهایی تاثیر پذیرفته اید، علاوه بر اصول کافی در حدیث، جواهر در فقه، از بنیانگذار حکمت متعالیه، صدرالمتالهین شیرازی در فلسفه نیز نام میبرد. ضمن آنکه با توجه به دیدگاه آیت الله جوادی آملی میتوان گفت: فقه امام هم متاثر از حکمت متعالیه است، این سخن حضرت امام و نامه ای که به گورباچف نوشته، بیانگر این است که امام ارتباطش را با فلسفه قطع نکرده و فلسفه چون شهابی نبوده که لحظه ای در آسمان زندگیشان درخشیده و افول کرده باشد، لذا میتوان از انقلاب ایران به انقلابی صدرایی تعبیر کرد.
    ذم فلسفه()39 و علم، حتی مدرسه و مکتب و مسجد که در کلام امام جاری شده را نباید بر معنای ظاهریش حمل کرد، بلکه اولاً به این معنا است که هدف انسان باید در تمامی کارهایش رضای خدا باشد و الا هر علم و عملیحجاب خواهد بود و یا حتی به تعبیر دیگر شرک خفی خواهد بود. ثانیاً علم حصولی، حجاب است، پس باید تلاش نمود تا به قرب خداوند به علم حضوری نائل شد، چرا که علم حضوری مانع و حجاب نخواهد بود.
        پی نوشتها:
    1. امام خمینی، صحیفه امام، پیشین، ج21، ص.279
    2. همان.
    3. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، پیشین، ص.12
    4. صحیفه امام، ج3، پیشین، ص.183
    5. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، پیشین، ص.12
    6. علی اکبر ضیائی، نهضت فلسفی امام خمینی، پیشین، ص.13
    7. امام خمینی، مصباح الهدایه، مطلع هفتم از مصباح دوم، با مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376، ص68.
    8. زنجانی، سید عزالدین، «مصاحبه»، مجله حوزه، ش، ،1366 ص38-37.
    9. صحیفه امام، ج19، ص .427
    10. ر.ک: عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج،1 پیشین، ص 12 و .13
    11.از بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از اساتید و پژوهشگران حوزههای علمیه سراسر کشور در تاریخ 86/9/.8
    12. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، پیشین، 1381، ص.17
    13. صحیفه امام، ج1، پیشین، ص .33
    14. دفتر عقل و قلب؛ پرتوی از اندیشههای عرفانی و فلسفی امام خمینی، احمد عابدی، قم: زائر، 1384، ص 219-218.
    15. تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ص55
    16. همان .
    17. نهضت فلسفی امام خمینی، علی اکبر ضیائی، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381، ص.5
    18. امام خمینی، ترجمه سر الصلاه، ص .20
    19. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج5، قم: طلیعه النور، 1425، ص .48
    20. امام خمینی، صحیفه امام، ج18، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص.263
    21. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص .88
    22. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج1، پیشین، ص.88
    23. الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، ج5، پیشین، ص 206-207
    24. امام خمینی، آداب الصلوه، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1380، ص 304-.303
    25. کشف الاسرار، ص.33
    26. امام خمینی، صحیفه امام، ج18، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص263 و نیز ر.ک: امام خمینی، کشف الاسرار، ، بیتا، بیجا، بینا، ص.34
    27. امام خمینی، صحیفه امام، ج9، پیشین، ص.392
    28. امام خمینی، کشف الاسرار، پیشین، ص.34
    29. صحیفه امام، ج5، پیشن، ص271.
    30. روزنامه شرق، شماره 707، هفتم اسفند .1384
    31. ر.ک: سایت حکمت :
    http:www.lakzaee.com/index.php?option=com_content&task=view&id=674&Itemid=58
    32. امام خمینی، شرح دعای سحر، با مقدمه سید احمد فهری، تهران: 1359، ص .95
    33. همان.
    34. همان، ص.120
    35. همان، .175
    36. امام خمینی، شرح دعای سحر، پیشین، 25. البته این مطلب را مترجم از قول حضرت امام نقل کرده است.
    37. سوره نمل، آیه88؛ «وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُ مَرَ السَحَابِ».
    38. صحیفه امام، ج20، پیشین، ص .299
    39. امام خمینی، دیوان امام، تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373، ص202ز209ز204ز245ز115 و ...

تبلیغات