آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

    در فرهنگ شیعی در کنار معرفت به توحید و نبوت، هیچ اصلی به اهمیت و عظمت اصل امامت نمی رسد. امامت، رکن عظیم تشیع، محور وحدت امت، نگهبان گوهر ناب دین و تداوم بخش خط رسالت است. امامت در لغت به معنای دوستی ، یاری دادن، به دست گرفتن کاری، فرماندهی کردن و ... است . و در اصطلاح، منصب الهی و خدادادی است که دربرگیرنده همه فضیلتها و کمالات انسانی است. طبق این تعریف، امامان معصوم (علیهم السلام) از سویخداوند و به وسیله پیامبر (ص) تعیین می شوند و دارای همان فضایل و امتیازات پیامبر (ص)، بجز مقام نبوت هستند.
    امامت، همانند نبوت به دو قسم است: امامت عامه و امامت خاصه. امامت عامه؛ یعنی مجموعه فضایل و ویژگی هایی که مختص به یک امام نیست، بلکه مشترک میان همه افرادی است که در منصب امامت قرار دارند. امامت خاصه؛ خصائص و اموری که مختص به امام خاصی است. همان طور که در بحث نبوت عامه پرسش هایی؛ از قبیل ضرورت وجود سفیر و واسطه بین خدا و خلق (که همان نبی و پیغمبر است) چیست؟ پیامبر باید واجد چه اوصافی باشد؟ راه شناخت پیغمبر کدام است؟ دلایل اثبات نبوت پیامبر کدامند؟ و ... وجود دارد، در باب امامت عامه نیز این سوالات مطرح می شود.
    حکمت متعالیه در کنار دیگر مکاتب فلسفی نقش برجسته ای در تاریخ فلسفه اسلامی به خود اختصاص داده است. صرفنظر از امتیاز مهمی که از سایر علوم الهی؛ مانند عرفان نظری، حکمت مشاء و اشراق، کلام و حدیث دارد، جامعیت این مکتب در این است که برخلاف سایر علوم، اهل شهود را در کنار اهل بحث به علم یقینی می رساند. علاوه بر آن، حکمت متعالیه مجموعه علوم شهودی و عقلی نیست، که اگر کسی از هر کدام به اندازه کافی آگاهی داشته باشد حکیم متأله باشد، بلکه حکمت متعالیه حقیقت بسیطه ای است که به سبب این بساطت، کمالهای علوم ذکر شده را به نحو احسن و اکمل دارا است.
    اصول بنیادین این مکتب در قرن دهم هجری توسط ملاصدرای شیرازی تنظیم شد و ایشان به تبیین بسیاری از اصول و مسائل دینی پرداختند، که برخی از این مسائل عبارتند از: در این مکتب عمر حقیقی هر انسانی را همان حرکت جوهری وی تشکیل می دهد. اصالت از آن وجود است و این وجود اصیل، واحد است و نه کثیر و بسیط و نه مرکب و قبل از رسیدن به تجرد تام ، دائماً در سیلان و دگرگونی است (حرکت جوهری). این وجودپیوسته در پرتو تحول درونی از جسمانیت به تجرد می رسد و به مرحله ای می رسد که جامع همه معارف الهی و در برگیرنده تمام کمالات و فضایل میشود. این مرحله تحت عنوان انسان کامل نام گرفته است. مصداق انسان کامل شخص نبی و امام است. صدرالمتالهین به عنوان یک حکیم متأله شیعی، بر پایه استدلال و شهود، در مهم ترین آثار فلسفی اش؛ همچون اسفار، شرح اصول کافی و مفاتیح الغیب به بررسی ابعاد مسأله امامت پرداخته است. در این نوشتار سعی بر این است که مهم ترین سوالات طرح شده در باب امامت عامه بر طبق موازین حکمت متعالیه (که توسط ملاصدرا تبیین شده) طرح و بررسی شود.
   
   
    1. معنا و مفهوم امامتامام رضا (ع) فرموده اند :
    «ان الامامه اجل قدراً و اعظم شاناً من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینالوها بآرائهم او یقیموا اماماً باختیارهم؛
   
    شان امامت برتر و بالاتر از آن است که با عقل و اندیشه عادی بتوان شناخت یا با رای و نظر مردم آن را به دست آورد یا با تعیین و انتخاب مردم آن را تعیین کرد».
    امام، واژه عربی است و به معنای پیشوا، پیشرو، سرپرست و مقتدا میباشد. غالباً این واژه نزد عرب، چیزی است که پیروی و اطاعت
    میشود؛ اعم از این که آن چیز، انسان باشد که افعال و گفتارش پیروی میشود، یا کتاب؛ خواه به حق باشد یا به باطل. اما در اصطلاح متکلمان، واژه امامت و امام دارای مؤلفه های متعددی است که عبارتند از:
   
   
    الف. جانشینی پیامبر:
    امام، فردی است که بعد از پیامبر جانشین وی میشود. کسانی که در تعریف امامت صرفاً قید جانشینی پیامبر را ذکر کرده اند، معتقدند که امام کسی است که بعد از پیامبر بر مسند خلافت مینشیند. از دیدگاه آنها دارنده این مقام هر شخصی میتواند باشد. آنها به نوعی امامت را با خلافت پیوند زده اند و از نقطه نظر آنها لزومی ندارد که امام مانند پیامبر معصوم باشد و اوصافی را داشته باشد که پیامبر (ص) واجد آنها بوده است.
   
   
    ب. ریاست عامه:
    «الامام رئاسه عامه فی الامور الدین و الدنیا».
   
    اغلب متکلمان ریاست عامه یا ولایت بر همگان را در تعریف امامت آورده اند. برخی از علمای شیعه معتقدند: پیامبر (ص) به اعتبار پیامبری اش ولایت و تصرف در امور امت ندارد. این عده تصرف در امور امت را جزء جدایی ناپذیر امامت می دانند. برخی از علما قید
    «حفاظت از شریعت» را در تعریف امامت ذکر کرده اند. مراد آنها این
    است که حفظ شریعت به معنای استمرار نبوت در دین خاتم و نگهبانی آن است.
   
   
    ج. واجب الاطاعه بودن
    واژه «ولایت و سرپرستی» در تعریف امامت، معنای وجوب اطاعت را به دنبال دارد. تصریح به این قید در تعریف امامت، تاکید بر این است که امام صرفاً راهنما نیست، بلکه والی و پیشوا نیز هست. در واقع هر امامی واجب الاطاعه است و این وجوب منحصراً مفهوم حقوقی ندارد، بلکه مفهوم دینی دارد و بدین معناست که «عدم اطاعت از امام گناه میباشد.»
   
   
    بنابراین امامت را این گونه میتوان تعریف کرد :
    ریاست عامه دینی امت مسلمان در امور دینی و دنیوی، و به گونه ای است که به جانشینی پیامبر (ص) و برایحفظ و تداوم شریعت الهی است.
   
   
    2. صفات ائمه اطهار(علیهم السلام) و مبانی فلسفی آنها
    چنان چه ذکر شد، امامت یکی از اصول اعتقادی پیروان مکتب تشیع است. از دیدگاه این مکتب جانشین پیامبر(ص) باید دارای صفاتی باشد که به طور کلی عبارتند از:
    1. مقام امامت، مرتبط با استعداد و قابلیت عینی خاصی است که این قابلیت محصول عنایت الهی است، لذا اکتساب شخص یا انتصاب و انتخاب مردم هیچ نقشی در تحقق آن ندارد.
    2. امام دائماًتوسط الهام و امداد غیبی مورد حمایت و تایید است. به همین دلیل است که در هر زمانی، امام از بالاترین درجه علم و آگاهی برخوردار است و تمام مصالح و اسرار سعادت مردم زمان خود را می داند.
    3. امام ناظر بر همه حوادث و رفتار تمام موجودات است.
    4. امام دارای ویژگی عصمت است، لذا در هر عصری امام از بالاترین درجه فضیلت اخلاقی و عملی برخوردار است.
    5. امام دارای قدرت خارق العاده ای است که میتواند کارهایی را در قالب معجزه و کرامت در حوزه علم و عمل انجام دهد.
    6. در هر عصر و زمانی صرفاً یک فرد تحت عنوان امام، مرجع دین و دنیای مردم است.
    7. مادامی که انسانها بر روی کره زمین وجود دارند، ولو این که تنها یک انسان موجود باشد، جهان خالی از امام نخواهد بود.
    8. پیروی از امام در ظاهر و باطن و در امور مرتبط با دنیا و آخرت موجب سعادت و مخالفت با وی عامل شقاوت و بدبختی است.
    بعد از ذکر مهم ترین صفات امام، آنچه اهمیت فراوان دارد، بیان مبانی فلسفی این صفات است. منظور از مبانی فلسفی، این است که مبنای واقعیت و عینیت این صفات در وجود امام چیست؟ و این که چرا این خصوصیات در وجود امام به یکدیگر پیوند میخورند؟
    لازم به ذکر است که اوصاف و ویژگیهای ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتب کلامی با استناد به مبانی کلامی اثبات شده اند. مانند: استناد به قاعده «لطف»، استناد به نقل ، بهره گیری از اصل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمت امام و وجوب عصمت امام. اما در این
    نوشته هدف ما تبیین مقام امامت و اوصاف امام بر مبنای اصول فلسفی حکمت متعالیه است. در همین راستا توجه به چند اصل و مبنای فلسفی ضروری به نظر می رسد.
    الف. جهان هستی دارای سلسله مراتب و درجاتی است که این مراتب در دو جهت قابل طرح هستند:
    1. قوس صعود؛ 2. قوس نزول. در قوس نزول بعد از واجب تعالی که مبدأ هستی است، عالم عقول و مجردات تام و بعد از آن، عالم مثال و در نهایت بعد از عالم مثال، جهان ماده واقع شده است. در قوس صعود، ابتدا عالم ماده واقع شده، بعد از آن عالم مثال و از جهان مثال به عالم مجردات و سپس مبدأ هستی می رسیم.
    قوس نزول لازمه نظام علیت در جهان هستی است. بر اساس تعالیم حکمت متعالیه و بنابر اصل علیت، به خاطر ضعف وجودی معلول نسبت به علت خود، هرچه از مبدأ هستی دور میشویم مرتبه وجودی موجودات ضعیف تر میشود. به اعتقاد ملاصدرا مبنای قوس صعود، حرکت بنیادی و جوهری عالم هستی است. بنابر حرکت جوهری، تمام عالم هستی؛ اعم از ریز و درشت، یکپارچه در حال خروج از قوه به فعل میباشد و فعلیت تام جز با رسیدن به مرحله تجرد تام امکان پذیر نیست. بنابراین حرکت عالم هستی، به خودی خود جهان ماده را در مسیر نیل به تجرد قرار می دهد.
    ب. موضوع تحول و تبدل یک موجود مادی به موجود مجرد و غیرمادی، بدون فرض و قبول اصل اساسی «کون جامع» بودن انسان، امکان پذیر نیست.
    این اصل بدین معناست که در عالم هستی، هر موجودی حد معین وجودی ای دارد، اما یکی از موجودات که همان انسان است، دربردارنده تمام حدود عالم هستی است. به همین دلیل وی را عالم صغیر نیز میگویند. این مضمون ضمن بیتی که منسوب به حضرت علی (ع) است، چنین ذکر گردیده است: «و تحسب انک جرم صغیر وفیک انطوی العالم الاکبر».
    بنابراین از میان موجودات عالم، تنها انسان میتواند میان جهان ماده و عالم مجردات رابطه برقرار سازد. درواقع انسان، پل پیوند تمام عوالم و درجات متعدد جهان هستی است. وجود انسان بستر حرکتی است که از قوه بی نهایت تا فعلیت لایتناهی در سیلان است و قوس صعود از پایین ترین درجه تا بالاترین درجه آن در وجود انسان تحقق یافته که عبارتند از:
    1. حرکت از ضعیف ترین مرحله جماد تا بالاترین مرتبه آن؛
    2. عبور از مرتبه جمادی و رسیدن به مرحله نباتی و سیر در تمام مراحل نباتی و رسیدن به عالی ترین آن؛
    3. رسیدن به مرحله حیوان و پیمودن تمام مراحل حیوانیت؛
    4. انتقال از مرحله حیوانیت به عالم انسان و طی منازل انسانیت و رسیدن به درجه تجرد و راه یافتن به آستان حق تعالی؛
    5. فنای در حق و بقای در آن.
    ج. بر طبق اصل «اصالت وجود» وجود، سرچشمه و اصل تمام آثار و خواص است؛ زیرا اصالت به معنای «منشأ آثار بودن» است، چون که وجود، تحقق خارجی دارد و حقیقت آن مشکک و ذومراتب است. پس فعل، اثر، خیرات و کمالات، اوصافی هستند که منشأ آنها حقیقت وجود است و این آثار، ذاتی وجود و از آن جدایی ناپذیرند. از آنجا که حقیقت وجود دارای تشکیک و ذو مراتب است، آثار وجود هم شدت و ضعف دارند، مثلاً علم، قدرت، حیات و ... در واجب تعالی با قدرت، علم و حیات موجود در عقول و نفوس برابر نیست. درواقع همه مراحل و درجات وجود دارایکمالات و اوصاف حقیقی وجود هستند. با این تفاوت که همه آنها در این دارندگی یکسان نیستند و هیچ درجه ای از وجود خالی از این خواص نیست.
    صدرای شیرازی پی بردن به این مطلب مهم را از مختصات فلسفه خود دانسته و بیان می دارد که حکمای قبل از خودش خصوصاً ابن سینا از توجه به این اصل مهم بازمانده اند و در عین حال توجه عرفا به این موضوع را میپذیرد.
    بنابراین حس و حرکت در درجه حیوانات و ادراک کلیات در مرتبه انسان تحقق دارد. پس فاعلیت الهی صرفاً در مرتبه مجردات امکان پذیر است و اجسام و حتی نفوس از این ویژگی بی بهره اند. علاوه بر ملاصدرا، حکمایی از قبیل ابن سینا، شیخ اشراق و ... همچنین عرفای اسلام؛ از قبیل ابن عربی به این حقیقت (که صرفاً وجود مجرد فاعل الهی و ایجاد کننده وجود است و سایر موجودات صرفاً فاعل طبیعی اند) اشاره کرده اند.
    بنابراین در وجود انسان که «کون جامع» است، مرز تجرد و مادیت شکسته میشود. تمام اوصاف و آثار همه مراتب و درجات وجود، در وجود فردی از افراد انسان امکان تحقق دارد و هر فردی از افراد بشر بر اساس مساله «کون جامع» و حرکت جوهری، همه مراتب (از نازل ترین مرتبه وجود تا عالی ترین مراتب آن) را در حیطه و قلمرو وجودی خود دارد. با این توضیح اگرچه تمام پدیدههای عالم در مسیر تکامل اند، اما این تکامل صرفاً در وجود انسان است که میتواند به نهایت خود که همان تجرد است برسد.
    د. اساس حرکت جوهری بر حرکت مجموعه جهان ماده است و هر حرکتی به خودی خود مستلزم تکامل و اشتداد است. از آن جایی که حرکت، خروج از قوه به فعلیت است، پس هدف نهایی حرکت، رسیدن به فعلیت تام (تجرد) میباشد. بنابراین، تمام عالم هستی در مسیر تجرد در حرکت است و این هدف نهایی صرفاً در وجود انسان تحقق مییابد و در سایر پدیدههای عالم با فساد آن پدیده و انتقال اجزای آن به قلمرو وجودی انسان، امکان پذیر است. یعنی هدف حرکت در سایر پدیدهها رسیدن به انسان است. شیخ اشراق به نقل از بودا و حکمای
    باستانی، پیدایش نفس و حیات را در انسان امکان پذیر دانسته و حیات انواع دیگر موجودات را بر اساس تناسخ، نشأت گرفته از حیات انسان می داند.
    بنابراین هرگاه که مرتبه وجود، درجه ای غیرعادی باشد (وجود معصوم) آثار و لوازم آن نیز خارق العاده خواهد بود. اینجاست که معرفت در حد اعجاز (وحی و الهام) و تأثیر در حد اعجاز (معجزه و کرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظیم و عصمت) به هم پیوند میخورند. اما این
    ارتباط و پیوند، پیوندی کلامی و اعتباری نیست، بلکه ارتباطی فلسفی و حقیقی است، پیوندی بر اساس واقعیت و «استها» میباشد، نه «بایدها» و این مطلب همان مبنای فلسفی ارتباط صفات ائمه اطهار(علیهم السلام) با وجود امام و در نهایت پیوند آن لوازم و اوصاف با یکدیگر است.
   
   
    3. تببین و تفسیر فلسفی صفات ائمه اطهار(علیهم السلام)1.3. عینیت مقام امامت و صفات امام:
    امام در قوس صعود موجودات عالم، برترین مقام وجودی را داراست و اوصاف و ویژگیهای امام (از جمله امامت) از این درجه برتر و عالی تر وجود نشأت میگیرند. از آنجا که اوصاف و کمالات وجودی، امری خارجی و عینی است، پس انتخاب و انتصاب مردم در تحقق آنها نقشی ندارد.
    در همین راستا ذکر چند نکته مهم و کلیدی، جایگاه ویژه ای در فهم بهتر این مطلب دارد، که عبارتند از:
    الف. از آن جا که امامت یک امر ثابت واقعی است که با اراده خداوند در وجود برخی از انسانها تحقق مییابد، پس هیچ ارتباطی با انتخاب مردم ندارد، بلکه برحسب دلایل عقلی و نقلی، نصب و تعیین امام، حقی الهی و عهدی الهی است. بنابراین باید از سوی خداوند متعال باشد. اصولاً در قوس صعود، مقامات بالا به دلیل احاطه بر مقامات پایین قادر به شناخت آنها هستند، اما مراتب پایین این ویژگی را ندارند. به همین دلیل امام باید از سوی خداوند معرفی و منصوب گردد.
    ب. امامت، مقامی اعطایی است نه کسبی. انسان که کون جامع است، همه درجات وجودی به صورت بالقوه در وجود او نهفته است. و لذا برخی از این درجات را به صورت غیرارادی و ناخواسته کسب میکند (مثل عبور از مرحله نبات به حیوان و سپس رسیدن به مرحله انسان) اما رسیدن به برخی از مراحل وجودی در گرو تلاش و مجاهدت انسان است (به عنوان مثال حرکت انسان از جهان مادی و رسیدن وی به عالم مجردات صرفاً با خودسازی و کوشش امکان پذیر است). برخی از افراد انسانی، همانند انبیاء و اولیاء الهی که از محبوبان الهی اند سیر آنها در این مرحله نتیجه تفضل و عنایت الهی است.
    از آن جایی که سیر ائمه اطهار (علیهم السلام) مرهون عنایت و جذبه الهی است، بنابر همین تفسیر،مقام امامت همانند مقام نبوت در گرو سن و سال نیست.
        2.3. امام دائماً مورد امداد الهی و الهام غیبی است:
     - امداد الهی و غیبی هم نتیجه مرتبه والای وجودی امام است؛ زیرا امام هم مانند نبی از درجه وجودی خاصی برخوردار است که آن درجه، غیرعادی و در حد اعجاز است. لذا آثار و صفات آن وجود هم در حد اعجاز است. یکی از آثار آن، علم خارق العاده امام است.
    د. علم لدنی امام و نتیجه الهام غیبی بودن آن منجر به این میشود که امام دارای این اوصاف باشد:
    - امام برترین عالم عصر خویش است؛ زیرا وجود وی، بالاترین درجه وجودی زمانش میباشد.
    - علم امامان (علیهم السلام)، علمی مستمر و دائمی است که از منبع غیب الهی نشأت گرفته و رو به افزایش است.
    - هرگاه امام اراده کند که چیزی را بداند، خداوند متعال وی را تعلیم می دهد.
    - علم ائمه اطهار (علیهم السلام)، تنها علم مبرا از خطا و لغزش است.
    - هرگاه آنها کسی را مییافتند که از لحاظ درجه وجودی هم سنخ شان بود، از همه چیز به آنها خبر می دادند.
    3.3. امام ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسانها است:
     به استناد مسأله «وحدت وجود» و «تشکیک وجود» امام به دلیل داشتن بالاترین درجه وجود، در رأس هرم امکان قرار دارد (یعنی به استناد قاعده امکان اشرف، امام اشرف ممکنات و مخلوقات است)، که این مطلب مسائل ذیل را نتیجه می دهد:
    الف. حاکمیت تکوینی امام بر جهان ممکنات ؛ زیرا امامان (علیهم
    السلام) واسطه فیض الهی اند و خداوند متعال امور عالم را به آنها افاضه کرده است.
    ب. نظارت و اشراف کامل امام بر روند حوادث، خصوصاً بر رفتار و منش انسانها.
        4.3. امام دارای ویژگی عصمت است و در بالاترین درجه تقوی و فضیلت قرار دارد:
     از جمله آثار وجودی ائمه اطهار (علیهم السلام) میتوان صفت عصمت (دوری از خطا و گناه) را نام برد؛ زیرا گناه و لغزش معلول جهل و نادانی است و امام (ع) مبرا از هر نقص و عیبی است. عموماً مراتب عالی وجود اسیر مراتب پایین تر از خود نمی شود و راس هرم هستی(امام) هرگز مقید مال و زیور دنیا نخواهد شد. از دیگر معانی عام عصمت، ظالم نبودن است که معنای گناه و خطا را هم دربر دارد. خداوند متعال میفرماید :
    «واذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات وأتمهن قال انی جاعلک للناس اماماً قال ومن ذریتی قال لاینال عهدی الظالمین»
    به استناد آیات قرآن کریم، شرک، سرکشی کردن به نفس خویش، به دیگران ضرر رساندن، از حدود الهی تجاوز کردن و ... از مصادیق ظلم اند، که امام مبرا از آنها است. از این تحلیل به چند نکته اساسی میتوان رسید:
    - معصوم بودن امام از گناه و خطا.
    - رهبریت مصون از انحراف در انحصار امام است و با وجود معصوم، پیروی از غیرمعصوم خلاف عقل و منطق می باشد.
    - استقامت و ماندگاری در ولایت امام، واجب و ضروری است.
    - پیروی از امام معصوم عقلاً و شرعاً واجب و الزامی است.
    - تحقیق برای معرفت و درک رهبر معصوم لازم و حتمی است.
    - با کوتاهی و اهمال در معرفت امام و تسلیم امام معصوم نشدن، اعمال انسان ارزش نداشته و غیرقابل قبول است.
        5.3. امام مصدر کرامت است:
    با توجه به این نکته که فاعلیت الهی (قدرت بر ایجاد ماهیات معدوم و اعدام ماهیات موجود) و تصرف در جهان هستی، در انحصار موجودات مفارق از ماده است و انسان بر اساس مساله «کون جامع» زمانی که به مقام برتر وجود (مرتبه تجرد) دست یابد، درواقع به مقام «کن» نایل شده و شایستگی فاعلیت الهی را دارد و بدان دلیل که امام در عالی ترین مرتبه وجود قرار دارد، فاعلیت الهی در شأن اوست و همان طور که علمش در حد اعجاز و خارق العاده است، پس قدرتش نیز در حد اعجاز میباشد.
        نتیجه این بحث آن است که:
    - امام به عنوان «انسان کامل» خلیفه خداوند بر روی زمین است و مظهر اسم جامع «الله» است، که مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه حق است.
    - ظهور کرامت و اعجاز از امام امری است مطابق با عقل و منطق، چنان که در تاریخ زندگی ائمه اطهار (علیهم السلام) به کرات ذکر گردیده است. در تحلیل و تبیین مساله کرامت ائمه اطهار (علیهم السلام) سه اصل مهم نهفته است، که عباتند از: 1- پیوند علم و قدرت؛ 2- علم و قدرت شگفت انگیز ائمه اطهار (علیهم السلام)؛ 3- استثناء در علم و قدرت امامان معصوم
        نکته اول: علم و قدرت خارق العاده هر دو از یک اصل که همان تعالی وجود است، سرچشمه میگیرند. علم پایه قدرت است و بر قدرت تقدم دارد. لازمه داشتن قدرت خارق العاده بر ایجاد اعمال و کارهای عجیب و غریب، داشتن علم و آگاهی لازم در آن زمینه و اشراف کامل به کاری است که باید انجام شود.
    نکته دوم: سؤال اصلی قابل طرح در این جا آن است که چرا ائمه اطهار(علیهم السلام) با داشتن علم و قدرت شگفت که حتی زمان مرگ خودشان را هم می دانند، دست به کاری می زنند که به شکست و گاهی مرگ شان می انجامد؟ در پاسخ باید گفت: علم ائمه اطهار(علیهم السلام) تا حد زیادی شبیه و نزدیک به علم حق تعالی است و علم حق تعالی پایه قضا و قدر الهی است پس علم امامان معصوم(علیهم السلام)، علم به قضا و قدر است و رفتار و اعمال آنها، حرکت در مسیر قضا و قدر است تا اراده الهی تحقق یابد.
    نکته سوم :شاید در طول تاریخ و در ضمن احادیث به مواردی برخورد کنیم که امام از چیزی آگاهی نداشته و یا از عدم علم خودشان سخن گفته اند، این موارد را میتوان این گونه تفسیر کرد که: 1- هرچند علم امامان معصوم شبیه و نزدیک به علم خداوند متعال است، اما به دلیل جنبه بشریت و محدودیت وجودی شان نسبت به وجود باری تعالی احاطه بر همه چیز ندارند؛ 2- اعمال آنها در مسیر و طبق قضا و قدر الهی است؛ 3- تقیه و رعایت ظرفیت درک و تحمل مخاطبان شان.
        6.3. امام، یگانه زمان خویش است:
    امام که در رأس هرم هستی قرار دارد، دارای والاترین مرتبه وجود بوده و واسطه فیض الهی به تمام مخلوقات عالم، اعم از جمادات، نباتات و حیوانات است، که باید دارای اوصاف کمالیه ای باشد که در خور و شایسته این مرتبه هستی است. از جمله این صفات، ویژگی «وحدت و یگانگی» است. یعنی در هر عصر و زمانی صرفاً یک امام وجود دارد و تنها یک نفر در بالاترین مرتبه وجود قرار دارد. معمولاً هر امامی در واپسین زمان عمر خود، امام بعد از خودش را معرفی کرده و در همان لحظات به واسطه الهام الهی، امامت به وی انتقال مییابد.
    با وجود امام، حجت حق بر خلق اقامه میگردد و الهام الهی که دائمی است، تنها لیاقت دریافت آن را، امام معصوم در هر عصری دارد. ائمه اطهار(علیهم السلام) شهدای حق و شاهدان روز قیامت اند. شهید واقعی در فرهنگ قرآن، صرفاً معصوم میباشد؛ زیرا شهید یعنی گواه، و منظور شهدای معرکه جنگ نیست. قرآن کریم میفرماید: «لیکون الرسول شهیداً علیکم».
    پس گواهان واقعی صرفاً معصومین هستند و صراط مستقیمی که در هر نماز از خداوند متعال درخواست هدایت به سوی آن را داریم «اهدنا الصراط المستقیم»، راه ائمه اطهار(علیهم السلام) است، که معصوم اند و نعمت داده شده و هیچگاه مغضوب و ضال نبوده اند.
        7.3. هیچ گاه عالم هستی خالی از وجود امام نمی باشد:
    چون وجود امام معصوم واسطه فیض الهی در عالم هستی است و لذا مادامی که جهان هستی وجود دارد، وجود امام معصوم هم ضروری و انکارناپذیر است. اگر در یک آن، جهان خالی از وجود امام معصوم باشد و لحظه ای امام نظر خویش را از عالم هستی برگرداند، جهان هستی نیست و نابود میگردد. امام رضا (ع) میفرمایند: «زمین بدون حجت خداوند ویران میشود.»
    از سوی دیگر، بنا به نیاز انسانها به هدایت الهی و اینکه راز زیستن انسانها در جهان، هدایت آنها است، امام مشعل فروزان هدایت، امین وحی الهی، مرجع تفسیر و عالم به تاویل قرآن است. به همین دلیل تا زمانی که انسان وجود داشته باشد، امام هم وجود دارد. لذا در معارف و احادیث بزرگان نقل شده که اگر در دنیا فقط دو نفر موجود باشند ضرورتاً یکی از آن دو امام معصوم (ع) است.
    علامه طباطبائی به عنوان یکی از شاگردان مکتب متعالیه، جایگاه وجودی امام معصوم (ع) را در بعد هدایتی این گونه معرفی میکند که امام، رابط میان مردم و پروردگار در اخذ فیوضات ظاهری و باطنی است. امام دلیلی است که نفوس را به سوی مقاماتشان راهنمایی میکند. در باطن از طریق هدایت باطنی و نوعی تاثیر در نفوس، هموار کردن راه تکامل، دادن توفیق درک حقایق (شرح صدر)، باز کردن چشم بصیرت آدمیان در شناخت راههای انحرافی و مسلک های سیاسی و اعتقادی متعدد، استواری بر صراط مستقیم (که راه خودشان است) و عدم انحراف به سوی ائمه شیطانی و در ظاهر از طریق نشر حقایق و بیان فروع فقهی، اخلاقی، خطابه و ... به امر هدایت میپردازد. قرآن کریم هدایت
    امام را هدایت به امر خدا، یعنی ایجاد هدایت می داند. هدایت امام صرف راهنمایی از طریق نصیحت، موعظه و آدرس دادن نیست، بلکه دست خلق را گرفتن و به صراط مستقیم الهی رساندن است.
    8.3. اطاعت امام، سعادت و مخالفت با وی مایه بدبختی است :
    با اوصافی که برای امام معصوم (ع) بیان شد، بدیهی است که اطاعت از وی لازم، واجب و منجر به سعادت دنیوی و اخروی انسانها میشود و برعکس مخالفت و درگیری با ایشان مایه شقاوت و گمراهی است. کسی که معرفت و شناخت کافی از امام عصر خویش داشته باشد، می داند که وجود امام، هم طراز نیازهای ضروری و اصلی وی می باشد. به همان میزان که به خوراک و پوشاک محتاج است، نیازمند امام معصوم (ع) و هدایت وی نیز میباشد.
        9.3. شناخت امام و پیروی از وی، مستلزم استعداد ویژه ای است :
    در روایت آمده است: «حدیث آل محمد (ص) صعب و مستصعب؛دشوار و دیریاب» است که آن را جز پیامبر مرسل یا ملک مقرب، یا مومنی که دلش به ایمان آزموده شده باشد، نمی تواند باور و تحمل کند. (همان: )1044
    این نکته بیان گر آن است که شناخت و پیروی از مقام امامت، مستلزم کمال وجودی است و داشتن ظرف وجودیمتعالی ، تعالی روح و صفای باطن است. این ظرفیت و کمال باطنی، استعداد خاصی است که برای اطاعت از امام معصوم (ع) و ماندن در صراط مستقیم وی و دریافت هدایت الهی از آن وجود الهی لازم و ضروری است.    
    4. دلایل وجوب و وجود امامت شیعه در حکمت متعالیه
    به طور کلی برای دست یابی به تکامل، وجود امام لازم و ضروری است. و خداوند متعال باید لوازم تکامل و وصال را فراهم کرده باشد و محبت خداوند ایجاب میکند که انسانها را سردرگم رها نکند. کسی باید بعد از پیامبر باشد که حافظ دین و شریعت الهی باشد. اگر به متون دینی توجه کنیم، می بینیم با وجود قرآن و سنت نبوی، حجت تکمیل نیست؛ زیرا تمام مسائلی که انسان نیازمند آنها است ذکر نشده و باید کسی باشد که مفسر کتاب و عالم به تأویل آن باشد. بنابراین وجود امام را برای حفظ دین و نیاز مردم ضروری می داند.
    به طورکلی دو گروه معتقد به وجوب عقلی امامت هستند:
    1- برخی از اهل سنت، از جمله خوارج، مرجئه، بخش اعظم معتزله و شیعه زیدیه: 2- شیعه اثنی عشری.
    دسته اول معتقدند: امامت و تشکیل نظام سیاسی «واجب کفایی» است، یعنی اقدام به امر امامت، تکلیف همگانی است واگر یکی از مسلمانان اقدام به چنین وظیفه ای کرد از عهده دیگران ساقط است. بر طبق این دیدگاه امامت یک نوع مصلحت عمومی است که امت مسلمان در قبال آن مسئولیت دارند. زیدیه هم بر وجوب عقلی امامت به عنوان یکی از فروع دین استدلال میکنند. از دیدگاه پیروان زید بن علی(ع)، امامت، ریاست عامه و از اوجب واجبات است. به اعتقاد آنها امامت به دو طریق تحقق مییابد: 1. از طریق «تعین» که صرفا در اهل بیت (ع)امکان دارد؛ 2. از راه «تشریح» تشریح به این معناست که مردم یکی از اهل بیت (ع) را که واجد بیشترین شرایط امامت است و مردم را به اطاعت خداوند فرا میخواند، به امامت برمی گزینند. آنها انتخاب زید بن علی (ع) را اینگونه می دانند. دسته دوم، امامت را یکی از اصول اساسی دین اسلام می دانند و معتقدند که امامت نه بر مردم، بلکه بر خداوند واجب است و چیزی نیست که به رای و انتخاب مردم وابسته باشد.
    متفکران شیعه در اثبات این اصل به دو دسته تقسیم میشوند:
    -1 متکلمان شیعی، 2- فلاسفه و حکمای اسلامی، از قبیل ابن سینا و ملاصدرا. از دیدگاه متکلمان شیعی، امامت، حکم وجوب عقلی بر خداوند دارد و بر خداوند واجب است که از راه لطف و رحمت ، پیامبران و یا امامانی را در میان مردم فرستاده باشد تا راه سعادت و درست زیستن را به آنها بیاموزاند؛ زیرا امامت، لطفِ در تکالیف و واجب عقلی و شرعی است و لطف در تکالیف واجب، عقلاً بر خداوند واجب است. چون امامت در جهت لطف در امور دینی از آن جهت که سبب قرب به تکالیف میشود و از آن جهت که باعث صلاح در امور دینی میشود بر خداوند واجب است. بنابراین، معنای لطف این است که مکلفان نمی توانند بدون امام تکالیف شرعی و عقلی خود را درک و انجام دهند و باید رهبر و حاکم معصوم و عادلی باشد تا به واسطه او به واجبات قیام و از محرمات اجتناب شود.
    ابن سینا به عنوان متفکر مکتب مشاء نیز قائل به وجوب عقلی امامت است. ایشان از طریق حیات اجتماعی انسان ها در بخش سیاست مدن به اثبات امامت میپردازد. بدین معنا که انسان ناگزیر از زندگی اجتماعی است و زندگیجمعی ناگزیر از معاملات و ارتباطاتی است که نیازمند قوانین است و قانون هم ناگزیر از وجود قانون گذار است. از دیدگاه
    وی نه تنها معاملات، بلکه برخی از عبادتها، سیاستها و اخلاق هم نیاز به قانون گذار دارد، که ایشان او(قانون گذار) را نبی خدا و یا جانشین نبی خدا؛ یعنی امام، نام مینهد.
        در حکمت متعالیه، ملاصدرا به چند طریق به اثبات امامت میپردازد:
    1. ملاصدرا امامت را مقتضای عنایت ربانیه الهی می داند، به اعتقاد وی نیاز مردم به امام از نیاز آنها به منافع ضروری شان بیشتر است و وجود امام در نظام دین و دنیا و نیاز مردم به کسی که از او اطاعت کنند ضرورت دارد. اگر خداوند یک مقطع زمانی را بدون امام باقی گذارد، یکی از این سه تالی لازم می آید: یا آن که خداوند به وجود چنین نیازی در انسان آگاه نیست؛ یا این که بر خلق و آفرینش امامی در آن مقطع از زمان قادر نیست و یا در انجام این فعل بخل می ورزد. از آن جا که این سه تالی باطلند، پس خداوند هیچ زمانه ای را خالی از امام رها نمی کند. پس وجوب عقلی نصب امام بر خداوند به دلیل محال بودن نقص و عیب و جهل از وی مشخص می شود. چون ذات خداوند مبرا از هر
    عیب و نقصی است، پس فعل وی که متناسب با ذاتش میباشد، عاری از هر نقصی و در نهایت استحکام و استقامت است. بنابراین رفع نیازهای ضروری مردم بر خداوند واجب است و یکی از آن نیازها، وجود رهبر معصوم و عالمی است که حاکم الهی بر روی زمین است.
    2. ایشان در جای دیگر، از طریق کاملاً فلسفی که همان اثبات وجود حجت الهی از طریق قاعده «امکان اشرف» است، به اثبات امامت میپردازد. برطبق این قاعده، لازم است که در تمام مراحل وجود، ممکن اشرف بر ممکن اخس مقدم باشد. بنابراین هرگاه ممکن اخسی وجود داشته باشد، باید قبل از آن، ممکن اشرف موجود شده باشد.واسطه افاضه وجود و ریزش فیض سلسله وار از اشرف به اخس است؛ زیرا سلسله وجود در قوس نزول همواره از اشرف به اخس است و این تقدم و سببیت، امری ذاتی و طبیعی است.
    ملاصدرا در شرح اصول کافی، ذیل حدیث: «لو لم یبق فی الارض الا اثنان؛ لکان احدهما الحجه» میگوید: نوع نبی و امام، نوع اشرف و عالی از سایر انواع فلکیه و عنصریه است و نسبت حجت به سایر بشر در مرتبه وجود همانند نسبت انسان به حیوان و نسبت حیوان به نبات و نبات به جماد است. بنابراین انسان علت وجود و غایت حقیقی خلقت سایر موجودات زمینی است که اگر زمین از وجود انسان خالی باشد، همه موجودات؛ اعم از جماد، نبات و حیوان، نابود میشوند. همین طور اگر زمین از وجود حجت الهی خالی باشد، همه آدمیان نیست و نابود میشوند. درواقع آبادانی و بقاء انواع مخلوقات مستلزم وجود حجت خدا است. ملاصدرا بر این باور است که حجت خداوند بر خلق همواره یا رسول و نبی است و یا امام و ولی. نبوت قطع شدنی است، اما باطن آن که همان امامت است تا روز قیامت ماندگار میباشد.
    3. صدرالمتالهین در شرح اصول کافی ، فصلی را تحت عنوان: «أن الحجه لاتقوم لله علی خلقه الا بامام» باز کرده است. به اعتقاد وی، خدای متعال فرامین و دستورات زیادی را در قالب قرآن کریم فرستاده، اما این دستورها زمانی الزام آور است که در کنار قرآن کریم، رهبر عالم معصوم از طرف خداوند نیز نصب شده باشد؛ زیرا کسی میتواند حجت بر مردم باشد و قول و فعل او، اسوه و پیروی از او حتمی باشد که اولاً ارتکاب به گناه و خطا و غلبه هواهاینفسانی بر وی محال باشد و ثانیاً عالم به عوالم متعدد هستی (عالم ماده، عالم مثال و عالم مجردات) باشد. همچنین دارای کرامتهای خارق العاده، دارای علم لدنی و عالم بر اسرار، متشابهات و ناسخ و منسوخ آیات قرآن باشد و ارتباط متصل بین زمین و آسمان را حفظ کند و تنها معصومین هستند، که این اوصاف را دارند و در کنار قرآن حجت بر مخلوقات الهی اند. به واسطه وجود این رهبر و پیشواست که نظام سیاسی، رنگ شیعی به خود میگیرد و حکم الهی از مجرای واقعی اش اجرا میگردد.
     4. ملاصدرا این استدلال را در تفسیر حدیث سوم از باب «الاضطرار الی الحجه» بیان کرده است. ایشان نخست تمثیلی را که در متن حدیث آمده، به عنوان مقدمه ذکر میکند. اگر میان معلومات حاصل از حواس پنج گانه اختلاف باشد و سبب بروز شک در صحت و سقم این معلومات شود، قلب به عنوان حکم و امام، اختلافها را دفع و شک و تردید را از میان برده و حق را نمایان میکند. از آن جا که وجود قلب برای رفع تعارض میان اعضای حسی مصلحت است، خداوند متعال در ایجاد قلب برای انسانها اهمال نکرده است. به همین قیاس وجود امام برای امت اسلامی که مردم در زمان ایجاد اختلاف، شک و شبهه و حوادث مهم به ایشان مراجعه کنند نیز لازم و خیر و مصلحت است. از طرفی هر چیزی را که خداوند خیر و مصلحت بداند، بدان جهت که علم او، فعلی است آن چیز بالضروره ایجاد میشود. پس نصب امام در هر زمانی واجب و الزامی میباشد. حال با توجه به این که در حکمت صدرا میان نبی، امام و ولی مشابهت های زیادی است ، این استدلال مقدمه پنجم استدلالی است که ملاصدرا بر وجوب بعثت نبی ذکر کرده است، که همان نیاز مردم به حاکمی متصرف و مجری احکام است. بدین معنا که مردم در تدبیر امور زندگی دنیوی و اخرویشان نیازمند فردی هستند که امورشان را تدبیر کرده و راه رسیدن به آن و سعادت را به آنها بیاموزد.
    5. ملاصدرا ذیل آیه 25 سوره حدید، پیرامون لزوم هدایت انسانها توسط انبیاء و اولیاء الهی مطلبی را ذکر کرده است که میتوان آن را به عنوان استدلالی بر وجوب وجود نبی و امام در هر زمانی ذکر کرد. ایشان بیان میکند که کمال هر انسانی در دو چیز است: 1- آگاهی از حقایق امور؛ 2- اتصاف به اوصاف و ویژگیهای حسنه و دوری جستن از رذائل و سیئات. به عقیده ملاصدرا انسان در آغاز تولدش از این کمالات بی بهره است و تنها کسانی به این اوصاف نائل میشوند که متصل به فیض الهی باشند و امور را از طریق «وحی» یا «الهام» دریافت نمایند. از سویی، انسانهای دیگر(کسانی که متصل به عالم ملکوت نیستند) نمی توانند این رسیدن به راه سعادت و نجات، استرشاد و استکمال نمایند، مگر به واسطه وجود انبیاء و اولیاء الهی که کمالات را از جانب خداوند اخذ نموده اند. بنابراین در هر زمانی باید نبی یا ولی ای وجود داشته باشد تا او را به سوی راه حق و کسب کمالات هدایت نماید.
    6. صدرالمتالهین در شرح حدیث دوم از باب «أن الارض لاتخلو من حجه» در اثبات وجوب وجود امام میگوید: از آن جا که مردم از خطا و اشتباه معصوم نیستند، امکان دارد که زیادت و نقصانی در دین خداوند ایجاد کنند. پس باید امامی باشد که زیادت را برگرداند و نقصان را تکمیل کند. بعد از ذکر این استدلال اضافه میکند که شاید اشکال شود، عقل آدمی معیاری است که اگر مردم آن را بکار گیرند از خطا و اشتباه مصون خواهند بود، پس دیگر نیازی به امام نخواهد بود. در پاسخ به این اشکال یادآور شده است که چنین معیاری وجود دارد، اما در بسیاری از مواقع حتی متفکران نیز آن را مراعات نکرده و خطاهای زیادی را مرتکب شده اند( به عنوان مثال آرای ضد و نقیض فلاسفه در باب مساله حدوث و قدم عالم) اگر عقل کفایت میکرد، هیچ گاه نباید چنین اشتباهاتی در آراء اندیشمندان واقع میشد. صرف نظر از این مطلب، برخی از اسرار و رموز دین خارج از محدوده فکر و عقل میباشد و برای شناخت آنها به امری فراتر از عقل که همان وحی و الهام موجود در نبی و امام است، نیاز میباشد.
    7. صدرا در شرح حدیث هشتم از باب «أن الأرض لاتخلو من حجه» در اثبات وجود امام در هر زمانی اظهار می دارد: امام جعفر صادق (ع) فرموده اند: «خدا برتر و بزرگ تر از آن است که زمین را بدون امام عادل واگذارد.» مراد از این امام اعم از رسول و امام است. به عقیده ایشان حجت بودن رسول و امام به آن است که با وجود آنها مردم، خالق را میشناسند و اگر امام یا رسولی وجود نداشته باشد، مردم خالق خود را نشناخته و چون خالق خود را نشناسند، کیفیت و نحوه انجام افعالی که آنها را به خداوند نزدیک میکند و اجتناب از اموری که آنها را از خداوند دور میکند، نخواهند دانست.از آن جا که تکلیف، فرعِ بر شناخت مکلف و مکلف به است، تکلیف از چنین افرادی ساقط خواهد شد و سقوط تکلیف سبب خروج آنها از انسانیت و سقوط به مرتبه بهائم خواهد گشت و استحقاق ثواب و عقاب الهی را نخواهند داشت. بنابراین جهت احتراز از این تالی فاسد، باید در هر زمانی امام موجود باشد.
    8. علاوه بر استدلالهای فوق، ملاصدرا استدلالی نقلی بر اثبات ائمه اثنا عشر آورده است. در این استدلال دو واقعیت مهم به اثبات می رسد: 1- این که تعداد ائمه اطهار (ع) منحصر در دوازده تن میباشد؛ 2- امام دوازدهم حضرت مهدی (عج) میباشند. ایشان در لابلای شرح بر حدیث سوم از «ان الارض لاتخلو من حجه»، جهت تاکید بر شواهد عقلی، روایات متعددی را از پیامبر اکرم (ص) از ناحیه اهل سنت و شیعه نقل میکند که این احادیث اگر چه از لحاظ لفظ مختلف اند، اما از جهت معنا به حد تواتر می رسند، که برخی از آنها عبارتند از: «این دین تمام نخواهد بود تا وقتی که دوازده خلیفه بر آن بگذرد». «این دین همواره تا دوازده خلیفه،عزیز و منیع باشد». «مهدی از عترت من، از اولاد فاطمه(س) است، زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد، هم چنان که از ظلم و جور پر بود». کسی که در عقلش آفتی و بر بصیرتش غشاوتی نباشد، می داند این نصوص که صحتشان متواتر است، بر این امر دلالت دارند که جانشینان پیامبر اکرم(ص) دوازده امامند و این وصف و عدد صرفا در ائمه شیعه امامیه وجود دارد.
    نتیجه گیری
    تفکر سیاسی شیعه به استناد دلایل عقلی و نقلی، رهیافت خاصی نسبت به تاسیس نظام سیاسی ارائه کرده که منحصر به شیعه دوازده امامی است. این نظام سیاسی صبغه آرمانی دارد و آثار گسترده ای در تاریخ سیاسی اسلام برجای گذاشته است. نظریه امامت و نظام سیاسی تفکر شیعه براساس وجود نص از پروردگار است که بر زبان مبارک پیامبر (ص) جاری شده و هویت امامان معصوم (ع) را معرفی کرده است.
    حکمت متعالیه در این تفکر سیاسی با استناد به قاعده امکان اشرف و وجود برتر و با ابداع لزوم واسطه گری در فیض الهی و بقای عالم، به اثبات وجود حجت الهی میپردازد. ملاصدرا امامت را مقتضای عنایت ربانیه می داند و نیاز مردم به امام را از نیاز آنها به منافع ضروری شان بیشتر می داند و قائل به وجوب عقلی نصب امام بر خداوند است و با اثبات وجوب عقلی امام بر خداوند، تعیین وی با نص و ولایت تشریعی و تکوینی امام معتقد است که محال است زمین از وجود امام خالی باشد. از نظر وی امام واسطه فیض الهی، علت غایی و حتی علت فاعلی جهان است. دارنده مقام انسان کامل و سیر و سلوک در چهار سفر عقلی معنوی (اسفار اربعه) با سیر و سلوک در مقام ولایت شکل گرفته است.
    ملاصدرا معتقد است: منصب امام در مقام ثبوت، کمال اول و ذاتی است، اما نصب وی در مقام اثبات، کمال ثانوی و عرضی است. یعنی در تحقق خارجی و سروری ظاهری، مقبولیت مردم و اقبال عمومی تعیین کننده است. امام در مقام ثبوت از آن جا که وضع قانون از جانب خداست و قانونی که منتسب به خداوند نباشد، دارای ارزش نیست، پس نصب امام به عنوان شرط ثبوت از جانب خداوند است.
    در حقیقت مقام امامت در حکمت متعالیه، مقامی است که دارای اصالت قطعی باشد، به گونه ای که هرآن چه جز اوست فرع بر وجود او و به سبب وجود اوست. دارنده این مقام حد اعلای وجود و کمالات و آثار آن از جمله کمال عقل و نفس ناطقه را دارد. وجودیست که هیچگاه زمین خالی از آن نبوده، کمال و ترقی نظام سیاسی شیعه مستلزم پیروی از رهنمونهای امام معصوم(ع)، بودن وی در جایگاه و مقام اثباتی خویش و معرفت و شناخت کامل مردم از شخص امام و مقام امامت است.

تبلیغات