آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

اظهارات رسمی مقامات سیاسی، از قواعد خاص و پیچیده ای پیروی می کند؛ آنان برای هر سخنی که خارج از چارچوب مقبول داخلی و بین المللی باشد، مؤاخذه می شوند؛ برای مثال دولتمردی که کشورش منافعی خاص در کشور دیگری دارد، معمولا از میان احساسات شخصی خوددرباره آن کشور، به گونه ای که منافع کشورش را به خطر بیندازد،خودداری می کند. نوع و سبک سخنان سیاسی نیز متفاوت است. همین دولتمردی که دارای اطلاعات سیاسی و آشنایی بیشتری با ملت های جهان است و با توده مردم و انتخاب کنندگان خود ارتباط دارد، معمولااحساسات آنان را که نسبت به بیگانگان خشن تر است، منعکس نمی کند؛ اما گاه ناچار می شود، احساسات آنان را در نظر بگیرد. در این مقال از دنیای دولتمردان و سیاستمداران اروپایی، به دنیای افکارعمومی این قاره منتقل می شویم تا رویکردهای سیاسی توده مردم اروپارا به اسلام و مسلمانان رصد کنیم. در اینجا تنها به پاسخ مثبت و منفی اکتفا نخواهیم کرد، زیرا هدف این پژوهش، کشف درون مایه احساسات آنان و یافتن عوامل مؤثر و اسباب تفسیر گر این رویکردها است.
    در این پژوهش، بر یکی از ابزارهای کشف موضع افکار عمومی اروپا،یعنی نظر سنجی ـ به رغم نواقص و عیوب آن ـ تکیه می کنیم. روش نظر سنجی واقعیت را به طور کامل روشن نمی سازد، زیرا پاسخ های مردم غالبا به شیوه طرح سؤال مقید است ؛ گذشته از این، پاسخ برخی سؤال ها گاه صریح نیست ؛ به ویژه در شرایط فشار شدید سیاسی.وانگهی پژوهش کمی نمی تواند اعماق یک احساس جمعی را درجامعه ای دریابد.
    به رغم همه این خلاها و کاستی ها که روش نظر سنجی از آن رنج می برد، مناسب می دانم مهم ترین نتایج نظر سنجی ها و برخی فرضیه های پیرامون تحول رفتار انسان عادی اروپایی در برابر اسلام ومسلمانان را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهیم. در مقابل، نتایج نظرسنجی هایی از کشورهای اسلامی را هم ذکر خواهیم کرد. منبع اصلی این پژوهش، نظر سنجی مؤسسه Pew Global project Atittudeاست که در 15 کشور انجام داده است. چهار کشور وابسته به اتحادیه اروپا(فرانسه، اسپانیا، انگلیس و آلمان) هستند و پنج کشور از جهان اسلام (مصر، اردن، ترکیه، پاکستان و اندونزی). علاوه بر این، موسسه نظرسنجی یاد شده، از ایالات متحده امریکا، روسیه، چین، هند و ژاپن، نیزاز طریق مصاحبه مستقیم و تلفنی بهره برده و برای هر کشور شاخص مستقلی تهیه کرده که غالب گروه های اجتماعی را شامل می شود؛ در هرکشور از حدود یک هزار نفر نظر سنجی کرده است. این مؤسسه تاکیدکرده که در چین و هند، تنها از ساکنان شهرها نظر سنجی کرده است.
    این نظر سنجی از تازه ترین نظر سنجی ها است که بلافاصله پس ازبحران کاریکاتورهای توهین آمیز پیامبر اکرم (ص) در دانمارک که پرسش های فراوانی را برای جامعه شناسان و مردم شناسان پدید آورده بود، انجام شد.
   
    مسئول تیرگی رابطه میان غرب و جهان اسلام
    در پاسخ به این پرسش که آیا رابطه جهان اسلام و غرب، رابطه خوب ومناسبی است؟ پاسخ بیشتر مصاحبه شوندگان اروپایی منفی است. 66درصد فرانسوی ها، 61 درصد انگلیسی ها، 70 درصد آلمانی ها و 61درصد اسپانیایی ها این رابطه را نامناسب می دانند؛ البته باید میان حکم بر واقعیات که وضعیت واقعی این روابط را نامناسب و بد می داند و میان حکم ارزشی که ماهیت این رابطه را منفی و نامناسب می داند، تفاوت قائل شد.
    گام بعدی مقایسه پاسخ های مثبت با پاسخ های منفی است. درفرانسه 66 درصد پاسخ منفی در مقابل 33 درصد پاسخ مثبت، به معنای نسبت 2 به 1 پاسخ های منفی است ؛ در حالیکه در اسپانیا 61 درصدمنفی در مقابل 14 درصد پاسخ مثبت است که به معنای 4 به 1 به نفع پاسخ منفی است.
    در مقابل در کشورهای اسلامی، تفاوتی به این شدت، جز در ترکیه،مشاهده نمی شود. در مصر و اردن، به ترتیب 58 و 54 درصد این رابطه رامنفی دانسته اند؛ اما نسبت پاسخ های مثبت متوازن تر است ؛ یعنی نسبت 1 به 8 و 1 به 4. اما نظر سنجی مستقلی که از مسلمانان اروپاشده، نشان می دهد که نگاه آنان مثبت تر است ؛ اگر چه آنان نیز وضع فعلی را منفی می دانند؛ برای مثال غالب مسلمانان اسپانیا معتقدند که رابطه میان غرب و اسلام، وضعیت خوبی دارد (49 درصد در مقابل 23درصد).
    اگر چه غالب مصاحبه شوندگان رابطه کنونی میان غرب و جهان اسلام را رابطه ای تیره می دانند؛ اما تحلیل، ارزیابی و تفسیرشان از این وضع متفاوت است. گروهی ریشه این وضع را تندروی مسلمانان می دانند وگروهی دیگر این وضع را عارضی و اتفاقی می دانند؛ از این رو پرسش بعدی پرسش از وضع واقعی نیست، بلکه پرسشی ارزشی است، زیراارزیابی مصاحبه شوندگان را از اسلام و مسلمانان طلب می کند و از آنان می خواهد، دیگری را توصیف ـ مثبت یا منفی ـ کنند.
    پرسش بعدی چنین است : شما چه کسی را مسئول تیرگی رابطه میان غرب وجهان اسلام می دانید؟ اکثریت مصاحبه شوندگان اروپایی، مسئولیت این وضع را متوجه مسلمانان می دانند (47 درصد در فرانسه، 32 درصد دراسپانیا)؛ اما اشاره به مسئولیت غرب، در انگلیس کمی بیشتر است (27درصد درمقابل 25 درصد)؛ در حالی که 32 درصد به مسئولان طرفین اشاره کردند. در مقابل غالب مصاحبه شوندگان در کشورهای اسلامی مورد نظر، مسئولیت را متوجه غرب دانسته اند (56 درصد مصر، 61درصد در اردن و 79 درصد در ترکیه).
   
    ارزیابی سلبی متقابل افکار عمومی طرفین
    در پاسخ به پرسش (آیا شما نگره ای مثبت به دین اسلام دارید یا نگره ای منفی؟)با جدولی متنوع تر و پیچیده تر مواجه می شویم. در فرانسه 65 درصد ازمصاحبه شوندگان نگاهی مثبت و 35 درصد نگاهی منفی دارند. درانگلیس 65 درصد نگاه مثبت و 20 درصد نگاه منفی دارند؛ اما در اسپانیابا وضعی متفاوت مواجهیم، زیرا 62 درصد نگاه منفی و 29 درصد نگاه مثبت به اسلام دارند؛ اما به دلایلی باید در مقابل این اعداد و ارقام احتیاط کرد:
    1. نسبتی بین 10 تا 15 درصد از مصاحبه شوندگان، نگاهی کاملامنفی به اسلام دارند و این رقم برای بسیج اقلیتی متعصب در ضدیت بااسلام کافی است، زیرا اقلیت های فعال، غالبٹ در جامعه سیاسی نقش محرک دارند.
    2. نسبت ارزیابی مثبت نسبت به ادیان دیگر، در غالب کشورها بیش از70 درصد است. نزدیک به 88 درصد نگاه مثبت نسبت به مسیحیت وحدود 70 درصد نسبت به یهودیت.
    3. نزدیک 30 درصد اسپانیایی ها ارزیابی کاملا منفی نسبت به اسلام دارند و این پدیده ای است که در تاریخ جدید اسپانیا نمی توان برای آن مشابهی یافت.
    در مقایسه وضعیت افکار عمومی کشورهای اروپایی در این موضوع، باافکار عمومی کشورهای بزرگ غیر اروپایی، مشاهده می کنیم که برای مثال، نسبت ارزیابی منفی در این کشورها غلبه دارد؛ برای مثال در هند51 درصد نگاه منفی در برابر 41 درصد مثبت، در ژاپن 66 درصد درمقابل 22 درصد و در چین 66 درصد در برابر 23 درصد. این در حالی است که در کشوری چون ایالات متحده امریکا، آن هم پس از حوادث یازدهم سپتامبر، 54 درصد نگاه مثبت در برابر 23 درصد نگاه منفی نسبت به اسلام وجود دارد.
    باید به این نکته اشاره کرد که بین 2 تا 10 درصد از مصاحبه شوندگان مسلمان، نوعی نگاه منفی به اسلام را جست و جو می کنند. این نسبت در اروپا و کشورهای اسلامی که تمایل بیشتری به سکولاریسم دارند، به حداکثر خود، یعنی 10درصد نزدیک می شود.
    در مقابل درصد ارزیابی مثبت مسلمانان نسبت به مسیحیت متفاوت است. مسلمانان اروپا به نسبت های مختلف، از 79 درصد در آلمان و 88درصد در فرانسه، نسبت به مسیحیت نگاه مثبت دارند؛ اما در مقابل باتفاوت این نسبت در کشوری چون اردن 61 درصد و کشورهایی چون ترکیه و پاکستان که 69 و 54 درصد نگاه مثبت به مسیحیت دارند، مواجه هستیم.
    اما تناقض در موضع مصاحبه شوندگان کشورهای اسلامی نسبت به یهودیت است. در غلبه نگاه و ارزیابی منفی نسبت به یهودیت،مسلمانان کشورهای اسلامی با مسلمانان اروپا، اشتراک نظر دارند.درصدنگاه منفی نسبت به یهودیت در کشورهای اسلامی متفاوت است ؛از ترکیه که 65 درصد نگاه منفی دارند تا مصر که این نسبت به 99 درصدمی رسد. موضع مسلمانان فرانسه در این موضوع یک استثنا شمرده می شود، زیرا 71 درصد مسلمانان فرانسوی مصاحبه شده، به یهودیت نگاه مثبت دارند.
   
    انسان مسلمان در ذهنیت انسان اروپایی (پاکدامن و بخشنده ؛ ولی تندرو، خشونت طلب و زن ستیز)
    درباره صفاتی که مصاحبه شوندگان اروپایی به مسلمانان نسبت داده اند، فهرستی مشتمل بر صفاتی از قبیل تسامح، کرم و احترام به زن از یک سو و تعصب، خشونت، تکبر و بخل از دیگر سو به دست آمده است. غالب مصاحبه شوندگان اروپایی اسلام را با دو صفت تعصب وخشونت مقارن کرده اند. در اسپانیا و آلمان 80 درصد مصاحبه شوندگان،اسلام را با تعصب قرین کرده اند و در مقابل تنها 10 درصد ازاسپانیایی ها نسبت اسلام و تعصب را منکر شده اند و 19 درصد آلمانی هانسبت تعصب دادن به اسلام را رد کرده اند؛ اما در فرانسه و انگلیس،مصاحبه شوندگان به دو دسته تقریباپ مساوی تقسیم شده اند که میان 45 تا 50 درصد در نوسان است. حدود 60 درصد از اسپانیایی ها اسلام رابه خشونت متصف می دانند و در مقابل 30 درصد این ادعا را رد می کنند؛در حالی که 59 درصد فرانسوی ها و 54 درصد انگلیسی ها، خشونت را ازصفات اسلام نمی دانند.
    متأسفانه آمادگی برای چسباندن صفت خشونت به اسلام از اروپا فراتررفته است، زیرا 59 درصد از روس ها و 67 درصد از هندی ها، پاسخشان به سؤال (نسبت اسلام و خشونت)، مثبت بوده است. غالب مصاحبه شوندگان تمام کشورهای اروپایی مورد نظر، صفت تسامح را از اسلام به دور دانسته اند (70 درصد دراسپانیا، 75 درصد در آلمان، 55 درصد درفرانسه و 51 درصد در انگلستان). با این حال بیش از نیمی از مصاحبه شوندگان به ربط اسلام با صفاتی مثبت مانند کرم و پاکی و رفتار اخلاقی رضایت داده اند. این موضع شامل مصاحبه شوندگان اسپانیایی و آلمانی هم می شود؛ برای مثال 52 درصد آلمانی ها و 64 درصد فرانسوی ها و 56درصد انگلیسی ها، اسلام را با پاکی ربط داده اند؛ در حالی که غالب روس ها و هندی های مصاحبه شونده چنین باوری ندارند.
    اما تندترین قضاوتی که مصاحبه شوندگان اروپایی درباره مسلمانان ابراز کرده اند،درباره وضع زنان است. درصد مصاحبه شوندگانی که معتقدند، اسلام احترام زن رارعایت نکرده است، در اسپانیا به بیش از 83 درصد می رسد؛ در حالی که در انگلیس از59 درصد فراتر نمی رود و این پایین ترین درصد در میان کشورهای چهارگانه اروپایی است. در مقابل حدود 12 درصد از اسپانیایی ها و 26 درصداز انگلیسی ها معتقدند که اسلام احترام زن را رعایت کرده است.
    در پاسخ به پرسش بعدی، افکار عمومی اروپا، اهتمام ویژه خود را به مسئله شیوع تندروی و افراطی گری اسلام نشان داد. پرسش این بود که گسترش افراطی گرایی اسلامی در جهان، در ایام کنونی چقدر مورد توجه و اهتمام شماست؟ غالب اروپایی ها پاسخ دادند که این مسئله بر ایشان بسیار مهم است (50 درصد انگلیسی ها، 48 درصد فرانسوی ها و 55درصدآلمانی ها). اکثریت اروپایی ها که نسبتشان از 54 درصد تا 70درصد در نوسان است، معتقدند که انسان مسلمان پایبند به دین خود، باجامعه جدید هماهنگ و همساز نیست. در مقابل از 14 تا 27 درصدمصاحبه شوندگان در چهار کشور اروپایی مورد نظر، معتقدند که پایبندی به مسیحیت با ارزش های جامعه جدید تضاد دارد؛ اما نسبت کسانی که معتقدند، میان پایبندی به ارزش های دین اسلام با مقتضیات جامعه جدید تضاد وجود دارد، در فرانسه تا 26 درصد پایین آمده است.
    این نگاه منفی در آیه موضع مسلمانان مصاحبه شونده نسبت به غرب انعکاس یافته است، زیرا غالب مسلمانان در کشورهای اسلامی موردنظر، غرب را قرین خشونت، تکبر و تعصب دانسته اند و غیر اخلاقی بودن غرب را هم بر این موارد افزوده اند؛ برای مثال حدود 83 درصداردنی های مصاحبه شونده، ملت های غربی را به خشونت متصف کرده اند و 67 درصد ترک ها، غربی ها را متعصب دانسته اند. هم چنین اکثریت پاکستانی ها، مصری ها و اردنی ها (حدود 53 ـ 52 درصد)معتقدند که خود غرب احترام زن را رعایت نمی کند؛ اما تناقض آنجا ست که مسلمانان اروپایی که به روی ارزش های غربی نگاهی گشوده دارند،نگاه متفاوتی دارند و اکثریت آنان اتصاف غرب به خشونت و تعصب وتکبر را رد می کنند. اکثریت مسلمانان اروپایی از 48 تا 70 درصد درکشورهای مختلف معتقدند که غربی ها اهل تسامح هستند. از این گذشته، بین 70 تا 83 درصد آنان به طور مطلق، توجیهاتی را که برای هجوم به شهروندان عادی غربی می شود، رد می کنند و حتی توجیه وبهانه دفاع از اسلام را نمی پذیرند؛ در حالی که این نسبت در مصر و اردن 45 درصد است. اما نسبت کسانی که معتقدند، این هجوم ها در غالب موارد قابل توجیه است، در دو کشور یاد شده از 5 تا 8 درصد فراترنمی رود.
   
    نگاه منفی به اسلام پس از جنگ سرد
    نظر سنجی مورد استناد ما نشان می دهد که دو صفت منفی، بر نگره اروپایی ها به اسلام حاکم است و آن دو خشونت و تعصب است ؛ در حالی که صفات منفی دیگر، مانند بخل و غیر اخلاقی بودن، بسیار اندک به مسلمانان و اسلام نسبت داده می شود؛ اما آن دو صفت (خشونت وتعصب) با رخدادهای بین المللی پس از حوادث یازدهم سپتامبر مرتبطاست. طبعٹ چنین نگاهی تازگی ندارد و کافی است به نظر سنجی هایی که اوایل دهه نود انجام شده، مراجعه کنیم تا دریابیم که این نگره تازگی ندارد. در نظر سنجی های اوایل دهه نود در فرانسه نیز همین دو صفت به مسلمانان نسبت داده شد و علت آن هم بازتاب حوادث برخی کشورهای اسلامی، مانند الجزایر بر افکار عمومی فرانسه است.
    گذشته از این، نقش منفی بسیاری متخصصان ادیان و مردم شناسان غربی تأثیر فراوانی بر شکل گیری چنین تصوراتی در درون دانشگاه هاداشته است. پژوهش ها و نوشته های بسیاری شرق شناسان فرانسوی وآلمانی و انگلوساکسون، چنین چیزی را نشان می دهد؛ برای مثال بیشتردر آن بخش از فقه اسلامی که به جنگ ها مربوط است، تمرکز و تأمل می کنند و به پاره ای آیات مربوط به جنگ و جهاد، بدون کاوش در زمینه و چار چوب تاریخی آنها توجه می کنند و این احکام و آیات نشانه گرایش جنگ طلبانه اسلام می دانند و در مقابل گرایش و رسالت صلح طلبانه انجیل می نشانند. غالب علمای مسلمان هم از وظیفه پاسخ گویی به این ادعاها شانه خالی می کنند؛ جز شمار اندکی از آنان که همچنان رهاورد سترگ محمد عبده را در آغاز قرن بیستم ـ در پاسخ گویی به شبهات فرح آنطون ـ ادامه می دهند.
    از اینها گذشته، نقش منفی دستگاه های تبلیغاتی سمعی و بصری،پس از سقوط دیوار برلین،بسیار روشن است، این دستگاه ها، در بزرگ نمایی آثار برخوردها و نا آرامی های خاورمیانه، نقش مؤثری داشته اند.تاثیر نقش تصویر تلویزیونی و سینمایی بر وجدان ملت ها، از راه شکل دادن دغدغه ها و نگرانی ها، کاملا بدیهی و آشکار است.
   
    حوادث یازدهم سپتامبر، نقطه تحول نگره اروپاییان به اسلام
    حوادث یازدهم سپتامبر، نقش سرنوشت سازی در تحکیم و تثبیت نگره منفی نسبت به اسلام و مسلمانان داشته است ؛ برای مثال، پس ازاین حوادث بود که اسلام و مسلمانان در نظر بسیاری سیاستمداران قومیت گرا و محافظه کار به دشمن اصلی تبدیل گردید، زیرا ساختارایدئولوژیک قومی راست گرایان در جوامع غربی، نیازمند دشمن خارجی است تا توجهات را از مشکلات و تضادهای داخلی به نقطه ای انحرافی سوق دهد و نیز دستمایه کسب مشروعیت سیاسی شود؛ برای مثال گفتمان راست قومیت گرا در دهه نود قرن بیستم دچارنوعی نوسان بود؛یعنی به تناسب تفاوت جوامع سیاسی وتفاوت چالش ها و تضادهای هردولت متفاوت بود. برای مثل راست گرایان امریکایی که از آغاز دهه نود،ایده برخورد تمدن ها را مطرح کردند ـ و اوج آن را در انتشار مقاله های هانتینگتون در سال 1993 شاهد بودیم ـ جهان اسلام را تنها منبع خطربرای رهبری غرب بر جهان تلقی نمی کردند، بلکه چین را هم در کنارجهان اسلام مزاحم خود می دانستند.
    حوادث یازدهم سپتامبر این فرصت را به جناح راست افراطی مسیحی در ایالات متحده داد تا آرایش رویارویی های آینده را چنین تعریف کندکه برخورد آینده، میان غرب متمدن و اسلام است. هم چنین جنبش های تندرو در اروپا که دغدغه خود را به خطر اسلامی محدودنکرده بودند ـ اگر چه اساسٹ معیارهای نژادی را در طبقه بندی دیگران به کار می گرفتند ـ پس از این حوادث، اسلام و مسلمانان را دشمن اصلی خود معرفی کردند. بهترین شاهد این تحول و تغییر، پیدایش حزب لیوبار نیدرلند ـ که بعدها به نام حزب بیم فورتوین نامیده شد ـ در سال 2002 در هلند است. این حزب گسترده ترین حزب راست گرای تندروتوده ای در سراسر هلند و خوش اقبال ترین آنها است که میانگین آرایی که در انتخابات پارلمانی این کشور کسب کرده است، به 25 درصدمی رسد. این حزب پدیده های یگانه در اروپا است، زیرا هیچ پیوندی باسنت راست گرایی قومیت گرا ندارد و در میان رهبران آن برخی همجنس بازان و کارگردانان و هنر پیشه های زن فیلم های مبتذل وبرخی مرتدان از دین اسلام حضور دارند. این حزب هم اسلام را دشمن اصلی تمدن اروپایی می داند و ایده محروم سازی مسلمانان از حقوق فردی و اخراج آنان از کشور تا قدر ممکن و بستن باب مهاجرت به سوی دیگر مسلمانان و تحمیل نظارت شدید بر مساجد را در سیاست های پیشنهادی خود گنجانده است.
    جناح راست افراطی در دانمارک هم چنین وضعی دارد؛ این حزب که بخشی از ائتلاف راست گرای دولت حاکم کنونی را تشکیل می دهد،ایده هایی مشابه را در سر می پروراند. به نظر می رسد، هر چه حوادث انفجار و ترور، مانند حوادث مادرید و لندن تداوم و تکرار می یابد، پشتوانه توده ای و حمایت مردمی از چنین احزابی فزونی می یابد.
    این نگره منفی در افکار عمومی جهان عرب بازتاب یافته است که به غرب از زاویه تجاوز نظامی امریکا و اسرائیل می نگرد؛ به ویژه آنکه این تجاوزها حجم عظیمی از قربانیان را بر جای نهاده و ساده ترین قواعدرفتاری بین المللی را زیر پا گذاشته است. تحول و تکامل ابزارهای رسانه ای الکترونیکی، دیداری و شنیداری، سهم ویژه ای در تجهیزبینندگان و شنوندگان به دقیق ترین اطلاعات پیرامون جنایات به وقوع پیوسته در هزاران کیلومتر دورتر دارد؛ برای مثال جنایات جنین تأثیرشگرفی بر افکار عمومی عرب ها و مسلمانان در تصویر غرب، به عنوان اردوگاه تمدنی مبتکر و عداوت جو دارد و حتی موضع فرانسه، آلمان وواتیکان، در مخالفت با اشغال عراق، از شدت این بد بینی نکاسته است.
   
    نقش رسانه های دیداری و شنیداری
    رسانه های دیداری و شنیداری، نقشی اساسی در تبلیغ نگره ای منفی از اسلام و تصویر چهره ای منفی از مسلمانان در ذهنیت بیننده و شنونده غربی دارند. راهی که آنان انتخاب کرده اند، پر حرفی و پر چانگی درپرداختن به مظاهر تندروی و افراطی گری در میان برخی مسلمانان است ؛ برای مثال برنامه های سریالی مربوط به مظاهر تندروی، فراوان ازتلویزیون های غربی پخش می شود. جالب توجه آنکه مظاهر تندروی درافغانستان، پاکستان و مانند آنها، پس از یازدهم سپتامبر، موضوع بخش عظیمی از برنامه های رسانه های غربی بوده است. از صحنه هایی که بیشتر مورد تاکید است، محدودیت و تضییقات تحمیلی بر زنان و اجرای حدود است و به اکثریت مسلمانانی که رفتار انسانی با زنان دارند، توجهی نمی شود. در تلویزیون فرانسه، آنچه توجه بینننده را به خود معطوف می کند، تصویر امامان جماعات مسلمان تندروی ساکن در انگلیس است که اقلیتی بیش نیستند. تلویزیون فرانسه به اکثریت امامان جماعات معتدل در انگلیس توجهی نشان نمی دهد و می خواهد با نشان دادن تصویر امامان تندرو و افراطی،الگوی تکثر گرای انگلیسی را که مخالف با الگوی توتالیتر فرانسوی است، منفی نشان دهد؛ اگر چه می توان چنین پدیده ای را از طریق قواعد خاص رسانه های دیداری وشنیداری مانندگرایش به تولید تصویر پر تأثیر و مخاطب قرار دادن تخیل پیش از عقل تفسیر کرد، اما نقش سرنوشت ساز این اقدامات رادر تکوین دغدغه های جمعی نمی توان نادیده گرفت.
    بین المللی شدن مفاهیم و تصاویر تبلیغاتی، نقش محوری در ترویج اسلام هراسی در خارج از محیط اروپا و امریکا دارند؛ برای مثال افکار عمومی در دو کشور چین و روسیه، دلیل بازتاب نزاع های محلی در آن، انگاره های منفی از پیش آماده غربی در ارتباط با نگره منفی اسلام را پذیرفته است. دو جنگ چچن درروسیه و کشمیر در هند، نقش مهمی در ارائه تصویرهای تبلیغاتی منفی به بینندگان روسی و هندی داشته است ؛ اما به نظر می رسد که تأثیردرگیرهای کشمیر از حد کشورهای همسایه گذشت و حتی به جوامعی که مسلمانان حضوری حاشیه ای در آن دارند ـ مانند ژاپن رسیده است. ازنظر سنجی مورد نظر چنین به دست آمده که 66 درصد ژاپنی ها،نگره ای منفی نسبت به مسلمانان داشته اندو این امرنشان قوت تصاویرو مفاهیم رایج و جهت دار غربی در سطح جهانی است. که در جوامع دوراز مناطق نزاع و درگیری سیاسی با جنبش های اسلامی، همان دغدغه هایی را پدید می آورد که در جوامع درگیر با آنان.
   
    عوامل خاص نگره منفی درکشورهای اروپایی
    شدت مواضع کشورهای اروپایی، متناسب با تحولات خاص هر یک ازکشورهای اروپایی است ؛ براساس نظر سنجی مورد نظر ما، روشن می شود که فزاینده ترین میانگین منفی در کشورهای چهارگانه اروپایی در کشورهای اسپانیا و آلمان است. انفجارهای سال 2004 مادرید دربسیج احساسات دشمنانه راست گرایان اسپانیا نسبت به اسلام ومسلمانان موثر بوده است. در این باره می توان فرضیه هایی را مطرح کرد:
    الف. انفجارهای مادرید بسیار ویران گرتر از آن بود که اسپانیایی هابدان عادت کرده بودند؛ به ویژه آنکه انفجارات جنبش استقلال طلب باسک (اتا)، معمولا مراکز عمومی و شخصیت های سیاسی را هدف قرارمی دهد و در حد ممکن، از آسیب رساندن به شهروندان عادی پرهیزمی کرد. 
    ب. این جمله، جریان تبلیغات انتخاباتی را عوض کرد، پس از آنکه حزب ملت کوشید، پس از انفجارهای مادرید نگاه ها را متوجه استقلال طلبان باسک کند، تأسیسات سرکوب گرانه خود را در منطقه باسک توجیه کند،کشف هویت اسلامی عوامل این انفجارات، به شکست حزب ملت در انتخابات انجامیده، زیرا این حزب تمایل خود را به مشارکت درحمله به عراق نشان داد.
    ج. شوک ناشی از شکست، با انفجارات القاعده که به عطف توجه نسبی حزب راست گرا از دشمن استقلال طلب و توجه دادن آن به خطر اسلام گرایی مرتبط بوده است.
    بنابراین، وقوع این تجاوزات در حین تبلیغات انتخاباتی، به شکستی سیاسی انجامید که یکی از دو حزب حاکم در زندگی سیاسی اسپانیا را به بازنگری در گفتمان خود در مقابل دشمنی مسلمانان وادار کرد؛ این مسئله ای بود که تا پیش از این سابقه نداشت ؛ برای مثال درخواست خوزه ماریاازنار نخست وزیر اسپانیا را یادآوری می کنیم که اخیرٹ از مسلمانان خواسته است، از جنگ و اشغال اسپانیا عذر خواهی کنند و مقوله هم پیمانی اسلام و مسیحیت رانیرنگی بی اساس خوانده و دشمن نخست غرب را تنها رادیکالیسم اسلامی دانسته است.
    اما موضع منفی حاکم بر جامعه آلمانی، از فرضیه های دیگری پرده برمی دارد که می توان برخی عوامل آنها را بر شمرد:
    الف. گفتمان راست گرایان مسیحی در جنوب آلمان ؛ به ویژه آنکه جناح اتحاد اجتماعی مسیحی (حزب دموکرات مسیحی) که تندروتر ودارای نفوذی گسترده در باواریا است، در دفاع از هویت مسیحی اروپازیاده روی می کند و مواضع سخت گیرانه و تند روانه اش در برابر پیوستن ترکیه به اروپا مشهور است ؛ این حزب بر خلاف جناح راست گرای فرانسه، موضع منفی اش را نسبت به پیوستن ترکیه به اتحاد اروپا، به ضرورت حفظ هویت دینی اروپایی و خطر تبدیل هویت اروپا و رشدجمعیتی مسلمانان و تهاجم فرهنگی اسلام گرایان مستند می کند.شایسته یادآوری است که غالب مهاجران مسلمان در آلمان، اصالتٹ اهل ترکیه هستند.
    ب. سیاست های مهاجرتی آلمان ؛ از زمان شکل گیری اتحادیه آلمان در سال 1949 دولت این کشور، به ادغام مهاجران در جامعه آلمانی واعطای تابعیت به آنان روی خوش نشان نمی داد، زیرا بر آن بود که مهاجرت پدیده ای موقت و مقطعی است که در چهار دهه نخست جمهوری آلمان رخ داده است و در قانون اساسی اول آلمان هم آمده بودکه کشور آلمان، سرزمینی مهاجرپذیر نیست. در اینجا با سه عامل مواجه هستیم : رابطه جامعه اروپایی با مهاجرت مسلمانان، سیاست های دولت ها و گفتمان احزاب راست گرای قوی. اگر این عوامل را با وضعیت افکار عمومی فرانسه مقایسه کنیم، متوجه می شویم که :
    1. رابطه جامعه اروپایی ؛ مسئله انفجارها و حوادث خونین، عاملی مؤثردر جهت دهی به افکار عمومی بوده است. اما رابطه میان این دو تنهارابطه ای کمی نیست، زیرا برای مثال اگر انفجارهای مادرید در غیر ازمقطع زمانی تبلیغات انتخاباتی انجام می شد، اگر چه در انتخابات تأثیرزیادی نداشت، اما از شدت اتهامات راست گرایان نسبت به اسلام گرایان می کاست و نیز فرانسه شاهد سلسله حملات و خشونت های خونینی شد که جماعت اسلامی مسلح الجزایر در سال 1995 ترتیب داده بود؛ اما دولت راست گرای این کشور این خشونت ها را با اقدامات گسترده امنیتی و سرکوب گرانه کنترل کرد و کوشید تا گفتمان حاکم برنخبگان اسلام گرای مقیم فرانسه را تعدیل و تبدیل کند.
    2. سیاست های مهاجرت، نقشی ویژه در ترسیم رابطه میان جامعه ومهاجرانی دارد که از کشورهای اسلامی به غرب رفته اند؛ برای مثال پدیده مهاجرت گسترده عرب ها به اسپانیا، پدیده ای جدید است وپیش تر تا نیمه دهه نود، بیشتر مهاجران به این کشور از فرانسه، انگلیس و آلمان بوده اند. آمارها نشان می دهد که در سال 1997 بیشتر مهاجران به این کشور، از مغرب عربی (مراکش، تونس و الجزایر) بوده اند. لازم به ذکر است که شمار عظیمی از این مهاجران در ده سال اخیر از حق اقامت قانونی برخوردار نبوده اند و این امر، موجب افزایش شمار مهاجران شاغل در زمین های کشاورزی شده است. بنابراین تازگی مهاجرت مغربی ها به اسپانیا و جایگاه حاشیه ای آنهاـ تا زمان صدور قانون اعطای حق اقامت رسمی به آنان در سال 2006 ـ طبیعتا می تواند بر رابطه مهاجران باجامعه اسپانیایی تأثیر بگذارد؛ به عکس، مهاجرت های گسترده مغربی ها به فرانسه، به نیمه قرن بیستم به بعد باز می گردد و در این دوره،مهاجران شاهد تحولی ریشه ای بودند، زیرا نسل دوم ذهنیت مقیم موقتی مشتاق به بازگشت به وطن را رها کرد تا در جامعه فرانسوی ادغام شود و در مقابل، سیاست های مهاجرتی فرانسه، فراگیر بود؛ یعنی جهت گیری اش چنین بود که از راه فعال سازی نهادهای آموزشی وتربیتی و اجتماعی دولتی، مهاجران را به لحاظ فرهنگی جذب جامعه فرانسوی کند. نظر سنجی دیگری از سوی مؤسسه بیوگلوبان نشان می دهد که اکثریت مطلق مهاجران مسلمان در فرانسه، خود را پیش ازهر چیز، شهروند فرانسوی می دانند و این نشان از سیاست های جذب وادغام فراگیر دولت دارد.
    از این گذشته، گفتمان نیروهای سیاسی حاکم تأثیر خاصی بر افکارعمومی دارد. اگر چه نیروهای چپ، به دلیل مطالبه حق شهروندی ای که شامل بیشترین درصد از مقیمان کشور و به حاشیه نکشاندن گروه های مهاجر به دلیل نژاد و دین، از شکل گیری حملات دارای انگیزه های دینی پرهیز می کند؛ اما نقش مؤثر از آن، نیروهای راست گرایی است که بهتر توانسته اند انتخاب کنندگان را نمایندگی کنند. طبعا تندروی در برابرمسلمانان، هیچ تلازمی با گفتمان دینی مسیحی ندارند، زیرا شمار عظیمی از علمای دینی مسیحی از ارزش های دینی اشان در مقابل اسلام دفاع نمی کنند، بلکه آن را در مقابل (فرو پاشی اخلاقی و تمدن مادی) قرار داده اند؛ البته ناگفته نگذارم که برخی نیروهای راست گرای مسیحی در آلمان در جهت دادن افکارعمومی منفی به سوی اسلام و مسلمانان سهیم اند. در اسپانیا نیز، راست گرایان اسپانیایی، یعنی حزب ملت که هنوز از ساختار عقیده دینی وقومی اش دست نشسته است، همین وضع را دارد. نیروهای راست گرای اسپانیا، هنوز ایده مرجعی تاریخی (باز پس گیری اسپانیا از مسلمانان)را علم می کنند. در مقابل جناح راست گرای اسپانیا، جناح راست گرای فرانسه (جمهوری خواه) که دارای چار چوبی سکولار و لیبرال است، مشی معتدلی دارد و حداقل به لحاظ دینی، بی طرف است ؛ از این رو حتی نظارت ها و کنترل هایی را که بر مسلمانان فرانسه اعمال می کنند، تحت نام سکولاریسم انجام می دهند و نه به نام جنگ و نزاع میان ادیان ؛ چراکه انگیزه دینی ندارند. هم چنین کنار زده شدن عناصر راست افراطی ناسیونالیست سیاسی، تا اندازه زیادی در به حاشیه رانده شدن گفتمان نژاد پرستانه مؤثر بوده است ؛ اما اکنون جریانی در سمت راست این جریان راست افراطی روییده که منادی دفاع از ارزش های غربی درمقابل چالش اسلامی است.
    3. در پایان مناسب است، به فرضیه ای اشاره کنم که معتقد است، افکارعمومی در زمانی که دولت در دست جناح چپ گرا ست، در تعامل بادیگری (بیگانه) به جناح راست گرا تمایل می یابد و زمانی که دولت دردست جناح راست گرا قرار دارد، به جناح چپ گرا رغبت نشان می دهد؛برای مثال میانگین منفی افکار عمومی اسپانیا در تقابل با اقدامات دولت سوسیالیست زاپاترواست که به شمار بیشتری از مغربی ها حق اقامت قانونی و فرصت ادغام در جامعه اسپانیایی بخشیده و پس ازسال ها سرکوب شدگی و حاشیه نشینی، زمینه تثبیت حقوق اجتماعی ومدنی شان را فراهم ساخت. بر عکس افکار عمومی باز و معتدل فرانسه،در مقابل و تقابل با سیاست امنیتی دولت راست گرایان است که قوانین جزایی و اجرایی را تغییر داده و مهاجران جدید را برای پذیرش ارزش های جامعه فرانسوی جهت کسب حق اقامت قانونی تحت فشارقرار داده و امامان جماعات غیر معتدل را اخراج کرده است ؛ برای مثال یک امام جماعت الجزایری، به دلیل تأیید اجرای حد بر زن زناکار و شانه خالی کردن از محکومیت بن لادن در یک مصاحبه مطبوعاتی از فرانسه اخراج شد.
    4. فرضیه دیگری که توجه به آن خالی از فایده نیست، معتقد است که افکار عمومی اروپایی متغیر و غیر ثابت است و به شدت تأثیر از حوادث جاری در بستر اروپا و نیز به قدرت رسانه ها در بزرگ نمایی آنها بستگی دارد؛ برای مثال کشته شدن کارگردان سینمایی ابتذال گرا تیروان گوگ،به دست یک تند روی مغربی و دامن زدن رسانه ها به این حادثه، تأثیری شدید در تحریک و تهییج احساسات ضداسلامی در هلند، بلکه در تمام کشورهای اسکاندیناوی (مانند دانمارک و نروژ) داشت. در فرانسه نیزاکنون صحنه مشابهی پدید آمده است، زیرا یک استاد فلسفه با عداوتی که نسبت به اسلام ابراز کرده، شهرتی یافته است. وی پیامبر اسلام (ص) را مجرم جنگی و اسلام را خطری مشابه خطر کمونیسم سابق توصیف کرده است.
    پس از آن که این فرد از طریق تماس تلفنی و اینترنتی به قتل تهدیدشد، رسانه های فرانسه این چند تماس تلفنی را آن قدر بزرگ و مهم جلوه داد که حمایت بسیاری را از او به نام دفاع از آزادی بیان و مبارزه باتروریسم به دنبال داشت.
    آیا در آینده، توهین به اسلام معیار آزمون آزادی بیان خواهد شد؟ یاآنکه فعالان اسلامی با پیش دستی در مخالفت با تندروی ها، راه را به روی سوء استفاده کنندگان غوغا سالار خواهد بست.
   
    نقش مثبت اقلیت های مسلمان در اروپا
    با این حال اعداد و ارقام نشان می دهد که اقلیت های مسلمان در اروپا،نقش مثبتی داشته اند و ارزیابی منفی از اسلام تنها در برخی جوامع دوردست، مانند ژاپن حاکم است که اقلیتی بسیار اندک از مسلمانان در آن زندگی می کنند و جامعه فرانسه که در صفوفش بزرگ ترین اقلیت اسلامی اروپا به سر می برد، نگاه بازتر و معتدل تری نسبت به اسلام داردو همین امر موجب نگاه معتدل اکثریت مسلمانان اروپایی شده است وچنان که این نظر سنجی نشان می دهد، مسلمانان اروپایی نگاهی مثبت به غرب و ادیان آن و سبک زندگی غربی دارند.
    باید گفت که صرف حضور اسلام در جوامع اروپایی، برای تحقق تقریب دینی و تمدنی کافی نیست، زیرا غالبا رابطه میان گروه هادیالکتیکی و براساس کنش متقابل است و از مرحله تضاد تا مرحله پیوند را متضمن می شود و این امر، وظیفه مسلمانان اروپا را بسیار دشوارمی کند.
    پرسشی که در اینجا رخ می نماید این است که راه های از میان بردن عناصر نزاع و چالش در رابطه میان مسلمانان با دیگران در درون جامعه اروپایی کدام است؟ این امر اقتضای اموری را دارد که به برخی آنها اشاره می شود:
    1. متناسب سازی فقه اسلامی با وضعیت خاص جامعه اروپایی وتدوین فقهی برای اقلیت مسلمان ساکن در آن.
    2. تمییز نهادن میان امور سیاسی و امور دینی در تحولات سیاسی، تاچیزی که از آن اسلام نیست، به آن نسبت داده نشود.
    3. اصرار وپافشاری بر گفت و گوی تمدن ها و جدا کردن حساب ادیان از تضادهای سیاسی جهان، برای مثال گفت و گوی اسلام و یهودیت دراروپا را باید از تأثیری از نزاع عرب ها و اسرائیل به دور نگه داشت.
    4. تقید به قواعد رفتار اخلاقی که مسلمانان اروپایی را برای همگان الگوی اخلاقی قرار می دهد و احترام غیر مسلمانان را بر می انگیزد.
    خلاصه سخن این که اقلیت های مسلمان در اروپا می توانند، پل ارتباط و اتصال میان جهان غرب و جهان اسلام باشند تا هم این دوری کنونی افکار عمومی دو طرف از میان برداشته شود و هم تصویری منفی که رسانه های دیداری و شنیداری از اسلام و مسلمانان به مخیله افکارعمومی جهانی تزریق کرده اند، زدوده شود.
    

تبلیغات