آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

د ـ ریشه‏هاى ناکار آمدى علم سیاست در ایران
علوم سیاسى از همان آغاز شکل‏گیرى(1) و تاسیس در ایران با مشکلات اساسى مواجه بوده است و ریشه آن به ماهیت و کارکرد این علوم در شناخت قدرت سیاسى و روابط آن در جامعه باز مى‏گردد. هدف علوم سیاسى بررسى روابط قدرت در سطوح مختلف آن و چگونگى جابجائى آن مى‏باشد. بنابراین با مراکز اصلى قدرت از لحاظ نظرى و عملى در ارتباط است. این هدف در جوامع در حال توسعه که هنوز مفهوم سنتى قدرت در آن حاکم است با مشکلات متعددى روبرو مى‏شود. در این جوامع نظام سیاسى داراى نوعى انحصارطلبى در قدرت است و به هیچ عنوان حاضر به کاستن از انحصار خود در این زمینه نیست. علوم سیاسى در ایران، همواره از سوى نظام حاکم تحت فشار بوده است و هیچ گاه دولتها نتوانسته‏اند از مزایاى علوم سیاسى در حفظ ثبات و تعمیق جامعه پذیرى سیاسى بهرمند شوند، چرا که هرگز رابطه مثبت و عمیقى بین علم سیاست و نهاد دولت به وجود نیامده است.
حمید عنایت به عنوان یکى از اندیشمندان برجسته حوزه سیاست درباره علل ناکامى علوم سیاسى معتقد است که در ایران سرشت ستیز جوى علوم سیاسى مانعى اساسى در راه پیشرفت آن علم در علم ایران بوده است. (2)
سؤال این است که آیا واقعا علم سیاست به عنوان یک علم داراى سرشت ستیزه جوى هست؟ به عبارت دیگر این ستیزه جویى مربوط به ذات رشته سیاست‏شناسى است، یا اینکه ساختارهاى سیاسى در ایران موجب شناخته شدن این رشته به خصلت ستیزه جوئى شده‏اند. تا آنجا که به علوم سیاسى به عنوان یک رشته از دانشهاى بشرى مربوط است، این رشته داراى سرشت خاص غیر علمى نیست و د رجوامع توسعه یافته به ویژه در آمریکا یکى از رشته‏هاى بسیار پر کاربرد در رفتا و عمل سیاسى است و حوزه‏هاى مختلف داخلى و خارجى نقش اساسى در تعیین راهکارها و جهت گیریهاى دولت‏ها دارد. به نظر مى‏رسد که در ایران ساختارهاى دولتى به نحوى بوده‏اند که نتوانسته‏اند یا نخواسته‏اند با این رشته ارتباط مثبت برقرار کنند. سیاست به عنوان یک رشته علمى همانند دیگر رشته‏هاى علوم هدفش کشف قوانین حاکم بر زندگى انسان (و در اینجا زندگى سیاسى انسان) و به خدمت گرفتن آنها براى ساختن جامعه‏اى پیشرفته، به سامان و با ثبات است. در چنین وضعیتى نمى‏توان از سرشت ستیزه جوى علم سیاست یاد کرد.
در دیدگاه دیگرى، ساخت سیاسى به عنوان متغیر مستقل و مؤثر در عدم رشد و پیشرفت علوم سیاسى و ناکار کردى آن در نظر گرفته مى‏شود. براساس این نگرش تا اندازه‏اى زندگى سیاسى باز وآزاد مى‏تواند مشوق علم سیاست باشد، در صورتى که نظام سیاسى بسته باشد، علم سیاست نمى‏تواند نقشى ایفا کند و فایده آن روشن نیست. (3) بر این اساس در واقع ساختار غیر دموکراتیک نه خود داراى چنان ظرفیتى است که بتواند از دستاوردهاى علم سیاست بهره ببرد و نه قابلیت آنرا دارد که موجبات پیشرفت و توسعه نظرى و عملى آن را فراهم سازد. در واقع ساختار غیر دموکراتیک عملا خود را از یافته‏هاى پژوهشهاى سیاسى بى‏نیاز مى‏داند و خود را از آنها محروم مى‏کند طبعاً تمایلى هم به رشد و پیشرفت آنها ندارد. مشاهده وضعیت فعلى کشور در زمینه بهره‏گیرى از علم سیاست و صاحب نظران و فارغ‏التحصیلان این رشته بیانگر این است که نظام سیاسى چندان اعتنائى به این رشته ندارد.
مرحوم عنایت از منظر دیگرى ریشه این مسأله را در فرهنگ سیاسى و فرهنگ عمومى حاکم در جامعه جستجو مى‏کند:
عوامل تضعیف علوم سیاسى هر چه باشند از متفرعات یک عامل کلى و بنیادى که در ایران معاصر به چشم مى‏خورد به شمار مى‏روند این عامل همان نبودن سنت مباحثه سیاسى است به صورت آزاد و در عین حال مقرو به مسئولیت این عامل منفى صرف نظر از موجباتش یک مانع اصلى در راه رشته علوم سیاسى ایران نبوده است. (4)
در واقع این امر ریشه تاریخى عمیق در ایران دارد که این امر هم در واقع محصول ساختار سیاسى است، چرا که فرهنگ سیاسى جامعه محصول ساختار سیاسى مى‏باشد. به هر حال مى‏توان گفت که ساختار سیاسى اجتماعى ایران قابلیت چندانى براى ارتقاى علوم سیاسى در ایران و کارآمد شدن آن ندارد. به هر حال دلایل زیادى در ناکار آمدى و عقیم بودن علم سیاست در ایران مؤثر است که به بررسى اجمالى هر یک از آنها مى‏پردازیم.
1ـ فاصله بین تئورى و عمل در ایران:
به طور کلى عقلانیت در اندیشه از عقلانیت در عمل متفاوت است و عقلانیت اندیشه همواره عقلانیت عمل را تضمین نمى‏کند. صرف نظر از اینکه میزان پیشرفت علوم سیاسى در ایران و میزان قرابت آن با موضوعات مربوط به سیاست و حکومت در ایران اصولا بین تئورى و عمل فاصله شگفت انگیزى وجود دارد. از این نظر اصولا اندیشه و تحقیق مبناى رفتار سیاسى نیست. این امر وجوه مختلفى دارد. یکى از وجوه آن بى توجهى به پژوهشهاى سیاسى در تصمیم‏گیرى‏هاى سیاسى و حکومتى است. این امر موجب مى‏شود که پژوهشهاى سیاسى صرفا به ورزشهاى فکرى عده‏اى اندیشمند و محقق تبدیل شود و آثار علمى آن به شدت محدود باشد. این امر زمینه‏هاى سیاسى، اجتماعى عمیق در فرهنگ سیاسى ایران دارد و شکاف بین اندیشه و عمل شکافى تاریخى است. در واقع یک جامعه در شرایطى هویت علمى، تحقیقاتى پیدا مى‏کند که دو اصل را به صورت نهادى در کلیه نهادها و شبکه‏هاى داخلى خود با اهمیت تلقى کند.
اول شناخت پدیده‏هاى انسانى و طبیعى و دوم کاربرد آنها براى منافع عمومى جامعه.
در شرایطى (تولید دانش) اولویت و اهمیت پیدا مى‏کند که جامعه در پى اکتساب راه‏حل‏هاى جدید، روشهاى نوین، اسلوبهاى بدیع و طرحهاى مشکل گشا و به فکر بهره بردارى از این شناخت باشد. یعنى این که شناخت به کاربرد بینجامد. بنابراین معیارهاى شناخت یک جامعه علمى و تحقیقاتى به ترتیب اولویت چنین است:
1ـ عملکرد و تصمیم گیریها در جامعه تابع شناخت باشد 2ـ توسعه به مفهوم بهینه سازى نیروهاى انسانى و مادى امرى جدى باشد 3ـ جامعه کارکرد گرا باشد 4ـ نظام آموزشى پویا و مرتب و رکن اساسى آن خلقیت و نوآورى باشد 5ـ محققان، متفکران و کارشناسان در تصمیم گیریها نقش کلیدى داشته باشند 6ـ جامعه در تمامى سطوح اجرائى قانونگذارى و برنامه ریزى آینده نگر باشد 7ـ ارتباط جامعه با محیط بین المللى از ماهیت رقابتى برخوردار باشد. (5) با نگاهى به وضعیت حاکم بر کشور به سادگى مى‏توان تشخیص داد که هیچ یک از ویژگیهاى فوق در جامعه ایران مشاهده نمى‏شود. در واقع در کشور ما علم و عالم پدیده‏هاى تزیینى هستند. پدیده‏هائى نیستند که به حل مسائل و مشکلات کمک کنند. به همین دلیل است که ما این همه دانشگاه و مؤسسات تحقیقى داریم و این همه راجع به مسائل به صورت جدى وارد بحث مى‏شویم و بسیار خوب نقد مى‏کنیم اما این حجم عظیم بحث و نقد حداقل اثر را در تصمیم‏گیریهاى ما داشته است. فاصله بین یک شخص تحصیلکرده و یک شخص تصمیم گیرنده در کشور ما بسیار زیاد است. (6)
این امر موجب بروز پدیده فرار مغزها و گسترش فزاینده آن شده است هر چند که صاحبنظرانى هم که در این کشور مى‏مانند عملا به دلیل اینکه در حاشیه هستند هیچ گونه نقشى در برنامه ریزى‏ها و استراتژیها و روند اجرائى کشور ندارند. این پدیده همچنین موجب حاکمیت فرهنگ ذهنیت گرائى مفرط در جامعه شده است که به جاى عقل و یافته‏هاى علمى برداشت‏هاى مبتنى بر تخیل مبناى تصمیم‏گیرى و اقدام است:
هنگامى که فرهنگ فکرى یک جامعه در حد قابل توجهى از تخیلات را داشته باشد نمى‏تواند صحیح و منطقى تفکر کند مشکل تخیل به ویژه در رشته‏هاى علوم انسانى خود نمائى مى‏کند. تخیل در حوزه سیاسى و اجتماعى زمینه نگاه خارج از تناسب و دور از واقعیات را فراهم مى‏کند. (7)
این نگاه تخیل‏آمیز در عرصه سیاست و روابط بین الملل به صورت محسوسى نمایان است و تصورات نخبگان سیاسى جمهورى اسلامى ایران و قدرت ملى و تأثیر گذارى آن به شدت با واقعیتهاى موجود تعارض دارد و ریشه اصلى این مسئله در بى‏توجهى نسبت به واقعیتهاى بسیار ملموس عینى است.
بنابراین یک خانه تکانى در نظام مدیریتى کشور احساس مى‏شود. باید از ناهماهنگى میان تخصص و مسئولیت‏ها کاسته شود و افراد متخصص واقعا در صحنه تصمیم‏گیرى کشور نقش داشته باشند.
2ـ غیر علمى بودن سیاست در ایران:
به طور کلى هدف علم کشف قانونمندیهاى حاکم بر طبیعت و استفاده از آنهاست. هدف علم سیاست هم کشف قانونمندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى است که در سه حوزه توصیف، تبیین و پیش بینى قابل تحقق است. همچنین مى‏توان از دو قالب در این زمینه سخن گفت: 1ـ قالب تحلیلى 2ـ تجویزى. در قالب تحلیلى کارکرد علم، صرفاً تحلیل پدیده‏هاست که در آن روابط علمى بین یک پدیده و پدیده‏هاى دیگر مورد بررسى واقع مى‏شود. اما در قالب تجویزى پژوهشگر علوم سیاسى و روابط بین الملل از تحلیل صرف فراتر رفته و گام در عرصه تجویز و ارائه راهکارها و گزینه‏هاى مختلف براى تصمیم‏گیرى سیاسى مى‏دهد. کارکرد اخیر داراى اهمیت بسیار زیادى است و در وضعیت و شرایط سیاسى، اجتماعى خاص امکان بروز پیدا مى‏کند. در واقع دانش سیاسى زمانى مى‏تواند در یک جامعه نقش تصمیم سازى را ایفا کند که روند تصمیم‏گیرى در یک جامعه روندى کاملا و یا حداقل بطور نسبى علمى و عقلائى باشد. یعنى علم به عنوان یک پدیده جدى در آن جامعه مورد توجه و مبناى رفتار سیاسى باشد.
در جامعه ایران به دلایل مختلف علم سیاست از صحنه عمل سیاسى به شدت دور مى‏باشد و معلوم نیست که مراد از آموزش و پژوهش علوم سیاسى در ایران چیست؟ واقعا مراد از پژوهشهاى علوم سیاسى در ایران چیست؟ و این تحقیقات در پى حل کدام مسائل هستند؟ آیا صرفا ورزشى فکرى براى عده‏اى محقق محسوب مى‏شود و در هر صورت به بایگانى سپرده مى‏شود؟ آیا علوم سیاسى داراى کارکرد تحلیلى صرف است یا مى‏تواند کارکرد تجویزى هم داشته باشد؟ پژوهشگر سیاسى با چه هدفى پژوهش خود را هدایت کند؟
باید گفت که اصولا سیاست در ایران اعم از داخلى و خارجى امرى غیر علمى است و این به معناى بى توجهى به علوم سیاسى و بى فایده ماندن تحقیقات آنهاست. بین سیاستمداران و صاحبنظران سیاسى، فاصله وسیعى از لحاظ جهان بینى، نگرش‏ها، اهداف و مبانى فکرى وجود دارد و نگرش نخبگان سیاسى در ایران امروز نگرشى فلسفى و مبتنى بر مفروضه‏هاى غیر قابل تغییر و تفسیرى است که یافته‏هاى علمى هیچ گونه تأثیرى در این پیش فرضهاى سیاستمداران نشان نمى‏گذارد. در نتیجه تحقیقات علم سیاست در عمل نمى‏تواند راهکارى را براى سیاستمداران نشان دهد، چرا که اصولا به این راهکارها بى توجه هستند. علاوه بر این اصولا نخبگان سیاسى نسبت به صاحبنظران علم سیاست با بدبینى نگاه مى‏کنند و آنها را متعلق به جهان‏بینى غربى مى‏دانند و همه اینها عوامل اساسى هستند که مى‏توانند مانع از رشد دانش سیاسى در ایران شوند.
3ـ بى اعتمادى و بى توجهى به رشته سیاسى:
بعد از انقلاب اسلامى جریانهاى فکرى مختلفى درباره علوم سیاسى به وجود آمد(8) اما در مجموع جریانهاى انقلابى به دنبال اسلامى کردن علوم سیاسى همچون دیگر علوم انسانى بودند. مفروض اصلى آنها این بود که معارف انسانى و اجتماعى موجود مبتنى بر پیش فرضها، مبانى و مبادى خاص خود هستند و از نوع هستى‏شناسى، شناخت‏شناسى و انسان‏شناسى هر مکتب متأثر مى‏شوند. از این رو انتظار این بود که علوم اجتماعى اسلامیزه شده و از لحاظ محتوائى تغییرات اساسى کند.(9) به همین دلیل هم اساتید علوم سیاسى موجود یا منزوى شده یا به خارج کشور رفتند یا بر کنار گردیدند و تلاش شد که در رشته علوم سیاسى واحدهائى با محتواى اسلامى تعبیه شود. همچنین در راستاى این اقدامات دفترى تحت دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تاسیس گردید تا در جهت تولید علومى با محتوا و مبانى و جهت‏گیرى اسلامى تلاش کند. در این میان آن چه که مورد غفلت واقع شده ماهیت علمى رشته سیاسى بود. در واقع در آن مقطع با علوم سیاسى به مشابه یک ایدئولوژى برخورد شد که در خدمت جوامع غربى قرار دارد و باید علوم سیاسى ایجاد شود که در خدمت انقلاب اسلامى باشد. بنابراین دولت پس از انقلاب اسلامى رویکرد چندان مثبتى نسبت به علوم سیاست و مهم‏تر از آن صاحبنظران سیاسى آن دوره پیدا نکرد چرا که صاحبنظران سیاسى آن دوره در بستر فکرى غرب آموزش دیده بودند و در بستر سیاسى، اجتماعى دوره پهلوى به اندیشه‏هاى خود شکل داده بودند و به دلیل همین سنت فکرى و بستر آموزشى خود نمى‏توانستند چندان مورد اعتماد دولت انقلابى باشند. فراتر از همه اینها اصولا دولت پس از انقلاب به دنبال یک خانه تکانى اساسى در دانشگاه بود و در جریان انقلاب فرهنگى روند آن به اجرا در آمد ولى در این میان علوم سیاسى به دلیل ارتباط مستقیم آن با عرصه حکومت و سیاست داخلى و خارجى هم مورد بدبینى بیشترى بود و مورد بى‏مهرى و طرد بیشترى واقع شد.
با نگاهى اجمالى به فرایند تصمیم‏گیرى در کشور و ساخت تصمیم گیرندگان به سادگى مى‏تواند این بى‏توجهى و بى‏اعتمادى را نشان دهد. یکى از وجوه این بى‏اعتمادى شکاف بین اندیشه و شناخت با میدان‏هاى تصمیم‏گیرى‏هاى سیاسى است. فاصله بین مناصب سیاسى با موقعیتهاى تحصیلى و عدم همخوانى مسئولیتها با تخصص‏ها مى‏باشد. در ایران به ندرت صاحبنظران سیاسى به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در مقام تصمیم‏گیرى قرار دارند و معمولا سطح تحصیلات مدیران در جامعه به شدت پائین است و مشاغل سیاسى به هیچ عنوان بر حسب صلاحیت علمى و تخصصى و اطلاعات آنها در عرصه علوم سیاسى و روابط بین‏الملل واگذار نمى‏شود. البته اغلب مدیران پس از انقلاب با استفاده از موقعیت‏هاى سیاسى خود مدرک دیپلم خود را به مدرکهاى دکترى و فوق دکترى تبدیل کرده‏اند.(10) ولى این مدرک‏ها به هیچ عنوان بیانگر صلاحیت‏هاى علمى و تخصصى و فکرى آنها نمى‏باشد. بسیارى از این مدرک‏هاى تحصیلى در علوم سیاسى و روابط بین‏الملل اعطا شده است.
وجه سوم این مسئله جو غالب در بى‏توجهى به صاحبنظران است. همان طور که گفته شد جامعه ما جامعه‏اى غیر علمى است و اغلب نخبگان سیاسى آن، خود را در علوم مختلف و احکام متعدد صاحبنظر و اهل فن مى‏دانند و بدون این که در زمینه مهندسى اجتماعى و سیاسى حتى یک کتاب هم خوانده باشند، هیچ صاحبنظرى را در این زمینه به شاگردى هم نمى‏پذیرند(11) بنابراین مى‏توان گفت که با وجود اهمیت علوم سیاسى و روابط بین الملل و کارائى نظرى و علمى بالاى آن در دنیاى امروز صاحبنظران و پژوهشگران ایران هیچ گونه نقشى در اداره امور کشور ندارند. به نظر مى‏رسد که این مسئله علاوه بر اینکه لطمات سنگینى به منافع ملى کشور وارد کرده و مى‏کند خود مانع مهمى در پیشرفت و توسعه علوم سیاسى در ایران محسوب مى‏شود. در این وضعیت طبیعى است که در عرصه سیاستگذارى داخلى و خارجى آزموده‏هاى سیاسى را بارها و بارها دوباره مى‏آزماییم و پروسه سعى و خطا بارها تکرار مى‏شود:
متأسفانه علم (در) تاریخ معاصر ما به مهندسى و پزشکى محدود بوده است و در صحنه اقتصاد، سیاست و فرهنگ ورود جدى نداشته است. نتیجه این فرایند طولانى در عرصه فکرى کشور از هم گیت هنگى رابطه میان علم و تصمیم‏گیرى است. پزشک قلب مهندس معدن و دندان پزشک به طور منطقى نمى‏توانند پیرامون روندهاى تکلیفى و تجارى در امتداد بین الملل (و هر بحث دیگر سیاسى و بین‏المللى) به اجماع برسند. (12)
این بى‏توجهى به علوم سیاسى موجب شده است که همه این مراکز و مؤسسات آموزشى و پژوهشى مرتبط با این رشته در واقع فاقد گونه آثار مثبت عملى باشند.
4ـ غیر بومى بودن علوم سیاسى:
صرف نظر از نوع نگاه حکومت به رشته‏هاى علوم سیاسى و روابط بین‏الملل، سؤال این است که این پژوهش‏ها تا چه حدى با واقعیتها و معضلات سیاسى مبتلا به جامعه ایران مطابقت دارد و تا چه حدى این پژوهشها جنبه عملى دارند؟ آیا آنها حل المسائلى و راهبردى و راه حل یاب هستند؟ به نظر مى‏رسد که بخش عمده تحقیقات سیاسى فاقد این ویژگیها مى‏باشد.
علوم سیاسى از زمان شکل‏گیرى آن در جوامع غربى تأثیر عمیقى در زندگى سیاسى و اجتماعى آن جوامع داشته است و این روند همواره رو به تزاید بوده است در یکى از کتابهاى قدیمى در مورد علم سیاست در آمریکا در مورد کارکرد این علم این گونه آمده است:
در آمریکا هدف علم سیاست تنها این نیست که قوانین علمى حکمروائى سیاسى بر انسان را فرمول بندى کند بلکه تعیین یک راه و طریق زندگى خوب، هنر زندگى جمعى با روح همراهى و معاضدت آن است. (13)
بر این اساس همواره هدف علم سیاست علاوه بر کشف قانونمندیهاى زندگى سیاسى تعیین راه زندگى جمعى نیز هست، حوزه‏اى که معضل اساسى در جامعه ما است. در واقع این مسئله و چاره‏جوئى نمى‏تواند تحقق پیدا کند مگر از این طریق که علوم سیاسى بتواند درباره مسائل و معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه که در آن زندگى مى‏کند ارتباط برقرار کند در حالى که تحقیقات و پژوهشهاى سیاسى در ایران جنبه بومى بسیار کمرنگى داشته است و این امر هم داراى وجوه مختلفى هست به طور کلى بین واقعیات زندگى سیاسى ایران و مطالب علم سیاست فاصله وجود دارد از این جهت مى‏توان گفت که از آنجا که علم سیاست پاسخى به واقعیات اجتماعى نمى‏دهد، در وضع بحرانى به سر مى‏برد بحران وقتى پیدا مى‏شود که یک علم یا پدیده، نتواند کار ویژه‏هاى خود را انجام دهد. بنابراین چون بین علم سیاست و جامعه سیاسى در ایران شکاف عمیقى وجود دارد و این دو با یکدیگر پیوند نخورده‏اند، مى‏توان گفت که علم سیاست در یک وضعیت بحرانى است.(14)
در این زمینه باید به این پرسش اساسى پاسخ گفت که ناکارآئى‏ها و غفلت‏هاى پژوهشهاى علم سیاست تا چه حد ناشى از مفروضات ارزشى و شرایط خاص انقلابى روزگار بوده است و تا چه اندازه ناشى از مبانى تئوریک، فلسفى و متدولوژیک حاکم بر علم سیاست در ایران بوده است؟
به نظر مى‏رسد که نمى‏توان این ناکارآمدى را تنها بر شرایط سیاسى ویژه قبل از انقلاب یا دو دهه پس از انقلاب نسبت داده و به کلى از پارادایم تئوریک و متدولوژیک حاکم بر آن رفع اتهام کرد. در حال حاضر بحرانهاى اجتماعى و پرسشهاى فراوان سیاسى ناشى از آن بر رشته علوم سیاسى در ایران سنگینى مى‏کند و آن را به چالش فرا مى‏خواند ولى متأسفانه رشته علوم سیاسى پاسخى در خور آنها نداده است بنابراین عدم تناسب با شرایط ایران و پاسخ‏گویى به نیازهاى ملى عناصر اساسى هستند که رشته علوم سیاسى فاقد آنها است این امر علاوه بر رشته علوم سیاسى در بین متخصصین این رشته نیز مشاهده مى‏شود. بنابراین بطور کلى این رشته در پاسخگویى به معضلات سیاسى اجتماعى جامعه ایران ناکارآمد نشان داده است این خصلت عدم بومى بودن در زمینه‏هاى مختلفى از جمله تئورى، موضوعات، پرسشها و شاخصها باید مورد توجه واقع شود.
از لحاظ تئورى زمینه بسیارى از نظرات علوم سیاسى جوامع غربى و برخاسته از تاریخ غرب است و پژوهشگران علوم سیاسى ایران است که قبل از استفاده از این تئوریها معلوم کند تا چه حدى این تئوریها قابل تطبیق بر مسائل ایران است. براى مسائل تئورى رئالیسم مى‏تواند سیاست خارجى ایران را مورد تبیین قرار دهد. (15)
از لحاظ موضوعات یکى از وجوه اصلى باید تمرکز بر موضوعات مرتبط با حوزه سیاست در ایران باشد. بنابراین شناخت مسائل و مشکلات جامعه و سیاست در ایران گامى اساسى در این راه است. این در حالى است که حجم مقالات علوم سیاسى درباره ایران بسیار اندک است.
البته تاکید بر بومى کردن علوم سیاسى به مفهوم برداشت تنگ نظرانه از علم و تفکیک به آن علم سیاسى غربى و اسلامى نیست. چرا که علم حد و مرز جغرافیایى ندارد و دست آوردهاى علمى در هر کجا و به هر صورت که باشند، مفید و قابل اتکا هستند. بومى شدن علوم سیاسى به مفهوم ایجاد تغییرات متدولوژیک و موضوعى است که بتواند معضلات خاص جامعه ایران را مرتفع کند. بنابراین هدف تمرکز بر موضوعات مربوطه به حوزه سیاست در ایران است که البته با روشهاى علمى عام قابل تحقیق و بررسى است چرا که ما در جهانى زندگى مى‏کنیم که الگوهاى محلى وجود دارد ولى راه حلهاى محلى وجود ندارد. (16) البته شرایط سیاسى ـ اجتماعى جامعه در این زمینه هم تعیین کننده مى‏باشد.
این مسئله در زمینه سیاست خارجى هم مطرح است. رئالیسم به عنوان یکى از نظریه‏هاى غالب در روابط بین الملل اصولاً نظریه‏اى غربى است. در این رستا برخى معتقدند که رئالیسم نمى‏تواند سیاست خارجى ایران را که مبتنى بر دار الاسلام است، توضیح دهد. (17) و برخى هم معتقدند که رئالیسم مى‏تواند این نیاز را برآورده سازد. (17) در این زمینه باید گفت که در علوم سیاسى و روابط بین الملل هدف صرفاً تحلیل نیست، اگر کارکرد علوم سیاسى و روابط بین الملل در زمینه سیاست خارجى فقط تحلیل بود، براساس تاریخ سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران، رئالیسم منظر مناسبى براى تحلیل سیاست خارجى ایران نخواهد بود و باید از رهیافت ایده آلیسم استفاده کرد که البته آن هم با جرح و تعدیل‏هاى زیادى باید صورت بگیرد. اما یکى از اهداف مهم علوم سیاسى و روابط بین الملل ارائه راهبرد است. نظریه همانطور که ملهم از واقعیت است، به طور تجویزى مى‏تواند به سیاست خارجى جهت داده و راهبرد آن را مشخص کند. از این نظر که هر تئورى داراى دو کارکرد اساسى تحلیل و تجویز مى‏باشد، متخصصین علوم سیاسى و روابط بین الملل مى‏توانند با استناد به عناصر نظریه رئالیسم به مسئولان کشور در زمینه سیاست خارجى ارائه طریق دهند. کما اینکه حاکم شدن نگرش رئالیستى در پژوهشهاى روابط بین الملل در ایران به تدریج موجب تغییرات اساسى در رویکرد اجرائى سیاست خارجى کشور به سوى واقع‏گرایى شد.
5ـ عقب ماندگى نسبت به سطح جهانى علم سیاست:
محتواى علوم سیاسى فعلى در ایران هم از لحاظ نظرى و از لحاظ عملى در وضعیت وخیمى به سر مى‏برد. از لحاظ نظرى دیدگاههاى نظرى جدیدى در این رشته مطرح شده است و این نظریات جایگاهى در ایران پیدا نکرده‏اند از این جهت علم سیاست در ایران وضعیت منسوخ و رو به زوالى دارد. علوم سیاسى سنتى رو به زوال هستند تحولات جدیدى در شناخت و دانش سیاسى به وجود آمده که آموزش علم سیاست در ایران منعکس نشده است. (18)
از لحاظ عملى آموزش علوم سیاسى به شدت با نیازهاى داخلى کشور فاصله دارد و در عین حال به طور کلى جنبه کاربردى آن به شدت پایین است. در حال حاضر علوم سیاسى در ایران کمتر جنبه کاربردى دارد و شاید از این لحاظ هیچ تأثیرى در سیاست‏گذارى عمومى کشور نداشته باشد چرا که نه تحقیقات و پژوهش‏هاى علوم سیاسى و روابط بین‏الملل با این محوریت شکل مى‏گیرند و نه اصولاً سیاستگذاران به یافته‏هاى این پژوهش‏ها توجهى دارند. البته در سالهاى اخیر تحقیقات علمى در سیاست خارجى کشور آثار مثبتى بر جاى گذاشته است و در روند اجراى امور مهم تاثیر گذار بوده است همین امر هم از لحاظ اجرا و تأمین اهداف سیاست خارجى آثار خود را نشان داده است. با این حال در کل جنبه کاربردى علوم سیاسى در ایران به شدت پایین است این در حالى است که در دنیا علم و سیاستگذارى با یکدیگر به طور فزاینده‏اى پیوند خورده‏اند و علوم سیاستگذارى به عنوان شاخه‏اى جدید از رشته‏هاى علوم سیاسى تأسیس شده است که هدف آن ارایه طریق براى سیاستگذارى عمومى است و این رشته پیشرفت بسیارى کرده است. (19) علوم سیاستگذارى به مطالعه سیاستها و عملکردهاى مشخص دولت در زمینه‏ى گوناگون چون سیاست کشاورزى، سیاست تکنولوژیک، سیاست بهداشتى، و همچنین زیر مجموعه‏هاى گوناگون هر یک از این موارد مى‏پردازد. علوم سیاستگذارى مى‏تواند شناخت عملى ما را در زمینه سیاستهاى بخش عمومى گسترش دهد؛ محتوا و جوهره دخالت‏هاى دولت در امور جامعه را باز شناسد و در یک کلام، از فعالیت‏هاى بخش عمومى به صورت خرد سخن بگوید: دولت چه جنبه‏هایى از امور عمومى را به عهده مى‏گیرد؟ سیاسى یا ادارى؟ منطقه‏اى یا ملى؟ چگونه ؟
علوم سیاستگذارى بخشى از جنبش عقلایى کردن زندگى بشرى و عقلایى عمل کردن بشر است که به کمک آن انسان سعى مى‏کند به تسلط روز افزونى بر زندگى اجتماعى خویش دست یابد به طور کلى باید گفت علوم سیاستگذارى به شدت جنبه کاربردى دارند و علوم سیاسى جنبه نظرى پر رنگى دارند علوم سیاسى به مباحث کلى و مجردى چون آزادى، جنگ، صلح، نظریات سیاسى و... مى‏پردازد ولى علوم سیاستگذارى ما را به عرصه فعالیتهاى خرد و ادارى دولت که نمود عینى‏تر دارد مى‏کشاند.
علوم سیاسى در ایران به ویژه در امور مربوط به دولت در حیطه نظرپردازى محض باقیمانده است و این نظریه‏ها هم به دلیل فضاى بسته سیاسى چندان عمیق نیست و نتوانسته است به تمامى مطالب بپردازد و از لحاظ تاریخى این پژوهشها هیچ کمکى به اعتلا کشور ما نکرده است. در سیاست خارجى هم با وجود تحولات جدید وضعیت چندان مطلوب نبوده است و موضوعات مهمى چون امنیت، منافع ملى و مقوله‏هاى مختلف دیگر نتوانسته‏اند در تحقیقات علوم سیاسى و روابط بین‏الملل جایگاهى پیدا کنند.
6ـ بى توجهى به اهمیت آموزش عام علم سیاست:
آموزش سیاسى به صورت عام براى توده مردم و به صورت تخصصى براى دانشجویان علم سیاست و روابط بین الملل از اهمیت خاص برخوردار است. آموزش سیاسى عام یکى از مهمترین روشهاى تقویت جامعه‏پذیرى سیاسى است.
در واقع هدف اصلى در علم سیاست ایجاد آموزش مناسب براى شهروندان است. هر شهروند باید بداند که حکومت کشورش چگونه عمل مى‏کند. و او چه نقشى در پیشبرد اهداف حکومت خود مى‏تواند داشته باشد. بنابراین رشته علوم سیاسى علاوه بر کارکرد فنى و تخصصى، کارکرد عام‏ترى هم دارد.
علم سیاست یعنى بحث علمى از حقایق سیاسى در ذات خود یک هدف است زیرا که شناخت حقایق غایت تفکر انسان است. در طبیعت و پدیده‏هاى اجتماعى از آغاز آن تاکنون است. لکن علم سیاست در عین حال وسیله‏اى است که یک هدف دیگر یعنى راهنمایى انسان در زندگى اجتماعى. (20)
البته این نوع آموزش و راهنمایى از حساسیت و پیچیدگى خاصى برخوردار است و نباید آن را با تبلیغات سیاسى که بخش دیگر از روشهاى جامعه پذیرى سیاسى است اشتباه کرد. متأسفانه در ایران به این بعد از آموزش سیاسى هم بى‏توجهى خاصى صورت مى‏گیرد. در فرایند ادغام سیاسى، یکپارچگى ملى و وحدت ملى یکى از عناصر اساسى آموزش سیاسى است که تنها از طریق متخصصین این رشته مى‏تواند تحقق پیدا کند ولى در کشور ما به دلیل اینکه بین آموزش سیاسى و تبلیغ سیاسى تفاوتى قائل نمى‏شود به شدت و سرعت این اقدامات جنبه ایدئولوژیک به خود مى‏گیرد و همین امر موجب مى‏شود که فرهنگ سیاسى جامعه به نحوى شکل بگیرد که با نظام سیاسى موجود در تعارض قرار بگیرد. توجه به این بعد مهم و کارکرد اساسى علم سیاست در جامعه ایران اهمیت حیاتى دارد و البته این امر فرع بر اعتبار بخشیدن به علوم سیاسى به عنوان یک رشته علمى است.
بنابراین آموزش سیاسى باید داراى شرایطى باشد که از جمله آنها این است که این آموزش بر دو پایه علم و آزادى استوار باشد و دوم نقش اندک دولت و واگذارى این آموزش به نهادهاى مدنى و شخصیت‏هاى مستقل فرهنگى است»
اما آموزش سیاسى تخصصى، جنبه حرفه‏اى دارد و کسانى که در این رشته‏ها به صورت تخصصى آموزش مى‏بینند از شرایط متفاوتى برخوردارند. وفادارى متخصصین علوم سیاسى به ارزشهاى نظام سیاسى از اهمیت خاصى برخوردار است. در واقع بخش عمده‏اى از کارکرد آموزش عمومى سیاست بر عهده این افراد مى‏باشد و این فرایند آموزشى در صورتى مى‏تواند در جامعه‏پذیرى سیاسى تأثیر مثبت داشته باشد که این افراد به ارزشهاى نظام سیاسى و ثبات سیاسى وفادار باشند و منافع ملى کشور از هر چیز دیگرى براى آنها اهمیت بیشترى داشته باشد. در عین حال این امر و میزان توافق متخصصین علوم سیاسى با ارزشهاى سیاسى جامعه به عوامل زیادى بستگى دارد که جنبه اصلى آن نوع آموزشى است که آنها در دانشگاه دیده‏اند. در صورتى که آموزش حرفه‏اى و تخصصى علم سیاست هم جنبه ایدئولوژیک و اجبارى به خود بگیرد، علاوه بر این که استعداد و خلاقیت دانشجویان را نابود خواهد کرد. بلکه به نوعى موجب دورى آنان از ارزشهاى سیاسى مورد تبلیغ نظام سیاسى خواهد شد.
مسأله مهم دیگر، ضرورت آگاهى یافتن و بینش غنى داشتن دانشجویان علم سیاست است تا این دانش و بینش بتواند بر رفتار سیاسى آنها نیز اثر بگذارد. چگونگى تعریف قدرت و درک و فهم سیاست طبعاً تأثیر مهمى بر رفتار سیاسى افراد مى‏گذارد. افرادى که از قدرت سیاسى شناخت درستى ندارند، نه مى‏توانند رابطه مثبتى با نظام سیاسى کشور برقرار کنند و نه مى‏توانند رفتار سیاسى خود را معقول کنند. معمولاً کسانى که داراى شناخت سیاسى عمیق و گسترده‏اى هستند نسبت به تحولات سریع و ذهنى در جامعه و سیاست نظر خوشى ندارند، چرا که مى‏دانند تحول در سیاست و فرهنگ زمانى مى‏تواند مؤثر باشد که به طور تدریجى و براساس برنامه‏ریزى مختلف صورت بگیرد.
7ـ معضلات اساتید و دانش جویان :
مرحوم حمید عنایت سالهاى پیش فقدان کتابهاى درسى مناسب، اساتید واجد الشرایط و عدم آشنایى دانشجویان با زبان انگلیسى را از جمله موانع پیشرفت علوم سیاسى مى‏دانست. (21) امروزه با وجود اینکه کتابهاى بسیارى به فارسى برگردانده شده است به دلیل عدم انطباق بسیارى از این آثار با شرایط سیاسى اجتماعى ایران که در بحث غیر بومى بودن به آن پرداختیم. این آثار تحول اساسى در وضعیت علم سیاست در ایران از لحاظ علمى و کاربردى به وجود نیامده است. ولى وضع اساتید و دانشجویان نسبت به سابق از برخى جهات بدتر شده است. در حال حاضر در ایران بسیارى از اساتید علوم سیاسى و روابط بین الملل در مراکز آموزش متعدد اعم از دولتى و آزاد تدریس مى‏کنند و یا براى درآمد بیشتر اقدام به پژوهشهاى متعدد و کم ارزش مى‏کنند. بسیارى از آنها فاقد انگیزه‏هاى علمى و اجتماعى لازم هستند. حقوق اساتید دانشگاه نسبت به مشاغل دیگر بسیار پایین است و همین امر موجب اشتغالات متعدد آنان براى تأمین زندگى مى‏شود این امر موجب مى‏شود که اصولا نوآورى اندیشه و نظریه‏پردازى در نظام آموزشى و پژوهشى ایران هیچ جایگاهى نداشته باشد. همچنین این وضعیت در گسترش و شیوع گسترده پدیده بسیار زیانبار فرار مغزها نیز به شدت اثر گذار بوده است. این در حالى است که ایران بعنوان یک کشور ثروتمند مى‏تواند شرایط لازم را براى رفاه اساتید دانشگاه فراهم کند.
وضع دانشجویان و فارغ التحصیلان رشته علوم سیاسى و روابط بین‏الملل از این هم وخیم‏تر است .
در این زمینه جایگاه فارغ‏التحصیلان علوم سیاسى در نظام سیاسى ادارى معلوم نیست و با وجود این که معمولا دانشجویان این رشته داراى توانمندیهاى علمى و اجرایى بالا هستند استفاده چندانى از آنها صورت نمى‏گیرد و بسیارى از آنها اشتغال روشنى ندارند.
در مورد زبان انگلیسى باید گفت که با وجود اینکه در ایران در رشته علوم سیاسى زبان انگلیسى زبان دوم محسوب مى‏شود در حال حاضر بسیارى از دانشجویان این رشته آشنایى زیادى با این زبان ندارند در نتیجه از دسترسى به متون اصلى و جدید این رشته محروم هستند و حتى این امر در حال حاضر به تدریج در حال سرایت کردن به اساتید مى‏باشد. بدین گونه بخش عمده‏اى از اساتید در داخل کشور تربیت مى‏شوند (اعم از دانشگاه دولتى و آزاد) چندان مسلط به زبان انگلیسى نیستند و نخواهند بود و این در آینده عوارض زیادى خواهد داشت. علاوه بر این روحیات و خلقیات دانشجویان نیز در این رشته چندان مطلوب نیست. نه دانشجویان شور و شوق تحصیل، تحقیق و تفکر دارند و نه اساتید مى‏توانند خالق این شور و شوق باشند و اصولا اساتید براى خود چنین رسالتى قائل نیستند و اغلب به یک روش آموزشى که معمولا یکنواخت و خالى از ظرافت و خلاقیت است عادت کرده‏اند و همین امر موجب مى‏شود که بى میلى موجود در دانشجویان تشدید شود. البته اساتیدى هستند که هم خود سرشار از انرژى و خلاقیت هستند و این خلاقیت را به دانشجویان هم منتقل مى‏کنند و معمولا دانشجویانى که تحت تعلیم این قبیل اساتید بوده‏اند هم از وضع تحصیلى خود راضى بودند و هم توانایى‏هاى علمى تحقیقى قابل ملاحظه‏اى پیدا کرده‏اند ولى در هر حال روند غالب همان است که گفته شد.
نتیجه‏گیرى:
در این مقاله ریشه‏هاى بحران در تولید دانش سیاسى مورد مطالعه قرار گرفت و زمینه‏هاى فکرى، تاریخى و سیاسى اجتماعى آن مورد توجه قرار گرفت. بخشى از این بحران در جامعه معلول ماهیت رشته علوم سیاسى در ایران و روش‏شناسى حاکم بر آن است که با توجه به اینکه در جامعه ایران همواره روشهاى عقلى و نقلى حاکم بوده است، جایگاه چندانى براى مطرح شدن روشهاى علمى وجود نداشته و ندارد. از سوى دیگر تنوع هرج و مرج گونه روش شناختى که محصول وضعیت حاکم بر جوامع غربى است، مزید بر علت شده و شناخت سیاسى را در جامعه دچار ناکارآمدى کرده است. از سوى دیگر بحران محصول ساختار سیاسى کشور است. از لحاظ تاریخى ساختار حاکم در جامعه ایران ساختار ضد علم بوده است و تحولات عظیم در این زمینه در دنیا و حاکمیت علم تأثیرى در جامعه ما نداشته است. در این زمینه علم سیاست بیشتر دچار غفلت و گاه غضب و بى مهرى ساختار سیاسى قرار گرفته است. و این خود داراى چند عامل اساسى است. اولاً اینکه ساختار سیاسى ما بیشتر تحت تسلط رشته‏هاى فنى و پزشکى بوده است. دوم اینکه سیاست مداران اعتمادى به علماى سیاسى ندارند و سوم اینکه اصولاً نخبگان سیاسى نیاز به دانش سیاسى را در خود احساس نمى‏کنند و خود را در این زمینه بسیار غنى مى‏بینند.
بخش دیگر بحران مربوط به خود دانش سیاسى جارى در ایران است که اولاً چندان دانش پویا و کار آمدى نیست و ثانیاً نه از لحاظ روشى، نه از لحاظ موضوعى و نه از لحاظ محتوا چندان با وضعیت سیاسى اجتماعى حاکم در ایران سازگارى ندارد. بى توجهى ساختار سیاسى به اهمیت آموزش سیاسى در ایجاد جامعه پذیرى سیاسى و تعمیق پیوند بین دولت و ملت و تأکید بیشتر بر امر تبلیغات نیز در این زمینه مؤثر مى‏باشد. دست آخر هم وضعیت اساتید و دانشجویان علم سیاست است که چندان مطلوب نیست، که بلکه از حیث تسلط علمى، پویایى فکرى، خلاقیت‏هاى ذهنى و عملى و میزان آشنایى با زبانهاى بیگانه و نیز در مورد سطح درآمد و نوع اشتغال در وضعیت ناامید کننده‏اى هستند.
به نظر مى‏رسد که براى ایجاد تحرک و پویایى در تولید دانش سیاسى در وهله اول زدودن این نگرش که علم سیاست در ایران علم ضد حکومتى و ضد ساختارى است از اهمیت اساسى برخوردار است. باید این مسئله روشن شود که علم سیاست رشته‏اى از علوم است که هدف آن کشف قانون مندیهاى حاکم بر زندگى سیاسى جامعه است و از این طریق مى‏تواند اساس تصمیم گیریهاى کلان در سیاستهاى داخلى و خارجى باشد و در واقع کارکرد آن بعنوان یک علم یافتن راه حل براى معضلات سیاسى و اجتماعى جامعه است و در صورتى که حکومت به آن بعنوان یک علم نگاه کند، رابطه متقابل و مثبت بسیار سازنده‏اى بین این رشته و ساختار سیاسى ایجاد خواهد شد و این امر مى‏تواند زمینه ساز رشد و پیشرفت این علوم و به تبع آن پیشرفت ایران باشد.
پى‏نوشت‏ها:
1ـ درباره تاریخ تأسیس علوم سیاسى در ایران ر.ک. علیرضا ازغندى، علم سیاستى در ایران، انتشارات باز، 1378، صص 124 ـ 85.
2ـ داود غرایاق زندى، (به اهتمام) حمید عنایت پدر علم سیاست ایران، انتشارات بقعه، 1381، ص 324.
3ـ حسین بشیریه، پیشین، صص 263 ـ 262.
4ـ داود غرایاق زندى، پیشین، ص 321.
5ـ محمود سریع القلم، فرهنگ علمى و فرهنگ سیاسى، مجله سیاست علمى و پژوهشى، شماره 1، بهار 1370، ص 48.
6ـ محمود سریع القلم (سخنرانى)، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره 14، زمستان 1380، ص 649.
7ـ روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، پیشین، ص 170.
8ـ ر.ک حشمت زاده، محمد باقر، وضعیت علم سیاست در ایران، فصلنامه علوم سیاسى، سال پنجم، شماره هجدهم، تابستان 81، ص 220.
9ـ همان، ص 221.
10ـ ر.ک محمد جواد لاریجانى، کاوشهاى نظرى در سیاست خارجى، نشر مشکوة، 1376. همچنین لاریجانى (میزگرد)، مجله کتاب نقد، شماره 27 ـ 26، بهار و تابستان 82، ص 257.
11ـ محمد رضا تاجیک، نخبگان ایران در تعطیلات تابستانى، روزنامه شرق، 23 شهریور ماه 82، شماره 17، صفحه 4.
12ـ محمود سریع القلم، روش تحقیق در علوم سیاسى و روابط بین الملل، نشر و پژوهش فرزان، 1378، ص 84.
13ـ جمعى از نویسندگان، آشنایى با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتى، تهران، امیرکبیر، 1351، جلد اول، ص 245.
14ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 262.
15ـ کیومرث اشتریان، بومى کردن علوم سیاسى در ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى، شماره 47، بهار 79، ص 115.
16ـ فصلنامه مطالعات راهبردى، پیشین، ص 651.
17ـ کیومرث اشتریان، پیشین، ص 114.
18ـ محمد کاظم سجاد پور، گفتارهایى در زمینه سیاست خارجى، دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى، 1382، ص 134.
19ـ حسین بشیریه، پیشین، ص 261.
20ـ کیومرث اشتریان، علوم سیاستگذارى و دستاوردهاى آن براى ایران، نشریه دانشکده حقوق و علوم سیاسى تهران، شماره 37، تابستان 76، ص 44.
21ـ به نقل از داوود فیرحى، درآمدى بر ضرورت و هدف علم سیاست، فصلنامه علوم سیاسى، شماره 6، پائیز 1372.
22ـ داوود غرایاق زندى، پیشین، ص 324.

تبلیغات