آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

بنیادگرایى اسلامى و اسلام سیاسى واژگانى است که غرب به صورت مترادف در مورد حرکت هاى سیاسى و اجتماعى جوامع اسلامى و به خصوص خاورمیانه به کار مى گیرد. پایان جنگ سرد و ضرورت تعریف دیگر ((other)) به عنوان دشمن غرب, بیش از پیش اشاعه و ترویج مقوله بنیادگرایى از سوى غرب را موجب گردید. نویسنده ضمن طرح دیدگاه هاى متفاوت در مورد ریشه ها و ماهیت بنیادگرایى و تفکیک آن از اسلام سیاسى استراتژى مهار و سد نفوذ غرب در برابر این مقوله را به بررسى و پژوهش مى گیرد.

متن

 

مقدمه:
پس از فروپاشى شوروى بسیار مرسوم شده است که از جنگ سرد دیگرى صحبت شود; جنگ سردى که بر پایه تجدید هویت هاى منطقه اى که بر قوم و مذهب تاکید دارند, استوار شده است. این به طور مشخص تهدیدى جدى براى ثبات بین المللى تلقى مى گردد.(3) بنیادگرایى اسلامى با توجه به نقشى که در برابر نظام بین المللى پایه ریزى شده غرب ایفا مى کند, به عنوان یکى از منابع اصلى خطر شناخته مى شود. اگر چه اکثر 1/1 میلیارد مسلمان دنیا که به اسلام وفادارند خارج از منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) زندگى مى کنند, اما سیاسى شدن اسلام و ظهور بنیادگرایى اسلامى بیشتر با خاورمیانه شناخته مى شود.
به هر حال, اسلام هم در بعد سیاسى و هم در بعد مذهبى قدرت یکپارچه و یک صدایى نیست. اسلام سیاسى اصطلاحى است که براى اختصار تنوع نظریات سیاسى در جامعه اسلامى به کار مى رود. اگر چه مسلمانان از لحاظ فکرى به دو فرقه تقسیم مى شوند; یک اکثریت سنى و یک اقلیت ده درصدى شیعه, اما به راحتى مى توان گروه هاى سیاسى دو جریان مذهبى را شناسایى کرد. علاوه بر این بیان ((اسلام سیاسى)) گاهى به عنوان یک ((بدعت نو)) محسوب مى گردد. بسیارى از گروه هاى اسلامى رادیکال, تاریخ پر از کشمکشى با دولت دارند. تاریخچه این کشمکش ها گاهى به ابتداى قرن (قرن بیستم) نیز مى رسد.(4) اما این گروه ها به طور فزاینده اهمیت مى یابند, چرا که به عنوان یک چالش پیچیده و جدى براى دولت هاى عربى محسوب مى گردند و در ضمن تهدید کننده وضع موجود (Status quo) منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا هستند. ارائه طرح جایگزینى یک نظام اسلامى به جاى نظام لیبرالیستى غربى از دیگر منابع تهدید توسط این گروه ها به شمار مى رود.
اگر چه بنیادگرایى اسلامى و اسلام سیاسى اغلب به عنوان عبارات مترادف لحاظ مى گردند, اما این دو نیازمند یک تمایز هستند. در این مقاله عبارت پیشین بدان جهت به کار برده مى شود که عکس العمل احساسى, معنوى, روحى و سیاسى مسلمانان به یک بحران دقیق و مستمر اجتماعى, اقتصادى و سیاسى که گریبانگیر خاورمیانه است را یک جا بیان کند. طبیعت این بحران, بعدا مورد بررسى قرار خواهد گرفت.
این عکس العمل, علاوه بر ترس از ((غربى شدن)) فرهنگ اسلامى, به واکنش در برابر مداخله مستقیم غرب در مناطق اسلامى در دهه هاى گذشته نیز معطوف است. علاوه بر این, بر عکس انتظارات غرب, رهبر اسلامى ایران آیه الله خمینى, کسى که بنیادگرایى اسلامى را براى غرب معنا کرد, سعى کرد مسلمانان را به یک وحدت سوق دهد; به خصوص در این راستا, انتقادهاى او به نقش قدرت هاى بزرگ در جهان اسلام بسیار موثر بود. بیانات ضد غربى او در استفاده از عباراتى چون ((استکبار)) و ((شیطانى)) با اشاره به ایالات متحده, در بین اسلام گرایان عرب رواج زیادى پیدا کرده است.
عبارت ((اسلام سیاسى)) در این جا با این هدف و برنامه سیاسى که به دنبال استقرار یک نظام جهانى اسلامى است, پیوستگى دارد. این هدف در دو سطح مرتبط دنبال مى گردد: یکى, چالش با حفظ وضع موجود در بین کشورهاى اسلامى و دیگرى, ارائه یک شبکه ارتباطى فراملى در حال گسترش براى استقرار یک صلح و ثبات اسلامىlslamica) - Pax )در بین جهان عرب و مسلمان.
تنوع جهان اسلام
اگر چه دنیاى اسلام داراى پویایى است, اما این گروه هاى غیرمتحد, به سرعت در حال تغییر و رشد به خصوص در کشورهاى جهان سوم و جوامع پراکنده دنیا (حدود یک سوم مسلمانان در کشورهایى که زندگى مى کنند در اقلیتند) هستند. پیچیدگى هاى این مجموعه و جهان متنوع دولت ها و اجتماعات به بهترین وجه مى تواند از طریق بررسى اشکال جغرافیایى, سیاسى, اقتصادى و فرهنگى دولت ها که تحت محوریت پان ـ اسلامیسم دور هم گرد آمدند, به تصویر کشیده شود. بزاز, مورخ عرب و نخست وزیر سابق عراق, مى گوید: اگرچه پان ـ اسلامیسم به دنبال ایجاد یک سازمان جامع سیاسى که همه مسلمین از آن پیروى کنند مى باشد, اما این عمل غیر واقعى است. انتظار یک تشکل بین کشورهایى که اختلافات زیادى با هم دارند همچون ایران و عراق, بسیار غیر واقعى است.(5)
جهان اسلام در اروپا, آفریقا و آسیا و مناطقى در آمریکا گسترده شده است; اما خاورمیانه و جنوب شرق آسیا نقطه مرکز و قلب این عقیده ـ عربستان سعودى به عنوان زادگاه اسلام و اندونزى به عنوان پرجمعیت ترین کشور مسلمان (نود درصد از جمعیت 188 میلیونى آن مسلمان هستند) ـ شناخته مى شوند. جغرافیاى سیاسى این عقیده, به هر حال چند تغییر پیچیده را در سال هاى اخیر به خود دیده است. ظهور سرزمین تحت اداره مسلمانان در بوسنى و آلبانى در اروپاى جنوبى به جایگاه ترکیه به عنوان تنها کشور مسلمان اروپایى پایان داد.
با فروپاشى شوروى, شش جمهورى مسلمان نشین در قفقاز و آسیاى مرکزى ظهور کردند. این دولت ها مسلمانان اولیه محسوب نمى شدند و تحت نفوذ فرهنگى اسلام نبوده اند و از نظر فرهنگى و زبانى, تحت نفوذ اسلاوها بوده اند. این کشورها بیشتر با ترکیه سکولار هماهنگ هستند تا قدرت هاى مسلمان سنتى عرب. با این وجود, ظهور این دولت ها نشان دهنده گسترش جغرافیاى سیاسى جهان اسلام و رشد کمى دولت هاى مسلمان مستقل است که در نظام بین المللى به همان اندازه که در سازمان هاى بین المللى تإسیس شده توسط مسلمانان, نقش ایفا مى کند. ظهور این شش کشور جدید و افزوده شدن هفتاد میلیون نفر به جمعیت جهان اسلام موجب تإثیر گذارى برخط مشى و سیاست هاى کشورهاى مسلمان مى گردد و در ضمن مى تواند بر خط مشى و قواعد حاکم بر سازمان هاى بین المللى اسلامى تحت نفوذ اعراب همانند سازمان کنفرانس اسلامى موثر باشد.
توسعه جهان اسلام خارج از خاورمیانه, فرض هاى جدیدى براى همکارى بین بازیگران مسلمان غیرعرب در این منطقه ایجاد مى کند; براى مثال در اوایل دهه 1990, ایران, پاکستان و ترکیه, اعضاى موسس سازمان همکارى اقتصادى (E.C.O) با همکارى افغانستان و تمام جمهورىهاى تازه استقلال یافته بزرگ ترین سازمان منطقه اى را ایجاد کردند. این سازمان (اکو) با جمعیت سیصد میلیونى داراى ذخایر طبیعى عظیم آب, زمین کشاورزى, هیدروکربن ها, طلا, سرب, روى, زغال سنگ, آهن و اورانیم است.
تنوع سیاسى
تصور عمومى غربى ها از بنیادگرایى, نگاهى تحریف شده به الگوى سازمان سیاسى در جهان اسلام است. البته برخى رهبران خود را پیروان و مومنان اسلام معرفى مى کنند و در عمل نیز سعى مى کنند اسلام را در سیاست هاى خود اعمال کنند. اشکال دیگرى از سازمان سیاسى در جهان اسلام وجود دارد که در طبقه بندى ذیل مىآید.
دولت هاى مسلمان داراى:
مونارشى هاى سنتى, مانند مراکش, اردن و عربستان سعودى;
دولت هاى مسلمان میانه رو, مانند مالزى, اندونزى و ترکیه;
دولت هاى مسلمان انقلابى, نظیر افغانستان, ایران و سودان;
دولت هاى مسلمان سکولار, مانند الجزایر, مصر و تونس.
این طبقه بندى مبین این واقعیت است که مردم مسلمان توسط حکومت هایى با سیستم سیاسى متفاوت اداره مى شوند. این تفاوت به تنهایى در روابط دولت هاى مسلمان با یکدیگر موثر است و موجبات مخالفت با یکدیگر را فراهم مى کند. این مشکل در خاورمیانه نسبت به مناطق دیگر بسیار جدىتر است; منطقه اى که رژیم هاى سکولار افراطى و اسلام گر در کنار مونارشى هاى سنتى در یک محیط نامطمئن و در برخى مواقع خصمانه قرار گرفته اند.
تنوع اقتصادى
تفاوت بین دولت هاى مسلمان فقط به حوزه سیاسى محدود نمى شود بلکه به همان اندازه در حوزه اقتصادى نیز متنوع است. در یک کفه ترازو, کشورهاى مسلمان در حال صنعتى شدن همچون تونس, مراکش, ترکیه, مالزى, اندونزى و احتمالا پاکستان به همراه چالشى که به عنوان کشورهاى جهان سوم در برابر جهان سرمایه دارى غربى دارند, قرار گرفته اند. دولت هاى مسلمان نفت خیز منطقه نیز داراى پتانسیل در جهان اسلام هستند. دولت هاى نفتى خاورمیانه (به همراه اندونزى و برونئى) در سال هاى اخیر با بازیگران بزرگى چون آذربایجان, قزاقستان, ترکمنستان و ازبکستان همکارى خود را آغاز کرده اند. بسیارى از این دولت هاى جدید این پتانسیل را دارند که به عنوان ببرهاى اقتصادى مطرح شوند و هم اکنون این کشورها خود را رهبران اقتصادى منطقه اى در قرن بیست و یکم مى بینند; اما بلند پروازى این دولت ها براى تحصیل این مقام رفیع, براى مثال تبدیل شدن به تولید کنندگان کلیدى هیدروکربن در قرن بیست و یکم, این تهدید را به دنبال دارد که به یک رقابت ویرانگر بین کشورهاى صادر کننده هیدروکربن در خاورمیانه منجر گردد. این در حالى است که تمامى این کشورها مسلمان هستند.
در کفه دیگر ترازوى اقتصادى, یک سرى دولت ها به دنبال حفظ بقاى خود و با اقتصادهاى راکد و ایستا قرار گرفته اند. بیش از یک جین از کشورهاى مسلمان در آسیا و آفریقا, نه از منابع طبیعى و نه از نیروى کارآمد و ماهر براى رسیدن به یک اقتصاد مطلوب در نظام بین المللى برخوردارند. فشار فقر فراگیر موجب آن شده که بسیارى از این کشورها به سیاست هاى آزاد سازى اقتصادى اقتصاددانان غرب پناه برند.
با وجود تفاوت هاى عظیم اقتصادى در بین کشورهاى مسلمان, همگى جزئى از همان سیستم تقسیم کار سرمایه دارى بین المللى هستند. دولت هاى مسلمان, اگر چه از نظر کار کرد در سطوح مختلف اقتصادى قرار دارند, اما در داخل یک سیستم بین المللى اقتصادى قرار گرفته اند و هیچ تقسیم کار جداگانه اقتصادى و سیاسى اسلامى وجود ندارد.
دیدگاه هاى متفاوت درباره بنیادگرایى اسلامى
بنیادگرایى اسلامى در سه دیدگاه متفاوت مورد ارزیابى قرار گرفته است:
اول, همان گونه که قبلا اشاره شد, بنیادگرایى اسلامى به عنوان یک عکس العمل و پاسخ به بحران مواجهه دولت ـ ملت در خاورمیانه مطرح مى شود. این بحران شامل محرومیت اجتماعى, فقر مداوم, فساد, فامیل بازى, وابستگى به غرب از لحاظ امنیتى و دفاعى و اقتصادى, فقدان مشروعیت سیاسى و تنزل حاکمیت قانون است. همچنین این بحران به وسیله بى ثباتى سیاسى عمومى نظام هاى سیاسى غیرپاسخ گو و نامطمئن حفظ قدرت سیاسى در کشورهاى اسلامى تشدید مى گردد. این مشکلات در سال هاى اخیر به واسطه رشد جمعیت, شهرنشینى و زیست محیطى بغرنج شده است. بنابراین از منظر این دیدگاه, بنیادگرایى مى تواند عکس العمل افراطى به بحران هاى وسیع, عام و فراگیر موجود باشد.(6) این گونه فرض شده که شکلى از ناسیونالیسم فرهنگى که منعکس کننده نوعى پوپولیسم در حال گذار و ناقص باشد مى تواند خطر کمى براى غرب به همراه داشته باشد.(7)
دیدگاه دوم را هانتینگتون مطرح کرده است. هانتینگتون ظهور بنیادگرایى اسلامى را زمینه برخورد تمدنى مى داند. با این تعبیر که دارالاسلام در یک طرف و تمدن یهودى ـ مسیحى در طرف دیگر. ستیزه بین تمدن ها جایگزین سیستم قبلى جنگ سرد و رقابت ایدئولوژیک دوران جنگ سرد مى گردد.
بر طبق نظر هانتینگتون در قرن بیست و یکم ((محور مرکزى سیاست هاى جهان)) کنش متقابل قدرت و فرهنگ غرب با قدرت و فرهنگ جوامع غیرغربى خواهد بود. از دید وى, پایان جنگ سرد راه گشاى یک ارتباط نظامى بین اسلام و کنفوسیوس غیرغربى بود که براى رشد همکارى بین تمدن هاى غیرغربى براى مواجهه با تسلط جهان غرب طراحى گردید. (8)
سرانجام, بنیادگرایى با اسلام سیاسى پیوند خورده که به عنوان یک نیروى معتبر جدید براى تغییرات مثبت تعریف مى گردد و با شعار ((اسلام راه حل است)) تزیین شده است. این دیدگاه را مسلمانانى پذیرفته اند که به اسلام به عنوان مکتبى فراتر از دین و عبادات مى نگرند و آن را متفاوت با سکولاریسم دولتى موجود در کشورهاى اسلامى مى دانند. این شعار بیشتر در کشورهایى شنیده مى شود که اسلام گرایان در فعالیت هاى تند همراه با برخورد براى براندازى رژیم هاى خود مشارکت دارند[ .مانند الجزایر و مصر;] همچنین در کشورهایى که گروه هاى اسلامى قادر بوده اند که به توسعه اهداف خود از طریق مشارکت در داخل سیستم سیاسى موجود بپردازند.(9) در برخى موارد که مکانیزم هاى سیاسى مشروع مورد توجه قرار گرفته, موجبات گسترش اسلام گرایى در خاورمیانه را فراهم کرده است. در دسامبر 1995 حزب رفاه در کشور ترکیه سکولار با 21/3 درصد آرا به پیروزى انتخاباتى رسید و توانست 185 کرسى از 550 کرسى مجلس ملى را به خود اختصاص دهد. حزب اخوان المسلمین اردن, 22 کرسى از هشتاد کرسى را در انتخابات مجلس 1989 به خود اختصاص داد. در سال 1993 این تعداد به شانزده کرسى کاهش یافت, ولى چند تن از اعضاى حزب به کابینه راه یافتند. حزب ((الاصلاح)) یمن 62 کرسى از 301 کرسى را در انتخابات پارلمانى آوریل 1993 به خود اختصاص داد. حزب الله لبنان از سال 1990 تا کنون توانسته است اعضاى خود را به عضویت مجلس این کشور برساند. اسلام گرایان کویت یک بلوک سیاسى با نفوذ در مجلس ملى این کشور به حساب مىآیند.
ارزیابى مجدد بنیادگرایى اسلامى
در اواسط دهه 1990 تحلیل گران غربى به ارزیابى مجدد بنیادگرایى اسلامى و اسلام سیاسى پرداختند. از یک طرف, توجه به شکست اسلام سیاسى در ایجاد تغییرات اساسى در داخل جهان اسلام بود. رىRoy)) پیشنهاد کرد که نفوذ اسلام گرایى بسیار قوىتر از آن چیزى است که به نظر مى رسد.(10)
علاوه بر این, بحث هایى در گرفت مبنى بر این که این جریان نظامى گرى به اوج خود رسیده است و افراطیون در موضع دفاع قرار گرفته اند, از این رو قدرت اسلام گرایان در حال کاهش است. مطمئنا دیدگاه هاى مربوط به مواجهه اسلام با غرب بسیار غیرمحتمل به نظر مى رسید و در این نکته که تهدیدى از سوى مسلمانان براى غرب وجود دارد, بسیار غلو شده بود. طرح مواجهه بین اسلام و غرب, فقط یک افسانه بود که براى مشروعیت بخشیدن, گمراه کردن, ساکت نمودن و بسیج کردن استفاده مى شد.(11)
به هر حال دلیل اینکه این افسانه جدى گرفته شده بود, تهدید از سوى اسلام, بد فهم شد و در نهایت به یک تشخیص ناقص از چالش اسلام گرایان با ثبات منطقه اى یا مصالح غربى منجر گردید.(12)
عکس العملى در برابر غربى شدن (Westernizetion)
دیگر مفسران و تحلیل گران در دهه 1990 این گونه تحلیل کردند که ظهور بنیادگرایى اسلامى و اسلام سیاسى یک بخش از چالش وسیعى است که دولت هاى غربى در طول قرن بیستم براى بنیاد نهادن نظم بین الملل مورد نظر خود, انجام داده اند. یک رشته مقوله هاى جدید شامل ناسیونالیسم, استقلال قومى و حق هویت هاى فرهنگى متنوع, بعد از جنگ سرد در دستور کار بین المللى قرار گرفته بود و این مسإله جدید خود چالشى در جهت مشروعیت نظم لیبرال بین الملل مورد نظر غرب به وجود آورد. در همین زمان, دستور کار جدید, این ضرورت را حس کرد که به اسلام سیاسى از یک زاویه جدید و از یک نگاه و دیدگاه به مراتب بین المللى توجه کند.(13) براى مثال تصور جایگزین شدن اتحاد اسلامى به عنوان مدل آلترناتیو غربى مطرح گردید; الگویى که موجبات کالونى شدن کشورهاى مسلمان خاورمیانه را به همراه داشته بود و همچنین این تقسیمات استعمارى به عنوان منبع تنش در طول سال هاى اخیر در بین مسلمانان شناخته شده بود.
به جهت تلاش براى بى اعتبار کردن (زیراب زدن) مشروعیت دولت هاى مستعمره, اسلام گرایان بنیادهاى نظام بین الملل غربى را به چالش کشیدند; اما فقط سرشت دولت و ساختار نظام بین الملل نبود که موجب عکس العمل اسلام گرایان شد, بلکه اسلام گرایان به اعتبار مفاهیمى چون دمکراسى و حقوق بشر که غربى ها بر قسمت دیگر جهان تعلیم داده بودند, حمله کردند.
اسلام گرایان در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقاMena) ) در برابر آنچه که دکترین و قواعد دمکراتیک و حقوق بشر جهانى نامیده مى شود, به مخالفت برخاستند و قواعد و دستورالعمل هاى اسلامى خود در مورد حقوق بشر را که سازمان کنفرانس اسلامى در سال 1990 پذیرفته بود, توسعه دادند. اسلام گرایان دستورکار ((انسان مدارى)) را ابزارى در دست غربى ها دانستند از این رو, آن را غیرقابل قبول شمردند, چرا که ایده ((انسان مدارى)) با رهیافت فلسفى ایشان در مورد روابط دولت ـ جامعه مغایرت دارد, چون از نظر اسلام گرایان حاکمیت در دست مردم نیست, بلکه از آن خداوند است. اصول غربى دموکراتیک, که بر فردیت تاکید دارد با این جایگاه فلسفى متضاد است; در نتیجه ضرورت حقوق بشر, به عنوان جزء مهم نظم نوین جهانى, به زوال روابط غرب ـ مسلمانان منجر شده است.
البته این تنش ها که از اختلافات بین کشورهاى اسلامى و غربى نشإت مى گیرد, از سوى اسلام گرایان بهره بردارى مى شود: به طورى که اعلامیه حقوق بشر سازمان ملل را استمرار ادامه توطئه براندازى و زدودن ارزش ها و سنت هاى مسلمانان مى دانند. در همین زمان, یک مناظره داخلى قابل ملاحظه بین اسلام گرایان در مورد روابط بین اسلام و حکومت وجود داشته است.
برخى این گونه بحث مى کنند که اسلام دیدگاه صریحى در مورد دولت اسلامى دارد. این دیدگاه که از شریعت اسلامى نشإت مى گیرد بر این اعتقاد است که مفاهیم وارداتى چون دمکراسى باید طرد گردند; اما اسلام گرایانى نیز وجود دارند که یک ارزیابى کارکرد گرایانه از دمکراسى ارائه کرده اند این عده مى گویند چاره اى جز جمع بین اسلام و یک نظام سیاسى تکثرگرا وجود ندارد و حتى ادعا مى کنند که اسلام و دمکراسى به طور دو جانبه به تقویت یکدیگر مى پردازند.(14)
جنگ براى جهان اسلام
آرمان ها و آمالى که اسلام گرایان به دنبال آن هستند توسط روشنفکر مسلمان دکتر نصر به صورتى مناسب خلاصه گردیده است. دکتر نصر این گونه بحث مى کند که اسلام گرایان به دنبال ایجاد یک جامعه ((نومراتیک)) هستند که در آن مردان و زنان بر طبق اراده خداوند که در شریعت تبلور یافته زندگى مى کنند. این جامعه برطبق آن دسته از تعهدات و سنت پیامبر که خود الگویى است براى زندگى همه افراد بشر, و تصویب و تدوین قوانین جامعه اسلامى شکل مى گیرد.(15)
بنیادگرایى اسلامى در دستور کار بین المللى
گرچه اسلام سیاسى به طور مشهود غالبا در قرن بیستم ظاهر شد, اما فقط در اواخر دهه 1970 انگشت نماى بین المللى شد. قبل از این, رهبران سکولار همچون انورسادات از واژه اسلام گرایان براى مقابله با رشد و نفوذ چینى ها در کشورشان استفاده مى کردند; اما با ظهور انقلاب اسلامى در ایران, مقاومت اسلامى در افغانستان در برابر روس ها, اسلام گرایان به طور موفقیتآمیز به یک تصویر بین المللى براى خودشان دست یافتند و به یک نقش فعال ترى دست زدند.
راشد غنوشى, رهبر اسلام گرایان تونس, از این هم فراتر رفته و بحث جدیدى را در پاسخ به این پرسش مطرح کرده است. او مى پرسد: آیا جامعه مسلمانان مى توانند در یک سیستم دمکراتیک سکولار مشارکت کنند هنگامى که از تإسیس یک سیستم دمکراتیک اسلامى عاجز هستند؟ پاسخ منفى است, چرا که یک وظیفه مذهبى (تکلیف) براى همه مسلمانان است, چه فردى و چه جمعى که مساعى خود را در جهت تإسیس یک نظام دمکراتیک اسلامى مبذول دارند.(16) بنابراین دیدگاه, سیستم دمکراتیک غربى به عنوان یک سنگ زیر پا در جهت حرکت به تإسیس سیستم سیاسى اسلامى لحاظ مى گردد. بدون لحاظ هیچ گونه سرانجامى براى مبارزه بین اشکال اسلامى و سکولار دولت. به هر حال به نظر مى رسد که مناظره بر سر سازش پذیرى و مسالمت اسلام با دولت هاى دمکراتیک استمرار یابد.(17) علاوه بر این, بررسى هاى انجام شده درباره این مناظره این چنین نتیجه داده که پیشرفت هاى دمکراتیک در خاورمیانه بدون پذیرش ابعاد اسلامى, مدت زمان زیادى امکان ادامه حیات نخواهد داشت.
براى اسلام گرایان, کنفرانس جمعیت در سال 1994 در قاهره و کنفرانس زنان در سال 1995 در چین به عنوان نوعى تسلط ارزش هاى غربى بر ارزش هاى مسلمانان شناخته شد, اما از ناحیه تمام مسلمانان عکس العملى مشاهد نشده; براى مثال ایران یکى از کشورهاى مهم اسلامى در هر دو کنفرانس شرکت کرد و با دیدگاه هاى خود در مورد کنترل جمعیت, تعجب بسیارى را بر انگیخت, چرا که با بسیارى از اقدامات کنترل جمعیت سازمان ملل متحد موافقت کرد و حمایت خود را از آنها اعلام نمود.
البته یک شکاف عمیق بین دیدگاه هاى مسلمانان و غربى ها در خصوص زن باقى مى ماند, چرا که مسلمانان حقوق زنان را در یک متن و فضاى مذهبى و بانرم هاى سنتى تفسیر مى کنند. از نظر مسلمانان, فمینیسم اعتقادى خطرناک و بیگانه تلقى مى گردد. زنان از دید اسلام گرایان داراى جایگاه ویژه و مهمى در جامعه اسلامى هستند. به هر حال تفسیر خانوادگى و طایفه اى روابط زن و مرد در اسلام که به جدا کردن زن و مرد در اماکن عمومى معتقد است, به عنوان دیدگاه مسلط در جوامع اسلامى شناخته مى شود. این دیدگاه مورد تإئید و تصدیق اسلام گرایان است.
برخى تحلیل گران غربى این موضوع را طرح کردند که اکنون بنیادگرایى اسلامى براى نظام سیاسى آمریکا, جایگزین کمونیسم شده و به عنوان تهدید اصلى براى امنیت این کشور مطرح است.(18)
به طور حتم اسلام گرایى براى مدتى موضوعى براى بحث در محافل منطقه اى و بین المللى بوده است. ناتو, اتحادیه اروپا و اتحادیه اروپاى غربى همگى در مورد برخورد با تروریسم در اجلاس سران در مصر در سال 1996, به توافق رسیدند. این سران زمینه ساز فراهم شدن اولین موقعیت مناسب بودند, آن زمان که رهبران عربى و خاورمیانه اى یک موضع عمومى در برابر اسلام گرایان و مخالفان روند صلح اعراب و اسرائیل که بعد از جنگ سرد آغاز شده بود, اتخاذ کردند. در ضمن, این عده مخالف روابط اسرائیل با همسایگان خود از قبیل آذربایجان, اردن, عمان, سازمان آزادى بخش فلسطین, قطر, تونس, ترکیه, ترکمنتسان و ازبکستان بودند. اسلام گرایان که آمریکا را به دلیل حمایت از سیاست هاى اسرائیل در خاورمیانه سرزنش مى کنند با شروع فرآیند صلح و ایجاد روابط دیپلماتیک اسرائیل با اردن و سازمان آزادى بخش فلسطین به طور عمده ناتوان شدند.(19)
اما تمایل رو به رشد غرب به حضور در منطقه خاورمیانه و ظهور اسلام گرایان در منطقه از زمان پایان یافتن جنگ سرد, این دیدگاه را به وجود آورد که در فقدان تهدید شوروى, نیاز به خلق یک منبع جدید خطر نظام بین المللى احساس مى گردد; از این رو, خطر اسلام گرایان بنیادگرا به عنوان آلتوناتیو تهدید کمونیسم مى توانست این منبع تهدید را هموار سازد. ناتو تا کنون قدم هایى در جهت مقابله با تإثیر بنیادگرایى اسلامى برداشته است. به هر حال ناتو براى توسعه و پیشرفت, تمایل دارد که یک تضاد را خلق کند و لذا به این دلیل است که رهبران نظامى ناتو, اسلام گرایان را در بى ثباتى منطقه خاورمیانه مقصر دانسته و آنها را به عنوان تهدید نام مى برند. و اسلام گرایان را نیز در این موضع قرار مى دهند که از ایشان به عنوان تهدید نام برند و به دنبال یک استراتژى در جهت مقابله با این تهدید هستند.(20)
پس از جنگ سرد
از زمان پایان جنگ سرد, موارد زیادى رخ داده که گروه هاى قومى ـ مذهبى در تسریع یک تغییر در موازنه قدرت با دولت موفق بوده اند, از این رو دولت ها اغلب در کنترل این گروه ها عاجز بوده اند و این مسإله باعث رشد تنش در بین جوامع داراى اقوام و مذاهب مختلف شده است. به دنبال این مسإله, سطوح بالاتر بى ثباتى داخلى و بى ثباتى بین المللى رخ داده است. در همین زمان اتحادهاى جهانى که قبلا در جنگ سرد نقش داشتند و به حفظ ثبات داخلى و بین المللى کمک مى کردند. مورد سوال قرار گرفته اند. اما موارد دیگرى نیز وجود دارند; براى مثال فرآیند صلح اعراب ـ اسرائیل که در آن راه حل هاى بین المللى مورد توجه قرار گرفته تا بتواند به نزاع و کشمکش پایان دهد; کشمکشى که از زمان جنگ سرد باقى مانده است. فرآیند صلح اعراب ـ اسرائیل که از مادرید (1991) آغاز شده, تاکنون تإثیرات مهمى بر فرصت هاى اسلام گرایان گذاشته است. اسلام گرایان از ابتداى فرآیند صلح کنار گذاشته شدند و هنگامى که نتایج مثبت این روند بروز کرد به اضمحلال نزدیک شدند. به هرحال دولت هاى غربى, براى تإمین موفقیت هاى بلند مدت چنین صلحى, به دنبال سرکوب اسلام گرایان خواهند بود و این اقدام به ناگزیر عکس العمل سیاسى مهمى را در برخواهد داشت. بنابراین با وجود یک صلح بین اعراب و اسرائیل, روند اسلام گرایى به زوال نخواهد رسید, چون اسلام گرایان حساس مى شوند.
همچنین, پایان جنگ سرد باعث شد که نتایجى به بار آید که موجبات تقویت اسلام گرایان و دیدگاه هاى ایشان در جهان گردد. هم اکنون رشد حمایت از ستیز با اسلام گرایان وجود دارد. به جهت فقدان جنگ سرد و تقسیمات جنگى آن زمان, اتحادهاى ضد مسلمانان در بین دشمنان سابق هم اکنون شکل گرفته است. در این راستا یک اتحاد ضد اسلام بین غرب و روسیه اسلاو ظاهر شد. توجه غرب به سیاست روسیه در چچن و مناطق مسلمان نشین شوروى سابق مثل تاجیکستان یا سیاست صرب ها در قبال بوسنى نمونه هاى این پیچیدگى اتخاد در برابر مسلمانان تلقى مى شود. نخست وزیر مالزى در این خصوص مى گوید:
ده ها هزار مسلمان در بوسنى و هرزگوئین مورد تجاوز و وحشى گرى قرار گرفته اند. قربانگاه عظیمى به دست صرب ها به راه افتاده است... صرب هاى بوسنى آشکارا اعلام کرده اند که آنها به دنبال یک پاکسازى قومى به منظور جلوگیرى از رشد ملت مسلمان در اروپا هستند... اما تا کنون و هیچ زمانى, کشتار و تروریسم اعمال شده توسط صرب هاى مسیحى به عنوان تروریسم مسیحى شناخته نشده است.
هر چند اتحاد مورد قبول غرب ـ اسلاو به عنوان یک جبهه ضد اسلامى ملاحظه مى شود, معاهدات چینى و هندى در برابر اقلیت هاى مسلمان کشورها نشان دهنده یک روند جهانى ضد اسلام است. سوزاندن مسجد در هند توسط هندوها و سیاست دهلى نو در سرکوب مسلمانان در کشمیر از سال 1990, نمونه دیگرى از روند ضد اسلامى است.
موج دمکراتیزه شدن که بعد از جنگ سرد دنبال مى شود, در تلاقى با عدم توانایى رژیم هاى خاورمیانه در تکیه بر ایدئولوژى جنگ سرد و حمایت از سرکوب حرکت هاى سیاسى اسلام گرایان, این فضا را براى اسلام گرایان به وجود آورده است که به اقدامات خود دست زنند و در جهت اصلاح و براندازى رژیم ها تلاش کنند. بعد از سال ها فساد و بى توجهى در بسیارى از دول خاورمیانه, اسلام گرایان هم اکنون در یک وضعیت بهتر از قبل قرار دارند و راحت تر از قبل مى توانند به فریاد خواهى از دولت هاى تحت سلطه اقدام کنند. در همین زمان, اسلام گرایان تقاضاى کنترل جمعیت و نهاد حقوق بشر را رد کرده اند, چرا که آن را در راستاى اقدامات غربى و خفه کردن اسلام مى دانند. بنابراین از دید لیبرال هاى غربى, جایگاه اسلام گرایى کاملا پر از تناقضات است, اما این ارزیابى مبین جدایى فرهنگى دنیاى غرب و اسلام مى باشد.
فرونشاندن و کنترل بنیادگرایى
کوشش براى فرونشاندن اسلام گرایى آشکارا در سازمان هاى منطقه اى بیشتر از سطح جهانى دنبال مى گردد. سازمان هایى چون اتحادیه عرب و اتحادیه اروپا نمونه اى از پیکیران این مسإله هستند. پذیرفتن نظام نامه رفتار ضد تروریست در اجلاس سران کشورهاى اسلامى کازابلانکا در سال 1994 یک نمونه از اقدامات سازمان هاى منطقه اى بود.
کنفرانس وزیران کشورهاى عرب در تونس (1995) به اقدامات چند جانبه براى پاسخ به مبارزه اسلام سیاسى و همکارىهاى بین گروه هاى اسلامى صحه گذاشت. این اقدامات شامل توافق بر تبادل اطلاعات و تجسس در حرکت هاى اسلامى و اجازه به قدرت هاى امنیتى یکدیگر براى دسترسى به اطلاعات گروه هاى اسلامى مخالف که تهدید کننده وضع موجود بودند, مى گردید. این اقدامات در گردهمایى بیست نفر از سران کشورهاى عربى در اجلاس سران عرب در قاهره (1996) تشدید گردید. اقدام مشترک براى حذف تروریسم و خشونت سیاسى که منظور همان فعالیت اسلامى بود از سوى این گردهمایى صادر شد. دولت هاى عرب و غیرعرب در سطح منطقه اى نیز اقدامات خود را بر ضد اسلام گرایان توسعه دادند; براى مثال شرکت کنندگان در شوراى همکارى خلیج فارس در طول بحران 1994 ـ 1995 بحرین از آل خلیفه حمایت کردند. این بحران را گروه اسلام گراى مخالف به وجود آورده بودند. در این خصوص گفته مى شود عربستان سعودى حتى به دولت بحرین کمک نیز کرده است. به طور مشابه در چندین ملاقات و اجلاس رده بالا در سال هاى 1995 ـ 1996 رهبران آسیاى مرکزى, تمایل جدى خود را به مبارزه با هر گونه چالش اسلام گرایان در آسیاى مرکزى نشان دادند. برخى دولت ها مثل ازبکستان و قزاقستان از این که تاجیکستان, اسلام گرایان خود را در حصار قرار داده است بسیار خوشحالند. ترکیه تنها عضو مسلمان ناتو که از پایان جنگ اول جهانى تا سال 1996 داراى یک دولت لائیک بوده, در اقدامات بر ضد اسلام گرایان در مناطق جنوب و شرق کشور مصر بوده است. ترکیه در این راستا سعى کرده است از همکارى جمهورىهاى تازه استقلال یافته شوروى و رژیم هاى عربى سکولار در برابر حرکت هاى اسلام گرایان ترکیه بهره گیرد; اما اقدامات ترکیه در حاشیه نگه داشتن اسلام گرایان با موفقیت حزب اسلامى رفاه در سال 1996 مورد چالش قرار گرفت. روسیه هنوز به عنوان بازیگر اصلى در آسیاى مرکزى به سرکوب اسلام گرایان در تاجیکستان مى پردازد.
این واقعیت آشکار شده است که از زمان پایان جنگ سرد, کشورها جهت ایجاد ارتباط با یکدیگر و نیاز همکارى بیشتر با قدرت هاى خارجى میزان وسیع ترى از انعطاف سیاسى در ارتباط با یکدیگر را تجربه کردند. هر چند حمایت غربى ها براى حفظ متحدان خود و تقویت آنها در برابر سازمان هاى اسلام گرا وجود داشته است, و هزینه هاى بالایى در این راستا پرداخته اند.
محاسبات استراتژیک ناتو, کشورهاى مشترک المنافع روسیه و سازمان اورآسیاى متحد براى امنیت و همکارى در اروپا نشان دهنده اهمیت خطر اسلام گرایى است; اما هیچ ابزار مستقلى براى مواجهه با نفوذ اسلام گرایان تا کنون به وجود نیامده است. در ضمن فشار مستقیم و غیرمستقیم در کشورهایى (MENA) مثل ایران و سودان که متهم به کمک و یارى اسلام گرایان هستند, در دهه 1990 بیشتر متجلى بوده است. ایران از مدت ها تحت فشار سیاسى و تحریم اقتصادى ایالات متحده به جهت حمایت از تروریست هاى اسلام گرا بوده است سودان از سوى سازمان ملل متحد به اعمال تحریم هاى سیاسى و اقتصادى مورد تهدید قرار گرفته است. این عمل به واسطه حمایت سودان از گروه ها و نهضت هاى اسلام گراى تندرو عرب مى باشد.
پى نوشت ها
1. این نوشتار ترجمه فصل نهم از کتاب انوشیروان احتشامى با مشخصات زیر مى باشد:
Ehteshami Anoushirvan, Islamic fundamentalism and political Islam in: Brain white, Richard Litle and Michael smith(ed) Issues in world polities, Macmillan press, 1994.
2. دکترى روابط بین الملل دانشگاه شهید بهشتى. دانشجوى
3. Huntington, s.p.(1993) the clash of civilizations, Foreign Affairs , vol. 71(3) ,pp.22-49.
4. Zubaida, s.(1989) Islam, the people and state, London: Routledge.
5. Al-Bazzaz,A.(1982) Islam and Arad Nationalism, in j.j.Donahue j.L.Esposito(eds), Islam in tradition: Muslim PerPteas, Oxford: oxford univer Sity Press, PP.84-90
6. Dekmejian, R.H. (1995) Islam in Revolution: Fundamentalism in the Avab World, new jork: Syracu se unirev sity Press.
7. Husain ,M.Z(1995) Global Isgamic Politics, New york: Harper collins.
8. Huntington, opcit, P.45.
9. Sidahmed, A.S.and Ehteshami, A(eds)(1996) Isgamic Fundamentalism, Boulder, co:Westview.
10. Roy,O.(1994)the Failue ot Political Islam, London
11. Halliday , F.(1995) Islam and the Myth of controntation: Religion and Politics in the Middle East, London:I.B.taurus.
12. Esposito. J.L,(1992) the Islamic threat: myth or Reality?, New York: oxford university Press.
13. Sick, t.D ( 1992) Islam and Democracy: Religion, Politics and Power in the Middle East, washin gton Dc:united in stitate of Reace.
14. Al-Alkim,M.(1993)Isiam and Democracy: Murually Reinforcinq or In compatidle?, in A. tamini(ed), power shanhg Islam?, London: Liberty for muslim world, pp.77-89
15. Nasr,S.H.(1993) A Yorng Muslims Guide to the world, cambridge: the Islamic text society.
16. Ghunnouchi, R.(1993) the par ticipation ot Isla mists in a non-Islamic Government, in A. tamimi(ed), Power- sharing Islan?, London: Liberty to muslim wusgim wold, pp.51-63.
17. Deegan, H.(1993) the middle East and problems of demoa--y bucking ham: oren uinersity press
18. Johnson, D. and sampson, c.(eds)(1994) Religion, the Missing Dimension of state eraft, Oxford university Press.
19. choudhury, G.W.(1993) Islam and the modern muslim World, Essex: scorpion Publishing.
20. Bar ber, L.and Gray, B.(1995), Nato Tuvns Its Attention To the turbulent moslem south, Finaneal times, 9 February, p.6

تبلیغات