آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

با کمال تشکر و قدردانى از اینکه وقت‏شریف خود را در اختیار ما گذاشتید .

چنان‏که مستحضر هستید اولین همایش «حوزه و عرصه‏هاى بین‏الملل‏» ، دى ماه (ذیقعده) امسال (1382) تشکیل مى‏شود و هدف آن آشنایى عموم فضلاى حوزه با مسائل مختلف در عرصه بین‏الملل و تبیین وظایف و رسالت‏حوزویان در این عرصه است .
با این منظور، در خدمت‏شما هستیم تا از تجارب ارزشمند حضرت‏عالى که در این زمینه به آن رسیده‏اید، استفاده کنیم ، بنابراین، به اعتقاد شما مهم‏ترین نیازها و حساسیت‏هاى شرایط کار اسلامى در عرصه بین‏الملل چیست؟
ضمن تبریک به شما، به دلیل توجه به این موضوعات در حوزه، و آرزوى موفقیت در برپایى و رسیدن به هدف‏هاى ترسیم شده .
به اعتقاد من، شرایط تعیین کننده نیازها است که شامل دو چیز است: 1 . میزان ادعاى ما (ما چقدر ادعا داریم؟)
2 . شرایط چه نیازهایى را مطرح مى‏کند؟ ادعاى ما پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و بر عهده گرفتن رهبرى بیدارى اسلامى بالا رفته است; ادعاى ما تجدید اسلام و رهبرى بیدارى اسلامى در جهان است .
بهترین هنر امام خمینى (قدس‏سره)، تثبیت این رهبرى و جلب توجه همه دلسوزان جهان اسلام به ایشان بود; یعنى همه منتظر هدایت‏هاى امام بودند، پس شرایط و ادعا در سطحى جهانى بود . جهان اسلام براى حل مشکلات خود به راه حل نیاز دارد و ما باید این مسیر بیدارى اسلامى را به انتها برسانیم، تا اینکه رسالت اسلام را در مسیر تمدن بشرى نشان بدهد .
توجه کنید! ادعاى ما بسیار بزرگ، واقعى و برگرفته از واقعیت اسلام است، زیرا اسلام دینى جهانى است، و ما ادعاى تجدید جهانى «اسلام‏» را داریم . ما باید ضمن حفظ شعارهاى اسلام، راه حل‏هاى آن را به همه جهان اسلام ارائه بدهیم .
در ابتداى انقلاب، یک پروفسور فلسطینى الاصل (تبعه امریکا) به تهران آمد; وى رئیس مرکز اسلامى واشنگتن و دبیر کل حرکت اسلامى کردن همه دانشگاه‏هاى جهان اسلام بود و قصد داشت پاسخ انقلاب براى اسلامى کردن را بشنود و آن را در همه دانشگاه‏هاى جهان اسلام پیاده کند; از جمله دانشگاه عظیم اسلامى و بین‏المللى کوالالامپور .
انتظارات جهانى براى ارائه راه حل‏ها از حوزه زیاد است و حوزه ناگزیر باید به این پرسش‏ها پاسخ بدهد . متاسفانه این روند در حوزه آغاز نشد و اگر ما طرح و انتقاداتى براى اصلاح مطرح کردیم، دشمن طرح وسیع‏ترى را علیه بیدارى اسلامى مطرح کرد و مى‏کند .
زمینه‏هاى فکرى تئوریسین‏هاى دشمن، نظم نوین جهانى و اعلام جهانى سازى را در پى داشت; یعنى غربى‏سازى یا امریکایى کردن تمام روابط جهان، اعم از روابط سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و ارتباطاتى .
براى این طرح افرادى مانند «فوکویاما» ، «هانتینگتون‏» ، «برایان‏» و ... . تلاش مى‏کنند و در صددند مکتب استعمار فکرى غرب را بار دیگر احیا کنند; با نگاهى تحقیرآمیز با جهان اسلام برخورد مى‏کنند و زمینه جهانى سازى را فراهم مى‏کنند .
از یک طرف چالش بسیار عظیم است و از طرف دیگر، جهان اسلام اعلام نیاز کرده است; با توجه به این مسائل، حوزه نمى‏تواند با مباحث و روش‏هاى قدیمى که برخى از آنها فرضى است، پاسخ‏گوى نیاز دنیاى امروز باشد; مسائلى مانند مسئله بردگان و مطرح کردن مسائل قدیمى یا ساکت ماندن، یعنى عقب ماندن از مسیر تمدن بشرى . به طور خلاصه دو عامل باید ما را وادار به تجدید نظر در بحث‏ها، موضوعات، طرح بحث و عرضه آن بکند و با نگاهى جهانى پاسخ این نیازها را بدهیم . به اعتقاد من، ما از آن اوج عظیم تحول پس از انقلاب مانده‏ایم .
در قرن بیستم میلادى دو نوع استعمار تجربه شده است: 1 . اشغال کامل استعمارى میانه جنگ جهانى اول و دوم که جهان اسلام تحت اشغال استعمارى قرار گرفت (آنها هم که مستقل بودند، حاکمان آنان سر سپرده بودند) که پس از تحولات جهانى، استعمار مجبور شد به این کشورها استقلال دهد .
2 . مرحله دوم استعمار، تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى کوچک ضعیف با حکومت‏به ظاهر مستقل، ولى در باطن مجرى طرح‏هاى استکبار جهانى است .
در مرحله دوم استعمار، پس از تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى (بعد از جنگ جهانى دوم)، جهان غرب به یک باره با موج عظیمى به نام اسلامى شمولى مواجه شد; اسلام شمولى یعنى احساس یک امت اسلامى با شخصیت‏ها و واحدیت‏خود .
این اسلام در اواخر دهه شخصیت میلادى و اواسط آن خود را نشان داد و در انتها استکبار جهانى در اواخر دهه 1960 میلادى مجبور شد، به قبول یک سازمان سیاسى تن در دهد . این سابقه نداشت; براى مثال مسیحى‏ها، سازمان کنفرانس مسیحى و یهودى‏ها سازمان کنفرانس یهودى تشکیل نداده بودند و استکبار به ناچار به تشکیل آن تن در داد، حتى مزدورانش را هم به شرکت و تشکیل آن مجبور کرد; شاه یکى از مؤسسین «سازمان کنفرانس اسلامى‏» بود× چون یک حس عظیم اسلامى در اواخر دهه شصت، به خصوص بعد از آتش‏سوزى بیت‏المقدس به وجود آمد . این سازمان براى خاموش کردن این حس و دادن یک پاسخ‏خیالى و یک شبه وحدت تشکیل شد .
البته اصل هدف این سازمان با ارزش است، ولى بالاخره پاسخ دادن به این حس و طرح کردن آن براى مسلمانان ساکت‏کننده بود و دیدیم که پس از سال‏هاى دهه هشتاد میلادى، استعمار این سازمان را از جان انداخت، توانایى آن را گرفت و آن را بى‏خاصیت کرد، به طورى که در تهاجم عراق علیه ایران، مسئله فلسطین، تهاجم عراق علیه کویت و اخیرا در تهاجم امریکا علیه عراق ى‏خاصیت‏بود و هیچ نقشى بر عهده نداشت .
اواخر دهه 1960 میلادى اسلام شمولى عظیمى بوجود آمد و بیدارى اسلامى کم کم رشد کرد و نتیجه آن پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 1979 میلادى (1357 شمسى) بود که بزرگ‏ترین جهش آن بود .
پس از آن، گام عظیم دیگر، پیروزى مجاهدین افغانى در جنگ با شوروى بود، فروپاشى شوروى در سال 1990 م معلول تحولات عظیم آن کشور و شکست آن در افغانستان بود . در اینجا استعمار احساس خطر کرد و به حرکت جهانى سازى سرعت‏بخشید و پس از فروپاشى شوروى، اولین کسى که واژه جهانى سازى را مطرح کرد، پدر همین جورج بوش فعلى بود و چون زمینه آن را مهیا ندید، صبر کرد و تئوریسین‏هاى امریکایى، استراتژى جدیدى را در سال 1992 نوشتند و کمیته‏اى تشکیل شد که در سال 1997 م امریکا اهداف استراتژى نوین را چنین اعلام کرد: 1 . برترى امریکا بر دیگر کشورها . 2 . ضربه زدن به اسلام و مسلمانان . امریکا اسلام را که مثل غول در برابرش سربلند کرده بود «اسلام مسلح‏» نامید .
از آن موقع طرح‏هاى آنان تغییر کرده و براساس آن سیاست آمریکا شکل گرفت . طرح‏هایى مانند 1 . سعى در تغییر نقشه سیاسى منطقه 2 . مشروعیت دادن به اسرائیل، در نتیجه آن . 3 . شکستن قدرت اسلام .
با این مسیر، «حوزه‏» مدعى آن پیام بزرگ است، ولى باید محصول کارهاى آن اینگونه باشد که از حوالى جهان دور باشد .
از گفته‏هاى شما مى‏توان نگاه حضرت‏عالى درباره حوزه را به دست آورد، اما اگر ممکن بود که به صورتى صریح و شفاف‏تر نظر خود را در رابطه با ساختار فعلى حوزه بیان کنید، این فاصله و انطباق آن با شرایط و نیازهاى بین‏المللى چقدر است؟
فاصله‏ها بسیار بسیار زیاد است; تمرکز ارکان حوزه بر دو چیز است:
1 . اجتهاد فردى .
2 . معتمد سازى کتاب‏هاى قدیمى فقهى (قابل اعتماد دانستن کتاب‏هاى قدیمى فقه) و در نتیجه آن عدم اجازه براى تحول در مسیر و منابع بحث .
3 . جدا بودن مرجعیت و مراجع از هم .
طلبه براى رسیدن به آن مرجعیت اعلا، باید مسیر را فردى طى کند، با آنکه ممکن است چند مرجع در یک کوچه کنار هم زندگى کنند، یک دیگر را نخواهند دید و مسائل را با یک دیگر هماهنگ نخواهند کرد . این نقطه ضعف، یکى از عقب‏مانده‏ترین روش‏هاى رهبرى در جهان است; جز شیعه، هیچ طایفه‏اى در جهان نیست که بزرگان و رهبرانش مجلس برنامه‏ریزى نداشته باشند .
در تبیین نقاط ضعفى که به آن اشاره کردم باید بگویم که ما به هیچ وجه فکر ایجاد یک اجتهاد جمعى و مجموعه‏اى نیستیم . عدم تحول در (کتاب‏هاى قدیمى فقه)، روش‏هاى تدریسى و موضوعات قدیمى که اکنون نیز از آن بحث مى‏کنند . عدم هماهنگى در مسیر هدایت فکرى جهان .
این مطالب درست است‏یا خیر من از حوزه دور هستم، اینها ارکان کار در حوزه هست، البته نقایص زیادى وجود دارد و با نقایص موجود، حوزه مطلقا پاسخ‏گوى آن تحول بزرگ نیست .
نزدیک‏ترین به ما اهل سنت هستند; آن‏ها با همه نقایصى که دارند افتخار ما این است که حوزه و فقه ما از دولت مستقل است . حتى با وجود اینکه دولت اسلامى بر پا کرده‏ایم، حوزه ما مستقل است . متاسفانه فقه اهل سنت مرتبط با دولت است، ولى همین اهل سنت‏بنا به مقتضیات زمان، به سمت اجتهاد مجمعى پیش رفته‏اند; مانند «مجمع الفقه الاسلامى‏» در «جده‏» «مرکز بحوث الاسلامى‏» در «مصر» و مراکز دیگر که بر پایه اجتهاد مجمعى است; آن‏ها روى اجتهاد مجموعه‏اى کار مى‏کنند .
حال کسى پیدا شود و بگوید، ازکجا مى‏توان حجیت فتواهاى آنها را به دست آورد؟
ما مسئله تقلید را به روش عقلا بنا کرده‏ایم، مگر دلیل لفظى داریم؟! روایت «فللعوام ان یقلدوه ...» روایت ضعیف و مرده‏اى است، براساس رجوع جاهل به عالم است، امروز در کل جهان و در مسئله رجوع جاهل به عالم، عالم فردى ارزش ندارد .
براى معالجه یک بیمار، پزشکان کمیسیون (کمیته) تشکیل مى‏دهند ما نظر این گروه‏ها را از یک پزشک متخصص یا یک دکتر بهتر مى‏دانیم . تجمع یک کمیته و نظر دادن آنها، یک روش احسن و عقلایى است . اگر روش عقلا مبناى تقلید است، پس اجتهاد مجمعى راه درستى است . منظور من این است که اهل سنت این مسئله را دنبال کرده‏اند .
مسئله دیگر اینکه علما جمع مى‏شوند و مسائل جدید را مطرح مى‏کنند، من شما را به تصمیمات «مجمع الفقه‏» جده ارجاع مى‏دهم . آنها مسائلى مانند «سکولاریزم‏» ، «مدرنیته‏» ، «حقوق بشر» و ... را مورد بحث و بررسى فقهى قرار داده‏اند و به عنوان موضوعات مطرح بحث کرده‏اند که چه کنیم؟ مسائل نو از قبیل مرگ به معناى جدید آن، مسئولیت‏خلبان اگر هواپیما سقوط کرد و خود زنده ماند، آیا این خلبان مسئولیت دارد؟ مرگ چیست؟ بانک‏هاى شیر، خون، نطفه و تولید مثل مصنوعى و مسائل بیمه را مطرح کرده‏اند .
من نمى‏گویم که اجتهاد فردى علماى ما در مورد موضوعات جدید ضعیف است، بلکه ما از آنها قوى‏تر هستیم، ولى آنها به این سمت رفته‏اند، به صورت اجتهاد مجمعى، و این موضوعات جدید و مستحدثه را مطرح و حل کرده‏اند .
حال ببینید که آیا ما به این اشکالاتى که در جامعه درباره دین مطرح شده است، جواب داده‏ایم؟ آیا براى حقوق بشر سمینار برگزار شده است؟ آیا مدرنیته و سکولاریزم را مطرح کرده‏ایم؟ بر روى این مسئله بحث کرده‏ایم که آیا مى‏توان حکمت را به دادگاه‏هاى بین‏المللى ارجاع بدهیم؟ آیا این خلاف متون ما نیست؟ آیا حکمیت را مى‏توان به دادگاه لاهه برد؟ آیا مى‏توان به دولت اسلامى اجازه داد که به آنجا برود و این علت‏حکمیت نیست؟ این بحث در اینجا به صورت متفرقه و فردى مطرح شده و به شکل مجموعه‏اى اصلا مطرح نیست . اعتقاد اینجانب بر این است که حوزه حداقل در این سه رکن گفته شده، به تحول نیاز دارد .
اگر بخواهیم مثلا هشت مرکز از جهان مثل الازهر، مجمع الفقه و ... را بررسى کنیم و راه‏هاى ارتباط را پیگیرى کنیم، چه مواردى را نام مى‏برید؟
مراکز معلوم هستند; «مرکز الازهر» ، «مرکز زیتونه‏» و ... . هم‏چنین یک مرکز باید بر روى «ترکیه‏» کار کند زیرا ترکیه دارد به صورت جهانى کار مى‏کند . آذربایجان . ترکمنستان و قزاقستان به رهبرى ترکیه به دنبال ترکیه بزرگ هستند . یک مرکز بر روى «پاکستان‏» کار کند; مرکزى در مورد «اندونزى‏» ، که در آنجا دو حرکت عظیم وجود دارد: «نهضت العلما» که 60 تا 70 میلیون عضو دارد و «محمدیه‏» که 30 الى 40 میلیون عضو دارد . اندونزى قصد دارد همه منطقه مالزى، سنگاپور، برونئى و استرالیا را تحت پوشش خود قرار بدهد . در «عربستان سعودى‏» «مرکز ام‏القرى‏» و «جامعه الامام محمد بن سعود» است .
این مراکزى که اشاره فرمودید، باید شناسایى بشود، چه راهکارهاى ارتباطى وجود دارد که حوزه علمیه بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند؟
زمینه‏هاى زیادى وجود دارد: 1 . هیئت‏هایى براى بازدید از این مراکز به آنجا بروند که از کارهاى مقدماتى است و هیئتى که مى‏خواهد به آنجا برود، باید اطلاعاتى از این مراکز داشته باشد; از قبیل نوع رهبرى و گرایش، تا بتواند در آنجا ارتباط برقرار کند .
2 . توافق و تبادل دانشجو با آن مراکز; طبیعى است که بهترین راه نفوذ در آن مراکز ارسال هدف‏دار دانشجو و طلبه به آن است، تا بافت آن مرکز را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کند . براى مثال حرکت «مرحوم قمى‏» در قاهره چه حرکت زیبایى بود; حرکتى فردى، ایشان تنها در الازهر نفوذ کرد و به جایى رسید که شیخ الازهر فتواى تاریخى خود را صادر کرد .
تحقیق کتاب‏ها، طرح‏هاى علمى و پژوهشى باید انجام بگیرد و از آن کاملا استقبال شود . امروز زمینه استقبال از طرح‏هاى مشترک زیاد است، طرح‏هایى از قبیل علمى، تاریخى و ... . با روش‏هاى گوناگون مى‏توان ارتباط برقرار کرد . حضور من در مجمع الفقه جده با کل مفتیان جهان رابطه ایجاد کرده است; آن هم رابطه دوستانه . هفته قبل رییس مجلس عربستان «صالح بن حمید» و به صورت دوستانه، به «مجمع التقریب مذاهب اسلامى‏» آمد .
از مراکز بین‏المللى باید براى ایجاد همین رابطه استفاده کرد، مانند مجمع الفقه الجده که اینجانب بیست‏سال است که عضو آن هستم، نشریه چاپ کرده و صادر مى‏کند که من 45 شماره آن را دارم که مجله‏اى کاملا جدى است . همه مصاحبات، مذاکرات و سخنرانى‏ها در آن چاپ شده است .
یکى از راه‏هاى ارتباط با دنیاى اسلام از طریق همین مجامع بین‏المللى علمى - اسلامى است .
به دو نکته اساسى اشاره فرمودید: رهبرى فکرى و مقتضیات فکرى حوزه، تربیت کادر براى ماموریت‏هاى اسلامى . به نظر حضرت عالى براى تربیت این کادر اکنون چه اقداماتى باید صورت بگیرد، چه خلاهایى در حوزه هست و چرا این کادر تربیت نمى‏شود؟
تربیت کادر دو مرحله دارد: 1 . تربیت علمى کادر از لحاظ قدرت فقهى، اصولى و حدیثى که این مسئله به برنامه‏ریزى نیاز دارد; کادرى که تربیت مى‏شود، باید جامعیت داشته باشد، نه اینکه ما روى فقه و اصول توجه کنیم و حدیث و تفسیر را فراموش کنیم . کسى که تربیت مى‏شود باید به صورت تخصصى تربیت‏شود تا هدایت گر باشد .
اگر یک فقیه یا محدث تربیت کنیم، هر چند نفر که باشد، در واقع یک فرد جامع مى‏شوند . در صورتى که این کادرها از لحاظ تربیت علمى باید جامع باشند .
2 . کادر علمى به تربیت تکمیلى نیاز دارد، افق سیاسى آنها باید رشد کند و اطلاعات آنها با تئورى‏هاى سیاسى تکمیل شود تا توانایى شناسایى جغرافیاى مناطق مختلف جهان را داشته باشند . کادرهاى ما از لحاظ معلومات و اطلاعات ناقص هستند، ممکن است در یک جنبه تمرکز داشته باشد و دیگر جنبه‏ها فراموش شده باشد و نگاه تکمیلى نسبت‏به سطح جهان و نیازهاى آن ندارد .
امروز تحدى‏طلبى است; قرآن تعبیر زیبایى دارد و مى‏گوید: «والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر» (انفال/73) ; یعنى آنان که کافر شدند، بعضى دوست دار و مددکار یکدیگرند و شما مسلمین، اگر آن را که خدا دستور داده، به کار نبندید، همانا فتنه و فساد بزرگ زمین را فراخواهد گرفت .
ما باید کادرهاى تربیت کنیم که حداقل در سطح کادرهاى مهاجم باشد . مثل ارتش که باید قوى باشد . ما با شناختى که از خلا کادرها داریم، باید مربع‏هاى خلا را پر کنیم و اولویت‏ها را پیدا کنیم و کادر مناسب براى آن انتخاب کنیم . البته تا اندازه‏اى در این مسیر گام برداشته شده است .
ما باید با یک نقشه منظم نقاط خلا را بشناسیم و با کادرهاى عامل شروع کنیم . ما براى «روسیه‏» کادر خیلى کم داریم . روسیه - کشورى عظیم است، زبان مردم کشورهاى آسیاى میانه روسى است . ما در این زمینه چه کرده‏ایم؟ 250 میلیون نفر در دنیا به زبان مالائى صحبت مى‏کنند و جمعیتى در حدود 450 میلیون نفر به زبان اسپانیولى صحبت مى‏کنند . ما در این زمینه براى آنها چه کرده‏ایم؟ خلاصه اینکه شناسایى رسالت، شناسایى کادر، شناسایى خلا و نقاط اولویت، و پرکردن آنها با امکانات، از امور ضرورى و داراى اولویت است .
اگر حوزه براى تبلیغ خارج از کشور افرادى را آموزش بدهد، علاوه بر مواد سنتى که آموزش داده مى‏شوند، چه موادى را براى تدریس مهم مى‏دانید؟
جغرافیاى سیاسى جهان، شناخت جریان‏هاى فرهنگى - اجتماعى جهان (این بحث‏بسیار بزرگى است که گرایش‏هاى مردم امریکاى مرکزى را بشناسیم; باید به صورت تخصصى شرایط آن منطقه را ببینیم و به عنوان مکمل درس‏هاى حوزه قرار بگیرند) و زبان که بسیار مؤثر است .
در جمهورى اسلامى سازمان‏ها و نهادهاى بین‏المللى مختلفى وجود دارند; مانند سازمان فرهنگ، مجمع جهانى اهل بیت (سلام الله علیهم) و مجمع التقریب که هرکدام از اینها بخشى از کارهاى بین‏المللى را به عهده دارند . به نظر حضرت عالى چه خلاهایى وجود دارد که بخش بین‏الملل حوزه باید به آن پوشش بدهد؟
اگر نگاه خود را به سطح تبلیغات جمهورى اسلامى معطوف کنیم، مى‏بینیم که امروز بیش از چهل ارگان فرهنگى و تبلیغى هرکدام با بودجه ، ایده . استراتژى و رهبرى مستقل کار مى‏کنند، اسامى این سازمان‏ها را خدمت مقام معظم رهبرى ارائه کردیم . اگر بخواهیم وضع تبلیغات اسلامى جمهورى اسلامى ایران را بررسى کنیم، باید حرکت را از یک مرکز هدایت کرد و لازمه این کار آن نیست که به صورت کامل این ارگان‏ها را منحل کنیم، بلکه باید مانند بازوى این مرکز اصلى باشند، براى مثال «مجمع جهانى اهل البیت‏» شیعیان، «سازمان حوزه‏ها و مدارس علمیه خارج از کشور» ، مدارس و حوزه‏ها و «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى‏» کارهاى رسمى جمهورى اسلامى را تحت پوشش قرار بدهند .
یک مرکز اینها را هدایت کند و پشتیبان آنها باشد و در یک طرح عظیم که نمى‏توانند به تنهایى اجرا کنند، هر کدام بخش‏هایى از این طرح را اجرا کنند و حداقل با یک‏دیگر آشنا شوند تا طرح رسالت جمهورى اسلامى در جهان را تحت پوشش قرار بدهند .
مراکز باید هماهنگ باشند و مثل خون در رگ‏هاى این جریان جارى شوند . بعضى مى‏گویند که این خیالبافى است، ولى من مى‏گویم که خیالبافى نیست . اگر یک مرکز دیگر مراکز را هدایت کند و ابتدا با پرکردن خلاهاى تبلیغاتى جمهورى اسلامى شروع کند، و در داخل کشور، به عنوان مثال براى سیستان و بلوچستان هر مرجع یک مبلغ مى‏فرستد که خلاف «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى‏» سخن مى‏گویند و هم دیگر را خنثى مى‏کنند، ولى اگر یک مرکز که همه قبول کرده‏اند، محوریت داشته باشد، این مرکز مى‏تواند رسالت‏حوزه در جهان را دنبال کند و بین ارگان‏هاى فرهنگى جمهورى اسلامى رابطه برقرار کند و از نظر فکرى کادر را تغذیه کند . براى هماهنگى این حرکت دو کار باید انجام بگیرد:
1 . رسالت‏حوزه در جهان تعریف شود .
2 . ارتباط و تکمیل مراکز موجود ایجاد شود; براى مثال: حرکت «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى‏» که مبشر حرکت اسلامى و وحدت مشترک است، در داخل و خارج کشور مخالف دارد . هدف مجمع پیدا کردن زمینه‏هاى مشترک براى همکارى است; ما نه توحید مذاهب و نه حمله یک مذهب به یک مذهب دیگر - هیچ کدام را نمى‏خواهیم . ما نه مبلغ شیعه هستیم و نه خودمان از سنى متاثر هستیم . زمینه‏هاى الفت گرفتن قلب‏ها زیبا و مقبول عقل است و مخالفین آن در سطح جهان روز به روز از بین مى‏روند و دعوت مجمع گسترش مى‏یابد .
الجزایر گفته است، بیایید اینجا جلسه بگذارید که در آنجا یک شیعه هم وجود ندارد; اردن، مغرب، لبنان، الازهر، سوریه و بحرین از ما دعوت کرده‏اند و این حرکت در جهان روز به روز بیشتر شناخته مى‏شود، زیرا منطبق با فطرت است .
در حوزه برخى از حرکت مجمع تقریب شناختى ندارند، بلکه در بعضى از حرکت‏ها ما و بعضى از دوستان مقصر هستیم، ولى یک حرکت زیبا تشیع را تا الازهر پیش برد و ما به دانشگاه الازهر رفتیم و در خصوص رئیس دانشگاه و مفتى الازهر در مورد زمینه‏هاى مشترک صحبت کردیم که در الاهرام منتشر شد . ما در الجزایر که حتى یک شیعه هم ندارد، تشیع را مطرح کردیم; بنابراین آنها که شیعه و خیلى ولایى هستند، باید از این حرکت استقبال کنند .
ارتباط حوزه باید با «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى‏» بیشتر باشد و آن را بشناسند و اگر انحرافى در آن مشاهده مى‏شود اعلام گردد تا خود را اصلاح کند، حوزه تحقیقات مجمع را پشتیبانى کند و از اهداف آن پشتیبانى به عمل آورد .
شنیده شد که چند وقت پیش یکى از آقایان حوزوى به عده‏اى از اعضاى مجمع به شدت حمله کرده و گفته است: تقریب یعنى تسنن .
ما که پوست و خونمان با محبت اهل بیت (سلام الله علیهم) رشد کرده و تربیت‏شده، مبلغ اهل سنت‏شده‏ایم؟! ! معناى این حرف جهل آن آقا است .
چنانکه اطلاع دارید، دویست و پنجاه مرکز پژوهشى حوزوى که عمدتا از طلاب و فضلاى حوزه تشکیل شده است، وجود دارد، ولى یک نارسایى و کاستى مهم مشهود است و آن عدم پاسخ‏گویى و توانمندى به نیازهاى فکرى دنیا است و نمى‏توانند نیازشناسى یا موضوع‏شناسى از واقعیت‏هاى بیرونى دنیا داشته باشند .
ما در روش بحث و هماهنگى مؤسسات فرهنگى نقص داریم و یک مرکز باید اینها را هماهنگ کند .
ببینید در «مجمع الفقه جده‏» روش بحث‏به این صورت است (البته من عضو هیئت رییسه هستم و چیز زیادى است که یک شیعه عضو هیئت رییسه آن جا باشد، آن هم در جایى که 99 درصد اعضاى آن سنى هستند) که هیئت رییسه موضوعى را که بیشتر مورد نیاز است، انتخاب مى‏کند و به اعضاى آن که از 57 کشور هستند، مى‏فرستند . به همه اعضا گفته مى‏شود که در هر موضوعى که مى‏خواهید بنویسید و از کارشناسان فقهى نیز براى نوشتن دعوت مى‏شود که درباره این موضوعات تحقیقات خود را ارائه کنند . اعضاى مجمع الفقه، نمایندگان رسمى کشورها و مفتیان یا کارشناسان فقهى هستند . مثل: یوسف القرضاوى، وهبه زحیلى، عبدالستار ابوحده و ... که ایشان طراح موسوعه کویت است . این مقالات را جمع‏آورى مى‏کنند و تکثیر مى‏کنند و براى همه اعضا مى‏فرستند و مى‏گویند، در مدت معین، مثلا ده روز آن مقالات را مطالعه کنند و نظرات خود را با واقعیت‏ها تطبیق کنند . همچنین یک بخش توصیفى در تحقیق وجود دارد که در آن بررسى مى‏کنند که آیا توصیف با واقعیت منطبق است‏یا خیر؟
چندى پیش در قطر، به مدت ده روز، صبح و عصر تشکیل جلسه داده مى‏شد . یک موضوع صبح و یک موضوع عصر مطرح مى‏شد و همه مقالات آن موضوع، مثلا مدرنیته را به یک استاد مى‏دهند تا مطالعه، جمع‏بندى و عرضه کند .
اعضا مقاله‏ها را از قبل داشتند و روى آن فکر کرده‏اند و حالا دوباره عرضه مى‏کنند . پس از طرح موضوع در جلسه، در صورتى که مقاله را خوب عرضه نکرده باشد، به صاحب مقاله فرصت مى‏دهند تا آن را تکمیل کند . بنده به یاد دارم که بحثى داشتم و به عمق مباحث اصولى حوزه و رابطه اجتماع امر و نهى رفتم و این بحث را عنوان کردم، آقایى گفت: هذا بحث فلسفى لانفهم . (این بحث فلسفى است که ما آن را نمى‏فهمیم)، بالاخره با مثال توضیح دادم که یک «صل‏» داریم و یک «لاتصل‏» .
در پایان کمیته‏اى از رییس و بهترین نویسندگان، مقاله را انتخاب مى‏کنند تا فقط یا قطعنامه یا بیانیه را بنویسند و بیاورند . پس از ارائه روز آخر در یک جلسه محرمانه پیش از کنفرانس مطبوعاتى یکى یکى مى‏خوانند و هرکس اعتراض دارد مى‏گوید . این یک روش است و فتواها به اکثریت گفته مى‏شود .
ما هم در روش، هم در مرحله هماهنگى و هم در موضوع‏شناسى نقص داریم و به تجدیدنظر نیاز داریم . شاید تجدیدنظر کردیم و به یک چیز جدیدى نرسیدیم . من نمى‏خواهم بگویم که این روش اشکال دارد، بلکه مى‏گویم تجدیدنظر نیاز دارد تا بتوانیم سالت‏خود را انجام دهیم .
نیروهاى عظیمى در حوزه هستند و حوزه با برکت است . خود اهل بیت (ع) بزرگ‏ترین پشتوانه حوزه هستند، به شرطى که خود ما باور کنیم و دشمنان را هم باور کنیم . ما دشمن را باور نکرده‏ایم و آن را دست کم گرفته‏ایم .

تبلیغات