آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

پس از شهادت امام محمد تقى‏(ع) به سال 220 هجرى فرزند بزرگوارش امام هادى‏(ع) به امامت رسید و انوار امامتش بر جهان اسلام پرتو افکند. زمامداران بغداد و سامرا در زمان امامت آن بزرگوار عبارت‌اند از: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز.
 از این رو، در زندگى سیاسى آن حضرت دو عرصه پدیدار گشت. در ابتدا معتصم سیاست مأمون را دنبال کرد. و خردگرایان معتزلى هم محور قدرت و تعاملات فرهنگى سیاسى بودند. پس از او واثق نیز همان روش را استمرار بخشید. ولى با روى کار آمدن متوکل به یکباره تحولى اساسى به وقوع پیوست. او به پستى و رذالت مشهور بود  و از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) و علویان و دوستداران آنان به حساب می‌آمد. او عرصه را بر آل على تنگ کرد و تاریخ غمبارى را براى شیعه پدید آورد.
 ابوالفرج اصفهانى در وصف این دوره چنین مى‏نگارد:
«و کان المتوکل شدید الوطاة على آل أبى طالب غلیظاً على جماعتهم مهتماً بأمورهم شدید الغیظ...».[1]
 متوکل به آل على عناد و دشمنى عجیبى می‌ورزید و از دشمنان سرسخت خاندان علوى بود. در این کینه توزى و ستمگرى، وزیرش عبید الله بن یحیى بن خاقان نیز همراه او بود؛ بلکه او را به چنین دشمنى‌ای ترغیب مى‏کرد. از جمله اعمال زشت او تخریب مقبره حضرت امام حسین‏(ع) و شخم زدن و هموار کردن زمین‏هاى اطراف آن بارگاه قدسى بود. او بر زائران امام حسین‏(ع) سخت مى‏گرفت و مجازات‏هاى هولناکى را براى آنان مقرر مى‏داشت.
 از سویى دیگر، احمد بن حنبل از زندان آزاد شد و با احیاى مکتب اهل حدیث و با تکیه بر احادیث مجعول و اسرائیلیات، عقاید اسلامى را تحریف کرد.
 او خداوند را به صورت انسانى وصف می‌کرد که با دست خود آدم را آفرید، پایش را بر آتش جهنم نهاد، داراى چشمانى است، گاه مى‏خندد و در قیامت چون ماه دیده مى‏شود و بدین گونه، اندیشه باطل تجسیم و تشبیه را در عقاید اسلامى مطرح ساخت.[2]
  هنگامى که این دو اهریمن به هم پیوستند، عرصه بر شیعیان بسیار تنگ شد، ولى حوزه حدیثى قم در هر دو عرصه در مقابل هجوم فرهنگى بغداد و سامرا مقاومت کرد و در زمان حاکمیت مکتب اعتزال و عقل‌گرایان، در مقابل آنان ایستاد.
شاگردان قمی امام
 محدثان به آستان مقدس سامرا و بیت امام هادى‏(ع) بوسه مى‏زدند. خطى از نور، سامرا و قم را به هم متصل مى‏ساخت.
 از مجموع شاگردان و اصحاب آن حضرت که نزدیک به 190 نفر بودند و از حدود 180 نفر آنان احادیثى در ابواب مختلف در دسترس ما است،[3] شمارى از اصحاب آن حضرت را قمى‏ها تشکیل مى دادند؛ افرادى مانند:
 احمد بن اسحاق اشعرى؛ احمد بن محمد بن عیسى اشعرى؛ احمد بن اسحاق رازى؛حسین بن مالک قمى؛ احمد بن حمزه بن یسع قمى؛ جعفر بن عبدالله بن حسین قمى؛ حسین بن اشکیب قمى؛ حسن بن خرزاذ قمى؛ عبدالرحمن بن محمد بن معروف قمى؛ عبدالصمد بن محمد قمى؛ حسین بن عبیداللّه قمى؛ محمد بن على بن عیسى اشعرى قمى؛ محمد بن عبدالجبار قمى؛ محمد بن داود قمى؛ سعد بن سعد احوص؛ عبدالله بن جعفر حمیرى؛ عمران بن اسماعیل قمى؛ مصقلة بن اسحاق قمى؛ محمد بن حمزه قمى؛ محمد بن اسماعیل صیمرى قمى؛ نصر بن حازم قمى؛ ابوطاهر بن حمزه بن یسع اشعرى قمى؛ ابوطاهر برقى؛ احمد بن محمد بن عبیدالله قمى؛ احمد بن زکریا بن بابا قمى؛ محمد بن ریان بن صلت قمى؛ محمد بن اورمه قمى؛ ریان بن صلت قمى؛ احمد بن ابى‏عبدالله برقى؛ على بن ریّان بن صلت؛ یعقوب بن یزید انبارى؛ احمد بن ادریس قمى؛ سهل بن زیاد آدمى؛ على بن عبدالله بن جعفر حمیرى.
 قم در این دوران، مهم‏ترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمى میان شیعیان این سرزمین با آن حضرت وجود داشت که در رجال طوسی و نجاشی و غیره به روابط راویان قمی با معصومان اشاره شده است.
ارسال سهم امام
 در آن دوران که شیعیان در تنگناى اقتصادى بودند، از سوى مردم قم کمک‏هاى فراوانى براى امام هادى‏(ع) ارسال مى‏شد. محمد بن داود قمى و محمد طلحى مى‏گویند:
 «اموالى مانند خمس و نذورات و هدایا و جواهرات را از قم و اطراف آن براى امام هادى‏(ع) به سوى سامرا مى‏بردیم که در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم؛ زیرا موقعیت براى محل و تحویل آن اموال مناسب نیست.
 ما بازگشتیم و آن‏چه از اموال نزدمان بود حفظ کردیم، تا آن‏که پس از مدتى امام‏(ع) دستور داد آن اموال را برشترانى که آن حضرت فرستاده بود، بار کرده، آن‏ها را بدون ساربان راهى سامرا کنیم. ما اموال را طبق دستور آن حضرت فرستادیم. بعد از مدتى که توفیق زیارت آن حضرت حاصل شد و خدمتش شرفیاب شدیم، امام فرمودند: به اموال بنگرید تمام آن اموال موجود است. به مجموعه اموال نگریستیم، تمام اموال موجود بود».[4]
 با وجود آن‏که امام زیر نظر بود و رفت و آمدها به شدت بررسى مى‏شد، کاروان قمى‏ها پیوسته از قم به سوى سامرا در حرکت بود و امان را از طاغوت سامرا (متوکل) گرفته بود.
 در روایت آمده است: «قال لى الفتح بن خاقان: قد ذکرالرّجل (یعنى المتوکل) خَبر مالٍ یَجئى مِنْ قم، و قد امرنى اَن ارصده لاخبره‏له...».[5]
 در همان ایام بیم و وحشت، قمى‏ها پروانه وجود امام هادى‏(ع) بودند. کاروان‏هایى از سوى این مردم با اموال به جانب سامرا حرکت مى‏کرد تا به فیض حضور امام و کیمیاى نظر آن بزرگوار نایل شوند. مأموران متوکل به دستور او در کمین این کاروان‏ها مى‏نشستند تا آن اموال را مصادره کرده، نزد متوکل ببرند.
 وحشت متوکل از شیعیان قم به گونه‏اى بود که گاه به تصوّر این‏که از قم براى امام اسلحه و پول فرستاده شده است، دستور مى‏داد تا شبانگاه به خانه امام هادى‏(ع) یورش برند. «ابن جوزى» به نقل از مسعودى چنین مى‏نگارد: «قال نمى‏ إلى المتوکل بعلىّ بن محمد انّ فى منزله کتباً و سلاحاً مِن شیعته من اهل قم، و أنّه عازم على الوثوب بالدولة، فبعث إلیها جماعةً من الأتراک فهاجموا داره لیلاً، فلم یجدوا فیها شیئاً ... ».[6]
 یکى از اتهامات متوکل به امام هادى‏(ع)، این بود که مردم قم، یاوران و دوستداران آن حضرت‏اند و از همان آغاز امامت آن امام همام، پیشوایى آن حضرت را ارج نهاده، تقدیس و ترویج کردند. احمد بن محمد بن عیسى که از مشایخ و رئیس حوزه حدیثى قم در این دوران بود، این سخن امام جواد(ع) را که فرمود: «اِنّى ماضٍ وَاْلاَمْرُ صائِرٌ اِلى اِبْنى عَلى...»[7]، بر جان و روح مردم شیعه قم جارى ساخت. از این روى، همان‏گونه که قمیون، شیعه امام هادى‏(ع) بودند و به ساحتش عشق مى‏ورزیدند، آن حضرت نیز به مردم قم مهر می‌ورزید و براى آنان دعا مى‏کرد. عبدالعظیم حسنى‏(ع) چنین نقل مى‏نماید:
«سَمِعْتُ عَلِى بْنِ مُحَمّدٍ الْعَسْکَرِى‏(ع) یَقُولُ اَهْلُ قُمَّ وَ اَهْلُ آبَهْ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزِیارَتِهِمْ لِجَدّى عَلِى بْنِ مُوسىَ الرِّضا بِطُوسٍ».[8]
مشایخ و محدثان قم در چنین موقعیتى که حرکت فرهنگى‏مفوّضه و غلات شتاب گرفته بود، از نفوذ فرهنگ این دو فرقه بیمناک بودند و در شهرى مانند قم که مردمش دلباخته اهل‏بیت‏(ع) بودند، نفوذ چنین عقایدى آسان بود. برخورد قمى‏ها در آن برهه از زمان، حاکی از یک جریان خاص بود و هرگز نمى‏تواند، معرف جایگاه اندیشه امام‏شناسى قمیون محسوب شود. در آن زمان، دیدگاه احمد بن حنبل برحوزه حدیثى اهل‏سنّت حاکم شد. آنان اصول عقاید را با هر حدیثى توجیه و تفسیر کرده، نظریات نادرستى را در زمینه اعتقادات ابراز مى‏کردند. بدون شک، حوزه‏هاى معرفتى در هر زمان با یکدیگر در تعامل‏اند. برای اینکه این سیرت ناخوشایند نتواند در حوزه قم نفوذ کند، تنگ نظرى‏ها در قبال محدّثان شتاب گرفت.
  مبارزه با فرهنگ غلو
 افق این مبارزه را امام هادى‏(ع) گشود پیرایش و آراستگى این حوزه را پى گرفت و غالیان و بدعت‌گذاران را از این حوزه راند. از این رو، در پاسخ نامه‏اى، على بن حسکه را نفرین فرمود: «... وَ لَعَنَ اللّهُ عَلِىَّ بْنَ حَسْکَةَ الْقُمِىّ».[9] و در جای دیگر باز هم  فرمود: «کَذِبَ ابْنَ حَسْکَةُ عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛[10] او دروغ مى‏گوید. نفرین خدا بر او باد!». نیز فرمود: «از آن‏چه على بن حسکه مى‏گوید، به سوى خدا بیزارى مى‏جویم... و اگر فردى از پیروان او را یافتید سرش را بر صخره بکوبید.».[11]
همچنین آن حضرت، حسن بن محمد بن بابا، معروف به ابن باباى قمى را نیز لعنت کرد و در پاسخ نامه‏اى فرمود: «... عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛ او گمان مى‏کند که من او را برانگیخته‏ام و او باب است، شیطان او را اغوا کرده و بر او مسلط شده است»؛ «اِن قدرتَ اَنْ تنشدخ رأسه بالحجر فافعل...؛[12] اگر قدرت یافتى که با سنگ برسرش بکوبى، برسرش بکوب و او را مجروح کن. همانا او مرا اذیت کرده است؛ خداوند در دنیا و آخرت او را آزار دهد».
 از سوى دیگر، آن امام مهربان، نامه‏اى فرستاد و محمد بن ارومه را که نزد قمیون متهم شده بود و حتى کسى را بر او گمارده بودند تا او را ترور کند، تبرئه کرد. نجاشى در این باره چنین مى‏نگارد: «محمد بن أورمه، أبوجعفر القمى، ذکره القمیون و غمزوا علیه و رموه بالغلوّ حتى دسّ علیه مَن یفتک به، فوجدوه یصلى مِن أول اللیل ألى آخره فتوفقوا عنه».[13]
آن‏گاه مى‏نویسد: «و قال بعض أصحابنا: أنه رأى توقیعاً من أبى‏الحسن الثالث، إلى أهل قم فى معنى محمد بن أورمة و براءته ممّا قذف به».[14]
 در پاکى و صدق ابن اورمه همین کفایت مى‏کند که مى‏گوید: «روزهاى آخر عمر متوکل براى زیارت امام هادى‏(ع) به سامرا رفتم و متوکل را دیدم که امام را به دست سعید حاجب سپرده بود و مى‏خواستند امام را به قتل برسانند. من گریان شدم. امام‏(ع) فرمود: «لاتبک انّه لایتمّ لهم ذلک و انّه لایلبث اکثر من یومین حتى یسفک اللّه دمه و دم صاحبه؛[15] فرزند اورمه! نگران مباش. آنان نمى‏توانند مرا به قتل برسانند؛ بلکه خداوند آن دو را تا دو روز دیگر هلاک خواهد نمود».
 این موقعیت وظیفه «احمد بن محمد بن عیسى» را که رهبرى حوزه حدیثى قم را در این ایام بر عهده داشت، سخت کرده بود و او مى‏بایست در این دریاى متلاطم و فتنه‌هایى چون بابیت و ادعاى الوهیت، حوزه حدیثى قم را از این توفان به سلامت برهاند.
 پی‌نوشت‌ها
[1] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.
[2] . ر.ک: السنة، احمد بن حنبل، ص 47- 46 ؛ التوحید و اثبات الصفات الرب، محمد بن اسحاق بن خزیمة، ص 235 - 234؛
[3] . رجال، طوسى، ص 409 - 426؛ مسند الامام الهادى‏‏عطاردى، ص 309 - 369.
[4] . بحارالانوار، ج 50، ص 185، ح 62.
[5] . امالى طوسى، ج 1، ص 282؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 451؛ مسند الامام الهادى‏، ص 37.
[6] . تذکرةالخواص، سبط ابن جوزى، ص 460؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 11 (در مروج الذهب، کلمه «شیعه» بدون نام قم آمده است)؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 272.
[7] . کافى، ج1، ص323؛ مسند الامام الهادى، ص18.
[8] . عیون اخبار الرضا، صدوق، ج 2، ص 260.
[9] . رجال کشى، ص 518، ح 996.
[10] . همان، ص 519، ح 997؛ وسائل الشیعه، ج18، باب 7، ص 554،(کتاب الحدود، ابواب المحارب).
[11] . رجال کشى، ص 519، ح 997.
[12] . همان، ص 520، ح 999 - 1000.
[13] . رجال نجاشى، ج 2، ص 394، ش 891.
[14] . همان.
[15] . کشف الغمة، اربلى، ج 3، ص 184.

تبلیغات