آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

در این جمله سلام، از دو مقام دیگر آن وجود مقدس سخن به میان آمده است; یکی مقام خلافت اللهی، دیگری منزلت ناصری و یاری کنندگی حضرتش به حق پروردگار.
مقام نخست مقامی است بس رفیع. جایگاه بلندی است که مخلوق و بنده ای به مقام خلافت و جانشینی ذات ربوبی نائل آید و در حقش گفته شود خلیفة الله.
خلیفه را در لغت چنین معنی کرده اند:
من یخلف غیره و یقوم مقامه و السلطان الاعظم و فی الشرع: الامام الذی لیس فوقه امام. (1)
کسی که جانشین دیگری می گردد و به جای او می نشیند و همچنین سلطان اعظم را خلیفه گویند و در شرع امام و پیشوایی را می گویند که بالاتر از او پیشوایی نیست.
فیومی گوید:
خلیفه در اصل خلیف بوده بدون هاء; زیرا به معنای فاعل است و هاء آن برای مبالغه اضافه شده و بعضی گفته اند: خلیفة الله فقط به آدم و داود گفته می شود; زیرا، آن دو نفر بصراحت چنین نامیده شده اند. (2)
جمیع معانی ای که برای خلیفه ذکر شده است بر آن وجود مقدس به نحو اکمل و اتم صادق است. او مقام خلافت و جانشینی دارد; سلطان اعظمی است که همه سلطنتهای عظیم، حتی ملک و سلطنتهای حقه چون ملک داوودی و سلطنت سلیمانی، در کنار ملک و سلطنت او حقیر است و کوچک; امام و پیشوایی است که فوق او پیشوایی نیست.
آری، آن وجود مقدس خلیفة الله است. در این مورد به ذکر یک حدیث بسنده می کنیم:
قال رسول الله، صلی الله علیه وآله: «یخرج المهدی علی راسه غمامة فیها مناد ینادی: هذا المهدی خلیفة الله فاتبعوه.» (3)
رسول خدا، صلی الله علیه وآله، فرمود: «مهدی، علیه السلام، خروج می کند در حالی که بر سرش ابری است. در میان آن منادی ای است که ندا می کند: این مهدی خلیفه خداست; از او پیروی نمایید.»
اطلاق کلمه خلیفة الله اقتضا می کند که آن وجود مقدس - در هر شانی که می شود خلیفتی و جانشینی از حق متعال محقق شود - خلیفة الله است; خلیفة الله مطلق است، نه مطلق خلیفة الله.
هر خلیفه و جانشینی باید با آن کسی که جانشین او شده از هر جهتی شباهت کامل داشته باشد. کسی که دیگری را خلیفه و جانشین خود قرار می دهد هر چه دارد - و می شود به غیر منتقل کند - به آن جانشین می بخشد و الا مورد اعتراض قرار می گیرد. خلیفة الله کسی است که هر چه خدا دارد و می شود به غیر خود بدهد، جمیع آنها را به خلیفه اش ارزانی می دارد; با حفظ رابطه وجوب و امکان و خالقی و مخلوقی و الا خلیفة الله نیست.
و ناصر حقه: دومین مقام در این سلام، مقام ناصر حق خدا بودن است. گرچه همه اولیای حق صاحب چنین منزلتی هستند، اما، فعلیت تامه این مقام به آن وجود مقدس اختصاص دارد و خداوند سبحان او را برای نصرت حق خود و یاری دین اش ذخیره نموده است.
برای توضیح این جمله باید دید حق خدا چیست که امام زمان، علیه السلام، ناصر حق اوست. حق خدای متعال در آغاز حدیث حقوق امام چهارم، علیه السلام، چنین آمده است:
فاما حق الله الاکبر علیک فان تعبده [و] لا تشرک به شیئا... (4)
حق خدای بزرگ بر تو این است که او را عبادت کنی و چیزی را شریک او قرار ندهی.
پس حق خدای توحید است; توحید در ذات و صفات و افعال. حق خدای پرستش اوست و نفی شریک از او و این حق از آغاز عالم به نحو کلی محقق نشده است. گرچه همه انبیا و اولیا و تمامی اوصیا ناصر حق خدا هستند، نصرت حق خدا و ایفای حق وحدانیت او در عصر و روزگار هر کدام از آنها در حد محدودی بوده است; تا آنجا که در حق نوح پیامبر، بعد از نهصد و پنجاه سال دعوت، می خوانیم:
و ما آمن معه الا قلیل.
حتی در روزگار پیامبر خاتم و نبی مکرم هم این حق تحقق نیافت. خداوند سبحان این مقام، مقام نصرت حق خودش را به قول مطلق در سطح هستی برای آن وجود مقدس ذخیره ساخته است. در روزگار اوست که اثری از شرک باقی نمی ماند و وعده آیه 56 سوره نور محقق می شود:
یعبدوننی لا یشرکون بی شیئا.
اهمیت این مقام با این تشبیه تا حدودی روشن می شود: گاهی انسان حقی بر کسی دارد و یا حقوقی بر جمعی، دیگری می آید و مقداری از حق او را ایفا می نماید; به همان مقدار موجبات سرور صاحب حق را فراهم می آورد. گاه کسی پیدا می شود و همه حق انسان را تمام و کمال ایفا می نماید. معلوم است چه جایی در نزد صاحب حق پیدا می کند!
این آقایی که به عنوان ناصر حق خدای به او سلام می کنیم کسی است که همه حق حق متعال را ایفا نموده و به دنبال آن حقوق همه صاحبان حق را ایفا می نماید. مقام و منزلت خاص، چنین ناصر حقی را آن خدایی می داند که این آقا را ناصر حق خودش قرار داده است.
لازم به تذکر است که ناصر و منصور هر دو در ادعیه و زیارات به امام عصر، علیه السلام، اطلاق شده است. آن وجود مقدس از حیثی ناصر و از جهتی منصور است. او ناصر حق خداست; ناصر دین خداست; ناصر اولیای خداست; ناصر کتاب خداست و ناصر هر چه متعلق به حق متعال است. مقام ناصریت چنین اقتضا می کند که نصرت حق مناسب با این ناصری شامل حال او باشد و او منصور قرار بگیرد. خداوند سبحان چنان نصرت و یاری در حق او خواهد نمود که از آغاز عالم تا انجام آن در حق کسی چنان نصرتی محقق نشده است. در اینجا فقط به ذکر یک حدیث بیشتر بسنده می کنیم و آن اینکه: فرمانده آن چهار هزار فرشته ای که برای نصرت و یاری سیدالشهداء، علیه السلام، آمدند و موفق نشدند و گرداگرد قبر شریفش با چهره ای غمین و موهای گردآگین باقی ماندند تا در عصر ظهور موفور السرور فرزندش مهدی آل محمد، عجل الله تعالی فرجه، جزء یاران و ناصران حضرتش باشند، ملکی است به نام منصور. (5)
آری، خدای ناصر امام ناصر و منصورش را به فرشتگانی که تحت فرماندهی منصور ملک هستند یاری می کند. نصرت الاهی و منصور آسمانی به نصرت و یاری ناصر حق خدا می آیند. و او به انجام آنچه مامور است قیام و اقدام می نماید. چه خوب است این جملات دعای شریف افتتاح را - که بیانگر مقام ناصری و منصوری آن وجود مقدس است - با توجه کامل عرضه بداریم:
اللهم اعزه و اعزز به و انصره (6) و انتصر به و انصر نصرا عزیزا و افتح له فتحا یسیرا و اجعل له من لدنک سلطانا نصیرا. (7)
پی نوشتها:
1. اقرب الموارد، ماده خلف.
2. المصباح المنیر، ماده خلف.
3. البیان فی اخبار صاحب الزمان، علیه السلام، حافظ محمدبن یوسف کنجی شافعی، باب 15.
4. خصال، ص 566 (ابواب الخمسین و ما فوقه، ح 1).
5. ر.ک: امالی صدوق، ص 509 (مجلس 92، ح 7)، بحارالانوار، ج 45، ص 220.
6. مناسب است به آنچه در شرح جمله «والله ناصره و مؤیده » در کتاب «سوگند به نور شب تاب »، ص 60-61 آمده است، مراجعه شود.
7. اقبال الاعمال ج 1، ص 142.

تبلیغات