آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

مرج البحرین یلتقیان. بینهما برزخ لا یبغیان. فبای الاء ربکما تکذبان. یخرج منهما اللؤلؤ و المرجان. فبای الاء ربکما تکذبان. (1)
دو دریا را [به گونه ای] روان کرد [که] با هم برخورد کنند. میان آن دو، حد فاصلی است که از هم عبور نکنند. پس به کدام یک از نعمتهای پروردگارتان منکرید؟ از هر دو [دریا] مروارید و مرجان برآید. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را منکرید؟
اگر میان دو دریای سوره الرحمن، برزخی است که به هماغوشی آنها رشک می برد و اختلاط و اتحاد آن دو را بر نمی تابد، نماز و ولایت آن چنان اقیانوسهایی هستند که چون برگهای گل در هم تنیده اند و چون دو مصراع یک شعر وامدار یکدیگرند.
آن دو دریا، نه آسمان و زمین، و نه دریای روم و هند، و نه دنیا و عقبا، و نه زندگی و مرگ، و نه دریای فارس و دریای روم، و نه دریای شیرین و دریای شور، که هر زلالی است که با زلالی دیگر درآمیزد. چونان علی، علیه السلام، که رهاورد همسری و همسفری او با زهرا، سلام الله علیها، مروارید حسن و یاقوت حسین بود. (2) و چونان تلاقی ولایت و عبادت که هزار هزار طبق اسرار و آسمان آسمان خورشید حقیقت و ستاره معرفت پیش روی هر بینا دلی نهاد. ولایت پیشگی را جز به بهای سجده و رکوع نتوان خرید و سجاده عبادت را جز به می ولایت، رنگین نبایست کرد:
به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
هم بدین خاطر است که به زیر یک سایه نشاندن نماز و ولایت در گنجنامه حکمت الهی، شایسته تشریع و بایسته تکوین است. این دو تنها همسایگانی هستند که از هم ارث می برند (3) و از خانه خود نه روزنی که دری به روی هم گشاده دارند. در شیوا سخن وحی، هرجا که نشان از سروهای بوستان ولایت است - بصراحت یا کنایت - سجاده نماز نیز گسترده است، و هرگاه مؤذن عرش از مناره تنزیل، سرود نیاز سر می دهد، بانگ عزت علوی و نجابت فاطمی و سخاوت حسنی و لابت حسینی شورها می افکند و گوشها را نوازشی دیگر می دهد.
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد که خاک میکده عشق را زیارت کرد نماز در خم آن ابروان محرابی کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
آب این دریا را نمی توان کشید، اما آنقدر که مرغ جان از قفس حرمان و بیم خذلان رهیده باشد. دل و دین را به نفس رحمانی قرآن، تازه می کنیم و بر شماری چند از ستارگان این پهنه لاجوردی انگشت می نهیم.
مجملش گفتم نکردم من بیان ورنه هم لبها بسوزد، هم دهان هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن گرچه تفسیر زبان روشنگر است لیک عشق بی زبان روشنتر است چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد قلم برخود شکافت آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب (4)
آیه ولایت
انما ولیکم الله و رسوله و الذین و امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکات و هم راکعون. و من یتول الله و رسوله و الذین امنوا فان حزب الله هم الغابون. (5)
ولی شما، تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند; همان کسانی که نماز بر پر می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آورده اند، ولی خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندان اند.
این آیه، در شمار آیاتی است که نام و عنوانی ویژه دارند. دانشمندان علوم قرآنی و مفسران شیعی (6) از آن به آیه ولایت نام برده، آن را از دلایل محکم امامت حضرت امیر، علیه السلام، می شمارند.
مفسران بزرگی چون «شیخ طوسی »، «ابوالفتوح » و «طبرسی »، به هنگام تفسیر این آیات، در حقانیت و آشکارایی امامت علی بن ابی طالب، علیه السلام، نکات و لطایف بسیاری بر قلم آورده اند. (7) تقریبا همه مفسران اهل سنت نیز این کریمه را در حق و شان حضرتش می دانند. تفاوت اساسی میان آنچه در کتب تفسیری شیعه و تفاسیر عامه وجود دارد، معنا و تفسیر ولایت و مشتقات دیگر آن است; که البته این نزاع، به همین جا ختم نشده، سر از مباحث کلامی و اصول اعتقادات مذهبی برمی آورد.
«میبدی »، «زمخشری »، «قرطبی »، «بیضاوی »، «آلوسی » و گروهی دیگر از مفسران اهل سنت در شان نزول این بخش از سوره مائده و اینکه این آیات جامه ای با شکوه و فاخر بر بالای علی بن ابی طالب، علیه السلام، است، با شیعیان آن حضرت همداستان اند. (8)
جای دارد که نخست تفسیر یکی از نامدارترین مفسران شیعی را پیش رو گیریم تا جایگاه کلامی و اعتقادی آیه ولایت، بیش از پیش آشکار گردد.
مرحوم ملا محسن فیض کاشانی، سخن خود را در تفسیر آیه ولایت اینگونه آغاز می کنند:
در کتاب کافی از حضرت صادق، علیه السلام، در تفسیر این آیه نقل شده است که «ولی شما» یعنی کسی که به شما و جان و مالتان اولی و سزاوارتر است. مراد از «الذین امنوا» علی و اولاد معصومش، علیهم السلام، می باشد. ایشان را اینگونه وصف کرد، زیرا امیر مؤمنان در رکوع دوم از نماز ظهر خود به سائلی حله خود را انفاق فرمود. سپس این آیات از سوره مائده نازل شد... در مجمع البیان آمده است که حضرت بدان سائل انگشتری خود را زکات داد. (9)
هرچند در شمارش انفاقات حضرت و همچنین در آنچه ایشان به سائل عطا کردند، اختلاف است، در اینکه این سخاوت علوی در پاکیزه ترین حالات معنوی، یعنی نماز واقع شده است، نزاعی میان مفسران نیست.
به زبان نحوی، «ولی » در آیه ولایت مبتدا (نهاد) است و «الله »، «رسول » و «الذین امنوا»، اخبار (گزاره های) پی در پی آن اند. از آنجا که «الذین امنوا» بر خلاف «الله » و «رسول »، نیاز به گزارش و تعریف دارد، خداوند ایشان را چنین می شناساند:
«الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون.»
اینگونه شناساندن - گویا - بدان خاطر است که خداوند اراده فرموده است که شکوهمندترین شمایل ولی خود را از منتظر منزه ترین قاب بتاباند.
علوی ترین آفریده خدا را تنها مقدس ترین آیین او، تاب می آورد و در این آیینه است که می توان بازتاب روحی به شکوه همه خوبیها و مهربانیها و بزرگیها را دید. پس ما بر مدار ولایتی هستیم که کانون آن پرستش حضرت حق (نماز) و افت بر خلق (زکات) است. بحقیقت این آیین الهی (نماز) راستگوترین آیینه ای بود که می توانست رخسار ولایت را بتاباند و رشک ماه و خورشید گرداند.
جلوگاه رخ تو دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می گردانند
سخن عبدالرزاق لاهیجی
آفرینندگان آثار کلامی، هماره بخش معتنابهی از کتاب خود را به بیان دلایل پنهان و آشکار بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین، علیه السلام، اختصاص داده اند. این بخش از مباحث کلامی که با عنوان «امامت » مورد مداقه قرار گیرد، ناظر به دلایل عقلی و نقلی بر اثبات موضوع است. بتقریب در همه این آثار آیه ولایت مورد بحث و نظر است. مرحوم ملا عبدالرزاق لاهیجی (فیاض) از نامدارترین متکلمان شیعی در قرن یازدهم است. وی حکمت را از محضر صدرالمتالهین شیرازی آموخته و سپس به افتخار دامادی استاد نایل آمده است. مدرسه معصومیه قم که اینک به نام این دانشمند گرانقدر، فیضیه نامیده می شود، سالها شاهد درس و بحثهای عمیق او بوده است. مهمترین اثر کلامی لاهیجی «شوارق الالهام » است.
شوارق، شرحی ناتمام بر کتاب تجرید خواجه نصیر طوسی است و بی هیچ تردیدی، شیواترین تالیف فارسی او، «گوهر مراد» است. گوهر مراد، یکی از خواندنی ترین و استوارترین متنهای علمی - کلامی در روزگار ماست. نصر شیوا و ترکیب و سامان هنجار این کتاب، آن را به گوهری که مراد همگان است تبدیل نموده است. فیاض لاهیجی در کتاب یاد شده از آیه ولایت اینگونه سخن می گوید:
قوله تعالی: « انما ولیکم الله و رسوله و الذین امنوا ... جمهور مفسرین متفق اند که این آیه در شان علی، علیه السلام، نازل شده و در اکثر کتب اهل سنت مذکور است و بلا شبهه به حد تواتر رسیده. و بیان دلالتش بر مطلوب آن است که «انما» کلمه حصر است و معنای آیه این است که نیست ولی شما مگر خدا و رسول و مؤمنانی که نماز کنند و در حالت رکوع صدقه دهند. سپس هرگاه حصر مراد باشد باید که مراد از ولی متصرف در امور باشد، چه معنای دیگر از معنای لفظ ولی مانند محب و ناصر مناسب حصر نیست. و لفظ «الذین » اگرچه صیغه جمع است لیکن متصف به اوصاف مذکوره به اعتبار دادن صدقه در حالت رکوع، نیست بالاتفاق مگر علی، علیه السلام. پس مضمون آیه این باشد که علی متصرف در امور شماست. چنانکه خدا و رسول. و مراد از امام نیست مگر متصرف در امور به وجه استحقاق. (10)
سخن سید عبدالله شبر
یکی از فشرده ترین و مفیدترین تفسیرهایی که در دو سه قرن اخیر نگاشته شده از آن محقق جلیل القدر مرحوم سید عبدالله شبر است. توضیحات کوتاه اما مفید این مفسر ژرف نگر در فهم بیشتر و درک روشنتر از آیه ولایت فایده بخش است. وی در چند سطری که در تفسیر آیه ولایت می نویسد به چند نکته اساسی اشاره می کند:
1. ولی در ابتدای این آیه به معنای متولی امور و «الاولی بکم » است. این نکته نشان می دهد که ولایت گستره ای جدیتر و اجتماعی تر دارد.
2. خداوند کلمه «ولی » را به صیغه مفرد ذکر فرموده و این بدان خاطر است که ولی جز یکی نیست اصالتا; اما رسول، صلی الله علیه وآله، و علی، علیه السلام، به تبع نیابت از ولایت الهی، ولی امر همه انسانها هستند.
این سخن نیز با روح توحیدی، وحدت گرایانه اسلام هماهنگ و همسوست.
3. کلمه ای که در آیه ولایت به حضرت علی، علیه السلام، قابل انطباق است «الذین امنوا الذین یقیمون الصلوة » است. حال آنکه می دانیم الذین جمع است. مرحوم شبر در توجیه این ناهماهنگی لفظی و معنایی می نویسد:
عبر عنه بصیغة الجمع تعظیما او لدخول اولاده الطاهرین.
تعبیر فرموده از حضرت به صیغه جمع به جهت تعظیم و تفخیم مقام حضرت و یا به خاطر داخل کردن فرزندان پاک و معصومش. (11)
4. دلالت این آیت بر امامت حضرت علی، علیه السلام، به خاطر حصر آن بر آن جناب است. همچنین در ذکر اوصاف و حالات حضرت به بیان نمونه ای اکتفا شده است که مشهور خاص و عام بود; یعنی زکات در حال نماز. (12)
نکته سنجی صاحب مثنوی
مولانا، جلال الدین رومی بلخی در کتاب جاودانی خود، مثنوی، که برخی آن را قرآن پهلوی خوانده اند، بارها و بارها به ساحت پاک علوی اظهار ارادت نموده و عرشی ترین مدایح معنوی را به پای این سدرة المنتهای عارفان نثار کرده است. پایان بخش دفتر نخست مثنوی حکایت نبرد خندق است. در این مصاف که پیشتر کارزار پاکی با پلیدی است داستانی رخ می دهد که دستمایه مولانا برای پردازش و تصویرگری اخلاص عمل است:
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل (13)
آنگاه که افراسیاب خندق و بنده بت احزاب از سکون و آرامش علی، علیه السلام، در جنگ حیرت می کند و پرسان می شود که: «سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت؟» از شاه ولایت و امیر ایمان و مولای تقوا می شنود:
گفت من تیغ از پی حق می زنم بنده حقم نه مامور تنم شیر حقم، نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا خون نپوشد گوهر تیغ مرا باد از جا کی برد میغ مرا!؟ که نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد کوه را کی در رباید تندباد آنکه از بادی رود از جا خسی است زانکه باد ناموافق خود بسی است باد خشم و باد شهوت، باد آز برد آن را که نبود اهل نماز (14)
بازنگری در تفسیر «ولی »
اختلاف بر سر معنا و مفهوم ولایت، عمری به درازای تاریخ اسلام دارد. این اختلاف به یک معنا، ریشه بسیاری از نزاعهای عمده کلامی است و از منظری دیگر خود شاخ و برگ درخت ناساز تفرقه است. آنان که اساس غدیر و حدیث آن را پذیرفته اند; اما به ولایت غدیری تن در نمی دهند، حجت ناموجه خود را در معنای مولا جسته اند. برخی مولا را دوست و برخی آزاده معنا کرده اند. این خطا - به عمد یا به سهو - منشا کژ اندیشیهای بسیاری شد; که گفته اند: «ماهی از سر گنده گردد...». این مقال، گنجایی تفصیل ندارد و نگارنده آن نیز سر آن ندارد که داخل کوچه پس کوچه های مباحث کلامی شود. اما گریزی از یاد کرد این دقیقه نیز نیست که این معنا از ولایت هر جای دیگر که پذیرفتنی باشد. در سوره مبارکه مائده مقبول نمی افتد. زیرا اولا پیش از آیه « انما ولیکم الله...» قرآن کریم مؤمنان را - به کنایت - از ارتداد نهی کرده، آنان را تهدید به جایگزینی قومی دیگر می کند:
یا ایها الذین امنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه... (15)
ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما از دین خود برگردد، بزودی خدا گروهی [دیگر] را می آورد که آنان را دوست می دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند.
در این آیت، سخن از ارتداد است; ارتدادی که باطل السحر آن ولایت است. هرچند روح و جان ولایت بازتابی از ارادت قلبی است، اما این مقدار، پاسخگوی آفت ارتداد نیست. پس جای دارد که درد (ارتداد) و درمان (ولایت) با یکدیگر و در کنار هم ذکر شوند.
ثانیا، به فاصله ده آیه بعد در همین سوره مبارکه خداوند رسول گرامی خود را به تبلیغ رسالتی امر می فرماید که با آن رسالت احمدی به غایت خود می رسد و بی آن گویا هنوز کلمه توحید بر زبانها جاری نشده است. (16)
و از همه مهمتر آیه سوم همین سوره است که بروشنی سخن از یاس کافران، اکمال دین و اتمام نعمت می گوید:
... الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا... (17)
امروز کسانی که کافر شده اند، از [کارشکنی در] دین شما نومید گردیده اند. پس، از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم...
یکی دیگر از ترجمه ها و دریافتهای نسنجیده از کلمه مولا و ولایت، آزاد و آزادگی است. هرچند در فرهنگ و زبان دینی ما مولا گاه به معنای آزاد، در مقابل عبد (بنده) به کار می رود، لیکن مولای حدیث غدیر به هیچ روی چنین معنایی را پذیرا نیست. زیرا شواهد و قراین بسیاری چنین تطبیقی را انکار می کنند. از جمله موقعیت زمانی و مقدمات واقعه غدیر، معنایی بیش از آزاد و آزادگی برای مولا رقم می زند.
مولوی از جمله کسانی است که چنین رهیافتی از حدیث غدیر دارد:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن علی مولا نهاد گفت هر کو را منم مولا و دوست ابن عم من علی، مولای اوست کیست مولا؟ آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند چون به آزادی نبوت هادی است مؤمنان را ز انبیا آزادی است ای گروه مؤمنان شادی کنید هم چو سرو و سوسن آزادی کنید (18)
این فهم نادرست از کلمه مولا در حدیث غدیر، داستان تازه ای نیست. آنان که از تخریب سند این واقعه شگفت، خود را ناتوان یافتند، دست به معنا و تفسیر ناروای آن بردند. و برخی نیز ناخواسته حدیثی را که می توانست سرنوشت همه ملتها و اقوام اسلامی را دگرگون سازد، چنین از پای در آوردند. به گفته صاحب همین تفسیر نادرست از حدیث غدیر: «مردم اندر حسرت فهم درست.».
به اعتقاد و باور دانشمندان امامیه، مولا در ماجرای غدیر و ولی در آیت ولایت، کسی است که تصرف همه امور به دست اوست و این امور گستره ای به پهنای عالم تکوین و ژرفای جهان تشریع دارد. هر معنایی جز این برای کلمه «ولی » آن چنان نامانوس و ناهموار است که شیرازه معنوی آیات را از هم می پاشد.
یک خطا در یک ترجمه
ترجمه آقای بهاء الدین خرمشاهی از قرآن کریم که در زمستان 74 به شمار ترجمه های اخیر پیوست، اسلوبی تازه و امروزین دارد. ترجمه آیات 55 و56 از سوره مائده به قلم ایشان چنین آمده است:
همانا سرور شما خداوند است و پیامبر او و مؤمنانی که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند و کسانی که خداوند و پیامبر او و مؤمنان را دوست بدارند [بدانند که] خدا خواهان پیروزند. (19)
مترجم، کلمه «ولی » را در آیه 55 سرور معنا کرده اند. اما فعل «یتول » را که عضوی از همان خانواده است «دوست بدارند» ترجمه نموده اند. گویا ایشان ولایت در «ولی » را غیر از ولایت در «یتول » دانسته و در هر یک به سویی رفته اند. این ناهمگونی گذشته از آنکه خود ضعفی در ترجمه به حساب می آید. هیچ توجیه صرفی و یا نحوی را به همراه خود ندارد. ترجمه کلمه ولی به سرور همسو با فهم و تفسیر درست دانشمندان شیعی است. اما ترجمه فعل یتول در یک آیه بعد از آن (آیه 56) توجیه پذیرفته ای را برنمی تابد.
پی نوشتها:
1. سوره الرحمن (55)، آیات 19 تا23. ترجمه این آیات و همه ترجمه های آیات در این نوشتار از استاد محمد مهدی فولادوند است.
2. رشید الدین میبدی صاحب تفسیر کشف الاسرار و ابوالفتح رازی مفسر نامی شیعی می نویسند: «از سلمان فارسی و سعید بن جبیر و سفیان ثوری نقل شده است که مراد از بحرین حضرت علی و فاطمه، علیهماالسلام، و مراد از برزخ حضرت محمد، صلی الله علیه وآله، و مراد از لؤلؤ و مرجان حسن و حسین، علیهماالسلام، است. (ر. ک: الطبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، دارالمعرفة، بیروت، ج 9، ص 305).
3. امیر مؤمنان در کتاب جاودانی خود، نهج البلاغه می فرمایند: «پیامبر، صلی الله علیه وآله، آنقدر ما را نسبت به حقوق همسایه سفارش فرمود که ما بدین گمان افتادیم که همسایه از همسایه خود ارث می برد.»
4. مولانا، مثنوی، دفتر اول، ابیات 112 به بعد.
5. سوره مائده (5)، آیات 55 و56.
6. گرچه بسیاری از مفسران عامه بر ارتباط این آیه با حضرت علی، علیه السلام، صحه می گذارند، لیکن با معنا و تفسیری که ایشان از کلمه «ولی » می کنند، به روح این آیات که همانا ابلاغ ولایت و امامت امیر مؤمنان، علیه السلام، است، گردن نمی نهند.
7. برای نمونه ر. ک: الطبرسی، همان، ج 3، صص 324 و 325.
8. ر. ک: خرمشاهی، بهاء الدین، قرآن مترجم، پاورقی ص 117.
9. فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، بیروت، المکتبة الاسلامیه، ج 1، ص 450.
10. لاهیجی، ملا عبدالرزاق، گوهر مراد، به اهتمام صمد موحد، ص 307.
11. شبر، سیدعبدالله، تفسیر القرآن الکریم، چاپ بیروت، ص 141.
12. پیشین.
13. مثنوی، نسخه قونیه، دفتر اول، بیت 3727.
14. مثنوی، دفتر اول، بیتها 3794 تا3803.
15. سوره مائده، آیه 54.
16. سوره مائده، آیه 67; یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان...
17. سوره مائده، بخشی از آیه 3.
18. مثنوی، نسخه قونیه، دفتر6، ابیات 4537 الی 4542.
19. بهاء الدین خرمشاهی، قرآن مترجم، ص 117.

تبلیغات