آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

نام پدر محمدبن ابى‏عمیر، زیاد بن عیسى و کنیه‏اش، «ابااحمد» است.1 او از شخصیت‏هاى بارز و از فقیهان عصر خویش بود. وى نه تنها در فقه شیعه، بلکه در فقه اهل سنّت مهارت داشت؛ لذا مورد قبول آنها نیز مى‏باشد.2محمدبن ابى‏عمیر از جمله محدّثانى است که با چهار امام معصوم (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‏السلام ) هم عصر بود.3
گفته شده است که او با سه امام (امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهم‏السلام ) معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیه‏السلام همزمان بود که در عصر امام کاظم علیه‏السلام فوت کرد.4 قول اوّل را شواهد و قرائن بیشترى تأیید مى‏کند.
تولّد
سال تولّد محمدبن ابى‏عمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالاً او بین سال‏هاى 125 تا 135 ق. چشم به جهان گشوده است.5 او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.6
خاندان
نام محمدبن ابى‏عمیر در قبیله خاصّى ذکر نشده‏است، ولى چون هم پیمان «مهلب بن ابى‏صفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.7 جاحظ در کتاب «مفاخرات»، در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى، مردّد است و مى‏گوید:
از ویژگى‏ها و صفاتى که براى او ذکر گردیده‏است، بر مى‏آید که از اعراب قحطانى باشد؛ زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.8
صحابى معصومین علیهم‏السلام
اگرچه او در عصر چهار امام مى‏زیست، اما از اصحاب سه امام (امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم‏السلام ) شمرده مى‏شود. مورّخان ـ با وجود این که وفات محمدبن ابى‏عمیر در عصر امامت امام جواد علیه‏السلام بود ـ در مورد این که او از اصحاب امام جواد علیه‏السلام نیز بوده یا نه، حرفى نزده‏اند؛ تنها شیخ طوسى در بعضى نسخه‏هاى کتاب فهرستش او را از اصحاب امام جواد علیه‏السلام مى‏داند. نجاشى او را از اصحاب دو امام (امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ) شمرده است.9
از دیدگاه بزرگان
نجاشى: جلیل القدر، عظیم المنزلة عندنا و عند المخالفین.
شیخ طوسى: او متقى‏ترین، عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آنچه از او رسیده است، را صحیح مى‏دانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.10
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنّى مطمئن‏ترین افراد است.11
بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابى‏عمیر فقیه‏تر، صالح‏تر و فاضل‏تر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.12
شاخص‏هاى شخصیتى
1. الگوى عبادت
ابوفضل محمدبن شاذان نقل مى‏کند: وارد عراق شدم، دیدم شخصى به همراهش مى‏گفت: تو زندگى‏دارى، زن و بچه دارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجده‏هاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنا براین بود که با سجده‏هاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمانِ ابن ابى‏عمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر مى‏رود و هنگام ظهر سر از سجده برمى‏دارد، کور مى‏شد.13
و نیز نقل مى‏کند: با پدرم به دیدار ابن ابى‏عمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل مى‏کنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابى‏عمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد؟ گفت: بله.14
همین دو نقل نشان مى‏دهد که او تا چه حدّى، در عبادت، الگوى دیگران بود.
2. زاهد متّقى
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشه نشینى و عزلت مى‏دانند، در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع، فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمدبن ابى‏عمیر که شغلش پارچه فروشى و فردى ثروتمند بود15؛ با آن که در اجتماع، فعالیت مستمر داشت، فردى زاهد و متّقى و بى‏اعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده، آمده است: محمد بن ابى‏عمیر پارچه فروشى پردرآمد بود. او به شخصى که نیازمند بود، هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابى‏عمیر فقیر شده‏است، خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابى‏عمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود، گفت: این چیست؟
مرد نیازمند گفت:
پولى را که از تو قرض گرفته بودم، آورده‏ام ادا کنم.
ـ به تو ارث رسیده؟
ـ نه.
ـ کسى به تو بخشیده؟
ـ نه.
ـ قطعه زمین زراعتى را فروخته‏اى؟
ـ نه.
ـ پس از کجا آورده‏اى؟
ـ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابى‏عمیر ـ به نقل از ذریح المحاربى ـ گفت: امام صادق علیه‏السلام فرمود: «هیچ کس به خاطر قرضى که دارد، نباید از خانه‏اش خارج شود و خانه‏اش را بفروشد». به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم، اما از این پول حتى یک درهم وارد خانه‏ام نمى‏کنم.16
3. اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر علیه‏السلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود. شیعیان مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمدبن ابى‏عمیر از شخصیت‏هاى بازر علمى ـ اخلاقى آن زمان است که مورد احترام مخالفان نیز قرار داشت و شیعیان را هم مى‏شناخت. انقلابیون را با بهانه‏هاى مختلف به زندان مى‏بردند تا اسامى شیعیان و اصحاب اهل‏بیت علیهم‏السلام را بگویند. او در زمان حکومت هارون چهار سال17 و در عصر مأمون نیز چهار سال به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل مى‏کند: ابن ابى‏عمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سؤال شد، گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابى‏عمیر مى‏گوید: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محلّ شیعیان و اسامى آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدّت درد، نزدیک بود لب گشایم، که صداى محمد بن یونس را شنیدم که مى‏گفت: محمدبن ابى‏عمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.18
بعد از شهادت امام رضا علیه‏السلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ بازهم او را به زندان بردند و وقتى علتش سؤال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.19 او على‏رغم همه فشارها و سختى‏ها، هیچ‏گاه حاضر به همکارى و افشاى اسامى شیعیان نشد.
4. عالم ربّانى
غیر از آثار گرانبهاى او ـ که دلالت برمکانت بلند علمى او داردـ نشانه‏هاى دیگرى نیز این مطلب را تأیید مى‏کند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم ـ دو صحابى بزرگ امام صادق علیه‏السلام ـ مراوده و مجالست‏هاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام باهم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمدبن ابى‏عمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره، شرط کرد که این مناظره اوج مقام علمى او را نشان مى‏دهد.
او از اصحاب اجماع است، یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه، آنهارا قبول دارند.20
5. اساتید
او از محضر قریب به 100 استاد استفاده کرد؛ اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر، عبدالرحمان بن حجاج، مفضل بن مزید، ابن مسکان، عبداللّه بن مغیره، هشام بن سالم و عبداللّه بن سنان.21
6. شاگردان
از محضر محمدبن ابى‏عمیر بیش از 70 محدّث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او 2921 روایت نقل کرده‏است. احمدبن محمدبن عیسى، فضل بن شاذان، صفوان بن یحیى و حسن بن محبوب نیز از شاگردان او هستند.22
7. تألیفات
بنابرنقل ابن بطّه، محمدبن ابى‏عمیر 94 کتاب درباره عقاید و حدیث تألیف کرد.23 او علاوه بر این تألیفات، نام 100 نفر از محدّثان ـ که از امام صادق علیه‏السلام حدیث نقل کردند ـ را با نام کتابهاى‏شان حفظ داشت.24
متأسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات، از بین رفت!
خواهرانش: «سعیده» و «منّه» نیز محدّث بودند و براى زنان احکام مى‏گفتند. ابن ابى‏عمیر وقتى در عصر مأمون به زندان افتاد، کتاب‏هایش را به یکى از خواهرانش سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او به دست مأموران حکومت بیفتد، کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از 4 سال حبس، وقتى به سراغ کتاب‏ها آمد، دید تمام کتاب‏هایش از بین رفته است. از آن به بعد، احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت، مى‏خواند یا از حفظ مى‏گفت. لذا برخى از روایات او بدون سند یا ناقص السند است، اما اکثر علما آنها را قبول دارند و به آن عمل مى‏کنند.25
از آثار ارزشمند او، اسامى چند کتاب در دست است، همچون:
1 ـ کتاب الاستطاعة 2 ـ کتاب الحج 3 ـ فضائل الحج4 ـ مناسک الحج 5 ـ الصلوة 6 ـ الصیام 7 ـ المتعة 8 ـ النکاح 9 ـ الطلاق 10 ـ التوحید 11 ـ الکفر و الایمان 12 ـ الامامة 13 ـ الاحتجاج فى امامة امیرالمؤمنین علیه‏السلام 14 ـ کلامه مع الخوارج 15ـ النوادر الکبیر الحسن 16 ـ کتاب البداء 17 ـ الرّد على اهل القدر و الجبر 18 ـ الانفال 19 ـ الافاعیل 20 ـ المغازى 21 ـ المعارف 22 ـ الیوم و اللیله 23 ـ الملاحم 24 ـ مسائله عن علىّ بن موسى الرضا علیه‏السلام 25 ـ اختلاف الحدیث.26
روایاتى از او
1. محمد بن ابى‏عمیر از سماعه نقل مى‏کند که امام صادق علیه‏السلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهد کم»، فرمود:
«مراد از «اوفوا بعهدى» ولایت امیرمؤمنان است و مراد از «اوف بعهدکم» بهشت است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفاکند و ولایت على علیه‏السلام را برگردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفامى‏کند و بهشت را به او خواهد داد.»27
2. محمدبن ابى‏عمیر از ابان بن عثمان نقل مى‏کند که امام صادق علیه‏السلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن. فرمود:
«اگرخدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس بُخل چرا؟ اگر عقوبت از آتش حتمى است، معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عُجب چرا؟ اگر هرکارى که اتفاق مى‏افتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ و اگر دنیا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟»28
3. محمدبن ابى‏عمیر مى‏گوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق علیه‏السلام فرمود:
«در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست:
1 ـ اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر.
2 ـ وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد.
3 ـ نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوبى باشند و چه بد.»29
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگى‏ناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در عصر امام جواد علیه‏السلام ـ 217 ق. ـ چشم از جهان فرو بست و به وصال یار رسید.30
یادش گرامى و نامش جاودانه باد.
پى‏نوشت‏ها:
1. رجال، نجاشى، ص 326؛ رجال، شیخ طوسى، ص 388.
2. فهرست، شیخ طوسى، ص 142.
3. تنقیح المقال فى‏احوال الرجال، ، ج 2، ص 63، نجف؛ جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص 50.
4. معجم رجال‏الحدیث، خوئى، ج 14، ص 276؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 7.
5. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
6. رجال، نجاشى، ص 326 و 327.
7. همان؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 140.
8. فهرست، ص 142.
9. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
10. رجال، علاّمه حلّى، ص 141.
11. هدیة‏الاحباب، شیخ عباسى قمى، ص 54.
12. مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 120.
13. همان؛ رجال، کشّى، ص 591.
14. مجمع الرجال، ج 5، ص 120.
15. همان؛ رجال، نجاشى، ص 327.
16. هدیة‏الاحباب، ص 54.
17. لغتنامه دهخدا، واژه «ابن ابى‏عمیر».
18. رجال، نجاشى، ص 326؛ اختیارمعرفة‏الرجال، ص 592.
19. مجمع الرجال، ج 5، ص 121.
20. معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283 و 284.
21 و 22. مشایخ الثقات، ج 1، ص 31.
23. فهرست، ص 142.
24. همان؛ رجال، نجاشى، ص 326.
25. رجال، نجاشى، ص 326 ـ 327.
26. همان؛ فهرست، شیخ طوسى، ص 142؛ کشّى، ص 592؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 142.
27. کافى، کلینى، ج 1، ص 431.
28. خصال، صدوق، ج 2، ص 450.
29. کافى، ج 5، ص 132.
30. رجال، نجاشى، ص 326؛ فهرست، ص 142؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 50.

تبلیغات