آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

اینک به این پرسش سوم می رسیم که می گوید:
حضرت مهدی، علیه السلام، با این که بیش از حدود پنج سال نداشت که پدر خود را از دست داد، چگونه به مقام شامخ رهبری رسید؟ می دانیم که پنج سالگی دوران طفولیت است و هرگز برای رشد شخصیتی یک رهبر کافی نیست. پس چه زمینه هایی در تکامل وی، نقش داشته است؟
جواب این است که:
آن حضرت پس از رحلت پدر، جانشین وی در امانت و رهبری شد و این بدان معنا است که همو ویژگیهای فکری و روحی یک امام را در همان اوان کودکی دارا بوده است.
امامت زود رس هم رخدادی سابقه دار است; چند تن از پدران آن حضرت نیز چنین بوده اند، مانند امام محمد تقی، علیه السلام، که در سن هشت سالگی (1) و امام علی النقی، علیه السلام، که در نه سالگی (2) امامت رسیدند.
ولی این پدیده در حضرت مهدی، علیه السلام، به اوج خود می رسد و می بینیم که در پنج سالگی به امامت رسیده است. دلیل اینکه ما این پدیده را یک واقعیت تاریخی می نامیم این است که این امر در رابطه با برخی از پدران آن حضرت، یک حقیقت ملموس و عینی بوده است، مسلمانان آن را درک کرده و با آن زندگی کرده اند و هیچ چیز برای اثبات یک واقعیت، برتر از وقوع آن در میان یک جمعیت نیست. (3)
توضیح این مساله نیاز به بیان چند نکته دارد:
الف) امامت یک پایگاه سلطنتی نبود که با وراثت از پدر به پسر برسد و نظام حاکم از آن پشتیبانی کند; همانند خلافت فاطمیان و عباسیان; بلکه امامت از راه نفوذ فکری و اثر معنوی در میان نهادهای مردمی، حمایت گسترده ایشان را به دست می آورد به گونه ای که مردم کسی را جز امام، لایق رهبری اسلام نمی دانستند.
ب) این نهادهای مردمی از همان صدر اسلام، تشکیل شده بود ولی در عهد امام باقر و امام صادق، علیهماالسلام، بیشتر شکوفا و گسترده گشت. مدرسه ای که این دو امام درون پایگاهها تشکیل دادند، موج فکری وسیعی را در جهان اسلام ایجاد کرد. صدها فقیه، متکلم، مفسر و دیگر دانشمندان اسلام شناس و انسان شناس در این مدرسه مشغول بودند به گونه ای که یکی از راویان آن زمان (حسن بن علی وشاء) گوید: روزی من وارد مسجد کوفه شدم و دیدم نهصد دانشمند (4) در آنجا گرد آمده و همگی از امام صادق، علیه السلام، روایت می کنند!!
ج) از نظر این مدرسه و نهادهای مردمی وابسته به آن، شرایط صلاحیت برای امامت بسیار سخت بود زیرا معتقد بودند کسی لیاقت رهبری دارد که از همه علمای معاصر عالمتر و داناتر باشد (5) وگرنه او امام نخواهد بود.
د) در راه این عقیده، بسیاری از مردم جان خویش را فدا کردند و قربانیهای فراوان دادند. خلفای آن زمان این مکتب را - لااقل از نظر فکری - دشمن خویش می دانستند و در طول تاریخ، به آزار و اذیت، زندان، شکنجه و قتل آنان پرداختند و صدها تن در سیاهچالها با مرگ روبرو شدند. این قرائن و شواهد می دهد که عقیده استوار بسیار گران تمام می شد (6) در حالی که آنان هیچ محرکی جز عقیده استوار و نیت پاک نداشتند.
ه) امامانی که این توده های مردمی، رهبری شان را گردن نهاده بودند هرگز از مردم جدا نبودند و همچون شاهان در کاخهای بلند، پنهان نمی شدند بلکه همیشه در کنار مردم و در میان مردم زندگی می کردند مگر زمانی که از طرف حاکمان، زندانی یا تبعید می گشتند.
این حقیقت را ما از ارتباط بسیاری از راویان و محدثان با آنان از مکاتباتی که با معاصران خود داشته اند، از دیدارها و مسافرتهایی که داشته اند و بالاخره از نمایندگانی که به اطراف و اکناف جهان اسلام می فرستاده اند، برداشت می کنیم. شیعیان و پیروان به حضور آنان می رسیدند و برای انجام مناسک حج (7) به مکه می رفتند و یا در مدینه منوره به زیارت امام خود می شتافتند.
همه اینها حکایت از ارتباط پیوسته میان امام و پیروانش از هر طبقه در سراسر جهان آن روز می کند.
و) دستگاه خلافت، به ائمه، علیهم السلام، و رهبری معنوی و فکری ایشان به عنوان یک خطر بزرگ، می نگریست و بر این اساس همه تلاش خود را در راه نابودی این رهبری به کار می برد و از هیچ آزاری رویگردان نبود و برای حفظ وجودیت خویش، گاه سنگدلی و قساوت را به تمام معنا به نمایش می گذاشت. دستگیری، اسارت و تبعید امامان، علیهم السلام، همیشگی بود، (8) با این که این کارها اثر نامطلوبی در روحیه مسلمانان بویژه دوستداران ائمه می گذاشت و بسیار آزرده خاطر می گشتند.
حال اگر این شش نکته مهم تاریخی و واقعی را در نظر بگیریم، چنین نتیجه می دهد که امامت خردسال، یک توهم نبوده بلکه واقعیت داشته است. زیرا امام خردسال که پا به صحنه می گذارد و خود را رهبر فکری و معنوی مسلمانان معرفی می کند و توده وسیعی به رهبری و ولایت او گردن می نهند، مسلما بایستی از دانش و شناخت و جهان بینی، بهره فراوان داشته باشد و در فقه، تفسیر، کلام، و دیگر علوم، سرامد روزگار خویش باشد وگرنه هرگز امکان ندارد از حمایت بنیادهای مردمی برخوردار گردد. با توجه به این که امامان شیعه در موقعیتی بودند که مردم می توانستند با آنان بجوشند و هر کسی می توانست از زندگی شخصی و مقام علمی - فرهنگی آنان با خبر باشد.
آیا می شود کودکی، مدعی امامت باشد و با این نام، پرچم اسلام را در دست گیرد و در معرض دید و شنود و توده های مردمی باشد، به او ایمان بیاورند و در راه این ایمان، تاوان سنگینی بپردازند و زندگی و امنیت خود را فدا کنند; بدون آنکه حتی به خود زحمت دهند که صلاحیت این کودک (9) را برای امامت، بررسی کنند؟! و یا شگفتی و اهمیت این مساله، آنان را به فکر و کنکاش وا ندارد؟!
فرض کنیم مردم برای کشف حقیقت حرکت نکردند آیا می شود روزها، ماهها و بلکه سالها بگذرد و علی رغم برخوردهای طبیعی و همیشگی میان امام و مردم، حقیقت آشکار نگردد؟! آیا باور کردنی است که امام از نظر دانش و اندیشه یک کودک باشد و در این رابطه طولانی، حقیقت پنهان بماند؟!
یا اگر فرض کنیم برای طرفداران امامت، امکان کشف حقیقت نبود، چرا حکومت وقت، سکوت کرد؟ اگر می توانست چرا افشاگری نکرد؟ قطعا برای حکومت خیلی آسان بود، امام خردسالی را که از نظر فکری و فرهنگی کودک است، رسوا سازد و براحتی می توانست واقعیت را برای پیروان او و دیگران آشکار کند و بی کفایتی او را برای رهبری به اثبات رساند.
اگر افشاگری نسبت به بی کفایتی فردی در سنین چهل - پنجاه سالگی که با فرهنگ و آداب روز، آشناست، مشکل باشد; هرگز، اعلان بی کفایتی یک کودک معمولی هرچند با هوش و زیرک باشد، مشکل نیست آن هم امامتی که شیعه امامی به رسمیت می شناسد و شرطهای سختی که برای آن لازم می داند. (10) این کار بمراتب از روشهای خشن دیگر که به قلع و قمع بسیاری از مردم. منجر می گشت، برای حکومت آسانتر بود.
تنها توجیه علت سکوت حکومتهای معاصر و عدم استفاده از این برگ برنده (11) این است که می دانسته اند امامت خردسال، پدیده ای واقعی بود و ساختگی نیست.
حقیقت این است که حکومتها تلاش می کردند این برگ را رو کنند ولی فورا متوجه می شدند که نمی توانند و تاریخ برای ما از این تلاشها و شکستها سخن گفته است. (12) ولی هرگز در جایی نگفته است که امام خردسال، متزلزل گشته و در تنگنا قرار گرفته و یا مردم اعتماد خود را نسبت به او از دست داده اند.
و این معنای همان حرف ماست که امامت خردسال در زندگی امامان شیعه، رخدادی واقعی به حساب می آمده و هرگز یک فرضیه خشک و خالی نبوده است; و این پدیده ریشه در میراث آسمانی دارد، میراثی که از کرانه های رسالت الهی سرچشمه می گیرد و برای مثال کافی است حضرت یحیی، علیه السلام، را نمونه بیاوریم; خداوند درباره او می فرماید:
یا یحیی خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیا. (13)
ای یحیی! کتاب خدا! کتاب (خدا) را با قوت بگیر. و ما فرمان نبوت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم.
وقتی ثابت شد که امامت و پیامبری برای خردسال یک رخداد واقعی بوده است، جای اعتراض در زمینه حضرت مهدی و جانشینی او از پدر باقی نمی ماند. (14)
پی نوشتها:
1. ر. ک: الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی (متوفای 855 ه . ق)، ارشاد، شیخ مفید، ص 316 به بعد.
2. ر. ک: التتمة فی التواریخ الائمه، سید تاج الدین عاملی از بزرگان قرن یازدهم هجری، انتشارات مؤسسه بعثت - قم; الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 123-124.
3. ر. ک: ارشاد، شیخ مفید، ص 319 به بعد; الصواعق المحرقة، ص 123-124. این دو کتاب داستان گفتگوی امام جواد، علیه السلام، با یحیی بن اکثم را در زمان مامون نقل کرده اند که چگونه امام، علیه السلام، توانست در آن سن کم، اعلمیت و قدرت علمی خود را به اثبات رساند و خصم را محکوم سازد.
4. ر. ک: المحالس السنیة، سید امین عاملی، ج 5، ص 209. ابن قضیه، مشهور است و سنی و شیعه آن را نقل کرده اند; صحاح الاخبار، محمد سراج الدین رفاعی، ص 44. به نقل از کتاب «الامام صادق و المذاهب الاربعة » اسد حیدر، ج 1، ص 56.
5. اینکه امام از نظر امامیه، اعلم اهل زمان خود است، مورد اتفاق است، رجوع شود به باب حادی عشر از علامه حلی. برای اثبات این قضیه، بارها ائمه، علیهم السلام، مورد امتحان قرار کرفتند و هر بار موفق شدند.
6. عقدیه به امامت اهل بیت، علیهم السلام، برای شیعیان، بسیار گران تمام می شده است که از نظر تاریخی قابل انکار نیست و شواهد بسیار زیادی در دست است، به کتاب مقاتل الطالبیین از ابوالفرج اصفهانی مراجعه شود.
7. چنانچه از روایات برمی آید ائمه، علیهم السلام، پیروان خود را به این دیدارها توصیه می کردند، رجوع کنید به اصول کافی، ج 1، ص 322. که می فرماید: «بر مردم واجب است پس از انجام مناسک حج، خدمت امام برسند و از مسایل دینی خود بپرسند و عشق و علاقه خود را به آنان ابراز کنند.
8. تاریخ ائمه، علیهم السلام، پر است از شکنجه، زندان، تبعید و احیانا قتل، به کتابهای الفصول المهمه، مقاتل الطالبین و ارشاد شیخ مفید مراجعه شود.
9. اشاره است به امام مهدی، علیه السلام، و قبل از او امام جواد، علیه السلام.
10. ر. ک: حق الیقین فی معرفة اصول الدین، سید عبدالله شبر، (متوفای 1242 ه .ق) ج 1، ص 141.
11. منظور این است که امام خردسال را برای امتحان و حقیقت امر به جلوی مردم بیاورند.
12. مامون خلیفه عباسی چنین کاری را کرد و برای علمای بزرگ معلوم شد که امام جواد، علیه السلام، از چه پایه دانش و فقه برخوردار است.
13. سوره مریم، آیه 12.
14. شیعیان مخلص، حضر مهدی را دیده و با او ارتباط داشته و کسب دانش کرده اند همانند سفرا و نواب اربعه به کتابهای تبصرة الولی فیمن رای القائم المهدی از بحرانی و ارشاد شیخ مفید ص 345 مراجعه شود و برای تفصیل بیشتر به کتاب دفاع عن الکافی از ثامر العمیدی، ج 1، ص 535 به بعد مراجعه شود.  

تبلیغات