آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

وفاق, واژه اى سیاسى است که به منظور یک دلى, یک جهتى, سازگارى, سازوارى و همراهى کردن به کار مى رود. در ادبیات سیاسى, وفاق را در معانى چون وحدت و معاهده نیز به کار مى برند.(1) آنچه که در وفاق مد نظر است, سازوارى و یک جهتى تإثیر گذاران در فرهنگ و اندیشه جامعه دینى است; آنان که دیگران از ایشان تإثیر پذیرفته و حرکت اجتماعى خود را با نظر آنان سمت و سو مى دهند.
با آغاز دولت رسول خدا(ص) در مدینه, وفاق اجتماعى به عنوان یک سازوکار مهم سیاسى از سوى پیامبر مطرح گردید. در این نوشتار, ضمن درنگ در چرایى و گونه هاى وفاق, اصول و مرزهاى آن را به تحلیل مى نشینیم.
چرایى وفاق
رسول خدا در دهه دوم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت وارد مدینه شد و پس از حضور در شهر, اولین دولت اسلامى را بنیاد نهاد.از آغاز شکل گیرى حکومت نبوى, وفاق به عنوان یک اصل اجتماعى و عاملى براى انسجام مسلمانان طرح گردید.
آن حضرت, هم پاى کاستن از قدرت حلف ها و پیمان هاى جاهلى, که دایره سازوارى و یک جهتى را در مدار تعصب ها و منافع قبیله اى خلاصه مى کردند, به سمت و سو دهى صحیح وفاق پرداختند و تمام مسلمانان را به عنوان یک امت واحد قلمداد کردند و با چنین مبنایى, به اخوت و برادرى آنان پاى فشردند. آنچه که نخست در پیمان مدینه آمد, این بود که :
- مومنان از بهترین و استوارترین راستى و راهیابى برخوردارند.
- مومنان در برابر دیگران, یاور یکدیگرند.
- هیچ مومنى نباید با وابسته مومنى دیگر بر ضد وى هم پیمان شود.
- محور جنگ و آشتى همه مومنان یکى است و به هنگام پیکار در راه خدا هیچ مومنى نباید جدا از مومن دیگر و جز بر پایه برابرى و دادگرى در میان مومنان, با دشمن از در آشتى در آید.(2)
پیامبر اکرم در قرار بردارى نیز بر ایجاد اخوت ناشى از ایمان به خداوند, تإکید داشت. این پیمان بر اساس محور حق بود, و ایجاد روحیه تعاون و همکارى و تاکید بر الفت همگانى و اتحاد جامعه بر اساس برادرى اسلامى, از اهداف محورى چنین روشى بود.(3)
گونه هایى از وفاق
با درنگ در حیات سیاسى پیامبر اکرم پس از تشکیل حکومت اسلامى و هم پاى سامان دهى به ساختار دولت, نمونه هاى فراوانى از وفاق اجتماعى را مى توان یافت که در جهت یک دلى و سازگارى مسلمانان شکل گرفت. به عنوان مثال, گونه هایى از آن را یاد مى کنیم:
1. ساخت مسجد
رسول خدا با ورود خود به مدینه, در نخستین اقدام, با خرید زمینى به ده دینار, مسجدى را بنا نمود. رسول خدا در ساخت این بنا از همه مسلمانان کمک گرفت و بذر همدمى و وفاق را در این مشارکت کاشت. آن حضرت باهمکارى در ساخت مسجد, سبب تشویق آنان شد; به گونه اى که مهاجران و انصار در موقع ساخت مسجد این سرود را زمزمه مى کردند:
لا عیش الا عیش الاخره
اللهم ارحم الانصار و المهاجره
رسول خدا چنین مى گفت:
لا عیش الا عیش الاخره
اللهم ارحم المهاجرین و الانصار
یعنى: زندگى یى جز زندگى آخرت نیست, خدایا! مهاجران و انصار را رحمت کن.(4)
به گفته ابن اسحاق, پیامبر از ربیع الاول هجرت تا صفر سال آینده در مدینه اقامت داشت تا مسجد و خانه هایش ساخته شد و انصار همگى به دین اسلام درآمدند و طایفه اى از انصار باقى نماند مگر آن که به دین اسلام درآمد به جز طوایف خطمه, واقف, وائل و امیه که بر شرک خود باقى ماندند که این گروه ها نیز بعد از بدر, احد و خندق, به دین اسلام درآمدند(5).
2. پیمان عمومى مدینه جایگاه ادیان و عقاید مختلفى بود, یهودیان و مشرکان مشهورترین آنان بودند. رسول خدا در مدینه دولتى را بنیاد نهاد که برترى از آن کسى بود که به خدمت اسلام درآمده, آن را بر منافع و خواسته هاى شخصى خود ترجیح دهد. از این رو یک قانون اساسى مبتنى بر قرآن را مى طلبید که این منشور, همان پیمان عمومى است که رسول خدا در همان سال نخست هجرت میان مسلمانان, یهودیان و مشرکان یثرب به امضا رساند.(6)
آنچه که در یکى از مواد عهدنامه, مهم مى نماید این بند است که ((در موقع اختلاف و نزاع, داور براى رفع اختلاف, شخص رسول خدا است.))(7)
3. قرار برادرى
یک دلى و یک جهتى میان مهاجر و انصار, هماره به عنوان یک راهبرد اساسى در دولت پیامبر تلقى مى شد. از این رو هشت ماه بعد از هجرت, رسول خدا میان این دو طیف از مسلمانان, قرار برادرى نهاد که در راه حق, یکدیگر را یارى دهند. اینان نیمى از مهاجران و نیمى از انصار بودند که رسول الله به ایشان فرمود: ((تإخوا فى الله, اخوین اخوین; در راه خدا, دو نفر دو نفر با هم برادرى کنید.)) پیامبر سپس دست على(ع) را گرفت و فرمود: این, برادر من است.(8) ایجاد این پیوند که بدان پیمان برادرى مى گفتند, بر اساس وجوه مشترک آنان با یکدیگر بود و بعدها همچنان حفظ شد و آثار آن در پیوندهاى سیاسى بعد از رسول خدا نیز نمایان گردید. (9)
4. همدلى با قبائل عرب
شیوه برخورد پیامبر خدا با هیئت هاى نمایندگى قبائل مختلف عرب را نیز مى توان در دایره وفاق جاى داد. این هیئت ها براى اظهار اسلام در سال هاى حاکمیت آن حضرت, بخصوص در سال نهم هجرت در مدینه حضور پیدا کردند(10) و ضمن صحبت با پیامبر, از مرحمت ها و همدلى هاى او بهره بردند و اسلام را پذیرفتند ; مثلا نخستین هیئتى که در سال پنجم به مدینه آمد, مردان قبیله مزینه بودند که رسول خدا به آنان فرمود: شما هر جا باشید, مهاجرید. و با این سخن, آنان را در دایره مسلمانان سخت کوش قرار داد.(11)
در میان برخى از هیئت ها, زیاده طلبى و امتیاز جویى هایى نیز وجود داشت که سازگارى با آن ممکن نبود; از جمله به دو نمونه ذیل نگاه کنید:
در اول سال نهم هجرى, چند مرد از بنى اسد حضور پیامبر آمدند; آنان سخنانى منتآمیز بر زبان راندند که این شیوه را خداوند به شدت مذمت نمود;(12) و درباره آنان این آیه نازل شد: ((بر تو منت مى نهند که مسلمان شده اند, بگو: اسلام خود را بر من منت مگذارید, بلکه خدا بر شما منت مى گذارد که شما را به سوى ایمان هدایت کرد; اگر راستگو باشید.))(13)
نمونه دیگر, چگونگى حضور عامر بن طفیل ـ از مردان بنى عامر ـ است که به رسول خدا گفته: اگر اسلام آورم چه امتیازى خواهم داشت؟ پیامبر فرمود: تو راست آنچه براى مسلمانان است, و بر تو است آنچه بر دیگر مسلمانان است. گفت: این مقام (نبوت) را پس از خود به من وامى گذارى؟ رسول خدا جواب منفى داد, او سپس گفت: مى شود که شهر وشهر نشینان براى تو باشد و بادیه و بادیه نشینان براى من؟ حضرت فرمود: نه, لیکن چون مرد سوار کارى هستى, تو را مهتر ستوران قرار مى دهم. عامر نپذیرفت و با گستاخى رفت و در میان راه به هلاکت رسید.(14)
5.برادرى مومنان
آنچه که از اهمیت بیش ترى برخوردار است, اخوت تمامى مومنان با یکدیگر بود که در سال نهم هجرت مورد تإکید قرار گرفت; آن جا که خداوند در سوره حجرات مى فرماید: (انما المومنون اخوه)(15)
اصول وفاق
وفاق اجتماعى در دولت پیامبر خدا, بر چند اصل راهبردى و بدون تغییر استوار بود:
1. ایمان به خداوند و اعتقاد به آموزه هاى اسلامى و قوت بخشیدن به گرایش توحیدى در جامعه; توحیدى که خداوند را به عنوان حاکم و صاحب ولایت مطرح کرده, و رسولى را نیز براى اعمال این حکم و ولایت به میان مردم بفرستد. مسلمانان باید مطیع خداوند و رسول او باشند. این اطاعت مهم ترین ثمره سیاسى عقیده توحید و اساسى ترین اصل براى ایجاد وفاق به شمار مى رفت. رسول خدا چنین گرایشى را مهم ترین رکن وفاق و اتحاد مى دانست.(16)
2. پیامبر, بهترین و استوارترین راستى را تنها در گروه ((مومنان)) مى دانست و با چنین تلقى, وفاق را در محدوده آنان مى دانست . این اصل در سال نهم هجرت و در اوج اقتدار دولت اسلامى و با الهام از یک آیه قرآنى, نهادینه گردید ; آیه اى که تمامى مومنان را با یکدیگر برادر مى دانست.(17)
البته درنگ در معناى مومنان نیز در تبیین این اصل از وفاق, بایسته است تا سره از ناسره ممتاز گردد و مومن نمایان از دایره مومنان خارج گردند. در نگاه قرآن, ((مومنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند ; اینانند که راست کردارند)).(18)
3. سازگارى با غیر مسلمانان, به عنوان یک تاکتیک و در جهت پیشبرد منافع اسلام وجود داشته است و چنین وفاقى, عارى از امتیازدهى یک سویه بوده, برترى اسلام و مسلمانان در آن لحاظ شده است .
مرزهاى وفاق
وجود دسته بندىها و مجموعه هایى از افراد غیر مومن در مدینه, زمینه فتنه انگیزى را در برابر اسلام فراهم ساخته بود. این گروه ها با پیشرفت و گسترش اسلام, به موضع گیرىهاى تند و خشن روى آورده, فتنه و آشوب مى نمودند. در چنین وضعیت بحرانى, نه تنها وفاق با آنان شایسته نمى بود, بلکه پروژه سازگارى با برخى از آنان خاتمه یافته تلقى گردید, و وفاق مجموعه مومنان را در برابر آنان مى طلبید
دانشمندان یهود از روى حسد و کینه ورزى به دشمنى با رسول خدا برخاستند و عامه آنان نیز به عدم همکارى و جدال با پیامبر مى اندیشیدند.
به جز یهودیان, بیماردلان و منافقان را مى توان از گروه هاى فتنه انگیزى برشمرد که در ایجاد شک و شبهه نسبت به رفتار پیامبر, تلاش کرده و مسلمانان را به تعصب و اعتقاد مطلق در دین متهم مى ساختند.(19) قرآن کریم در باره آنان مى فرماید:
(اذ یقول المنافقون و الذین فى قلوبهم مرض غر هولإ دینهم)(20); آنگاه که منافقان و کسانى که در دل هایشان بیمارى بود, مى گفتند: اینان (مومنان) را دینشان فریفته است.
بیماردلان کسانى بودند که با فریب کارى ادعاى ایمان داشته, لیکن در زمین فساد کرده و از دستورات رسول خدا سرپیچى مى نمودند و هنگام بازخواست, خود را از نخبگان اصلاح گر مى انگاشتند و با نخوت و غرور, مومنان پیرو پیامبر را مردمانى بى ارزش مى دانستند. این گروه هماره هم پیمان دشمنان اسلام بودند.(21) قرآن مى فرماید:
((مى بینى کسانى که در دل هایشان بیمارى است, در (دوستى) با آنان (کفار از یهودیان و مسیحیان) شتاب مى ورزند.))(22)
منافقان اوس و خزرج نیز گروهى بودند که بر شرک خود باقى ماندند و از روى ناچارى و مصلحت اندیشى, اظهار اسلام کرده بودند. آنان برخى از واجبات اسلام را از روى ریا انجام مى دادند. قرآن با فاسق دانستن ایشان, تصریح مى فرماید که این گروه, ((امر به منکر و نهى از معروف مى کردند, دست هایشان را (از انفاق) مى بستند و خدا را فراموش کردند.))(23); منافقان در پیش آمدهاى جامعه, موضع گیرى خاصى داشتند که هیچ گاه با مصلحت جامعه و امت, یگانگى نداشت. آنان هماره در راستاى آرامش و سلامت جامعه قدم بر نمى داشتند بلکه با موضع گیرىهاى خاص همراه با تشویش و ترس و مخالفت سیاسى با رسول خدا, تلاش مى کردند.
موضع رسول خدا با فتنه گرى بیماردلان و اذیت و آزار منافقان, نخست صبر و آنگاه اتمام حجت و سرانجام قهر و مبارزه بود. خداوند این گونه به اخلال گران اخطار مى دهد:
((اگر منافقان و کسانى که در دل هایشان مرضى هست و شایعه افکنان در مدینه (از کارشان) باز نایستند, تو را سخت بر آنان مسلط مى کنیم تا جز (مدتى) اندک در همسایگى تو نمانند. از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند, گرفته و سخت کشته خواهند شد.))(24)
مومنان نیز در پى پیروى از پیامبر اکرم موظف شدند تا در برابر فتنه انگیزى جبهه نفاق و بیمار دل, هم داستان شوند; آن گونه که در پیمان مدینه درج گردید:
((همه مومنان باید در برابر هر مسلمانى که ستم کند یا از راه ستمگرى چیزى از ایشان بخواهد و یا آهنگ دشمنى و تباهى میان مومنان را در سر بپروراند, به ستیز برخیزند, هرچند وى فرزند یکى از ایشان باشد)).(25)
به گفته ابن اسحاق, منافقان به مسجد رسول خدا مىآمدند و مسلمانان و دینشان را مسخره مى کردند, تا روزى رسول خدا آن ها را دید که نزدیک به هم نشسته اند و آهسته آهسته با هم سخن مى گویند; فرمود تا از مسجد بیرونشان کنند, اصحاب رسول خدا بى درنگ به پا خاستند و منافقان را کشان کشان از مسجد بیرون راندند.(26)
نتیجه گیرى
وفاق, یک اصل مهم اجتماعى است که بر اساس محور حق و تإکید بر آموزه هاى اسلامى سمت و سو یافت و پیامبر خدا با تاکید بر الفت همگانى و اتحاد جامعه بر اساس برادرى اسلامى پاى فشرد. آن حضرت ((مومنان)) را بهترین امت دانسته, وفاق را در محدوده آنان معنا بخشید و در تلاشى دیگر, بر تبیین مرزهاى وفاق پاى فشرد و مومنان را از یک جهتى و سازوارى با بیمار دلان و دورویان ـ که هماره به فتنه گرى, دو دستگى و فروپاشى نظام اسلامى مى اندیشیدند ـ برحذر داشت. بى شک توجه به چنین تعریف و چهارچوبى, براى تإثیرگذاران سیاسى جامعه دینى ما شایسته و بایسته است تا هم پاى توجه به هم دلى و یک جهتى میان خواص, مرز خود را با بیماردلان فتنه انگیز و برانداز هرچه بیشتر آشکار سازند.
پى نوشت ها:
1. لغت نامه دهخدا.
2. ر.ک: مکاتیب الرسول, على احمدى میانجى, ص 241 - 248 ; نامه ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد (ص), دکتر محمد حمید الله, ترجمه دکتر سید محمد حسینى, ص 107 و 108.
3. سیره رسول خدا, رسول جعفریان, ص 434.
4. سیره ابن هشام, ج 2, 116.
5. تاریخ پیامبر اسلام, محمد ابراهیم آیتى, ص 233.
6. السیره الحلبیه, ج 2, ص 96.
7. سیره ابن هشام ,ج 2, ص 119.
8. امتاع الاسماع, ص 49 ; سیره ابن هشام, ج 2, ص 504.
9. سیره رسول خدا, ص 432.
10. ر.ک: تاریخ پیامبر اسلام, ص 650 - 682.
11. طبقات الکبرى, ابن سعد, ج 1, ص 291.
12 ـ همان, ص 292.
13 ـ حجرات / 17.
14. سیره ابن هشام, ج 4, ص 213.
15. حجرات / 10.
16. سیره رسول خدا, ص 436.
17. حجرات / 10.
18. همان / 15.
19. المیزان فى تفسیر القرآن, علامه طباطبایى, ج 10, ص 100 و 101.
20. انفال / 49.
21. ر.ک: بقره / 8 - 16.
22. مائده / 52.
23. ر.ک: توبه / 68.
24. احزاب / 60 و 61.
25. ر.ک: مکاتیب الرسول, ص 241 - 248 و نامه ها و پیمانهاى سیاسى حضرت محمد (ص), ص 107 و 108
26. سیره ابن هشام, ج 2, ص 151.

تبلیغات