آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

راز گلشن
درآ که در دل خسته توان در آید باز بیا که در تن مرده، روان در آید باز بیاکه فرقت تو،چشم من چنان در بست که فتح باب وصالت مگر گشاید باز به پیش آینه دل هر آنچه می دارم به جز خیال جمالت نمی نماید باز
شیوه و طریقه ویژه عارفان، اقتضا می کند که سیمای دلربای مهدویت را از منظر انسان کامل بنگرند. اگر گروههایی از طوایف و طبقات مسلمین، این موضوع را با ماجرای منجی عالم، پیوند زده اند، اهل معرفت، به سائقه تفکرات و گرایشهای ویژه خود، بیشتر ساحت انسان کامل را برای بحث از حضرت حجت، برگزیده اند. این گزینش، بیش و پیش از آن که اختیاری باشد، ضرورتی است که سمت و سوی مباحث عرفانی برمی تابد و از آن گریزی نیست . آنان بیشتربه منجی آدم می نگرند و دغدغه نجات روح را دارند، تا نگرانی اصلاح اجتماع; هر چند یکی را از گذر دیگری می بینند، ولیکن، مایه و اساس اصلاح عالم را در سلامت انسان جست وجو می کنند. به همین خاطر، آنجا که سخن از ابدال، اقطاب، ولی، خضر و مدار ولایت می گویند، نگاهی پر - نه نیم نگاه - به مهدی موعود - بر اساس مقدمات کلامی مذهب خود - دارند.
درباره انسان کامل، تحقیقا همه گونه های دانشمندان اسلامی و حتی غیر اسلامی سخن بسیار گفته اند. مشارب و مسالک گونه گون، این فرد فرید از نوع انسان را نامهایی به مقتضای اندیشه های خود نهاده اند: بودا او را «ارهات » می نامد و کنفوسیوس، «کیون تسو». آیینهای یوگا و بهاکتی نیز از او با عنوان «انسان آزاده » نام می برند. افلاطون او را «فیلسوف » می خواند و ارسطو «انسان بزرگوار»، صوفیه، «قطب و شیخ و پیر» نام نهاده اند و نیچه «ابرانسان »، و از همه بالاتر آنکه قرآن وی را «خلیفة الله » خوانده است. (1)
موضوع و مجال این نوشته کوتاه، اقتضا نمی کند که بحث درباه انسان کامل را به دامنه های خرم عرفان و تصنیفات عرفا بکشانیم. اما از این مقدار نمی توان چشم پوشید که در طرح عرفانی هستی، انسان کامل در جایی قرار می گیرد که حذف و یا غفلت از آن به ویرانی جهان و بیهودگی آفرینش می انجامد. در دایره خلقت، حلقه آخرین، وجود خاتم اوصیاست و نسبت این حلقه به دایره، نسبت ثمر است به شجر و یا قافیه به بیت:
ظاهر آن شاخ اصل میوه است باطنا بهر ثمر شد شاخ هست گر نبودی میل و اومید ثمر کی نشاندی باغبان بیخ شجر؟ پس به معنی آن شجر از میوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد (2)
مثال قافیه نسبت به بیت، یکی از گویاترین مثالهایی است که اهل ذوق، آفریده اند. زیرا، قافیه گرچه آخرین جزء بیت است، اما همه کلمات و الفاظ در شعر آن گونه می آیند که جای را برای قافیه آماده کنند. بدانسان که هر کلمه در مجموعه یت به این انگیزه انتخاب و جایگزین شده است که خدمتی به قافیه کرده باشد و حضور و ظهور قافیه را موجه بنمایاند.
اول بیت ارچه به نام تو بست نام تو چون قافیه آخر نشست خط فلک، خطه میدان توست گوی زمین، در خم چوگان توست تا زعدم گرد فنا بر نخاست می تک و می تاز که میدان تو راست تازه ترین صبح نجاتی مرا خاک توام، کآب حیاتی مرا خاک تو خود، روضه جان من است روضه تو جان جهان من است (3)
و اگر گفته اند:
زاحمد تا احد یک میم فرق است جهانی اندرین یک میم غرق است (4)
بدان خاطر است که با ظهور خاتم، حلقه هستی، دور کمال خود را با آن می یابد و درخت آفرینش به بار می نشیند. با این تفسیر از عالم و خاتم است که می توان برای هر چه آفریده شده است، توجیهی موجه یافت و حافظانه گفت که:
«خطا بر قلم صنع نرفت » (5)
شیخ محمود شبستری و گلشن راز
«سعدالدین محمودبن عبدالکریم بن یحیی شبستری »، عارف نامی و اندیشور سترگ قرن هفتم و هشتم هجری است. تولد وی را687 ق و وفاتش را در سن سی و سه سالگی، یعنی به سال 720 ق گمان زده اند. (6)
غیر از اثر جاودانی و ماندگار شبستری، موسوم به «گلشن راز» و آثار منظوم و منثور دیگری نیز از او نام برده اند. گلشن راز، «سعادت نامه » از منظومات اوست و «حق الیقین »، «مرآة المحققین » و «شاهدنامه » از نوشته های منثور وی است. (7)
همان طور که گفته شد، مثنوی گلشن راز مهمترین و خواندنی ترین اثر شیخ است. ماجرای سرودن این هزاره را او خود در مقدمه گلشن بتفصیل می آورد. آنچه اینک بایسته یادآوری است، نکات ارزشمندی است که در شناخت بهتر این اثر عرفانی راهگشاست.
گلشن راز، در واقع پرسشهای منظوم و مختصری است که شیخ شبستر در جواب نامه «امیر حسینی هروی » برای او ارسال می کند. از پرسشها چنین برمی آید که هروی خود اهل فن و فرهیخته است و شگفت آن که همه این ابیات نغز و گاه سهل و ممتنع در یک شب سروده شده است. پاسخهای شیخ در این اثر، تماما هماهنگ با مشرب «شیخ اکبر محی الدین ابن عربی » است. مطالعه گلشن فرصت مغتنمی است که خواننده را با هزار توی اندیشه های ابن عربی آشنا کند.
گلشن راز از همان ابتدای ظهورش، طرف توجه بسیاری از بزرگان و دانشمندان عرفان مسلک قرار گرفت. این توجه و اهتمام منشا خلق شرحهای بسیاری شد که شمار آنان از بیست تجاوز می کند. اما از میان همه این شروح، آنچه از قلم «شمس الدین محمد لاهیجی »، عارف قرن نهم تراوش کرده است، مقام والایی دارد. شرح لاهیجی، جدا از آن که شرح است، خود به عنوان اثری مستقل و تصنیفی ارزشمند مورد توجه و نظر است. لاهیجی در این شرح، مباحث گسترده ای از عرفان نظری و عملی را بیان کرده که بسیار مغتنم و سودبخش است. گرایشهای شیعی و نزدیکی اندیشه های لاهیجی به عقاید پذیرفته ما بر قدر و ارزش این شرح می افزاید.
در این نوشتار نگاه نگارنده بیش از هر توضیح و تفسیری به گفته های لاهیجی است. نام مبارک حضرت مهدی ، عجل الله تعالی فرجه، در این شرح بارها و بارها با اعزاز و اکرام بسیار آورده می شود و این توجه به رویه عرفا در بحث از انسان کامل ، بسیار شگفت و جالب می نماید. وی بر خلاف اکثر مصنفان متون عرفانی، به بیان مفهوم اکتفا نکرده و جای جای کتابش را به نام موعود، متبرک می کند.
از آنجا که مقصود این نوشته نگاهی به موضوع انسان کامل در گلشن راز و شرح لاهیجی است، بیش از این سخن را درباره شیخ، گلشن و شارح فاضل آن دراز نمی کنیم و مقطع این مقدمه را به مطلع گلشن می آراییم:
به نام آن که جان را فکرت آموخت چراغ دل به نور جان برافروخت زفضلش هر دو عالم گشت روشن ز فیضش خاک آدم گشت گلشن
موعود گلشن
اشاره به انسان کامل که به توضیح و تفسیر برخی شارحان گلشن، حضرت مهدی ،علیه السلام، است، در چند جای این مثنوی کوتاه آمده است. از همه پر رنگتر و تخصصی تر در پاسخ پرسشهای پنجم و ششم متمرکز شده است:
مسافر چون بود; رهرو کدام است؟ که را گویم که او مرد تمام است؟
در پاسخ، شیخ نخست نگاهی دارد به اطوار سیر انسان از جمادی تا مقام «لی مع الله » (8) سپس درباره مقام نبوت و مقایسه آن با رتبه ولایت سخن می گوید و اینکه ولایت در نبوت خود را آشکار می کند و از آن اعم و افضل است. لاهیجی، در سنجش دو مقام نبوت و ولایت می نویسد:
«اگرچه مبدا نبوت نبی، ولایت است، یعنی ولایت خود، چه ولایت نبی افضل از نبوت اوست. فاما مبدا ولایت غیر نبی، نبوت است و میان نبی و ولی عموم و خصوص مطلق است; چه، هر نبی البته می باید که ولی باشد; فاما هر ولی لازم نیست که نبی بود; مثل اولیای امت محمد ، صلی الله علیه وآله، که ولایت بدون نبوت دارند.» (9)
از توضیحات دیگر لاهیجی چنین برمی آید که دلیل افضلیت ولایت، جهت حقانی و ابدی است و اینکه هرگز منقطع نمی شود. اما نبوت جهتی است نسبت به خلق که قابلیت زوال دارد. با این وجود ولایت در برابر نبوت، چون ما در مقابل خورشید است; زیرا مبدا و ماخذ ولایت غیر نبی، نبوت است.
نبی چون آفتاب آمد ولی ماه مقابل گردد اندر لی مع الله
جهانی که شیخ در گلشن، طرح آن را ترسیم می کند از خلقت جماد و نبات آغاز می شود و پایان قوس نزولش با آفرینش آدم ،علیه السلام، اعلام می گردد. آدم ،علیه السلام، نقطه آغازین قوس صعوداست;ازآن پس تا اوج قوس صعودکه تولدحضرت خاتم الانبیا، صلی الله علیه وآله، است ادامه می یابد.پس ازظهورپیامبرگرامی اسلام، نیمه دوم قوس صعود آغاز می گردد و حلقه پایانی این قوس حضور حضرت مهدی، علیه السلام، است.
این صورت عالم است. اما در واقع، ولایت دایره ای است که تمامی این دو را دربرمی گیرد و سایه بر همه آفرینش گسترانده است.
ولایت را ظهور از آدم آمد کمالش در وجود خاتم آمد ولایت بود باقی تا سفر کرد چو نقطه در جهان دوری دگر کرد ظهور کل او باشد به خاتم بدو یابد تمامی دور عالم
لاهیجی در شرح این ابیات، خاطرنشان می کند که معنی این سخنان آن است که «ظهور تمامی ولایت و کمالش به خاتم اولیا خواهد بود; چه کمال حقیقت دایره در نقطه اخیر به ظهور می رسد». (10)
آنگاه نام مبارک حضرت مهدی ، علیه السلام، را یادآور می شود و اینکه پیامبر ،صلی الله علیه وآله، فرموده اند: «لولم یبق من الدنیا الایوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجلا منی او من اهل بیتی یواطی اسمه و اسم ابیه اسم ابی یملا الارض قسطا و عدلا کماملئت جورا و ظلما»
اما بلافاصله متذکر این روایت شریف می شود که پیامبر فرمودند:
«المهدی من عترتی من اولاد فاطمه » (11)
مهدی از خاندان من، از فرزندان فاطمه است.
شارح فاضل، در شرح «بدو یابد تمامی دور عالم » می نویسد:
«یعنی به خاتم الاولیا که عبارت از مهدی است، دور عالم تمامی و کمال تام یابد و حقایق و اسرار الهی در زمان آن حضرت بکلی ظاهر شود» (12)
لاهیجی باذکر روایتی چند بر این حقیقت پای می فشارد که غرض و مقصود خلقت، ظهور حضرت مهدی ، علیه السلام، است. از جمله روایتی بدین مضمون: «زندگان تمنا کنند که کاشکی مردگان زنده شدندی تا فایده و غرض حیات، حاصل کردندی و عارف حقیقی گشتندی ».
اینکه مهدی ،علیه السلام، از فرزندان حضرت زهرا ،سلام الله علیها، مورد اتفاق نظر و از ضروریات مذهب تشیع است. اما بسیاری از دانشمندان اهل سنت، ضرورتی بر چنین خویشاوندی نمی بینند. حتی ایشان تولد و حضور آن گرامی را در حال حاضر مانند ظهورش منکرند. مثلا «مولانا جلال الدین رومی بلخی »، که عارفی حنفی مذهب و اشعری مسلک است، در مثنوی خود آورده است:
پس به هر دور ولیی قائم است تا قیامت آزمایش دایم است هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کو شیشه دل باشد شکست پس امام حی قایم آن ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی است (13)
صاحب گلشن رابطه مهدی ، علیه السلام، و همه اولیا را رابطه کل و جز دانسته می گوید:
وجود اولیا او را چو عضوند که اوکل است و ایشان همچو جزوند (14)
شرح لاهیجی بر این بیت، از رای صواب و بینش صحیح او در این باره خبر می دهد.
یعنی در دایره ولایت مطلقه که خاتم الاولیاء مظهر آن است، نقاط وجودات اولیاء همه مثال اعضای خاتم الاولیاءاند; چه حقیقت ولایت هر فردی از افراد اولیا به صفتی از صفات کمال ظاهر گشته است و به جمیع صفات کمال در نقطه اخیر که «... مهدی » است، ظهور یافته و کمال بالقوه دایره ولایت در این نقطه آخرین به ظهور رسیده و به فعل آمده است و چنانچه همه انبیاء ، علیهم السلام، اقتباس نور نبوت تشریعی از مشکات نبوت خاتم الانبیاء می نمایند، جمیع اولیاء نور ولایت و کمال از آفتاب ولایت خاتم الاولیاء می برند. فلهذا ولایت خاتم الاولیاء مسما به «ولایت قمریه » چه ماخذ نور ولایت جمیع اولیاء ولایت مطلقه خاتم الاولیاست، همچنان که نور قمر مستفاد از شمس است ». (15)
لاهیجی پیش از آن که «نسبت تام » میان خاتم الانبیاء خاتم الاولیاء را توضیح دهد. به عنوان پیش درآمد بر بیت گلشن می گوید: «خاتم اولیاء باطن خاتم انبیاست ». (16) آنگاه سخن شیخ را می آورد که گفته است:
چواو[مهدی]ازخواجه یابد نسبت تام از او با ظاهر آید رحمت عام (17)
لاهیجی در شرح این بیت، نخست «نسبت تام » را توضیح می دهد. آنگاه معلوم می دارد که چنین نسبتی در همه عالم تنها میان دو کس برقرار است و آن خاتم انبیاء ،صلی الله علیه وآله، و خاتم اوصیا ،علیه السلام، است. یکی از مصادیق این نسبت، نسبت صلبی و پدر فرزندی است. اقرار به چنین نسبتی، یعنی همسوشدن با آنچه از زبان بزرگان مذهب تشیع گفته شده است و این در حالی است که شاعر و شارح بظاهر چنین مذهبی ندارند.
بدان که نسبت فرزندی به سه نوع متحقق می شود: یکی نسبت صلبی که متعارف و مشهور است; دوم نسبت قلبی که به حسن ارشاد و متابعت، دل تابع در صفا مثل دل متبوع گردد; سیم نسبت حقی حقیقی که تابع به برکت حسن متابعت، به نهایت مرتبه کمال که فرق الجمع است برسد و تابع و متبوع یکی گردد.
چون خاتم اولیا[مهدی] البته از آل محمد ،صلی الله علیه وآله، است، نسبت صلبی ثابت است; و چون دل مبارکش به سبب حسن متابعت خاتم انبیا مرآت تجلیات نامتناهی الهی شده است، نسبت قلبی واقع است; چون وارث مقام «لی مع الله » گشته است، نسبت حقی حقیقی که فوق جمیع نسبتهاست، تحقق یافته است. پس هر آینه میان خاتم الولایة و خاتم النبوة ،علیهماالسلام، نسبت تام که نسبت ثلاثه است، واقع باشد و بحقیقت خاتم الاولیا همان حقیقت و باطن نبوت خاتم الانبیاست. (18)
لاهیجی به پیروی از صاحب گلشن دائما یادآور می شود که این ظهورات، نه از باب تناسخ که از مقوله بروز است; یعنی آن چنان نیست که روح خاتم الانبیا در خاتم اوصیا تجلی دوباره نموده باشد; بلکه این دو روح در دو منشا مظهر و مجلای یک رحمت عام اند: «از او با ظاهر آید رحمت عام ».
سپس شیخ شبستر، نمایی از جهان پس از ظهور را ترسیم می کند. گزارش شیخ از جهان پس از ظهور بکلی مستند به روایاتی است که نزد شیعه و سنی پذیرفته است:
شود او مقتدای هر دو عالم خلیفه گردد از اولاد آدم
بنا به توضیح لاهیجی، ولایت مطلقه، باطن نبوت حضرت رسالت است. اما در نشاه نبوت، وصف رسالت، مانع اظهار کمال آن است. با ظهور خاتم الاولیا حضرت مهدی ، علیه السلام، باطن ولایت مطلقه بر وجه اتم و اکمل، ظهور و بروز می یابد. نبوت با ظهور پیامبر خاتمیت یافت و ولایت در عصر ظهور مهدی ، عجل الله فرجه الشریف، ختم می گردد. زیرا دایره کمال به نقطه پایان خود رسیده و از آن پس دور دیگری را آغاز خواهد کرد.
ولایت شد به خاتم جمله ظاهر بر اول نقطه هم ختم آمد آخر ازو عالم شود پر امن و ایمان جماد و جانور یابد ازو جان نماند درجهان یک نفس کافر شود عدل حقیقی جمله ظاهر (19)
توضیح لاهیجی بر بیت اخیر بدین قرار است:
«چون ذات آن حضرت مستلزم انکشاف اسرار توحید و کمال است و کفر و ستم که از لوازم جهل است، در آن زمان بالکل مرتفع است، هرآینه یک نفس کافر در جهان یافت نشود و همه عارف و موحد باشند، و عدل حقیقی که ظل وحدت حقیقیه است که مشتمل بر علم شریعت و طریقت و حقیقت [است] به تمام و کمال ظاهر شود و هر کس به کمالی که لایق استعداد اوست، برسد; که مقتضای اسم العدل آن است که حق هر ذی حق به حسب استحقاق او بدهد. (20)
در پایان، این نکته را باید یادآور شد که شرح عرفانی از ماجرای غیبت و ظهور حضرت حجت ،ارواحنا له الفداء، یکی از دل انگیزترین مباحث نظری در عالم اندیشه است. کسانی که از این مزرعه، خوشه ای چیده اند، می دانند که سینه تابناک عارفان حقیقی، خزانه گفتنیهای بسیاری در این باب است. آنچه گفته آمد اندکی از آن همه بسیار نیز نیست. هرچند سخنان گزاف و بی پایه بر زبان هر فرقه ای از طوایف مسلمین، گه گاه راه می یابد، اما نباید این نقیصه، چشمان ما را از نگریستن به تمامیت مسلک و مشرب گروهی باز دارد.
مثلا آنچه در مثنوی درباره انسان کامل و ختم ولایت آمده است، آنچنان دل انگیز و شورآفرین است که هر انسان کریم النفسی را به خطاپوشی از نقایص مثنوی در باب مهدی ، علیه السلام، می خواند. نگارنده خود کمترین بضاعت را نیز در این مقولات دارا نیست، اما شنیده و دانسته است که سخن عارفان و صاحبان اهل دل درباره مهدی ،ارواحنا له الفداء، آنچنان از سر صدق و صفای نفس است که بی گمان بر دل نشیند و سینه جان را بشکافد. چگونه چنین نباشد. که:
آن را که دل از عشق پرآتش باشد هر قصه که گوید همه دلکش باشد (21)
پی نوشتها
1. نصری، عبدالله، سیمای انسان کامل از دیدگاه مکاتب، ص 5.
2. مولانا جلال الدین بلخی، مثنوی، نسخه قونیه، دفتر چهارم، ابیات 523-521.
3. نظامی، گزیده سخن پارسی; مخزن الاسرار، به کوشش عبدالمحمد آیتی، ص 24.
4. این بیت با همه نغز و زیبایی در نسخ کهن و معتبر گلشن راز نیامده است و ظاهرا از ملحقات گلشن باشد.
5. حافظ:
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
6. درباره نام، سال تولد، وفات و حتی برخی آثار شیخ اختلافات بسیار است.
7. ر.ک: لاهیجی، شمس الدین محمد، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، مقدمه و تصحیح و تعلیقات از محمدرضا خالقی و عفت کرباسی، ص 22، (در این مقاله ماخذ نگارنده همین شرح است).
8. «لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب ولا نبی مرسل »; برای من با خدا، هنگامه ای است که در آن نه فرشته مقرب می گنجد و نه پیامبر مرسل، ر.ک: فروزان فر، بدیع الزمان، احادیث مثنوی، ص 39.
9. لاهیجی، شمس الدین محمد، همان، ص 234.
10. همان، ص 266.
11. همان جا.
12. همان جا.
13. مثنوی، دفتر دوم، ابیات 819 -817.
14. گلشن، بیت 371.
15. لاهیجی، شمس الدین محمد، همان، ص 267.
16. همان، ص 268.
17. گلشن، بیت 372.
18. لاهیجی، شمس الدین محمد، همان، ص 268، این بخشها از مفاتیح الاعجاز برای کسانی که در پی تحقیق درباره مهدی ،علیه السلام، در متون عرفانی هستند، بسیار خواندنی و قابل تامل و دقت نظرند.
19.گلشن، ابیات 392 -390.
20. لاهیجی، شمس الدین محمد، همان، ص 286.
21. مثنوی معنوی.

تبلیغات