آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در برخى از کتب اهل تسنن جملاتى درمورد ابوطالب دیده مى‏شود که حکایت از کم‏لطفى یا بى‏لطفى یا کینه نویسندگان آن‏کتاب‏ها نسبت‏به شخصیت‏حضرت على‏بن‏ابى‏طالب‏علیه السلام دارد. جاى شک نیست که اگریک دهم گواه‏هایى که بر ایمان و اسلام‏ابوطالب آمده است، درباره یک فرد دیگرآمده بود، همگى از سنى و شیعه، بالاتفاق‏اسلام و ایمان او را تصدیق مى‏کردند; ولى‏چگونه است که با وجود ده‏ها شاهد محکم برایمان او، باز گروهى وى را تکفیر کرده‏اند وحکم به کفر و عذاب او نموده‏اند و گفته‏اند که‏برخى از آیات که مشعر بر عذاب است، درحق ابوطالب نازل گردیده است؟!
به راحتى مى‏توان فهمید که هدف از طرح‏این مساله، جز طعن فرزندان ابوطالب، به‏ویژه امیرمؤمنان‏علیه السلام چیز دیگرى نیست.برخى از نویسندگان اهل تسنن براى این که‏بهتر بتوانند ابوطالب را تکفیر کنند، دامنه‏بحث را به پدران پیامبرصلى الله علیه وآله کشانیده‏اند وپدر و مادر آن حضرت را نیز غیر مؤمن‏قلمداد نموده‏اند. (1)
مسلم است که در موضوع نسب و نژاد، بعداز شخص خاتم الانبیاءصلى الله علیه وآله کسى به شرافت‏على‏علیه السلام نمى‏رسد. به قدرى نسبت و نژاد آن‏حضرت پاک و درخشان است که برخى ازمتعصبین، مانند: علاءالدین قوشچى، جاحظو سعدالدین تفتازانى گفته‏اند: ما از کلمات‏على‏علیه السلام که فرموده است: «نحن اهل‏البیت‏لایقاس بنا احد»; ما اهل‏بیت رسول الله‏هستیم که احدى را نتوان به ما قیاس کرد،حیرانیم.
احمدبن محمدکرزى بغدادى مى‏گوید: ازعبدالله بن‏احمد بن‏حنبل شنیدم که‏گفت:«وقتى در مورد فضیلت صحابه از پدرم،احمدبن حنبل سؤال کردم، گفت: ابوبکر، عمرو عثمان. گفتم: پس جایگاه على‏ابن‏ابى‏طالب‏علیه السلام‏کجاست؟
پدرم گفت: «هو من اهل‏البیت لایقاس‏به هؤلاء»; على‏علیه السلام از اهل‏بیت پیامبر است‏و صحابه را نباید با او قیاس کرد.
امام احمدبن حنبل در کتاب مسند خود،میرسیدعلى‏همدانى شافعى در کتاب‏مودة‏القربى ابن مغازلى شافعى در مناقب ومحمدبن طلحه شافعى در کتاب مطالب‏السؤل نقل کرده‏اند که پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله‏فرمود: «من و على نورى بودیم در اختیارقدرت خداى تعالى، چهارده هزار سال قبل ازخلقت آدم. پس چون خداوند آدم را خلق‏نمود، ما را که نور بودیم، در صلب آدم قرارداد و ما در صلب آدم پیوسته باهم بودیم، تادر صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم. پس‏در من، نبوت و در على، خلافت را ظاهرساخت.» (2)
این حدیث را بسیارى از علماى اهل‏تسنن‏نقل کرده‏اند که مى‏توان به افراد ذیل اشاره‏کرد:
1 - خوارزمى در فصل چهارم مناقب.
2 - ابن‏جوزى در تذکره.
3 - ابن صباغ مالکى در فصول المهمة.
4 - گنجى شافعى در کفایة‏الطالب.
5 - ابن ابى‏الحدید در جلد دوم شرح نهج‏البلاغه.
6 - شیخ سلیمان بلخى حنفى در ینابیع‏المودة.
7 - حموینى درکتاب فرائدالسمطین.
از طرف دیگر، طبق آنچه که از کتب‏تاریخى و انساب استخراج مى‏شود، نیاکان‏حضرت على‏علیه السلام برخلاف دیگران، همگى تاآدم ابوالبشرعلیه السلام موحد و خدا پرست‏بودند ودر صلب و رحم ناپاکى قرار نگرفتند.
دلیل‏هایى بر ایمان ابوطالب
طرز تفکر و عقیده هرشخصى راازچند راه‏مى‏توان به دست آورد:
1 - بررسى آثار علمى و ادبى که از او مانده‏است.
2 - طرز رفتار و کردار او در میان جامعه.
3 - عقیده دوستان و نزدیکان او. (3)
عقیده و ایمان ابوطالب را از سه راه یادشده مى‏توان اثبات کرد.
راه اول; بررسى آثار علمى
اشعار و سروده‏هاى ابوطالب کاملا بر ایمان‏و اخلاص او گواهى مى‏دهد. اشعار ابوطالب‏گنجینه‏اى علمى و ادبى است که داراى‏مضامین عالى توحیدى مى‏باشد. براى نمونه‏به چند بیت آن اشاره مى‏شود:
لیعلم خیارالناس ان محمدا نبى کموسى والمسیح بن مریم اتانابهدى مثل ما اتیابه فکل بامرالله یهدى و یعصم. (4)
اشخاص شریف و فهمیده بدانند که‏محمدصلى الله علیه وآله بسان موسى و مسیح، پیامبراست. او هدایت را براى ما به ارمغان آورد،همان گونه که مسیح و موسى و تمام پیامبران‏به فرمان خدا مردم را راهنمایى و از گناه بازمى‏دارند.
تمنیتم ان تقتلوه و انما امانیکم هذى کاحلام نائم نبى اتاه الوحى من عند ربه‏و من قال لایقرع بها من نادم
اى سران قریش! تصور کرده‏اید که مى‏توانیدبر او دست‏یابید، در صورتى که آرزویى را که‏در سر مى‏پرورانید، کم‏تر از خواب‏هاى آشفته‏نیست. او پیامبر است و از ناحیه خداوند بر اووحى نازل مى‏شود و کسى که جواب منفى‏بدهد، انگشت پشیمانى به دندان خواهدگرفت.
ا لم تعلموا انا وجدنا محمدا رسولا کموسى خط فى اول الکتب و ان علیه فى‏العباد محبة و لاحیف فیمن خصه الله بالحب
اى قریش! آیا نمى‏دانید که ما او را مانندموسى، پیامبر مى‏دانیم و نام و نشان او درکتاب‏هاى آسمانى قید گردیده است. وبندگان خدا محبت مخصوص به وى دارند ونباید درباره کسى که خدا محبت او را دردل‏ها به ودیعت گذارده است، تاسف خورد.
والله لن یضلوا الیک بجمعهم حتى اوسد فى التراب دفینا فاصدع بامرک ماعلیک غضاضة وابشربذاک وقر منک عیونا ودعوتنى و علمت انک ناصحى ولقد دعوت و کنت ثم امینا و لقد علمت ان دین محمد (ص) من خیر ادیان البریة دینا
اى برادر زاده‏ام (پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله)! هرگزقریش به تو دست نخواهند یافت و تا آن‏روزى که لحد را بستر کنم و در میان خاک‏بخوابم، دست از یارى تو برنخواهم داشت.آنچه را مامورى، آشکار کن و از هیچ چیزمترس و بشارت ده و چشمانى را روشن ساز.مرا به آئین خود خواندى و مى‏دانم تو پنددهنده من هستى و در دعوت خود امین ودرستکارى. حقا که کیش محمدصلى الله علیه وآله ازبهترین آیین هاست! (5)
از اشعار معروف ابوطالب که دلالت‏برایمان او دارد، قصیده‏هاى «لامیه‏» و «میمنه‏»او مى‏باشد:
لعمرى لقد کلفت وجدا باحمد واحببته حب الحبیب المواصل وجدت بنفسى دونه فحمیته ودافعت عنه بالذرى والکواهل وایده رب العباد بنصره واظهر دینا حقا غیر باطل (6)
به جان خودم! به قدرى به واسطه وجوداحمدصلى الله علیه وآله در وجد و سرور غوطه ورم که وجدرا به زحمت آورده‏ام; زیرا او را به قدرى‏دوست مى‏دارم مانند کسى که دوست‏خود رابه سینه گرفته باشد. جان خود را نثار او کنم وحمایت از او نمایم به اعضاى رئیسه و غیررئیسه خود. خداوند او را پاینده بدارد که‏جمال اهل دنیا است و نقمت دشمنان وزینت هر کوى و محفل است. پروردگاربندگان او را با توفیقات خود تایید و یارى‏نمود و ظاهر و محقق کرد دین حقى را که‏باطل در او راه نداشت.
از دیگر اشعار او که صراحت‏بر ایمان‏ابوطالب دارد، شعرى است که ابن ابى‏الحدیددر جلد سوم شرح نهج البلاغه آورده است:
یا شاهد الله على فاشهد انى على دین النبى احمد من ضل فى‏الدین فانى مهتد
«اى گواهان! شاهد باشید که من بر دین‏پیغمبر خدا احمدصلى الله علیه وآله استوارم. هرکس از آن‏خارج است، باشد. من به او هدایت‏شدم.»
هریک از این قطعات، قسمت کوچکى ازعقائد مفصل و نغز ابوطالب است که هریک به‏تنهایى در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آن‏کافى است.
راه دوم; طرز رفتار و کردار او در میان‏جامعه
راه دوم، نوع رفتار ابوطالب با پیامبرصلى الله علیه وآله ونحوه فداکارى ودفاع او از ساحت اقدس‏رسول خداست. هر کدام از آن خدمات‏مى‏تواند آیینه فکر و روشنگر روحیات اوباشد، زیرا ابوطالب شخصیتى است که راضى‏نشد برادر زاده او دل شکسته شود و على‏رغم‏تمام موانع و نبود امکانات، زحمت‏بردن او رابه شام پذیرفت.
پایه اعتقاد او به فرزند برادر، تا آن حداست که او را همراه خود به مصلى برد و خدارا به مقام او قسم داد و باران رحمت طلبید.وى در راه حفظ رسول خداصلى الله علیه وآله از پاى‏ننشست و سه سال زندگى در شکاف کوه واعماق دره را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح‏داد، تا آن جا که این وضعیت او را فرسوده‏ساخت و باعث رحلت او گردید.
ایمان او به رسول خداصلى الله علیه وآله به قدرى‏محکم بود که راضى شد تمام فرزندانش‏کشته شوند، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله زنده بماند.ابوطالب شب‏ها على را در رختخواب‏پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏خوابانید تا اگر سوء قصیدى‏درکار باشد، به پیامبرصلى الله علیه وآله اصابت نکند. اوحاضر شد تمام سران قریش به عنوان انتقام‏کشته شوند و طبعا تمام قبیله بنى‏هاشم نیزکشته مى‏شد.
وصیت ابوطالب هنگام مرگ
ابوطالب هنگام مرگ به فرزندانش چنین‏گفت:
من محمد را به شما توصیه مى‏کنم; زیرا اوامین قریش و راستگوى عرب و حائز تمام‏کمالات است. آیینى آورده است که دل‏هابدان ایمان دارند، اما زبان‏ها از ترس شماتت‏به انکار آن برخاسته است. من مى‏بینم که‏افتادگان و ضعیفان عرب به حمایت اوبرخاسته، به او ایمان آورده‏اند و محمد به‏کمک آن‏ها برشکستن صفوف قریش قیام‏نموده است.
اى خویشاوندان من! از دوستان و حامیان‏حزب او (اسلام) باشید. هرکس او را پیروى‏کند، سعادتمند مى‏گردد و اگر اجل مرا مهلت‏مى‏داد، من حوادث و مکاره روزگار را از او دفع‏مى‏نمودم. (7)
موضع ابوطالب در آغاز بعثت
روزى که پیامبرصلى الله علیه وآله تمام خویشاوندان‏خود را جمع کرد و آیین اسلام را بر آنان‏عرضه نمود، ابوطالب به او گفت: «برادر زاده‏ام!قیام کن! تو والامقامى! حزب تو گرامى‏ترین‏حزب هاست! تو فرزند مرد بزرگى هستى!هرگاه زبانى تو را آزار دهد، زبان‏هاى تیزى به‏دفاع تو برمى‏خیزد. به خدا سوگند! اعراب‏مانند خضوع بچه حیوان نسبت‏به مادرش درپیشگاه تو خاضع خواهند شد.» (8)
راه سوم; عقیده دوستان و نزدیکان
از آن جا که اهل خانه بهتر مى‏دانند که‏درخانه چیست و چه مى‏گذرد، ایمان‏ابوطالب را باید از زبان اهل‏بیت‏علیهم السلام شنید:
1 - وقتى على‏علیه السلام خبرمرگ ابوطالب را به‏پیامبرصلى الله علیه وآله داد، وى‏سخت گریست و به‏على‏علیه السلام دستور غسل وکفن و دفن داد و ازخداوند براى او طلب‏مغفرت نمود.
2 - در محضر امام‏سجادعلیه السلام از ایمان‏ابوطالب سخن به میان‏آمد. آن حضرت فرمود:«در شگفتم که چرا مردم‏در اخلاص او تردیددارند، در صورتى که هیچ‏زن مسلمانى نبایست‏بعداز اسلام آوردن در حباله شوهر کافر خودبماند و فاطمه بنت اسد که از سابقین دراسلام است، تا هنگام مرگ ابوطالب در نکاح‏او بود.»
3 - امام باقرعلیه السلام فرمود: «ایمان ابوطالب برایمان بسیارى از مردم ترجیح دارد وامیرمؤمنان دستور مى‏داد از طرف وى حج‏به‏جا آورند.» (9)
4 - امام صادق‏علیه السلام فرمود: «حضرت‏ابوطالب بسان اصحاب کهف است که در دل‏ایمان داشتند و تظاهر به شرک مى‏نمودند. ازاین جهت دوبار ماجور خواهند بود.»
5 - حضرت عبدالعظیم حسنى در نامه‏اى‏از محضر امام رضاعلیه السلام در مورد ایمان‏ابوطالب سؤال نمود. امام رضاعلیه السلام در جواب‏فرمود:
«بسم الله الرحمن الرحیم. اگر در ایمان‏ابوطالب شک کنى، سرنوشت تو آتش جهنم‏است.» (10)
6 - عن ابى‏عبدالله‏الصادق‏علیه السلام قال:«نزل جبرئیل‏علیه السلام على‏النبى‏صلى الله علیه وآله فقال:یا محمد! ان ربک یقرئک السلام ویقول: انى قد حرمت النار على صلب‏انزلک و بطن حملک و حجرکفلک‏فالصلب صلب ابیک ابیه عبدالله بن‏عبدالمطلب و البطن الذى حملک آمنة‏بنت وهب و اما حجر کفلک فحجرابى‏طالب.»; امام صادق‏علیه السلام فرمود:جبرئیل بر پیامبر نازل شد و گفت: اى محمد!خداوند به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرماید:«من حرام کردم آتش را بر صلبى که تو راحمل کرد و شکمى که تورا پروراند و دامنى‏که تو را متکفل شد; پس صلب یعنى پدرت‏عبدالله و شکم یعنى مادرت آمنه و دامن‏یعنى عمویت ابوطالب.» (11)
پى‏نوشتها:
1 - الغدیر، ج 7، ص 330.
2 - مودة‏القربى، (المودة‏الثانیه.)
3 - الغدیر، ج 7، ص 331.
4 و 5 - فروغ ابدیت، ج 1، ص 300.
6 - شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ص 316.
7 - سیره حلبى، ج 1، ص 389.
8 - فروغ ابدیت، ج 1، ص 303.
9 - الغدیر، ج 7، ص 390.
10 - همان، ص 395.
11 - همان، ص 392.

تبلیغات