آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

خودى‏هاى ضعیف
نیروهاى خودى سست و ضعیف بعدازمدتى حضور در جبهه حق ودفاع ازارزش‏هاى والاى علوى، خستگى و ضعف برآن‏ها چیره گشته و از ادامه راه باز ماندند.
نقش منافقین و نیروهاى خودى تغییرموضع داده در ایجاد روحیه یاس و شکست وسستى در میان این گروه، بسیار برجسته وروشن است. تبلیغات مسموم و نگرانى ازآینده‏اى که توسط منافقین، تاریک و مبهم‏جلوه مى نمود، این چنین فضایى را براى‏نیروهاى خودى به وجود آورده بود.
چهارسال از حکومت امیرالمؤمنین‏علیه السلام‏نگذشته بود که نشانه‏هاى ضعف و ناپایدارى‏در امت ظهور کرد و جمع زیادى دست ازیارى حضرتش برداشتند و به نداى آن‏بزرگوار لبیک نگفتند.
از هنگامى که عمروبن‏عاص توانست نقشه‏قرآن برسرنیزه کردن را به مرحله اجرا برساندو این توطئه را تا حکمیت و تعیین حکم‏پیش ببرد، نشانه‏هاى ضعف در اردوگاه‏حضرت على‏علیه السلام پدیدار گشت و بعد از جنگ‏با خوارج، به اوج خود رسید و بر اکثر یاران‏حضرت سیطره یافت.
بعد از اتمام جنگ نهروان،امیرالمؤمنین‏علیه السلام مردم را به جنگ مجدد بامعاویه دعوت نمود، تا ریشه فساد و تباهى‏خشکانده شود و جرثومه ضلالت و انحراف‏شکسته و بت‏بزرگ شامیان سرنگون گردد.اما این بار خواص امت و به تبع آنان، عموم‏مردم این دعوت حق را اجابت ننمودند و ازیارى حق رویگردان شدند. شهادت یاران‏وفادار حضرت على‏علیه السلام در صفین و بعد ازآن، و تبلیغات زهر آگین معاویه و ایادى او درمیان لشکریان حضرت على‏علیه السلام از سوى‏دیگر، روحیه مقاومت مردم را درهم شکست‏و تاب و توان ایستادگى را از آن‏ها گرفت.بزرگان قبایل با کیسه‏هاى زرشامى خریدارى‏شدند و باوعده‏هاى شیرین ریاست و حکومت‏دست از یارى حضرت على‏علیه السلام برداشتند.مردم عادى نیز با مشاهده رنگ به رنگ شدن‏بزرگان خود، دل به رفاه و راحتى دنیا بستندو زمینه شکست‏حق و غلبه معاویه را آماده‏کردند. همه گلایه‏هاى حضرت على‏علیه السلام ازمردم به این دوران مربوط مى‏شود.دردناک‏ترین و پرغصه‏ترین کلمات آن‏حضرت در این زمان ایراد شد.
مخاطبان حضرت على‏علیه السلام در ملامت‏ها وسرزنش‏هاى این دوران، مردمى هستند که باپاره کردن ریسمان‏هاى طاعت، به خیال خوداز بندها مى‏رستند و آزادى را تجربه‏مى‏کردند و فرهنگ و آداب و سنن پدران‏خود را احیاء مى‏کردند. همان فرهنگ‏جاهلیتى که با زحمات طاقت فرساى‏پیامبراکرم‏صلى الله علیه وآله و مؤمنین راستین رخت‏بربسته بود; اما با یک چهره دیگر که ظاهرى‏اسلامى داشت، در حال بازگشت‏بود و جمعى‏از مردم چه استقبالى از آن سفر کرده به جامى آوردند!
الفت و محبت و همبستگى در جمع امت‏اسلامى رنگ باخته بود و سایه‏اى نداشت که کسى‏در پناه آن آرام بگیرد. برترین نعمت‏خدا به دلیل‏ناشکرى و ناسپاسى به مردم پشت کرده بود. تفرقه‏و دشمنى ایام جاهلیت‏با شتاب مى‏آمد تا احزاب راشکل دهد و گروه گروه مردم را از همدیگر جداسازد، تا از اسلام تنها نامى و از ایمان ظاهرى توخالى در دست مردم باقى بماند.
سخنان حضرت على‏علیه السلام در این زمینه‏بسیار زیاد است. اینک به چند فراز از آن‏هااشاره مى‏کنیم:
1 - امیرالمؤمنین‏علیه السلام در خطبه‏اى که‏ویژگى هاى منفورترین انسان‏ها در پیشگاه‏خداوند را بیان مى‏کند، مى‏فرماید:
«الى الله اشکو من معشر یعیشون‏جهالا، و یموتون ضلالا، لیس فیهم‏سلعة ابور من الکتاب اذا تلى حق‏تلاوته، و لا سلعة انفق بیعا و لا اعلى‏ثمنا من الکتاب اذا حرف عن مواضعه،و لا عندهم انکر من المعروف، و لااعرف من المنکر!» (1)
به خداوند شکایت مى‏کنم از مردمى که جاهلانه‏زندگى مى‏کنند و گمراه مى‏میرند. در میان آنان‏هیچ چیزى کم بهاتر از کتاب خدا نیست، اگر آن‏چنان که شایسته است تلاوت شود، و در عین‏حال، هیچ متاعى گران بهاتر از قرآن نیست، اگرتحریف شده و تغییر یافته باشد. هیچ چیز را بدتراز کارهاى نیک نمى‏دانند و هیچ چیز را بهتر اززشتکارى نمى‏شناسند. (ارزشها و ضد ارزشها دربینش آنان واژگون شده است.)
2 - حضرت على‏علیه السلام در بخشى از خطبه‏قاصعة مى‏فرماید:
«الا و انکم قد نفضتم ایدیکم من حبل‏الطاعة، و ثلمتم حصن الله المضروب‏علیکم باحکام الجاهلیة، فان الله سبحانه قدامتن على جماعة هذه الامة فیما عقد بینهم‏من حبل هذه الالفة التى ینتقلون فى‏ظلها، و یاوون الى کنفها، بنعمة لا یعرف‏احد من المخلوقین لها قیمة، لانها ارجح‏من کل ثمن، و اجل من کل خطر. واعلموا انکم صرتم بعدالهجرة اعرابا وبعد الموالاة احزابا ما تتعلقون من‏الاسلام الا باسمه و لاتعرفون من‏الایمان الا رسمه.» (2)
بدانید که اینک شما دست از رشته طاعت‏کشیدید و بند طاعت از دست‏ها گشودید و باآداب و رسوم و فرهنگ جاهلیت در آن دژخدایى که گرداگردتان را فراگرفته بود، شکاف‏وارد کردید، در حالى که خداوند سبحان براین جماعت امت منت نهاد و میانشان رشته‏همبستگى و عقد الفت‏بست، تا درسایه آن‏زندگى کنند و در پناه آن آرام گیرند، نعمتى‏که هیچ کس از مخلوقین به دلیل بهاى زیاد وارجمندى و سترگى آن، قیمت‏و ارج آن رانمى‏یابد.
و بدانید که بعد از هجرت، دیگر بار به‏دویت روى آوردید، و شیوه اعراب بادیه‏نشین را پیش گرفتید (وبه دوران جاهلیت‏بازگشتید.) و بعد از آن همه مودت‏وهمبستگى، گرفتار تفرقه شده و گروه گروه‏ازهم جدا شدید (و احزاب را تشکیل دادید.)و از اسلام تنها نام آن را برخود بستید، و ازایمان تنها به ظاهر آن بسنده کردید.
3 - آن حضرت در یک خطاب عتاب‏آمیزمى‏فرماید:
«ایتها النفوس المختلفة، و القلوب‏المتشتته، الشاهدة ابدانهم، و الغائبة‏عنهم عقولهم، اظارکم على الحق و انتم‏تنفرون عنه نفور المعزى من وعوعة‏الاسد، هیهات ان اطلع بکم سرارالعدل، او اقیم اعوجاج الحق‏» (3)
اى شما که جان‏هایتان ناهماهنگ ودلهایتان پراکنده است. به تن‏ها حاضرید اماعقل هایتان غایب است. (کالبد شما درصحنه‏ها حاضر و خردهایتان غایب است.) بامهربانى شما را به سوى حق سوق مى‏دهم اماشما همانند بزغاله‏اى که از غرش شیرمى‏رمد، از آن گریزانید. هیهات که به یارى‏شما بتوانم از چهره عدالت پرده برگیرم، یاحقى را که به کژى کشانیده شده، راست‏گردانم!
4 - جانکاه‏ترین و دردناک‏ترین گلایه‏هاى‏حضرت على‏علیه السلام از مردم که نشانگر ضعف‏فوق العاده مردم و بى‏رمق شدن آنان در برابردشمنان است، در این فراز از خطبه آمده‏است:
«فیا عجبا! عجبا! والله یمیت القلب ویجلب الهم من اجتماع هؤلاء القوم على‏باطلهم و تفرقکم عن حقکم! فقبحا لکم‏و ترحا! حین صرتم غرضا یرمى: یغارعلیکم و لاتغیرون، و تغزون و لاتغزون‏و یعصى الله و ترضون، فاذا امرتکم‏بالسیر الیهم فى ایام الحر قلتم: هذه‏حمارة القیظ، امهلنا یسبخ عنا الحرواذا امرتکم بالسیر الیهم فى‏الشتاء قلتم:هذه صبارة القر امهلنا ینسلخ‏عناالبردکل هذا فرارا من الحر و القر،فاذا کنتم من الحر و القرتفرون، فانتم والله من السیف افر.
یا اشباه الرجال و لا رجال! حلوم‏الاطفال، و عقول ربات الحجال،لوددت انى لم ارکم و لم اعرفکم معرفة- والله - جرت ندما، و اعقبت‏سدماقاتلکم الله! لقد ملاتم قلبى قیحا وشحنتم صدرى غیظا و جر عتمونى نغب‏التهمام انفاسا، و افسدتم على رایى‏بالعصیان و الخذلان، حتى لقد قالت‏قریش: ان ابن ابى‏طالب رجل شجاع، ولکن لاعلم له بالحرب‏» (4)
شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند که چنین‏وضعى دل را مى‏میراند و از هر سو غم و اندوه‏را بر آدمى چیره مى‏سازد! این قوم بر باطل‏خویش متحد و همدستند و شما از محورحق جدا و پراکنده‏اید!
رویتان سیاه و نامتان ننگ آلوده باد! که درآماج تیرهاى دشمن نشسته‏اید و از جاى‏نمى‏جنبید، غارتتان مى‏کنند و شما دربى‏غیرتى احساس ننگ نمى‏کنید، بر شمامى‏تازند بى آن که شما در مقابل آنان پیکارى‏داشته باشید، در برابر چشمانتان فرمان خدارا سر مى‏زنند و معصیت مى‏کنند و شما بدان‏خشنودید. (باسکوتتان رضایت مى‏دهید.)
چون در تابستان شما را به جهاد و جنگ‏فرا مى‏خوانم، مى‏گویید: اینک هوا در اوج‏گرماست; مهلتمان ده تا گرماى سخت‏فروکش کند، و چون در زمستان دستور بسیج‏مى‏دهم و به جهاد مى‏خوانمتان، مى‏گویید:اینک اوج سرماست. مهلتمان ده تا سرماى‏سوزان بگذرد! تمامى فرصت‏ها در فرار از گرما وسرما گذشت، و به راستى وقتى شما چنین از گرماو سردى هوا گریزان هستید، به خدا سوگند از برق‏شمشیرها گریزان‏تر خواهید بود.
اى مشابه مردان اما عارى از مردانگى (اى‏مرد نمایان نا مرد) که در خرد و عقل چون‏کودکان و عروسکان حجله آراى هستید! اى‏کاش نه شما را دیده بودم و نه‏مى‏شناختمتان! این آشنایى براى من - به‏خدا سوگند!- پیشمانى‏ها داشت و مرا گرفتاراندوهى جانکاه نمود. مرگ بر شما باد که دلم‏را مالامال ازخون کردید و سینه‏ام را از خشم‏آکنده ساختید و همراه هر نفسى پیمانه‏اى ازرنج و اندوه به کامم فرو ریختید و اندیشه وتدبیر مرا با سرکشى و بى‏اعتنایى خود تباه‏ساختید، تا آن جا که قریش گستاخانه گفتند:پسرابوطالب مردى شجاع و دلیراست، ولى‏دانش نظامى ندارد و از فنون نبرد آگاه نیست!
پى‏نوشتها:
1 - نهج البلاغه، خطبه 17; معجم، فراز 10.
2 - همان، خطبه 192، معجم، فراز، 103.
3 - همان، خطبه 133.
4 - همان، خطبه 27، معجم، فراز، 8.

تبلیغات