آرشیو

آرشیو شماره ها:
۴۰

چکیده

متن

این دعا در زمره ادعیه منقول از حضرت امام صادق(ع)است که حراست از آن و ذکر مداومش در عصر غیبت تاکید شده است. عالم جلیل ، میرزا محمدبن حسن بن ملاعلی هرندی در سال 1287 ق آن را شرح نموده است و برادر محترم جناب آقای «حسین درگاهی » تصحیح مجدد آن را عرضه داشتند.
«و اجعله اللهم مفزعا لمظلوم عبادک وناصرالمن لایجد له ناصراغیرک ومجددالماعطل من احکام کتابک و مشیدا لما ورد من اعلام دینک و سنن نبیک (ص)»
و قرار فرما، امام(ع) را خداوندا! پناه از برای ستم شده بندگان خود و یاری کننده ای مر کسی را که نمی یابد، از برای خود یاری کننده ای غیرتو و تازه کننده ای مر آن چیزی را که معطل گذاشته شده از احکام کتاب تو; که قرآن باشد. و محکم کننده ای مر چیزی را که وارد شده از علامات دین تو و طریقهای پیغمبر تو - درود فرستد خدا بر او وبر آل او.
و «مفزع بودن » آن حضرت برای مظلومان عباد، به آن است که بعد از ظهور ، سلطان ملک و دادخواه خواهد شد. پس به عرض مظلومین می رسد و داد ایشان را از ظالمان ایشان می گیرد و به این واسطه مظلومین هم ، همیشه رو به او می آورند و دادخواهی خود را نزد او می برند و پناه به او می جویند و ناصر بودن آن حضرت هم برای بی ناصران، به واسطه قدرت او است. زیرا، کسانی که ناصر ایشان به جز خدا نیست، همه کس عاجز از یاری ایشان است و گر نه روا بود که غیر خدا هم یاری ایشان را بنماید و در محل خود مبرهن است که چیزی روا نیست که در مقامی در آید، مگر آن که در عین آن مقام باشد. پس عدم نصرت غیرخدا، مستلزم عجز از نصرت است. پس ناصر، منحصر در خدااست و از این جهت نصرت خدا از او متمشی می شود.
و ممکن است که بگوییم: عدم نصرت غیرخدا، صفت نقص است و نصرت ، کمال است. پس اول از خدا صادر می شود و بعد از امام، مثل سایر صفات افعال خداوند.
و علی ای حال; شبهه نیست که امثال این صفات در حقیقت ، حالتی است از متصف به آنها، که همیشه با او هست; خواه در ظاهر به حسب اسباب ظاهره، به ظهور برسد و خواه نرسد. و از این جهت است که خداوند قادر و عالم است، پیش از وجود مقدور و معلوم . بلکه پیش از ایجاد قدرت و علم (1) . پس امام هم مفزع و ناصر مظلومان و بی ناصران هست. اگر چه ظهور این دو صفت از او بعد از ظهور و مفزعیت و نصرت باشد.
بلی، چون مقصود آن است که; «خداوندا! آن حضرت را ظاهر فرما، تا آنکه ، چنین و چنان شود» ، لهذا اتصاف او به این دو صفت به نفس ظهور او خواهد بود و قبل از آن و بعد از آن را اعتباری نیست; اگر چه حقیقت در هر حال موجود باشد. بلکه در نفس داعی باشد که به این دعا مدعی استعداد اجابت شده و از اینجا معلوم می شود که صدق و کذب در این ادعا هم ، نظیر فقرات سابقه می آید.
و اما مقصود از «تجدید احکام معطله از کتاب » که قرآن است، آن است که قرآن حاوی بر جمیع احکام کلیه و جزئیه هست; چنانکه خداوند فرموده:
«ما فرطنا فی الکتاب من شی ء». (2)
و شبهه نیست که بسیاری از آنها مخفی است و اسرار محسوب است و وقت ظهور آنها، زمان ظهور امام است. پس قبل از ظهور او معطل و بی حاصل است و به ظهور امام، ظاهر و معمول به فیما بین مؤمنین می شود. پس گویا تجدید و تازه می شود، بعد از آنکه اثر آنها محو و منسی شده باشد، به سبب رفتن پیغمبر و ائمه: از دنیا و غیبت امام حی.
و بالجمله; قرآن جامع کل حقایق است و لکن بسیاری از آنها در آن مخفی است و سبب خفا آنها، عدم وجود و ظهور رسول و ائمه: است، در ظاهر و در زمان ظهور امام عصر (ع) ظاهر می شوند. پس اسرار هم ظاهر می شوند و از اینجا معلوم می شود که تعطیل آنها قبل از ظهور، مستلزم عبثیت آنها نیست. زیرا که این تعطیل به معنی خفا در ادنی است و گر نه در اعلی ظاهر و هویدا است و همین است سر «لیظهره علی الدین کله و لوکره المشرکون » (3)
که در قرآن مجید واقع شده و گر نه باید حق همیشه ظاهر و غالب باشد. و محال است که در وقتی ، غیر محیط و غیرغالب باشد. یا بازار او کساد و بی رواج باشد و به این سبب معطل و ضایع مانده باشد - تعالی الله عن العجز فی رواجه او رضاه بکساده ، علوا کبیرا.
و همچنین است، کلام در تشیید واردات از اعلام دین (4) و سنن سیدالمرسلین (ص) که آنها نیز، در ظهور امام محکم می شوند. اگر چه قبل از آن هم در وجود هستند; و لکن بر سبیل خفا و ضعف ، نه بر سبیل ظهور و قوت. و حقیقت اولیه خفا و ظهور و ضعف و قوت همه ، اگر چه خارج از اصل حقیقت متحده جامعه بین جمیع کثرات نیست، و لکن کلام در مقام کثرت است، نه وحدت . و گر نه در عالم وحدت همین دعاها هم حاصل است و تحصیل حاصل، محال است.
«قل: کل مظهر عما علیه حقیقته فی کل شؤونهم و احوالهم و افعالهم. والا ، فالله واحد فوق جمیع الکثرات. و هو منزه عن کلها. فسبحان الله عما یصفون.» (5)
و چون در فقرات مذکوره ، اظهار خلاف مشهور بین الناس است، که احکام مجدده و اعلام مشیده باشد، و معلوم است که آن، باعث ایذاء و اذیت اغلب ناس می شود، زیرا که معتاد به آن نیستند، لهذا مناسب است که بگویی:
«و اجعله اللهم ممن حصنته من باس المعتدین »
و قرار فرما، خداوندا! امام را بعد از ظهور او، از کسانی که محافظت می فرمایی ایشان را از شر سرکشان.
چون مردم در مقام عداوت او برآیند، به سبب آنچه از او می شنوند; از خلاف عادات و مشتهیات انفس ایشان، امام را حفظ فرما، که ازایشان بدی به او نرسد و امام در زمان غیبت، لا محاله محفوظ از شر اشرار است. پس این دعا مخصوص زمان ظهور او است که در ظاهر در میان خلق است و یکی از ایشان است و ممکن است که به مقتضای عادت بشریت، بدی از مردم به او برسد; از قتل و غارت و سایر ظلمهاو ستمها، که همیشه از مردم نسبت به انبیا و اولیا صادر می شده.
و استجابت این دعا، در حقیقت ، به طور کلی ممکن، بلکه واجب است بر خداوند در حکمت. زیرا که حفظ حق، مقتضای لطف و حکمت او است و لکن در ظاهر، به طور کلیت ، اگر چه جایز باشد، عقلا ، و لکن عادتا محال است. بلکه مقتضای بسیاری از اخبار، آن است که از مردم انواع آزارها و اذیت ها به آن حضرت می رسد و اگر هیچ اذیتی نباشد، همان اذیت آنکه آن حضرت را محتاج به جنگ و جدال می کنند، کافی است و گر نه باید تصدیق او را نکند. و در فرمان او داخل نشوند، که به این جهت او با ایشان محاربه کند.
بلی، مقصود از این فقره ، آن است که: خداوندا! من از کسانی هستم که در مقام نصرت امام، حافظ او از باس معتدین ، به قدر قوت هستم; نظیر سایر فقرات که مکررا گفته ایم که راجع به نفس داعی است و ادعا استعداد استجابت آن است; صدقا یا کذبا ، چنانکه دانسته ای .
والحاصل; هر دعایی از هر داعی، اخس (6) از آن است که تصرف در حکمت حقیقیه خداوند کند. پس همه اظهار خلوص و تهیؤ نفس داعی است، به هیات اجابت ، نسبت به مدعوله . و گر نه واقع هر چیزی و هر کسی در مقام خود، همیشه دایم و برقرار است و تغییر و تبدیل را راهی به آن نیست. زیرا که در حکمت خداوند خللی ابدا نبوده و نخواهد بود و چون در فقرات سابقه خواهش ظهورامام و توابع آنکه اثمار آن و فوائد و غایات آن باشد، شده و حصول آن فوائد موجب سرور مقربین درگاه الهی می شود. لهذا بعد از آنها می گویی:
«اللهم و سر نبیک محمدا6 برویته و من تبعه علی دعوته.»
خداوندا! و مسرور فرما پیغمبر خود محمد(ص) را به دیدار امام. و مسرور فرما هر که را متابعت کرده پیغمبر یا امام را بر دعوت او.
و فاعل «رؤیت »، محتمل هست که خود پیغمبر باشد. و بنا بر این مراد به رؤیت یا به رویت حقیقی باطنی است، اگر چه مرئی بعد از ظهور ظاهری یا مراد به آن رؤیت ظاهری است، که در رجعت رسول به دنیا متحقق می شود. یعنی: خداوندا! امام را ظاهر فرما تا پیغمبر به رؤیت حقیقی ، اگر چه قبل از رجعت باشد، او را ببیند و مسرور شود. یا آنکه بعد از رجعت به دنیا، به چشم سر او را ببیند و مسرور شود.
و محتمل هست که فاعل «رؤیت » مطلق بینندگان باشند. یعنی: خداوندا; مسرور فرما پیغمبر را در هر جا که باشد، به رؤیت بینندگان ، جمال با کمال فرزند او را در ظهور او.
و احتمال اول اظهر است. پس بنا بر آن ، چون رؤیت هم ظاهر در رؤیت بصر ظاهری است، این فقره دلیل رجعت پیغمبر در زمان ظهور امام خواهد بود.
و همچنین است کلام در «من تبع » پیغمبر یا امام و لکن در صورت تخصیص «من تبع » به کسانی که در وقت ظهور امام در حیات دنیا باشند، این فقره دلیل رجعت اتباع نخواهد بود.
بلی ، چون در آیات و اخبار، رجعت نیکان هم ثابت شده ، لهذا انسب، تفسیر این فقره است به نوعی که اثبات رجعت اتباع هم بشود.
و بالجمله; متبادر به ذهن در این فقره ، آن است که: خداوندا! مسرور فرما پیغمبر را به رؤیت او، فرزند خود را ، در ظهور او و مسرور فرما «من تبع » امام را ، بر دعوت امام در عالم ظاهر. زیرا که اهل حق، همیشه حق در قلوب ایشان مکتوم و در جولان است. پس چون امام علانیه و بر ملا، آن را اظهار فرموده ، عقده دل اهل حق به آن گشاده شود و مسرور شوند و همگی بالاتفاق در ترویج آن بکوشند، بعد از آنکه عاجز از اظهار آن قبل از ظهور امام بوده اند; خوفا عن الناس او عن الله و آنچه می گویی:
«و ارحم استکانتنا بعده »
و رحم فرما تضرع یا حاجت و مسکنت ما را بعد از او دو احتمال دارد: یکی آنکه در اخبار وارد شده که صدمات از کفار و مخالفین به مؤمنین در زمان ظهور امام می رسد. پس مراد از این فقره ، آن است که: خداوندا!بر ما رحم کن در حینی که ما را صدمه ای از ایشان برسد، بعد از ظهور امام، که موجب تضرع یا ذلت ظاهری ما شود.
و احتمال دیگر آنکه ; ضمیر در «بعده » ، راجع باشد به دعاء در فقرات سابقه است ، و زمان «استکانت » ، زمان غیبت امام باشد. یعنی: خداوندا! بعد از آن خواهشها که از تو کردیم ، خواهش دیگری از تو می کنیم ، که تضرع و زاری ما را در دعا و غیره ، رحم فرمایی، و دعای ما را مستجاب کنی.
و احتمال اول ، اظهر است و لکن مؤید احتمال ثانی است آنچه می گویی:
«اللهم اکشف هذه الغمة عن [هذه] الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره »
خداوندا! برطرف ساز این غم و گرفتگی را که حاصل است به جهت غیبت امام، برای امت از امت ، به سبب حاضرشدن آن بزرگوار و تعجیل فرما از برای ما ظهور آن حضرت را .
و وجه تایید آنکه «استکانت » دلیل ذلت و مهجوری و غم و اندوه بر دوری محبوب است. پس، از خداوند رفع همه ، خواهش شده و چون در هر بلیه و غمی، یاس از رحمت خداوند بد است، و امید به او مطلوب است در رفع آن ، لهذا خواهش رحم و کشف غم مدلل شده به آنچه می گویی:
«انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» این خواهشها را از تو کردیم و آنها به جهت امید رحمت تو و عدم یاس از آن بوده . زیرا به درستی که کفار و منافقین و مخالفین و غافلین ، ظهور و حضور امام را دور می بینند، به حدی که مایوس از آنند و ما آن را نزدیک می بینیم، به حدی که امید آن را در زمان حیات خود داریم.
و این فقره اقتباس از آیه قیامت است که خداوند فرموده:
«انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» (7)
و اشاره است به تاویل این آیه به زمان ظهور امام ، که رجعت و قیامت صغری است و بعد از آن خواهش را رحمت و کشف غمه را مؤکد می کنی، به قسم دادن خداوند را به آنچه می گویی:
«برحمتک یا ارحم الراحمین.»
مستجاب فرما دعای ما را ، به حق رحمت خودت ، ای رحم کننده تر از همه رحم کنندگان!
و از سبک این دعا، معلوم است که این فقره آخر دعا است و لکن در حدیث و روایت وارد است بعد از آن، که: پس سه مرتبه دست بر ران راست خود می زنی و در هر مرتبه می گویی:
«العجل یا مولای یا صاحب الزمان »
تعجیل فرما ، تعجیل فرمودنی در ظهور، ای آقای من! ای صاحب اختیار این زمان ما!
و «العجل » منصوب است به فعل مقدر، که مصدر ، قائم مقام آن است. و ممکن است که «العجل » منصوب باشد، بنا بر مفعول به بودن. و بنا بر آن ، فعل مقدر یا «نطلب » و امثال آن است، یا «اعمل » و «افعل » و امثال آنها است. یعنی: طلب می کنیم تعجیل فرمودن تو را ، ای امام زمان! یا ، به کاربر، یا به جا آور تعجیل را، ای آقایی ما و صاحب ما!
و نکته در زدن دست بر ران راست، یحتمل اشاره به تاسف و تحسر بر غیبت امام است، چنانکه اهل مصیبت در مقام تاسف و حسرت و غم بر زانوی خود می زنند. و تعیین ران راست به جهت شرف راست است بر چپ، یا اشاره به آن است که آدمی باید از اصحاب یمین باشد تا در دعا صادق باشد.
و نکته تکرار سه دفعه ، تاکید در تاسف و تحسر و در خواهش تعجیل فرمودن در ظهور است و عدد سه ، اول مراتب کثرات است ، که الحاح در خواهش و طلب، به آن متحقق می شود که موجب استجابت شود.
و در آخر دعا، التفات به امام است; با وجودی که همه دعا، خطاب به خداوند است. زیرا که این التفات ، اشاره به اختصاص دعا است به امام زمان و مقصود این است که:
«ای امام زمان! همه این دعاها در درگاه خداوند، به جهت اخلاص و محبت و شوق لقای تو بود. پس در ظهور تعجیل فرما! »
و اذن در ظهور اگر چه مختص به خداوند است و در دست امام نیست، زیرا که مامور به امر خداوند است، و لکن مقصود در مقام هیچ چیز نیست به جز اظهار اشتیاق ملاقات امام در ظهور. پس خواهش تعجیل از خود او منافات با بودن ظهور در دست خداوند ندارد.
و مخفی نماندکه زمان ظهور را، احدی جز خداوند نمی داند. بلکه مستفاد از اخبار آن است که خود امام هم علم به آن ندارد. بلکه نزدیک شدن زمان ظهور را علاماتی است برای خود امام و دیگران، که به آنها، علم به آن حاصل می شود.
پی نوشتها:
1. فی الدعاء: کان قویا قبل وجودالقدرة والقوة و کان علیما قبل ایجاد العلم والعلة. لم یزل سلطانااذ لامملکة و لامال - الخ . منه ره 2. سوره انعام ، آیه 38
3. سوره توبه، آیه 33 ; سوره صف،آیه 9 .
4. مراد از دین، اسلام است. چنانکه خداوند فرموده: « ان الدین عندالله الاسلام.» [سوره آل عمران،آیه 19] و مراد از اعلام آن احکام و افعال مکلفین است، در مقام امتثال آن احکام که معتبر در کل اخلاص و محبت و حفظ حدود خداوندی است. چنانکه واضح است.
5. کلمه «قل » خطاب به ناظر در این شرح است و اصل این کلام تا کلمه «یصفون » اتمام مطلب است به قاعده توحیدیه جاریه در اغلب مقامات . فافهم! منه
6. اخس: پست تر.
7. سوره معارج ، آیه 7.

تبلیغات