آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

هجرت یکى از مهم‏ترین دستورهاى اسلامى است. اگر مسلمانى در منطقه‏اى زندگى مى‏کند که آکنده از شرک و الحاد و طغیان و بیداد است و ادامه سکونت در آن‏جا ممکن است‏برایمان آن ها تاثیر منفى داشته باشد، برآن‏ها واجب است که به سرزمین‏هاى دیگر هجرت کنند و هیچ عذرى از کسى پذیرفته نیست:
«ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فى الارض، قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها؟ ! فاولئک ماواهم جهنم و ساءت مصیرا» (1)
کسانى که برخویشتن ستمکار بوده‏اند وقتى فرشتگان جانشان را مى‏گیرند، به آن ها مى‏گویند: درچه حال بودید؟ پاسخ مى‏دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. فرشتگان مى‏گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ ! پس جایگاهشان دوزخ است و این بدسرانجامى است.
همین سفارش اسلام با توجه به شدت اذیت و آزار مشرکان مکه، آغازگر تحولى عظیم در تاریخ اسلام و مسلمانان گردید و هجرت تاریخى رسول خدا صلى الله علیه و آله - به پیشنهاد حضرت على علیه السلام - منشا تاریخ اسلامى قرار گرفت.
آگاهى از سفرها و هجرت‏هاى معصومین از طرفى، آشنایى با تاریخ اسلام است و از جانب دیگر، آگاهى از فضائل و مناقب آن بزرگواران است و مهم‏ترین دستاورد آن، فراگیرى آداب دینى و الگوگیرى از معصومین در تمام شؤون زندگى، حتى در سفر است.
زیباترین هجرت
براى شناخت‏بهتر هجرت به بررسى هجرتى نمونه‏مى پردازیم که هجرت حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است.
وداع
رسول خدا صلى الله علیه و آله سه شبانه روز در غار ثور - واقع در جنوب مکه - بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شبانه خود را به غار مى‏رساند و آذوقه و وسایل سفر را مى‏آورد. پیامبر صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: امانت‏هاى زیادى نزد من است. به بالاى ابطح (تپه‏اى در مکه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هرکس نزد محمد صلى الله علیه و آله امانت‏یا ودیعه‏اى دارد بیاید و از من تحویل بگیرد. یا على! بدان که از این به بعد با هیچ حادثه‏اى ناگوار مواجه نخواهى شد تا نزد من بیایى. امانت‏هاى مردم را آشکارا و در ملاعام تحویل بده. اى على! تو را سرپرست و مراقب دخترم، فاطمه علیها السلام قرار مى‏دهم و خداوند را مراقب و محافظ شما. از آخرین باقى مانده اموال خدیجه علیها السلام براى خود و فاطمه و هرکس از بنى هاشم که قصد همراهى شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانت‏ها، دیگر درنگ نکن. بعد از این که نامه من به تو رسید، به سرعت همراه دیگران به سوى من رهسپار شو. پیامبر صلى الله علیه و آله با چشمانى گریان امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش کشید و براى اولین بار از على علیه السلام جدا شد و هجرت کرد.
ابوعبیده (نوه عماربن یاسر) مى‏گوید: فرزند ابى رافع - از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام - مطالب فوق را به نقل از پدرش برایم نقل کرد. من با تعجب به او گفتم: مگر رسول خدا صلى الله علیه و آله مال و ثروتى قابل توجه داشت که از طرفى، دوشتر براى سفر خودش خرید و از طرفى، به امیرالمؤمنین علیه السلام سفارش کرد زادو توشه دیگر مهاجران را هم با آن تهیه کند؟ !
ابن ابى‏رافع گفت، پدرم گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه علیها السلام نبود. ابن ابى‏رافع گفت، پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف که قصد هجرت به مدینه را داشتند، بود. هجرت اکثر مسلمانان مکه با اموال خدیجه علیه السلام امکان‏پذیر شد. آخرین آن‏ها هم قافله‏اى بود که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را سرپرستى نمود.
سفارت
براى اولین بار بود که پیامبر صلى الله علیه و آله کسى را به عنوان جانشین و نماینده خود انتخاب مى‏کرد. صبحگاهان روز بعد، مشرکان مکه از بالاى تپه ابطح صدایى را شنیدند که تا حدودى شبیه صداى حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود. آن‏ها با خشم و غضب به طرف تپه رفتند و همانند لیلة‏المبیت دوباره با حضرت على علیه السلام مواجه شدند. حضرت على علیه السلام در کمال شجاعت و جرات نام محمد صلى الله علیه و آله را مى‏برد و مى‏گفت: او به سلامت از مکه رفته است و مرا نماینده قرار داده است تا امانت هایتان را برگردانم.
کفار مکه گرچه از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله ناراحت‏بودند ولى به خاطر پس گرفتن اموال خود و نیز شجاعت‏بى‏نظیر ابوطالب‏وار حضرت على علیه السلام نتوانستند خشم خود را با اذیت و آزار حضرت على علیه السلام فرونشانند. عجیب‏ترین تضاد عملى و قولى قریش این بود که از طرفى، به رسالت آسمانى او ایمان نیاوردند اما از جهت دیگر، حتى تا آخرین روزها او را فردى امین مى‏دانستند!
امیرالمؤمنین علیه السلام صبح و عصر به بالاى ابطح مى‏رفت و مکیان را به استرداد امانت‏ها فرا مى‏خواند. آن حضرت در طول این سه روز امانت‏ها را به صاحبانش پس داد و از طرف دیگر، مخفیانه به مسلمانان مستضعفى که قصد هجرت داشتند، آذوقه لازم را مى‏داد و به آن‏ها سفارش مى‏کرد که مخفیانه از مکه خارج شوند و به ذى طوى (یا ضجنان) بروند و در آن جا بمانند تا قافله امام علیه السلام به آن ها ملحق شود و سپس باهم عازم مدینه شوند. آن حضرت منتظر نامه پیامبر صلى الله علیه و آله بود. رسول خدا صلى الله علیه و آله به محض ورود به قبا، نامه‏اى توسط ابوواقدلیثى براى امیرالمؤمنین علیه السلام فرستاد. در آن نامه آمده بود:
هنگامى که دستورات مرا، که قبلا گفته بودم، انجام دادى مقدمات هجرت به سوى خداوند و رسولش را فراهم کن. به محض رسیدن نامه من بى‏درنگ رهسپار شو.
امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از تهیه آذوقه و شتر براى زنان، که عبارت بود از: حضرت فاطمه علیها السلام، فاطمه بنت اسد (مادر حضرت على علیه السلام) و فاطمه بنت زبیربن عبدالمطلب; همراه ایمن، پسرام ایمن (کنیز پیامبر صلى الله علیه و آله) و ابوواقدلیثى عازم مدینه شد.
خروج
زنان سوار بر شتران بودند. حضرت على علیه السلام به همراهان دستور حرکت داد. عباس، عموى پیامبر صلى الله علیه و آله سراسیمه رسید. حضرت على علیه السلام از او پرسید: چرانگران هستى؟ عباس گفت: محمد صلى الله علیه و آله مخفیانه مکه را ترک کرد و قریش براى یافتن او تمام نقاط مکه و اطراف آن را زیر پا نهاد، حال تو چگونه مى‏خواهى با این همراهان مکه را در برابر چشم دشمنان، در روز ترک کنى؟ نمى‏دانى که تو را از حرکت‏باز مى‏دارند و شاید آسیبى به شما برسانند! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شبى که با پیامبر صلى الله علیه و آله در غار وداع مى‏کردم، به من مژده داد که از این پس، آسیبى به تو نخواهد رسید. من به پروردگارم اعتماد و به قول رسول خدا صلى الله علیه و آله ایمان دارم. راه او با من یکى است.
آنگاه حضرت على علیه السلام و همراهان در روز و در برابر دیدگان قریش از مکه خارج شدند.
کاروان ازمکه خارج شد. امیرالمؤمنین علیه السلام مراقب اطراف بود. آن حضرت متوجه شد که ابوواقد مهار شتران را مى‏کشد و سعى دارد آن‏ها را تندتر به حرکت وادارد. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ابوواقد! چرا ملاحظه زنان را نمى‏کنى؟ آن‏ها تحمل این گونه شترسوارى و سفر راندارند؟ !
ابوواقد گفت: آخر مى‏ترسم کسى از قریش در طلب ما راه بیفتد و به ما برسد! امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آهسته‏تر راه بیا و خودت را نگران نکن. رسول خدا به من فرمود: بعد از لیلة‏المبیت دیگر از قریش گزندى به تو نخواهد رسید. قافله با آرامش در حالى که این بیت را با صداى بلند مى‏خواندند، به راه خود ادامه دادند.
هیچ (چیز) نیست مگر خدا پس گمان بدمبر (اى ابوواقد) کفایت مى‏کند تو را پروردگار مردم از آنچه نگرانت‏ساخته.
اوج ایمان
عجیب این است که بعضى از مورخان عامه حدیث فوق را دلیلى بر غیر مهم بودن این اقدامات امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته‏اند و ادعا کرده‏اند که چون على علیه السلام مى‏دانست که خطرى متوجه او نیست پس رشادت‏هاى او ارزش چندانى ندارد. در پاسخ مى‏توان گفت: آنچه مهمتر از شجاعت و بالاترین فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام است، ایمان و اعتماد و تسلیم کامل آن حضرت نسبت‏به خداوند رسولش است. آن حضرت به سخن پیامبر صلى الله علیه و آله (که از این به بعد گزندى نخواهى دید.) چنان ایمان دارد که بدون هیچ تردید یا واهمه‏اى، به میان مشرکان مى‏رود، امانت‏ها را به آن‏ها پس مى‏دهد و سپس روزانه مکه را ترک مى‏کند. شجاعت زاییده ایمان و عقیده است.
دفاع
کاروان هنوز چند کیلومترى از مکه دور نشده بود و به کوه ضجنان - که وعده گاه مهاجران بود. - نرسیده بود که از دور شت‏سوار مسلح که صورت‏هاى خود را پوشانیده بودند، پدیدار شدند. (در اکثر تورایخ تعداد آن‏ها هفت نفر ذکر شده است.) در مناقب ابن‏شهرآشوب تعداد آن‏ها هشت نفر آمده است. امیرالمؤمنین علیه السلام که مى‏دانست از عادات عرب در هجوم به قافله‏ها رم دادن شترهاست، به سرعت‏به ابوواقد و ایمن دستور داد که شترها را بخوابانند و پاهاى آن‏ها را ببندند. زنان از شتران پیاده شدند. سواران رسیدند. حضرت على علیه السلام با شمشیرى کشیده در برابر آن‏ها ایستاد. سواران قریش گفتند: آیا گمان کردى مى‏توانى با این زنان، از دست ما سالم بگریزى؟ اگر برگردى کارى با تو نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: و اگر بازنگردم؟ سواران قریش گفتند: باخوارى و زبونى تو را باز مى‏گردانیم و یا سرت را باز مى‏گردانیم. سواران به طرف شترها رفتند تا زنان را به اسارت بگیرند. امیرالمؤمنین علیه السلام با آن ها به نبرد برخاست. شمشیر حضرت على علیه السلام کتف جناح، غلام حارثة ابن امیه را مى‏شکافد. اما او زود خود را عقب مى‏کشد به گونه‏اى که شمشیر حضرت به اسبش مى‏خورد و اسب زخم برمى‏دارد. جناح عقب نشینى مى‏کند. امیرالمؤمنین علیه السلام درحال نبرد چنین رجز مى‏خواند:
بازبگذارید راه نبرد کننده مجاهد را قسم مى‏خورم که نمى‏پرستم مگر یکتا را. سواران تاب مقاومت نداشتند. همه عقب نشینى کردند. یکى از آنها به حضرت على علیه السلام گفت: اى پسر ابوطالب! دست از ما بردار! ما دیگر با تو کارى نداریم. امیرالمؤمنین علیه السلام به آن ها گفت: من به طرف یثرب، نزد پسر عمم رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏روم. پس هرکس دوست دارد گوشت‏هاى بدنش قطعه قطعه و خونش ریخته شود، جلو مرا بگیرد یا حداقل نزدیک من شود. آن‏ها از ترس و وحشت فرارکردند. حضرت على علیه السلام به ابوواقد و ایمن دستور داد که پاهاى شترها را باز کنند و آماده حرکت‏شوند. قافله به راه خود ادامه داد و به کوه ضجنان رسید.
ملاک کفویت
قرآن در داستان موسى و شعیب، از زبان دختر حضرت شعیب پیامبر بهترین ملاک و معیار (ازدواج) را براى یک جوان این گونه معرفى مى‏کند:
«ان خیر من استاجرت القوى الامین‏» (2)
چرا حضرت على علیه السلام کفو حضرت زهرا علیها السلام بود؟ چرا حضرت زهرا علیها السلام به خواستگارى حضرت على علیه السلام جواب مثبت داد؟ در این سفر ثابت‏شد که حضرت على علیه السلام امین رسول خدا صلى الله علیه و آله در خاندانش بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در کمال شجاعت و قوت، شرط امانت را به تنهایى انجام داد. این واقعه شاهد مظلومیت اهل‏بیت علیهم السلام هم هست. امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایى از خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام) دفاع کرد اما در واقعه حمله منافقین به خانه حضرت زهرا علیها السلام، به خاطر حفظ اسلام از همسرش دفاع نکرد.
اولین دفاع و درگیرى
بعد از هجرت رسول خدا صلى الله علیه و آله به مدینه، دور تهاجمات قریش و دیگر مشرکان جهت نابودى اسلام شروع شد که نتیجه آن‏ها نبردهاى دفاعى یا جهادى رسول خدا صلى الله علیه و آله بود اما اولین برخورد مسلحانه و پیروزمندانه اسلام و کفر در حین هجرت بود که شرح آن گذشت. در این درگیرى بنابرنقل اکثر مورخان، یکى از مشرکان (جناح) زخمى شد. در مناقب ابن شهرآشوب آمده است که جناح کشته شد. در تفسیرالبرهان آمده است که غلام ابوسفیان در این حادثه کشته شد.
تذکرى مهم
حضرت على علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام در این سفر با این که با یک دیگر نامحرم بودند، در یک کاروان بودند. در این رابطه ذکر چند نکته خالى از لطف نیست:
1- آن‏ها معصوم بودند
2- حضرت على علیه السلام متصدى امور بانوان نبود بلکه آن حضرت افراد مسن‏ترى (همانند ابو واقد لیثى) را به این کار گمارده بود.
3- حضرت على علیه السلام در طول سفر با حضرت زهرا علیها السلام سخنى نگفت. زنان در طول سفر تنها با یکدیگر نشست و برخاست داشتند. علاوه بر حضور دیگر بانوان و مردان; مادر امیرالمؤمنین علیه السلام (فاطمه بنت اسد) هم همراه کاروان بود. بنابراین حضرت على علیه السلام از طریق مادرش غذا، آب و لوازم دیگر مورد نیاز را به بانوان مى‏رساند.
مهم‏ترین شرط اسلامى در اردوهاى دختران و بانوان، به ویژه در مقطع دبیرستان و دانشگاه این است که مردان همراه و متصدى این اردو، همراه خانواده یا یکى از محارم خود باشند.
عبودیت
حضرت على علیه السلام و همراهان به کوه ضجنان رسیدند و به جمع افرادى که به دستور حضرت على علیه السلام در آن جا به انتظار آن‏ها بودند، پیوستند. آن ها یک شبانه روز در آن جا ماندند تا زنان که از درگیرى آن روز کمى نگران شده بودند; استراحت کنند و افرادى که احتمال مى‏رفت‏بتوانند مخفیانه از مکه خارج شوند به کاروان آن‏ها بپیوندد. در میان آنان که به ضجنان آمده بودند ام ایمن، کنیز حضرت خدیجه و پیامبر صلى الله علیه و آله نیز حضور داشت که تا آخرین روزها در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله و حضرت زهرا علیها السلام مانده بود. کوه ضجنان در آن شب شاهد نیایش‏هاى امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت زهرا علیها السلام، فاطمه بنت اسد و دیگر همراهان آن‏ها بود.
بنا به نقل اکثر مورخان، وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام به قبا رسید. پاهایش ورم کرده و خونین بود. بنا به نقل شیخ مفید در «الاختصاص‏» امیرالمؤمنین علیه السلام خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله را سوار شتران نموده بود و خود پیاده سیر مى‏کرد.
دیدار
رسول خدا صلى الله علیه و آله و ابوبکر در دوازده ربیع الاول به قبا رسیده بودند. امام على بن الحسین علیه السلام مى‏فرماید: ابوبکر به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت: مردم در مدینه منتظر شما هستند و بى‏صبرانه مشتاق دیدار شمایند. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: من منتظر رسیدن على علیه السلام هستم. ابوبکر گفت: ماباهم به مدینه مى‏رویم، على علیه السلام هم خواهد آمد. اما نه به این زودى! چون حدس مى‏زنم سفرش شاید یک ماه طول بکشد. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: هرگز چنین نخواهد شد. او به زودى خواهد رسید. از این‏جا حرکت نخواهم کرد تا پسر عمم و برادرم بیاید. ابوبکر از پیامبر صلى الله علیه و آله جدا شد و به مدینه رفت. اما پیامبر صلى الله علیه و آله به همراه مهاجران در قبا ماند. (البته این منافاتى ندارد با این که ابوبکر دوباره به قبا بازگشته باشد تا مجددا به خاطر مقاصدى همراه پیامبر وارد مدینه شود.) مسلمانان قبا به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردند: حال که این‏جا هستید، مسجدى بناکنیم. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: صبرکنید تا على علیه السلام بیاید.
سرانجام سه تا پانزده روز بعد از ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به قبا، کاروان امیرالمؤمنین علیه السلام وارد قبا شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را در آغوش گرفت و فرمود: یاعلى! آیا مى‏دانى چه درباره شما نازل شده است؟
«الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا» (3)
«فاستجاب لهم ربهم انى لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثى بعضکم من بعض فالذین هاجروا... و الله عنده حسن الثواب‏» (4)
منظور از «ذکر» در آیه فوق، حضرت على علیه السلام است. منظور از انثى در آیه فوق، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام است. آیات 191 تا 195 از سوره آل عمران بنابر نقلى تا آیه 199 و بنابرنقلى تا آیه 200 آل عمران در شان خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله (به ویژه امیرالمؤمنین علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام) نازل شده است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: یاعلى! این آیه هم درباره لیلة‏المبیت و آن ایثار تاریخى تو نازل شده است:
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد» (5)
پایان سفر و هجرت
رسول خدا صلى الله علیه و آله دو سه روز بعد از آمدن امیرالمؤمنین علیه السلام در قبا بود. پیامبر صلى الله علیه و آله همراه حضرت على علیه السلام و مردم قبا مسجدى در آن‏جا بناکرد که اولین مسجد در اسلام است. سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله همراه خاندانش رهسپار مدینه شد. آن‏ها در میان راه به قبیله بنى‏سالم بن عوف رسیدند و اولین نماز جمعه را آنجا اقامه نمودند. پیامبر صلى الله علیه و آله و همراهانش همان روز به سوى مدینه حرکت کردند و وارد مدینه شدند. امام سجاد علیه السلام فرمود: حضرت على علیه السلام در کنار پیامبر صلى الله علیه و آله بود و هرجا که شتر پیامبر مى‏رفت، مرکب على علیه السلام هم درست جاى پاى او مى‏رفت; بر خلاف تاریخ نویس عامه که گفته‏اند: فقط ابوبکر همراه رسول خدا صلى الله علیه و آله بود. گویا رسول خدا صلى الله علیه و آله بدون این که در قبا بماند سریعا وارد مدینه شد; در حالى که همه آن ها تصریح دارند که رسول خدا صلى الله علیه و آله در قبا منتظر على علیه السلام ماند.
بعضى دیگر آن چنان تاریخ را وارونه جلوه داده‏اند که مى‏گویند: هنگام ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، مردم ابوبکر را چون مسن‏تر بود گمان مى‏کردند او پیامبر است! آیا شمار فراوان مسلمانان مدینه (انصار) که ماه‏ها قبل در مکه با پیامبر صلى الله علیه و آله بیعت کرده بودند و در لحظه ورود پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، در شهر خود حضور داشتند، پیامبر را نمى‏شناختند؟ !
پى‏نوشتها:
1- نساء، آیه 97.
2- قصص، آیه 26.
3- آل عمران، آیه 191.
4- همان، آیه 195.
5- بقره، آیه 207.
منابع:
1- بحارالانوار، ج 19، ص 62- 67، 107، 115 ، 116 و 121.
2- امالى، شیخ طوسى، ص 299.
3- المناقب، ابن شهرآشوب، ج 1، ص 184.
4- البرهان، ذیل آیات 191- 195 آل عمران، حدیث 5.
5- الکامل، ج 2، ص 75.
6- کنزالدقائق، ج 3، ص 296.
7- تاریخ سیاسى اسلام، رسول جعفریان، ج 1، ص 401- 403.

تبلیغات