آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

تناسب «مسؤولیت‏» و «شرایط‏»
همیشه میان «مسؤولیت‏ها» و «شرایط‏» ، تناسب وجود دارد. براى مسؤولیتهاى بزرگ، ضوابط و معیارهاى بیشتر، دقیق‏تر و دشوارترى در نظر گرفته مى‏شود.
باتوجه به اهمیت رهبرى و مسؤولیت‏بسیار سنگین «امامت‏» - که حیات امت و سرنوشت مکتب به آن وابسته است. - به همان اندازه نیز ویژگى‏ها و شرایطى سنگین دارد که هرکس را یاراى به دوش کشیدن این رسالت نیست و جز با داشتن زمینه و لیاقت و شایستگى‏هاى لازم، نمى‏توان سرنوشت امت را به کسى به عنوان «امام‏» سپرد.
هرچند سخن ما از امامت پیشواى معصوم است و انتخاب او به فرمان الهى است و ملاک‏ها را نیز خداوند تعیین مى‏کند، ولى در «ولایت‏» در عصر غیبت نیز به تناسب بارسنگین رهبرى، توانایى‏ها و فضیلت‏هاى متعددى در «پیشوا» باید فراهم باشد تا اختیار جامعه و جان و مال افراد و سرنوشت کشور را بتوان به او سپرد.
امام امت قدس سره در نامه مورخ 8/1/68 در پاسخ به استعفاى آن که نامزد قائم مقامى رهبرى بود، نوشت: «... همان طور که نوشته‏اید، رهبرى نظام جمهورى اسلامى کار مشکل و مسؤولیت‏سنگین و خطیرى است که تحملى بیش از طاقت‏شما مى‏خواهد و به همین جهت، هم شما و هم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودیم و در این زمینه هردو مثل هم فکر مى‏کردیم....» (1)
با این حساب، اوصاف و شرایط و ویژگى‏هایى که در «وصى پیامبر» و ادامه دهنده مکتب او معتبر است، حساس‏تر و مهم‏تر مى‏باشد. اینک به برخى از آن‏ها اشاره مى‏شود:
1- عصمت
به همان دلایلى که پیامبران باید معصوم باشند تا سخنان و دستورها و عمل‏هایشان براى مردم «حجت‏» باشد، امامى هم که مى‏خواهد جانشین پیامبرخدا صلى الله علیه و آله باشد و امت را در خط رسالت، هدایت و رهبرى کند، باید از ویژگى «عصمت‏» برخوردار باشد.
«عصمت‏» ، مصونیت امام از انحراف، گناه، خطا و اشتباه در اندیشه و عمل و بیان احکام و تطبیق قانون اسلام برجامعه است.
عصمت، دستاورد حد اعلاى آگاهى و رشد دینى و خداباورى و رهایى از هرگونه هواپرستى و هوس‏گرایى و تمایل به شهوات است و این موهبت را خداوند به خاطر لیاقتى که امامان دارند، به آنان مى‏بخشد. در زیارت جامعه کبیره، از پیشوایان دین به عنوان برگزیدگان الهى و پیشوایان هدایت و چراغ‏هاى تاریکى‏ها و حجت‏هاى الهى برهمه اهل دنیا و آخرت یاد شده و عصمت را موهبتى الهى معرفى کرده است:
«عصمکم الله من الزلل و آمنکم من الفتن و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس و طهرکم تطهیرا» (2)
به همین جهت ازاین دودمان پاک به «خاندان عصمت و طهارت‏» یاد مى‏کنیم.
در این تعابیر، هم به عصمت الهى در برابر لغزش‏ها، هم ایمنى از فتنه‏ها و گمراهى‏ها و پاکى از آلودگى‏ها اشاره شده و «آیه تطهیر» که استوارترین مستند و برهان عصمت ائمه است، مورد توجه قرار گرفته است.
وقتى انسانى به نقطه اوج آگاهى دینى رسید و از سود و زیان‏ها و عواقب نیک و بد کارها کاملا آگاه بود و تاثیر مثبت و منفى هر عملى، مثل آیینه در برابر دیدگانش روشن بود، نوعى مصونیت از در افتادن به کام گناه پیدا مى‏کند، نه آن که نتواند گناه کند، بلکه به خاطر «معرفت‏برتر» حتى تصور و فکر گناه هم در دل و اندیشه او راه نمى‏یابد.
البته عصمت از خطا و اشتباه، خود از تفضلات الهى است که زمینه ساز وثوق امت‏به امام و پشتوانه «حجت‏» شدن او براى دیگران است.
عصمت، ضرورت رهبرى یک امام است، زیرا وقتى مسؤولیت امام درجامعه، تبیین مکتب و بیان دین و پاسدارى از شریعت است، باید از نظر فکرى و عملى، خودش کوچک‏ترین انحرافى از «اصول‏» و پایه‏هاى اسلام و احکام خدا نداشته باشد، تا مردم با اعتماد و اطمینان از او «اطاعت‏» کنند.
رابطه اطاعت و امامت از همین جا شکل مى‏گیرد. «اخلاص در پیروى‏» از سوى مردم، بسته به «عصمت در رهبرى‏» از سوى امام است; در غیر این صورت، چه تضمینى براى «امت‏» است که «امام‏» آنان را به بیراهه نکشد؟ تا امام به مرتبه حجیت نرسد، تبعیت مردم از او بى‏پشتوانه است.
هنگامى که سخنان و اعمال و موضعگیرى‏هاى امام، براى مردم حجت و سند است و او را جانشین و وصى پیامبر مى‏شناسند و به او اقتدا مى‏کنند و او را الگو و اسوه خویش قرار مى‏دهند و از کلام و عملش، اسلام را استنتاج مى‏کنند، طبیعى است که اگر امام بلغزد، امت را مى‏لغزاند و اگر اشتباه کند، مردم را به گمراهى مى‏کشد و اگر هواى نفس داشته باشد، «مصالح امت‏» را فداى «منافع خود» مى‏سازد و اگر معصوم نباشد، مردم در پیروى و اطاعت، دلگرم نخواهند شد.
امام، چون پیشواى همگان است و پیشوا در «کلیت دین‏» و همه امور است، پس باید با برخوردارى از «عصمت‏» و تضمین درست و برحق بودن تمام گفته‏ها و نظرات و مواضعش، تمام مردم را در همه زمینه‏ها هدایت و رهبرى کند. در رهبرى امام معصوم علیه السلام حق بودن، حق گفتن، طبق حق عمل کردن، با ضریب صد درصد ضرورى است، تا فلسفه عصمت که اطمینان و وثوق کامل است، تضمین شود.
درحدیثى، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «امامان پس از من به تعداد نقباى بنى‏اسرائیل، دوازده نفرند و همه آنان امین و پرهیزکار و معصوم اند;»
«... کلهم امناء اتقیاء معصومون‏» (3)
در سخن دیگرى ضمن آن که حضرت رسول، همه را به ولایت‏پذیرى و اطاعت از على علیه السلام و ائمه از فرزندان او سفارش مى‏کند، دلیل این تبعیت را نیز، برگزیدگى و عصمت آنان از هرگناه و خطا مى‏داند:
«... فانهم خیرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة‏» (4)
عصمت ائمه، علاوه بر آن که از برهان‏هاى قرآنى وحدیثى برمى‏آید، در متن عمل و سخن خود آنان نیز مشهود است و چه تابناک، در سیره علوى این ویژگى رخ مى‏نماید، آن جا که مى‏فرماید:
«به خدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با همه آنچه در زیر آن‏هاست، به من بدهند، در برابر این که در گرفتن دانه گندمى ازدهان مورى، خدا را معصیت کنم، هرگز این کار را نخواهم کرد.» (5)
برخورد على علیه السلام با برادرش عقیل در رابطه با مسائل مالى و برداشت نابجا از بیت المال، مشهور است و در نهج البلاغه هم آمده است. چه چیزى جز «عصمت‏» مى‏تواند این گونه عاطفه زمامدارى را که برپهنه گسترده امپراتورى اسلامى حکم مى‏راند، کنترل کند و او را در خط دقیق معیارهاى مکتبى، پا برجاى نگاه دارد؟ !
مى‏بینیم که عقیده به عصمت در امام، از امتیازات شیعه و از افتخارات پیروان اهل بیت علیهم السلام است و آنان را به جوهره ناب دین از طریق خاندان عصمت و طهارت، نزدیک‏تر مى‏سازد.
2- کفایت علمى
گسترش دادن به پیام دین و معارف مکتب، دفع شبهات و پاسخ به اشکالات و تلاش در جهت تطبیق عینى و اجراى احکام در جامعه، از مهمترین رسالت‏هاى ائمه علیهم السلام است.
امام در صورتى مى‏تواند این نقش را به بهترین وجه ایفا کند که تفوق و برترى علمى و آگاهى مکتبى متعالى و شناخت همه جانبه دینى داشته باشد و نسبت‏به حقایق هستى و طبیعت و شرع، داناترین فرد امت‏باشد. امامى که برخى از احکام را نداند، نمى‏تواند راهگشاى معضلات دینى باشد. در آن صورت، احکامى را که حتى امام نمى‏داند، امت از کجا دریابند؟ اگر در امت، کسى داناتر از امام باشد، او به رهبرى شایسته‏تر است و مردم باید از او پیروى کنند. این، همان «شایسته سالارى مکتبى‏» است که در اسلام بر آن تاکید شده و این ملاک فضیلت پیشوایى امت لحاظ گشته است.
در کنار این دلیل عقلى، متون دینى فراوانى ضرورت اعلمیت امام و «کفایت علمى‏» رهبر مکتبى را مطرح کرده است. اهل بیت عصمت علیهم السلام، در دانش دین و هر عملى سرآمد روزگار خود و همه اعصار بوده‏اند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود: «من براى شما آن را که پیشوا، پناه و راهنماى شماست پس از خودم، روشن و آشکار ساختم. او، برادرم على‏بن ابى‏طالب علیه السلام است. جایگاه او در میان شما همان جایگاه من در میان شماست. در دین خود حرف او را گردن نهید و در همه کارهایتان از او پیروى کنید; چرا که هرآنچه خداوند به من آموخته است، نزد اوست. از او بپرسید و از او و جانشینانش یاد بگیرید و به آنان چیزى یاد ندهید و از آنان جلونیفتید و عقب نمانید; آنان با حق اند و حق با آنان و هرگز از حق، جدا و منحرف نمى‏شوند.» (6)
و در سخن دیگرى فرموده است:
«لا تعلموهم فانهم اعلم منکم‏» (7)
به آنان چیزى یاد ندهید که آنان داناتر از شمایند.
تاریخ زندگى و سیره ائمه نیز نشانگر مواضع و صحنه‏هاى متعددى است که امامان، برترى علمى خود را برهمه دانشمندان زمان خود نشان داده‏اند و قدرت پاسخگویى به هرسؤالى در هر زمینه‏اى، از جمله در مسائل دین، داشته‏اند و علماى معاصر ائمه، به اعلمیت آنان اعتراف و تصریح کرده‏اند و بسیارى‏شان در مکتب علمى امامان، دانش آموخته‏اند.
وقتى ابن عباس که داناى امت و مفسر قرآن بود، درباره على علیه السلام مى‏گوید: «دانش من و اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت‏به علم على علیه السلام همچون قطره‏اى از هفت دریاست.» و ابوحنیفه درباره امام صادق علیه السلام مى‏گوید: «جعفربن محمد علیه السلام داناترین کسى است که دیده‏ام.» و مالک بن انس مى‏گوید: «برتر و داناتر و عابدتر و پرهیزکارتر از جعفربن محمد صلى الله علیه و آله را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده ونه بر قلب بشرى خطور کرده است.» (8)
این‏ها نشانه گویاى برترى علمى آنان از همه افراد است.
موارد متعددى که حضرت على علیه السلام پاسخگوى سؤالات پیچیده سائلان بود، مکتب علمى و فقهى گسترده امام باقر و امام صادق علیهما السلام، مناظرات مفصل امام رضا علیه السلام با پیروان و بزرگان ادیان و فرق و مذاهب، غلبه علمى حضرت جواد علیه السلام برعلماى عصر خویش درآن مجلس مناظره مهم و ده‏ها نمونه دیگر که در سیره ائمه علیهم السلام است، همه کفایت علمى ائمه علیهم السلام را نشان مى‏دهد.
از سوى دیگر، شاگردان برجسته‏اى که در مکتب علمى ائمه علیهم السلام، در زمینه‏هاى گوناگون دانش طب و فیزیک و شیمى و ریاضیات و نجوم و... پرورش یافته و از خرمن گسترده علوم بى‏کران امامان بهره‏ور گشته‏اند، مى‏تواند شاهد دیگرى بر صدق این ادعا باشد.
امامان علیهم السلام علاوه بر درایت و هوش برتر و حافظه نیرومندشان و علاوه برآموزش و تربیت‏خانوادگى، بیشتر با الهام خدایى و از راه غیب، داناى علوم بودند و پروردگار، علوم لدنى را در روح و اندیشه امامان به اندازه نیاز و ظرفیت مى‏افکند، تا امام را از جهت علمى به غناى کامل و سیرابى سرشار برساند و بتوانند پاسخگوى نیازهاى امت‏باشند.
پیامبراکرم صلى الله علیه و آله فرمود:
«انا مدینة العلم و على بابها» (9)
منم شهر علم و على در آن است. بلکه سرچشمه همه علوم، عترت پیامبر و امامان معصوم‏اند. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «به شرق و غرب عالم بروید، هیچ دانش صحیحى نخواهید یافت، مگر آن که از نزد ما اهل‏بیت علیهم السلام خارج شده است.» (10)
داشتن این امتیاز، از آن‏جا که ضرورت امامت و رهبرى است، مخصوص شرایط سنى خاصى نیست. در نوجوانى هم امام داراى آن علم و آگاهى است، همان گونه که امام جواد علیه السلام در سنین نوجوانى به امامت رسید و نسبت‏به همه دانشمندان عصر خویش، تفوق و برترى علمى داشت.
در احادیث، از ائمه و علمشان به «خزانه داران علم الهى‏» ، آگاهى به کتاب، آشنایى به تاویل قرآن، اسم اعظم خدا، راسخین در علم، داناى به همه لغات، دانا به زبان پرندگان و همه حیوانات، آگاهى از اسرار غیبى و حوادث آینده، علم به آن‏چه در آسمان‏ها و زمین‏هاست، خبرداشتن از آن چه روز و شب در جهان مى‏گذرد و مردم انجام مى‏دهند و... یاد شده است. این همه دانش جز از طریق امداد الهى و «لدنى‏» بودن علم فراهم نمى‏آید. خداوند کسانى را که بخواهد حجت‏برهمه اهل زمین و آسمان گرداند، از نظر علمى هم تامین مى‏کند.
جز آن چه یاد شد، در امامان، سلامت جسمى، شجاعت عملى، قاطعیت در امر دین، دانایى به مصالح امت، قدرت بر رهبرى و مدیریت جامعه و کمالات اخلاقى نیز شرط است.
اما برگشت همه این‏ها به همان دو شاخصه «عصمت‏» و «علم‏» است که آنان را از همه برتر مى‏سازد و اطاعتشان را برهمگان لازم مى‏کند.
پى‏نوشتها:
1- صحیفه نور، ج 21، ص 112.
2- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره (اوایل زیارت) .
3- اهل‏البیت فى‏الکتاب و السنه، رى شهرى، ص 112.
4- همان، ص 113.
5- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 224.
6 و 7- اهل‏البیت فى‏الکتاب و السنه، ص 379.
8- الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 4، ص 90.
9- الغدیر، ج 6، ص 61.
10- اصول کافى، ج 1، ص 399.

تبلیغات