آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

دیرزمانى است که جوانان کشورهاى اسلامى، که از تابش وحى و زلال‏معارف ناب الهى بهره مى‏برند، باشیوه‏هاى گوناگون و متنوع دشمن‏در راهزنى فکر و فرهنگ رو به رویند.
پیروزى انقلاب اسلامى ایران، این حساسیت ناپیدا را به صورت‏آشکار در آورد و سردمداران استکبار را به اظهار نظر شفاف‏واداشت.
امروز دشمن به خوبى دریافته است که ما جوانان با ویژگى‏هایى‏همانند آرمان خواهى، عدالت‏طلبى، عشق به باورهاى آسمانى و علاقه‏به رهبران مذهبى، لشکرهایى به هم فشرده و آماده کارزاریم. ازاین رو، ایجاد تردید در باورهاى آسمان زاد، تزریق فرهنگ بیگانه‏با نمایش آداب و رسوم و شیوه‏هاى زندگانى آنان، کوشش حساب شده‏در کنار زدن چهره‏هاى مورد علاقه مردم بویژه جوانان، پرورش روحیه‏ذلت و خوارى در بیگانه ساختن ما با الگوهاى شایسته فرهنگ اسلامى‏و ارائه الگوهاى ساخته شده از آن سوى مرزها به عنوان معجزه‏آفرینان خوشبختى و سعادت و رفاه را در دستور کار خود قرار دادتا بدین وسیله دست‏یکایک ما را از دستان پرمحبت اسوه‏هاى صداقت‏پیشه و راستین در آورده و دل و دیده مان را از آموزه‏هاى ناب‏دینى تهى گرداند. غافل از آنکه نسیم سعادت بخش معارف الهى وسخنان قدسى پیشوایان محبوب ما، به سان کیمیایى گرانسنگ، دلهاى‏آگاه و بیدار همگان را از غبارها پاک ساخته، آینه گونه محل‏پذیرش آفتاب هدایت مى‏گرداند.
در این بخش از گفتگوى خود، دل به امواج پاک و صفات روشن وزندگى ساز اسوه‏اى ارزشمند و الگویى کم نظیر مى‏سپاریم و براى‏امروز و فرداى حوادث ارمغانهایى پربها نصیب خود مى‏سازیم.
الگوى شایسته
ما جوانان به دنبال الگویى هستیم که نخست هم‏سن و سالمان باشدو همانند ما در توفان جوانى بوده و در نشیب و فراز حوادث حضورداشته باشد. معصوم نباشد; زیرا با ما فرق خواهد کرد و دربحرانهاى اجتماعى سیاسى و حتى اقتصادى درگیر شده باشد تا به‏خوبى او را همانند خود بدانیم و از شیوه زندگانى، روش برخورداو با دیگران، چگونگى سخن گفتن، شهامت، شجاعت، دلیرمردى و بى‏باکى وى براى خود سرمشق بگیریم و او را نمونه‏اى تمام عیار براى‏امروز و فرداى زندگى خود بدانیم.
دفتر زندگانى چنین الگویى را، که برخى هجده ساله و پاره‏اى‏سالهایى بیشتر دانسته‏اند، مى‏گشاییم و با یکدیگر به صحیفه صفات‏و ارزشهاى چشمگیر او مى‏نگریم. آرام آرام با او همراه شده وبیشتر از گذشته به ناگفته‏هاى گفتنى‏اش که همگى برایمان مشعلى‏فروزان خواهد بود، دل مى‏سپاریم.
او یازدهم شعبان سال سى و سوم هجرى (1) به دنیاى پر غوغاى حیات‏پاگذاشت. پدر در گوش راست او اذان گفت و دیگر گوش وى را باترنم اقامه آشنا ساخت تا از آغاز با نغمه توحید، نبوت، امامت وولایت آشنا شود و با چنین سرودهایى راه روشن رستگارى را از عمق‏جان بیابد. دیرى نپایید که در هفتمین روز تولد وى، بنا به سنت‏پسندیده دینى، سرش را تراشیدند و هم وزن موهاى زیبایش، به‏مستمندان چشم به راه نقره صدقه دادند.
آشفتگى اوضاع سیاسى و آتش افروزى حاکمان ستمگر آن عصر بدان‏حد بود که نام «على‏» جرمى نابخشودنى حساب مى‏شد و برزبان‏راندن این واژه مقدس ممنوع بود. پدر وى، که به خوبى مى‏دانست‏نام دیباچه شخصیت و نشان دهنده شرافت، ادب و عظمت انسان است،نام کودک را «على‏» نهاد تا بهترین برکات و زیباترین صفات‏بردریاى وجود فرزندش ریزان شود و بدسگالان سیه سرشت‏خود را باامواج پاک و زلال غیرت دینى و شخصیت مذهبى رو به رو ببینند. درپى آن، لقب «اکبر» نیز براى او انتخاب کرد تا «على اکبر»که به عنوان پسر نخست‏خانواده است‏با دیگر فرزندان، که نام‏آنان نیز على خواهد بود، تفاوت یابد. (2)
پدر على که همانند پدرانش از تمامى اصول اساسى و شیوه‏هاى‏شیرین تربیتى آگاهى داشت، خود را با دنیاى کودکى هماهنگ مى‏کردو رفتارى که شایسته نوباوگى و کودکى فرزند بود، انجام مى‏داد تاهمانند جد عزیز خود عمل کرده، لحظه‏اى از شرایط روحى روانى کودک‏دلبند خویش دور نماند. (3)
همراه با بزرگ شدن على، پدر سخنان برتر، آداب والاتر وشیوه‏هاى زندگى و احترام بیشتر به او مى‏آموخت تا خصیت‏خود راباز یابد و از ارزش وجود خود بیشتر آگاه شود.
بدین خاطر هنگام نام بردن از او، الفاظى تواءم بااحترام به‏کار مى‏برد تا از آغاز زندگى، احساس سرافرازى و شخصیت کند و درفرداى حیات خود، راست قامت و قوى دل از حقوق محرومان دفاع‏کرده، در برابر ستم ستمکاران بى تفاوت یا مایوس نباشد.
به سوى مدرسه
على که هفت‏ساله شد، به تمرینهاى فکرى و آموزش‏هاى دینى‏پرداخت و با مراقبت‏هاى صحیح سنجیده پدر، بنیان‏هاى اعتقادى درروان او و شیوه‏هاى رفتارى در اعمال او رشدى بیشتر یافت. (4)
روزى پدر، عبدالرحمان را به آموختن سوره حمد به فرزندش‏گمارد. وقتى آموزش تمام شد و على در حضور پدر سوره حمد راقرائت کرد، پدر، پول و هدایاى فراوان به عبدالرحمان بخشید ودهانش را پر از مروارید ساخت. آنگاه به اطرافیان که از این همه‏بذل و بخشش تعجب کرده بودند، فرمود:
«این هدایا توان برابرى عطاى معلم على را ندارد که در برابرتعلیم قرآن، همه هدایا ناچیز است.» (5)
دوران نوجوانى على به تدریج آغاز شد و هر روز بیشتر از روزقبل، زمینه‏هاى رشد و شکوفایى معنوى و عقلانى در وجود وى فراهم‏مى‏گردید.
على در جوانى با ویژگیهاى اخلاقى و رفتارى خود نگاه انبوه‏جوانان را به سوى خود جلب مى‏کرد. آنچه در این فراز از داستان‏او گفته مى‏شود، نکته‏هایى است که بى تردید با مطالعه و رد شدن‏تاثیرى بسزا نخواهد داشت، از این رو، باید از سرصبر و تامل‏بیشتر مطالعه و مرور کنیم و به خاطر بسپاریم.
على صفات جد خود را مى‏دانست، از این‏رو، هماره در آینه اخلاق ورفتار او نظر مى‏کرد و خود را بدان صفات مى‏آراست. به هنگام‏جوانى در میان جمع و با دوستان خود، گشاده رو و شادمان بود;
ولى در درتنهایى اهل تفکر و همراه با حزن بود. علاقه فراوانى به‏خلوت با خداى خود و پرداختن به راز و نیاز و گفتگو باخالق هستى‏داشت. در زندگى آسان‏گیر، ملایم و خوش‏خو بود، نگاهش کوتاه مى‏نمودو به روى کسى خیره نمى‏شد. بیشتر اوقات بر زمین چشم مى‏دوخت و بابینوایان و فقرا که از نظر ظاهرى در جامعه و نگاه دنیا طلبان‏احترام چشمگیرى نداشتند. نشست و برخاست مى‏کرد، با آنان همسفره‏مى‏شد و با دست‏خود دردهانشان غذا مى‏گذارد. اصالتهاى فکرى واستواریهاى روحى، وى را چنان کرده بود که هیچگاه و از هیچ‏حاکمى هراس نداشت.
هرگز عیب‏جویى نمى‏کرد و از مداحى نابجا و شنیدن چاپلوسى افراددورى مى‏کرد. تمامى انسانها را بندگان خدا مى‏دانست و از تحقیرآنان خود دارى مى‏ورزید. در طول عمر خویش به کسى دشنام نداد وناسزا نگفت. از دروغ تنفر داشت و صداقت و راستگویى شیوه همیشه‏او بود. بخشنده بود و آنچه به دست مى‏آورد، به دیگران بویژه‏نیازمندان انفاق مى‏کرد. هرگاه کسى هدیه‏اى به او تقدیم مى‏کرد،با گشاده رویى مى‏پذیرفت. اگر فردى مهمانى داشت و او را دعوت‏مى‏کرد، مى‏پذیرفت. به عیادت بیماران مى‏رفت، هرچند خانه بیمار دردور افتاده‏ترین نقطه شهر باشد. در تشییع پیکر مردگان حاضر مى‏شدو هیچ یار از دست رفته‏اى را تنها نمى‏گذاشت.
براى همسالان برادرى مهربان و براى کودکان پدرى پرمحبت‏بود ومسلمانان را مورد لطف و عطوفت‏خویش قرار مى‏داد. امور دنیوى واضطراب‏هاى مادى او را متزلزل نمى‏ساخت.
زندگى على ساده و بى پیرایه بود و در آن از تجمل، اسراف وتبذیر اثرى دیده نمى‏شد. آنان که اخلاقى نیکو و فضایلى شایسته‏داشتند، همیشه مورد تکریم و احترام وى بودند و خویشاوندان ازصله او بهره‏مند مى‏شدند. از صبرى عظیم برخوردار بود و از هیچ کس‏توقع و انتظارى نداشت.
در میدان رزم سلحشورى شجاع، نیرومند و پرتوان بود و انبوه‏دشمن هرگز او را بیمناک نمى‏ساخت. در اجراى عدالت و دفاع از حق،قاطع و استوار بود. به یارى محرومان و مظلومان مى‏شتافت و دربرابر ظالمان مى‏ایستاد تا حق را به صاحبش برنمى‏گردانید، آرام‏نمى‏گرفت. به دانش اندوزى و فراگیرى معارف اهمیت زیادى مى‏داد وهمواره پیروان خود را از جهالت و بى‏خبرى باز مى‏داشت.
به پاکیزگى و آراستگى علاقه‏اى وافر داشت و این صفت از دوران‏کودکى در او دیده مى‏شد. از این رو هماره برتمیزى لباس و بدن‏اهتمام مى‏ورزید.
بسیار فروتن بود و از تکبر نفرت داشت و اکثر اهل جهنم راگردن فرازان و سرکشان مى‏دانست. نه تنها برانسانها بلکه برحیوانات نیز شفقت داشت و با مهربانى و ملایمت و انصاف با آنان‏رفتار مى‏کرد.
آنان که قیافه ظاهرى و سیماى به نور نشسته على را دیده‏اند،چهره وى را این گونه ترسیم کرده‏اند:
قیافه‏اش بسیار با ابهت‏بود و چون ماه تابان مى‏درخشید. به‏زیبایى و پاکیزگى آراسته بود. از چهار شانه بلندتر و ازبلندکوتاهتر. رنگى روشن و به سرخى آمیخته و چشمانى سیاه وگشاده با مژه‏هایى پرموداشت، گونه‏هایش هموار و کم گوشت‏بود،مویش نه بس پیچیده و نه بسیار افتاده مى‏نمود. از سینه تا ناف‏خط موى بسیار باریک داشت، اندامش متناسب و معتدل و سینه وشانه‏اش پهن بود.
سرشانه‏هایش از هم فاصله داشت. پشتى پهن داشت، جز ران و ساق‏که زیر مفصلهااست، استخوانهاى بند دستش کشیده و کفى گشاده وبخشنده داشت. دو پنجه دست و پایش قوى و درشت و انگشتها کشیده وبلند و دو کف پا از زمین برآمده بود. به سرعت راه مى‏رفت وهنگام راه رفتن چنان بود که گویى از زمین سراشیب فرود مى‏آید یااز روى سنگى به نشیب مى‏رود. چون به طرف کسى بر مى‏گشت‏با تمام‏بدن بر مى‏گشت. دیده‏اش فروهشته و نگاهش به زمین بود تا به‏آسمان.
بینى‏اش قلمى کشیده و باریک و میانش برآمدگى داشت و نورى ازآن مى‏تافت.
دهانش نه بسیار کوچک و نه بزرگ بود. دندانهاى زیبایش سفید،براق و نازک بود. گردنش در صفا و نور و استقامت نقره فام بود،بوى مشک و عنبر از او بلند بود. (6)
پاره‏اى از مورخان این ویژگیها را براى جد وى نگاشته‏اند; اماعلى را در این خصوصیات همانند دانسته‏اند.
... بااین ویژگیهاى روشنى آفرین به خوبى مى‏توان او را شناخت،وى على اکبر پور والاى امام حسین(ع)است. جوانى زیبا که همانندجد خود رسول خدا(ص)در سیرت، سپید و در صورت، آسمانى مى‏نمود وهماره یاد و نام پیامبر(ص)از چگونگى سخن گفتن و یا راه رفتن ودیگر برخوردهاى اجتماعى اخلاقى او مى‏تراوید. از این رو، امام‏حسین(ع) او را شبیه‏ترین مردم حتى نسبت‏به خود در خلقت وآفرینش، اخلاق و صفات روحى، گفتار و آداب اجتماعى به رسول‏خدا(ص) معرفى مى‏کرد. (7)
آنان که با صورت دلرباى پیامبر(ص)و صداى پرچاذبه آن حضرت‏آشنا بودند، آنگاه که على از پشت دیوار زبان به سخن مى‏گشود،گویى صداى رسول اکرم(ص)را مى‏شنیدند.
گاهى که اباعبدالله(ع)براى صوت قرآن جد عزیزش دلتنگ مى‏شد، به‏على مى‏فرمود: على جان! برایم قرآن بخوان تا از آن لذت و بهره‏برم. (8)
کلام شیرین، بیان روان، ادب بسیار در برابر پدر و مادر، اطاعت‏بى چون و چرا از مقام ولایت و دلدادگى به حقیقت، برگى دیگر اززندگانى زرین على اکبر بود. این ویژگیها چون با فروتنى اوهمراه مى‏شد، نگاه تحسین‏آمیز همگان را به دنبال داشت.
در ساحل فرات
على درحماسه کربلا، درخششى چشمگیر داشت و با هربار حمله خود،دهها نفر را به خاک هلاکت مى‏انداخت. هنگامى که با 25 سوار به‏ساحل فرات روانه شد و براى سیصد نفر از خاندان، عیال و اصحاب‏امام حسین(ع)آب آورد، بسیارى از مسوولان و سرپرستان حفاظت ازفرات را از دم تیغ خود گذراند و پشت دشمن را به لرزه درآورد.
عمویش ابوالفضل(ع)که خود در دلاورى و بى‏باکى و شجاعت و شهامت،زبانزد همگان بود، به خاطر چنین صفات تابناک، على را بسیاراحترام مى‏کرد.
قهرمانان تاریخ و دلیرمردان عرصه‏هاى نبرد، کمتر از دانش وبینش بهره دارند; زیرا در مسیر رزم و جنگ قرار داشته و فرصت‏نداشته و یا علاقه کمترى به درس آموزى و دانش آفرینى از خودنشان مى‏دهند; اما على اکبر، جوانى چند بعدى بود و سطرهاى کتاب‏وجودش با حکمت نگاشته شده بود. چشمه‏هاى دانش و دانایى از اعماق‏وجودش مى‏جوشید. در مجالس گوناگون عالمانه و اندیشمندانه لب به‏سخن مى‏گشود و به دور از غرور و تکبر مردانه سخن مى‏گفت.
از آنجا که از جد خود رسول خدا(ص)سخنان بسیارى روایت مى‏کرد،به عنوان «محدث‏» شناخته شد.
افزون برصفات ظاهرى و باطنى که به طور چشمگیر در وجود حضرت‏على اکبر(ع) دیده مى‏شد. کمالات و مقامات معنوى وى نیز دررتبه‏اى برتر از دیگران قرار داشت.
ماجوانان هرچند از صفات خوبى بهره‏مند باشیم، گاه توان تحمل‏سختى‏ها و ظرفیت رویارویى با مصایب را از دست مى‏دهیم و سنگینى‏ناملایمات زندگى، تعادل رفتار و گفتارمان را مى‏رباید.
على اکبر در چنین صحنه‏هاى سخت و طاقت‏سوز، تنها به رضا وتسلیم الهى فکر مى‏کرد و چنان در برابر بلاهاى الهى آرام و مطمئن‏بود که گاه حیرت و شگفتى دیگران را برمى‏انگیخت. از این رو، درهنگامه دردآلود کربلا به پدر گفت: «اولسنا على الحق‏» (پدرجان!)آیا ما برحق نیستیم؟
و چون امام فرمود: آرى، گفت: در این هنگام، باکى از مرگ‏نداریم. (9)
این روحیه قوى و صفات شایسته، چنان ابهت و عظمت‏به على اکبرداده بود که افزون بردوستان، دشمنان آگاه نیز به برترى‏هایش‏اعتقاد و اعتماد داشتند و اعتراف مى‏کردند. معاویه روزى ازاطرافیانش پرسید: «چه کسى در این زمان براى خلافت مسلمانان‏بردیگران برترى دارد و براى حکمرانى بر مردم از دیگران‏سزاوارتر است؟ »روباه صفتان زشت‏سیرت که نام و نان خود را در تملق مى‏یافتند،به ستایش خلیفه پرداختند و او را لایق این منصب معرفى کردند.
معاویه گفت: نه چنین نیست:
«اولى الناس بهذالامر على بن الحسین بن على جده رسول الله وفیه شجاعه بنى‏هاشم و سخاه بنى امیه و رهو ثقیف.» (10)
شایسته‏ترین افراد براى امر حکومت، على اکبر فرزند امام حسین‏است که جدش رسول خدا(ص)است و جاعت‏بنى‏هاشم، سخاوت بنى امیه وزیبایى قبیله ثقیف را در خود جمع کرده است.
فروغ چهره خوبان شعاع طلعت توست کمال حسن تو مدیون این ملاحت توست به خلق و خلق رسول و به منطق نبوى فزون‏تر از همه کس در جهان شباهت توست به پیکر تو مجسم لطافت روح است عجب بود که در این خاکدانه قامت توست نگار مهر تو غارتگر دل پدر است عیان به چشم سیاهت غم شهادت توست (11)
پى‏نوشتها:
1- على الاکبر الامام الحسین(ع)، على محمد على دخیل، ص 7.
2- معالى السبطین، ج 1، ص 206.
3- براى آشنایى بیشتر با چگونگى این برخوردها بنگرید: محجة البیضاء، ج 2، ص 233.
4- مسائل الخلاف، ج 1، ص 93.
5- لؤلؤ و مرجان، ص 44 و 45، راز خوشبختى، ص 189.
6- تاریخ یعقوبى، ج 1 ص 513 و 514، فرسان الهیجاء، ص 293 و 294.
7- موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 360.
8- مصائب امام حسین(ع)، ص 108.
9- ابصار العین فى انصار الحسین، مرحوم سماویآ ص 21.
10- مقاتل الطالبیین( فارسى)، ص 78، وسیلة الدارین فى انصار الحسین(ع)، ص 285 و 286.
11- شاعر معاصر، حبیب چایچیان( حسان)

تبلیغات